دوشنبه، آبان ۱۲، ۱۴۰۴

سید ابوالحسن اصفهانی


سید ابوالحسن اصفهانی زاده ۱۲۸۴متوفی ۱۳۶۵ق فقیه و مرجع تقلید شیعیان و نویسنده آثاری همچون وسیلة النجاة (به عربی) و ذخیرة‌الصالحین (به فارسی) است.

 او از شاگردان خاص
آخوند خراسانی بود. پس از وفات نائینی و حائری‌یزدی در ۱۳۵۵ق و آقا ضیاء عراقی در ۱۳۶۱ق، مرجعیت تقلید شیعیان در بخش عمده جهان تشیع در شخص اصفهانی منحصر شد.

 
اصفهانی در روستای مَدیسه از توابع لنجان اصفهان زاده‌شد؛ اجداد او از سادات موسوی بهبهان بوده‌اند که نسب آن‌‎ها به موسی‌بن‌ابراهیم بن امام موسی کاظم (ع) می‌رسد.

پدرش سید محمد که متولد کربلا و مدفون در خوانسار  است، ساکن مدیسه لنجان بوده است.

 
جدّ او سید عبدالحمید زاده بهبهان و مدفون در اصفهان از عالمان دینی و از شاگردان صاحب جواهر و شیخ موسی کاشف‌الغطا بوده، و علاوه بر تألیف و گردآوری تقریرات فقهی استادش شیخ موسی، شرحی نیز بر شرایع‌الاسلام محقق حلی نوشته است.

شب ۱۶ صفر ۱۳۴۹ قمری، شخصی به‌نام
شیخ علی قمی بین نماز مغرب و عشا ـ که به امامت سیدابوالحسن در صحن حرم امیرالمومنین(ع) برگزار می‌‌شد ـ با خنجری او را به‌قتل رساند و سپس خود را به پلیس معرفی کرد.
 
سید ابوالحسن قاتل پسرش را بخشید. شیخ علی قمی پس از آزادی از زندان طی نامه‌ای از سید ابوالحسن اجازه خواست تا به نجف آمده، به ادامه تحصیل بپردازد. سید ابوالحسن به واسطه‌‌ای که نامه را برایش آورده بود، گفت: «از نظر من مانعی ندارد، اما ایشان در این‌جا امنیت ندارد. بهتر است برود ایران در جایی گمنام زندگی کند».

همچنین سید ابوالحسن مقداری پول برای تأمین مخارج زندگی به قاتل داد.

 
بعد از این اتفاق، مردم به برخی از طلاب بی‌‌احترامی و گاهی آنان‌را اذیت می‌‌کردند. سید ابوالحسن در جلسه ختم پسرش به شیخ محمدعلی یعقوبی که واعظ جلسه بوده گفت که از قول او اعلام کند: «یکی از فرزندان من فرزند دیگرم را کشته است! به فرزندانِ دیگر من چه کار دارید؟! همه طلاب فرزندان من هستند».
 
به گفته شبیری زنجانی آسید ابوالحسن اصلاً به حج مشرف نشد. 

آیت‌الله اصفهانی پس از یک بیماری کوتاه و در بازگشت از لبنان به کاظمین، شب سه‌شنبه ۹ ذی‌الحجه ۱۳۶۵ق درگذشت. جنازه‌ او را از کاظمین به نجف منتقل و در یکی از حجره‌های حرم امام علی (ع) دفن کردند.

 
آیت‌الله سید ابوالحسن دروس مقدماتی حوزه علمیه را در روستای مدیسه پشت سر گذاشت و در آغاز جوانی به حوزه علمیه اصفهان رفت. در اصفهان، در مدرسه نیماورد با استفاده از محضر استادان آن حوزه به تکمیل دانش در علوم نقلی و عقلی پرداخت و پس از گذراندن سطوح فقه و اصول، به درس خارج استادان این حوزه راه یافت.

از میان همه استادانش در حوزه اصفهان، تنها شخصیتی که خود سید ابوالحسن به نام و نشان از او یاد کرده
آخوند ملامحمد کاشانی است، که از مدرسان علوم عقلی و ریاضی بوده است.

از دیگر استادان او در اصفهان سید مهدی نحوی، سیدمحمدباقر دُرچه‌ای، سیدهاشم چهارسوقی، ابوالمعالی کلباسی و جهانگیرخان قشقایی را برشمرده‌اند.

 
وی در ۱۳ ربیع الاول ۱۳۰۸ اصفهان را به قصد نجف ترک و در مدرسه صدر حوزه علمیه نجف ساکن شد و به استفاده از محضر استادان فقه و اصول پرداخت. مدتی پس از اقامت در نجف، پدرش به قصد بازگرداندن او به وطن، راهی عتبات شد. سید ابوالحسن راضی به بازگشت نبود و سید محمد (پدرش) برای قانع کردن او به سراغ استادش، آخوند خراسانی رفت. آخوند به پدرش گفت: سایر پسران‌ِتان مال شما و سید ابوالحسن مال من باشد، کار او را به من واگذارید.
 
آیت‌الله اصفهانی از میان استادان خویش در نجف، به نام میرزا حبیب‌الله رشتی و آخوند خراسانی اشاره کرده است. از دیگر استادان او میرزا محمدحسن شیرازی، سید محمدکاظم طباطبائی یزدی، میرزا محمدتقی شیرازی، فتح‌الله شریعت اصفهانی و مولی عبدالکریم ایروانی را نیز یاد کرده‌اند.
 
او بیشتر از ۳ سال درس میرزا حبیب‌الله رشتی را درک نکرد و پس از آن، یعنی حدود ۱۷ سال از درس آخوند خراسانی بهره‌مند شد. او از نزدیک‌‌ترین و بهترین شاگردان و اصحاب او بود.
  
مرجعیت عامه پس از آخوند خراسانی به سید محمدکاظم طباطبائی یزدی و میرزا محمدتقی شیرازی منتقل شد و شیرازی، نخستین مرجعی بود که احتیاطات خود را به اصفهانی ارجاع داد.
 
همچنین نوشته‌اند که شیرازی، ابوالحسن اصفهانی و نیز شریعت اصفهانی را پس از خود شایسته مقام مرجعیت معرفی کرده بود.
 
 او، تمام استفتائات و نامه‌هایش را خودش جواب می‌داد و درخواست اطرافیان برای استخدام نویسنده را رد کرد. او توجیه رد این درخواست را حفظ آبرو و فاش‌نشدن نام کسانی که در برخی نامه‌‌ها به او ناسزا می‌‌گفتند می‌‌دانست.
 
آیت‌الله اصفهانی شمار بسیاری از مجتهدان و محققان فقه و اصول را در حوزه علمیه نجف تربیت کرد؛ از جمله آنان، می‌توان شخصیت‌هایی چون میرزا حسن بجنوردی، سید محمود حسینی شاهرودی، سید محسن حکیم، سید محمدهادی میلانی، سید محمدحسین طباطبایی را یاد کرد.

او در مشروطه پیرو افکار و آرای استاد خود، آخوند خراسانی بود. آنان برخلاف سیدمحمد کاظم طباطبائی یزدی به اصول حکومت مشروطه و محدودکردن قدرت استبداد معتقد بودند.
 
سفیر بریتانیا زمانی به حضور آیت‌الله اصفهانی رسید و با تقدیم پیام دولت متبوع خویش‌ گفت: عالیجناب‌! دولت انگلستان نذر کرده بود! که اگر بر آلمان نازی پیروز گردد، ۱۰۰ هزار دینار! خدمت‌ِ شما تقدیم دارد، تا در هر موردی که خود شایسته می‌دانید، هزینه کنید! سید گفت: مانعی ندارد! سفیر، بی‌درنگ یک قطعه چک صد هزار دیناری تقدیم نمود. سید هم آن را گرفت و زیرِ تشک‌ِ خود گذاشت!

طولی نکشید که به سفیر و همراهانش گفت: ما می‌دانیم که در این جنگ‌، بسیاری از مردم‌، آواره و از هستی ساقط شدند. از طرف ما به دولت متبوع خود بگویید: سیدابوالحسن‌ به‌نمایندگی از مسلمانان‌، وجه‌ِ ناقابلی به‌منظور کمک به آسیب‌دیدگان‌ِ جنگ‌، تقدیم می‌دارد و از کمی وجه معذرت می‌خواهد! چرا که خود می‌دانید ما در شرایط مشابهی هستیم‌.

 آن‌گاه‌، چک سفیر بریتانیا را از زیرِ تشک درآورد و یک قطعه چک صد هزار دیناری! نیز از خود روی آن گذاشت و با عذرخواهی به سفیر بریتانیا داد!


 نماینده انگلیس بعد از ترک‌ِ جلسه گفت‌: ما می‌خواستیم‌ شیعیان را استعمار کنیم و آنان را بخریم‌! اما سیدابوالحسن، ما را خرید! و پرچم‌ِ اسلام را در بریتانیا بر زمین کوبید! بعد از رفتن‌ِ وی علمای حاضر در مجلس‌، از سید پرسیدند: اگر آن وجهی که به سفیر انگلیس تقدیم کردید، به مصرف حوزه علمیه می‌رسید، بهتر نبود؟! «مرحوم سید» در جواب گفت: سهم امام باید در ترویج اسلام و مذهب صرف گردد، به نظر من یکی از مواردی که می‌توانستیم بهترین بهره‌برداری را در ترویج اسلام بنماییم، همین مورد بود.

 منبع: جماران با تلخیص زیاد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر