همه مردم دنیا عوض میشوند. زمان سپری میشود. آدم پخته و باتجربهتر میشود. پختگی و تجربه کمک میکند آدم متوجه خطاهای دوران خامی و گذشته خود شود و اگر تلاش برای جبران آن نمیکند، دستکم تلاش میکند آنها را تکرار نکند.
این یک قاعده عام است و در مورد آدمهای موفق و پیروز صدق میکند، و شوربختانه باید گفت: بیش از قاعده هم استثنا دارد و ظاهرا جمعیت زیادی علاقهای ندارند از اشتباهات گذشته خود درس بگیرند، و آنها را تبدیل به راز و رمز موفقیت در آینده کنند.
«محسن هاشمی بهرمانی» فرزند ارشد پسر خانواده هاشمی رفسنجانی از این نمونه است. آقا محسن اخیرا در گفتوگویی با هفتهنامه «چلچراغ» که سحامنیوز آنرا با عنوان: «حاج آقا دست به سرچشان قوی است» بازنشر کرده، گفتهاست: «حرفها علیه خانواده هاشمی در اصل از زمان اصلاحات شروع شد.»
تردیدی نیست که بین هاشمی امروز، با هاشمی ۸۴، یا هاشمی رئیس مجلس، با هاشمی رئیسجمهور، و هاشمی نشسته بر صندلی قدرت، و هاشمی فاقد این صندلی، خیلی تفاوت و تغییر هست. فارغ از آنکه از آن دوران تا کنون و در زمانهای مختلف زمان سپری شده و مرحله به مرحله هاشمی، پختهتر و باتجربهتر شده، فرق و فاصله بین شهروند و دولتمند بسیار زیاد است، و هیچکدام از حال همدیگر خبر ندارند، مگر آنکه در جایگاه همدیگر قرار بگیرند و شرح و حال هم بدانند.
هاشمی رفسنجانی پس از پایان ریاست جمهوری «محمد خاتمی» از دولتمندی افتاد و اندکی بعد بهرغم داشتن ریاست مجلس خبرگان و ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، اما نه دیگر دولتمند بود، و نه میشد او را شهروند خطاب کرد.
اما حالا در شرایطی قرار داشت که وضع شهروندان را خوب درک، و از نزدیکتر شرایط این طرف میز را لمس میکرد.
در چنین شرایطی رفتار آدمی هم تغییر میکند. و به تناسب تغییر رفتار، رفقا و رقبا نیز تغییر میکنند. و باز به تناسب این تغییر، منهای اصول، اولویتها و سیاستها و نگرشها هم تغییر میکنند.
این تغییر را میشود بهعینه در شخصیت و رفتار هاشمی رفسنجانی دید. بهعنوان یک شاخص و الگو و مصداق این تغییر، میتوان آخرین خطبه آقای هاشمی که بارها پس از آن نیز پایبندی و وفاداری خود به مواضع تصریح و اشارهشده در آن خطبه را تجدید و تکرار کرده، به عنوان شخصیت امروز ایشان و به عنوان مثالی دیگر یکی از خطبههای ایشان در دهه هفتاد را به عنوان شخصیت ایشان در دوره زمانی تغییرنکرده عنوان و معرفی کرد.
در این میان همرنگ و همراه با هاشمی اکثر اعضای خانواده و نزدیکان ایشان نیز جهت رفتار سیاسی و شخصیتی خود را تغییر داده و با این تغییر هماهنگ شدند.
ناگفته پیداست که این هماهنگی تلویحا تبری و فاصله از بعضی کجرفتاریها و خطاهای گذشته را معنا میکند و عموما افراد ترجیح میدهند آن دوران به فراموشی سپردهشده و از آن سخنی به میان نیاید.
در این میان شخصیت «محسن هاشمی بهرمانی» جالب و قابل تامل است.
محسن هاشمی هنوز در حال و هوای دهه شصت و هفتاد که هاشمی با اقتدار خطبه میخواند و پیش از خطبهها مستمعین و اقتداکنندگان به او، شعار «مخالف هاشمی مخالف رهبر است، مخالف رهبری دشمن پیغمبر است» را سر میدادند، سیر میکند و متوهمانه گمان میکند آنها که آنروز مخالفت با هاشمی را دشمنی با پیغمبر میدانستد، آدمهای دیگر بودند و آنها که اندکی بعد شعار مرگ بر غارتگر بیتالمال برای اطرافیان هاشمی را جایگزین شعار قبلی کردند، آدمهای دیگر.
و باز آنها که شعار «م.رگ بر هاشمی» را جایگزین شعار«درود بر رهبری، سلام بر هاشمی کردند» آدمهای دیگر.
بنده خدا خبر ندارد که همه این آدمها یکی هستند. منتهی بهمرور زمان عوض میشوند، اما نه بر مدار پختگی و عقل، بلکه بر مدار و محور و اشاره «شعبان بیمخها» و به تعبیر مرحوم «مطهری» آدمهای مکانیکی هستند و برایشان محتوای شعار مهم نیست، مهم، دادن شعار است و نوشیدن ساندیس در سپاس از آن.
از اصل خارج نشویم. «هاشمی رفسنجانی» به استناد شخصیت اقتدارگرایش از اول انقلاب به این سمت، و بروز و ظهور نوعی اشرافیت در منش و رفتار، از طرف مردم و نه اصلاحطلبان به «اکبرشاه» شهرت یافت.
جهت استحضار و اشراف حضرت آقای «محسن هاشمی بهرمانی» چند مورد مستند را اشاره میکنم تا حضرت ایشان کمی تامل و شاید از گلزدن به خودی و خودشان اندیشه و اجتناب کنند:
یک: اندکی پس از درگذشت آیتالله خمینی «عبدالمجید شرعپسند» برادر دو شهید، فرزند جانباز و نماینده مردم کرج، با گریه از مجلس شورای اسلامی تحت ریاست آقای رفسنجانی اخراج شد. مسبب گریه مظلومانه و اخراج این برادر شهید و نماینده شجاع، اظهارات توهینآمیز آقای شیخ مهدی کروبی، تحت ریاست و سکوت رضایتمندانه آقای «هاشمی رفسنجانی» در مقام ریاست مجلس شورای اسلامی بود.
ماشاالله آقا محسن «دست به سرچشان قوی است»، اگر علاقه دارند جرم این بنده مظلوم خدا را بدانند، در مشروح مذاکرات مکتوب مجلس که موجود است. به قول خودشان سرچ کنند و بلکه سردربیاورند هاشمی پدر که بوده و اکنون که هست.
دو: در آستانه انتخابات مجلس چهارم، بعضی از جریانات در اقدامی، عکسهای خانوادگی مهندس «بهزاد نبوی» را در تیراژ وسیع منتشر و به در و دیوار زدند. شرح دردنامه آقای مهندس نبوی در نامه سرگشاده ایشان و نامه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به آقای هاشمی رفسنجانی موجود است و ایضا دست به سرچ آقا محسن هم باید کماکان برای یافتن نامههای اشارهشده قوی باشد.
میتوانند بیابند و بخوانند و اگر هاشمیِ پدر پاسخ دندانگیری به نامه مذکور داده، آنرا جهت تنویر افکار عمومی منتشر بفرمایند بد نیست.
ضمنا از آن مشارکتیها که به قول آقا محسن بر علیه هاشمی شایعه میکردند، قطنا اسمی به نام بهزاد نبوی وجود ندارد.
سه: بد نیست اگر آقا محسن دست به سرچشان قوی نیست، از حاجآقا ـ که دست به سرچشان قوی است ـ کمک بگیرند و متن خطبه آقای هاشمی همزمان با کنگره برلین را یافته و مطالعه و مرور کنند.
از جهت روشنشدن بعض نکات مبهم در ذهن و نقاط تاریک در اندشیه آقا محسن بدک نیست.
ضمنا گمان نمیکنم استاندار اردبیل که در زمان ریاستجمهوری آقای هاشمی رفسنجانی مدال مدیر نمونه و لیاقت گرفت، مثلا دکتر هاشم آقاجری، یا دکتر سعید حجاریان یا دکتر مصطفی تاجزاده یا دکتر محسن آرمین باشد.
****
بر این سیاهه میتوان خیلی افزود. اما بهعنوان ختم کلام به اظهارات تحقیرآمیز حضرت آیتالله در آستانه همان اتنخاباتی که آقا محسن از آن بهعنوان نقطه شروع شایعات بر علیه پدر صحبت میکنند اشاره میکنم که با خودشیفتگی خاصی گفته بود: اگر کسی بود که بتواند کشور را اداه کند، نامزد ریاستجمهوری نمیشدم.
این یعنی معین و کروبی و مهرعلیزاده نمیتوانند کشور را اداره کنند و فقط من میتوانم. از احمدینژاد حرفی نزنیم بهتر است.
آقای «محسن هاشمی» نه تنها غضنفر خانواده هاشمی رفسنجانی است، بلکه در توهم شدید هم زندگی میکند. و ظاهرا گمان میکند که زندان فقط برای «مهدی» و «فائزه هاشمی» بوده و اگر هر اتفاق بیفتد و هرکس سرکار بیاید، کسی به امپراطوری او کاری نخواهد داشت و او تامین لازم را گرفته است.
آقا محسن خبر ندارد که همه آنها که اکنون پشت سر هاشمی ایستاده و قوی از او و اقداماتش حمایت میکنند، فقط بهخاطر شخصیت امروزی و تغییریافته او و پایمردی قوی او بر حقوق مردم است که مردم را به دور آیتالله جمع کرده، و البته که آقا محسن نمیداند که این اظهارات ایشان نهتنها کمکی به محبوبیت آیتالله نمیکند، که لطمه شدیدی به اعتبار در حال ترمیم او زده و فقط هزینههای این ترمیم را افزایش میدهد.
شایسته است یکی انصارحزبالله و جبهه پایداری را رها کرده و غضنفر خانواده هاشمی را بگیرد.
نتیجه بازی غیر از مهار این مدافع نابلد، شکست مفتضحانهای خواهد بود.