هیچکس مدعای این ندارد که ورزشکار صرفا کسی است که حتما در یک یا دو رشته ورزشی معروف و خاص داری شهرت ملی یا بینالمللی باشد. مثلا فوتبالیست یا والیبالیست مشهوری حتما باشد.
نه همینکه انسان از سلامت جسمی متعارف برخودار باشد، و در هفته زمانی را برای پناهبردن به کوهگردی و پیادهروی هم اختصاص دهد؛ و تلاش کند تا آنجا که ممکن است برای تردد بهجای سوار شدن بر خودرو شخصی یا عمومی پیادهروی را ترجیح دهد، هم سلامت شخصی و بدنی خودش در اولویت بوده و هم کمک به کاهش سوخت آلایندهایی چون بنزین و گازوییل نماید خودش ورزشکار است و البته فرهنگی هم.
از این منظر آقای «نادعلی» مسؤل سابق سازمان فرهنگی ورزشی شهرداری کاشان، که سررشته یا تحصص در ورش خاصی نداشت، ورزشکار محسوب میشد و انتخاب ایشان به سمت مدیریت مجموعهی سازمان رفاهی تفریحی کاشان، که به تازگی به عنوان دیگری تغییر نام داده، مورد اعتراض نبود. دستکم از این منظر مورد اعتراض نبود.
متولی ورزش شهر، شهرداری است، یا اداره ورزش و جوانان شهر؟ تردیدی نیست که متولی ورزش کشور وزارت ورزش و جوانان و به تبع آن، متولی ورزش در شهرستانها هم ادارههای ورزش و جوانان شهرستانها هستند. با وظایف، تکالیف و امکانات مشخص.
متولی امور شهری هم شهرداریها هستند با وظایف، تکالیف و امکانات مشخص.
اما از آنجا که ورزش هم به نوعی قسمتی از امور شهری حساب میشود، از این منظر این دو نهاد در قسمتی از وظایف و اهداف میتوانند اشتراک راه و همپوشانی وظایف و اهداف داشته باشند و با برنامهریزی برای رسیدن به نتایج بهتر به همدیگر کمک کنند.
تا اینجای کار هیچ مشکلی نیست. اما مشکل از آنجا آغاز میشود، که از یکطرف، همکاری، جای خود را به دخالت در کار همدیگر داده، و از طرف دیگر سیاست «شترمرغی» سرلوحه برنامهها میشود و به وقت پریدن، شتر میشوند و به وقت باربردن، مرغ.
قسمتی از مشکل زیرساختی و ریشه در ساختار وزارتخانه ورزش و جوانان و و سازوکارهای تخصیص منابع و... دارد و قسمتی هم متوجه سیاستگزاری و نظارت نزد مقامات عالی یک شهر است.
در شهر کاشان دستکم ۱۰ سال است که همچون تعداد قابل از توجهی از شهرهای کشور، به جای آنکه اداره ورزش و وجوانان و متولیان شهر، شرکتهای خصوصی را ترغیب و تشویق و جذب خدمات تیمداری و باشگاهسازی کنند، تمام بار مالی تیمداری و خصوصیسازی در امر ورزش را بر دوش شهردای گذاشته و خود را راحت کردهاند. بدون توجه به اینکه تیم و باشگاه سازی شهردای مصداق خصوصیسازی ورزش نیست و هیچکدارم از استاندارهای خصوصیسازی در محول کردن وظایف اداره ورزش و جوانان به شهردای، محقق نشده و لاجرم نتیجه مناسبی هم گرفته نمیشود.
به ندرت تیمهای متعلق به بعضی شهردایهای کشور موفق بودند سری در بین سرها داشته باشند یا نامی برای خود دست و پا کنند. اینرا مقایسه کنید با نامهایی مثل: سپاهان اصفهان، فولاد اهواز، مس کرمان، سایپا کرج، پیکان تهران، ترکتورسازی تبریز، ماشینسازی اراک، داماش گیلان، پاکدیس ارومیه، نساجی مازندان، شرکت صنایع چوب شموشک نوشهر، باریجاسانس کاشان، و... که تبدیل به برندهای معتبر در حوزه ورزش و اقتصاد شده و علاوه بر موفقیتها در عرصه ورزش، در حوزه اقتصاد نیز بالاترین کمک را به امر تبلیغ محصولات تولیدی واحد تلیدی و کمک به تثبیت و تقوییت برند خاص آن محصول نمودهاند.
نگاهی به این آمار کمککننده است:
تهران: پرسپولیس ـ استقلال ـ پاس تهران ـ سایپا ـ صبا ـ راهآهن ـ پیکان ـ نفتتهران ـ بهمن ـ بانک
ملی ـ هما ـ کشاورز ـ آرارات ـ دارایی ـ استیل آذین ـ شهباز ـ عقاب ـ بانک تجارت ـ پارس خوردو ـ برق
تهران ـ بانک سپه تهران
اصفهان: سپاهان ـ ذوبآهن ـ پلی اکریل ـ تام اصفهان
گیلان: ملوان ـ پگاه (استقلال رشت گذشته و داماش آینده) ـ چوکا تالش ـ سپیدرود رشت ـ استقلال
انزلی
خوزستان: فولاد ـ نفت آبادان ـ استقلال اهواز ـ جنوب اهواز ـ نیروی اهواز ـ استقلالخوزستان ـ
نفتمسجدسلیمان ـ نورد اهواز ـ آب و برق ـ تاج آبادان ـ کارگر آبادان ـ تاج مسجدسلیمان ـ جم آبادان
آذربایجان شرقی: تراکتورسازی ـ شهرداری تبریز ـ ماشین سازی تبریز ـ گسترش فولاد
فارس: فجرشهیدسپاسی ـ برق شیراز ـ کمای شیراز ـ تاج شیراز
خراسان: ابومسلم ـ پیام مشهد ـ پدیده ـ گچ مشهد ـ آریا مشهد ـ سیاه جامگان
کرمان: مس کرمان ـ مس سرچشمه
مازندران: شموشک ـ نساجی ـ نفت قائمشهر ـ ایرسوتر ـ قدس ساری ـ وحدت ساری ـ تاج نوشهر ـ
شهرداری ساری
بوشهر: شاهین بوشهر ـ پاس بوشهر
هرمزگان: آلومینیوم ـ کاوه بندرعباس
کرمانشاه: شیرین فراز
یزد: شهید قندی ـ استقامت یزد
لرستان: گهردورود ـ خیبر خرم آباد
آذربایجان غربی: پاکدیس ارومیه
استان مرکزی: گسترش اراک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر