صندلیطلبان از «فاضل لنکرانی» حاصلی نخواهند برد
آیتاللهزاده «فاضل لنکرانی» که سابقه یک حکم تکفیر و در نتیجه کشتهشدن یک انسان را در پرونده دارد، و صرفا با همین یک دلیل مرجع مصلح، مدبر، آگاه به مسائل زمانه یا مدرنی شناخته نمیشود، بهتازگی پوست خربزهای زیرپای مدعیان اصلاحطلبی انداخته، و عافیتطلبانِ دستپاچه هم شتابزده روی آن خزیده و گلهای متعدد به دروازه خودی زده و احتمالا در آینده خواهند زد.
دیدم که مهمترین رسانهٔ بازنشرکننده این ادعاهایِ دلپسند مدعیان اصلاحطلبی هم مثل همیشه شبکه رسانهای «جماران» است، و احتمالا بعدا رسانههای رنجیرهای و اقماریِ همسو با آن مثل شفقنا و … که خط «انتقال عبای رهبری از بیت خامنهای به بیت خمینی» را دنبال میکنند، به گسترش و پروپاگاندا پیرامون آن خواهند پرداخت.
اصل ادعا تعریفی از سید «محمد خاتمی» و دوره ریاستجمهوری او، در مقابل کنایهزدن و ریشخندکردن «احمدینژاد» و دوره ریاست جمهوری اوست.
اما تمرکز گفتوگو روی روایتی است که مدعی است مرحوم آیتالله خزعلی به قم آمده و از آیتالعظمی فاضل لنکرانی میخواهد که وقتی خاتمی به قم آمد، ایشان را نپذیرد که آن مرحوم قبول نمیکند و آقای خاتمی را به حضور میپذیرید.
این ادعا چنانچه در ادامه هم مطرح خواهم کرد، یک اشکال اساسیاش این است که در غیاب شاهدان (یعنی مرحوم آیتالله خزعلی و مرحوم آیتاللهالعظمی فاضل لنکرانی) و با تاخیر حدود سه دههای بیان میشود.
اما وی در ادامه مدعی است که مراجع اربعه زمان آقای خاتمی (از جمله والد ایشان) نامهای به او نوشته و از وضعیت معیشت مردم و برخی موارد دیگر گله کردهبودند.
بعدا رابطهای دفتر خاتمی با مراجع از جمله مرحوم آیتالله «توسلی» نامه مفصلی از طرف آقای خاتمی که خطبهخط دغدغهها، انتقادات و ارشادات مراجع را با دقت و متقاعدکننده پاسخداده، را به مراجع تسلیم مینمایند که نهایت رضایت آنان را ـ به گفته ایشان ـ بهدنبال داشته است.
این البته چیز تازهای نیست. خاتمی روحانی بود، سید بود، نجیب بود، تحصیلکرده و کتابخوانده و دنیاگشته بود. از همه اینها مهمتر کاریزما، زیرکی و هوشمندی ویژهای داشت، و بَلَد بود با هر قشر چهگونه برخورد کند، و چهگونه خواستههایِشان را برآوده سازد، یا اگر محدودیتی در برآوردن داشت را، با زیرکی همراه با ماخوذ به حیایی خاصی پاسخ میگفت.
در مورد مراجع، یکبار آیتاللهالعظمی «وحید خراسانی» از آقای خاتمی میخواهد که روز وفات حضرت زهرا (س) را تعطیل، و بهجای آن روز تولد آن حضرت را روز کاری اعلام، و ضمنا در گاهشمار رسمی کشور، بهجای «روز وفات» به «روز شهادت» یاد شود.
خاتمی بلافاصله این درخواست را اجابت کرد و موجبات رضایت این مرجع تقلید برجسته شیعه را برآورده ساخت. اینکه این کار، کار درستی بود یا نه، موضوع این نوشته نیست.
شایان توجه است که در همان زمان، قرار شد در مجلس ششم یک نماینده از اهل سنت و جماعت («آقای جلال جلالیزاده») نماینده شهرستان «بانه»، برای نخستینبار پس از انقلاب عضو هیئترئیسه مجلس شود. همین آیتاللهالعظمی وحید خراسانی تهدید کرد که اگر چنین شود علیه مجلس حکم جهاد میدهم و مجلس اصلاحطلب که با شعار «ایران برای همه ایرانیان» از مردم رای گرفته بود، در مقابل یک رای عقب نشست.
برگردیم بر سر آقای فاضل لنکرانی.
همه میدانند که دوره آقای خاتمی بیشترین بحرانهای هر ۹ روز یکبار، تحت پوشش «حمایت از دین»، «نارضایتی روحانیون و قشر مذهبی»، «نارضایتی خانواده شهدا»، «جلوگیری از تساهل و تسامح»، و «بهتانهای لاابالیگری خاتمی یا اطرافیان ایشان» متوجه دولت میشد.
پرسش مهم، بدیهی و عقلانی ایناست: چرا در آن زمان، آیتاللهزاده فاضل لنکرانی یا خود آیتاللهالعظمی فاضل لنکرانی احساس وظیفه نکردند که «گوش به فرمان مراجعبودن آقای خاتمی» را رسانهای و علنی کنند، تا اندکی از بار آن بحرانها کم شود؟
و بلافاصله این پاسخ ناخودآگاه به ذهن میرسد که: باور نمیکردند «بهتر از این آدم» هم باشد! و فکر میکردند «معجزه هزاره سوم» یا مثلا اگر یک چوب هم باشد، از «خاتمی» بهتر است.
باید زمان میبرد تا رئیسجمهور دیگری بیاید، دعای توسل بخواند، پوشش ساده داشته باشد، پول بین مردم پخش کند، در سازمان ملل، تریبونهای ملی و منطقهای علیه اسرائیل شعارهای تند بدهد، و خلاصه نتیجه عوامفریبیهای او بشود تورم افسارگسیخته، بیاعتباری ملی، منطقهای و جهانی و تحریمهای کمرشکن و … .
تازه آقا هوس کند که زنان را به ورزشگاهها بفرستد، معاون اولش را کسی بگذارد که از ملیگرایی و ایرانیت، بسیار بیشتر از امت و اسلامگرایی سخن میگوید، و … تا حضرات بهخود آیند که چه شده و چه بلایی بر سر خودشان آوردهاند.
با همه این اوصاف، باز هم سکوت مراجع، دفاتر مراجع، فرزندان و شاگردان مراجع با قدرت تمام درباره «بدعتگزاریهای» برخی مجتهدین صاحبقدرت، با قدرت هرچه تمامتر ادامه داشت، و هیچکدام از این مراجع اربع جرأت نکردند در مورد ادعای امضای کابینه احمدینژاد توسط امام زمان، توصیه گنجاندن نامه احمدینژاد به اوباما در کتب درسی مدارس، و خوابدیدن راننده تاکسی اهوازی که احمدینژاد رئیس جمهور میشود و خلاصه آنچه میر دلیر جامع و مانع گفت که: «مملکت با جادو جنبل اداره میشود» و رهبری نظام رسما در مقابل این پیشبینی بصیرانه، موضع رسمی مخالفت و موضع رسمی موافق با احمدینژاد گرفت. اما اگر از سنگ صدا درآمد، از آقازاده آیتالله «فاضل لنکرانی» هم صدا درآمد.
اما حالا که آبها از آسیاب افتاده و نهتنها که آبروهای رفته، بلکه آبهای رفته هم به جو برنمیگردد، و اعتبار همه آن خزعبلات از حیز انتفاع ساقط شده، ناگهان آیتاللهزاده خوابنما شده و یادش افتاده که «خاتمی» در کمال ادب و احترام و منطق و با رعایت شیوهنامههای مرسوم ارتباط مراجع با حکومت با آنها برخورد میکرد، و احمدینژاد پشیزی برای این شیوهنامهها که هیچ، برای «ادب» هم ارزش قائل نبود و راستراست در چشمهای مردم یا دوربین نگاه میکرد و «دروغ» میگفت.
نکته دردآور این است که مدعیان اصلاحطلبی اصلا توجهی به این «خوابنمایی» مصلحتی ندارند و بهجای اینکه طلبکار این وضعیت، و این و نقض عهد باشند، بدهکارانه به استقبال پوست خربزهای رفتهاند که جز با پیشانی بر زمین خوردن و پشیمانی عایدی دیگری برایشان نداشته، ندارد و نخواهد داشت.
البته از میان همه آن سخنان پرطمطراق و تعریفهایی که آیتاللهزاده «فاضل لنکرانی» از خاتمی و اصلاحات بیان میکند، تنها آن تکه در گوش مردم خواهد ماند که «البته ما به خیلی از رفتارهای دوران اصلاحات نقدهای جدی داشته و داریم که سرجای خود باقی است».
و از این نمد کلاهی نصیب عافیتطلبان و مدعیان اصلاحطلبی، صندلیی نصیب صندلیطلبان، و عبایی نصیب طالبان عبای رهبری نخواهد شد.
منتشرشده در پایگاه تحلیلی زیتون
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر