شنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۹۰

پرده برداری از چهره حقیقی شیخ بهایی

یادداشت ذیل در صفحه فیس بوک دکتر «رضا مرادی غیاث‌آبادی» محقق و پژوهش‌گر ارزنده معاصر درج شده بود. از ایشان کسب اجازه نمودم که به دلیل اهمیت و ارزش فوق‌العاده آن در اینجا باز نشر نمایم که استاد با کمال محبت اجازه فرمودند.
×××
اینکه می‌گویند تشیع را ایرانیان و برای کسب استقلال خود از دیگر مسلمانان به وجود آوردند، از آن تاریخ‌سازیهایی است که از فرط تکرار شکل واقعیت بخود گرفته‌است.
هر چهار مکتب اصلی تسنن و بنیانگذاران آنها، یعنی «حنفی»، «شافعی»، «مالکی» و «حنبلی» ایرانی بودند و در ایران پرورش و گسترش یافتند. اما مذهب تشیع در «جبل‌عامل» (در لبنان امروزی) پای گرفت و با مهاجرت «شیخ بهاءالدین‌عاملی» (معرف به شیخ بهایی) به ایران و حمایت شاهان صفوی از او، نفوذ گسترده پیدا کرد.
آنچه که از جایگاه و دستاوردهای علمی عجیب و غریب «شیخ بهایی» در علوم ریاضی، علوم تجربی، مکانیک، نجوم و دیگر دانش‌ها گفته می‌شود، افسانه‌های ساخته و پرداخته پیروان او بوده‌است. از «شیخ‌بهایی» تاکنون حتی یک رساله علمی شناخته نشده و نوشته‌هایی که از او بازمانده، آثاری است همچون «کشکول»، «طوطی نامه»، «شیر و شکر»، «نان و حلوا»، «گربه و موش» و از این قبیل مطالب که حتی بعید است همین‌ها نیز نوشته او بوده باشد.
آنچه نیز که از اختراعات و ابداعات به «شیح بهایی» منسوب می‌شود (اعم از حمام شمع سوز و منارجنبان و دیگرها) قصه‌های زیر کرسی اهالی خوش قریحه اصفهان بوده است .
قصه‌پردازی در باره «شیخ‌بهایی» حتی در روزگار معاصر نیز همچنان ادامه دارد و برای مثال به دروغ در ایران اعلام کردند که «یونسکو» سال 2009 میلادی را «سال نجوم و شیخ بهایی» اعلام کرده است. چنین دروغ‌هایی به رغم فراوانی رسانه‌ها و دسترسی آسان به آنها، از سوی عموم مردم پذیرفته می‌شود، چرا که عامه مردم علاوه بر قوه ادراک پایین، آن چیزی را که باب میل‌شان باشد، باور می‌کنند و نیازی به منبع معتبر ندارند.

شنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۹۰

آقای «هاشمی»! بازهم معتقدید که«به رهبری گزارش دروغ می‌دهند!؟»

سال گذشته نامه سرگشاده‌ای از «حمزه کرمی» به شکل فراگیر در رسانه‌ها منتشر شد، که در آن پرده از وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها در زندانهای ایران برمی‌داشت.
«حمزه کرمی» در این نامه‌ی خصوصی پنج صفحه‌ای به رهبری، شرح شکنجه هائی را که در طول هفتاد روز زندان انفرادی و ده ماه بعد از آن بر وی وارد آمده را نوشته بود. نقل شده است که آقای «هاشمی» پس از خواندن این نامه - که یکی از اسناد تاریخی حقوق بشر در دوران زمامداری آقای «خامنه‌ای» است - به گریه می افتد.
«هاشمی رفسنجانی» این نامه را شخصا نزد آقای «خامنه‌ای» می‌برد و به او می‌گوید:
"این نامه را به دفتر شما ندادم، مبادا در پیچ و خم نامه های اداری فراموش شود، می خواهم شخصا برایتان بخوانم تا مبادا اگر به دستتان بدهم فراموشش کنید یا بدست یکی از کارگزاران بیت بدهید و به سرنوشت دیگر نامه‌ها دچار شود."
وی تمام مفاد نامه پنج صفحه ای حمزه کرمی را برای رهبر جمهوری اسلامی می خواند و بعد از آقای خامنه ای می پرسد:
"باز هم می گوئید اعتراف‌های یک سال اخیر زیر شکنجه اخذ نشده است!؟"
چند ماه پس از این حادثه و انتشار نامه‌ سرگشاده‌‌ای دیگر، اندکی بعد از آن با مضمونی مشابه از «عبدالله ‌مومنی» دیگر زندانی سیاسی، و نگرانی تمام محافل داخلی و خارجی، هم چنین نقض پیگیر حقو‌ق‌بشر در جمهوری اسلامی و ادامه بازداشت‌ها و سرکوب معترضان و منتقدان حکومت، جامعه جهانی را به واکنش واداشت و در پی آن، برای نخستین بار در ده سال گذشته شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو به اعزام یک بازرس ویژه حقوق بشر به ایران رای داد.
چند روز پس از تصویب این قطعنامه، و در آخرین روزهای اولین ماه سال «هاشمی رفسنجانی» میزبان تعدادی از اعضای مجلس خبرگان رهبری بود. در این جلسه پس از سخنان تعدادی از اعضا «هاشمی» در سخنان کوتاهی طبق عادت سی سال گذشته از توطئه های جهان غرب علیه جمهوری اسلامی سخن گفته و مدعی شد:
«همین الان شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو مشغول کار است و برنامه جدی آنها این است که ایران را بسیار قوی به نقض حقوق بشر متهم کنند که این رشته خیلی بدی است و عواقبی دارد. می‌خواهند گزارشگر دیگری برای ما بگذارند که گزارش‌های نوبه‌ای بدهد و شرایط ایران را بگوید. حرف‌های زیادی می‌سازند و می‌گویند...»
«هاشمی» در این جلسه ضمن اعلام اطاعت محض از رهبری آقای خامنه‌ای و نارضایتی از تندرویها در جامعه اعلام می‌نمایند که رهبری هم از این تندرویها ناراضی هستند اما «در گزارش‌ها به گونه‌ای می‌نویسند که اتهام می‌زنند و می‌گویند فلانی فلان کار را کرده بود و ما از ولایت دفاع کردیم. یعنی حرف‌های دروغ می‌زنند»
بدون تردید و با فرض تصور اینکه مدعای نقض حقوق بشر ساخته و پرداخته غرب و استکبار جهانی باشد، آقای «هاشمی» نمی توانند منکر شده و مخفی نمایند که در سال گذشته هنگام مطالعه نامه «حمزه‌کرمی» که صریحا از نقض حقوق انسانی و شکنجه با آن شکل شنیع در زندانهای ایران پرده بر می‌داشت، به شدت متاثر شده تا آنجا که این تاثر به گریستن ایشان منجر شده است و مطمئنا علاقه نخواهند داشت منکر شوند که این نامه توسط ایشان به استحضار مقام رهبری رسیده است. بنابراین نامه‌ای که محتوایش در مورد نقض حقوق انسانی یک زندانی آنقدر رقت‌انگیز هست که می تواند تاثر شدید همراه با گریه را برای «آیت‌الله» به دنبال داشته باشد و مستقیما توسط شخص ایشان به استحضار رهبری رسیده قطعنا با مدعای «نقض حقوق بشر ساخته و پرداخته غرب است» و مدعای دیگر «به رهبری گزارش دروغ می‌دهند» دست‌کم در مورد این گزارش و نامه منافات کامل دارد.
«حمزه‌کرمی» با استناد به اعترافاتی که زیر شکنجه گرفته شده بود به تحمل 12 سال زندان محکوم شد و هم اینک دوران محکومیت خود را سپری می‌کند. شاید اگر آن نامه را نمی‌نوشت و یا آن «گزارش صحیح» توسط آقای «هاشمی» به رهبری داده نمی‌شد، حکم صادره در مورد ایشان اینچنین سنگین نبود. اما اینچنین شد. با این توصیف ادعای نقض حقوق بشر بر خلاف نظر «هاشمی» مدعای برساخته غرب و مجامع بین‌المللی نیست، بلکه واقعیتی است که از طرف نزدیک‌ترین افراد به حاکمیت مطرح و یکی از بلندمرتبه ‌ترین مقامهای کشور را به تاثر و گریه انداخته است. با این حال «ایت‌الله» هنوز معتقد است که حقوق بشر در ایران نقض نمی‌شود. این گزارش دورغی است که او اکنون به برگزیدگان خبرگان می‌دهد. اما آیا گزارشی که ایشان از آن نامه به رهبری داد هم بر اساس مدعای اخیر وی دروغ بود؟
«هاشمی رفسنجانی» مجاز است هرگونه که می خواهد به تطهیر نظام و متعلقات آن مشغول باشد و همانگونه که تاکنون تلاش می‌شده است تمام عقب‌ماندگی‌ها و فقر و بدبختی مردم را مدعای غرب و خارجی‌ها بداند و کشور را کشور گل و بلبل تصور نماید. اما به نظر نمی رسد جنبش سبز با وجود دایره وسیع تکثر پذیرفته شده در آن جایی برای کسی داشته باشد که در روز روشن فرمایشات چند ماه خویش را کتمان و برای تطهیر چهره ملکوک حاکمیت به وارونه گویی متوسل می‌شود.
و سخن آخر اینکه آقای «هاشمی» هنوز هم معتقدند که «به رهبری گزارش دروغ می‌دهند!؟»
این نوشته در خودنویس اینجا

دوشنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۹۰

شايعه، سانسور و ادعاهاي خلاف واقع، اركان سناريوي دائمی دولت

تنها یک روز پس از آنکه اکثر قریب به اتفاق رسانه‌های رسمی و حکومتی ایران به استثنای یکی دو رسانه نزدیک به دولت ، خبر مخالفت رهبری نظام با استعفای «حیدر مصلحی» و ابقای ایشان در وزارت اطلاعات، به رغم پذیرش استعفا از طرف ریس دولت را منتشر نمودند، خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی ایران «ایرنا» در یادداشت شدیداللحنی آن را «ادعا» اعلام، و شدیدا به انتشار فراگیر آن اعتراض نمود. نحوه تنظیم یادداشت چنان القا می‌نماید که «مصلحی» دیگر وزیر نیست و رسما اعتراض دارد که؛ وقتی منبع رسمی خبری دولت خبر استعفا و قبول آن از طرف ریس‌جمهور را اعلام، و سایت‌های مذکور نیز با استناد به منابع خبری ریاست جمهوری آنرا منتشر نموده‌ بودند، به چه دلیل این خبر از خروجی آن رسانه‌ها حذف و با استناد به خبر کدام منبع معتبر خبری، خبر مخالفت مقام رهبری با این استعفا و ابقای ایشان در وزارت جایگزین شده است؟
ایرنا در شرایطی به دنبال منبع خبر مخالفت رهبری با استعفای وزیر می‌گردد که بدون شک انتشار خبر منتسب به عالی‌ترین مقام و شخص اول مملکت از طرف رسانه ها با دقت و وسواس خاصی صورت می‌گیرد و به نظر می‌رسد در صورتی که حق با «ایرنا» هم باشد و منابع خبر رسانه‌های مذکور در خبر درج نشده باشد، اما انتشار آن در تمام رسانه‌ها در کمترین زمان ممکن بدون شک با تایید و تصدیق منبعی مطمئن با دفتر رهبری بوده و عواملی که به نظر یادداشت «ایرنا» " پشت پرده اين ماجرا مديريت فضاي رسانه اي را تحت كنترل خود دارند" نمی‌توانند افراد حقیقی ویا حقوقیی باشند که غیر از انتساب به مقام اول کشور اجازه انتشار چنین خبری در این گستره را داشته باشند و یا به خود بدهند. یک درجه پایین تر رسانه‌های کشور دست عواملی است که در اختیار شخص دوم مملکت و ریس‌جمهور بوده و ناگفته پیداست که عوامل مطبوعاتی تحت امر ریس‌جمهور چنانکه این خطا را مرتکب شده باشند غیر مستقیم این اعتراض به خود ایشان برمی‌گردد. غیر از آن نیز ایشان می توانند بلافاصله با احضار مسئول مستقیم مربوط به این خطا، درخواست اصلاح و جبران خسارتهای احتمالی را صادر نمایند. با چنین فرضی اعتراض بر خود محلی از اعراب ندارد.
اما اصل آنست که هیچ خطایی از طرف رسانه‌های منتشر کننده صورت نگرفته و آنها بنا بر رویه همیشگی، اخبار اینچنین را علاوه بر اطلاعیه رسمی دفتر رهبری و یا سایت رسمی ایشان از افرادی دریافت می نموده‌اند که سالهاست منابع خبری این رسانه‌ها بوده و هیچ خبر منتشر شده در چنین رسانه‌ها که منابعش چنین افرادی بوده‌اند، تا کنون مورد تکذیب واقع نشده ودروغ نبوده است. همین اطمینان به رسانه‌ها اجازه می‌دهد بدون کمترین دغدغه خطا خبر را منتشر نمایند. بدون تردید ایراد خدشه در صداقت این منابع پیش از آنکه به یک خبر ساده استعفای وزیز لطمه بزند، لطمه اصلی آن در سطحی وسیع‌تر متوجه حیثیت کلان نظام خواهد شد. همانکه حفظ آن تا کنون از اوجب واجبات بوده است و در صورت صحت این احتمال دیگر نخواهد بود.
این نوشته در امروز اینجا

پنجشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۹۰

حامیانی که میرحسین را خدوم نمی‌دانند

در آستانه انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم، گروهی از اصولگرایانی که در دولت نهم سهم ناچیزی از مناسبات قدرت نصیبشان شده و بیم از دست دادن قدرت در صورت ابقای «احمدی‌نژاد» در راس قوه مجریه را داشتند، تصمیم گرفتند وارد یک بازی برد برد شده و از نامزدی غیر از «احمدی‌نژاد» حمایت نمایند که بیشترین احتمال پیروزی در مورد او وجود داشت.
جبهه «اصولگرایان حامی میرحسین موسوی» با چنین پیش‌فرضی در آستانه انتخابات همچون همه «جامعه‌»«همسو» های خلق‌الساعة اعلام موجودیت نموده و بلافاصله در همان شب 22خرداد88 اندکی پیش از مشخص شدن نتایج انتخابات، با انتخاب مشی سکوت کامل تلاش نمود تا نقش و جایگاه خود را از خاطرات تاریخی مربوط به این انتخابات پاک نماید و برای بازیابی خود مترصد فرصت و شرایط مناسب ماند.
بدون شک اگر مقصود این گروه «اصول‌گرایی» بود که آقای «احمدی‌نژاد» نماینده معرفی شده از طرف تمام طیف‌های اصولگرا بود و باید به نفع شرایط سیاسی احزاب متبوع خود با ایشان همراهی، و در انتخابات هم از ایشان حمایت می‌نمودند. اگر با خط‌‌مشی، روش و سیاست‌ها و رفتار ایشان طی دوره دولت نهم مخالفتی داشتند و از دید آنها او نمی‌توانست تعریف آنها از اصولگرایی را نمایندگی کند، آقای «محسن رضایی» دیگر نامزد اصولگرایان در صحنه حضور داشت و می‌باید از او حمایت نموده و روی ریاست‌جمهوری او سرمایه‌گذاری می‌نمودند. بر فرض ثالث که آقای «احمدی‌نژاد» و آقای «رضایی» هیچکدام با تعاریف آنها از اصولگرایی مطابقت نداشته و نظرات آنها را نمایندگی نمی‌کردند، شایسته بود در بین خودشان شخص موجهی که بیشترین نسبت را با تعاریف آنها از «اصولگرایی» داشته و از مقبولیت عمومی نیز برخوردار بود، یافته و حول محور او وارد کارزار انتخابات می‌شدند. اما هیچکدام از فرضیات فوق محقق نشد و آنها در یک اقدام نادر، با حمایت از نامزد اصلی «اصلاح‌طلبان» در انتخابات اعلام حضور و موجودیت نمودند، و پس از انتخابات نیز با قبول دربست نتایج انتخابات و بدون کمترین اعتراض و واکنشی گو اینکه از قبل از نتایج خبر دقیق داشته و در یک تبانی با داور وارد بازی باخته شده‌اند به سکوت سنگینی رفته و تلاش نمودند حتی از اظهار نظر شفاف در مورد حوادث بعد از انتخابات نیز پرهیز نمایند.
اما این سکوت چندان که قابل پیش بینی بود دوام نیاورد. در تازه‌ترین اظهار نظر، آقای «سیدرضا اکرمی» رئیس شورای سیاستگذاری جبهه اصولگرایان حامی میرحسین موسوی، در ملاقاتی که اخیرا با «هاشمی‌» داشته است، از ایشان گلایه کرده که بهتر بود واژه «خدوم» را در مورد «میرحسین موسوی» به کار نمی‌برد.
اگرچه آقای اکرمی اندکی پس از انتخابات تاوان حمایت از «میرحسین‌موسوی» را با برکناری از دبیری «جامعه وعاظ تهران» پرداخته بود، اما اظهار نظر اخیر ایشان نشان داد که نه ایشان و نه اصولا جبهه‌ای که ایشان ریاست شورای سیاست‌گذاریش را در حمایت از «میرحسین» بر عهده داشت، کمترین اعتباری برای «میرحسین» و اصولگرایی او قائل نبوده و تنها دلیل حمایت‌شان از ایشان، سهم‌یابی در قدرت بوده است، و اکنون که «میرحسین» به هر دلیلی (که از نظر آنها مشروع است) به قدرت نرسیده، بهتر است برای خودشیرینی نزد بانیان فعلی قدرت به «خادم» معرفی شدن نخست‌وزیر محبوب بنیانگزار جمهوری اسلامی، توسط آقای «هاشمی» اعتراض شود تا شاید آب رفته به جوی بازگشته و از این نمد کلاهی نیز در ساختار قدرت نصیب آنها شود.
نویسنده: میم مثل میرحسین
این نوشته در امروز اینجا
...... در خبرنگاران سبز اینجا

چهارشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۹۰

بهشت حزب‌الله یا چاله میدان؟

دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم، متاسفانه در قضیه رفتار آقای «سعید‌تاجیک» با فرزندان «هاشمی»(+) (+)و فحاشی و بی‌ادبی و استفاده از ادبیات لات‌ها، حق با «حسین‌قدیانی» است و این نوع ادبیات از اولین ساعات انقلاب در این کشور نهادینه شده و نه تنها توسط هیچ‌کس حتی مخالفین بنیانگذار نظام، مورد اعتراض قرار نگرفت، که حتی تشویق و ترغیب شده و هر سال در آستانه ایام دهه فجر دقیقا همزمان با سالگرد انقلاب سخنرانی تاریخی ایشان بدون کمترین تخفیف و سانسوری پخش و روی آن مانور هم داده می‌شود. سخنرانیی که در آن بنیانگذار از ادبیاتی استفاده می کند که به هیچ روی متعلق به صنف محترم روحانیون و حوزه‌های محترم علمیه و مراجع محترم تقلید نیست و فقط و فقط متعلق به جماعت قداره بند و جاهل و لات و اهالی چاله‌میدان است. ادبیاتی که در کلام بنیانگذار با جمله معروف «من توی دهن ...میزنم» شروع می‌شود و سی سال بعد توسط یکی از مریدان وی با جمله «دهنتو جر می‌دم یا دهنتو سرویس می‌کنم و...» اوج می‌گیرد و همزمان اعتراضات مقلدین و مریدان بنیانگذار را به اوج خود می‌رساند.
انقلاب شرایط سخت مربوط به خود را دارد و با توجه به تجربه‌های متعدد انقلاب، که در قرن بیستم اتفاق افتاده و تجربه شده و تقریبا اکثر سیاستمداران و کارشناسان امور سیاست و فرهنگ و جامعه به نوعی از نزدیک دستی بر آتش انقلاب داشته‌اند بنابراین درک شرایط رهبران انقلاب و خطاهای دوره انقلاب کار سختی برای آگاهان نیست. اما پس از آرامش نسبی و فراهم شدن شرایط استقرار و ثبات، نوبت به بازخوانی رفتار انقلابی و احتمالا اشتباه و جبران خسارتها و بسترسازی برای شرایط دوران استقرار و جلوگیری از تکرار اشتباهات گذشته می‌رسد. اتفاقی که در مورد انقلاب ایران فرصت وقوع پیدا نکرد.
«روح‌الله‌خمینی» انسان با استعداد و برجسته‌ای بود. قسمتی از شرایط تاریخی و جغرافیایی دوران او به گونه‌ای با شخصیت او رقم خورد. این اتفاق او را به یکی از سرنوشت‌سازترین انسانها در قرن بیستم تبدیل کرد. در بستر همین شخصیت و همین سرنوشت سرنوشت دودمان پهلوی و کشور ایران در بهمن 57 آنگونه رقم خورد. همه اینها به جای خود ارزشمند و درخور توجه اما به نظر نمی‌رسد هیچیک از مریدان منطقی او علاقه‌مند باشند او را برجسته‌تر و متعالی‌تر از معصومین تصور، و با زدن رنگ عصمت به تمام رفتار او، رفتار او را معیار درستی و نادرستی قرار دهند. کاری که متاسفانه توسط عده‌ای از مریدان غیر منطقی و جاهل او تاکنون صورت گرفته و بر آتش آن نیز هر روز بیستر دمیده می‌شود.
سیاستمداران و کارشناسان اهل فرهنگ ما هیچگاه فرصت نکردند یا نخواستند و یا خواستند و اجازه نیافتند که در دوران اسقرار رفتار دوران انقلاب رهبران انقلابی خود را تشریح وتبیین و نقد کنند. اگر چنین اتفاقی صورت می‌گرفت بدون شک باید اعلام می‌شد که گفتار بنیانگذار در سخنرانی معروف 12 بهمن 57 در بهست زهرا و استفاده از ادبیات سخیف «من توی دهن ... می زنم» و یا گفتار مشهور دیگر او چند سال بعد که «آمریکا هیچ "غلطی" نمی‌تواند بکند»، و گفتارهایی از این نوع، متاثر از فضای بحرانی و مضطرب انقلاب و حواشی مربوط به آن بوده، و رفتار و گفتاری قابل نقد است. اگر این اتفاق صورت می‌گرفت با اطمینان می‌توان گفت؛ هیچ‌یک از مسئولین رده بالای سیاسی و دیپلماتیکی کشور به خود اجازه نمی‌دانند در سالهای بعد از آن سخنان خود را به گفتاری مشابه در تریبونهای عمومی آلوده نموده و بزرگترین توجیه‌شان گفتار رهبر انقلاب باشد و بر این گفتار متوقع تشویق هم باشند.
فرصت دوسال گذشته جنبش سبز به همه ثابت کرد که بسیاری از اصلاحات باید در طول سی سال گذشته اتفاق می‌افتاد و نیفتاد تا به این اتفاقات ناگوار منجر شد. بسیاری از تابوهایی که ناگهان در ظرف زمانی کوتاه فرو ریخت و شکست و بسیار با هزینه اتفاق افتاد باید در بستر زمانی سی سال گذشته بدون کمترین هزینه و خسارت شکسته می‌شد و نتیجه مثبت و ارزشمند خود را به جامعه هدیه می‌کرد. از آن نقد نشدن‌ها «سعیدتاجیک» و «محمود‌احمدی‌نژاد» و «منصورارضی» و «سعیدحدادیان» و ادبیات وارونه و هتاک‌شان متولد شد.
حالا که جامعه متوجه اکثر اشتباهات خود شده‌است شایسته است منتقدین این رفتار، یا به هیچ عنوان به ادبیات سخیف ریس‌جمهور در سطح بین‌المللی و داخلی و همچنین ادبیات آقای «سعید تاجیک» در فحاشی و هتاکی به خانواده «هاشمی» و یا ادبیات سخیف مداحان قدرت در نقد آقای «مشایی» و ادبیات مشابه آنها معترض نباشند، و یا چنانچه اعتراضی به آن رفتار و گفتار و ادبیات دارند؛ آنها را از گفتار مشابه رهبری و بنیانگذار نظام مستقل ندانسته و با قبول شخصیت انسانی رهبران نظام و معصوم نبودن آنها در عین شفافیت نفس زشت بودن این نوع از گفتار و رفتار از هر کسی در هر مقامی و هر مکانی را نقد نمایند و در این پروسه از تقسیم بندی و استثناسازی و خودی و غیر خودی خواندن اجتناب نمایند.
پی نوشت:
حسین قدیانی در این مطلب به این ادبیات بنیانگذار و رهبری تقدس داده بود ولی بعدا آنرا به این شکا تعدیل نمود

دوشنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۹۰

«میرحسین موسوی» خواهری به نام «زهرا» ندارد

چشم‌ها را باید شست

اخلاق حرفه‌ای روزنامه‌نگاری توصیه موکد دارد که روزنامه‌نگار باید تمام تلاش خود را به کار گیرد، تا از هرگونه قضاوت و پیش‌داوری نسبت به موضوع خبر، پرهیز نموده، و اخبار را بدون کمترین جهت‌گیری مثبت یا منفی، با بی‌طرفی کامل گزارش نماید.
اگرچه بی‌طرفی مطلق و عاری بودن از قضاوت کار بسیار سختی است و حرفه‌ای‌ترین و اخلاقی‌ترین و باسابقه‌ترین خبرنگاران و روزنامه نگاران نیز گاها در معرض خطر لغزش در مقابل اخبار یا سوزه‌هایی که به دلایل شخصی نسبت به آن علاقه یا کینه دارند قرار می‌گیرند؛ و احتمال لغزش‌های اندک نمی‌تواند صد در صد منتفی باشد، با این حال لغزشهای بزرگ و آشکاری که به سادگی دست رسانه و خبرنگار و تنظیم کننده گزارش آن را در عدم بی‌طرفی و رعایت نکردن این اصل بدیهی رو کند، به راحتی می‌تواند اعتبار و آبروی حرفه‌ای رسانه را به مخاطره انداخته و رسانه را در دراز مدت با مشکل مواجه نماید.
وب‌سایت «خبرنگاران سبز» که چنانکه از نامش پیداست منعکس کننده اخبار مربوط به جنبش سبز می‌باشد و طی همین مدت کوتاه حضور، به رغم تمام محدودیت‌های موجود موفق شده جایگاه خود را در بین رسانه‌های مجازی همسو با جنبش سبز پیدا نماید و بر این اساس از آن توقع بی‌طرفی مطلق نسبت به موضاعات اخبار و گزار‌ش‌های آن نمی‌رود، اما شایسته است که برای حفظ اعتبار اخلاقی خود از بعضی از لغزشهای مشخص اخلاقی برحذر باشد.
پوشش خبرمربوط به «پاشیدن رنگ سبز» بر بنر تبلیغاتی فیلم «اخراجی‌ها3» بر سردر سینمایی در شهر «آمل» (+) اگرچه یاد‌آور رفتار ناشایست آقای «دهنمکی» کارگردان فیلم در دهه هفتاد می‌باشد، اما از آنجا که رفتار یاد شده توسط آقای «دهنمکی» در آن زمان غیر اخلاقی و مستوجب نکوهش بود، رفتار شبیه سازی شده امروز دوستان سبز ما هم در شهر آمل رفتاری خلاف اخلاق و مستوجب نکوهش و تذکر است و شایسته بود این خبر با رویکرد منفی توسط این رسانه سبز منعکس شده و به دوستان ما که از تمسخر جنبش توسط کارگردان و فیلم او ناراحت بوده و ناراحتی‌شان را به این شکل بیان نموده‌اند، با یاد‌آوری رفتار دهه گذشته کارگردان توصیه می‌شد که:
چشمها را باید شست/ جور دیگر باید دید.
این نوشته در خبرنگاران‌سبز اینجا

شنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۹۰

هاشمی از حرمت 25بهمن تا پیام تسلیت ویزه به میرحسین

«میرحسین‌موسوی» و «مهدی‌کروبی» پیش از آنکه زندانی شوند و در آخرین اقدام سیاسی، با ارسال درخواست مشترکی به وزارت کشور، تقاضای صدور مجوز برای برگزاری یک راهپیمایی در حمایت از مردم و انقلاب «مصر» از میدان «امام‌حسین» به مقصد «میدان‌آزادی » نمودند.
با این درخواست همانطور که تقاضاکنندگان هوشمندانه قبل از تقاضا متوجه و مطلع بودند موافقت نشد، اما مردم در پاسخ به این دعوت که در قالب درخواست مجوز از وزارت کشور عنوان شده بود در زمان مقرر علی‌رغم حضور سنگین نیروهای نظامی و شبه‌نظامی لباس شخصی و به رغم خشونت فوق‌العاده، به خیابانها آمده و با سردادن شعارهایی، ضمن اعلام حمایت صریح از رهبران جنبش سبز، به حاکمیت نیز که یکسال تمام تلاش تبلیغاتی خود را به کار گرفته بود تا اعلام نماید که چشم فتنه در9دی در‌آمد و جنبش‌سبز تمام شد هم اعلام کند که جنبش سبز‌تر از همیشه زنده و پویا است و کمترین عقب‌نشینی از مواضع و مطالبات شرعی و قانونی خود ندارد. در این تظاهرات که تا ساعاتی از شب نیز ادامه داشت «صانع‌زاله» دانشجوی دانشکده هنر تهران و «محمد مختاری» از فعالین جنبش سبز در تهران به شهادت رسیدند
روز 26 بهمن نمایندگان مجلس شورای اسلامی در اقدامی سخیف و دون شان انسان، در صحن علنی مجلس بر علیه سران جنبش سبز به علاوه آقای «خاتمی» شعار داده و حتی وقیح‌تر و مضحک‌تر از آن، در جایگاه قاضی و محکمه خواستار اعدام آنها شدند.
تمام این اتفاقات کم‌ترین واکنش ریاست‌ وقت مجلس‌خبرگان و ریس‌مجمع تشخیص مصلحت نظام را دربر‌نداشت. اما وقتی رسانه ملی با ایشان گفتگو نموده و مشخصا نظر ایشان را در مورد راهپیمایی25 بهمن پرسید؛ فرمودند که این اقدام حرام بوده است.
اگرچه آقای «هاشمی» بر اساس سنت همیشگی حاضر نشدند نامی از سران فتنه به قول اصولگرایان ببرند، ولی همین اندازه هم نظر آنها را تامین کرد و مجموعه همین نظرها بازداشت «میرحسین‌موسوی» و «مهدی‌کروبی» را به دنبال داشت.
روز چهارشنبه گذشته پدر «میرحسین‌موسوی» از دنیا رفت و این شرایط ویزه هم باعث نشد تا حاکمیت اجازه دهند شرایط بازداشت خانگی ایشان تعدیل شود. «میرحسین» فقط اجازه یافت در شرایط سنگین امنیتی همراه با مامور لحظاتی در منزل پدری حاضر شده و با جنازه پدر وداع نموده و مجددا به بازداشت خانگی بازگردادنده شود. مراسم تشییع جنازه پدر ایشان هم فردای همان روز با دخالت نیروهای امنیتی بهم ریخت و جنازه پس از بازداشت بیش از7نفر از بستگان نزدیک متوفی در شرایط شدید امنیتی به خاک سپرده شد. ظاهرا برگزاری مراسم ترحیم نیز با مشکل مواجه شده و برگزار نخواهد شد.
در چنین شرایطی در کنار تمام بزرگوارانی که هر کدام به نوعی در رسته «سرا‌ن‌فتنه» طبقه بندی می شوند و به مناسبت درگذشت مرحوم «میراسماعیل‌موسوی» پیام تسلیت به عنوان «میرحسن‌موسوی» و خانواده ایشان صادر فرموده‌اند آقای «هاشمی» که مجموعه اتفاقات25بهمن را حرام اعلام نموده بود نیز پیام تسلیتی به عنوان خانواده «میر‌اسماعیل‌موسوی» و به‌ویزه «میرحسین‌موسوی» صادر فرمودند.
حالا سئوال اینست: اگر راهپیمایی25بهمن که به دعوت «میرحسین» انجام شد، حرام است؛ صدور پیام تسلیت برای کسی که بانی این فعل حرام بوده چه توجیهی می‌تواند داشته باشد؟
اما اگر راهپیمایی حرام نبوده و کار درستی بوده؛ چرا آقای «هاشمی» حاضر به مصاحبه با رسانه میلی و بیان حرفهایی جهت رضایت آنها شده، ودر عوض از اهرم سمت سیاسیی که در اختیار دارد استفاده نکرده تا مانع بازداشت رهبران جنبش شود؟
اگر سمت سیاسی مذکور فاقد اهرم‌های لازم برای تسلی دل دردمندان است، چرا ایشان از این سمت استعفا نمی‌دهند؟ در حالی که قبلا تهدید نموده بودند چنانکه «کروبی» بازداشت شوند از همه سمت‌های خود استعفا خواهند داد؟ و دست آخر اینکه چرا آقای «هاشمی» نمی‌خواهند برای یکبار در عمر شریف نزدیک به هشتاد ساله خود شفاف باشند و این خصلت بسیار منفی و زشت عدم شفافیت را با علاقه به پای سیاست‌ورزی قوی خود نگذارند؟
و اما بزرگواران در جنبش سبز که نزدیک به دو سال مدام توصیه موکد داشته و دارند که در صدد پرسش‌گریهای اینگونه از «هاشمی» نباشید که به تخریب ایشان منجر می‌شود، چرا یکبار برای همیشه نمی‌خواهند قبول کنند که تلاشها برای جلوگیری از تخریب «خاتمی» و «هاشمی» و «کروبی» و «میرحسین» و ...زمانی ارزش داشته و دارد که این تکریم مصلحتی، ضامن حفظ جان و مال و ناموس مردم باشد. به راستی ارزشمند‌تر از جان انسانها چه مصلحتی وجود دارد که برای حفظ آن باید شاهد کشتار دست‌کم300نفر از شهروندان عزیز و مظلوم و بی‌گناه باشیم و پرسش نکنیم؟ اگر قرار است که تکریم انسانی به جلوگیری از کشتار انسان یا انسانهای دیگر منجر نشود چه ارزش و اعتباری دارد؟
این نوشته در خودنویس اینجا
در همین رابطه:
سال نو تحویل شد اما هاشمی «متحول» نشد

بالاترین در سیزده به در

«بالاترین» در یک ابتکار جالب به مناسبت روز «سیزده به در» نام کاربری تمام کاربران خود را از انگلیسی به فارسی و از نام‌های واقعی به نام‌های شخصیت‌های کارتونی معروف و یا شخصیت‌های طنز معروف و جالب تغییر داده است. اگر امروز به این سایت مراجعه کنید زیر تمام مطالب ارسال شده به سایت نوشته شده: توسط: «بامزی» «خرس‌مهربون» «کپل»«هاج‌زنبورعسل»«داروغه‌ناتینگهام» «بجه‌های‌آلپ» «رامکان» و ... در بخش ....

ازقرآن بر نیزه کردن معاویه تاقرآن‌ آتش‌زدن تری‌جونز

«قران» کتاب مقدسی است. جلد، صفحات، کلمات، جوهر و سخنانش، همه مقدس‌اند. اما تاریخ اسلام به یاد دارد که مولا علی(ع) به سربازان خود در «صفین» دستور داد که بر همین جلد و ورقه و کلمات و جوهر مقدس شمشیر بکشند که نکشیدند. حاصل داستان حکمیت و اتفاقات پیرامون آن شد و از آن تاریخ به بعد، تحجر به جای تعقل و تعصب جاهلانه به جای تقدس عالمانه در بین مسلمانان برای خود جایگاه دست و پا کرد و تا کنون نیز جایگاه خود را حفظ کرده و هر از گاهی قربانی می‌گیرد.
یک کشیش دیوانه در ینگه دنیا، به مقدسات مسلمانان اهانت کرده و قرآن را آتش زده است. متعصبین جاهل در افغانستان به دفتر «سازمان ملل» یورش برده و کارمندان مظلوم این سازمان را سر بریدند.
وظیفه هر انسان آزاده‌ای از هر کیش و دین و آیین است که این اقدام وحشیانه و غیرانسانی را محکوم نماید والا دستش به خون بی‌گناهان این حادثه آلوده است.
در همین رابطه:
کشیش آمریکایی بالاخره قرآن را آتش زد
کشيش آمريکايی: هرگز قرآن را آتش نخواهيم زد .

آغاز دوران جدیدی از آقازادگی

پس از آنکه در چهاردهم خردادماه سال گذشته سخنرانی «حسن‌خمینی» در حرم جدش نیمه تمام ماند و سر و صدای زیادی به پا کرد؛ دکتر «شهاب‌اسفندیاری» در وبلاگ خود از این اتفاق تعبیر به «پایان دوران آقازاده‌ها» کرد، و بلافاصله چند سایت مشهور اصولگرا (+) (+) با بازنشر این نوشته به استقبال و تایید آن رفتند.
حرف درستی بود اما وارونه برداشت و بیان شده، و بدتر از آن وارونه به کار و تایید گرفته شد. فقط به این دلیل که استقبال کنندگان در این استقبال وحمایت خود ذره‌ای صداقت نداشتند. ظاهرا اگر کمترین صداقتی با آنها بود باید پی نوشت باز نشر نوشته‌ها اشاره می‌نمودند؛ سرنوشتی که توسط آقازاده‌های آقای «احمدی‌نزاد» که پیشاپیش جمعیتی که بر علیه «حسن‌خمینی» شعار می‌دادند، نشسته بودند، برای او رقم خورد به زودی انتظار آنها را نیز می‌کشد. خدای ناکرده بر پیشانی یاداشت نوشته شده بود «پایان» دوره آقازاده‌ها.
کمی آنطرف‌تر هم باید حواس آنها به نامه‌ای می‌بود که چهار سال قبل و در کوران حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری نهم «مهدی‌کروبی» به آقای «خامنه‌ای» نوشته و در آن پرده از وجود و ظهور یک «آقازاده» و نقش او در انتخابات و رفت و آمدهایش به ستاد انتخاباتی خاص برداشته بود. البته بعدها زمانی «علی‌اکبرناطق‌نوری» جایی به آقای «خامنه‌ای» درباره فرزند ایشان اشاره‌ای دارند و وقتی از تعبیر «آقازاده» استفاده می کنند؛ بلافاصله آقای «خامنه‌ای» می فرمایند که ایشان «آقا» هستند نه «آقازاده»
اما منظور من از تمهید این مقدمه آنست تا به موضوع جالب توجه و ارزشمندی بپردازم که ظاهرا هنوز مسئولین سایت‌های اصولگرایی علاقه‌مند به پایان «دوره‌آقازادگی» متوجه آن نشده و یا شده‌اند و چون همیشه مصلحت را در سکوت دانسته‌اند.آقای «علی‌اکبرصالحی» وزیر امورخارجه فعلی و ریاست سابق «سازمان انرزی اتمی ایران» در معرفی خود در مجلس شورای اسلامی ( یکشنبه10 بهمن89 )عنوان کردند: "اینجانب از نوادگان «ملاصالح‌برغانی» و از سلاله «شهیدثالث» می‌باشم".
تا اینجای کار اشاره بنده به همان افتخار به فاضل بودن پدر است، که پسر می‌خواهد از آن نمد کلاهی نصیب خود کند. یعنی همان «آقازادگی» که به تصریح وبلاگ آقای دکتر «اسفندیاری» و بعد از آن استقبال رسمی جمعی از سایت‌های اصولگرا در چهارده خرداد89 دوره آن سر آمده بود. اما سکوت این سایت‌ها و آقای اسفندیاری نشان داد که آنها علاقه‌مند بوده‌اند که دوره «حسن‌خمینی» تمام شود نه دوره «آقازادگی» اما چون صداقت وجود نداشت، به جای وازه «حسن‌خمینی» از وازه «آقازاده» استفاده نمودند.
قبلا متذکر شوم که از نظر بنده نه تنها «حسن‌خمینی» بلکه هیچ شخص محترم‌تر از او را هم به دلیل آقازادگی نمی‌ستایم و احترام نمی‌گذارم و خیلی جالب است بدانید به رغم آنکه فوق‌العاده به دلیل شخصیت ارزشمند «حسن‌خمینی» او را ستایش می‌کنم ولی با والد مرحوم ایشان «احمد‌خمینی» که آقازاده‌تر از ایشان بودند، به دلیل موضع‌گیریهای ناشایست‌ درباره آقای «منتظری» خیلی مشکل داشته و دارم.
اما از همه اینها که بگذریم به رغم سابقه درخشان و قابل افتخاری که از «شهیدثالث» در تاریخ موجود است که آقای «صالحی» هم تلاش نموده‌اند تا با انتساب خود به ایشان خود را «آقازاده» نشان دهند، اما «ملاصالح برغانی» که پدر «طاهره‌قرةالعین» شاعره مشهور بهایی و پدر بزرگ آقای «صالحی» باشند، نه تنها سابقه چندان درخشانی در تاریخ ندارند، بلکه گاها اسناد سوء سابقه از آنها اینطرف و آنطرف قابل کشف است که با کنار هم گذاشتن آن اسناد و اخبار درباره جناب وزیر و رفتار فعلی ایشان می‌توان به نتایج بهتری هم به شرط توفیق رسید. تا آن‌زمان این گزارش از«عبدالله شهبازی» را از دست ندهید.
در همین رابطه:
"صالحی" گزینه "مشایی" برای ریاست جمهوری است؟
.