سهشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۹۳
مصطفی عباسی و دوستان
حتی زمانی که حقیقت آزاردهنده است، با نهایت وسواس صادق باقی بمانید، زیرا پنهان کردن حقیقت عذابآورتر است.
دوشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۹۳
برترین جراح مغز جهان؟
این همشهری ما، پروفسور سمیعی، در بُعد رسانهای بهنظرم کمی مشکوک است. نمیخواهم پارانوئید بهنظر برسم، اما اعطای عنوان «برترین جراح مغز جهان» برای موسسهای بهنام WORLD ACADEMY OF NEUROLOGICAL SURGERY که تنها از سال ۲۰۰۵ موجودیت پیدا کرده، و در مجموع تاکنون فقط به ۴ نفر جایزه داده، کمی دهان پرکن نیست؟
درحالی که برای مثال «کنگره جراحان اعصاب» بیش از ۶۰ سال و «انجمن جراحان اعصاب آمریکا» نزدیک به ۸۰ سال قدمت، و هر کدام بیش از ۸ هزار عضو دارند؟
این نام را در ویکیپدیا هم که جستوجو کنید، چیزی عایدتان نمیشود. یعنی چنین صفحهای وجود ندارد.
همینطور صفحهای برای GOLDEN NEURON AWARD همان جایزهای که ایشان گرفته.
در صفحه Neurosurgery هم اثری از نام دکتر یا پروفسور سمیعی دیده نمیشود. در حالی که نام دستکم ۱۵ نفر دیگر بهعنوان پدر، بنیانگذار یا پیشگام فلان و بهمان تکنیک جراحی مغز و اعصاب به چشم میخورد.
وقتی نام مجید سمیعی را همراه با نام جایزه به انگلیسی در گوگل سرچ میکنید، هیچ سایت علمی معتبری بالا نمیآید، و اینکه اولین پیشنهاد این موتور جستوجو Press TV است، هم فقط مسئله را پیچیدهتر میکند.
آیا باز ملیگرایی افراطی گریبان ما را گرفته است؟
©️ فیسبوک کاوه فیضاللهی
چهارشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۹۳
گوگل ما را گول نمی زند، به خودمان نگاه کنید
من هر روز «نارنجی» میخوانم. شاید میپرسید «نارنجی» دیگر چه صیغهای است.
«نارنجی» یک وبلاگ جالب و ارزشمند است، که همه جور اطلاعات، از شیرِمرغ تا جان آدمیزاد، در آن یافت میشود.
این وبلاگ توسط چند وبلاگنویس باسواد مدیریت میشود، که هر کدام برای خود یک وبلاگ جدا و مستقل هم دارند. از جمله «جادی» که وبلاگ «کیبرد آزاد» را مینویسد.
«جادی» در وبلاگ خود گزارشی منتشر نمودهاست، از دستگیری دو «رمال»، فالگیر یا پیشگو و از این حرفها، که جرمشان این بوده که برای پیشبینی آینده و دادن اطلاعات از گذشته مشتریان خود، به گوی بلورین و فنجان قهوه و ورق و نخود و ... مراجعه نکرده، و از «گوگل» کمک میگرفتهاند و جالب بودهاست که اکثر پیشینیهای آنها هم درست از آب درمیآمده است.
خوب شما برای آنکه فال مرا بگیرید، لازم است از من بپرسید نامم چیست؛ و وقتی گفتم «علی مصلحی»، کافی است، همین عبارت را در «گوگل» سرچ کنید تا به آسانی به فیسبوک و تویتر و فرندفید و وبلاگ من، راهنمایی شوید. حالا هرچه بخواهید درباره من آنجا هست.
میتوانید از روی آن خوانده و برای من توضیح دهید. خوب مسلم است که همه درست از آب در میآید.
اگر هم نامم را دروغ بگویم و اطلاعات اشتباه باشد، خودم به این توهم میافتم که چقدر کار اینها دقیق است. ای کاش نامم را درست میگفتم و درباره خودم اطلاعات صحیح میگرفتم.
اما حقیقت آنست که آدم همه اطلاعات درباره خودش را خودش دارد و هیچ نیازی به فالبین و پیشگو و اینها ندارد.
اوج حماقت و بیسوادی است که، ما وقتی ناساز میشویم و به حکم عقل باید به متخصص مراجعه کنیم و ویزیت شویم، خودمان انواع و اقسام تخصصها در حوزه پزشکی را پیدا میکنیم و برای خودمان نسخه میپیچیم.
اما وقتی کمی روانپریشی به سراغمان آمد، به بیسوادتر از خودمان مراجعه میکنم که فالمان را بگیرد و از گوی بلورین و نخود و فنجان، خبر سرنوشت. تقصیری هم نداریم. هزاران سال است، با خرافه به دنیا آمدهایم، با خرافه بزرگ شدهایم، و با خرافه هم به خاک سپرده میشویم. خرافه آمده است تا حال کند و ما زجر بکشیم.
این مقدمه همهاش بهانه شده، تا اشاره کنم که اگر ۷۰۰ سال پیش، حضرت شیخ اجل، به تنهایی و عیارانه فریاد میزد «خلق میپوشند و ما بر آفتاب انداختیم»، امروزِ روز اگر رندی خصوصا اینترنت بلد نباشی و عیاری بر آفتاب انداختن هم نداشته باشی، و وارد آن شوی، حکم پادشاهی را داری که نه خیاطان شیاد، که اینترنت عریانت نموده است و خود خبر نداری و در حالی که عریان در مرئا و منظر مردم قدم میزنی، و باد «شرم» و «غیرت» هم در غبغب انداختهای، بیخبری از آنکه به انگشت کودکان کاربلد نشان داده میشوی و مضحکه شدهای.
از قدیم گفتهاندک «یا ممکن با پیلبانان مشورت، یا بنا کن خانهای در خورد پیل»
و حالا یا نباید وارد دنیای پیچیده و مخوف اینتنرت شویم، یا اگر شدیم باید خود را ملتزم به قواعد و لوازم این حضور بدانیم.
از جمله مهمترین ویژگیهای این دهکده کوچک آنست که خشکسالی آنقدر حاکم است که حتی قطرهای آب برای جانماز آب کشیدن یافت نمیشود.
شاید گمان کنی که مثلا کامنت گذاشتن روی پیچ یک دختر، از یک «آیدی» متفاوت، شاید یک گیر کار را رفع کند، اما اینجا هزار کوچه پس کوچه و هزار گیر دیگر دارد که میتواند دست تو را رو کند. حالا تو برای اثبات بیگناهی هی از قران و خدا و پیامبر شاهد بگیر و قسم بخور و قرص منکر باش! اما خبر نداری که این محکمه تقریبا در یک اِشل کوچکتر، همان دنیایی است که وعده میدهند و میگویند: «...... و تشهد ارجلهم بما کانو یکذبون».
بله! اینجا دامن خشک و تر همه، خودبهخود بر آفتاب افتاده است، و اگر از جماعت خلایقی هستی که اهل «پوشاندن» هستی، بهتر است بروی به سراغ همان پیرزنهای فالفروش سر کوچه، و از خیر این گوی بلورین «گوگلی» بگذری.
سهشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۹۲
از بیبیسی تا پرستیوی با اهالی اخلاق و رسانه
سه چهار سال پیش که تلوزیون «بیبیسی فارسی» تازه فعالیتش با همراهی تعدادی از خبرنگاران جوان ایرانی ــ که در بخشهای مختلف آن مشغول برنامهسازی و اجرا بودند ــ رونق گرفته، و برنامههای آن در پوشش حوادث پیرامون انتخابات ریاستجمهوری ۸۸ مخاطب زیادی پیدا کرده بود، بعضی از رسانههای اقتدارگرا در ایران برای کاهش تاثیر رسانهای و به خیال خودشان بیاثر کردن کار حرفهای آن رسانه، به تخریب مدیر و کارمندان آن متوسل شده و با جعل بعض اخبار دروغ به نقل از منابعی موهوم، مدیر این شبکه را به آزار جنسی و تجاوز به تعدادی از مجریان و برنامهسازان این شبکه متهم کردند.
در بعض موارد نیز پا را فراتر نهاده و مدیر این شبکه را متهم نمودند که وی شرط استخدام و پذیرفتهشدن برای تعدادی از مجریان زن آن شبکه را برقراری رابطه جنسی با خود قرار داده است.
اتهاماتی که نهتنها در هیچ محکمه و دادگاهی ثابت نشده، بلکه در هیچ دادگاهی ثبت و طرح و بررسی هم نشده بود و بعض شواهد عینی ادامه همکاری فاقد تنش و چالش مجریان و مدیر شبکه حاکی از جعلی و کذب و از ریشه بیاساس بودن آن بود.
آن زمان اکثر فعالین رسانهای نسبت به این رفتار خلاف اخلاق از منظر کلی و مغایر با قواعد حرفهای اخلاق رسانه از منظری دیگر واکنش نشان داده و به شدت به آن اعتراض کردند.
چند سال پس از آن اتفاق و آن حاشیه و بداخلاقیها، اینروزها یک فایل صوتی و در ادامه آن یک فایل تصویری متعلق به یک مجری خانم از شبکه ایرانی پرستیوی که مدیر آن شبکه را به آزار جنسی نسبت به خودش متهم میکند، توسط صفحه فیسبوک یک رسانه باسابقه آنلاین منتشر و سپس بلافاصله توسط اکثر رسانههای همسو با آن صفحه اجتماعی بدون کمترین پرسش یا واکنشی همرسانی و پوشش وسیع داده شد.
این اتفاق درحالی افتاد که تعدادی از همان افراد و رسانههایی که در مورد جعل و انتشار اخبار کذب توسط «باشگاه خبرنگاران جوان» در جبهه مخالفت با آن رسانه و در سمت دفاع از اخلاق و حقوق مدیر و مجریان شبکه بیبیسی بودند، در این فقره سوگوارانه در جبهه همرسانی و دامنزدن به اتهامی بودند که به صرف ادعای یک انسان مطرح و صرفا مورد ادعا قرار گرفته و در هیچ دادگاهی اثبات نشده و متهم یادشده مجرم شناخته نشده است.
به همان اندازه که احتمال دارد این فایل صوتی و تصویری منتشرشده عین واقعیت و حق با منتشرکننده و مدعی باشد، به همان اندازه هم این احتمال وجود دارد که هردو فایل منتشرشده و ادعا جعلی و صرفا برای یک آبروریزی با یا بدون دلیل طراحی شده باشد. اینکه کدام احتمال درست و دقیق است را رای دادگاه و پس از طی کردن مسیر قانونی مشخص میکند.
در قبال چنین ادعایی، پاسداران مرزهای اخلاق و صیانت از حقوق انسان و مدافعان سلامت فضای رسانهای، باید فرد مدعی را به محکمه و طرح و اقامه دعوی در دادگاه دلالت میکردند و پس از آن اگر رای قاضی بر مجرمیت متهم صادر میشد، آنگاه اخبار محکومت او را پوشش داده و منتشر میکردند.
مدیر شبکه بیبیسی و مدیر شبکه پرستیوی در مقابل قانون مساوی هستند و به همان اندازه که در مقابل قانون مساوی هستند، وظیفهای اخلاقی و حرفهای همه اهالی رسانه و ارباب اخلاق در هر سمت و جناحی ایجاب میکند که از حقوق آنها به یکسان دفاع کند.
اینکه این دو رسانه و خطمشی و اهداف آن با هم متفاوت است و شاید سیاست رسانهای یکی مغایر آزادی و حقوق بدیهی انسانی باشد، در اصل موضوع تفاوتی ایجاد نمیکند و توجیهکننده سکوت در مقابل پایمالشدن حق یک نفر و اعتراض در قبال پایمال شدن حق دیگری نیست.
اینکه نهتنها دفاع نمیشود بلکه غیرمنصفانه در حمله هم مشارکت میشود خود داستانی از شوربختی ماست که «قانون» را به نفع و از چشم خودمان میبینیم.
منتشر شده در زیتون
دوشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۹۲
افراطیون از نگاه ناطقنوری
«علیاکبر ناطقنوری» که از مبارزان صف اول انقلاب علیه رژیم ستمشاهی است، و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مصدر خدمات فراوانی در نظام جمهوری اسلامی بوده و میباشد، بیش و پیش از این امتیازات، یک خطیب توانا، مخلص، شجاع و دلسوز برای اسلام، مردم و نظام جمهوری اسلامی است.
آقای ناطقنوری، اخیراً بهاقتضای همین ویژگی خود، در مجلس ترحیم «حاج ابوالفضل حاجیحیدری» که از سران حزب موتلفه اسلامی بود، سخنان مهمی گفت که موجب عکسالعملهائی در محافل سیاسی و مطبوعاتی شد.
حساسترین فراز این سخنان که در صفحه اول بسیاری از روزنامههای دوشنبه پنجم اسفندماه جاری تیتر شد این بود: «هم اکنون یکی از بدبختیهای کشور ما ایناست که گرفتار تندروها و بیترمزها هستیم. حال چه چپ و چه راست باشد، تندروی و نامتعادل حرکتکردن به کشور و انقلاب ضربه میزند. ما میزان داریم و میزان، ولیفقیه و ولی امر مسلمین است. معنا و ابعاد ولایت فقیه نیز بیان شدهاست. اوامر ولی، مولوی و ارشادی است و اینکه تکلیفِمان در مولوی و ارشادی چیست نیز بیان شده است.
حال، بعضی کاسههای داغتر از آش هستند که اینها زمان امیرالمؤمنین هم بودند و آخر سر هم جزو خوارج شدند. علامت سجده روی پیشانی خوارج دیده میشد، و آستین لباسِشان پاره میشد.
اینها بهظاهر زاهد بودند. اما امیرالمؤمنین علی (ع) در موردشان میگفت: خطر اینها از خطر کفار بیشتر است. وقتی به بعضی افراطیون گفته میشود ولیامر و ولیفقیه موضوعی را فرمودهاند، آنها میگویند بعضی چیزها را آنها مصلحت نمیدانند و ما باید جاده صافکن باشیم که در واقع جلوتر از امام حرکت کردن است.
تکفیریها و القاعدهایها و امثال آنها از کجا آمدهاند؟ این تندروها به نام اسلام فساد و جنایت میکنند، سر میبرند و قلب طرف را میخورند و به زنان مردم تعدی میکنند و فکر هم میکنند با این کارها به بهشت میروند.
روزنامه جمهوری اسلامی، دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۲
شنبه، دی ۲۸، ۱۳۹۲
بیضه در کلاه شکستن
داستان این است که پسری شبانه یک مُچّو مَسکه (کره) از لای مشک دوغ درآورد و لای نیفهی شلوار گذاشت، و چند تخممرغ هم برداشت و داخل کلاه نمدی خود قرار داد که ظهر برای خود نیمرو بپزد ـ بدون آنکه مادر و پدرش بفهمند.
صبح هوا سرد بود. قبل از بیرون رفتن، مادرش گفت: پسرم بیا دستهایت را گرم کن و بعد برو سرکار. جوان آمد و کنار بخاری نشست. کمی گرم شد و به صحبت مشغول شد، در همین موقع کرهها که لای نیفهاش بود، شروع کرد به آب شدن و طولی نکشید که زیرجامهی او خیس و چرب شد. پدرش متوجه شد، فکر کرد شلوار خود را خیس کرده است، محکم با مشت کوفت توی سر پسرش و فریاد زد که: مردکهی درازِ بیست سی ساله خجالت نمیکشد، هنوز توی رختخواب خود میشاشد. (این کار را در اصطلاح ادبی خواب میری گویند).
به هر حال نتیجه معلوم است. تخم مرغها که در کلاه او بود همه شکست و زرده و سفیدهی مخلوط، از اطراف گوشها و پیشانی پسر سرازیر شد، و بالنتیجه ناچار اقرار به خطای خود کرد، و در واقع آبروی اورفت و رسوا شد. و از اینجا مَثَل «بیضه در کلاه شکستن» پدید آمد.
حافظ گوید:
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه زیرا که عرضِ شعبده با اهل راز کرد.
(در بعض فرهنگها و حتی لغتنامه، این اصطلاح را به مغلوب کردن حریف تعبیر کردهاند که ظاهرا درست نیست. چه رسوا کردن مقصود است و داستان آن نیز همین است که عرض کردم و بنده در کودکی از مادربزرگها شنیدهام!)
باستانی پاریزی ــ از سیر تا پیاز ــ پیازو ــ پاورقی صفحه ۳۸ و ۳۹
