روایت طبری از صلح امام حسن مجتبی
«عثمان بن عبدالرحمن» گوید: حسن به «معاویه» درباره صلح نامه نوشت و امان خواست.
حسن به حسین و عبداللهبنجعفر گفت: «به معاویه درباره صلح نامه نوشتهام.»
حسین گفت: «تورا به خدا قسم میدهم که قصه معاویه را تایید نکنی، و قصه علی را تکذیب نکنی...»
حسن بدو گفت: «خاموش باش که من کار را بهتر از تو میدانم.»
و چون نامه حسن بن علی (ع) به معاویه رسید، «عبدالله بن عامر» و «عبدالرحمان بن سمره» را فرستاد که به مدائن آمدند و آنچه را حسن میخواست تعهد کردند.
حسن به سردار خود «قیصبن سعد» که با ۱۲ هزار کس، بر مقدمه وی بود، نوشت و دستور داد که به اطاعت معاویه درآید.
«قیس بن سعد» میان کسان بهپا خاست و گفت: «ای مردم یکی را انتخاب کنید، یا به اطاعت پیشوای ضلالت روید، یا بیامام جنگ کنید.»
مردم گفتند: «اطاعت پیشوای ظلالت را انتخاب میکنیم.» و با معاویه «بیعت» کردند، و «قیس بن سعد» از آنها جدا شد.
حسن با معاویه صلح کردهبود که هرچه را در بیتالمال وی بود، برگیرد و خراج «دارابگرد» فارس در ایران نیز برای او باشد، بهشرط آنکه در حضور وی ناسزای علی نگویند.
پس حسن، آنچه را در بیتالمال کوفه بود که پنجهزار هزار بود برگرفت.
©️تاریخ طبری.ج۷ـ ترجمه ابوالقاسم پاینده. چاپ ۵. ۱۳۵۷. نشر اساطیر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر