یکشنبه، شهریور ۰۲، ۱۴۰۴

وطن‌پرستی و میهن‌دوستی ۱۲ روزه

در پاسخ به درس‌های جنگ ۱۲ روزه
ارادت و عرض ادب به پیشگاه استاد مراغه‌ای عزیز
اجازه می‌خواهم جسارتا چند خطای خودم را در پیشگاه حضرت‌ِعالی بازگو کنم و راهنمایی و اصلاح شایسته آن‌را از محضر شریف‌ِتان دریابم:

۱. اهالی ۱۸ استان شمالی ایران ـ که اکنون جزء ایران نیستند و جماهیری از اتحاد جماهیر شوروی سابق بودند و اکنون جماهیر، یا کشورهای مستقلی هستند ـ هیچ‌کدام «طالب» تجزیه از ایران نبودند. اما در نظر شیخ جعفر کاشف‌الغطا یا ملامحمد مجاهد «استقلال» معنا نداشت و باید با ناخداباوران «جهاد اولیه» کرد. (۱)


 
قائم مقام فراهانی اما به «استقلال» باور و اعتقاد عمیق داشت. به‌همین دلیل به فتحعلی‌شاه گفت: «جنگ ۶ کرور با ۶۰۰ کرور نه شرط عقل باشد.» همین آدم را همان علما تکفیر کردند. ولی وقتی پای فتحعلی‌شاه در گِل ماند و روسیه‌ی همیشه متجاوز، تا تبریز آمد، همین قائم‌مقامِ تکفیرشدهِ به داد رسید و به‌قول حضرت سعدی به «تدبیر»ِ ترکمنچای، قوای روس را از تبریز عقب راند.

عمری است می‌گویند
ترکمنچای خائنانه، اما نمی‌گویند: اگر «لااله» گلستان خائنانه نبود، نیازی به انشاء «الی‌الله»ِ ترکمنچای به‌قلم قائم مقام برای صیانت از آن‌چه مانده بود نمی‌شد. 

۲. همین الان در
«بوموسی»، هم تبعهٔ ایرانی، هم تبعهٔ امارات ساکن‌اند. ایرانی‌ها از کم‌ترین امکانات زیستی محروم، ولی اماراتی‌ها، حتی غذای رایگان دریافت می‌کنند. در این میانه اگر از «ایرانیان» ساکن بوموسی بپرسند: می‌خواهید تبعه ایران باشید، یا امارات؟ رهاکردن همه امکانات، حتی غذای رایگان، به بی‌امکاناتی در حد مطلق، نه شرط عقل باشد. (در این‌باره گفت‌وگویی از جاودان‌یاد داوود هرمیداس باوند با روزنامه مردم‌سالاری هست که احتمالا با جست‌وجو در اینترنت قابل دسترس باشد)

پس گناه
تجزیه‌طلبی آن‌ها بر گردن قائم‌مقام‌ها نیست، بر گردن ملامحمد مجاهدهاست که چراغی که به خانه یک بلوچ اهل‌سنت رواست را، به مسجد و پادگان‌های ساکنان غزه می‌برد، که علاوه بر سنی‌بودن، ناصبی هم هستند. نه شیعه‌بودن گناه است نه اهل سنت و جماعت‌بودن، اما در هرم نیازهای «مازلو» ضروریات اولیه زندگی اولویت بسیار بیشتری از عشق به وطن و معنویت و باور به خدا و ... پادگان و موشک و انرژی‌‌هسته‌ای (بمب) دارد. 

فرض بگیریم
مازلو کافر بود و حرف کافر سندیت ندارد. هم مولی علی و هم پیامبر اسلام ۱۴۰۰ سال پیش فرموده‌اند در خانه‌ای که فقر باشد، جا برای دین نیست.

۳. از مدافعان عرب صدام، منهای
سوریه در جنگ ۸ ساله فرمودید. برادر بزرگ بنده، مقتول همان جنگ ۸ ساله بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ است. یعنی ۱۷ مرداد ۶۷ در «بانه» که برای من ارض مقدس است جان به جان‌آفرین تقدیم کرد. 

حدود یک‌سال پیش از آن (تیر ۶۶) قطع‌نامه ۵۹۸ صادر و عراق بلافاصله می‌پذیرد. در همان ایام یک دیپلمات آمریکاییِ دوست با «ظریف» (که دیپلمات ایران در سازمان ملل بود) به ایشان توصیه می‌کند که شما الان دست بالا را دارید، قطع‌نامه را بپذیرید. اگر نپذیرید، اتفاقاتی در شُرُف وقوع است که گذشت زمان شما را مجبور به نشستن سر میز از موضع ضعف خواهد کرد.


آیت‌الله خمینی
تنها دو هفته پیش از پذیرش قطع‌نامه گفته‌بود: «امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است، غفلت از مسائل جنگ، خیانت به رسول‌اللّه‏ (ص) است». 

قبول قطع‌نامه ۵۹۸ درست ۱۵ روز بعد از ساقط‌شدن هواپیمای مسافربری ایران به دست آمریکا صورت گرفت. 
اما خیلی پیش از این‌ها هم از این مدل رجزهایی که امروز خوانده می‌شود، خوانده می‌شد: 

بهمن ۶۰ شاه اردن در یک سخنرانی رسما اعلام کرد: برای جنگ با ایران، یک ارتش ۳۵ هزار نفری به عراق اعزام خواهد کرد! هاشمی رفسنجانی پس از پایان جلسه شورای عالی دفاع در شب ۱۰ بهمن گفت: «ما از این که اردن وارد جنگ بشود استقبال می‌کنیم زیرا شاه حسین قبل از صدام مستحق سقوط است.»

اما
 ۵ مرداد ۱۳۷۶ نعمت‌زاده وزیر صنایع وقت، به‌نمایندگی از همان هاشمی از همان ملک حسین برای سفر به ایران و شرکت در ۸‌ امین اجلاس سران کنفرانس اسلامی دعوت کرد.

۴. هنوز جوهر سخنان سخیفانه
«مهدی طائب» رئیس قرارگاه عمار خشک‌نشده که فرمایش فرموده‌بوده: «برای ما حفظ روسیه از حفظ خوزستان مهم‌تر است.»

اما من هرچه گشتم از مدافعان امروز وطن و میهن، مخالفت یا اعتراضی به آن سخنان ندیدم. نه که نباشد، اما جوهر آن‌قدر ضعیف بوده که  زود خشک‌شده. سرنوشت سوریه نیازی به گفتن ندارد.

۵. نه سلطنت‌طلبم، نه پادشاهی‌خواه (گنجشک رنگ‌شده سلطنت‌طلبی که به‌جای قناری به‌فروش می‌رسد)، نه اصلاح‌طلبم، نه اصول‌گرا، نه ارزشی و انقلابی‌ام، نه مصافی و رائفی‌پوری. به‌قول مرحوم صائب: «مرد مصاف در همه جا یافت می‌شود/در هیچ عرصه مرد تحمل ندیده‌ام». برایم قبل از هر چیز «انسان» موضوعیت دارد. 

با این مقدمه
حافظ اسد که در جنگ ۸ ساله کنار صدام قرار نگرفت، نمک کمک‌های پهلوی زیرزبانش بود. برعکس پسر نمک‌به‌حرامش، نمک‌شناس بود.

۶. همه این سخنان خام از من، که در بین سطور پخته یا به تعبیر جاودان‌یاد باستانی پاریزی «خشت‌های پخته»ِ خوانده از تاریخ به پیش‌گاه حضرت‌ِعالی تقدیم شد، از باب سهوالقلم و «النصحة لائمة المسلمین» بود و هزاران هزار بار پیش آن به‌خاطر جسارت عذر و پوزش خواهم.
بنده کمترین علی مصلحی
پانوشت
(۱) 
عبدالهادی حائری. نخستین رویارویی‌های اندیشه‌گران ایران: با دو رویه تمدن بورژوازی غرب، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۲ص۳۷۷- ۳۷۸

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر