کودک، توجه افراطی، ناکامی، تابآوری
از نگاه روانکاوی، «کودکی» نقش بنیادینی در شکلگیری شخصیت «بزرگسالی» دارد.
یکی از پدیدههای قابلتأمل، حمایت و توجه «افراطی» اطرافیان نسبت به کودک است. حمایتی که در ظاهر از سر «عشق» است، اما در لایههای زیرین میتواند تأثيرات پنهان و سنگینی بر روان فرد بگذارد.
«فروید» باور داشت که رشد سالم کودک، نیازمند تعادل میان «ارضای نیازها» و «تجربه ناکامی» است. کودکانی که همواره در مرکز توجه هستند، و پیش از بروز هر کمبودی، والدین به یاریشان میشتابند، فرصت کافی برای مواجهه با ناکامی، تأخیر در ارضای نیاز و رشد سازوکارهای درونی تابآوری را پیدا نمیکنند.
این کودکان در بزرگسالی ممکن است تحمل اضطراب، ناکامی یا روابط واقعی را دشوار بیابند، و بهشدت وابسته به تأیید بیرونی شوند.
از نگاه «ملانی کلاین» کودک برای رشد روانی سالم، نیازمند تجربه «خیر و شر» در روابط اولیه با ابژه (معمولاً مادر) است؛ یعنی هم عشق و هم ناکامی.
در همین رابطه: فرزندانمان را مسئولیتپذیر تربیت کنیم
وقتی محبت والدین بیش از اندازه و بدون مرز باشد، کودک با تجربه ناکامی کافی روبهرو نمیشود، و در نتیجه نمیتواند ابژهی مادر را بهعنوان موجودی کامل و همزمان خوب و بد ادغام کند.
این امر او را در وضعیتهای ابتداییتر روانی نگه میدارد. جاییکه عشق و خشم از هم جدا میمانند و ظرفیت تحمل دوسوگرایی (ambivalence) رشد نمییابد.
دیگر روانکاوان نیز بر این نکته تأکید کردهاند که توجه افراطی میتواند همانقدر آسیبزا باشد که بیتوجهی.
چنین کودکانی در بزرگسالی اغلب احساس میکنند جهان بیرون باید همانند والدینشان به نیازهای آنها پاسخ فوری دهد. این امر خطر شکلگیری شخصیتهای وابسته یا حتی خودشیفته را بالا میبرد؛ زیرا خودِ واقعی آنها فرصت استقلال و تجربه مرزهای شخصی را پیدا نکرده است.
در اینجا مفهوم «سندرم فرزند طلایی» اهمیت مییابد. فرزند طلایی، کودکی است که همواره در مرکز تحسین، حمایت و توجه والدین قرار دارد؛ او بهنوعی پروژه روانی خانواده برای تحقق آرزوها و ایدهآلهایشان میشود.
چنین فرزندی ظاهراً خوشبخت است، اما در واقعیت اغلب از تجربه «خود بودن» محروم میماند. او یاد میگیرد برای حفظ جایگاه طلاییاش، نیازهای واقعیاش را سرکوب کند و تصویری آرمانی از خود بسازد.
در بزرگسالی، این افراد ممکن است با بحران هویت، اضطراب شدید از دستدادن ارزشمندی خود، یا مشکلات عمیق در روابط عاطفی روبهرو شوند.
به زبان ساده، اگرچه محبت افراطی و قراردادن کودک در جایگاه «فرزند طلایی»، ظاهرا همچون پناهگاهی امن است، اما میتواند به قفسی نامرئی تبدیل شود؛ قفسی که مانع استقلال، تابآوری و تجربه عشق واقعی در بزرگسالی خواهد شد.
ساره سرگلزایی؛ رواندرمانگر تحليلی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر