امروز ۹ امرداد، مصادف است با سالروز بر دار کردن «شيخ فضلالله نوری» در ۱۲۸۸
بدونشک او یکی از سرسخت ترین دشمنان مشروطه و مجلس ایران بود. هنگامیکه مجلس اول به توپ بستهشد، او گلولههای شلیکشده بهسوی مجلس را به «اصحاب فیل» تشبیه کردهبود.
(حرمت مشروطه.ص۱۵۷)
و این شعر ایرج میرزا در مورد شیخ بوده: حُجَّةُالاسلام کتک میزند/بر سر و مغزت دَگَنک میزند».
پس از بهتوپبستن مجلس اول، وقتی قیام تبریز بر علیه «محمدعلی شاه» آغازشد، و دولتین روس و انگلیس به شاه فشار آوردند که انتخابات مجلس را از نو برگزار کند، محمدعلیشاه نرم شده، در پی برپایی یک مجلس صوری بود، اما با مخالفت سرسخت شيخ فضلالله مواجه شد!
برای اینکه شاه از بهتوپبستن مجلس پشیمان نشود، شیخ در نامهای به شاه، هشدار داد که اصلا عقبنشینی نکند: «آنچه را بنده یقین دارم، ایناست که غلبه با شماست، هیچ از این بادها نلرزید، و اگر فیالجمله لغزشی شود دیگر اصلاح نمیشود.»
و در مخالفت با مجلس، خطاب به محمدعلیشاه نوشت: «قسم به جمیع معظات شرعیه، که ماها بلکه تمام اهالی اسلام این مملکت برای تاسیس مجلس شورای عمومی حاضر نیستند و نتیجه آن جز هدم دین و هرجومرج و هدر دما محترمه و هتک نوامیس اسلامیه نمیدانیم» (مکتوبات.محمد ترکمان.ص۱۵۵)
و در نتیجه، شاه از برپایی دوباره مجلس منصرف شد و نوشت: «حال كه مكشوف داشتيد تأسيس مجلس با قواعد اسلاميه منافى است... ما هم از اين خيال بالمره منصرف و ديگر عنوان همچو مجلسى نخواهد شد.» (کتابهای آبی.ص۱۵۹)
برای پیبردن به نقطهنظرات شیخ و مشروعهخواهان در این زمان، بهترین منبع رساله «حرمت مشروطه» نوشته خود شیخ فضلالله است که در همین زمان نگاشتهشده. یعنی زمانیکه دیگر هیچ مانعی برای بیان نظرات شیخ وجود نداشت.
این رساله بهروشنی نشان میدهد که شیخ نهتنها به آشتی بین اسلام و مشروطه معتقد نبوده، بلکه کاملا به تضاد و مباینت مشروطه با دین اسلام قائل بودهاست.
پس اگر قبل از این، گاهگاهی او با مشروطهخواهان، کنار میآمده، یا دم از «مشروطه مشروعه» یا بهرسمیتشناختنِ وجود مجلس شورا بهشرط «نظارت مجتهدین» را پیش میکشیده، بهخاطر فشار اوضاع و احوال بوده، و اکنون پس بهتوپبستن مجلس، و قلعوقمع مشروطهخواهان، شیخ اعلام میکرد که هرگونه قانونگذاری جدید توسط مجلس بهمعنای ضدیت کامل با دین اسلام است.
نگرش شیخ، دقیقا نکته مقابل نگرش مشروطهطلبانی بوده که متاثر از اندیشمندانی چون «هابز»، «لاک»، «مونتسكیو» و «روسو» اعلام میکردند که مشروعیت قدرت و حکومت نه از بالا، بلکه از پایین و از ارادههای تکتک انسانها سرچشمه میگیرد.
و این، در اصل ۲۶ متمم قانون اساسی مشروطیت بدین شکل منعکس شدهبود: «سلطنت ودیعهای است موهبت الهی که از طرف ملت به شخص پادشاه مفوضشده.»
و بعد از فتح تهران توسط مشروطهخواهان نیز، محمدعلیشاه بر اساس همین اصل از قدرت کنار گذاشته میشود، و این موهبت از وی گرفته، و از سوی مردم به فرزند او یعنی «احمدمیرزا» داده میشود.
پس از فتح تهران، محمدعلیشاه به سفارت روسیه پناهنده شد، اما شیخ در هیچ سفارتخانهای متحصن نشد، و همچنان به انتظار سرنوشت نشست.
در نهم مرداد دستگیرش کرده، در محاکمهای که دادستان آنرا «شیخ ابراهیم زنجانی» برعهده داشت، به مرگ محکومشده و در عصر ۱۳ رجب ۱۳۲۷ مطابق با تولد «حضرت علی» در میدان توپخانه به دار آویخته میشود: «وسط تابستان بود، عرقکرده بود و عرق از پیشانیش میریخت. خسته بهنظر میآمد... صحنه توپخانه مملو از خلق بود که کف میزدند و یکریز فحش داده، میرقصیدند.» (تندرکیا. سردار.تهران.ص۴۲)
زمانی يكى به شيخ گفته بود: «حضرت آقا! اينقدر با مشروطه مخالفت نكن». و او جواب دادهبود: «مؤمن! من ۴۰ هزار صيغۀ عقد ازدواج در اين شهر جارى كردهام، و جوانان آن در حكم فرزندان من هستند، چهطور با من بد مىشوند؟» (باستانیپاریزی.تلاش آزادى.ص ۱۷۰)
اما گذشتِ زمان نشانداد که لحظهٔ بر دار کردنش، بسیاری از جوانانی که در زیر دارش شادی میکردند و میرقصیدند، حاصل همان صیغههای عقدی بودند، که خود شیخ خواندهبوده، چون تنها معدود پيرمردهاى، همسنوسال خود شيخ، امثال «ادیبالممالک» برايش مرثيه ساخته و گریستند و در مقابل، هیچکدام از آن جوانان بیشمار به دادش نرسیدند، حتی پسرش شیخ مهدی!
©️ کانال تلگرام علی مرادی مراغهای با مختصر تصرف و تغییر

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر