جمعه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۹

جامعه روبه عقب

سالها پیش تلوزیون ایران فیلم کوتاهی را پخش کرد از مردی که در یک روز نسبتا شلوغ از خانه خارج می شود و مسیر بین خانه تا بانک را طی کرده وارد بانک شده و مجددا همین مسیر را تا خانه طی می کند . اما جالب بودن فیلم برای مخاطب آنروز تلوزیون ایران این بود که به جز این مرد تمام عناصر موجود در فیلم از انسانهای دیگر گرفته تا خودرو و موتور سیکلت و دوچرخه و ... بر عکس حرکت کرده و روبه عقب می رفتند یعنی بر خلاف مسیر و جهت این آقا. حتی نکته جالب این بود که در قسمتی از فیلم یکه شانه تخم مرغ ریخته شده و شکسته از روی زمین جمع شده و به شکل تخم مرغهای سالم در شانه تخم مرغ قرار می گرفت.
آنروزها کمتر بینندگان از تکنیک فیلم برداری و سینما اطلاع داشتند و این فیلم تعجب شدیدی در بین مخاطبین این رسانه بر انگیخت. فریب رسانه ای بکری برای جذب مخاطب بود . کمی زمان سپری شد تا مردم متوجه شوند که این فیلم، لحظاتی بسیار کوتاه از زندگی مردی را روایت می کند که خلاف عرف و جریان و مسیر جامعه از خانه تا بانک را عقب عقب رفته و از او در این مسیر بر عکس رفتن فیلم تهیه شده و بعدا فیلم را وارونه نمایش داده اند. حالا مردم فکر می کردند تنها او درست می رود و همه مردم و دیگر اجزا طبیعی جامه برعکس.
اینروزها هر اتفاق طبیعی در این کشور افتاد باید تعجب کرد. هر چیزی اگر سر جای خود بود جای تعجب فراوان دارد . یعنی با اتفاقات چهارسال اخیر، همه چیز از مسیر اصلی و جایگاه واقعی خود خارج شده است. در چنین آشفته بازاری، خطا درست است و درست خطا.
« علی معلم دامغانی » علیرغم آنها که به عمد یا سهو خواستند ارزشهای سخنوریش را منکر شوند و او را بی سواد بی سواد معرفی نمایند، سخنور است و انصافا سخنور خوبی هم هست . خوب از پس وزن و قافیه و معنا بر آمده است شاهکارهای مثنوی او در سالهای دهه شصت و هفتاد ستودنی است:
باور کنیم ملک خدا را که سرمد است / باور کنیم سکه به نام « محمد» است.
راوی بخوان که رستم افسانه می رسد / جوهر فروش همت مردانه می رسد
راوی بخوان که افسر سیارگان مه است / راوی بخوان که «مهدی موعود» در ره است.
اما با همه این حرفها این استاد سخنوری، شاعر نیست و بویی از هنر و شعر و ادب از آنرو که به قول وسروده به گمانم جامی:
تا نشود شرع تو را نامدار/ نامزد شعر مشو زینهار
نبرده است و ایضا بویی از معرفت .
ابتدای سخن عرض کردم که هیچ چیز سر جایش نیست اما با همه این حرفها صدور حکم برکناری دکتر «حسن بلخاری » از ریاست پژوهشگاه هنرفرهنگستان هنر توسط «علی معلم دامغانی» واقعا برایم تعجب آور بود و برای « معلم » دستگاه هنر و فلسفه و فرهنگستان ایران اسباب شرم.

دوشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۹

نگاه کودتا به توکلی

با تبرک نام و یاد استاد «محمدعلی اسلامی ندوشن» و به قول اون کاکوی شیرازی که گفت:«نمیدونم چطو شد که ایطو شد» منم متوجه نشدم که چطو شد که من این کاریکاتور بسیار زیبا را ندیدم یعنی دیر دیدم . وخوب البته ما که اسیر « بالاترین» و « دنباله» و... هستیم گاهی زیباییهای جزئی در سایتهای اصولگرا را از دست می دهیم.
حالا به جبران دیر دیدن بیایید همه با هم ببینیم نگاه کاریکاتوریست حامی آقایان «مشایی» و «رحیمی» و البته «احمدی نژاد» را به آقای «احمد توکلی» که دست بر قضا در انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری به نفع آقای مهندس « میر حسین موسوی» کنار گیری کرد و در انتخابات دور دهم هم از طرفداران پر و پا و دست و دهان قرص همین « میر حسین موسوی» خائن بود.حالا هم که«میرحسین» بدون تقلب و دروغ رای آورده دست از سر او بر نمی دارد.
نکند خدای ناکرده ایشان - یعنی « احمدآقاتوکلی» - در نماز جمعه معروف 29 خرداد ماه گذشته حضور نداشته است؟

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۹

یکشنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۹

وقتی دم خروس بیرون می زند

روز دوشنبه سوم اسفندماه سال گذشته، از شبکه ي فارسي «bbc» براي اولين بار فيلمي از حمله‏ ي گارد ويژه و لباس شخصي‏ها در روز 25 خرداد88 به کوي دانشگاه تهران پخش شد.شبکه خبري «bbc» ساعتها قبل ازپخش این فیلم،زمان وساعت پخش آن را اعلام و تبلیغ نموده بود.
بافاصله کمتر از يک روز در شرايطي که تماشای صحنه های رقت انگیز فیلم، بینندگان در سراسر جهان خصوصا ايران رادربهت وحيرت و تاثر ناشی از رافت انسانی فرو برده بود، صدا وسيما و رسانه هاي دولتي ايران خبر دستگيري «عبد المالک ريگي» تروريست وشرور ايراني، توسط سربازان گمنام امام زمان را روی خروجیهای خود فرستادند.
پوشش بسیار وسیع خبری بازداشت «ریگی» توسط رسانه های همسو با کودتا، از طرف افکار عمومی بین المللی و جنبش سبز در داخل و خارج کشور، طرحی برای تحت الشعاع قرار دادن و انحراف افکار عمومی از توجه به فیلم کوی دانشگاه تلقی و همزمان، اطلاعات ارائه شده توسط وزير اطلاعات ايران در باره زمان و نحوه دستگيري «ريگي» با ترديد و تشکیک جدی مواجه شد.
از طرف دیگر، هنوز تنور اطلاعات واخبار رسانه های ایران از داغي نيفتاده بود که رسانه هاي رسمي کشورهايي که در گزارش وزير اطلاعات ايران بدانها اشاره شده بود، همه و يا قسمتهايي از اطلاعات موجود در گزارش وزارت اطلاعات ایران در باره خود را تکذيب نمودند.
سئوالات جواب خود را یافت وتردیدهای افکار عمومي به واقعیت پیوست، اما رسانه هاي دولتي و رسمي و منابع اطلاعاتي ايران به طور کامل و يکدست در مورد ترديد افکني ها و سئوالات مطرح شده و تکديبيه ها و واکنش هاي رسمي بين المللي سکوت کامل اختيارنموده و تلويحا بر صحت اطلاعات و اخبار خود عليرغم تناقضات آشکار موجود در آن اصرار نمودند.
حرف اصلی اطلاعات و اخبار منابع اطلاعاتي و رسانه اي ايران، تقدم پخش فیلم بر دستگیری «ریگی» و فقدان هر گونه ربط رسانه ای و سیاسی بین آن و اصرار و اشاره به دستگيري «ريگي» ساعاتي قبل از اعلام خبر آن بود. اما تناقاضات موجود و تکذيبيه ها و ترديدها نشان می داد که، نامبرده دستکم يکهفته پيش با کمک کشور يا کشورهاي ديگري دستگير و اعلام خبر آن بلافاصله ساعاتي پس از پخش فيلم «کوي دانشگاه» توسط «bbc»، براي کمرنگ کردن اثر اين فيلم و انحراف مسير افکار عمومي به سمت ديگري طراحي و اجرا شده است.
کمترازدوماه پس ازنمايش فيلم حمله به کوي دانشگاه توسطbbc و نمايش دستگيري «ريگي» توسط رسانه ملی ایران، به تازگي آقاي «کامران دانشجو» وزير علوم دولت کودتا با خبرگزاري «مهر» مصاحبه نموده و در آن مصاحبه ضمن ادعاي خنده دار برگزاري انتخاباتي بدون کمترين جابه جايي رای، در پاسخ سئوالی در مورد فیلم «کوی دانشگاه» پخش شده توسط « بی بی سی» فرموده اند :«پخش فیلم منسوب به کوی دانشگاه از سوی BBC با هدف تحت الشعاع قراردادن دستگیری ریگی بود؛»
این ادعا که تلویحا تقدم دستگيري «ريگي» بر پخش فيلم کوی دانشگاه توسط bbc يعني همان گمانه زني و سناريويي که دوماه پيش دولت کودتا آنرا به سکوت وتکذيب گذرانده بود، در حالی از طرف ایشان مطرح می شود که هنوز خاطره صحنه های رقت انگیز فیلم و توحش نسبت به دانشجویان مظلوم، ازذهن بینندگان پاک نشده است.
ظاهرا تاريخ مصرف سناريوي پيش گفته يعني هدایت افکار عمومي به سمت خبر دستگيري آقای «عبدالمالک ریگی» و انحراف از جنايات کودتاچيان در کوي دانشگاه، سپري شده و زمان مصرف روي ديگر سناريو به نفع رزيم فرارسيده است.
جداي از گاف بزرگ نهفته در اظهارات جناب وزير، ایشان خوب می دانند که، اگر پخش یک فیلم9 دقیقه ای آنقدرپتانسیل برای بازتاب رسانه ای وتحت اشعاع قرار دادن افکار عمومی داشته؛ حتما حرف حقی هم برای گفتن داشته است اما ظاهرا هم آنزمان و هم اکنون ازطرف دولتمردان کودتا و مسبسبین حادثه چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن «حقیقت» باقی نمانده است.
دم خروس بیرون زده کم کم بزرگ و بزرگ تر می شود و به زودی خروس سرقت شده خودنمایی خواهد کرد.
انانکه دیروز در حلقه های خصوصی درکنار هم متعهد می شدند برای حفظ منافع اسلام از خطر «موسوی» و «کروبی» و «خاتمی» به مردم دروغ بگویند حالا حلقه هایشان تنگ تر شده و در حلقه های کوچکتر تصمیم می گیرندبرای حفاظت منافع اسلام از خطر «الیاس نادران» به مردم دروغ بگویند . به زودی محدودیت منابع کار را به جایی خواهد رساند که برای حفظ منافع اسلام از خطر « ارباب حلقه ها» به مردم دروغ بگویند . آما آیا گرسنگی اجازه شنیدن دروغهای بیشتر به مردم خواهد داد.

جمعه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۹

دیگه دو بچه کافی نیست

دکتر « علی رضا مرندی » وزیر بهداری در کابینه مهندس «میرحسین موسوی» و وزیر بهداشت ،درمان وآموزش پزشکی در کابینه دوم دولت سازندگی، شخصی که بنا بر ادعای خودش و رسانه های همسو با دولت و از جمله بخش خبری «بیست وسی» شبکه دوم سیما،سیزدهم آبانماه سال گذشته مورد حمله چماقداران طرفدار موسوی قرار گرفت، همان کسی است که در سال 1999 به نمایندگی از کشور ایران برنده جایزه جهانی «سازمان ملل متحد» و همچنین جایزه جهانی «سازمان بهداشت جهانی» به دلیل موفقیت در طرح کنترل جمعیت شد. مصاحبه ایشان به تاریخ 87/11/16 با سایت « حیات» حاوی نکات جالب توجهی است:
حیات : در خصوص کنترل جمعیت که جایزه جهانی آن را دریافت کردید، توضیح دهید؟
- من از زمانیکه معاون وزیر بودم دائما این مساله را یادآوری می کردم که مثلا جمعیت ایتالیا 360 سال یکبار دو برابر می شود ولی جمعیت ما 17 سال یکبار دو برابر می شد یعنی ما فقط 17 سال زمان برنامه ریزی داشتیم، حتی یکبار خارج از مدت اداری به نخست وزیرمهندس میرحسین موسوی نامه ای در همین خصوص نوشتم، وقتی این مسئله در هیات وزیران مطرح شد هیچ کس موافقت نکرد ولی وقتی رای گیری شد وزرا به نفع این طرح رای دادند.
من خدمت سران سه قوه رفتم، آقای موسوی اردبیلی مسوول قوه قضاییه که در خطبه های نمازجمعه این امر را تبلیغ می کردند قبول کرند که دیگر تبلیغ نکنند، خدمت آقای هاشمی چیزی عایدم نشد، مقام معظم رهبری هم که رییس جمهور بودند تاکید داشتند بدون نظر فقها کاری صورت نگیرد. آقای منتظری هم اعلام کردند که دیگر در خطبه مردم را تشویق به این امر نمی کنم.
بالاخره نامه ای به حضرت امام نوشتم و ایشان در جواب گفتند مطلب مهمی است و باید در رسانه ها و دانشگاه ها بحث شود که بعد از لایحه اش هم در مجلس تصویب شد و با آمادگی ذهنی و آموزش مردم موجب شد رشد جمعیت از 9/3 درصد در سال 66 به 4/1 برسد و سازمان ملل متحد هم جایزه جمعیت را در سال 99 به من داد و از آن روز تا همین حالا از کشورهای مختلف به من مراجعه می کنند تا این کار را در کشورشان عملی کنند.
خداوند به این نظام خیلی توجه دارد و اندکی تلاش ما را برکت داد و عوایدش را نصیب مردم کرد.


آقای «احمدی نژاد» در سخنرانی خود در جمع مردم ارومیه ضمن اعلام خبر پرداخت یک میلیون تومان به متولدین سال جدید و پرداخت ماهیانه یکصدهزارتومان به حساب آنها به قصد تامین آنیه، تلویحا و در برنامه گفتگوی مستقیم سه شنبه شب سیما تصریحا نارضایتی خود را از طرحی که بنیانگذار جمهوری اسلامی آن را مطلب مهمی می داند و آقای دکتر « مرندی» را برنده دو جایزه بین المللی و کشور ایران را مفتخر به داشتن دو عنوان جهانی نموده، اعلام نمود و مجددا ادعای قبلی خود مبنی بر اینکه ایران گنجایش یکصد و پنجاه میلیون جمعیت دارد را تکرار کرد. در شرایطی که آمار رسمی تهیه شده توسط ارگانهای ارزشی کشوردر فاصله های زمانی مختلف، به علاوه مراکز رسمی وعلمی آمار جهانی وضعیت اسف بار فقر،بیکاری، بهداشت نامناسب، مسکن نامناسب، مشاغل کاذب، و... در کشور ایران را رسما تایید می نمایند، و از طرف دیگر در یک تقسیم بندی بسیار خوشبینانه بالای 50درصد جمعیت کشور زیر خط فقر و آثار بسیار زشت ناشی از آن روزگار می گذرانند، ریس جمهوری ایران عملا مردم را به نافرمانی وتحمیل فقر بر خود تشویق می نماید. این سخنان باسکوت سنگین اهالی علم و کارشناسان امر روبه رو شده است.البته در شرایطی که جامعه متخصص کشور هر روز با انگ عدم تعهد، در حال تسویه و اخراج شدن قرار می گیرند، کمتر کسی پیدا می شود که شجاعت به خرج دهد و صدای نقد و اعتراضی بلند کند. اما در این میان آقای دکتر «علیرضا مرندی» که شهامت حضور در بین چاقو کشان طرفدار « میرحسین موسوی» را دارند و از طرف دیگر نان طرحی را می خورند که اینروزها چوب حراج و تمسخر از طرف ریس دولت بر آن فرود می آید چرا سکوت نموده اند؟ یا توجه خدا به این نظام که آنروز خیلی زیاد بود و اندک زحمت ایشان را برکت داد، امروزها کم رنگ شده یا رنگ دیگری دارد که قابل دیدن نیست؟
علی المدبر فتامل. یا علی
مطالب مرتبط:

سید محمد خاتمی

البته اینکه ریس جمهور، نخست وزیر یا ریس دولت فعال یا فعلی یک کشور و یا ریس جمهور سابق و اسبق کشوری ممنوع الخروج شود، چیز جدید و بی سابقه ای نیست. « امیر عباس هویدا» نخست وزیر اسبق ایران 31 سال پیش فرصت خروج پیدار نکرد، و الا اگر زنده می ماند و قصد مسافرت به کشوری دیگر می نمود نمی توانست .چون « ممنوع الخروج» بود. دکتر « شاپور بختیار» آخرین نخست ویر ایران قبل از انقلاب ممنوع الخروج بود ولی فرصت یافت که علیرغم این محدودیت فرار کند. اگر یادتان باشد آنروزها روزنامه های مخالف مرحوم مهندس « مهدی بازرگان» ایشان را مسول فرار « بختیار» معرفی نموده و با طنزی تلخ و به ایهام نوشتند: « بختیار از مرز بازرگان فرار کرد».
بعد از انقلاب، دکتر «ابوالحسن بنی صدر» اولین ریس جمهور اسلامی ایران هم سرنوشتی شبیه آخرین نخست وزیر و ریس دولت قبل از انقلاب پیدا کرد.
در دیگر کشورهای جهان هم اگر نگاه کوتاهی بیاندازیم، موارد متعدد از این دست محدودیت ها برعلیه دولتمردان قابل دستیابی خواهد بود.
اما همه این موارد اشاره شده و نشده با آنچه امروزدر مورد ریس جمهور سابق ایران اتفاق افتاد متفاوت است.
اغلب ریس جمهور، نخست وزیر و یا رییس دولتهای ممنوع الخروج شده و دچار محدودیت سیاسی و قضایی شده، در کشورهایی دچار این محدویتها شده اند که نظام سیاسی اجتماعی آن کشور دچار یک تحول اساسی بواسطه یک انقلاب یا « کودتا » شده است که به طور مستقیم یا غیر مستقیم رفتارسوء و اشتباه همان ریس، نارضایتی عمومی را در پی داشته و اصرار بر آن رفتار و اشتباهات وبی توجهی به اعتراضات و نارضایتی ها انقلاب و کودتا را بدنبال داشته است. یا فساد اخلاقی یا مالی باعث برکناری و ایجاد محدویت شده است.
هیچکدام از دلایل فوق در مورد آقای « خاتمی » صدق نمی کند. رفتار ایشان طی دو دوره فوق رضایت عمومی و شدید اغلب شهروندان ایرانی و همچنین تحسین و تشویق جهانی را در پی داشته است. شاید بتوان ادعا کرد که در این مورد وضعیت آقای خاتمی در مقایسه با تمام ریس جمهوران سابق کشور بعد از انقلاب بی نظیر است. رای خیره کننده ایشان در دوره دوم گواه کوچکی بر این ادعاست. ضمنا پس از پایان ریاست جمهوری ، هیچگونه گزارشی مبنی بر تخلف مالی و سوء استفاده از قدرت توسط ایشان از طرف قوه قضاییه مشاهده نشد.
اما با این همه امروز صبح از سفرایشان به کشور «ژاپن» به دنبال دعوت آن کشور برای شرکت در اجلاس سالانه «شورای تعامل در زمینه خلع سلاح هسته‌ای»، جلوگیری شد.
این خبر و اتفاق پیش از آنکه برای من ناراحت کننده باشد خوشحال کننده بود. دوستان نزدیک شدت اراده نویسنده به ایشان را جدای از علائق سیاسی و اجتماعی می دانند و من کمترین هراسی از بروز این علاقه ندارم. اما همچنانکه قبلا به تلویح اشاره کرده ام و اکنون بار دیگر و اینبار به تصریح اعلام می کنم؛ آقای « خاتمی » « مهدی کروبی » و « موسوی » و دیگر رهبرانی که اینروزها به عنوان رهبران جنبش سبز یا در زندان دوره محکومیت خود را طی می کنند، یا به تازگی از زندان رها شده اند و یا در انتظار احضار و زندانی شدن روز را به شب می رسانند و یا آنانکه درچنین دسته ای طبقه بندی می شوند و اکنون خارج از کشور به سر می برند، با وجود چنین محدودیتها بهتر و بیشتر از گذشته متوجه رفتار سوء آن هنگام که در راس هرم قدرت بودند و یا بعدا خواهند بود می شوند. اشتباه نکنید بنده به هیچ عنوان اتهام بدون پشتوانه و سندی را متوجه هیچکس خصوصا افراد فوق یاد شده نمی کنم اما از نظر من بعضی از سکوتها و تاییدهای بدون توجیه و از سر محافظه کاری آقایان، در دوره های گذشته، سوء استفاده از فرصت خدمتی محسوب می شود، که شهروندان برای دفاع از حقوق خود به آنها با رای مستقیم تفویض کرده اند. و کارنامه آقایان از این نوع محافظه کاری ها و سکوت ها و کوتاه آمدنها سرشار است.
واما از طرف دیگر، شایعه ممنوع الخروج بودن آقای « خاتمی » کمتر از یکماه پیش در رسانه های وابسته به دولت انعکاس وسیعی یافت . دفتر آقای خاتمی و جریان محدود و اندک اطلاع رسانی جنبش سبز شایعه فوق را تکذیب کرد. اما آقای «خاتمی» قصد مسافرت داشتند و شایعه را پیش زمینه اقدام تشخیص دادند و در یک اقدام بسیار کریه و زشت، دفاع از اصل متحجرانه « ولایت فقیه » را بعنوان فرار به جلو و راه چاره در دستور کار قرار دادند. این اقدام البته بلافاصله واکنش سریع جنبش سبز را به دنبال داشت. اما خوشبختانه آخرین تیرهای ترکش آقای خاتمی و دوستان ایشان برای دفاع از تحجر ورشکسته قرون وسطایی و پی بردن به اشتباه سی ساله شان نیز پرتاب شدو دیدند که به هدف نخورد و نتیجه ای را در برنداشت.
حالا ایشان مانده است که حکومتی که بر اساس یک کودتای حساب شده با استفاده از محو آزادی، محدویت آگاهی و اطلاعات مردم و دروغگویی و عوام فریبی و پس از اینها، قبضه کردن تمام ارکان قدرت در کشور ونهایتا سرقت آشکار آرا مردم بر سر کار است و با سرمایه های اساسی و ارزشمند این کشور همان می کند و بلکه بسیار بدتر که رژیم سلطنتی «پهلوی» می کرد. ودور نخواهد بود که با دست این ملت و نمایندگان واقعی شان ریس جمهور ناحق و دروغگو « ممنوع الخروج » باشد.
آیا زمان آن فرا نرسیده است که آقای « خاتمی » سرنوشت خود را از سرنوشت سیاه دولتمردان امروز و پشتیبانان اصل البته مترقی؟؟؟« ولایت فقیه» جدا نماید؟


سه‌شنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۹

هاشمی رفسنجانی

پس از تحمل سی سال صبر سبز، به گمانم 10ماه زمان زیادی برای تحول در رفتار یک شخص و آنهم شخصیت تاثیر گذاری مثل آقای «هاشمی رفسنجانی» است. اما اظهارات اخیر ایشان نشان داد که نه تنها تحولی به سمت شفافیت در وی صورت نگرفته بلکه سخنان ورفتار ایشان راز آلود تر شده. این نوشته بر اساس سخنان اخیر ایشان و سکوت خانواده اش شجاعت اظهار یافته است.امیدوارم منصفانه مورد قضاوت قرار بگیرد.
«هاشمی رفسنجانی» بیش از آنکه به نفع جنبش سبز باشد به زیان جنبش است. این حقیقتی است روشن مثل آفتاب . و تمام تلاش بعضی از طیفهای وابسته به جنبش سبز که از دور دستی بر آتش دارند؛ برای تطهیر چهره « هاشمی » و انتساب او به جنبش سبز تلاشی بیهوده است. البته شاید اگر ریاست جمهور اسبق ایران، برای حفظ خانواده خودش که در راس همه اولویتهاست، مجبور نمی شد سکوت روزهای اول، پس ازانتخابات را بشکند و باز مجبور باشد چون همیشه برای رهایی متهمین خانواده از حضور در دادگاه و حبسی که احتمال آن بسیار زیاد بود ، سیاست « نعل ومیخ » را پیشه نماید؛ شاید تلاش این دوستان برای چسباندن او به جنبش آسانتر می شد. اما با شکستن سکوت و ایراد سخنانی که یکی در میان متناقض همدیگر بود ( به استثنای آخرین خطبه نماز جمعه ایراد شده ) دیگر هیچ نیروی قادر نیست «هاشمی» را به جنبش منتسب نماید . با این وصف چنانچه حالا او بخواهد فقط یکبار در عمر رودر بایستی و محافظه کاری را کنار بگذارد و هچنان «خامنه ای» که رسما اعلام نمود؛ نظری به «هاشمی» ندارد؛ رسما اعلام کند: نظری به «خامنه ای» ندارد « جنبش سبز» دیگر جایگاه، علاقه و فرصتی برای پذیرش «هاشمی» ندارد.
تمام اعضای خانواده «هاشمی» بلااستثنا خود را در جبهه مقابل انحصارطلبی، و افراطی گری اصولگرایان معرفی میکنند و باتوجه به موضع گیریهای صریح و شفاف، افکار عمومی نیز آنها را در طیف مربوط به جنبش سبز طبقه بندی می نماید. ودر نقطه مقابل جناح موسوم به اصولگرا از صدر تا ذیل چشم دیدن هیچیک از اعضای خانواده «هاشمی» را به دلیل همین رفتارها نداشته و پیوسته خواستار اعلام برائت صریح او از رفتار فرزندان و اعضای خانواده اش بوده اند.
از طرف دیگر خواسته اعلام نشده و نانوشته و درعین حال مشهود جناح اصلاح طلب و خصوصا «جنبش سبز» اعلام برائت شفاف «هاشمی» از اصولگرایان ودر راس آنها رهبری نظام، و اعلام همراهی و همزبانی صریح با خط مشی اعضای خانواده که طبیعتا خط مشی « جنبش سبز » است می باشد. اما ریاست « مجمع تشخیص مصلحت نظام» مصلحت را در آن دیده است که، با اعضای خانواده تقسیم سهم سیاسی داشته باشند. وقتی صحبت «اصلاحات» در میان باشد، سیاست مورد نظر و احترام او سیاست اتخاذ شده خانواده است، و وقتی بحث «اصولگرایی»مطرح است، همه باید گوش به فرمان «رهبری نظام» باشند.
این سیاست یک بام و چند هوایی البته مورد موافقت خانواده هم هست، چه اینکه آنچه باعث شده امروز خانواده ریس جمهور اسبق به اصلاح طلبی روی بیاورد نه به دلیل قبول شعارها و استراتژی جنبش سبز، بلکه به آن دلیل است که دیگر این خانواده زیر بیرق « اصولگرایی » جایگاه مورد قبولی ندارند و از بد حادثه اینجا به پناه آمده اند.
آقای « هاشمی » و خانواده در یک قمار سیاسی یار مشترک همدیگرند و در مواقع لزوم با کارت یکدیگر بازی می کنند. هیچ دقت نموده اید، در تمام سی سال گذشته هیچگاه اعضای درجه اول به علاوه حلقه اطرافیان «هاشمی» کوچکترین انتقادی را نه تنها نسبت به ایشان نداشته اند بلکه هیچگونه انتقاد بر حقی از طرف دیگران از ایشان را هم برنمی تافتند. امروز هم نه تنها حاضر نیستند بعضی از اظهار نظرهای محیر العقول پدر، در تایید «رهبری» و خسارتهای ناشی از آن را سرزنش کنند؛ بلکه از پاسخگویی به سئوالاتی که در این موارد توسط خبرنگاران و رسانه ها مطرح می شود هم رندانه شانه خالی می کنند.و این یک پیام مشخص بیشتر ندارد: اگر همین حالا آقای «هاشمی» از اعضای خانواده بخواهد رسما برای تایید و دستبوسی رهبری حاضر شوند آنکه زودتر از بقیه حاضر می شود سر کار خانم «فائزه هاشمی» است که اینروزها بیشتر از بقیه سبز است. ساده انگاری خواهد بود در مورد آقای «حسن لاهوتی» و « مجید توکلی» که سرنوشتی متفاوت دارند قضاوت یکسانی داشته باشیم و تصور کنیم که خانم «هاشمی» قضاوت یکسانی دارد.
اتفاقات سیاه امروز ایران، معلول اشتباهات دولتمردان سی سال گذشته «موسوی» ،«خاتمی» و «هاشمی» است. شکی نیست که در این میان سهم آقای «هاشمی» از بقیه بسیار بیشتر است. از طرفی بزرگترین حربه ای که اکثریت خاموش و عوامی را با آقای «احمدی نژاد» همراه نموده و امروز به فرمان و خواست او پاک ترین فرزندان این کشور را به خاک و خون می کشند، اتهاماتی است که در طول سی سال گذشته بیش از تمام دولتمردان و مسئولین کشور متوجه آقای «هاشمی» بوده و باز کمترین علاقه برای پاسخگوی به این شبهات را باید در رفتار رازآلود همین آقای « هاشمی » جستجو کرد.
« احمدی نژاد » از همین فضای تهمت آلوده بیشترین ماهی مقصود را صید کرده است.
«میر حسین موسوی » که در بین دولتمردان پیش گفته کمترین تهمت و اشتباه متوجه او می باشد، و بیشترین خسارتها را از 22خرداد به اینطرف تحمل نموده، در بیانیه های رسمی خود رسما از گذشته اشتباه خود نام برده و به خطاهای آن اعتراف نموده است.
در این میان اما خانواده و حلقه افراد محدود اطراف آقای «هاشمی» حواسشان جمع است مبادا گردی بر دامن مبارک ریاست « مجلس خبرگان رهبری » بنشیند
در همین رابطه :
سودای هاشمی؟!

یکشنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۸۹

اینجا چه خبر است؟

سال گذشته روزنامه«کیهان» در ستون « یادداشت روز» 22 فروردین 88 خود مقاله ای را با عنوان « آنجا چه خبر است » به امضای آقای « حسین شریعتمداری» به چاپ رساند که به عقیده اغلب اهالی رسانه و سیاست، چاپ این نوشته در روزنامه «کیهان »در آنزمان غیر قابل انتظار بود.
اگرچه نوشته از نگاه و منظر روزنامه نگاری و رسالت مطبوعاتی، نوشته ای بسیار ارزشمند و درخور توجه بود، اما وقتی نماینده ولی فقیه در یک ارگان، اتهامات سنگینی را متوجه دستگاه عریض و طویلی که ریاست عالیه آن توسط مقام رهبری انتصاب می شود، و طبعا هر گونه اتهام و افشاگری، به نوعی متوجه عالی ترین مقام آن دستگاه و غیر مستقیم مقام منصوب کندده آن مقام می شود، از روزنامه « کیهان » که بر اساس نظریه « اگر آقا بگوید ماست سیاه است به حضرت عباس ماست را سیاه می دانیم» رفتار می نمود، چنین افشاگریی بسیار بعید می نمود.
روزنامه « کیهان » در نوشته خود خبر داده بود که اطلاعاتی بدست آورده حاکی از فساد گسترده در قوه قضاییه و مدلول این گفته نیز صدور حکم آزادی آقای «شهرام جزایری» که قضیه سوءاستفاده مالی و اختلاس سنگین او از سیستم بانکی، پیش از این بزرگترین امکان برای مانور رسانه ای اصولگرایان را فراهم نموده و علاوه بر آن یکبار نیز تلاش موفقیت آمیز اما نافرجام فرار از زندان را تجربه نموده بود .
در این یاداشت آقای «شریعتمداری» با اشاره های صریح، بعضی از عالی مقامان در « قوه قضاییه»را به زد و بند برای آزادی « شهرام جزایری » متهم نموده و از آنها به عنوان « انگلهای خطرناک» یاد کرده و پرسیده بود:
« پرونده ای نظیر پرونده فساد اقتصادی شهرام جزایری، در دستگاه قضایی، گردش کار گسترده ای دارد و مافیای مورد اشاره برای تدارک آزادی وی - آنهم با ظاهر قانونی و تهیه حکم رسمی آزادی او! - ناچار به زد و بند، رشوه دهی و ساخت و پاخت با عوامل متعدد بوده است؛ آیا غیر از این است؟!. اگر چنین است - که به یقین چنین است - این عده چه کسانی هستند؟! و در دستگاه قضایی که باید حامی مظلومان باشد چه می کنند؟!.»
« کیهان» پس از این بلافاصله چون همیشه رد پای بیگانگان را در این ماجرا جستجونموده و البته که خیلی زود هم رد پا را پیدا کرده بود:
« آیا بدنام کردن نظام، آنهم در شرایطی که موفقیت های حیرت انگیز آن، خشم دشمنان بیرونی را برانگیخته است، یکی از اهداف باند مورد اشاره نبوده است؟ و آیا در پی گیری ماجرا نباید رد پای بیگانگان نیز مورد توجّه قرار گیرد؟!»
در بخش پایانی این نوشته جایی که بعضی از مسئولان محترم؟؟ دستگاه قضایی به هوسبازی و خوشگذرانی و « لم دادن» به جای انجام کار مردم متهم می شوند، کدهای گنگی شفافیت افشاگری را تکمیل می کرد:
«کاش برخی از مسئولان محترم دستگاه قضایی به جای آن که گذران اوقات فراغت خود - که متاسفانه خیلی هم زیاد هست! - به نقاط خوش آب و هوای کشور رفته و در خانه های اشرافی کلان سرمایه داران جا خوش کنند، بخشی از وقت خود - بخوانید وقت متعلق به ملّت- را نیز صرف رسیدگی به امور قضایی برزمین مانده مردم و بررسی هویت برخی از مدیران این دستگاه می کردند ـ البته به عنوان وظیفه خویش نه منّت به مردم. مثلاً؛ چرا تعطیلات نوروزی را در باغ رویایی! و چند ده هکتاری آقای «الف - الف» در منطقه خوش آب و هوای شمال سپری کرده و در ویلاهای آنچنانی و اشرافی این کلان سرمایه دار لم داده اند؟ که خدای نخواسته مجبور باشند بهای این «لم دادن» ها را از کیسه ملت هزینه کنند؟!».
درست یکسال از این نوشته البته شفاف و سراسر اتهام روزنامه محترم « کیهان » و آقای « حسین شریعتمداری » بر علیه بعضی از عالی مقامان در دستگاه قضایی می گذرد ، و همه به خوبی آگاهند که طی یکسال گذشته کوچکترین اتفاقی در دستگاه قضایی کشور به وقوع نپیوسته که کمترین سندی دال بر اثبات ادعای سال گذشته « کیهان » باشد الا اینکه ریس وقت قوه قضا از «قوه قضاییه» به «شورای نگهبان» رفته است و آقای « شهرام جزایری » کماکان در زندان به سر می برند.
اما با فرض صحت تمام ادعاهای «کیهان » و آقای « شریعتمداری» نکته جالب توجه و در عین شرم آور آنست که، بحث وجود فساد در اغلب سازمانهای کشوری و از جمله سازمان قضای ایران ، با توجه به وجود سیستم فاقد نظارتی که «کیهان» نشینان بزرگترین مدافعان چنان سیستمی می باشند، امری است که بارها و بارها مورد اعتراف و اعتراض اغلب کارشناسان و متخصصان امر سیاست و اجرا و قضا قرار گرفته و طرح چنین اعتراضات و واقعیتهایی، از طرف کیهانیان و اصولگرایان اتهام ارتداد و تقاضای اشد مجازات را به دنبال داشته است.«کیهان» یان به خوبی به یاد دارند که آقای «شاهرودی» در اولین روزهای جلوس بر صندلی ریاست، دستگاه قضایی ایران را به « مخروبه ای » تشبیه کرد. این گفته آقای « شاهرودی » که امیدواری بسیاری را در دل کارشناسان امر ایجاد نموده و یکصدا بر آن بودند که « جانا سخن از زبان ما می گویی»؛ آنزمان با سکوت معنی دار « کیهان » برگزار شد.
و ما البته باید به سادگی عبور کنیم از اینکه یکسال پس از نوشتن آن یادداشت «قوه قضاییه» هم هیچ تمایلی به اعتراض ،شکایت،یا پاسخگویی به آن یادداشت از خود بروز نداد
به را ستی باید از شریعتمداری و کیهان پرسید : اینجا چه خبر است؟

جمعه، فروردین ۲۰، ۱۳۸۹

عوام فریبی

دقیقا یک سال پیش در چنین روزهایی روزنامه کیهان در خبری با عنوان « استجابت دعای احمدی نژاد» نوشت:
«دکتر محمود احمدی نژاد در پایان سخنان خود در جمع پر شور مردم اصفهان در میدان امام خمینی دست به دعا برداشت و از درگاه باریتعالی باران را برای مردم درخواست کرد. به گزارش خبرنگار ما به دنبال این دعا از شامگاه چهارشنبه بارش و رحمت الهی در سطح استان اصفهان آغاز شد به گونه ای که در چند مرحله شدت باران و تگرگ در شهر اصفهان به ویژه صبح پنج شنبه به اوج خود رسید و موجب آب گرفتگی برخی از نقاط شهر شد.»
روز چهارشنبه گذشته هم در حاشیه سفر آقای « احمدی نژاد » به ارومیه، روزنامه ایران در خبری با عنوان « دعای ریس جمهور بلافاصله مستجاب شد » نوشت:
«احمدی‌نژاد در پایان سخنان خود در جمع مردم ارومیه در ورزشگاه تختی از آنها خواست برای بارش باران دعا کنند و خود نیز از خداوند متعال خواست که باران رحمت را بباراند که به محض اتمام سخنان رئیس جمهور باران در ارومیه کم کم شروع به باریدن کرد و رفته رفته شدت آن نیز افزوده شد.»
سال گذشته به استثنای اغلب کاربران شبکه مجازی اینرنت و وبلاگنویسان که علی القاعده از طرف «اصولگرایان» به بی دینی و التقاط متهم هستند، مراجع رسمی و ومتولیان امور مذهبی واکنش در خور توجهی به این تحریف و عوام فریبی نشان ندادند. ظاهرا همین وضعیت امسال هم در برابر این نوع سوء استفاده از دین و باورهای مذهبی مردم وجود دارد و خواهد داشت.
از طرف دیگر سکوت شخص آقای « احمدی نژاد » در قبال این نوع انعکاس خبر و تیتر و برجسته کردن شخصیت ایشان در حد یک معصوم، حکایت از رضایت عمیق ایشان از چنین نگاه و فضایی که به دنبال آن ساخته می شود، دارد.
پوشیده نیست که بهره برداریهای نادرست و سوء استفاده از عقاید مردم ممکن است نتایج آنی و کوتاه مدتی را به همراه داشته باشد، اما شکی نیست که در دراز مدت خسارتهای بسیار زیادی را متوجه متولیان چنین سوءاستفاده های خواهد کردواز طرف دیگر سست شدن پایه های ایمان مذهبی نزد مردم را به دنبال خواهد داشت.
در این رهگذر آنچه موجب ابتدا تعجب و بعد تاسف و تاثر شدید است ، سکوت متولیان امور مذهبی و نگهبانان ایمان مردم است. کسانی که امور زندگیشان از محل دریافتها و شهریه های دینی که توسط مردم در قالب خمس و ذکات و نذورات پرداخته می شود ، می گذرد.
و کافی بود این حرف از دهان « خاتمی » که هم روحانی است و هم سید، صادر می شد. حالا بیا و تماشا کن رونق بازار و کسب و کارصنف کفن پوش را.
در همین رابطه:ادعای بارش باران پس از دعای احمدی نژاد و مقایسه آن با خورشید گرفتگی در زمان فوت فرزند پیامبر اسلام

پنجشنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۸۹

فصل الخطاب

در یکی از دوره های «مجلس شورای ملی» سابق طرحی به مجلس تقدیم شده و مورد بررسی نمایندگان قرار می گیرد. طرح بدون مخالف در آستانه رای گیری و تصویب با اکثریت مطلق آراء است که نماینده ای اعلام مخالفت نموده و برای بیان دلائل مخالفت خود باطرحی که در آستانه تایید اکثریت بوده پشت تریبون می رود.
در آنزمان نماینده « مشهد » با توجه به سابقه و سن بالا اکثرا علیرغم آنکه هیچگونه عضویتی در ترکیب هیئت ریسه نداشته، اما اغلب در جایگاه هیئت ریسه می نشسته است و کسی جرات اعتراض به ایشان را نداشته . در همان حال صندلی متعلق به ایشان در بین نمایندگان خالی بوده است. آنروز هم طبق معمول ایشان در جایگاه هیئت ریسه حضور داشته است.
نماینده معترض ضمن نطقی کوتاه اما مستند ومستدل نظر تمام نمایندگان را نسبت به موافقت با طرح پیشنهادی عوض می نماید و در عرض مدت کوتاهی، کمتر از یکساعت اکثریت مطلق نمایندگان متوجه اشتباه بزرگ خود می شوند وطرح در آستانه تصویب از دستور کار مجلس خارج می شود.
نماینده « مشهد » که طبق معمول صندلیش بین نمایندگان خالی است و غیر قانونی در جایگاه هیئت ریسه نشسته است، نماینده معترض را مخاطب قرار می دهد و می پرسد: « آقای ... اینها که شما بیان فرمودید درد بود بفرمایید درمان چیست؟ راه چاره کدامست؟و نماینده بصیر وآگاه، با جدیت و جراتئی منحصر به فرد و برای اولین بار روبه نماینده مشهد نموده و می گویند : « اولین راه چاره آنست که شما از جایگاه هیئت ریسه برخاسته و برصندلی خودتان بنشیند».
***
نزدیک به پنج سال است که افرادی با کمترین میزان دانش و تخصص و آگاهی، به ناحق و صرفا به پشتوانه و استفاده از تنگ نظری وسوءاستفاده از اختیارات قانونی شورای نگهبان، در جایگاه نمایندگی مردم قرار گرفته، همزمان قوه مجریه کشور نیز با اراده و نظر مقام رهبری به طور کاملا غیر قانونی دو دوره است که در اختیار گروهی قرار دارد که علاوه بر اینکه کمترین اطلاع، تجربه، و سابقه اجرایی در کارنامه مدیریتی خود ندارند، فاقد کمترین تعهد اخلاقی نسبت تکالیف قانونی خود و حقوق متقابل شهروندان و جان ومال وناموس آنها می باشند.
نتیجه چنان شده است که هر از گاهی نماینده ای پرچم اعتراضی را نسبت به خیانتهای متعدد پنهان و آشکار متولیان نااهل، و غاصب بلند می کند و پیش از آنکه کمترین اثری به حال رعیت بیچاره داشته باشد با اشاره و تماسی از دفتر مقام رهبری ، موضوع «فصل الخطاب» مطرح، و موضوع مورد اشاره خاتمه یافته تلقی می شود.
آقای « الیاس نادران» نماینده اصولگرا، و مدافع آقای « احمدی نژاد» در مجلس شورای اسلامی که اخیرا آقای «محمدرضا رحیمی» معاون اول ریس جمهور را،«ریس حلقه فساد مالی خیابان فاطمی» معرفی و خواستار بازدداشت وی شده، بارها اعتراضات مستند، شفاف و آشکاری را بر علیه رفتارهای خارج از عرف و قاعده وقانون قوه مجریه و در راس آن آقای « احمدی نژاد» در صحن علنی مجلس مطرح نموده و نتیجه روشن، شفاف و آشکار آن اصرار بیش از پیش و شدت یافتن آن رفتارها با لجاجت بیشترتوسط ریس و مجموعه دولتین نهم ودهم بود است. کافی است سری به بایگانی نطق های اعتراض نمایندگان مجلس هفتم و هشتم بزنید سیاهه بلند بالایی از این موارد خواهید یافت که پس از آنکه بی توجهی مکرر ریس دولت سرو صدایی در مجلس به پا نموده، اشاره مقام رهبری « فصل الخطاب» و کور کننده نطق و سرو صدا بوده است.
به عنوان نمونه ماجرای مرحوم « علی کردان » به عنوان وزیر کشورو نطق های مخالفان وموافقان آنرا بهنگام رای گیری ایشان یاد آوری می نمایم .شما خود حدیث مفصل از این مشت نمونه خروار بخوانیدو بنگرید که چگونه علیرغم آنکه تمام نمایندگان بلااستثنا متوجه مدرک تقلبی و دورغگویی وی شدند، نامه ای و اشاره ای ایشان را بر صندلی وزارت نشاند. و در کمتر از 4 ماه بعد همین نمایندگان به استیضاح وی رای دادند.اینبار البته شدت افتضاح کار را از دست برهان «فصل الخطاب» خارج نموده بود.
آقایان « الیاس نادران» « علی مطهری » « احمد توکلی » « علی رضا زاکانی » و تمامی نمایندگانی که « سبزها» را فتنه می دانید!دردها را مردمی که به شما رای داده یا نداده اند از شما بهتر می دانند،
خطبه های نماز جمعه 29 خرداد ماه سال گذشته را فراموش کرده اید: « ...البته نظر ایشان به نظر بنده نزدیک تر است...»
بالاتر از ریاست قوه قضاییه کسی قرار گرفته که البته نظر آقای « احمدی نژاد » به نظر او نزدیک تر است . همان که مقیاس و معیار خوبی وبدی از نظر شما نظر اوست وحرف و نظر او «فصل الخطاب» است. آیا اولین راه چاره آن نیست که : شما «وکیل السلطنه ها» از جایگاه «وکیل الرعایایی» برخاسته و روی صندلی خالی و متعلق به خودتان بنشیند.؟
در همین رابطه: علی مطهری: اتهامات رحیمی جدی است .احمدی نژاد همکاری کند

سه‌شنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۹

ریاضت و رضایت یا عوام فریبی؟

«محسن مخملباف» در آستانه انتخابات ریاست جمهوری دهم در نامه سرگشاده ای که بیانیه رسمی ایشان در حمایت از کاندیداتوری مهندس «میرحسین موسوی»هم محسوب می شد، به خاطره زیبایی مربوط سالهای اول انقلاب و برخورد نزدیک با بانوی سبز ایران بانو « زهرا رهنورد» همسر نخست وزیر کشور اینگونه اشاره نموده بود:
«...من يك روز در آسانسور روزنامه اي سوار شدم ، خانمي به همراه دختر بچه كوچكي سوار آسانسور شد. به رسم آن دوران من سرم را پايين انداختم.و چشمم به كفش پاره اين خانم افتاد.يك دفعه آن خانم مرا شناخت و پرسيد : شما فلاني هستي؟ گفتم :بله.و او هم گفت:من هم زهرا رهنورد هستم. گفتم: خوشوقتم و رويم نشد بگويم سال هاست منتظر ديدارشما بودم. وقتي از آسانسور خارج شدم، فقط آن كفش پاره در نظرم بود. در آن زمان او همسر نخست وزير كشور بود. امروزه من و شما كفش پاره را ملاك خوبي كسي نمي دانيم. از بس كه عوام فريبانه آن را خرج كرده اند. اما در آن روزگار ما شيفته آن داستان حضرت علي بوديم كه عده اي جمع شده بودند تا او را به حكومت راضي كنند و او مشغول وصله زدن به كفش پاره اش بود و مي گفت: دنيايي كه شما به من پيشنهاد مي كنيد،براي من بي ارزش تر از اين كفش پاره است. »
حقیقتا امروز پوشیدن کفش و کاپشن پاره و داشتن زندگی فقیرانه ،حتی ساده زیستی برای هیچکس، از شهروندان و رعیت فرودست جامعه گرفته تا رهبران و مدیران فرادست اجتماع، نه تنها افتخار و ارزش نیست که، در مورد شهروندان سطح پایین نوعی تنبلی و الکی خوش بودن و در مورد مردم بالادست نوعی فریبکاری و ریا و عوام فریبی معنا می دهد.
دوستی نقل می کرد از نزدیک آقای «احمد توکلی» نماینده اصولگرای مجلس و کسی که به داشتن زندگی فقیرانه افتخار می کند را از نزدیک دیده و از او سئوال نموده است که آقای توکلی؛!امروزه در خانه فقیر ترین قشر اهالی روستای ما آشپزخانه های همراه با کابینت یافت می شود، چگونه حقوق شما که یک استاد دانشگاه و نماینده مجلس هستید کفاف نصب یک سرویس کابینت در آشپزخانه منزل را نمی دهد؟ و آقای « توکلی» در پاسخ اعلام می کند که حقوق او کفاف بسیار بیشتر از آنها را هم می دهد اما ایشان علاقه ای به داشتن امکانات نوین ومدرن ندارند.
علیرغم آنکه بر این تعصب در ریاضت و زندگی فقیرانه داشتن انتقادهای اساسی و جدی وارد است، اما خدا پدر و مادر ایشان را بیامرزد که اعلام می کند پول دارد اما می خواهد آدم اهل ریاضتی باشد.
اما اینکه فرزند یک استاد دانشگاه که در تهران به دنیا آمده و در تهران بزرگ شده و پدرش سالها سابقه استانداری داشته و اینک شهردار تهران است و نامزد ریاست جمهوری ولی نمیداند « سونا » چیست؛ نه تنها از آن حرفها نیست بلکه در فرهنگ اخلاقی غیر دینی و در تمام فرهنگها با پشتوانه وحیانی تنها یک معنی می تواند داشته باشد و آنهم «دروغ» است.
یا باید پسر آقای « احمدی نژاد» که در فیلم تبلیغاتی 5 سال پیش پدرش اعلام کرد نمی داند « سونا و جکوزی » چیست دروغگو باشد، یا آنانکه اعلام نمودند ایشان در شهر بزرگ شده.
در راستای عوام فریبیهای گذشته، اخیرا سایت پرچم متعلق به یکی از نزدیکان آقای « احمدی نژاد » به کشف بزرگ و جدیدی دست یافته و آن را با آب و تاب مخصوص منعکس نموده است. در این کشف که قبل از سایت پرچم به نامهای متعدد دیگری با افتخار به ثبت رسیده و خیلی جدید بشمار نمی رود « منابع درآمد مخفی احمدی نژاد» معرفی و همچون گذشته با افتخار تکرار شده است که ایشان نه تنها از حقوق ریاست جمهوری استفاده نمی کنند ، بلکه حق ماموریتهایشان را هم نمی گیرند. و در شرایطی که به دلیل ریس جمهور شدن «میهمانها و دیدار کنندگان» شان زیاد شده ، هزینه زندگی را از طریق وامهای قرض الحسنه و به سختی تامین می نمایند.
این عوام فریبی و وریا وتبلیغ ریاضت در شرایطی صورت می گیرد، که طی پنج سال گذشته منابع عظیم ناشی از فروش نفت با استثنایی ترین قیمت و همچنین صادرات مقادیر معتابه کالاهای غیر نفتی ؛ با سیاستهای مستبدانه و غیر کارشناسی آقای « احمدی نژاد» به سادگی هدر رفته و طلایی ترین دوره و فرصت اقتصادی کشورهای نفتی با اصرار ایشان بر خود محوری و بی توجهی به نظرات کارشناسان عملا تبدیل به فرصت سوزی و خسارت شد. در جنین شریطی برای هفتاد میلیون شهروند ایرانی که مدیریت ریس جمهورشان اینگونه زیان آور و خسارت بار بوده است ریاضت و فروتنی شخصیش محلی از اعراب نخواهد داشت و تنها درخواست همه آنها از اواین خواهد بود که« زندگی کن و اجازه بده دیگران هم زندگی کنند».

یکشنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۸۹

از راه نرسیده فیلتر شدیم

سلام. خدا را شکر دوستی خبر داد که وبلاگ من در ایران فیلتر شده است. ولی فکر نمی کنم به شب برسد که روی آدرس جدید یعنی mmmirhoseyn1.blogspot.com در خدمت دوستان باشم.

شنبه، فروردین ۱۴، ۱۳۸۹

گربه مرتضی علی

کمی نزدیک به 14 سال پیش من و « علی فلاحیان » متناوبا سردبیر نشریه ای روستایی بودیم به نام « انتظار».
هر موقع من سردبیر بودم و «حرف اول» را می نوشتم « علی » «حرف آخر» را می نوشت و هر موقع « علی » سردبیر بود من « حرف آخر » را .
پای ثابت « حرف آخر » های من و «علی» هم تذکر غیبت و تشکر از همدیگر بود. نشریه به دست « سید محمود ساطع » مدیر مسئول «کانون اندیشه جوان سپهری کاشان» و ضمنا دوست مشترک ما که می رسید بلافاصله با جدیتی آلوده به طنز می فرمودند: « نانی که آن علی در شماره قبل قرض داده بود در این شماره این علی ادا کرده ».
این مقدمه را نوشتم که در روزهای آغازین سال جدید یادی کرده باشم از مجموعه دوستانی که اینروزها غیبتشان در کنار هم و در مجامع فرهنگی و ادبی کاشان به وضوح نمایان است و دستمایه بی رونقی این محافل . تعارفی هم نداریم. این کمترین بیشترین سوادخودم در حوزه اندیشه و قلم را در غالب شعر و داستان و هنر و سینما و... پای درس این عزیزان فرا گرفتم.
دیگر اینکه می خواهم عین پست امروز وبلاگ« وامابعد »را اینجا منعکس کنم و قبل از آن متذکر باشم که، این نان قرض گرفتن و دادن نیست. اینکه نام من در تارنمای « واما بعد» نوشته می شود افتخاریست بزرگ . و اینکه آقای « عنایتی » مرا به قلمی می نوازد افتخاریست بزرگ تر.


وبلاگ علی مصلحی من را به یاد گربه ی مرتضی علی می اندازد. از هر ارتفاعی رهایش سازند ، چار دست و پا می آید زمین. در آستانه ی سال جاری بسیاری از وبلاگ های سیاسی تعطیل شد که از رنجی که می بریم یکی از آنها بود. اینبار امیدی به بازگشت آن نداشتم .ولی امروز غروب برگشت.یک چیزی هم در ستون نظرات و اما بعد ...گذاشته ( 2 و4 ) که من معنی اش را نفهمیدم. علی قبلا در دیباچه ی وبلاگش جمله ی معروف عین القضات را قرار داده بود که می گفت: هرچه که می نویسم دلم خوش نیست.
من البته این روزها از نوشتن، خیلی دل خوشم.ولی دردهای قفسه ی سینه جدا جانکاه است.
و امّا بعد...
اولیّن پست سال جاری را در همان دقایق اولیّه ی تحویل سال با عنوان « سال فرهنگ » شروع کردم . و هنوز در حال و هوای همان پست بال بال می زنم.
+ نوشته شده در جمعه سیزدهم فروردین 1389ساعت 22:49 توسط حیدرعلی عنایتی بیدگلی |



جمعه، فروردین ۱۳، ۱۳۸۹

«فارسی وان» اشاعه ویروس ابتذال

چند سال پیش نویسنده‌ای در اعتراض به فیلترینگ موجود در اینترنت مقاله‌ای را در یکی از روزنامه‌های ایران به چاپ رسانده بود تحت عنوان: «سایت‌های سکسی فعال، سایت‌های سیاسی فیلتر». آنروزها مثل حالا از فیلترشکن و نرم‌افزارهایی که می‌تواند خارج از عرف مخابرات ایران، مستقیما به سرورهایی خارج از کشور متصل شوند (vpn) به این شکل گسترده خبری نبود و یا بود و کاربران از وجود آن اطلاع زیادی نداشتند.
بزرگترین دلیل شرکت مخابرات به عنوان متولی اینترنت ویا دولتمردان ایران برای نصب و تعبیه نرم‌افزارهای مخصوص فیلترینگ بر سر راه اینترنت، مبارزه با ابتذال و جلوگیری از امکان در دسترس آزاد بودن سایت‌های مستهجن بوده و هست؛ اما عملا شکل اتفاقی که افتاده چیز دیگری است، و اکثر هزینه‌هایی که از این بابت، مسئولیت پرداخت آن را شهروندان ایرانی برعهده دارند، متوجه سایت‌های سیاسی و هنری می‌باشد و دسترسی به سایت‌های مستهجن اگر کار آسانی نباشد کار سختی هم نیست. این یک ادعا یا بلوف سیاسی نیست. واقیعتی است که به عریانی در فضا و شرایط موجود قابل مشاهده می‌باشد.
در کنار مبارزه ناموفق چندین ساله با تهدیدات فرهنگی و ابتذال اینترنتی از طریق «فیلترینگ»، اخیرا مبارزه با ابتذال از طریق ارسال پارازیت بر روی امواج ایستگاه‌های ماهواره‌ای، در دستور کار مقامات عالی‌رتبه ایران قرار گرفته‌است. این اقدام واکنش شدید کشورهای اروپایی و غربی دارنده ایستگاه‌های ماهواره‌ای و استفاده کنندگان از آن را بهمراه داشته است.
اما نکته دردناک و تاسف‌آور در این رابطه اینست که؛ اینروزها شهروندانی که مسئولیت پرداخت هزینه‌های سرسام‌آور ارسال پارازیت، در کنار هزینه فیلترینگ سایت‌های اینترنتی را بر عهده دارند اکثرا در خانه‌های خود شادمانه مجموعه سریال‌های مبتذل و مخرب فرهنگی را به تماشا نشسته‌اند که از طریق شبکه ماهواره‌ای پخش می‌شود و هیچگونه پارازیت، قطع، و پرشی هم متوجه پخش آن نیست.
براستی چرا بینندگان سریال‌های نازل و فاقد کمترین ارزش اخلاقی و یا هنری مثل سریال‌های شبکه «فارسی وان» از خود نمی‌پرسند که؛ اگر هدف ارسال پارازیت بر روی امواج ماهواره مبارزه با ابتذال است؛ چرا این ابتذال فقط در شبکه‌های ماهواره‌ای خبری «بی.بی.سی» و «صدای آمریکا» مشاهده می‌شود و این سریال سرگرم کننده که تابلوی واقعی ابتذال و مبلغ ازهم گسیختگی اخلاقی و به نوعی اشاعه ویروس ابتذال به عریان‌ترین وجه و شفاف‌ترین شکل آن می‌باشد، مصداق ابتذال از نظر متولیان پارازیت نیست؟
وچرا شبکه پخش کننده سریال‌های مجموعه «فارسی وان» و ایستگاه ماهواره‌ای پخش کننده آن، هیچگونه اعتراضی را همچون اکثر ایستگاه‌های ماهواره‌ای به کشور ایران ندارد؟
مطلب در شرایطی جالب می‌شود که توجه داشته باشیم، اگرچه غیر از کشور ایران کشورهای فارسی زبان دیگری هم در دنیا وجود دارد، اما نوع ترجمه و ادای دیالوگ‌های این سریال نشان می‌دهد، این سریال پیش از کشورهای فارسی زبان «افغانستان» «تاجیکستان» و... و برای تغذیه مخاطب فارسی زبان ایرانی تولید و پخش آن در دستور کار قرار گرفته‌است.

اما تاسف و دردناکی این اتفاق زمانی شدت می‌یابد، که سیاست‌های سازنده سریال با سیاست‌های فریبنده فرهنگی دولتمردان معاصر ایران، همسو و همرنگ از آب در می‌آید.

همه وبلاگهایم رفع فیلتر شدند

شب گذشته آخرین باری که به وبلگم سر زدم، مشاهده کردم دوستی بسیار بزرگوار زحمت کشیده و کار انتقال مطالب و آدرس وبلاگم را از آدرس فیلتر شده به آدرس فاقد فیلتر یعنی از آدرس alimoslehi2 به alimoslehi4 انجام داده و حالا وبلاگ من دیگر روی بلاگ اسپات فیلتر نیست. خیلی خوشحال شدم . نمی دانستم کار چه کسی است .چون من نام کاربری و گذرواژه وبلاگم را به چند نفر برای این کار داده بودم. اما خوشحالیم امروز صبح بسیار بیشتر شد. صبح که از خواب بیدار شدم در کمال ناباوری مشاهده کردم همه آدرسهایم روی blogfa , co.cc ,blogspot , blogspot همه رفع فیلتر شده اند. راستش این اواخر نشانه های ضعیفی از بروز عقلانیت در بعضی از سطوح در راس هرم قدرت مشاهده می شد، اما باور اینکه به این سرعت امکان جابجایی آزاد و آسان اخبار و اطلاعات و آزادی بیان به عنوان پیش زمینه های این عقلانیت بروز وظهور نماید، کمی ساده انگاری را طلب می کرد. اما دیدیم و دیدید که ساده انگاری نبود .
خدا را شکر!
بسته بودن فضای رسانه ای یه جورایی انرژی می داد که پر رنگ تر از همیشه فعال باشیم . خدا کند این باز شدن نا بهنگام فضا انرژی قبلی ما را برای نوشتن نگیرد. با این آرزو از این پس بیشتر به روز خواهیم بود.
یا علی