ترکیب «اردوکشی خیابانی»، بعد از انتخابات پر حرف و حدیث ریاستجمهوری دهم، توسط آیتالله «علی خامنهای» به ادبیات سیاسی ایران وارد، و متعاقب آن به شکل گستردهای توسط مدعیان سرسخت طرفداری از وی در تمام سطوح و در تمام مجادلات سیاسی بهکار گرفته شد.
از نظر آیتالله «خامنهای» و همراهان او «اردوکشی خیابانی» کار بسیار بد و شاید بدترین اتفاق سیاسی طی سی سال بعد از انقلاب است و این عبارت همواره به شکل ابزاری برای فشار بر رقبای سیاسی و مدعیان تقلب در انتخابت ریاست جمهوری مورد استفاده حاکمیت و در راس آن رهبری نظام قرار گرفته است.
پیش فرض تمام گفتهها و ادعاها هم این بوده و هست، که اگر فردی، گروهی، جناحی، حزبی، و ... به چیزی اعتراض و ادعایی دارد، باید ادعا و اعتراض خود را در چهارچوب قانون و از مسیرهای شناخته و معرفی شده آن پیگیری نماید. بنا بر این پیش فرض، اگر قرار باشد هر کس یا گروهی، برای اثبات ادعا یا اعتراض خود، به خیابان بیاید و برای اعلام اعتراض و جلب توجه و نشان دادن ادعای خود، آرامش خیابان و امنیت مردم را بهم ریزد، به قولی «سنگ روی سنگ بند نشده» و هر روز و هر ساعت باید شاهد تظاهرات و درگیری و شعار و خیابانبستن و ... و به دنبال آن خشونت و خطر جانی هم بود. بدون تردید چنین اوضاعی به تنهایی میتواند مهمترین و اصلیترین دلیل برای بیسروسامانی و عقبماندگی کشور برای همیشه باشد، و در سایه چنین شرایطی، امنیت و آرامش از تمام کشور رخت بر میبندد و به جای آن ترس، و اضطراب و نگرانی مطلق جایگزین میشود.
اما چه کسی در این کشور به جای تن دادن به قانون و پیگیری ادعاها و اعتراضات خود از مسیر قانونی به «اردوکشی خیابانی» روی آورده است؟
برای یافتن پاسخ این پرسش، باید کمی به عقب برگشت و سابقه سرنخ اولین «اردوکشیها»ی کوچه و محله را یافت و بررسی کرد تا از سرنخ آن کوچه و محلهها به خیابان رسید تا حقیقت اشکار شود و این آشکاری حقیقت نوری بتاباند بر «سیهرویی آنکه در او غش باشد.»
رهبری امام خمینی خواست یک ملت بود که در اطاعت از آن رهبری، هم به تکلیف شرعی خود عمل میکرد (زیرا که یک مرجع مسلم دینی به این تکالیف دستور میداد) و هم در اطاعت از این رهبری به خواست دیرینه خود یعنی از میان برداشتن سلطنت یعنی حاکمیت مطلق یک فرد بر مقدرات ملت و مملکت میرسید. آقای شریعتمداری نتوانستند عبرت بگیرند و بدانند که ایستادن در برابر خواست یک ملت، فرجامی بسیار تلخ به همراه دارد. مایلم در اینجا خاطرهای را نقل کنم و که خوانندگان عزیز کمکم با درازنویسی من آشنا شدهاند و دور از انتظارشان نیست.
در اواخر ماههایی که در پاریس خدمت امام(ره) بودم (اواخر دی یا اوایل بهمن) قرار شد که من جهت انجام پارهای از کارها به ایران بیایم. مقدمات کار تا جایی پیش رفت که من برای خداحافظی خدمت امام رسیدم، از جمله نکاتی که ایشان لازم دیدند که متذکر شوند این بود که فرمودند شما خدمت آقای شریعتمداری برسید و سلام مرا به ایشان ابلاغ کنید و عرض کنید که ایشان گفتند (نقل به مضمون) من به شما علاقه دارم و مایلم که شما همیشه در میان مردم محترم باشید و کاری نکنید که مردم قم عصبانی بشوند، من قمیها را میشناسم اگر عصبانی بشوند کسی نمیتواند جلو آنها را بگیرد. اگر مردم قم نسبت به بعضی از کارهای شما عصبانی بشوند دست به کارهایی میزنند که من هم نمیتوانم جلو آنها را بگیرم (ناگفته نماند که پیش از پرواز من به سوی ایران حضرت امام توسط مرحوم حاج احمد آقا پیغام دادند که شما بمانید با هم میرویم به ایران.)»(۶ شهریور ۱۳۹۰، سایت تاریخ ایرانی به نقل از آهنگ راه سایت شخصی سید محمد موسوی خوئینها)
مجاز بودند بفرمایند من نمی توانم از مردم بخواهم که نکنید؟
دربارهی حاج غلام و معنای مردم قم از زبان آقای محمد یزدی در سند پنجم مکتوب دوم بحث شد. جالب اینجاست که رئیس دادگاه انقلاب اسلامی ارتش آقای محمد ریشهری اقدامات خود را به افعال و خواسته های همین مردم قم استناد می کند: «پس از پخش مصاحبه ی آقای قطب زاده و مشخص شدن همسوئی مواضع آقای شریعتمداری با وی در براندازی، با سوابقی که مردم از مواضع ایشان علیه انقلاب و امام داشتند، به عنوان اعتراض به خانهی آقای شریعتمداری ریختند و خانه و همچنین مراکزی که در قم به ایشان مربوط می شد، مانند دارالتبلیغ را تصرف کردند و انتظار داشتند که به اتهام ایشان رسیدگی شود. (ری شهری، خاطره ها، ج ۱ ص ۲۴۳-۲۴۲)
مقام قضائی بجای اینکه به قانون استناد کند به خواسته های گروههای فشار استناد می کند و بر اساس همانها عمل می کند. این همان ارادهی مرحوم آیت الله خمینی نیز بوده است. ترجمان زبان مردم صندوق رأی است و نمایندگان منتخب مردم در چارچوب قانون نه گروههای فشار و اشخاصی همانند حاج غلام خاطرات آقای یزدی.«تسخیر دارالتبلیغ: در نخستین هفته های که حضرت امام به قم تشریف آوردند، غائله حزب خلق مسلمان با اتکاء به شخصیت و موقعیت آقای شریعتمداری به وجود آمد. یک روز به ما اطلاع دادند که اوضاع قم به هم ریخته و شبیه دوران قبل از پیروزی انقلاب اغتشاشهایی بوجود آمده است. بنده در آن ساعت در منزل مرحوم اشراقی داماد حضرت امام نشسته بودم و امام هم تشریف داشتند. قرار شد از منزل خارج شویم تا از نزدیک در جریان اوضاع قرار گیریم…. مشاهده کردم که در چهارراه و نیز سرکوچه آقازاده در خیابان ارم که به منزل امام منتهی می شد سنگربندی کرده اند و خلاصه شهر حالت مضطربی دارد. چند دقیقه بعد آقا شیخ غلامرضا [از اعضای دفتر آیت الله شریعتمداری] را دیدم و شروع کردیم به صحبت کردن و در پی جمله ای که ایشان به زبان آورد، من عصبانی شدم و گفتم: تو غلط کردی! تو می دانی که اگر توهین کوچکی به امام بشود، دیکر اثری از آقای شریعتمداری در قم نمی ماند؟» گفت: «آیا تو فکر می کنی که مردم قم به همین سادگی دست از آقای شریعتمداری می کشند؟» گفتم: «اگر تا یک ساعت دیگر این بساط را جمع نکردید، می دانم که چه کار کنم.» گفت: «مثلا چه کار می کنی؟» گفتم «خواهی دید.»
بعد به نزد باجناقمان مرحوم محسن آقا رفتم و از او خواستم تا حاج غلام را خبر کند. حاج غلام شخص قوی تنومندی بود که خیلی ها از او می ترسیدند و سرش درد می کرد برای کارهای بزن بهادری! هروقت هرجایی به بن بست کشیده می شد و تکلیف احساس می کردیم به حاج غلام متوسل می شدیم و او هم خودش را ملزم می کرد تا کاری را که از او خواسته ایم تمام و کمال انجام دهد. وقتی حاج غلام خودش را به ما رساند گفتم: «بچه هایت را جمع کن و برو سراغ این ترکهایی که شهر را به آشوب کشیده اند و تا آنجا که در توان داری آنها را دستگیر کن! بعد به ساختمان نزدیک پل منتقل کن»… حاج غلام گفت: «این کارها برای چیست؟» گفتم: «کار نداشته باش و کاری را که از تو خواسته ام انجام بده. فقط یادت باشد که جان امام در خطر است.» حاج غلام گفت:«چشم.» و رفت.
در کمتر از نیم ساعت حاج غلام و نوچه هایش افتادند به جان خلق مسلمانها. زدند و بستندد و گرفتند و به ساختمان مزبور منتقل کردند. آقا شیخ غلامرضا همه کارهی آقای شریعتمداری هم جزو دستگیرشدگان بود…. به بنده پیغام دادند که آقای شریعتمداری با شما کار دارد. با آنکه می توانستم حاج غلام را با خود بردارم، با یکی از بچه های رده سوم و چهارم وارد بیت آقای شریعتمداری شدم. وقتی با ایشان ملاقات کردم، دیدم رنگ از صورتش پریده است… گفت: امنیت جان من چه می شود؟» گفتم: «امنیت شما به عهده من» ….
فردای آنروز پیش از ظهر به محل سابق ساواک رفتم. شیخ غلامرضا را در یکی از سلولها زندانی کرده بودند … گفتم باید قاضی به پرونده شما رسیدگی کند و کار شما مسیر قانونیش را طی کند.» جا خورد و گفت: «واقعا می خواهی مرا درگیر پرونده و قانون کنی؟» گفتم: «مثل اینکه خبر نداری که حکومت اسلامی است؟» بعد شخصی را که همراه خود برده بودم به شیخ غلامرضا معرفی کردم و گفتم: «ایشان قاضی است و از شما بازجویی به عمل می آورد.» تا آن وقت ما کار بازجویی نکرده بودیم و به فرد همراهم گفتم: «این در واقع اولین بازجویی رسمی است که ما انجام می دهیم.»…. (خاطرات آیت الله محمد یزدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۸۰، ص۱۸۸-۱۸۵)
اسناد شفاهی از این دست الی ماشا الله وجود دارد که مردم به دنبال نطق آتشین یک نماینده مجلس، یا خطبهها نماز جمعه یک خطیب و البته با هماهنگی، پیشبینی و زمینه چینی از قبلة مردم همیشه در صحنه را به «اردو کشی خیابانی» ترغیب نموده و اغلب هم ادعا شده است که این حضور به شکل خودجوش و از قبل پیشبینی نشده بوده است.
آخرین مورد از ایزن حضور پیش بینی نشده و خودجوش مردم همیشه در صحنه، اصولا مردمی که از ابتدای انقلاب غالبا «همیشه در صحنه» معرفی میشدهاند و این خصلت اسباب تکریم و ترفیع و احترام آنان بوده است ردمی «اردوکش» هستند. بدیهی است کسی که در خانه حضور داشته باشد، یا مطالبات قانونی خود را از طریق توسل به سازوکارهای قانونی و در کمال ارامش و بدون شعار نمایشها ویژه شهری و خیابانی پیگیری کند، آامت در صحنه» محسوب نمی شود.
مردم ایران از سی سال گذشته عادت کرده اند که در طول سال چندین بار به خییابن بیایند و در قبال این به خیابان آمدن پاداش بگیریند و اگر نیامند ند تنبیه شودند. این حضور خیابانی لازمه اثبات وجود است و اگر چنین نباشد ، افراد از بدیهی ترین و نستین حقوقو انسانی هم محروم هستند. بیش از 90 در صد مردم کشور که در این راهپهپیماییها بالاجبار شرکت میکنند، موکد معتقد هستند که این راهپیماییها نه تنها کمترین سودی به حالا نظام و مردم ندارد که البته خسارتبار و زیاناور هم هست. دنیا هم دقدقا میداند که مردم ایران به زور از با ترفندهای و ساندیس به این تاظهرات ترغیب و تشویق می شوند«لغتنامه دهخدا واژه «اردو» را: «مجموع سپاهیان با تمام لوازم آن که بجانبی گسیل دارند. مجموعه ٔ قشون و لوازم او در سفر.» معنی میکند.
این کلم توسط آیتالله علی خامنهای به ادبیات سیسی ایران (شعوری ). لشکر پادشاهی . (غیاث اللغات ) : و شما آنجا رسولان به اردو فرستید و شرط خدمت بجای آرید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 598). در مراجعت به اردوی قاآن با مسارعت بجانب قوناق و ایمیل که اردوی قدیم کیوک خان بود. (جهانگشای جوینی ). در تمامت ممالک کلیسای محدث ساختند و بر در اردوی تقوز خاتون همواره کلیسا زده ... (رشیدی ). || لشکرگاه . (غیاث اللغات ) (شعوری ) (آنندراج ). مَحله :
یک شمع بر ایوان تو خورشید منور
یک خیمه در اردوی تو گردون معلا.