سوم دیماه ۱۴۰۰ «علیاصغر محرمزاده» یک کاربر ارزشی، توییتی در اکانت X خود منتشرکرد که مضمون آن نقد سلاح هستهای بود و اینکه سلاح هستهای نه امینت میآورد، نه قدرت سیاسی. و نهتنها که اینها نیست، بلکه تهدید هم برای هردوی اینها هست. شاهد مثالش را هم شوروی سابق معرفی کرد که با وجود داشتن مقادیر قابل توجهی «بمب هستهای» فروپاشید.
این حرف یا توییت، به مذاق کاربران ارزشی و انقلابی که پیدا و پنهان مدافع «سلاح هستهای» بودند اصلا خوش نیامد. چه آنها که بارها در توجیه صلحآمیزبودن فعالیتهای هستهای ایران، با استناد به فتوای رهبری از «انرژی هستهای» و نه «بمب هستهای» دفاع کردهبودند، چه آنها که فقه را پویا خوانده و با شواهد متعدد از جمله حلّیت شطرنج از سوی آیتالله خمینی با توجه به ضروریات زمانه و زمینه، برای عوضشدن فتوای حرمت «بمب هستهای» زمینهسازی میکردند و توجیه میتراشیدند که اگر زمینه و زمانه ایجاب کند، فتوا میتواند تغییر کند و نهتنها میتواند که تکلیف هم برای مفتی تعیین کرده و تاکید میکردند که «باید تغییر کند». بحث دانش هستهای ایران ـ چه صلحآمیز چه صلاحآمیزش ـ و توان علمی مراکز علمی ایران اصلا موضوع این نوشته نیست، بنابراین از آن میگذریم و اصلا وارد محتوای آن یا محتوای خود توییت نمیشویم. اما این توییت واکنشهای قابلتوجه و عموما تحقیر و توهینآمیز نسبت به نویسنده توییت، حتی از طرف دوستان نزدیکی که او را سالها بهعنوان یک کاربر ارزشی و انقلابی میدانستند، داشت. مثلا کاربر «لیلا آبنوس» نوشت: «مثل اینه که بگیم پلیس اسلحه و ضدگلوله نمیخواد، چون اینا جلوی سکتهاش رو نمیگیره هر چیزی جای خودش. شوروی اگه هستهای نداشت بازم سقوط میکرد😐» یا کاربری با آیدی GHasem373 نوشت: «وقتی جنگ تمامعیار دربگیره، طرف یه اتمی بزنه وسط تهران نصف ملت پودر بشن، اون موقع میفهمید سلاح هستهای چیه و چرا باید داشت. دشمنت اتمیه، اون وقت تو اتمی نباشی؟» کاربر دیگری با نام z esmaeili نوشت: در این مورد فصلالخطاب نظر حضرت آقاست و این دست نظرات خوارج فاقد اهمیته.
این چند نمونه تقریبا واکنشهای مودبانه کاربران ارزشی و انقلابی به این توییت بود. بسیاری از کاربرای ارزشی و غیرارزشی اما ملیگرای مدافع «بمب اتمی» واکنشهای همراه با توهین و کلمات رکیک زیادی به این توییت داشتند. یک روز بعد آقای محرمزاده بعد از فحشخوردنهای کافی، لینک سخنان رهبری که توییت او عینا از روی آن کپی شدهبود را زیر توییت خود منشن (نامیاد)کرد.
تازه ارزشی و انقلابیها متوجه شدند به کجایِشان خورده و در قالب دفاع از بهاصطلاح «امنیت و اقتدار سیاسی» چه توهین و تحقیرها که غیرمستقیم متوجه رهبری نکردهاند. حالا نوبت مخالفان بود که بیایند و زیر منشن یا «نامیاد»های قبلی، عقدههای خودشان را خالی کرده و هرچه از دهنشان درمیآید ـ که اشاره به آنها مایه شرم قلم است ـ را بر قلم آورده و نثار مخالفان کنند. از آن داستان نزدیک به ۴ سال میگذرد. رهبری خود طی این ۴ سال حرفهایی زده یا مواضعی اتخاذ کرده که ۱۸۰ درجه با مواضع قبلی او نه فقط در تضاد، که در تناقض آشکار هم بودهاست. از جمله اینکه در سخنرانیهای مکرر به سران عربستان سعودی حمله و آنها را «بیارزش»، «نالایق» و «پست» مینامید، اما وقتی به سنبه پر زور چین، مجبور به ارتباط دوباره با همین عربستان و بازگشایی سفارتها شد، همین گشایش ارتباط مجدد را از ابتکارات دولت سیزدهم خواند. کشوری را دو سال پیش بیارزش، نالایق، پست، و در آستانه اضمحلال بنامی، و ناگهان خوابنما شده و ارتباط مجدد با او را ابتکار بدانی و بخوانی.
بهتازگی در یک گفتوگوی تلوزیونی میان «محمدجواد اکبرین» و «داریوش سجادی» در تلوزیون اینترنشنال، مناطرهای بر سر مواضع آقای خامنهای درگرفت. آقای اکبرین، حسب قواعد اخلاقی حفظ امنیت طرف گفتوگو، ابتدا تاکیدکرد که از گفتن برخی حرفها به این دلیل معذورم، اما وقتی سجادی اجازه داد و گفت منعی ندارد، سخنانی از رهبری را با عنوان «سخنان یکی از خطبای نمازجمعه» خواند که کاملا غیرقابل توجیه بود و نظر آقای سجادی را درباره این سخنان پرسید. آقای سجادی یادآور شد که خیلی از ائمهجمعه حرفهای بیمربوط میزنند و از این بهاصطلاح او «گاف»ها میدهند و اتفاقا ستاد اقامه نماز جمعه هم به آنها تذکر میدهد. و با این مقدمه، تاکید کرد که این «گاف»ها ربطی به رهبری ندارد. اکبرین در ادامه ضمن این اشاره که آقای سجادی قبول دارد این سخنان بهاصطلاح او «گاف» است و غیرقابل توجیه ـ و بعد از اینکه این تایید را از دهان آقای سجادی بیرون کشید ـ حالا اشاره کرد که آن خطیب جمعه شخص علی خامنهای بوده و این سخنان ـ که از نظر آقای سجادی ربطی به آقای خامنهای ندارد ـ سخنان خطیب دیگری نیست و سخنان خود رهبر است. در این مناظرهِ سقراطی، هیچ رفتار غیراخلاقی در کار نبود. اکبرین اصلا دروغ نگفت. اما بخشی از حقیقیت را نگه داشت تا پس از واکنش آقای سجادی و سجادیها بیان کند که اشکال بزرگ آنها و همه آنان که دفاع تمامقد از هر انسانی را وظیفه خود میدانند، و فاقد پرنسیب یا قواعد اخلاقی تعریفشدهای هستند، این است که برخلاف توصیههای موکد اخلاقی و از جمله توصیه مشهور مولی علی (ع) که: «اُنْظُرْ إلَی ما قالَ وَ لا تَنْظُرْ إِلَی مَنْ قالَ» به «گفته» نگاه نمیکنند، صبر میکنند ببینید «چه کسی» این را گفته، و بعد درصدد توجیه آن برمیآیند. این تذبذب شخصیتی، متاسفانه شاخصه برجسته جوامع دیکتاتوری است. برای «حق» ارزشی قائل نیستند. افراد را با «حق» نمیسنجند، «حق» را با افراد میسنجند. نقل است که استالین گفتهبود: اگر واقعیت با نظریههای ما سازگار نباشد، پس وای به حال واقعیت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر