یکشنبه، شهریور ۰۲، ۱۴۰۴
شنبه، شهریور ۰۱، ۱۴۰۴
درسهای جنگ ۱۲ روزه
علیمرادی مراغهای/ اکنون که پس از یک آتشبس شکننده از سوی ترامپ، جنگ ۱۲ روزه پایانیافته، هیچ تضمینی برای شروع دوباره آن در آینده وجود ندارد. مگر آنکه بهجای محدودشدن و مشغولشدن به جشن پیروزی ـ البته از سوی همه طرفها ـ به درسهای آن و فراهمکردن اسباب و زمینههای مختلف برای ممانعت از گُرگرفتن دوباره شعلههای جنگ خانمانسوز گرفته شود.
این ابلهانه است که باور کنیم علل حمله اسرائیل یا آمریکا به ایران (حداقل تنها) برای ممانعت از امکان دستیابی ایران به سلاحهای کشتار جمعی بوده.
استراتژی حمله به کشورهای خاورمیانه، به بهانه جلوگیری از گسترش سلاحهای کشتار جمعی، خیلی نخنما شده، همانطور که همین ادعاها، در حمله به عراق کاملاً نادرست از آب در آمد.
سیاست اصلی اسرائیل، تضعیف ایران و کوچکشدن و تجزیه آن بوده که در این میان، برخی اپوزیسیون نیز از هول حلیمِ قدرت به دیگ افتادند و در کنار متجاوز قرار گرفته خود را مفتضح کردند!
شکی نیست که احتمالات و گمانهای اسرائیل بهعنوان آغازگرِ جنگ، غلط از آب در آمد. چرا که، علاوه بر اینکه رفتار مردم ایران برعکس انتظار اسرائیل و دوستانَش بود، رفتار کشورهای مسلمان نیز برعکس انتظارشان بود!
چون، کشورهای سنی در کنار ایرانِ شیعه قرار گرفته، اسرائیل را به دلیل آغازگر جنگ، بهشدت مورد انتقاد قرار دادند!
در حالیکه، در دوران جنگ ایران و عراق، کشورهای عربی (بهجز سوریه) در کنار عراق قرار گرفته بودند.
حسنی مبارک (رئیس جمهور مصر) ملک حسین (پادشاه اردن) و ملک فهد (پادشاه عربستان)، همگی از صدام و عراق حمایت کردند.
مصر سلاح فرستاد، اردن داوطلب اعزام کرد، و سعودیها از جنگ صدام حمایت مالی کردند. آنها حتی به آمریکا توصیههای مکرر میکردند برای کمک به صدام.
و عجیب اینکه در آن زمان، اسرائیل که صدام را خطر اصلی برای خود میدانست، آمریکا را بهشدت و مکرر تحت فشار قرار میداده تا به ایران کمک کند!
رهبران اسرائیل، بهویژه اسحاق رابین و شیمون پرز فشار قابلتوجهی را برای تعامل آمریکا با تهران، بر آمریکا وارد کردهاند و ایران ـ کنترا از بسیاری جهات ایده آنها بود!
علت این رفتار متناقض کشورهای عربی و مخصوصا اسرائیل در این چهل سال واضح است. آن زمان اسرائیل تهدید اصلی را عراق میدانست و این زمان ایران را.
یکی از درسهای همیشگیِ جنگ، و روزهای سخت، شناخت دوستان واقعی و دشمنان واقعی است. مخصوصا دوستانی که چون یالانچی پهلوان چندین دهه بوده که ایران را بهعنوان کشور دوست دوشیدهبوده، اما در روزهای سختِ جنگ، سیاست بیتفاوتی و گهی به نعل و گهی به میخ را در پیش گرفت یعنی روسیه.
درس دیگر این جنگ اینکه، حتی در قرن بیستویکم نیز دیپلماسی و حقوق بینالملل، بدون فناوری پیشرفته نظامی ناتوان هستند! و البته قدرت اصلی قبل از هرگونه فناوری نظامی، مردم هستند و راهحل واقعی مسائل در درون کشور و بازگشت بهسوی مردم.
اما درسی مهمتر و اساسیتر، تحلیل اشتباهات و نقاط قوت و مخصوصا نقاط ضعف بوده اینکه در کجا و کدام جنبهها، بند را به آب دادهایم؟!
انعطاف در سیاست، جزو لاینفک عقلانیت سیاسی است، اما یکدنگی در سیاست همیشه فاجعه میآفریند، چرا که سیاست باید بر منافع ملی باشد و چون منافع ملی در دورههای مختلف تغییر مییابد پس، سیاست نیز باید بر اساس آن مدام تغییر یابد.
سخن آخر: اکنون، تمامی طرفین جنگ از پیروزی خود میگویند که کارِ همیشگی سیاستمداران است. اما من فکر میکنم بسیاری از جنگها اصلا پیروزی نداشته، بلکه تنها مرگ، ویرانی و آوارگی و زخمهای ابدی در پی داشتهاند!
همیشه بهدنبال جنگها، سیاستمداران، پیروزیشان را جشن میگیرند و مادران، سوگِ فرزندانِشان را عزا.
زمانی در تاریکیترین روزهای جنگ ویتنام و بزرگترین شکستِ آمریکا، سناتور جورج آیکن (۱۸۹۸-۱۹۸۴) به دولت آمریكا توصیه كرد:
«اعلان پیروزی کن و به خانه برگرد»
اینکه اسرائیل یا آمریکا اعلام پیروزی میکند، ربطی به ما ندارد اما خطاب من به ایران اینست:
اعلام پیروزی کنید یا نکنید چندان مهم نیست، مهم ایناست که چگونه میتوان از جنگی دوباره ممانعت کرد و مهمِ دیگر ایناست که: هیچ جنگی نباید فراموش شود و در حد جشنِ پیروزی تقلیل یابد بلکه باید آنرا تحلیل عقلانی کرد تا به سرمایهای برای نسلهای امروزی و آینده بدل گردد و درسهای لازم از آن گرفته شود چرا که، جنگ یکی از پلیدترین واژهها در قاموس بشریت است.
پس نباید علل و عوامل و تبعات و زخمهای حاصل از آن را فراموش کرد و بر طبل شور و احساسات کوبید، چون این کار به منزله فراموشی آن و در نتیجه، تکرار و آغاز دوباره جنگها خواهد بود.
صلح و شادی واژههایی مقدس هستند: «چرا که آدم همیشه مثل هوا احتیاج داره به شادی/شادیهای سبز…»
©️ کانال علی مرادی مراغهای
پ.ن: پاسخ کوتاهی به این یادداشت اینجا نوشتهام.
چهارشنبه، مرداد ۲۹، ۱۴۰۴
قبلا داشتیم، حالا نداریم
علی لاریجانی سال ۹۴ در یک گفتوگوی تلوزیونی اعلام کرده که به درخواست «هنری کیسینجر» وزیر خارجه قدرتمند ایالات متحده در یکی دو دوره، و استراتژیست باسابقه و پیشکسوت این کشور با او ملاقاتی داشته است.
بهقول مجتبی واحدی فرض نخست و قوی این است که این ادعا دروغ باشد. چون لاریجانی ادعا را بعد از مرگ «کیسنجر» مطرحکرده و طبیعتا تنها کسی که میتواند این ادعا را تکذیب کند، نیست که تکذیب کند.
اما با فرض درستبودن ادعا، لاریجانی ادعا کرده که در آن ملاقات کسینجر به او گفته که راهی برای داشتن یک رابطه اشتراتژیک با ایران به من نشان بده.
وقتی لاریجانی بهقول خودش گفته ما که رابطه عادی هم نداریم استراتژیکش بماند! اما چرا؟ کسینجر به او گفته که ما همه کشورهای جهان را خودمان روی نقشه جغرافیا نقاشی کردیم اما در مورد دو کشور نتوانستیم اینکار را بکنیم: ایران و مصر. چون دو کشور با تمدن قدیمی و با ریشه بودند.
لاریجانی این را با افتخار و آبوتاب تعریف و تاکید میکند که دشمنان قسمخورده ما هم به عظمت تمدنی ما اعتراف میکنند.
واحدی در نقد این سخنان ـ با فرض دروغنبودن ـ به سخنانی از لاریجانی حدود دو دهه قبل استناد میکند که در آن لاریجانی ایران پیش از اسلام را معجونی از توحش و عقبماندگی دانسته و اعلام کرده بود: ایران هرچه دارد از بعد از اسلام دارد.
اما حالا که قرار است به سابقه تاریخی تشبت بجویند، در یک چرخش ۱۸۰ درجهای افتخار میکنند که دشمن قسمخورده ما هم به عظمت تمدنی ما اعتراف میکند.
در اینکه ایران کشوری با عظمت تمدنی و باستانی و فرهنگی دیرپا و بسیاربسیار توسعهیافته بوده، تردید قوی نمیتوان کرد. چه آنکه؛ هم شواهد دقیق آنرا پشتیبانی میکند، هم قرائن قوی، هم فکت بسیار معتبر. و آن هم استوانه «حقوق بشر کورش» که چند هزاره قبل از آنکه اروپای مدرن امروز «اعلامیه جهانی حقوق بشر» بنویسد، کورش هخامشی لوح حقوق بشر برای نیکپنداری، نیکگفتاری، راسترفتاری و توجه به حقوق انسانها بدون قید جنسیت و نژاد و ... و توجه به حقوق حیوانات و محیط زیست نوشته که مستند موجود است.
آثار باستانی باقیمانده از گذشتگان ما هم نشان میدهد ساکنان فلات ایران بسیار پیشتر از اینها به معماری، عمران و شهرسازی با ظرافت آشنا بوده و با طبیعت در نهایت مسالمت و صلح همزادی و همذاتی داشتهاند.
به قناتهای ایران بهعنوان مثال بنگریم که چگونه ایرانیان بدون حفر چاههای عمیق از سفرههای زیرزمینی آب خنک و گوارا برای نوشیدن و کشت و کار استخراج میکردهاند، و با مهربانی کمک میکردهاند آبخوانها بکر و دستنخورده باقی بمانند و در زمستان و فصل بارش، این سفرههای زیرزمینی را تغذیه کنند.
به کتیبههای باستانی بنگریم و نقش برجسته حیوانات اهلی و وحشی در کنار انسان ایرانی را که نشان میدهد ایرانیان باستان برای حیات وحش این فلات و حفاظت از گونههای نادر آن، چه صلحی میان خود و جنگلیان برقرار کردهبوده و نمادهای آنرا برای ثبت در تاریخ بر دل کتیبهها نقش کردهاند.
با این اوصاف، ایرانی برای نشاندادن اعتبار «قدیمی» خود دستاش بسیار پر است و نیازی به تایید لاریجانی یا کیسینجر ندارد.
اما نکته دردآور این سخنان و بالیدن به گذشته نزد کسی که چند سال قبل هیچ ارزشی برای این میراث تمدنی قائل نبوده و همه آنها را متعلق به بعد از اسلام میدانسته، این است که این شخص و امثال او همین الان هم ارزشی برای آن میراث قائل نیستند و تا جایی به آن بها میدهند که بهانهای برای پرکردن جیب خودشان باشد.
این ادعای احتمالا دروغ هم برای تمسکجستن به اینکه اول من آنم که «کسینجر» با آن عظمت از من درخواست ملاقات میکند و با این ادعا سکهای به جیب عبای خود میاندازد، و بعد هم با تاکید بر آنکه دشمن قسمخورده هم به عظمت تمدنی ما اعتراف میکند، خود را وارث آن تمدن میداند لاغیر.
اما دردآورتر از این نکته، این است که معتبرتر از «کیسنجر» در تاریخ معاصر ایران، مرحوم «محمدعلی فروغی» است که سواد سیاسی و فلسفی و ادبیاش بیشتر از «کیسینجر» نباشد، کمتر نیست.
همین مرحوم فروغی ۱۸ بهمن ۱۳۰۱ در یک مذاکره با یک نماینده خارجی گفته: «در مذاکره با فرستاده خارجی، هرچه از عظمت تاریخ و فرهنگ ایران گفتم، او با تمسخر نگریست و گفت: "اینها گذشته است، امروز چه دارید؟" آن لحظه قلبم فشرده شد، نه از گستاخی او، بلکه از حقیقت تلخی که در کلامش بود.»
سال ۱۳۰۱ که هنوز ایران ویران نشده بود. چاههای «طلای سیاه» و منابع عظیم استراتژیک «گاز» هنوز دست نخورده بود. جنگلهای عظیم شمال سرجایِشان بود. اینهمه چاههای عمیق در این فلات حفر نشده و یاغیان بیسواد سکان اجرایی این کشور را بهدست نگرفته، و برای دنیا رجزخوانی نکرده بودند، فروغی اعتراف میکند: «حقیقت تلخی که در کلامش بود.»
تکلیف امروز که دیگر از آنهمه مرتع و جنگل و آبخوانها، سبزی کمفروغی مانده، «طلای سیاه» و منابع عظیم گازی به خاکستر تحریم نشسته و از حیز انتفاع ساقط، خشکسالی شیره جان این خاک را بلعیده و بیابان لمیزرع تحویل داده، و مدیریت ۵ دهه گذشته کشور را به خرابهای غیرقابل آواربرداری تبدیل کرده چیست؟
جمعه، مرداد ۲۴، ۱۴۰۴
قدرت قانون
جشنواره بینالمللی فیلم تورنتو، نمایش یک مستند درباره حملات ۷ اکتبر را لغو کردهاست.
دلیل رسمی جشنواره، نگرانیهای مربوط به «مجوز قانونی» عنوان شده، چون فیلمسازان برای استفاده از ویدیوهایی که توسط جنگجویان حماس ضبطشده، اجازه رسمی از خود حماس نگرفتهاند!
در این مستند از تصاویری استفادهشده که از سوی خود جنگجویان با دوربینهایِشان ضبط شدهاست، در حالی که در حال جنگ بودند.
***
وزیر خارجه اسرائیل در واکنش به این تصمیم گفته: «این جشنواره اگر میخواست از تصاویر آشوویتس استفاده کند، احتمالا از هیتلر هم اجازه میگرفت.»
پنجشنبه، مرداد ۲۳، ۱۴۰۴
کریمیزند و تابستان یا مطهرنیا و پاییز!
احتمالا دوستی که اطلاعات تغییر نامخانوادگی و تغییر دین آقای «مطهرنیا» را برای ایشان فرستاده، آقای «ع.د» باشد که در این زمینه کارشناسترین عالِم جهان اسلام است.
چرا که قبلا از تغییر نام خانوادگی «گیوهچی» به «مصباح یزدی» و تغییر دین از یهودیت به اسلام از سوی «نادر طالبزاده» و ... خبر داده بود.
البته «یهود یا جهودستیزی» از «جمود فکری» ناشی میشود و صرفا از سوی برخی «مرتجعین»، «متعصبین» و «فاشیستها» پیگیری و تشویق و ترغیب میشود.
والا انسانهای توسعهیافته و مدرن، به «انسان» فارغ از «باور» و «اعتقاد» او احترام میگذارند و تمرکز و توجه روی باور انسانها را دخالت در «حریم خصوصی» افراد و خلاف «اخلاق» میدانند.
شایسته است این بنده خدا بداند که اگر باورمند است، که اسلام گفته «در دین اجبار و اکراه نیست»، اگر باورمند هم نیست که بهطریق اولی برای ایشان معتقدان به ادیان فرقی با هم ندارند، مناسک متفاوتی دارند.
نفس «تغییر» هم بسیار پسندیده و توصیهشده، و نشانه یک برتری شخصیتی هم تلقی میشود. مولی علی (ع) امام نخستین شیعیان جهان گفته: «وای بر کسی که دیروز و امروزش یکسان باشد».
تغییر دین البته ـ بر اساس باور اغلب ادیان ـ کفر و الحاد و ارتداد تلقیشده و مجازات در پی دارد.
اما «اعلامیه جهانی حقوق بشر» «حق انتخاب عقیده» را برای هر انسانی بهرسمیت شناخته است.
اگر این بنده خدا باورمندِ مصلح است که وجهی برای نقد دیگری ندارد، مگر بر اساس «باورهای» سنتی.
باورمندان سنتی نمیتوانند بشارتدهنده «توسعه» و خیر باشند. ایستادن مقابل مفاد «اعلامیه جهانی حقوق بشر» یعنی پسرفت. و بعید میدانم اهالی پسرفت، یا سلفیها، بشارتی برای دیگران بتوانند به ارمغان بیاورند.
اما جدای از این نقد، ایشان ابتدا آقای «مطهرنیا» که اندیشمندی است که بر اساس شواهد «تحلیل» و نه «پیشگویی» یا «پیشبینی» میکند را به تمسخر میگیرد که: «انگار او یک گوی بلورین جلوش دارد و ...».
اما در ادامه خودش یک تحلیل آقای «مطهرنیا» را با استناد به «پیشبینی» شخص دیگری رد و اعلام میکند که «تغییر» ـ چنانچه آقای مطهرنیا تحلیل کرده ـ قرار نیست در پاییز اتفاق بیفتد و چشم اسفندیار «تابستان» است. یعنی قرار است تابستان اتفاق بیفتد.
امروز ۲۲ امرداد است. با پیشگویی ایشان، تغییر باید ظرف ۴۰ روز دیگر اتفاق بیفتد. اگر افتاد که من هم نه به تحلیلگری آقای «کریمیزند» که حتی به پیامبری او ایمان خواهم آورد.
اما اگر اتفاق نیفتاد، آنکه «تخریب» میکند، بیشتر به امنیتیها میخورد تا آنکه «تحلیل» میکند.
چهارشنبه، مرداد ۲۲، ۱۴۰۴
روز جهانی چپدستها
امروز ۱۳ اگوست یا اوت، «روز جهانی» چپدستهاست. البته میدانیم که چپدستها، چپپا هم هستند. بنابراین کاملتر بگوییم روز چپ دست و پاها.
بهشکل طبیعی، مغزِ همه ما طوری طراحیشده که، فرمانهای عصبی برای انجام کارهای اصلی را به دست و پای راست ارسال میکند، و با دست چپ فقط کارهای کمکی برای دست راست را میتوانیم انجام دهیم.
مثل برداشتن و جابهجاکردن یک سطل یا کالا.
اما اقلیتی از مردم جهان هستند، که برخلاف این روند طبیعی، مغزشان طوری برنامهریزیشده که کارهای اصلی مثل نوشتن، غذاخوردن، مسواکزدن، کار با موشواره در رایانه و هر نوع فعالیتی که با تمرکز بر روی یک دست ـ یا مثلا شوتزدن و پاسدادن در فوتبال با تمرکز روی یک پا ـ باید انجام شود را با دست یا پای چپ انجام میدهند.
اینکه این اقلیت اکثرا باهوشترین آدمها هستند، نمیدانم تا چه اندازه میتواند دقیق باشد، اما من یک برادر چپدست دارم، که در سالهای ابتدایی دبستان، به توصیه معلماش تلاش و تمرین کرد و الان همه کارهایی که با تمرکز بر روی یک دست باید انجام دهد را میتواند با دو دست انجام دهد.
یعنی هم با دست راست مینویسد، هم با دست چپ، اما در ورزش با پای چپ بهتر مثلا فوتبال بازی میکند. این نشان میدهد که طراحی ذهنی طبیعی چپ را میتوان با تمرین تغییر داد.
همه ابزارها و امکانات، خصوصا در اماکن عمومی برای زندگی راستدستها طراحی شده (مثل صندلیهایی که زیردستی آن در سمت راست است) و این بندههای خدا، برای استفاده از این ابزارها و امکانات، خیلی با سختی مواجه میشوند.
خیلی زمان برد تا دنیا متوجه شود که برای راحتی این اقلیت باید امکانات و ابزارهایی خاص تولید کرد، که البته هنوز همهگیر نشده است.
روانشناسان توصیه میکنند برای افزایش خلاقیت و کارایی بیشترِ هر دو سمت مغز، بخشی از کارهای روزانه فردی مثل مسواکزدن، غذاخوردن و ... را، راستدستها با دست چپ، و چپدستها با دست راست، انجام دهند.
برای آنکه اندکی متوجه سختیهای این عده بشویم و ضمنا کمکی هم به فعالشدن خلاقیت خود کرده باشیم، برخی از کارهای روزانه را با دست چپ انجام بدهیم.
سهشنبه، مرداد ۲۱، ۱۴۰۴
فریاد «چاهکنان متوهم» از ته چاه
یکی دو روز پیش رئیسجمهور پزشکیان، در میان انبوه پرتوپلاگوییها، یک سخن «واقعبینانه» هم گفت: «اومد زد، باز بسازیم، دوباره میآید میزند.»
این سخنان واقعگرایانه و بهدور از رؤیابافی و خیالپردازی متعارف نزد سران نظام، با واکنش افراطی در میان نیروهای موسوم به انقلابی روبهرو شده، و آنرا به «ضعفنشاندادن» تعبیر کرده و نسبت به عواقب آن هشدار دادهاند.
ارزشی و انقلابیها، نهتنها «حافظه تاریخی»، که «حافظه کوتاهمدت» هم ندارند. همین رئیسجمهور، چند ماه پیش مثل آنها رؤیابافانه و مبتی بر توهم گفتهبود: «بزن ما دوباره میسازیم.»
اما نکته دردناک این است که اگر این سخنان واقعبینانه را یک مقام ارشد نظامی بزند، «ضعفنشاندادن» نیست، اما اگر ۷ ماه بعد رئیسجمهور بزند «ضعفنشاندادن» است.
به همین خاطر عرض میکنم حافظه کوتاهمدت هم ندارند تا از تجربهها درس بگیرند و خودزنی نکنند.
چرا وعده صادق ۳ اینقدر به تأخیر افتاده است؟
سوم دیماه ۱۴۰۳ (حدود ۷ ماه پیش) «محمد منان رئیسی» نماینده مردم قم در مجلس در یادداشتی نوشت: اینکه بعد از تقدیم حدود ۶ هزار شهید مدافع حرم و صرف میلیاردها تومان هزینه، طی فقط یک هفته سوریه را دو دستی تقدیم تکفیریها کردیم، اگر غضب الهی نیست پس چیست؟!
حدود دو هفته قبل، در حاشیه مراسمی، ملاقاتی بسیار کوتاه با یکی از بلندپایهترین مقامات نظامی کشور داشتم. به ایشان عرض کردم که پس این وعده صادق ۳ چه شد؟! لبخندی زدند و گفتند که بزنیم که نیم ساعت بعدش دوباره اسرائیل ما را بزند تا بعدش مردم مطالبه وعده صادق ۴ را بکنند؟!
از پاسخ ایشان چنان متعجب شدم که تا چند روز در حیرت بهسر میبردم. حالا هم که دو هفته از آن زمان گذشته است، دائما این سوال در ذهن حقیر موج میزند که مگر آقا همین ۴۰ روز پیش نفرمود که "بایستی خطای محاسباتی رژیم صهیونیستی بههم بخورد؟".
اینکه سوریه را بعد از این همه خون، یکهفتهای تقدیمشان کردیم، در راستای بههمخوردن خطای محاسباتی اسرائیلیها بوده؟!
ظاهرا برخی از عزیزان ما فرمایش آقا را سر و ته فهمیدهاند و تصمیمشان این بوده که جوری عمل کنیم که خطای محاسباتی خود ما بههم بخورد!»
▫️
با اعتراضات امروز، بدون توجه به سخنانی که ۷ ماه پیش از یک فدایی رهبری صادرشده، بهسادگی میتوان این نتیجه را هم گرفت که تجاوز ۲۳ خرداد اسرائیل به جمهوری اسلامی که ۱۲ روز طول کشید، نتیجه ضعفی است که حدود ۳ ماه قبل از آن آقای «محمد منان رئیسی» در نوشته خود نشان و گرا داده بود. و این یعنی خودزنی.
اندکی در فرمایشات و اعتراضات خودمان تامل کنیم و بهقول قدیمیها «پس و پیش را بپاییم».
شنبه، مرداد ۱۸، ۱۴۰۴
آقای پزشکیان! «نامحسوس» و «مستقیم» از وضعیت کشور آگاه شوید
جناب آقای دکتر پزشکیان! ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران
با سلام و تحیت
ضمن آروزی موفقیت حضرتِعالی در خدمت به شهروندان، حسب «تکلیفی» که قانون ـ با رای مردم ـ به حضرتعالی محولکرده و «حقوقی» که قانون برای انجام آن تکالیف برای شما مقرر کردهاست، لازم دیدم به سهم خودم این وجیزه مختصر را از باب «النصیحة الائمةالمسلین» به پشگاهِتان تقدیم کنم.
مولی علی (ع) فرمودهاست: «هیچکس هرچند قدر او در حق بزرگ، و ارزش او در دین بیشتر باشد، "بینیاز" نیست که او را در انجام حق یاری رسانند. و هیچکس گرچه مردم او را خوار شمارند و در دیدهها بیارزش باشد، کوچکتر از آن نیست که کسی را در انجام حق یاری کند.» (خطبه ۲۱۶)
با این اشاره، اجازه میخواهم بهعنوان یکی از «خوارترین» شهروندان این کشور، راهی را برای حکمرانی مطلوبتر و بهتر به حضرتِعالی بنمایانم. رعیت گاهی شاید بتواند «حقیقت» را از زوایه بهتری ببیند و به حاکمان بنمایانند.
بهترین امکان برای مدیریت مطلوب «اطلاع و آگاهی» از «حقیقت» است. اگر نسبت به مسئلهای «آگاهی» نداشته باشیم، قطعنا در مورد «راهحل» آن نیز عاجزیم. «توانایی» از «دانایی» حاصل میشود.
نگاهی به تاریخ حکمرانی ۵۰۰ ساله اخیر ایران ـ که روندی رو به افول داشته ـ نشان میدهد که بههمان میزان که «حکمران» از وضعیت «جامعه» و «شهروندان» اطلاع و آگاهی بیشتری داشته، در حکمرانی موفقتر، و بههمان میزان که از واقعیت دور بوده، در حکمرانی ناتوان و عاجزتر بودهاست.
چند نمونه را مرور کنیم:
۱. روایت است که «شاهعباس» در یکی پنهانگردیهای خود [گشت نامحسوس] از دکان نجاری گذشت. متوجه شد که نجار چوبی را برید و چون چوب کوتاه شد، آنرا بهدور انداخت و دوباره برید و چون بلند بود، ناچار شد دوباره قسمتی از آن را ببرد و بالنتیجه مدتی وقتش تلف شد.
سپس از برابر دکان کفاشی گذشت، کفاش تختِ کفشی بریدهبود و روی مدل اندازه گرفت و متوجه شد که کوتاه است. چرم را به نیش گرفت و مقداری کشید، چرم بلندتر شد. و به اندازهای که میخواست رسید.
شاه رد شد و فردا از دربار فرمان رسید که مالیات و عوارض نجارها را حذف کنند و بر مالیات کفاشان اضافه سازند. (باستانی پاریزی -سیاست و اقتصاد عصر صفوی)
این همان شاهعباسی است که ۹۹۹ کاروانسرا در این فلات ساختهاست. هموست که عدهای «ابریشمکار» را «جلفا» به اصفهان آورد تا صنعت «ابریشم» را در ایران مرکزی رونق دهد. (همان)
این همان است اگر در زماناش مالی گم میشد، جریمه آن را راهدار و حاکم محل، و عسس میپرداخت. (منتظمناصری)
بسیار کارهای بزرگ دیگری کرده که همه نتیجه «اطلاع و آگاهی» «مستقیم» و «بازرسیهای نامحسوس» او بودهاست.
به تایید دوست و دشمن «شاهعباس صفوی» «موفقترین» حکمران ۵۰۰ ساله اخیر نباشد، قطعنا یکی از «موفقترین» آنها است.
۲. «شاهحسین صفوی» حقیرترین شاه دوره صفوی، همان است که دستور داد چشمان «لطفعلیخان» حاکمِ حکیم شیراز ـ که محمود افغان را شکست و فراری داد، اما خدمات او را وارونه جلوهداده و شایعه کردند که قصد طغیان دارد ـ را پس از قیدکردن با نوک خنجر از حدقه درآورند.
وقتی متوجه شد سخنها در مورد او شایعه و نمّامی بوده، و درست نبوده، کار از کار گذشته بود و دیگر نمیتوانست «بینایی» را به چشمان «لطفعلیخان» بازگرداند.
اما نتیجه تنبیهنکردن سخنچینانِ دوروبرش، آن بود که اندکی بعد اصفهانِ پایتخت سقوط کرد و او که با غرور در جواب خواستگاری «محمود افغان» از دخترش جواب داده بود «مطالب شما که نوشتید همه امکان دارد که صورت پذیرد، اما دختردادن شیعه به سنی ممکن نیست و شاه به رعیت خود دختردادن صلاح نمیبیند»، بعد از فتح کرمان برای میرمحمود پیغام فرستاد: آنچه را که سابقا خواسته قبول داریم. محمود در جواب گفت: چیزی دیگر در تصرف شما باقی نماندهاست که به من ببخشید. (فارسنامه ناصری ص ۱۶۰)
۳. طولانیترین دوران پادشاهی در ۵۰۰ ساله اخیر متعلق به «ناصرالدینشاه قاجار» است که حدود ۴۹ سال طول کشیده و چه بدبختیها که بر سر این کشور از قِبَل «بادمجان دور قابچین»های دوروبر او بر سر این کشور نیامده است.
همان پادشاهی که یک روزنامه فرانسوی در اعتراض به سفر او به فرانسه نوشته بود: «عار باشد برای پارلمان فرانسه که دولت برای پذیرایی از "ظالمترین سلاطین روی زمین" ۱۲۰ هزار فرانک خرج کند.»
در خاطرات «رضاخان ارفعالدوله» درباره همین «ناصرالدینشاه» آمده که شاه روزی از او درخواست میکند: «گاهی شبها بهطور ناشناش با شما برویم و شهر را ببینیم. ... یک پالتوی تابستانی که تا یقه دکمه نمودهبود پوشیده، ابدا لباس زیر نمایان نبود و یک کلاه سیاه شبیه کلاه قفقازی گذاشتند به سر و گفت: «میخواهم باغ ملی را که میگویند تمام خانوادههای ورشو آنجا میآیند ببینم. چند قدم نرفته بودیم، شاه ایستاد و به عقب نگاهکرده گفت: ببین این پدرسوختهها یکساعت مرا به حال خود نمیگذارند. با وجود امر اکید که گفته بودم هیجکس مرا تعقیب نکند، باز چند نفر از پشت سر من میآیند. چون دیدم که خیلی متغیر است چیزی جرات نکردم عرض کنم. حضرات آمدند و رسیدند. اعلیحضرت به آنها خیلی بد گفت و امرکرد فورا برگردند. آنها عرض کردند که ما نمیتوانیم شاه را تنها بگذاریم زیرا ممکن است هزار اتفاق سوء بیفتد و ما بیصاحب بمانیم.» (باستانی پاریزی ـ اژدهای هفتسر)
بادمجان دورقابچینها، حتی در سفر فرنگ هم شاه را تنها نمیگذاشتهاند. و ناگفته پیداست که چنین شاهی نسبت به اوضاع و احوال مردم و مملکت، تا چه اندازه بیاطلاع و ناآگاه میتوانستهباشد، و سیاستورزیاش هم بر اساس همان «بیاطلاعی» و «ناآگاهی» بودهاست.
***
از نمونه سیاستورزیهای اشتباهی که کشور را طی ۵۰۰ سال گذشته بارها به خاک سیاه نشانده، بسیار میتوان سراغ کرد و اگر کورسوهای اندکی از «عقلانیت» و «مدیریت»ِ درست و حسابی بتوان در میان آنهمه تاریکی سراغ کرد، یکی از مهمترین دلایلاش «اطلاع و آگاهی» مدیران و حکمرانان زمانه بودهاست.
۴. دکتر «محسن رنانی» استاد برجسته «اقتصاد توسعه»، سال ۷۸ نامهای حدود ۷۰۰ صفحه در توضیح این وضعیت به آقای «احمدینژاد» رئیسجمهور وقت نوشته که احتمالا در ریاستجمهوری موجود باشد. اگر فرصت مطالعه آن نامه ارزشمند را ندارید، دستکم ایشان را بهحضور بپذیرید و از او بپرسید حرف حساباش در آن نامه ـ که اتفاقا یک نسخهاش هم برای آقای «لاریجانی» دبیر شورای عالی امنیت ملی دوران حضرتعالی و رئیس پارلمان وقت آن زمان فرستادهشده و آنجا هم مورد بیمهری و بیتوجهی قرارگرفته ـ چه بودهاست.
شاید اگر زودتر این مشورت را با آن استاد دردمند داشتید، هنگام امضای حکم آقای «لاریجانی» اندکی دستتان میلرزید، یا زودتر از اینها از «جعفر»ها میخواستید بروند سر اصل مطلب.
میگویند «جلو ضرر را هروقت بگیری سود است»، همین اکنون حضرتِعالی در سخنی شگفت ادعا کردهاید که: «ناترازی برق کشور از ۲۰ گیگاوات به ۵ گیگاوات کاهش یافتهاست.»
شما متخصص جراحی قلب هستید. بعید است از ناترازی در صنعت برق و انرژی کشور سر دربیاورید. اما چرا چنان ادعای ۱۰۰٪ اشتباهی را مطرح کردهاید؟ چون کارشناسان امر به حضرتِعالی «اطلاع و آگاهی» درست ندادهاند و مبنای ادعای حضرتِعالی هم اطلاعات و نظرات ـ نه کارشناسان ـ که جعفرهای اطرافِتان است.
اگر میخواهید در تاریخ نام نیکی چون شاهعباس صفوی از شما بهیادگار بماند، گاهی «نامحسوس» و در هیبت مبدل به میان مردم یا به دیدار واقعیت روی زمین بروید. و از کارشناسان مستقلی مثل آقایان دکتر «رنانی»، دکتر «برهانی» و مهندس «باباخانی» بهرهمند شوید.
قدر شما به فرموده مولی علی (ع) هرچند در حق بزرگ، و ارزش شما در دین بیشتر باشد، «بینیاز» نیستید که شما را در انجام حق یاری رسانند.
و این کارشناسان ـ گرچه اطرافیان شماـ آنها را خوار شمارند و در دیدهها بیارزش باشند، کوچکتر از آن نیستند که شما را در انجام حق یاری کنند.
والسلام علی عباداللهالصالحین
منتشرشده در پایگاه تحلیلی زیتون
در همین رابطه:
آقای پزشکیان شما نهجالبلاغه را نردبان قدرت کردید
پنجشنبه، مرداد ۱۶، ۱۴۰۴
کودک، توجه افراطی، ناکامی، تابآوری
از نگاه روانکاوی، «کودکی» نقش بنیادینی در شکلگیری شخصیت «بزرگسالی» دارد.
یکی از پدیدههای قابلتأمل، حمایت و توجه «افراطی» اطرافیان نسبت به کودک است. حمایتی که در ظاهر از سر «عشق» است، اما در لایههای زیرین میتواند تأثيرات پنهان و سنگینی بر روان فرد بگذارد.
«فروید» باور داشت که رشد سالم کودک، نیازمند تعادل میان «ارضای نیازها» و «تجربه ناکامی» است. کودکانی که همواره در مرکز توجه هستند، و پیش از بروز هر کمبودی، والدین به یاریشان میشتابند، فرصت کافی برای مواجهه با ناکامی، تأخیر در ارضای نیاز و رشد سازوکارهای درونی تابآوری را پیدا نمیکنند.
این کودکان در بزرگسالی ممکن است تحمل اضطراب، ناکامی یا روابط واقعی را دشوار بیابند، و بهشدت وابسته به تأیید بیرونی شوند.
از نگاه «ملانی کلاین» کودک برای رشد روانی سالم، نیازمند تجربه «خیر و شر» در روابط اولیه با ابژه (معمولاً مادر) است؛ یعنی هم عشق و هم ناکامی.
در همین رابطه: فرزندانمان را مسئولیتپذیر تربیت کنیم
وقتی محبت والدین بیش از اندازه و بدون مرز باشد، کودک با تجربه ناکامی کافی روبهرو نمیشود، و در نتیجه نمیتواند ابژهی مادر را بهعنوان موجودی کامل و همزمان خوب و بد ادغام کند.
این امر او را در وضعیتهای ابتداییتر روانی نگه میدارد. جاییکه عشق و خشم از هم جدا میمانند و ظرفیت تحمل دوسوگرایی (ambivalence) رشد نمییابد.
دیگر روانکاوان نیز بر این نکته تأکید کردهاند که توجه افراطی میتواند همانقدر آسیبزا باشد که بیتوجهی.
چنین کودکانی در بزرگسالی اغلب احساس میکنند جهان بیرون باید همانند والدینشان به نیازهای آنها پاسخ فوری دهد. این امر خطر شکلگیری شخصیتهای وابسته یا حتی خودشیفته را بالا میبرد؛ زیرا خودِ واقعی آنها فرصت استقلال و تجربه مرزهای شخصی را پیدا نکرده است.
در اینجا مفهوم «سندرم فرزند طلایی» اهمیت مییابد. فرزند طلایی، کودکی است که همواره در مرکز تحسین، حمایت و توجه والدین قرار دارد؛ او بهنوعی پروژه روانی خانواده برای تحقق آرزوها و ایدهآلهایشان میشود.
چنین فرزندی ظاهراً خوشبخت است، اما در واقعیت اغلب از تجربه «خود بودن» محروم میماند. او یاد میگیرد برای حفظ جایگاه طلاییاش، نیازهای واقعیاش را سرکوب کند و تصویری آرمانی از خود بسازد.
در بزرگسالی، این افراد ممکن است با بحران هویت، اضطراب شدید از دستدادن ارزشمندی خود، یا مشکلات عمیق در روابط عاطفی روبهرو شوند.
به زبان ساده، اگرچه محبت افراطی و قراردادن کودک در جایگاه «فرزند طلایی»، ظاهرا همچون پناهگاهی امن است، اما میتواند به قفسی نامرئی تبدیل شود؛ قفسی که مانع استقلال، تابآوری و تجربه عشق واقعی در بزرگسالی خواهد شد.
ساره سرگلزایی؛ رواندرمانگر تحليلی
سهشنبه، مرداد ۱۴، ۱۴۰۴
«بشارت فتح» دوستی ایران و قطر را ویران کرد
حمله موشکی جمهوری اسلامی، به پایگاه «العدید» آمریکا در خاک قطر، نقطهعطفی در تاریخ روابط دو کشور است.
قطر که در دو دههٔ اخیر تلاش کرده بود رابطهای متفاوت از دیگر کشورهای عربی خلیجفارس با جمهوری اسلامی برقرار کند، ناگهان با وضعیتی روبهرو شد که احتمالا در تخیل خاندان آلثانی، خانواده حاکم بر قطر و حتی شهروندان این کشور هم نمیگنجید.
شهروندان وحشتزدهٔ قطری، در ویدئوهای منتشرشده موشکهای ایران را در آسمان کشورشان میدیدند و صدای انفجار را میشنیدند که آن لحظه مشخص نبود، مقصدشان کجاست.
جمهوری اسلامی بهتلافی بمباران تاسیسات اتمیاش توسط ایالاتمتحده، در عملیاتی بهنام «بشارت فتح» پایگاه نظامی این کشور در قطر را هدف قرار میداد.
پدافند هوایی قطر، در رهگیری موشکهای جمهوری اسلامی کاملاً موفق بود، و خساراتی به این کشور وارد نشد. اما ضربهای به روابط دو کشور خورد که سنگینتر و درازمدتتر از خسارتهایی است که ممکن بود از اصابت موشکهای ایران ناشی شود.
بمباران تاسیسات اتمی ایران توسط آمریکا در عملیات «چکش نیمهشب» در بامداد اول تیرماه ۱۴۰۴ برابر با ۲۲ ژوئن، ارتباطی با پایگاه نظامی آمریکا در قطر ـ جایی که حدود دو ماه پیش «دونالد ترامپ» در جریان سفرش به منطقه از آن بازدید کرده بود ـ نداشت.
ترامپ در آن سفر گفته بود جمهوری اسلامی بسیار نیکبخت است که همسایگانی چون قطر دارد که رهبران آن در پی جلوگیری از حملهٔ نظامی به ایران هستند.
ایران حملات موشکی به قطر را در قالب «دفاع مشروع» و ماده ۵۱ منشور ملل متحد توصیف کرد که البته از نظر حقوقی بهکلی مردود است.
دفاع مشروع باید در برابر حملهای فوری باشد، درحالیکه آمریکا اعلام کردهبود که عملیات چکش نیمهشب به پایان رسیده و حمله ایران هم نه واکنش فوری، بلکه عصر روز بعد (دوم تیر) بهخاک کشوری بود که میزبان یک پایگاه نظامی ایالاتمتحده بود.
مقامهای ایرانی که قصدشان برای حمله را از قبل به اطلاع قطر و آمریکا رساندهبودند، اعلام کردند که حمله صورتگرفته نه به خاک قطر، بلکه به پایگاه آمریکایی است، و مقامهای قطری نباید آنرا تجاوز نظامی ایران به تمامیت ارضی خود تلقی کنند، اما در عالم واقعیت، این حمله به خاک قطر بود.
مقامهای قطری بهسرعت در نامهای به شورای امنیت سازمان ملل متحد این تجاوز نظامی و نقض تمامیت ارضیشان را بهعنوان سند بینالمللی ثبت و سفیر جمهوری اسلامی در دوحه را هم احضار کردند.
چند روز بعد «مسعود پزشکیان» رئیسجمهور ایران در مصاحبه با تلویزیون قطری «الجزیره» قطر را دوست و برادر ایران خواند و گفت ایران به دوستان خود حمله نمیکند. اما واکنش مقامهای قطری نشان میداد که اعتمادی که تا قبل از حمله وجود داشت، به آن کیفیت دیگر وجود ندارد.
تصمیمگیران جمهوری اسلامی میان پایگاه آمریکایی و کشورهای میزبان آن در منطقه تمایز قائلاند و حمله را نه بهمنظور آسیب به میزبانان این پایگاهها مثل قطر، بلکه واکنشی به اقدامات نظامی ایالاتمتحده عنوان میکنند.
جمهوری اسلامی از قبل از حملات اسرائیل و آمریکا گفته بود که در صورت وقوع چنین رخدادی پاسخهای غیرقابلانتظار نشان خواهد داد و چون نمیتواند خاک ایالاتمتحده را بهطور مستقیم هدف قرار دهد، به منافع این کشور در منطقه حمله خواهد کرد.
سرتیپ پاسدار «امیرعلی حاجیزاده» فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران که در ساعات اول شروع حملات نظامی اسرائیل کشته شد، پیشتر گفته بود که همه منافع آمریکا در منطقه، هدف بالقوه موشکهای ایران است.
اما از میان همه آنها، قطر، مهمترین شریک و دوست جمهوری اسلامی برای «تلافی» عملیات آمریکا انتخاب شد.
دیماه ۱۳۹۸ که سپاه پایگاه هوایی عینالاسد آمریکا مستقر در عراق را هدف قرارداد، مقامهای بغداد این حملات را نقض تمامیت ارضی خود خواندند و زمانی که سپاه این حملات را برای هدف قرار دادن کردهای مخالف خود در اربیل تکرار کرد، رهبران کردستان عراق و دولت مرکزی این کشور چنان واکنشی نشان دادند که معلوم بود تکرار این رفتار در آینده، هزینه سنگینی برای جمهوری اسلامی به بار خواهد آورد.
درست مثل حمله موشکی سپاه به عمق خاک پاکستان برای هدف قرار دادن مخالفان خود که با واکنش سنگین اسلامآباد روبهرو شد.
پاکستان سفیر ایران را که در حال برگشت از تهران به اسلامآباد بود راه نداد و روابط با تهران را قطع کرد و بهسرعت با یک حمله موشکی به داخل خاک ایران، به اقدام جمهوری اسلامی پاسخ داد.
درسی برای سپاه و مقامهای تهران که دست به تکرار این کار نزنند، اما جمهوری اسلامی در جریان جنگ ۱۲ روزه، نزدیکترین کشور عربی به خود را قربانی حمله تلافیجویانه به ایالاتمتحده کرد.
احتمالاً با این برداشت که قطر به دلیل سابقه روابطش با ایران، واکنشی از جنس تهدیدهای عراق یا حمله پاکستان نشان نخواهد داد و امنترین حلقه برای زنجیرهای از واکنشهای بعدی است.
روش مقامهای قطری حفظ آرامش منطقه و پرهیز از دمیدن در درگیریهای نظامی در خلیجفارس با یک بلوغ سیاسی و منطق دیپلماتیک قابلستایش است. تا به اینجا تصور رهبران تهران غلط نبود.
بنابراین نه از حمله قطر به ایران مشابه رفتار پاکستان خبری بود و نه تهدیدهای لفظی شبیه عراق.
شوک اصلی در قطر نه بهدلیل نقض حاکمیت ملیاش توسط ایران، بلکه بهدلیل ضربه به رابطهای بود که در سالهای طولانی بر اساس حسننیت و دادن اولویت به دیپلماسی ساختهشده بود.
قطر خصوصاً در یک دهه اخیر، میانجی اصلی روابط پرتنش جمهوری اسلامی با غرب شدهبود. درحالیکه نقش سنتی عمان در این زمینه رو به افول بود، ایران سعی میکرد قطر را بهعنوان نمونهای از همسایگانش نشان دهد که در سختترین لحظات مثل تحریم شدنش از سوی کشورهای عربی، در کنارش ایستاده و کالای رایگان به آن میفرستد و از آن در روزهای سخت پشتیبانی میکند.
این سیاست هدفی بلندمدتتری دیگری هم داشت که واردشدن به توافقهای امنیتی و نظامی دوجانبه با کشورهای خلیجفارس بود، اما با حملات موشکی اخیر، نهتنها با قطر بلکه با دیگر کشورهای منطقه هم باید آنرا تا مدتها به بایگانی بفرستد.
از زمانی که ایران بهسوی قطر موشک شلیک کرده، دیگر نه از آن رفتوآمدهای سیاسی مرتب خبری است و نه حتی از تماسهای تلفنی رهبران دو کشور.
روابط به دلیل بینش قطریها خصمانه نخواهد شد، اگر چنین گفتوگوهایی بهصورت غیرعلنی در جریان باشد، قطریها ترجیح دادهاند علنی نشود که نشانهٔ واضحی از سردشدن آن روابط قبلاً نزدیک است.
حمله ایران نه آنقدر سبک بود که در خبرها نیاید، و نه آنقدر سنگین بود که خسارتهای گسترده به پایگاه نظامی آمریکا در قطر وارد کند اما موفق شد مهمترین دوست خود در منطقه را در وسط بحران شدید مشروعیت داخلی و مقبولیت بینالمللی جمهوری اسلامی طرد و موقعیت ایران را در میان همسایگانش بهشدت تضعیف کند.
فرامرز داور ایران وایر
هزینه و فایده هستهایشدن جمهوری اسلامی
سایت هستهای «فردو» که زمانی سمبل بلندپروازیهای سرداران سپاه در خاورمیانه بود، اکنون چیزی جز تَلی از خاک و آهنهای خمیده نیست. ۶ گودال بهجا مانده از آن سایت، اما برای ما بهنوعی گورستان هزاران میلیارد دلار و میلیونها آرزوست.

بیش از دو [۳] دهه از آغاز برنامه هستەای جمهوری اسلامی میگذرد. برنامەای که هدف آن ـ طبق ادعای سران حکومت ـ تولید «انرژی پاک» بود؛ هزینەی خالص توسعەی این برنامه، تا امروز بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار بوده است.
با احتساب زیانهای ناشی از تحریمها این عدد به رقم ۲ تا ۳ هزار میلیارد دلار میرسد.
تنها از زمان علنیشدن این برنامه در سال ۲۰۰۲، ایران بهطور متوسط سالیانه حدود ۵۰ میلیارد دلار زیان ناشی از تحریم نفتی متحمل شدهاست (یعنی تاکنون بیش از هزار میلیارد دلار).
علاوه بر این، هزینه دورزدن تحریمها، کاهش کیفیت واردات و صادرات، و پرداخت مبالغ گزاف برای واسطهها، سالانه حداقل ۳۰ میلیارد دلار دیگر هزینه روی دست اقتصاد ایران گذاشته است.
برای درک تأثیر این ارقام بر زندگی روزمره مردم ایران، کافیست تنها به کوچکترین عدد در برآورد هزینههای برنامه هستهای جمهوری اسلامی تمرکز کنیم: «۱۰۰ میلیارد دلار هزینه برای توسعهی برنامه هستهای!»
بودجه سالانه آموزش در ایران حدود ۱۸ میلیارد دلار است؛ یعنی این رقم معادل بیش از پنج سال بودجه آموزشی کشور در تمامی مقاطع تحصیلی است.
هزینه ساخت یکی از طولانیترین خطوط متروی تهران (خط آبی) حدود ۵ میلیارد دلار برآورد شده است. با ۱۰۰ میلیارد دلار، میتوان پروژههای نیمهتمام متروی شهرهایی چون تبریز، مشهد، اصفهان و شیراز را نیز بهطور کامل تکمیل کرد.
در سال ۱۳۹۷ با ۱۲۰ میلیون دلار، ۸ بیمارستان با مجموع ۱ هزار و ۲۰۰ تخت در ایران ساخته شد. یعنی بهطور متوسط ۱۵ میلیون دلار برای هر بیمارستان. با ۱۰۰ میلیارد دلار میشد بیش از ۶ هزار و ۶۰۰ بیمارستان جدید با ظرفیت نزدیک به یک میلیون تخت تأسیس کرد.
این در حالیست که کل ظرفیت فعلی بیمارستانهای ایران بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزار تخت تخمین زده میشود.
بهعبارت دیگر، با این سرمایه، امکان ۵ برابرکردن ظرفیت درمانی کشور وجود داشت. اقدامی که میتوانست در بحران کرونا جان صدها هزار نفر را نجات دهد.
با ۱۰۰ میلیارد دلار چه میشد برای انرژی انجام داد؟ یکی از روشهای قابل اتکا در قرن ۲۱ برای تولید انرژی پاک، استفاده از توربینهای باد است. از نظر اقتصادی، احداث «مزرعەهای بادی» در مناطقی با سرعت متوسط باد، حداقل بین ۵ تا ۶ متر بر ثانیه کاملاً مقرون بەصرفه است.
در ایران، مناطقی مانند زابل و هامون در سیستان و بلوچستان، غرب استان بوشهر، دشتهای اردبیل و آذربایجان، منطقه لامرد در فارس و بخشهایی از استان کرماشان/کرمانشاه و ایلام، پتانسیل بسیار بالایی برای احداث کمپلکسهای بادی دارند.
هزینه احداث یک توربین بادی ۳ مگاواتی در خشکی حدود ۱.۷ میلیون دلار است. با سرمایهای در حدود ۱۰۰ میلیارد دلار، ایران میتوانست بیش از ۲۰ هزار توربین بادی بسازد. این تعداد توربین بادی علاوه بر تامین برق مورد نیاز جمعیت کشور (۲۴ میلیون خانوار) با در نظر گرفتن قیمت فعلی صادرات برق ایران به عراق و پاکستان (۱.۵ سنت برای هر کیلووات) درآمد سالانه ۷ تا ۱۰ میلیارد دلاری برای کشور هم بهدنبال داشت.
در دوران طلایی فروش نفت (۱۹۸۰ - ۲۰۱۰ میلادی)، آنزمان که دلارهای نفتی میتوانستند زیربنای پروژههایی باشند که ایران را به ستونهای اقتصاد جهانی پیوند بزنند، کشور در چنگال تصمیماتی گرفتار شد که نه بر مبنای مصلحت عمومی، بلکه بر محور ارادههای فردی و سودای قدرت شکل گرفت.
در همین دوران کشورهایی با وزن جغرافیایی و ژئوپولیتیکی کمتر، چون قطر، امارات، کویت و بعدها عربستان و عمان، توانستند درآمدهای نفتیشان را به شریانهای حیاتی اقتصادهای بزرگ جهان تزریق کنند، و مسیرشان را به دریای توسعه باز کنند.
علی خامنهای و مافیای پیرامونش، سالها با نقاب «انرژی پاک» در رویای ساخت بمب اتم، آیندهای را سوزاندند که میتوانست روشنترین فصل تاریخ معاصر ما باشد.
برای ما، آن تصویر تنها چالههایی چنگزده بر چهرهی زمین نیستند، آن گودالها، گور میلیونها امید و آرزواند، که در آن نهفقط میلیاردها دلار، که جوانیِ چند نسل خاک شد.
این بخشی از یک پژوهش چند هفتهای بود که نتیجه آن در (Middle East Uncovered) منتشر شد.

