شنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۸

بیانیه شماره 14 مهندس موسوی


کلمه: مهندس میرحسین موسوی در آستانه ی یوم الله سیزدهم آبان بیانیه ای خطاب به ملت شریف ایران صادر کرد . به گزارش “کلمه” متن کامل این بیانیه به شرح زیر است.

بسم الله الرحمن الرحیم

در تاریخ معاصر ما سیزدهم آبان یادآور سه حادثه است. در نخستین از این رویدادها امام خمینی از ایران تبعید شد و نهضت در فترتی سیزده ساله فرورفت. رژیم شاه پس از به دست آوردن چنین نتیجه‌ای باید خود را شماتت کرده باشد که چرا این راه حل ساده را پیش از آن به کار نبست. یک قیام بود و یک امام که وقتی از صحنه دور شد دیگر چیزی از شور تحول‌خواهی باقی نماند. آیا به راستی امام خمینی در حرکتی که آغاز کرد تنها بود؟ هرگز چنین نبود، زیرا هرگز چنین نیست که یک فرد بتواند به تنهایی در صحنه جامعه تحولات نمایان ایجاد کند. پیروان او بسیار بودند، اما آنان شبیه به یارانی نبودند که سال‌ها بعد پیرامونش را گرفتند، آن زمانی که گفت «رهبر ما آن طفل سیزده ساله است …»

دومین سیزدهم آبان روز رهبران سیزده ساله است؛ دانش‌آموزانی که برای تظاهرات در محوطه دانشگاه تهران گرد آمده بودند و مورد یکی از سبعانه‌ترین کشتارها قرار گرفتند. تجربه رژیم از حوادث دهه چهل بود که موجب چنین حرکات خونینی شد. تصور بر آن بود که اگر با همان قاطعیت گذشته عمل کنند از نو به همان نتایج خیره‌کننده دست می‌یابند، حال آن که زمینه اجتماعی کاملا تغییر کرده بود؛ زمین تغییر کرده بود و زمان تغییر کرده بود و مهمتر از آن جان انسان‌ها تغییر کرده بود. دیگر حکومت شاهنشاهی با یک امام تنها روبرو نبود. این بار کسانی گرد او جمع شده بودند که شاید به اندازه پدرانشان او را نمی‌شناختند یا سخنانش را نشنیده بودند، اما به اندازه امام خود شور در سینه داشتند؛ آنها همچون پدرانشان برای به راه ‌افتادن لازم نبود که پی‌درپی شماتت شوند.

درباره سومین سیزده آبان بسیار گفته شده است، تا جایی که بعید است کمترین اطلاعی از آن ماجرا ناگفته مانده باشد؛ از جمله آن که در این رویداد امام از دانشجویان مسلمان پیروی کرد. ظاهرا این دانشجویان بودند که خود را پیرو خط امام می‌خواندند، اما در واقع این امام بود که حرکت آنان را دنبال نمود. قطعا هیچ‌یک از رهبران و فرماندهان انقلاب در شکل دادن به آنچه در این روز اتفاق افتاد نقشی نداشت. حتی خود دانشجویان تصور می‌کردند بعد از چند روز حادثه تمام می‌شود و به خانه‌هایشان باز می‌گردند. ولی امام این رویداد را پیگیری کرد و آن را انقلابی بزرگ‌تر از انقلاب اول نامید. تنها امامی که درد یک سکوت سیزده ساله را چشیده باشد می‌داند که جامعه‌ای شکل‌یافته از چوب‌های فرمانبر و خشک از خود جوششی ندارد و حیات پاکیزه‌ای ندارد. او مردم را رهبر می‌پسندید، زیرا می‌دانست که گذر از یک گردنه تاریخ برای سعادت هیچ ملتی کافی نیست. آنان باید از چنان خودانگیختگی و بصیرتی برخوردار شوند که در هر عصری و نسلی بتوانند راه را از بیراهه بشناسند و بپیمایند. مردم ما امروز رهبرانند و این همان آرزوی بزرگی است که امام برای آنان داشت. او ما را دعوت ‌کرد به سوی آن چیزی که ما را زنده می‌کرد.

آنک سیزدهم آبان، این سبزترین روز سال دوباره از راه می‌رسد. آیا امروز قابل‌تصور است که حرکت مردم بر اثر بازداشته شدن همراهی از همراهی خاموش شود؟ اگر اینگونه باشد دستاوردهای چهل و پنج سال تاریخ معاصر خود را از دست داده‌ایم، و اگر چنین نباشد این نشانه‌ای از ریشه‌های انقلابی ماست. ما به اتکای این ریشه‌هاست که سبز شده‌ایم، ریشه‌هایی که اگر از آنها دور شویم به همان چیزی تنزل خواهیم کرد که مخالفان مردم آرزو می‌کنند. به این خاطر است که جا دارد با هر تلاش افراطی در این جهت برخوردی احتیاط‌آمیز داشته باشیم.

حرکت ما از واگذار کردن اسلام به جبهه خرافه‌پرستان و سپردن انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان، از ناچیز شمردن میراث و میوه مبارزات یک‌صدساله مردم ایران و جایگزین کردن آن با تصوراتی گنگ، و از جدایی و بیگانگی نسبت به ریشه‌های تاریخی‌اش نفع نمی‌برد، و اگر برخی دولت‌های بیگانه بر ترویج چنین تمایلاتی اصرار دارند شاید در این کار سودی ملاحظه می‌کنند. آنها اگر لازم باشد با وجدانی آرام بر سر جنبش امروز ایرانیان پشت میز معامله می‌نشینند و به همان مقدار آزادی و توسعه سیاسی که در کشورهای همسایه‌ وجود دارد برای ملت ما قناعت می‌کنند و در این قناعت قابل سرزنش نیستند. این ما هستیم که اگر مصالح خود را به درستی تشخیص ندهیم باید ملامت ‌‌شویم.

این روزها هر نگاهی که به نگاهی می‌افتد از پیروزی می‌پرسد. کی به آن می‌رسیم؟ چه چیز ما را به آن می‌رساند؟ کدام قدم و اقدام آن را به پیش می‌اندازد؟ و چه چیز آن را کمال می‌بخشد؟ تمامی وجود ما دعا و سوال است و وعده خداوند که فرمود هر آنچه مسئلت کنیم مقداری از آن را اجابت خواهد کرد. و آتاکم من کل ما سالتموه. (و از هرآنچه از او خواستید به شما داد). همین که خواسته‌ای در جامعه متولد می‌شود دیگر هیچ کس قادر نیست از برآورده شدن آن ممانعت کند و دولت‌ها تنها می‌توانند بر مقادیری چون زمان و میزان و شکل تحقق آن تاثیر بگذارند.

آیا ما هم می‌توانیم بر این مقادیر اثر داشته باشیم؟ آری. المعروف بقدر المعرفه؛ انسان‌ها به قدری که بصیرت و آگاهی از خود به نمایش می‌گذارند در خور نیکویی‌ها قرار می‌گیرند. کما این که در این چند ماه مردم ما بیش از آن که از رنج‌های خود گنج به دست آورده باشند از برکات خردمندی خود بهره‌مند شده‌اند.

راه سبز ما یک مسیر عقلانی است و این یک بشارت است، زیرا نشان می‌دهد که ما تا انتها بر سر خواسته‌های خود مستحکم خواهیم ایستاد. اگر دچار تندروی و رفتارهای افراطی بودیم شک نکنید که با دستانی خالی از نیمۀ راه باز می‌گشتیم، زیرا افراط راه را برای تفریط باز می‌کند. اگر برای قبول این حقیقت به مثال نیاز دارید به سیاست خارجی دولتمردان بنگرید. همان وقتی که آنان مناسبات بین‌المللی کشور را به اغراض تبلیغاتی آلوده کردند و از خردورزی و متانت کناره گرفتند می‌شد حدس زد که به زودی مصالح بلندمدت مردم را به هیچ معامله خواهندکرد. شانزده سال پیش از این تهیه سوخت برای تاسیسات هسته‌ای تهران امری بود که نه مسئولان و نه رسانه‌ها انجام آن را یک خبر مهم تلقی نمی‌کردند. امروز قسمت اعظم محصول فعالیت‌های هسته‌ای کشور ،که این همه جاروجنجال به خود دیده و چندین تحریم برای ملت به همراه آورده است، گویا باید برای تامین همین نیاز ساده تحویل کشورهای دیگر شود، شاید بعدها لطف کنند و اندکی سوخت در اختیار ما بگذارند. آیا این یک پیروزی است؟ یا یک تقلب آشکار، که چنین تسلیمی فتح‌المبین نامیده شود؟

دولتمردان نه مشکلات جهان را حل کردند و نه بر حقوق تردیدناپذیر ملت خود تاکید نمودند، که با گشاده‌دستی از این حقوق عقب نشستند. آنها نشان دادند که حتی در تسلیم شدن و کرنش کردن افراط‌گرند. حتی اگر با تلاش دلسوزان از واگذاری دستاوردهای کشور در زمینه انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای جلوگیری شود از عواقب افراط و تفریط‌های دولتمردان ایمن نشده‌ایم، زیرا رفتارهای آنان زمینه را برای اجماع بین المللی جهت اعمال تحریم‌ها و فشارهای بیشتر به ملت ما فراهم کرده است.

چیزی که ما می‌توانیم از این ماجرا بیاموزیم آن است که خود دچار افراط نشویم. دیر یا زود – بلکه به امید خدا بسیار زود – مخالفان مردم صحنه را ترک می‌کنند. آیا آن روز باید کشوری تخریب شده برای ملت باقی بماند؟ آن چیزی که امروز باید نگران آن باشیم مصالح کشور است، زیرا کشور جز صاحبان اصلی‌اش کسی را ندارد که در این باره ابراز نگرانی کند. ساختن فردا را باید از امروز آغاز کنیم. باید برای فردا چنان مهیا باشیم که اگر همین فردا از راه رسید یکه نخوریم. باید هریک از ما مردم نه فقط نقش پیشوایی که مسئولیت آن را نیز بر عهده خود احساس کنیم.

تاکید بر اجرای بدون تنازل قانون اساسی یک راهبرد کلیدی برای ساختن فرداست. با چنین راهبردی ما در تاریکی قدم نمی‌گذاریم و میراث‌های به جا مانده از مبارزات نسل‌های پیشین را به هیچ تقلیل نمی‌دهیم. و هر آنچه از آرمان‌ها و خواسته‌هایمان که جا بماند با زندگی‌های خود آن را به دست می‌آوریم، زیرا ساختار ظاهری هرگز تمام آن چیزی، بلکه قسمت اصلی آن چیزی نیست که در جامعه واقعیت دارد. بخش اصلی این واقعیت زندگی‌های ماست. دستگاه ظاهری می‌تواند فرزندان انقلاب را همچون تبهکاران دستگیر کند و لباس‌های تحقیرآمیز بر قامتشان بپوشاند و مردم می‌توانند با نگاهشان از آنان قهرمان بسازند و به آنان افتخار کنند. در این رودررویی کدامیک برنده‌اند؟ دستگاه ظاهری می‌تواند آنان را در دادگاه‌های نمایشی محکوم کند و نگاه مردم می‌تواند آنان را در پیشگاه وجدان خویش حاکم بداند. به راستی کدامیک از این دو در واقعیت جامعه حکومت می‌کنند؟ دستگاه ظاهری با برخوردهای توهین‌آمیز خود خانواده‌های آنان را سرافکنده و خوارشده می‌خواهد و نگاه‌های مردم آنان را در عین تلخ‌کامی‌هایی که می‌چشند سربلند می‌بیند. کدامیک از این دو نگاه بر احساس این خانواده‌ها چیره است؟ دقت کنید که تنها در نگاه مردم این همه قدرت وجود دارد و تا اینجای کار هنوز حرفی از دیگر توانایی‌های آنان نگفته‌ایم. دستگاه ظاهری می‌تواند برای این خانواده‌ها تنهایی و عسرت تدارک ببیند و مردم می‌توانند آنان را در آغوش بگیرد؟ به راستی کدامیک از این دو بر کار خود غالبند؟ دستگاه ظاهری می‌تواند دانشجویان غریب را به جرم ابراز عقیده از خوابگاه محروم کند و معیشت آنان را در تنگنا قرار دهد و شبکه‌های اجتماعی می‌توانند با حمایت‌‌های خود از آنان پشتیبانی کنند. تاثیر اقدام کدامیک از آنها بیشتر است؟ به راستی کدامیک از آنها قدرتمندتر است؟ بلکه اساسا تقابلی میان این دو وجود ندارد؛ یکی هست و دیگری نیست، زیرا این زندگی‌های ماست که به هر امری در نظم ظاهری جامعه معنا می‌بخشد. ما در چند ماه گذشته نه با شکستن این نظم، که با تغییر معنا دادن به آن از راه زندگی‌هایمان صحنه جامعه را تغییر دادیم. ما چه نیازی به شکستن این نظم داریم در حالی که در هر شرایطی این ما هستیم که با زندگی‌های خود به آن جهت می‌دهیم.

بعد از این نیز راه ما این است. در شرایطی که اصول متعدد قانون اساسی بتوانند بی‌محابا معطل بمانند حقیقت آن است که فرقی میان قانون خوب و بد وجود ندارد. ساختار سیاسی کشور اگر بهترین نظم ممکن باشد به چه کار می‌آید اگر زندگی‌های ما به آن اعتبار نبخشد، یعنی معنی برایش تدارک نبیند، آن را تنفیذ نکند و اجرای بدون تنازل آن را مطالبه ننماید؟ به همین ترتیب اگر این ساختار واجد اشتباهات و عقب افتادگی‌های واضح بود ما تنها در صورتی می‌توانستیم آن را اصلاح کنیم که نخست معنای آن را اصلاح می‌کردیم و این کار را با زندگی‌های خود انجام می‌دادیم.

البته بسیارند ملت‌هایی که این توانایی خود را به جا نمی‌آورند و ترجیح می‌دهند قدرت را به قدرتمندان وابگذارند. آنها در جامعه خود پیشوا نیستند، ولی مردم ما هستند.

سیزدهم آبان میعادی است تا از نو به یاد آوریم که در میان ما مردم رهبرانند. این روز عزیز را به ملت ایران تبریک می‌گویم و برای گروهی از آفرینندگان این مناسبت که اینک در بندند و دیگر اسیران نهضت سبز از خداوند آزادی، شکیبایی و پاداشی متناسب با نیت‌های بلندشان آرزو می‌کنم.

میر حسین موسوی

پنجشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۸

8/8/88

چشمه‌های خروشان تو را می‌شناسند
موج‌های پریشان تو را می‌شناسند
پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ریگ‌های بیابان تو را می‌شناسند
نام تو رخصت رویش است و طراوت
زین سبب برگ و باران تو را می‌شناسند
از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای كه امواج طوفان تو را می‌شناسند
اینك ای خوب، فصل غریبی سر آمد
چون تمام غریبان تو را می‌شناسند
كاش من هم عبور تو را دیده بودم
كوچه‌های خراسان، تو را می‌شناسند

جمعه، آبان ۰۱، ۱۳۸۸

چوپانان دروغگو 8


این پست با احترام تقدیم می شود به مدیر وبلاگ رستاخیز سوشیانت
احکام چند تن از متهمان دادگاههای موسوم به «کودتای مخملی» صادر شده و در بین نامهای مطرح شده نامی از سران اصلاح طلب متهم وزندانی به چشم نمی خورد. میزان جرم افرادی که حکم محکومیتشان صادر شده است نیزـــ بر اساس آنچه به شکل علنی از رسانه ایران نمایش داده شد ـــ بسیار کمتر از سران اصلاح طلب متهم و زندانی است. شکی نیست که مبنای صدور احکام قضایی اخیر اعترافات متهمان در مقابل قاضی دادگاه به عنوان مرجع صدور حکم و اداره کننده دادگاه بطور اخص و آنانکه که بیننده تصاویر تهیه شده از نمایشگاهها بودند به عنوان افکار عمومی بطور اعم،بوده است. صدا و سیمای ایران به همراه مقامات قضایی به خواست دولتمردان ایران با تهیه تصاویر از اعترافات و فرایند برگزاری دادگاهها عملا سعی نمودند ضمن همراه نمودن افکار عمومی با خود؛ تایید افکار عمومی را برای احکام صادره به نفع عدالت تعریفی خود مصادره نمایند.در آینده نیز احکام سران اصلاح طلبی که در مقابل قاضی و دوربین تلویزیون به اتهامات وارده اعتراف نمودند صادر خواهد شد.
در چنین فرایندی تکلیف دادگاه با آنانکه اتهامات وارده را نپذیرفته و حاضر به اعتراف نشدند چیست؟ و چگونه می توان موافقت و تایید افکار عمومی را پشتوانه صدور حکم برای اعتراف یا اقراری نمود که افکار عمومی آن اعتراف را مشاهده ننموده است؟
افکار عمومی عملا و به عینه مشاهده نموده اند که در پروسه محاکمه آقایان«عبداله رمضانزاده» و «محسن صفایی فراهانی»و « احمد زید آبادی» در مقابل دوربینهای صداو سیما و قاضی دادگاه به هیچ جرم کرده یا نکرده اعتراف ننمودند و لاجرم وقتی دلیلی مستندی هم بر محکومیتشان موجود نیست(چه آنچه اگر موجود بود قاضی یا دادستان هنگام انکار در محضر دادگاه بر علیه آنها برای رد انکار؛آنچنان که رویه کار دادگاهها است به آنها خصوصا و به افکار عمومی عموما اعلام می کرد) باید هرچه سریعتر آنها آزاد و باز داشت کنندگان آنها بدون دلیل می توانند و باید راسا توسط مدعی العموم تحت پیگرد قرار گیرند.قسمت اخیر پیشکش حضرات . جالب خواهد بود که متولیان دادگاه و برگزار کنندگان نمایش عمومی دادگاه حالا باید به افکار عمومی جواب دهند که 1- چرا علیرغم عدم اعتراف نامبردگان فوق تاکنون هیچ تصمیمی برای آزادی آنها صورت نگرفته؟ 2- اگر عدم اعتراف آنها به معنای عدم مجرمیت نیست چرا تا کنون اسناد جرم به افکار عمومی اعلام ویا به فرض محرمانه بودن افکار عمومی توجیه نشده ؟ 3- فردا و فرداها؛ دادگاه و متولیان امر با احکامی که بر علیه آنها صادر و علیرغم تمام قوانین حقوقی و قضایی ملی و بین المللی احکام به مرحله اجرا هم خواهد گذاشت چه پاسخی برای افکا ر عمومی که عملا خودشان بر علیه خودشان بسیج نموده اندو طلیعه هایش از هم اکنون قابل مشاهد ه است خواهند داشت؟
+ نوشته شده در جمعه یکم آبان 1388ساعت 1:2 توسط علی مصلحی

سه‌شنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۸

صداقت حق مسلم ماست

كمتر از يك هفته پيش از آنكه آقاي دكتر «محمود احمدي نژاد»ريس جمهور معرفي شده به عنوان پيروز انتخابات به مقر« سازمان ملل» متحد پرواز نمايد ؛جديدترين بسته پيشنهادي خود را توسط وزير امور خارجه به نمايندگان كشورهاي عضو گروه« 5+1» تقديم كرد و در مورد محتواي اين بسته به خبرگزاريها و رسانه هاي داخلي و خارجي اعلام كرد كه ؛از نظر ما موضوع پرونده هسته اي ايران يك موضوع پايان يافته وپرونده اي مختومه تلقي شده و در اين بسته پيشنهاداتي در مورد مسائل مهم مديريت جهاني به گروه ارائه شده است.
يك هفته بعد از ارسال اين بسته و اين سخنان ريس جمهور معرفي شده به عنوان دهمين ريس جمهور به نيويورك و مقر سازمان ملل رفت و پس از آنكه در سالن مشغول سخنراني بود، هيئت هاي نمايندگي اكثر كشورهاي جهان در اعتراض به رفتارهاي متعدد ضد و نقيض دولتمردان ايران وخصوصا آقاي «احمدي نژاد»، اتفاقات جاري ايران، همچنين اصرار بيهوده آقاي «احمدي نژاد» بر رد فاجعه «هالوكاست» صحن مجمع عمومي سازمان ملل را ترك نمودند.تاثر ناشي از اين رسوايي جهاني هنوز با شدت به قوت خود باقي بود كه عده اي از اعضاي «سازمان مجاهدين خلق» در فرانسه جمعي از خبرنگاران را براي استماع خبر و عكسهاي مهم و جديدي از يك سايت فعال غني سازي اورانيوم در نزديكي «قم» و «تهران» به يك كنفرانس مطبوعاتي دعوت نموده و در اين كنفرانس با نشان دادن عكسهايي ماهواره اي پرده از فعاليت اين سايت برداشتند.هنوز اخبار ومستندات منتشر شده در اين كنفرانس مورد تاييد هيچ سازماني قرار نگرفته بود كه دولتمردان ايران پيش دستي نموده و در دستپاچگي آشكار ، با ارسال نامه اي به «آژانس بين المللي انرژي هسته اي» اخبار منتشره توسط «سازمان مجاهدين خلق» در كنفرانس خبري فرانسه را تاييد نمودند.
حال فرض بگيريد شما جاي دولتمردان جمهوري اسلامي هستيد. ريگي به كفش سياستتان نيست؛ريگي به كفش پرونده انتخابات رياست جمهوري دهمتان هم نيست؛ايضن ريگي هم به هيچيك از كفشهاي پرونده مهم و حساس پرونده هسته ايتان هم نيست.يك سازمان تروريستي بنام «مجاهدين خلق» هم دائم در پي آنست كه از شما آتوي سياسي و گاف خبري و بهانه براي آبروريزي پيدا كند.حالا شما يك بسته پيشنهادي به دنيا و نمايندگان آنها:(گروه 5+1)فرستاده ايد و در يك كنفرانس خبري و مطبوعاتي هم اعلام نموده ايد كه از نظر شما موضوع پرونده هسته اي ايران يك موضوع تمام شده است و محتويات بسته پيشنهادي ارسالي به سران جهان هم پيشنهاد براي مديريت برتر با همكاري دولتمردان ايران كه شفاف ترين مديران هستند مي باشد.حالا به آبرورزي و افتضاح سخنراني تان در سازمان ملل و بي اعتباري بي نظير جهاني كاري نداريم.
در چنين شرايطي به ناگاه همان سازمان شرور و تروريستي «مجاهدين خلق» خبر نگاران را در فرانسه به يك كنفرانس خبري و مطبوعاتي دعوت مي نمايد و با نشان دادن چند عكس ماهواره اي دقيق روي نقشه جغرافيا پرده از يك سايت فعال غني سازي اورانيوم شما در نزديكي قم وتهران كه شما( دقت كنيد!!!) يكسال پيش به آژانس فعاليت آنرا با آدرس دقيق اطلاع داده ايد بردارد.يكبار ديگر فرضيات فوق را به خاطر بياوريد اگر شما جاي دولتمردان ايران بوديد چه مي كرديد؟ ايا غير از اينست كه دستكم يك سال خوراك براي تمسخر «سازمان مجاهدين خلق» كه دچار اشتباه بزرگي شده است، به دست نياورده بوديد؟ ايا نبايد اينروزها بخش هاي متعدد خبري شما و از آنجمله بيست وسي برنامه هاي عادي خود را قطع و روي اين گاف بزرگ «سازمان مجاهدين خلق»مانور بدهد؟آيا نبايد اينروزها در سراسر ايران خيابانها مملو از بسيجياني باشد كه براي اين پيروزي نظام در برابر افتضاح سازمان مجاهدين مشغول پخش شيريني باشند؟و هزار اما و آياي ديگر؟؟
حالا يكبار ديگر چهره ريس جمهور معرفي شده توسط وزارت كشور و شوراي نگهبان به عنوان دهمين ريس جمهور ايران در كنفرانس خبري در نيو يورك،پس از شاهكار «سازمان مجاهدين خلق» را بخاطر بياوريد!آيا كمترين اثري از شادابي و بگو بخند و زهر خندهاي معمول وي در كنفرانسهاي خبري ،ميز گردها و مناظره ها در آن مشاهده نموديد؟
اما حقيقت اينست كه ايران كمترين تكرار مي كنم! كمترين! حساسيتي روي اين كنفرانس خبري سازمان مجاهدين نداشته و هيچ گونه واكنشي نسبت به آن از خود بروز نداده است.اما با كمال پرورويي و با صراحت وبي شرمي كامل به تمام رسانه هلي بين المللي دروغ خنده داري گفت كه؛ايران از يكسال پيش فعاليت اين سايت را به «آژانس» اطلاع داده است. گو اينكه آرشيو سازما ن بين المللي انرژي اتمي و دبيرخانه آن، دبيرخانه وزارت كشور ايران است و در اختيار«كامران دانشجو» كه بتوان هرگونه سند دروغي را در آن وارد نمود.ايران وقتي اقدام به نامه نگاري به«آژانس بين المللي انرژي اتمي » نمود كه حالا همه دنيا از وجود اين سايت مطلع بودند.به همين دليل بلافاصله با دستپاچگي به ژنو رفتند و فراموش كردند كه كمتر از بيست روز پيش رسما و در مقابل دوربينهاي بزرگ خبري و رسانه اي جهان اعلام نموده اند :كه از نظر آنها پرونده هسته اي ايران يك موضوع خاتمه يافته است .اما بر خلاف گفته صريح آنها خاتمه يافته نبود .به همين دليل برسر ميز مذاكره بر سر موضوع هسته اي نشستند.درد آور تر آنكه از تمامي مواضع قهرمانانه 4 سال گذشته خود به يكباره عقب نشيني نموده و باز هم درد آورتر آنكه تمام اين شكستها را به عنوان موفقيت جديد دولت ايران به شهروندان خود معرفي نمودند.اما فرض بگيريم شهروندان ايران به ماهواره و اينترنت دسترسي ندارند.آيا حافظه هم ندارند و اينهمه خبر ناسخ و منسوخ كه طي يك ماه و دوماه و..چهار سال به مردم داده مي شود مردمرا به فكر نخواهد انداخت؟
مي گويند معتادان آخرين كساني هستند كه از اعتياد خود آگاه مي شوند.آيا دولتمردان ايران هم آخرين افرادي هستند كه از گافهاي متعدد خود با خبر خواهند شد؟


+ نوشته شده در سه شنبه چهاردهم مهر 1388ساعت 15:49 توسط علی مصلحی

شنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۸

آزاداست چون می اندیشد

من این دانم که نبشتم و بر این گواهی دهم در قیامت، و آن کسان که آن محضر‌ها ساختند، ایشان را محشری و موقفی قوی خواهد بود، پاسخ خود دهند.
 «تاریخ بیهقی»
در میزگردی که به ابتکار سیمای جمهوری اسلامی ایران با حضور «سعیدحجاریان» و «سعید شریعتی» در شبکه ۳ برگزار شده، ظاهرا آقای «شریعتی» اعلام نموده‌است که: تعجب می‌کند که چگونه بعضی از دوستان وی که در خارج از زندان هستند هنوز دچار تحول نشده‌اند. (نقل به مضمون)
 این حرف درستی است. چون به تلویح می‌خواهد بگوید و تصریح کند که آن تحول که در او و در دوستان زندانش و از آنجمله: «ابطحی» و «عطریانفر» و به طریق اولی «حجاریان» صورت گرفته فقط و فقط ناشی از شرایط زندان و مخصوصا زندان‌های امروز ایران است. و این تعجب او برای رد گم کردن است برای بعضی‌ها. و اگر انشااله عمرش به دنیا باشد و از قفس اوین برهد مواضع او هم کماکان مثل مواضع دوستان گذشته‌اش بر‌‌ همان سیاق سابق خواهد بود.
 «سعید حجاریان» آزاد شد و این شاید بهترین خبری بود که طی ۱۰۰روز گذشته رسانه‌های خبری رسمی کشور انتشار دادند و بلافاصله خبر آن چون بمب شادمانه‌ای در تمام رسانه‌ها، سایت‌ها، وبلاگ‌ها و رسانه‌های مجازی و موازی با جنبش سبز منفجر شد و شادمانی را با خود به خانواده جنبش سبز هدیه نمود. فردای آنروز‌‌ همان رسانه‌ها با شادمانی زایدالوصفی خبر از ملاقات «عبداله نوری» با جانباز اصلاحات می‌دادند. همه خبر‌ها هم حاکی از ‌‌نهایت رافت و مهربانی در پذیرفتن «عبداله نوری» توسط خانواده «حجاریان» بود. این نقض کننده و مردود کننده تمام تلاش‌ها و گزارش‌هایی بود که طی ۱۰۰روز گذشته رسانه‌های کودتا و در راس آن «صدا و سیمای» ایران و در راس همه آن‌ها «دولت کودتا» سعی در اعلام و القای آن داشت که: بازداشت شدگان معترض به نتایج انتخابات نه تنها اعتراضی به نتایج انتخابات ندارند که حتی به دلیل این نتایج و هدایت و رحمتی که در اوین شامل حالشان شده، به اشتباهات اساسی در مواضع قبلی خود نیز پی برده و اکنون در یک چرخش صد و هشتاد درجه در پیشگاه ملت به اشتباه دیدگاه‌ها و مواضع گذشته خود اعتراف نموده و ضمن آن، نتایج درخشان انتخابات دهم ریاست جمهوری ایران را هم فاقد هرگونه تقلب و تخلفی می‌دانند.
مغز متفکر اصلاحات که تن نیمه‌جانش از فردای اعلام نتایج انتخابات دهم ریاست جمهوری به بازداشتگاه و از آنجا به زندان اوین منتقل شده بود، پس از دو ماه بی‌خبری و نگرانی جامعه و خانواده‌اش از وضعیت جسمی نامساعد و شرایط نامناسب او، در دادگاه موسوم به محاکمه عاملان کودتای مخملی حاضر و به شهادت متنی که اعلام شد توسط وی نوشته و توسط «سعید شریعتی» در صحن دادگاه قرائت شد، به تلاش برای براندازی نرم و اشتباه در سایه تحلیل نادرست از شرایط اقرار و ضمن اظهار ندامت و استعفا از عضویت در شورای مرکزی حزب «مشارکت ایران اسلامی» به خاطر گذشته سیاهش از پیشگاه ملت عذرخواهی نمود. وی چندی بعد نیزجلو دوربین‌های صدا وسیمای ایران در میزگردی که به ابتکار سران کودتا طراحی و تنظیم شده بود حاضر، و ضمن تکرار حرف‌های نوشته و خوانده شده در دادگاه، پرده از پروژه «تغییر ماهیت فکری و تنبه» خود در سایه ارشادات عالمانه دوستان اوین برداشت و چنان با گذشته خود خداحافظی نمود که می‌شد تصور نمود با این مواضع نویافته بعید است وی پس از زندان خانواده گذشته خود را بیاد آورد. ظاهرا باید این فرایند طی می‌شد تا «مرغ نیم بسمل آزادی» از قفس اوین بپرد.
ادامه منطقی این پروژه اگر دقیق طراحی شده یا اتفاق می‌افتاد، باید به فاصله گرفتن «حجاریان» از دوستان دیروز که بانوشتن ندامت‌نامه از آن‌ها اعلام برائت کرده بود منجر شود. اولین نشانه‌های فاصله گرفتن هم آنست که یا علی‌القاعده دوستی از دوستان دیروز را به حضور و ملاقات نپذیرد و یا اگر بر اساس رافت اسلامی دوستی را به حضور پذیرفت، از باب «امر به معروف و نهی از منکر» باید موضوع گفتگوهای بین آن‌ها بحث‌ها و اندیشه‌هایی باشد که منجر به تغییر میزبان شده است و در صداو سیمای ایران از آن سخن رفته است. نیز نشان دادن نشانه‌های صراط مستقیم نویافته به دوستان گمراه سابق.
اما «حجاریان» حالا آزاد است و دوستان سابق «عبداله نوری» را هم به خانه راه می‌دهد و جالب‌تر آنکه محور بحث‌های آن‌ها نه تنها بحث میز گرد صدا و سیما نیست که بر سر «‌سند تعاملات راهبردی اصلاحات» به گفتگو و مباحثه می‌نشینند که شرایط اینجا شرایط اوین نیست.
این گزارش‌ها البته از طریق رسانه‌های رسمی به دست نمی‌آید اما نقطه عطف آن اینست که رسانه‌های رسمی حالا قادر به تکذیب آن نیستند.
حالا حق با «سعید شریعتی» است که مواضع دوستانی که بیرون زندانند با دوستانی که در زندانند فرق می‌کند.
به تعبیر مرحوم «حسین پناهی»:
 «شک دارم به ترانه‌ایی که زندانی و زندان‌بان هم زمان زمزمه می‌کنند»