همزمان با کنشها و سفرهای جاهطلبانه «علی لاریجانی» و فعالشدن تیم سایهی رسانهای او، حملاتی هم در قالب «تک» از این طرف و آنطرف، مقدمتا به سمت او نشانهروی شدهاست. پاتک نخست را «عباس امیرفر» شلیک کردهاست.
«امیریفر» فقط امام جماعت نهاد ریاستجمهوری دولت «احمدینژاد» نبود. او قرار بود جایگزین «حیدر مصلحی» در وزارت اطلاعات شود که خامنهای طرح آنها را ناکام گذاشت. از طرفی او در مقابل «جامعه سنتی و پیشکسوت وعاظ تهران» نیز، «جامعه وعاظ ولایی» را بنیان نهاد. این کار به سفارش و با پشتیبانی «اسفندیار رحیممشایی» انجام شد، و در گام نخست بخشی از بودجه متمرکز جامعه وعاظ تهران، بین وعاظ سنتی و وعاظ ولایی به مدیریت امیریفر تقسیم شد. این کار سروصدای یکی از قدیمی و ریشهدارترین اصناف مذهبی که در میان طیف وسیعی از توده فقیر و سرمایهدار، انقلابی و ضدانقلاب، پیر و جوان، مذهبی و غیرمذهبی بهقدر کافی هوادار داشت را، بلند کرد. با این سروصدا، خیلی فوری انشقاق در جامعه وعاظ با وساطت بزرگان پایان گرفت. اما استخوانِ لای زخم آن، مثل آتش زیر خاکستر باقی ماند. بعد از آنکه «احمدینژاد» در دو سال آخر ریاستجمهوری از اسب نیفتاده، اما از اصل افتادهبود، نخستین کسی که بهسراغش رفتند و بهزندان افتاد، همین «عباس امیریفر» بود. امیریفر که روحانی بود و مطابق قانون باید از سوی دادگاه ویژه روحانیت بازداشت میشد، ۴۰ روز در بند انفرادی بود و بعد آزاد شد، اما بلافاصله با حکم دادگاه ویژه روحانیت دوباره بازداشت شد، اما به دستور علی خامنهای آزاد شد. احمدینژاد و تیم او اگرچه نمایشهایی از اعتراض به این بازداشت بازی کردند، اما کلا ترجیحِشان در این مورد سکوت بود. وقتی احمدینژاد که از اصل افتاده بود، از اسب هم افتاد، حالا امیریفر در یک چرخش مواضع ۱۸۰ درجهای منتقد «احمدینژاد» و «مشایی» و بهاریها شد، و شروع به افشاگری از شبهاسراری در مورد آنها کرد. اما کسی از او نپرسید یا اجازه نداشت بپرسد که چرا اکنون این اسرار را افشا میکنی؟ و زمانی که قرار بود وزیر اطلاعات، یا رئیس جامعه نوظهور وعاظ ولایی شوی، به این شبهاسرار توجهی نمیکردی؟ اما حقیقت آنبود که اینها «اسرار» نبود، اینها شبهاسرار و مخلوطی ار راست و دروغ بود که طراحی شدهبود تا چهرهای جدید از «امیریفر» در قبای مخالف «احمدینژاد» به جامعه معرفی کند. شایان توجه است که امیریفر باجناق «فیضالله عربسرخی» برادر دو شهید که عضو سازمان مجاهدین انقلاب است، نیز هست. این برگه هم در پرونده او به برساختن چهرهی جدید کمک میکرد. امیریفر بهتازگی و در حالی که دو رئیس قوه قضائیه عوضشده و تشت پرونده فساد قوهقضاییه با نام اکبر طبری از بام، و جنازه قاضی منصوری از طبقه چندم یک هتل بر زمین افتاده، ناگهان هوسکرده خاطرهای تعریف کند که تنها شاهد آن ـ قاضی منصوری ـ زنده نیست تا صحت این خاطره را تایید یا تکذیب کند. از مرحوم منصوری که گذشته. اما خاطره در اصل دو فرد زنده را متهم به پاپوشی و پروندهسازی میکند: یکی عباس دولتآبادی که دیگر بهرغم ازدستدادن یک دست و جانبازی بالای ۵۰٪ آبرو و اعتباری برای دفاع از خود ندارد، و دیگری «صادق آملی لاریجانی» که هم داماد کهنسالترین مرجع تقلید شیعه است، هم رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، هم تمام برادرانش بالااستثناء داماد خانوادههای روحانی شاخص در این نظاماند. صادق لاریجانی به احتمال بسیار زیاد دنبال شکایت از این اتهام نخواهد رفت، اما طرح ادعا کار خودش را برای تخریب اعتبار «علی لاریجانی» که بهتازگی دبیر شعام شده و گمان برده که علیآباد شهری است و او شهردار آن شهر است، میکند. این حمله مقدماتی در حکم یک «تک» است که رو شده تا ببینند علی لاریجانی و تیم رسانهای در سایهی او برای پاتک چه کارتهایی در دست دارند که رو کنند. منتظر تک و پاتکهای بعدی باید ماند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر