سه‌شنبه، مهر ۲۹، ۱۴۰۴

حرام‌زاده‌هایی که هنوز زنده‌اند

انقلاب اسلامی قرار بود انسان تراز نوینی را خلق کند که مسلح به سلاح ایمان است. مدیرانش لباس خاکی می‌پوشیدند و بوی عرق و گلاب می‌دادند. ریش انبوه نامرتب داشتند و در یک کلام، به زخارف دنیوی بی‌اعتنا بودند!

اندک اندک، این خلوص متصلب انقلابی، جای خود را به
«مانور تجمل» داد و ایدئولوژی انقلابی از درون پوسید.

 ابتدای انقلاب حتی از به کار بردن واژه «مقامات» پرهیز می‌شد. جمهوری اسلامی «مقام» نداشت،‌ «مسئول» داشت. قرار بود «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیه» باشند. قرار بود در نظام اسلامی، «ریاست» بی‌معنا باشد.

کسانی که در راس امور بودند، «پاسخگو»هایی بودند که بنا بر «تکلیف شرعی»، پذیرفته بودند «نوکر مردم» باشند.


به‌تدریج ورق برگشت. «پاسخگو»ها، ادعای برتری ژنتیکی پیدا کردند. نوابغی شدند که منت بر سر مردم گذاشته و مدیریت جامعه را عهده‌دار شده‌‌اند.

جمهوری اسلامی تبدیل به شرکت سهامی خاصی که شد که در آن، تنها خواص انقلاب به سطوح بالای ثروت و قدرت دسترسی دارند.


با مرگ ایدئولوژی، موتور محرک نظام خاموش شد.. «پاسخگو»هایی که بنا بر «تکلیف شرعی»، «مسئولیت» پذیرفته و وام‌دار انقلاب بودند، تبدیل شدند به «مدیرانی» که باید بار نظام را بر دوش بکشند: معترضان را بکشند تا ولایت فقیه زنده بماند. تحریم را دور بزنند تا دلارهای بیت خامنه‌ای ته نکشد، و شبکه‌های رانت را زنده نگه دارند تا ساختار فرونپاشد.

به این ترتیب رابطه‌ حاکم و کارگزار وارونه شد: امروز بقای ولایت، نه محصول ستون‌های ایمان، که گروگانِ نسلِ مدیرانی است که تا مغز استخوان فاسدند.

«ولی فقیه»
دیگر، فصل‌الخطاب نیست. خامنه‌ای نه رهبر، که گروگان باندهای مافیایی است که حکومتش را بده‌کار آنان است!

مدیران فعلی جمهوری اسلامی با معیارهای اول انقلاب، همگی «حرام‌خوار»اند. نسلی از حرام‌خواران میلیارد دلاری که از بطن همین انقلاب زاده شده‌اند. حرام‌زادگانی که هنوز زنده‌‌اند و ولایت فقیه را زنده نگه داشته‌اند.
©️ توییتر مهدی پرپنجی

دوشنبه، مهر ۲۱، ۱۴۰۴

کاتولیک‌تر از پاپ نباشیم

 مردم، برای امثال عزت‌الله ضرغامی بیش از ۳ دهه هیچ ارزشی نداشتند. نظام اوجب بود و برای حفظ نظام، ریختن خون حتی امام زمان هم مباح شمرده‌می‌شد. 


همین الان جناب ضرغامی جرأت نقد سخنان
آیت‌الله خمینی که گفته بود: «حفظ جمهوری اسلامی از حفظ یک نفر - ولو امام عصر باشد - اهمیتش بیشتر است.» (صحیفه. ج.۵.ص ۳۶۵) را ندارد. 

نه‌تنها که جرأت نقد ندارد، که حتی حاضر نیست کمتر از عنوان «امام» برای او استفاده کند. 


این
استاندارد دوگانه و تناقض رفتار و گفتار، باعث می‌شود، به‌قول معروف کسی تره هم برای این توییت و ادعا خورد نکند.

اما با وجود این نقیصه و نقیضه، این
شجاعت حداقلی هم ارزش خود را دارد. تابوی «نقد سخنان شاذ» را می‌شکند. 

ناطق نوری
هم به‌تازگی با ۴۰ سال تأخیر، اشغال سفارت ایالات متحده آمریکا در سال‌های نخستین انقلاب که آیت‌الله خمینی از آن به انقلاب دوم تعبیر کرده‌بود را اشتباه دانسته، و گفته: «خیلی از گرفتاری‌ها از همان نقطه آغاز شد». 

خمینی معصوم نبود. نقد معصوم هم قبح نداشت. حتی شخصی امام باقر (ع) را به توهین «بقر» خطاب کرد. اما امام باقر در نهایت مدارا به او گفت: «من باقرم» و او را مجازات نکرد.
(1)

از آیت‌الله خمینی هم سخنانی مانده که در آن روی «شرایط زمانه» تاکید، و تصریح می‌کند: پدران ما چه حقی داشتند برای ما تصمیم بگیرند؟

از نص صریح قرآن که مقدس‌تر نداریم. در تفسیر آیات قرآن هم مفهومی به نام «شأن نزول» که همان شرایط زمان است، دقیق مورد توجه قرار می‌گیرد.

در خطبه یکم نهج‌البلاغه مولی علی (ع) به این شأن نزول اشاره و بیان می‌کند که: «ق
سمتى از احكام دينى در قرآن واجب شمرده شد كه ناسخ آن در سنّت پيامبر (ص) آمده، و بعضى از آن، در سنّت پيامبر واجب‌شده كه در كتاب خدا ترک آن مجاز بوده‌است، بعضى از واجبات، وقت محدودى داشته كه در آينده از بين رفته است.»

با وجود این شواهد و قرائنی شفاف قدسی و روایی ـ العیاذبالله ـ بالاتر از وحی منزل دانستن خیلی از فرمایشات بنیان‌گذار جمهوری اسلامی پس از گذشت بیش از ۴ دهه از وقوع انقلاب و بخش قابل توجهی از فرمایشات که دست‌کم ۱۵ سال قبل از وقوع انقلاب ایراد و بیان شده، نوعی تعصب جاهلانه است که دستی را به رستگاری نمی‌گیرد.

این‌که یک شرط مهم اجتهاد «حی» یا «زنده‌بودن» مجتهد است و بقا بر تقلید مجتهد متوفی مشروط به اجتهاد یک مجتهد زنده و رجوع در مسائل مستحدثه به مرجع زنده‌ نیز، یک دلیل «اصولی» برای درک زمانه و زمینه برای صدور فتوی است که با «آخرت» سروکار دارد. دنیا و سیاست که مثل یک سیب چرخان سیال است که دیگر جای خود دارد.

 کاتولیک‌تر از پاپ نباشیم.

(۱) المناقب لابن شهرآشوب: ج ۴ ص ۲۰۷، بحار الأنوار: ج ۴۶ ص ۲۸۹ ح ۱۲، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۵، ص ۳۴۴.

افشاگری ناکام هاآتص

دویچه‌وله فارسی گفت‌وگویی کرده با یکی از تنظیم‌کنندگان گزارش روزنامه «‌هاآرتص» اسرائیل با عنوان «پشت‌پرده افشاگری هاآرتص از حمایت دولت نتانیاهو از رضا پهلوی؛ روزنامه‌نگار اسرائيلی چه می‌گوید؟»

در آغاز، تیتر با استخدام کلمه «پشت‌پرده»، بی‌طرفی خود را نقض، و خواسته یا ناخواسته علیه گزارش موضع و سوگیری نموده‌است. کلمه «پشت‌پرده» عموما برای «افشای یک عملیات پنهان و عموما منفی» به‌کار گرفته‌می‌شود. 


در این گفت‌وگو که با
«گور مگیدو» یکی از تنظیم‌کنندگان گزارش هاآرتص انجام‌شده‌، ابتدای پاراگراف نخست پس از لید آمده: «در این گزارش ادعا شده بود که بخشی از حمایت‌های آنلاین از رضا پهلوی، فرزند آخرین شاه ایران، در جریان جنگ میان ایران و اسرائیل، ساختگی بوده و از سوی شبکه‌ای از حساب‌های جعلی فارسی‌زبان مستقر در اسرائیل هدایت می‌شده‌است؛ شبکه‌ای که بنا بر یافته‌های هاآرتص با بودجه‌ نهادهایی وابسته به دولت بنیامین نتانیاهو فعالیت می‌کرده است.»

در این پاراگراف ابتدا نوشته
«ادعاشده» و در انتها نوشته «بنابر یافته‌های هاآرتص». این گزاره‌ها متضاد است. اگر ادعا است، باید تا انتها «ادعا» بماند، اگر «یافته»‌است، باید از ابتدا نوشته می‌شد «بنابر یافته‌های هاآرتص». تنظیم‌کننده این گفت‌وگو خواسته با این «یکی به نعل و یکی به میخ‌زدن» نوعی «میان‌داری» میان موافقان و مخالفان اتخاذ کند. در حالی‌که «روزنامه‌نگار» نه «باید قضاوت کند» و نه «باید نگران قضاوت دیگران باشد.»

در ادامه
«مگیدو» به دویچه‌وله می‌گوید: «نکته اصلی برای من این نیست که حمایت از رضا پهلوی واقعی است یا جعلی، بلکه این است که چرا اسرائیل باید در کارزاری مشارکت کند که هدفش احیای سلطنت در ایران است.» او در عین حال تاکید دارد که جایگزین جمهوری اسلامی باید «از سوی مردم ایران و بر پایه اصول دموکراتیک» تعیین شود.

در این پاراگراف میگیدو شفاف به جانب‌داری و داوری خود اعتراف و رسما اعتراف می‌کند که اولا کاری به واقعی یا واقعی‌نمایی حمایت‌ها ندارد، در حالی که ادعای اصلی گزارش هاآرتص چنین است، دوم از سوگیری دیگر خود که «چرا اسرائیل باید در کارزاری مشارکت کند که هدفش احیای سلطنت در ایران است» پرده‌ برمی‌دارد. 


ناگفته پیداست وقتی خبرنگار با پیش‌فرض تاییدی دنبال پژوهشی می‌رود، خواسته یا ناخواسته، گرفتار
خطای شناختی «سوگیری تاییدی» می‌شود و ذهنش او را به سمتی هدایت می‌کند که بیشتر روی شواهدی که پیش‌فرض او را تایید می‌کند تمرکز کند، و شواهد نقض‌کننده پیش‌فرض خود را نادیده بگیرد. 

با این وصف اصل گزارش نمی‌تواند مصؤن از خطا و با پرهیز از هر گونه داوری، پیش‌فرض یا سوگیری جانب‌دارنه‌ای باشد. اگرچه می‌تواند اتفاقی کاملا هم درست و صحیح و دقیق باشد. 

سوم حکم صادرکردن روزنامه‌نگار است: «جایگزین جمهوری اسلامی باید از سوی مردم ایران و بر پایه اصول دموکراتیک تعیین شود.» کدام شیوه‌نامه روزنامه‌نگاری به روزنامه‌نگار حق داده برای سرنوشت مردم کشوری تکلیف تعیین کند؟


این حکم را یک کنش‌گر سیاسی یا فعال فرهنگی و اجتماعی می‌تواند با تکیه بر شواهدی ـ مثلا تجربه موفق سال‌های متمادی جوامع دموکراتیک ـ نشان‌داده و صادر و برای مردم کشور خودش تجویز کند، اما روزنامه‌نگار چنین حقی ندارد. 


مگیدو در ادامه به اختلافی (دلیل) اشاره و تصریح می‌کند:«اگر این اختلاف وجود نداشت، شاید امکان انتشار چنین گزارشی هم فراهم نمی‌شد». به همان دلیل هیچ استبعادی ندارد که این گزارش باید این‌گونه تنظیم و منتشر می‌شد.


درواقع وقتی از محدودیتی پنهانی پرده می‌داری، ناخواسته ذهن مخاطب می‌تواند به این سمت هدایت شود که اگر جریان‌هایی در هسته اصلی قدرت مخالف انتشار این گزارش بوده‌اند، به همان شکل گروهی دیگر پشتیبان انتشار گزارش بوده و وقتی گزارش وام‌دار هرگونه کمکی باشد، نمی‌تواند مطلقا پاکیزه از بی‌طرفی باشد. 

 
مگیدو در ادامه ادعا می‌کند: «معمولا وقتی به ما دستور می‌دهند چیزی را منتشر نکنیم، همان‌جاست که می‌فهمیم به نقطه‌ای رسیده‌ایم. چون آن‌ها اختیار جلوگیری از انتشار مطالب نادرست را ندارند و فقط انتشار مطالب درستی را که به‌زعم آن‌ها منافع ملی اسرائيل را به خطر می‌اندازند، می‌توانند متوقف کنند.»


این ادعا دیگر از آن ادعاهاست که الف: «آن‌ها اختیار جلوگیری از انتشار مطالب نادرست را ندارند» و ب: «فقط انتشار مطالب درستی را که به‌زعم آن‌ها منافع ملی اسرائيل را به خطر می‌اندازند، می‌توانند متوقف کنند.» اگر چنین است اساسا چرا مانع از ادامه کار کل روزنامه نمی‌شوند؟ این ادعا بسیار پرتناقض است. 


در جای دیگری ایشان برای اثبات ادعای انتشار گزارش زیر تیغ فشار و سانسور نامی را بیان می‌کند که با دستور از بالا نام او به‌عنوان حامی مالی کارگزار مورد ادعا، از گزارش حذف‌شده، اما در این گفت‌وگو بدون هراس و مانع آن نام بیان، و در گفت‌وگو ثبت می‌شود.


بقیه موارد ادعاها هم تقریبا چیزی در همین حد است و بیشتر از آن نیست و از ۵ شاهدی که ادعا می‌شود گزارش را پشتیبانی می‌کند، هر ۵ قرینه ادعاهای منابع نقلی است و هیچ روش تاییدی دیگری گزارش را پشتیبانی نمی‌کند. 


با این وصف فارغ از داوری در مورد اصالت یا غیر واقعی بودن اصل ادعا، می‌توان چنین نتیجه گرفت که دست‌کم این گزارش در اثبات ادعای خود ناتوان بوده و نتوانسته آن‌چنان که باید شواهد، قرائن و اسناد محکمه‌پسندی برای مخاطب ارائه کند.

یکشنبه، مهر ۲۰، ۱۴۰۴

ماه به همه وعده‌هایش وفا می‌کند

ماه به همه وعده‌هایش وفا می‌کند روشن است در شب
و خاموش در روز
به احترام خورشید
من به احترام تو
خاموش نمی‌شوم
نه این‌که تو خورشید نباشی
من ماه نیستم
ولی به همه وعده‌هایم وفادارم

شنبه، مهر ۱۹، ۱۴۰۴

ارزش فضیلت اخلاقی

 «ارزش» «فضیلت اخلاقی» است یک «ایدئولوژی» نیست.
انسان با گرایش ایدئولوژیکی، عقیدتی، سیاسی، فرهنگی و ... متفاوت، می‌تواند یک انسان ارزش‌مند باشد. مثلا یک برانداز ارزشی، یک مسلمان ارزشی، یک فیلم‌ساز ارزشی.

در عین‌حال، یک انسان می‌تواند با هر لیبل عقیدتی و سیاسی و فرهنگی و ...
بی‌ارزش باشد. مثلا اصول‌گرای بی‌ارزش، اصلاح‌طلب بی‌ارزش، ملی‌گرای بی‌ارزش و ...

من اگر وسط حرف دیگران پریدم، اگر ناسزا گفتم، اگر ناروا گفتم، اگر با مولفه‌های ارزش‌نما، منت‌گذاری کردم (از پدر شهیدم یاد گرفته‌ام که... من در جبهه یاد گرفتم که، من برای جانبازی‌ام بیمه هم نیستم، وقت نماز صبح است و ...) بی‌ارزشم. مهم نیست برانداز باشم، اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، یا انقلابی، ملی‌گرا و صاحب نگاه جهان‌وطنی.

ادعای ارزشی‌بودن یعنی این‌که «عطار بگوید»، ارزشی واقعی و باطنی بودن این‌که «مشک» خود ببوید.

جمعه، مهر ۱۸، ۱۴۰۴

برنده واقعی نوبل صلح آزادی‌خواهان ونزوئلا

نوبل صلح امسال در مقایسه با سال‌های دیگر، کمی هیجان بیشتری داشت و از حدود ۶ ماه قبل، مرکز توجه کنش‌گران سیاسی و فعالان صلح جهان بود.

پیوست نام
«دونالد ترامپ» رئیس‌جمهور آمریکا با این جایزه و چشم‌‌انتظاری او برای دریافت آن محل توجه بود. 


رئیس‌جمهور آمریکا ماه گذشته در جمع فرماندهان بلندپایه نظامی ایالات متحده با ناامیدی همراه با تحقیر گفته بود: «آیا جایزه نوبل را دریافت خواهد کرد؟ قطعنا نه، آن‌را به کسی می‌دهند که هیچ کاری نکرده‌است.» 

امروز ۱۰ اکتبر، بالاخره این چشم‌انتظاری به‌سر آمد و
«ماریا کورینا ماچادو» فعال مخالف حکومت ونزوئلا که از چهره‌های سرشناس جنبش دموکراسی‌خواهی در این کشور و از منتقدان سرسخت نیکلاس مادورو است، به‌عنوان برنده جایزه صلح نوبل سال ۲۰۲۵ معرفی شد.

اما اتفاق جالب‌توجهی بلافاصله پس از ناکامی رئیس‌جمهور مغرور آمریکا افتاد. ترامپ در شبکه اجتماعی «تروث» متعلق به خودش و در حساب کاربردی خودش پستی که پیش‌تر در حمایت از این خانم منتشرکرده بود را بعد از این‌که او به‌ عنوان برنده جایزه معرفی شد پاک کرد. 


اما هیجان به همین‌جا ختم نشد. چهار ساعت پیش خانم ماریا کورینا ماچادو با انتشار توییتی در حساب X خود نوشت: جایزهٔ خود را به «مردم رنج‌دیدهٔ ونزوئلا و رئیس‌جمهور ترامپ به دلیل حمایت قاطعش از جنبش ما» تقدیم می‌کند.


این ابتکار سنجیده برنده نوبل صلح، هم ترامپ را در جایگاه حامی آزادی‌خواهان ونزوئلا نگاه داشت، هم او را شرمنده کرد، هم به‌احتمال زیاد کمک‌های او به آزادی‌خواهان ونزوئلا بعد از این شدت و قوت هم می‌یابد و طعم این جایزه برای او زمانی شیرین‌تر خواهد بود که فعالیت‌هایش علیه حکومت مادورو به‌ثمر بنشیند. 

«ماریا کورینا ماچادو» بعد از بردن جایزه گفته بود مردم کشورش برای دست‌یابی به آزادی از حاکمیت اقتدارگرای نیکلاس مادورو، به‌کمک ایالات متحده چشم دوخته‌اند.

پنجشنبه، مهر ۱۷، ۱۴۰۴

درماندگی آموخته

 روان‌شناس، «مارتین ای پی سلیگمن» ۲۰ سگ شیانلو را از ابتدای نوزادی درون یک قفس تربیت‌کرد، به‌طوری که سگ‌ها در صورت نیاز به دست‌شویی، پدال موجود در قفس را می‌فشردند و بیرون می‌رفتند، و پس از دستشویی‌کردن بازمی‌گشتند. 

او پس از تربیت این سگ‌ها، آن‌ها را به دو قفس منتقل و در هر قفس ۱۰ قلاده تقسیم نمود. سپس درب قفس (آزمایش) B را جوش داد و ۳۰ روز، روزی ۳ بار به قفس شوک الکتریکی می‌داد.

سگ‌های قفس B روزهای نخست در زمان شوک، به‌خاطر قفل‌بودن درب، خودشان را به میله‌های قفس می‌زدند، و خونی و زخمی، نتیجه‌ای نمی‌گرفتند.

 اما پس از چند روز سگ‌ها فهمیدند که با تلاش موفق نمی‌شوند. به‌جز این‌که زخمی‌شده و رنج زیاد می‌کشند. آن‌ها یادگرفتند که در زمان شوک در جای خود بایستند، 
زیرا دست‌کم از زخمی‌شدن در امان بودند.

«سلیگمن»
در انتهای آزمایش درب قفس را شکست و آن‌ها را به سگ‌های قبلی قفس A (گواه)  ملحق کرد. همان قفس سالم که با فشار اهرم درب باز می‌شد.

سپس شوک الکتریکی داد. فکر می‌کنید چه اتفاقی افتاد؟ 
تمام ۱۰ سگ گواه اهرم را فشارداده و بیرون آمدند، اما سگ‌های B (آزمایش) سر جای‌ِشان ایستاده و حرکت نکردند. 

او بزرگ‌ترین نظریه قرن را ارائه کرد:
درماندگی، آموخته‌شدنی است. بدین معنا که موجودات یاد می‌گیرند بدبخت زندگی کنند.