یکشنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۷

ریگ در کلاس انشا

پول بهتر است یا ثروت؟
فلاسفه قدیم را عقیدت بر اینست که:
هر که مر او را پول باشد و ثروت نباشد؛ تاج خارش بر سر.
هرکه مر او را ثروت با شد و پول نباشد؛ یارش در بر.
وهر که مر او را هم این باشد و هم آن؛ خاکش بر سر.
وهرکه مر او را نه این باشد و نه آن؛ تاج دکترای افتخاری آکسفوردش بر سر.
و هر که مر او را اصلاح‌طلبی در سر باشد و دولت نباشد؛ دو چشم انتظارش بر در.
میرزا «عماالدین‌افروغ» «اشارات» مبسوطی ذیل این بحث در نمط «هفتم» «مجلس» دارد به این مضمون که:
پیش از بحث بر سر بهتری پول یا ثروت فی‌نفسه، باید در به بودن یا نبودن راه‌های گردآوری آن مباحثه نمود. وی در این‌باره گویند: آن «محصولی» از ثروت که به واسطه باد نا‌«صادق» فراچنگ آمده باشد؛ بهتر است از آن پول که از راه ثروت به دست آمده باشد. و آن ثروت که به وسیله شرع فرا‌چنگ آمده باشد بدتر است از ثروتی که از راه پول به دست آمده باشد. و درباره «شرع» توضیح فرموده‌اند که: و آن وسیله‌ای است پیچ گوشتی را ماننده، از برای آنکه در آن به صوت آرام می‌خوانند و از سویی دیگر به سبکی بلند صوتی حزین از برای گریستن خلق به گوش می‌رسد که گفته‌اند از بهترین کار‌ها در شرع بهر جمع‌آوری ثواب پولی گریاندن خلق است. گویند: ارمکی‌ها خلقی بوده‌اند در اینکار به غایت وارد. تمت کلام افروغ.
اما در این میان نمایندگان مجلس هشتم را اصلن موضوع بحث چیز دیگری است. آن‌ها گویند که نه علم بهتر است نه دانش بلکه پول و ثروت از همه این‌ها بهتر خواه به دندان گردآوری شده باشد یا به دندان گردی خواه به مدد باد و نا‌صادقی و..... الخ. وگویند که آن‌ها (یعنی نمایندگان مجلس هشتم) برسیاق همین عقیده تند خود نماد علم و دانش دولت بهیه نهم الدکتور «علی کردان» که از شدت تفضل و فزونی دانش در دارالعلم آزاد کرج به پراکندگی علم و سواد صداقت مشتغل بوده‌است را ازکابینت داخله کشور برکنار و به جای آن «محصولی» نامی که پیشتر‌ها تحصیل علم را‌‌ رها و به مدد بادهای ثروت‌آور به تحصیل پول اشتغال داشته است را به عنوان نماد سرمایه در کابینت دولت بهیه نهم کار گذاشتند و اصلن هم به فرمایشات این و آنکه نان خشک و کتلت نماد فقر دولت نهم ربطی به سرمایه داری «محصولی» ندارد؛ توجهی ننمودند. تمت فرمایشات مجلسی‌ها.
و اما در سمت چپ این میان اصلاح طلبان را عقیدت اینست که نه آن نه آن‌ها بلکه باید در نظرات این و آن‌ها و آن اصلاحاتی بعمل آید. و آن اصلاح اینکه ثروتی که از راه دانش نه از راه دانشگاه گرد آمده باشد و دانشی که از راه ثروت گرد نشده باد بهتر است. ایضن توسعه فرهنگی یعنی آسفالت راههایی که به دانشگاه و فرهنسرا ختم می‌شود بهتر است از توسعه اقتصادی یعنی آسفالت راههایی که به مسجد جمکران و هیئات سینه زنی ختم می‌شود. تمت فرمایشات اصلاح طلبان.
از همه این‌ها که رد شویم؛ اصل بر اصولگرایی است مگر خلاف آن ثابت شود. و اصولگرایان را عقیدت اینست که توسعه اقتصادی افضل است بر توسعه سیاسی و فرهنگی خواه به اقتصاد منجر شود خواه نشود پول مال ماست ودیگران باید از ما گدایی کنند: اقتصاد کمیته امددادی. تمت کلام اصولگرایان.
تمت چرندیات ریگ. ببخشید این بود اشای من.

پنجشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۷

رسم نیک «رسمی»ها

«محمدرسمی» جوان ناکامی در کاشان درگذشت. از شکل و شمایل اعلامیه ترحیم و فراگیری وسیع آن در سطح شهر، ایضن چلچراغ‌های متعدد در اماکن شلوغ و خیابان‌های مطرح و همچنین نام خانوادگی «رسمی» می‌شد حدس زد مرحوم «رسمی» از متمولین کاشان است.
یک رسم دیرینه و قدیمی در اکثر بلاد ایران زمین خانواده‌ها را وادار می‌کند در تمامی مراسم‌های رسمی؛ چه از نوع شاد و چه از نوع سوگ و عزا برای سرمایه خود با ریخت و پاش زیاد تبلیغ کنند. بنابر همین رسم و سنت کهنه انتظار می‌رفت برای مرحوم «رسمی» مجالس سوگواری با اشکال متنوع در اکثر مساجد و محله‌های مربوط به سکونت مرحوم برگزار شود؛ اما پس از پایان مراسم هفتم یک اعلامیه واحد در سطح شهر کاشان حکایت از آن داشت که: هزینه برگزاری مراسم چهلم صرف امور خیریه می‌شود. این رسم نیکویی است که بانی خیر آن خانواده «رسمی» هستند.
ضمن آرزوی علو درجات برای مرحوم «محمدرسمی» و تشکر فراوان از خانواده مهربان رسمی که با این رسم فرخنده به پاسداشت مهربانی بانی خیر شدند، آرزو می‌کنیم این سنت همگانی شود.

دوشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۷

رسانه ایران رسانا نیست

هفته پيش در شرايطي كه بمب خبر«بمبئي»و حوادث درد آور آن در تمام رسانه هاي معتبر ديداري و شنيداري جهان منفجر شده و بار ديگر يك يا چند گروه ترو ريستي جهاني پس از به خاك وخون كشيدن صدها انسان، آب در خوابگه امپراتوريهاي بزرگ خبري و رسانه اي جهان انداخته بودند،ظاهرا كشور ايران ورسانه ملي آن را خواب مدال استقلال دكتر « غلامرضا فيروزآبادي »در ربوده بود و در حالي كه بمبئي كانون توجه بزرگترين مجامع رسانه اي جهان بود، صد البته كه خبر دريافت اين مدال براي رسانه ملي ايران بسيار مهمتر و حياتي تر از دردها و تالمات قربانيان بمبئي!

و در شرايطي كه اكثر مجامع جهاني سعي در كمك به بمبئي و قربانيان حوادث مربوط به آن داشتند،برنامه تفسير روز و كارشناس مسائل شبه قاره (كه ظاهرا بعد از آبرو ريزي آقاي دكتركردان ديگر كارشناس شده اند به جاي دكتر)به دنبال صيد ماهي مقصود از آب گل آلود درد در بمبئي است.اينكه چه كسي يا كساني يا چه كشور و گروههايي باعث وباني ترور و خونريزي وحشيانه در بمبئي شده اند و لزوم شناسايي عوامل و گمانه زني براي علت يابي اين حادثه و حوادث مشابه البته كه كار اشتباهي نيست .اما دستپاچگي رسانه ملي ايران در رديابي و جستجوي جاي پاي دولت اسراييل و معرفي شتابزده آن كشور به عنوان عامل وباني حوادث بيش از ساير رسانه هاي معتبر جهاني و پيش از موعد ، حكايت از يك توهم و غفلت عميق انساني نزد سياستمداران ايران معاصر است.

فراموش نمي كنيم خطيب جمعه تهران پيش از شناسايي و معرفي عناصر وزارت اطلاعات ايران به عنوان عوامل قتلهايي زنجيره اي جاي پاي بيگانگان را در حادثه جستجو مي كرد واين جمله معروف كه : «من باور نمي كنم « فروهر »را ايراني كشته باشد.

سر در سازما ن ملل متحد به اين بيت مزين است:

بني آدم اعضاي يكديگرند

بايد سردر سازمان ملل غير متحد ايران نوشت:

بني آدم اعضاي خود مي فروشند(1)

پانویس
1- مصرعی از سروده های اکبر اکسیر( زنبورهای عسل دیابت گرفته اند)
+ نوشته شده در دوشنبه یازدهم آذر 1387ساعت 15:23 توسط علی مصلحی | آرشیو نظرات

رسانه ایران رسانا نیست

هفته پیش در شرایطی که بمب خبر «بمبئی» و حوادث دردآور آن در تمام رسانه‌های معتبر دیداری و شنیداری جهان منفجر شده و بار دیگر یک یا چند گروه تروریستی جهانی پس از به خاک و خون کشیدن صد‌ها انسان، آب در خوابگه امپراتوری‌های بزرگ خبری و رسانه‌ای جهان انداخته بودند، ظاهرا کشور ایران و رسانه ملی آن را خواب مدال استقلال دکتر «غلامرضا فیروزآبادی» در ربوده بود و در حالی که بمبئی کانون توجه بزرگ‌ترین مجامع رسانه‌ای جهان بود، صد البته که خبر دریافت این مدال برای رسانه ملی ایران بسیار مهم‌تر و حیاتی‌تر از درد‌ها و تالمات قربانیان بمبئی!
و در شرایطی که اکثر مجامع جهانی سعی در کمک به بمبئی و قربانیان حوادث مربوط به آن داشتند، برنامه تفسیر روز و کار‌شناس مسائل شبه قاره (که ظاهرا بعد از آبروریزی آقای دکترکردان دیگر کار‌شناس شده‌اند به جای دکتر) به دنبال صید ماهی مقصود از آب گل‌آلود درد در بمبئی است. اینکه چه کسی یا کسانی یا چه کشور و گروههایی باعث و بانی ترور و خونریزی وحشیانه در بمبئی شده‌اند و لزوم شناسایی عوامل و گمانه‌زنی برای علت‌یابی این حادثه و حوادث مشابه البته که کار اشتباهی نیست. اما دستپاچگی رسانه ملی ایران در ردیابی و جستجوی جای پای دولت اسراییل و معرفی شتابزده آن کشور به عنوان عامل و بانی حوادث بیش از سایر رسانه‌های معتبر جهانی و پیش از موعد، حکایت از یک توهم و غفلت عمیق انسانی نزد سیاستمداران ایران معاصر است.
فراموش نمی‌کنیم خطیب جمعه تهران پیش از شناسایی و معرفی عناصر وزارت اطلاعات ایران به عنوان عوامل قتل‌های زنجیره‌ای جای پای بیگانگان را در حادثه جستجو می‌کرد و این جمله معروف که: «من باور نمی‌کنم «فروهر» را ایرانی کشته باشد.»
سر در سازمان ملل متحد به این بیت مزین است:
بنی آدم اعضای یکدیگرند
باید سردر سازمان ملل غیر متحد ایران نوشت:
بنی آدم اعضای خود می‌فروشند (۱)
_________________________________________________
پانویس
۱- مصرعی از سروده‌های اکبر اکسیر (زنبورهای عسل دیابت گرفته‌اند)

+ نوشته شده در دوشنبه یازدهم آذر ۱۳۸۷ساعت ۱۵: ۲۳ توسط علی مصلحی | آرشیو نظرات

جمعه، آذر ۰۱، ۱۳۸۷

مجلس رای نیاورد2

جايي با نگاه طنز نوشته بودم «چرا وچگونه"صادق محصولی"برای وزارت نفت انتخاب نشد؟»امروز مي پرسيم : چرا وچگونه«صادق محصولي » برای وزارت کشور انتخاب شد؟

به درستي نمي دانم حد وحدود مصونيت پارلماني نمايندگان تا كجاست؛اما مطمئنم تا آنجا نيست كه نماينده اي به راحتي و با حدس و گمان و بدون سند اتهاماتي را در نطقهاي خود در مجلس متوجه شخص يا اشخاصي نمايد و با فرض مصونيت پارلماني هيچ كس حق هيچ گونه اعتراضي را به نماينده نداشته باشد.

از طرف ديگر با فرض قبول چنين شدتي از مصونيت براي نماينده ؛ حد وحدود براي نگراني جامعه وخطوط قرمز براي صيانت از آبروي شخصي افراد در جامعه؛ بدون شك بايد شدت تقواي نمايندگان باشد كه در شرايط نامزدهاي نمايندگي مجلس مورد توجه وتوصيه عقلاي قوم خصوصن بنيانگذار جمهوري اسلامي بوده است.

«عماد افروغ» كه هنگام مطرح شدن نام «صادق محصولي» براي وزرات نفت؛اينجا وآنجا زبان به اعتراض گشود وبه صراحت اعلام كرد :ثروت فراوان «محصولي» بادآورده است وبا سوء استفاده از رانت وبه واسطه باند بازي تهيه شده ونامشروع است(نقل به مضمون)؛نماينده اي است كه بدون شك از حداقل تقواي لازم براي آنكه حرف غير مستندي را به اين صراحت اعلام نكند؛ برخورداراست.

پس آزآنكه « محصولي» عطاي وزارت نفت را به لقايش بخشيد؛ هيچكس شاهد دفاع ويا موضعگيري وي در برابراتهامات مطرح شده نبود.اگرچه اين سئوال ناگفته ونانوشته افكار عمومي بود كه :اگر اعتراضات و بيانات آقاي «افروغ» مقرون به صحت است؛چرا « محصولي» مواخذه نمي شود؟و اگر اعتراضات و حرفهاي آقاي « افروغ» كذب است؛چرا « محصولي» براي مواخذه « افروغ » اقدامي نمي كند؟

اين سئوالات هيچگاه پاسخي درخور نيافت همانگونه كه امروز سئوال افكاربرجسته عمومي كه:چرا وچگونه « صادق محصولي » عليرغم اتهامات فوق به وزارت كشور رفت؟ هم جوابي دريافت نمي كند.

بزرگترين ادعاي «مجلس هفتم» « اصولگرايي» بود.بزرگترين ادعاي « مجلس هشتم » هم« اصولگرايي»

است. آیا تفاوت اصولگرایی هفتم و هشتم تنها در یک «افروغ» است؟

تابعد.
+ نوشته شده در جمعه یکم آذر 1387ساعت 16:23 توسط علی مصلحی

مجلس رای نیاورد2

جایی با نگاه طنز نوشته بودم «چرا و چگونه «صادق محصولی» برای وزارت نفت انتخاب نشد؟» امروز می‌پرسیم: چرا و چگونه «صادق محصولی» برای وزارت کشور انتخاب شد؟
 به درستی نمی‌دانم حد و حدود مصونیت پارلمانی نمایندگان تا کجاست؛ اما مطمئنم تا آنجا نیست که نماینده‌ای به راحتی و با حدس و گمان و بدون سند اتهاماتی را در نطق‌های خود در مجلس متوجه شخص یا اشخاصی نماید و با فرض مصونیت پارلمانی هیچ کس حق هیچ گونه اعتراضی را به نماینده نداشته باشد.
 از طرف دیگر با فرض قبول چنین شدتی از مصونیت برای نماینده؛ حد و حدود برای نگرانی جامعه و خطوط قرمز برای صیانت از آبروی شخصی افراد در جامعه؛ بدون شک باید شدت تقوای نمایندگان باشد که در شرایط نامزدهای نمایندگی مجلس مورد توجه و توصیه عقلای قوم خصوصن بنیانگذار جمهوری اسلامی بوده‌است.
  «عماد افروغ» که هنگام مطرح شدن نام «صادق محصولی» برای وزرات نفت؛ اینجا وآنجا زبان به اعتراض گشود و به صراحت اعلام کرد:  ثروت فراوان «محصولی» بادآورده است و با سوء‌استفاده از رانت و به واسطه باندبازی تهیه شده و نامشروع است (نقل به مضمون)؛ نماینده‌ای است که بدون شک از حداقل تقوای لازم برای آنکه حرف غیرمستندی را به این صراحت اعلام نکند؛ برخورداراست.
 پس آزآنکه «محصولی» عطای وزارت نفت را به لقایش بخشید؛ هیچکس شاهد دفاع و یا موضع‌گیری وی در برابراتهامات مطرح شده نبود. اگرچه این سئوال ناگفته و نانوشته افکار عمومی بود که: اگر اعتراضات و بیانات آقای «افروغ» مقرون به صحت است؛ چرا «محصولی» مواخذه نمی‌شود؟ و اگر اعتراض‌ها و حرف‌های آقای «افروغ» کذب است؛ چرا «محصولی» برای مواخذه «افروغ» اقدامی نمی‌کند؟
 این سئوالات هیچگاه پاسخی درخور نیافت همانگونه که امروز سئوال افکار برجسته عمومی که: چرا و چگونه «صادق‌محصولی» علیرغم اتهامات فوق به وزارت کشور رفت؟ هم جوابی دریافت نمی‌کند.
 بزرگ‌ترین ادعای «مجلس هفتم» «اصولگرایی» بود. بزرگ‌ترین ادعای «مجلس هشتم» هم «اصولگرایی» است. آیا تفاوت اصولگرایی هفتم و هشتم تنها در یک «افروغ» است؟

جور دیگر باید زیست

یکی از بستگان من فارغ‌التحصیل حقوق بین‌الملل از دانشگاه «نانت» و استاد مقدمه علم حقوق در دانشگاه تهران است. نقل می‌کرد یکی از همکلاسی‌هایش در فرانسه پس از فارغ‌التحصیلی شغل «رانندگی تاکسی» را انتخاب نموده و گفته است: خیلی خوشحالم از اینکه با مدرک دکتری در حقوق بین‌الملل راننده تاکسی هستم. یعنی هم شغلم را دوست دارم هم تحصیلاتم را.
اکثر ما ایرانی‌ها به تحصیل از زاویه شغل و به شغل از زاویه درامد نگاه می‌کنیم و در نتیجه اکثرا هم نه به تحصیل رشته‌ای که انتخاب کرده‌ایم علاقه‌مندیم و نه شغلی را که در سایه این تحصیل کسب می‌کنیم دوست داریم. در نتیجه از یک‌طرف استاد دانشگاه ما یک گچ‌کار از کار درمی‌آید و گرافیست ما می‌شود جراح جهاز هاضمه و از طرف دیگر؛ آن بر سر علم و فرهنگ وهنر می‌آید که می‌بینیم و چون عیان است حاجت به بیان نیست.
اینکه بین رانندگی تاکسی واصلن تمام مشاغل در ایران و فرانسه تفاوت اساسی است شک نکنید؛ اما مسئله اصلی اینست که این تفاوت نگاه به تحصیل و شغل در دو کشور بوجود آورنده تفاوت در تحصیل و شغل هم شده است.
امروز صبح به اتفاق دوستی روی موتور می‌رفتیم سرکار. پشت گل‌گیر یک کامیون نوشته بود: «عاقبت فرار از مدرسه» ظاهرا راننده کامیون دوست داشت کارمند بانک باشد و حالا نبود. من اما نه از مدرسه فرار کردم ونه از «شیشه‌بری» بدم می‌آید. من از بانک فرار کردم و این عاقبت فرار از بانک است. و البته که عاقبت بدی نیست. به قول «سپهری»: «جور دیگر باید دید» و بعد: جور دیگر باید زیست.

سه‌شنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۷

سنگ بزرگ روی دست راست

آقاي دكتر«محمود احمدي نژاد» در تبليغات رياست جمهوري خويش سنگهاي بزرگي را برداشت و هر چه رندان روزگار متذكر شدند كه سنگ بزرگ نشانه نزدن است؛دردشان ديده و حرفشان شنيده نشد كه؛بيان «احمدي نژاد»گرم تر بود و چونان« كارل ماركس»نقطه ضعف ودرد مردم را مي دانست و دست درست روي نقطه حساس گذاشته بود.

در حالي كه دردمندان به بيداري توده ها از خواب غفلت گرسنگي مي انديشيدند؛«احمدي نژاد» در خاموشي توده ها وغفلت دردمندان مانيفست يك ماده اي خود كه:حضور نفت سر سفره و لزوم احساس تغييرات قيمت نفت در سبد هزينه خانوارهاي ايراني بود را منتشر مي كرد.اگرچه ساير داوطلبين صندلي رياست جمهوري نهم نيز به اندازه آقاي دكتر«احمدي نژاد» درد و زخم را مي شناختند؛ اما هيچكدام به اندازه وي خود را تنها ناجي ملت از فقر وفاقه اقتصادي معرفي نمي كرد و هيچكدام چون او بر طبل مشكلات اقتصادي وضرورت توسعه اقتصادي بيش وپيش از توسعه فرهنگي وسياسي نمي كوفت.

«احمدي نژاد»ريس جمهور شد ودست بر قضا در چشم بر هم زدني قيمت نفت به سقفي رسيد كه از استخراج وفروش اولين بشكه ها تا كنون بازار؛ چنين قيمت وچنين افزايش جهشي در قيمت رابه ثبت نرسانده بود.

سرمستي ناشي از سر ريز شدن دلارهاي باد آورده كار خود را كرد و ريس جمهور جوان نتوانست در آيينه ببيند آنچه را كه ساليان سال زمامدارن پير قبلي در خشت خام - بي اعتباري قيمتهاي جهشي وناگهاني كالاهايي كه اقتصاد تك محصولي كشور هاي جهان سوم يا در حال توسعه بدانها وابسته است - ديده بودند و به اين منظور صندوق ذخيره ارزي و ارزشگذاري واقعي در بودجه براي قيمت كالايي كه پيش بيني قيمت آن نمي تواند دقيق باشد را پيش بيني كرده بودند.

به دستور ریس جمهوربانكها موظف به پرداخت وامهاي تبصره اي شدند و دولت خود را موظف ديد از از ثروت باد آورده جاي خالي را پر كند. ولخرجيهاي غير منطقي و غير ضروري در تنظيم بوجه شروع شد و جشن مايه داري پيش از موعد برگزار شد.در چنين شرايطي آقاي «احمدي نژاد» خود را موظف به نجات گرسنگان دنيا ديد و سخنرانيها شروع شد و به دنبال آن قطعنامه ها و تحريمهاو....وبه يك باره سرچشمه ثروت باد آورده خشكيد و دولت مايه داري مستعجل. «احمدي نژاد»در حالي كه باني تنظيم چند قطعنامه تحريم برعليه ايران در سازمان ملل بود وبه واسطه سخنهاي نسنجيده متعدد كشور را به چالشي عميق با يك اراده جهاني كشانده بود؛چاره را در آن ديد كه براي عملي نمودن نيم بند وعده هاي خود چوب حراج برموجودي«صندوق ذخيره ارزي»كه با خون دل اصلاحات جمع آوري شده بود زند و شد آنچه نبايد مي شد.

امروز قيمت نفت كمتر از پنجاه دلار در هر بشكه است ؛ صندوق ذخيره ارزي خالي است؛سونامي اقتصادي جهاني اتفاق افتاده وعوارض آن در راه است و آقاي « احمدي نژاد» سنگ سنگيني است روي دست جناح راست.به راستي تقصير توده هاي غفلت زده اي كه در خواب زدگي داوطلبانه به سر مي برند چيست؟و تقصير اقليتي بيداركه عمرشان به تلاش براي بيداري ديگران سپري شده است؟

امروز تاوان اشتباهات دیروز را می پردازیم.تا فردا فرصت مغتنمی هست می توانیم موتورهای خود را دقیق تنظیم کنیم تا به قول دوستی در شرایط سخت به روغن سوزی دچار نشویم.

چنین باد. یا حق

سنگ بزرگ روی دست راست

آقای دکتر «احمدی‌نژاد» در تبلیغات ریاست جمهوری خویش سنگ‌های بزرگی را برداشت و هر چه رندان روزگار متذکر شدند که سنگ بزرگ نشانه نزدن است؛ دردشان دیده و حرفشان شنیده نشد که؛ بیان «احمدی‌نژاد» گرم‌تر بود و چونان «کارل مارکس» نقطه ضعف و درد مردم را می‌دانست و دست درست روی نقطه حساس گذاشته بود.
 در حالی که دردمندان به بیداری توده‌ها از خواب غفلت گرسنگی می‌اندیشیدند؛ «احمدی‌نژاد» در خاموشی توده‌ها وغفلت دردمندان مانیفست یک ماده‌ای خود که: حضور "نفت سر سفره و لزوم احساس تغییرات قیمت نفت در سبد هزینه خانوارهای ایرانی" بود را منتشر می‌کرد. اگرچه سایر داوطلبین صندلی ریاست‌جمهوری نهم نیز به اندازه آقای دکتر «احمدی‌نژاد» درد و زخم را می‌شناختند؛ اما هیچکدام به اندازه وی خود را تنها ناجی ملت از فقر و فاقه اقتصادی معرفی نمی‌کرد و هیچکدام چون او بر طبل مشکلات اقتصادی و ضرورت توسعه اقتصادی بیش و پیش از توسعه فرهنگی و سیاسی نمی‌کوفت.
  «احمدی‌نژاد» ریس جمهور شد و دست بر قضا در چشم بر هم زدنی قیمت نفت به سقفی رسید که از استخراج و فروش اولین بشکه‌ها تا کنون بازار؛ چنین قیمت و چنین افزایش جهشی در قیمت را به ثبت نرسانده بود.
 سرمستی ناشی از سر ریز شدن دلارهای باد آورده کار خود را کرد و ریس‌جمهور جوان نتوانست در آیینه ببیند آنچه را که سالیان سال زمامدارن پیر قبلی در خشت خام - بی‌اعتباری قیمتهای جهشی وناگهانی کالاهایی که اقتصاد تک محصولی کشور‌های جهان سوم یا در حال توسعه بدان‌ها وابسته است - دیده بودند و به این منظور «صندوق ذخیره ارزی» و ارزش‌گذاری واقعی در بودجه برای قیمت کالایی که پیش‌بینی قیمت آن نمی‌تواند دقیق باشد را پیش‌بینی کرده بودند.
 به دستور ریس جمهوربانک‌ها موظف به پرداخت وام‌های تبصره‌ای شدند و دولت خود را موظف دید از از ثروت بادآورده جای خالی را پر کند. ولخرجی‌های غیرمنطقی و غیرضروری در تنظیم بوجه شروع شد و جشن مایه‌داری پیش از موعد برگزار شد. در چنین شرایطی آقای «احمدی‌نژاد» خود را موظف به نجات گرسنگان دنیا دید و سخنرانی‌ها شروع شد و به دنبال آن قطعنامه‌ها و تحریم‌ها و.... و به یک باره سرچشمه ثروت بادآورده خشکید و دولت مایه‌داری مستعجل. «احمدی‌نژاد» در حالی که بانی تنظیم چند قطعنامه تحریم برعلیه ایران در سازمان ملل بود و به واسطه سخن‌های نسنجیده متعدد کشور را به چالشی عمیق با یک اراده جهانی کشانده بود؛ چاره را در آن دید که برای عملی نمودن نیم‌بند وعده‌های خود چوب حراج برموجودی «صندوق ذخیره ارزی» که با خون دل اصلاحات جمع آوری شده بود زند و شد آنچه نباید می‌شد.
 امروز قیمت نفت کمتر از پنجاه دلار در هر بشکه است؛ صندوق ذخیره ارزی خالی است؛ سونامی اقتصادی جهانی اتفاق افتاده وعوارض آن در راه است و آقای «احمدی‌نژاد» سنگ سنگینی است روی دست جناح راست. به راستی تقصیر توده‌های غفلت زده‌ای که در خواب‌زدگی داوطلبانه به سر می‌برند چیست؟ و تقصیر اقلیتی بیدارکه عمرشان به تلاش برای بیداری دیگران سپری شده است؟
 امروز تاوان اشتباهات دیروز را می‌پردازیم. تا فردا فرصت مغتنمی هست می‌توانیم موتورهای خود را دقیق تنظیم کنیم تا به قول دوستی در شرایط سخت به روغن‌سوزی دچار نشویم. 
چنین باد. یا حق

دوشنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۷

پای ریگ در کفش فرهنگستان

فارسی را پاس می‌داریم و
زین پس به جای واژه‌های غریب و نامانوس و بیگانه و......:
دکتر، افتخار، دکترای افتخاری
از واژه زیبا مانوس و خودمانی و خیلی چیز دیگر:
علی کردان
استفاده می‌کنیم.

یکشنبه، آبان ۱۹، ۱۳۸۷

اوباما"است

"اوباما"است
«حسین شریعتمداری»طی هفته های گذشته و مقارن باانتخابات ریاست جمهوری آمریکا به دفعات وبا وقاحت کامل از کاه گفته های امثال «تاجزاده»کوه ساخت وبا استفاده از مکانسیم اخذ «لااله»وحذف« الا الله» از فرمایشات فوق،نتیجه گیری کرد که:اصلاح طلبان در آرزوی موفقیت «باراک حسین اوباما»در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا هستند وچنین موفقیتی موفقیت اصلاح طلبان در انتخابات آتی ایران را به همراه خواهد داشت و بلافاصله انواع واقسام تهمت آمریکایی و....را متوجه اصلاح طلبان نمود.

شک نیست که حقیر نیز بدون توجه به ایده های آقای «اوباما»سرفا به دلیل سیاه پوست بودن و برده زاده بودن خوشحال ترم که «اوباما » رای آورد.اما خیلی مضحک است که آقای«شریعتمداری»وکیهان از پوشش خبر نامه و پیام تبریک ریس جمهوری اسلامی ایران به آقای «اوباما» امتناع می کنند.

ظاهرا «اوباما» دیروز با انها بود امروز با ما نیست.

+ نوشته شده در یکشنبه نوزدهم آبان 1387ساعت 19:3 توسط علی مصلحی |

اوباما"است

«حسین شریعتمداری» طی هفته‌های گذشته و مقارن با انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا به دفعات و با وقاحت کامل از کاه گفته‌های امثال «تاج‌زاده» کوه ساخت وبا استفاده از مکانسیم اخذ «لااله» و حذف «الا الله» از فرمایشات فوق، نتیجه‌گیری کرد که: اصلاح‌طلبان در آرزوی موفقیت «باراک حسین اوباما» در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا هستند وچنین موفقیتی موفقیت اصلاح‌طلبان در انتخابات آتی ایران را به همراه خواهد داشت و بلافاصله انواع و اقسام تهمت آمریکایی و.... را متوجه اصلاح‌طلبان نمود.
 شک نیست که حقیر نیز بدون توجه به ایده‌های آقای «اوباما» صرفا به دلیل سیاه پوست بودن و برده‌زاده بودن خوشحال‌ترم که «اوباما» رای آورد. اما خیلی مضحک است که آقای «شریعتمداری» و کیهان از پوشش خبر نامه و پیام تبریک ریس‌جمهوری اسلامی ایران به آقای «اوباما» امتناع می‌کنند. 
ظاهرا «اوباما» دیروز با آنها بود امروز با ما نیست.

چهارشنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۷

مجلس رای نیاورد

دیروز آقای دکتر«علی کردان»استیضاح شد و در کمال تعجب با وجود اینکه کلیه اتهامات وارده به وی:جعل مدرک،عدم صداقت،سوء استفاده چندین ساله از مدرک ومزایای مادی ومعنوی آن و ...در جلسه استیضاح طرح و هیچکدام پاسخ درست ودر خور توجهی نیافت،بازهم ۵۹ نماینده مجلس :۴۵ رای مخالف استیضاح به علاوه۱۴ رای ممتنع،آقای دکتر«علی کردان»و رفتار سوء وی را تایید کردند.
«ایرج بقایی کرمانی »در کتاب طنز«کشورگشایان قاجار» درباره «آغا محمد خان قاجار »نوشته است:آغا محمد خان خوجه نبوده بلکه آنها که او را انتخاب کردند خوجه بودند.

نماینده ای که نمی داند دروغ،جعل، سوءاستفاده از مزایای قانونی یک مدرک وهمه نوع اصرار دروغ بر چنین منکراتی و .....بهترین بهانه برای تنبیه شخص است.اما نه تنها به تنبیه راضی نیست،که حتی به شخص خاطی رای اعتماد یا ممتنع می دهد،مقصر نیست.مقصر ملت اخته ای است که این نماینده را انتخاب کرده.

البته دیگر نمایندگانی هم که در جلسه دیروز به استیضاح رای سفید دادند کار شاقی نکرده اند،بلکه اقرار به اشتباه سه ماه پیش خود نمو دند.در این باره حسین قاضیان توضیحات زیبایی دارند.

+ نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم آبان 1387ساعت 14:50 توسط علی مصلحی

مجلس رای نیاورد

دیروز آقای دکتر «علی کردان» استیضاح شد و در کمال تعجب با وجود اینکه کلیه اتهامات وارده به وی: جعل مدرک، عدم صداقت، سوء‌استفاده چندین ساله از مدرک و مزایای مادی ومعنوی آن و... در جلسه استیضاح طرح و هیچکدام پاسخ درست و درخور توجهی نیافت، بازهم ۵۹ نماینده مجلس = ۴۵ رای مخالف استیضاح +۱۴ رای ممتنع، آقای دکتر «علی کردان» و رفتار سوء وی را تایید کردند.
 «ایرج بقایی کرمانی» در کتاب طنز «کشورگشایان قاجار» درباره «آغا محمد خان قاجار» نوشته است: آغا محمد خان خوجه نبوده بلکه آن‌ها که او را انتخاب کردند خوجه بودند.
 نماینده‌ای که نمی‌داند دروغ، جعل، سوءاستفاده از مزایای قانونی یک مدرک و همه نوع اصرار دروغ بر چنین منکراتی و..... بهترین بهانه برای تنبیه شخص است. اما نه تنها به تنبیه راضی نیست، که حتی به شخص خاطی رای اعتماد یا ممتنع می‌دهد، مقصر نیست. مقصر ملت اخته‌ای است که این نماینده را انتخاب کرده. 
البته دیگر نمایندگانی هم که در جلسه دیروز به استیضاح رای سفید دادند کار شاقی نکرده‌اند، بلکه اقرار به اشتباه سه ماه پیش خود نمودند. در این باره حسین قاضیان توضیحات زیبایی دارند.

شنبه، آبان ۱۱، ۱۳۸۷

مددی

حجاب چون بدری، زین فرشتگان چه کسی است
که پشت صورتکش، صورت مهیبی نیست؟
مگر تدارک این شور و شر برای بشر
همه به جزیه دندان زدن به سیبی نیست؟
 (مرحوم «حسین منزوی»)
به هیچ عنوان قصد اهانت یا تخطئه «مددی» را ندارم. همچنانکه بر آن هم نیستم تا حکم به معصومیت یا برائت او بدهم. قصد ایراد ندارم چرا که من هم یک انسان هستم و غریزه جنسی دارم و شاید جنون سکس هم داشته باشم. می‌توانم بالقوه «مددی» دیگری باشم و اگر مسئول «معاونت‌فرهنگی» یک دانشگاه شدم؛ دانشجویی از جنس مخالف به من مراجعه کرد و.... الخ؛ آیا به یک «مددی» بالفعل تبدیل می‌شوم یا نه؟ الله‌اعلم.
پس از آنکه حدود یکسال بود دیدن موبایل واصطلاحا بلوتوث‌بازی را بر خود حرام کرده بودم، شب گذشته در دفتر یکی از دوستان ناغافل و البته علاقمند؛ فیلم مربوط به حادثه دانشگاه زنجان را دیدم. باور کنید حالم به شدت خراب شد و به شدت از خودم که یک مرد هستم متنفر شدم.

چهارشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۷

حکایت همچنان باقی است

استاداحمد اسلامی استاد


الهیات دانشگاههای اصفهان وکاشان



ممنوع التدریس شد.

+ نوشته شده در چهارشنبه هشتم آبان 1387ساعت 13:13 توسط علی مصلحی

حکایت همچنان باقی است

استاد «احمد اسلامی»  استاد
الهیات دانشگاه‌های اصفهان و کاشان
ممنوع‌التدریس شد.

+ نوشته شده در چهارشنبه هشتم آبان 1387ساعت 13:13 توسط علی مصلحی

سه‌شنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۷

کاندیدای برنده


زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب ومست / پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست

آقاي دكتر « احمد شيرزاد» عضو « شوراي مركزي حزب مشاركت » كه به دعوت جمعي از اصلاح طلبان كاشاني در كاشان حضور داشت؛ طي سخنان كوتاهي وضعيت موجود كشور در زمينه مسايل سياسي؛ فرهنگي ؛ اقتصادي؛ وعلمي را تشريح واعلام كرد متاسفانه در هيچ يك از زمينه ها در حال حاضر وضعيت مطلوبي وجود ندارد و بااين تصويرواين شرايط چشم انداز روشني براي آينده نيز نمي توان متصور شد.

اين استاد دانشگاه سپس با ارائه مصاديق ومثالهايي به تبيين وضيعيت موجود و عوامل بوجود آورنده آن آشاره كرد.

دكتر«شيرزاد»در زمينه سياست خارجي با اشاره به چالش هاي متعدد پيش آمده طي سه سال اخير بين ايران واكثر كشورهاي جهان و تصويب چهار قطعنامه عليه ايران بزرگترين افتخار سياست خارجي دولت نهم را « هورا كشيدن ‌‌<هوگو چاوز>به نفع ايران »خواند؛ واعلام كرد چنانكه عقلاي قوم به فكر چاره نباشند وضيعت هر لحظه بد تر ازاين خواهد شد.وي پس از آنكه اظهار داشت در زمينه هاي اقتصادي و فرهنگي مصاديق آنقدر عيان است كه حاجت به بيان نيست؛در زمينه اخلاقي با اشاره قرار دادن مورد « مدرك تحصيلي» دكتر« علي كردان» وحواشي متعدد اين اتفاق نتيجه گيري كرد : اگرچه با توجه به شواهد موجود به لحاظ اخلاقي بستر مناسبي براي سقوط جامعه به پرتگاههاي اخلاقي فراهم شده است؛اما بايد از آنانكه مشعل موضوع «كردان » را در بدترين شرايط موجود روشن نگه داشتندتشكر كرد؛زيرا اين موضوع تلنگر بزرگي بود به آنانكه با شتاب به سمت پرتگاه مي رفتند.

اين تحصيل كرده « فيزيك هسته اي» پس از آن به تشريح موضوع « انرژي هسته اي» وبحث هاي پيرامون آن پرداخت و ضمن سخنراني و همچنين پس از پايان سخنراني در پاسخ به سوالي اظهار داشت : با توجه به شواهد و معيارهاي دقيق علمي وضعيت « انرژي هسته اي » كشور با آنچه ادعا مي شود تفاوت فاحشي دارد.وي براي اثبات ادعاي خود ادعا كرد بارها از مدعيان پيشرفتهاي علمي در زمينه« انرژي هسته اي» تقاضاي مناظره رو در رو نموده كه هر بار به دليلي واهي امتناع نموده اند.

دكتر« شيرزاد»عضو شوراي مركزي« مشاركت» در اين سخنراني با تعريف سه نوع بازي انتخاباتي به تشريح نظر حزب متبوع خود در مورد انتخابات رياست جمهوري آينده پرداخت.وي گفت يراي يك بازي با 3 پيش فرض روبه رو هستيم:1-بازي برد2-بازي باخت 3 –بازي باخت با اطلاع از نتيجه اما بازي براي سرمايه گذاري(استراتژي)

.اين نماينده سابق مجلس پس از تشريح سه فرض موجود ؛ انتخابات مجلس هفتم وهشتم را براي اصلاح طلبان از نوع دوم( بازي باخت) وبازيي كه از تنور گرم اصلاح طلبان نان براي اصولگرايان درامد خواند.انتخابات رياست جمهوري 76 را در شكل از نوع سوم(استراتژي) اما در نتيجه از نوع اول (برد) خواند و اعلام كرد : اصلاح طلبان ديگر حاضر نيستند تنوري كه از آن نان اصلاح طلبان در نمي ايد(بازي باخت) را گرم كنند.وي با احترام به تما م كانديد هاي رياست جمهوري آينده آعلام كرد: كف خواسته هاي ما براي شركت در انتخابات آينده؛مخالفت تام وتمام با راي آوردن آقاي دكتر« احمدي نژاد» و سقف آرزويمان راي آوردن آقاي« خاتمي» است وبدين منظور موتورهاي خود را از هم اكنون روشن نموده ايم.

یاعلی

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم مهر 1387ساعت 1:18 توسط علی مصلحی

کاندیدای برنده

زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست / پیرهن چاک و غزل‌خوان و صراحی در دست

آقای دکتر «احمد شیرزاد» عضو «شورای مرکزی حزب مشارکت» که به دعوت جمعی از اصلاح‌طلبان کاشانی در کاشان حضور داشت؛ طی سخنان کوتاهی وضعیت موجود کشور در زمینه مسایل سیاسی؛ فرهنگی؛ اقتصادی؛ وعلمی را تشریح واعلام کرد متاسفانه در هیچ یک از زمینه‌ها در حال حاضر وضعیت مطلوبی وجود ندارد و با این تصویرو این شرایط چشم‌انداز روشنی برای آینده نیز نمی‌توان متصور شد.
 این استاد دانشگاه سپس با ارائه مصادیق و مثال‌هایی به تبیین وضیعیت موجود و عوامل بوجود آورنده آن اشاره کرد.
 دکتر «شیرزاد» در زمینه سیاست خارجی با اشاره به چالش‌های متعدد پیش آمده طی سه سال اخیر بین ایران و اکثر کشورهای جهان و تصویب چهار قطعنامه علیه ایران بزرگ‌ترین افتخار سیاست خارجی دولت نهم را هورا کشیدن ‌ «هوگوچاوز» به نفع ایران» خواند؛ و اعلام کرد چنانکه عقلای قوم به فکر چاره نباشند وضیعت هر لحظه بد‌تر ازاین خواهد شد. وی پس از آنکه اظهار داشت در زمینه‌های اقتصادی و فرهنگی مصادیق آنقدر عیان است که حاجت به بیان نیست؛ در زمینه اخلاقی با اشاره به قرار دادن مورد «مدرک تحصیلی» دکتر «علی کردان» وحواشی متعدد این اتفاق نتیجه گیری کرد: اگرچه با توجه به شواهد موجود به لحاظ اخلاقی بستر مناسبی برای سقوط جامعه به پرتگاه‌های اخلاقی فراهم شده است؛ اما باید از آنانکه مشعل موضوع «کردان» را در بد‌ترین شرایط موجود روشن نگه داشتند تشکر کرد؛ زیرا این موضوع تلنگر بزرگی بود به آنانکه با شتاب به سمت پرتگاه می‌رفتند.
 این تحصیل کرده «فیزیک هسته‌ای» پس از آن به تشریح موضوع «انرژی هسته‌ای» و بحث‌های پیرامون آن پرداخت و ضمن سخنرانی و همچنین پس از پایان سخنرانی در پاسخ به سوالی اظهار داشت: با توجه به شواهد و معیارهای دقیق علمی وضعیت «انرژی هسته‌ای» کشور با آنچه ادعا می‌شود تفاوت فاحشی دارد. وی برای اثبات ادعای خود ادعا کرد بار‌ها از مدعیان پیشرفت‌های علمی در زمینه «انرژی هسته‌ای» تقاضای مناظره رو در رو نموده که هر بار به دلیلی واهی امتناع نموده‌اند.
 دکتر «شیرزاد» عضو شورای مرکزی «مشارکت» در این سخنرانی با تعریف سه نوع بازی انتخاباتی به تشریح نظر حزب متبوع خود در مورد انتخابات ریاست جمهوری آینده پرداخت. وی گفت یرای یک بازی با ۳ پیش فرض روبه رو هستیم: ۱-بازی برد۲-بازی باخت ۳ –بازی باخت با اطلاع از نتیجه اما بازی برای سرمایه گذاری (استراتژی)
 این نماینده سابق مجلس پس از تشریح سه فرض موجود؛ انتخابات مجلس هفتم و هشتم را برای اصلاح‌طلبان از نوع دوم (بازی باخت) وبازیی که از تنور گرم اصلاح‌طلبان نان برای اصولگرایان درامد خواند. انتخابات ریاست جمهوری ۷۶ را در شکل از نوع سوم (استراتژی) اما در نتیجه از نوع اول (برد) خواند و اعلام کرد: اصلاح طلبان دیگر حاضر نیستند تنوری که از آن نان اصلاح طلبان در نمی‌‌آید (بازی باخت) را گرم کنند. وی با احترام به تمام کاندید‌اهای ریاست جمهوری آینده آعلام کرد: کف خواسته‌های ما برای شرکت در انتخابات آینده؛ مخالفت تام و تمام با رای آوردن آقای دکتر «احمدی‌نژاد» و سقف آرزویمان رای آوردن آقای «خاتمی» است وبدین منظور موتورهای خود را از هم اکنون روشن نموده‌ایم. 
یاعلی

اختلاف نظر

در تـنـازع مـشـت برهـم مـی‌زدند     /      کـه ز سِــر نـام‌هـا غـافـل بـدند

 «جلالدین رومی» حکایت زیبایی دارد در باب «حقیقت». تمثیل حقیقت واحد انگور و نام‌های متعدد و متفاوت بر آنکه ناشی از زبان‌های مختلف بود و همین اختلاف زبان منجر به اختلاف دیدگاه و نهایتا نادیده انگاشتن «حقیقت» شده بود.
در خبر‌ها خواندم که آقای «قالیباف» شهردار فعلی تهران به عنوان هشتمین یا نهمین (تردید از من است) شهردار موفق دنیا انتخاب شدند. مطمئنن اگر آنانکه در مورد «قالیباف» اظهارنظر کرده‌اند؛ قرار بود در مورد آقای «احمدی‌نژاد» شهردار سابق تهران؛ اظهار نظر کنند نتیجه کاملن متفاوت بود.
آقای «احمدی‌نژاد» شهرداری است که مدعی است از حداکثر ظرفیت‌های موجود برای اداره شهر بهترین استفاده را نموده‌است. آقای «قالیباف» هم همین ادعا را دارد؛ و علی‌القاعده اکثر مردم ادعای شخص عرب در مورد دوغ خودشان را دارند. اما اظهارنظرکنندگان و داوران نظراتی کاملن متفاوت و مختلف دارند. این اختلاف و تفاوت نظر از کجا ناشی می‌شود؟
شک نیست قسمتی به تفاوت نظر آقایان «قالیباف» و «احمدی‌نژاد» برمی‌گردد که طبیعی است. مثلن یکی در مورد مشکل ترافیک طرح «مونوریل» را چاره می‌داند و دیگری در مورد همین مشکل طرح گسترش «مترو» را. مشکلی واحد اما راه‌های حل و چاره متفاوت. اینکه کدام راه چاره به سلامت نزدیک‌تر است با کار‌شناسان است.
قسمت دیگری از اختلاف نیز به اختلاف نظر داوران و اشخاص مورد قضاوت برمی‌گردد. مثلن: ممکن است داوری که در مورد آقای «قالیباف» نظر مثبتی دارد در مورد آقای «احمدی‌نژاد» نظر منفی و البته شخصی داشته باشد؛ و این نظر شخصی بی‌تاثیر در قضاوت نهایی نیست. می‌توان دلایل طبیعی و منطقی دیگری که باعث تفاوت فاحش نظر می‌شود برشمرد که مجموعن با دلایل شمرده شده درصد بسیار کمی تاثیر را در قضاوت نهایی دارند. اما دلایل غیرطبیعی؛ غیرمنطقی؛ و غیرمتعارف تفاوت رای و قضاوت‌های اینچنین چیست و کجاست؟
آیا می‌توان همچون «مولوی» متصور شد که «حقیقت» یکی است؛ ولی زبان‌های بیان آن متفاوت؟ آیا تمثیل «جلال‌الدین» در چنین موارد اختلافی مصداق و کاربرد دارد؟ در این باره بیشتر گفتگو خواهیم کرد.
توضیح ضروری اینکه این نوشتار هیچ گونه قضاوتی در مورد آقایان «قالیباف» و «احمدی‌نژاد» ودوره مدیریت آنان نداشته و صرفن به عنوان الگو و مثال مورد استفاده قرار گرفته است.

یکشنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۷

نبشتن

نیازی نیست به خودم یادآوری کنم؛ چند سال پیش دوستانم در شورای نویسندگان «انتظار» می‌خواستند ویزه‌نامه شماره دهم را منتشر کنند، و آن زمان من چگونه بودم.
نیازی نیست «مجتبی خلیلی» به من یادآوری کند که چندین و چندبار از من خواست، چند خطی قلمی کنم و من اصلن نتوانستم که نتوانستم. باورکنید «مجتبی» دست آخر خسته شد و از من خواست روی یک برگه کاغذ بنویسم: «نمی‌توانم بنویسم» و دریغا که آن هم نتوانستم.
اما حالا نیازی هست که بگویم: همه این‌ها بهانه‌ای شد برای اینکه بنویسم و بگویم که اینروز‌ها سرشارم از نوشتن و سرشارم از نیاز به نوشتن. اینکه نوشتن می‌توانم، شک نیست همین که می‌بینید، حکایت توانستن است. اما آنکه نوشتن می‌دانم، حکایت دیگری است و قضاوت این حکایت با شما و این زمان بگذار تا وقت دگر.
 «حقا، و به حرمتِ دوستی، که نمی‌دانم اینکه می‌نویسم راهِ سعادت است که می‌روم، یا راهِ شقاوت و حقا که نمی‌دانم اینکه نبشتم طاعت است یا معصیت»
 «عین القضات»

چهارشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۷

نامه سرگشاده ریگ به مهدی کروبی

اصلا آدم باید متفاوت باشد. تنوع‌طلب. بعضی می‌گویند بهترین شناگر، شناگری است که زود‌تر از دیگران خود را به خط پایان برساند. من می‌گویم نه! بهترین شناگر شناگری است که خلاف جهت آب یا رود یا سود یا بازار و یا خلاف خیلی چیزهای دیگر شنا کند.
من با خود اندیشیدم چه گونه می‌توانم بهترین شناگر باشم رفتم لب رودخونه دیدم خروس می‌خو... (ببخشید حواسم پرت شد) رفتم کنار رودخانه ببینم جهت آب کجاست دیدم آقای «مهدی کروبی» دارد ابوعطا می‌خواند، آقای «جنتی» دشتی، آقای «محتشمی» که خارج از دستگاه بود. بگذریم. خلاصه اینکه دیدم همه می‌خوانند، الا یک سید نورانی بزرگوار که یک عبای نقره‌ای هم پوشیده و هیچ نمی‌گوید. اما همه هی نامه سرگشاده می‌نویسند که چرا تو نمی‌خوانی؟ و او جواب می‌دهد که:
 «اگر از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیهوده به جایی نرسد»
و در این میان «مهدی خان کروبی» مانده‌است بی‌نامه سرگشاده. مانند ارشمیدس که از خوشحالی کشف علمی‌اش فریاد یافتم یافتم سر می‌داد، دلم قنج می‌رفت که خلاف مسیر آب یا رود یا سود یا بازار یا... را یافتم: حالا که همه در مسیر رود اصلاحات، به «خاتمی» نامه سرگشاده می‌نویسند، من خلاف این مسیر به آقای «کروبی» نامه سرگشاده می‌نویسم.
زود دست به کار شدم. حالا این شما و این هم نامه سرگشاده ریگ به آقای «مهدی کروبی»:
جناب آقای مهدی کروبی دبیر محترم کل حزب محترم «اعتماد ملی» سلام.
امیدوارم حال شما و آقای «منتجب نیا» و آقای «گرامی مقدم» و آقای «افخمی» و همه مردمی که دلشان برای ماهی ۵۰۰۰۰ صدقه سری جنابعالی تنگ شده‌است خوب باشد. چون می‌دانم که برای شما صندلی قرمز ریاست مجلس نهم از احوالات ما مهم‌تر است، ضمنا شما کارهای مهم زیادی دارید، حواس مبارک صامعه و باصره و... جنابعالی را به گفتن احوالات خودم نرنجانم و یک‌راست بروم سر اصل مطلب:
آقای «کروبی» من و خیلی زیاد از مردم از اینکه فهمیدیم شما می‌خواهید رییس‌جمهور ما شوید و رسما کاندیداتوری خود را برای انتخابات ریاست‌جمهوری آتی اعلام نموده‌اید خیلی خوشحال شدیم. می‌دانی چرا؟ به خیلی دلایل.
اولا همه می‌دانند شما از پیشرو‌ترین نیروهای این نظام هستید و هیچ مقامی حتی «دادگاه ویژه روحانیت» هم نمی‌تواند کوچک‌ترین گیری به شما بدهد. کما اینکه تا کنون نتوانسته. اما یک سری نیروی بی‌سواد مثل «اسداله بیات زنجانی»، و بی‌عرضه مثل «عبداله نوری»، و با سابقه مبارزاتی بسیار کم مثل «موسوی خویینی‌ها» که عمرا سواد و عرضه و سابقه جنابعالی را ندارند، را به را ماشین قراضه‌اشان جلو ساختمان «دادگاه ویژه روحانیت» پارک است. تازه اگر هم بخواهند رییس‌جمهور شوند، عرضه رد شدن از صافی معروفه را ندارند. نکته جالب اینکه چون خودشان چنین عرضه‌ای ندارند آمده‌اند به یک بی‌عرضه‌تر از خود «محمد خاتمی» گفته‌اند کاندیدا شود. زهی خیال باطل. از آن صافی معروف فقط یک نفر اصطلاحا اصلاح‌طلب (بین خودمان باشد من که می‌دانم شما نیستی اما پزش را می‌دهی) رد می‌شود و آنهم کسی نیست جز «مهدی خان کروبی».
دوما: هیچ کاندیدایی مثل شما شانس نداشته که کهنه‌کار‌ترین روزنامه دولتی ایران «کیهان» و روزنامه دوست و برادر «رسالت» اینهمه از کاندیداتوری‌اش خوشحال شوند. باور نمی‌کنی مطالب همین دو ماه اخیر این دو روزنامه را بخوانی باور می‌کنی.
سوما اینکه: اگر چه همه پیش‌بینی‌ها و نظرسنجی‌ها در سطح بیت و حوزه مشاوران می‌گویند که: مردم می‌خواهند آقای دکتر «احمدی‌نژاد» یک دوره دیگر باشد، اما ما همه می‌دانیم که مرد بزرگی مثل شما نه تنها نظر‌سنجی و پیش‌بینی و رمالی و..... را قبول ندارد، بلکه اصلا نظر را قبول ندارد. شاهد زنده می‌خواهی: مجلس ششم حضرتعالی خیلی راحت نظر اکثریت مجلس در مورد لایحه «اصلاحیه قانون مطبوعات» را به راحتی آب خوردن رد کردی. آنروز بعضی‌ها فکر می‌کردند شما با اصلاحیه‌اش مشکلی داری اما کور خوانده بودند که شما با اصل آن یعنی «قانون» مشکل داری.
چهارما اینکه: بعضی‌ها فکر می‌کنند شما که به این زودی فعالیت‌های انتخاباتی را شروع کرده‌ای برای ریاست‌جمهوری آینده به میدان رقابت آمده‌ای. اما بین خودمان باشد فقط من می‌دانم شما برای صندلی نمی‌دانم چه رنگی ریاست‌جمهوری ارزشی قایل نیستی و این کورس زودهنگام برای فتح سنگر «ریاست مجلس نهم» و صنلی قرمز رنگ آن است.
زیاده عرضی نیست. اینکه بعضی از بندهای نامه که می‌بایست بین خودمان باشد، چرا در این نامه سرگشاده عنوان شد خودتان بعد از ریاست برای خلایق می‌توضیحید.
الاحقر: ریگ بیابان

چهارشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۷

تاریکخانه

روي پنجره دیگری مقاله اي طنز با موضوعات گوناگون نوشته بودم واز جمله موضوعات يكي هم موضوع مدرك دكتري آقاي « كردان» وزير كشور بود.دوستم مهدی برايم پيام گذاشت كه : موضوع كردان ديگر قديمي شد در باره موضوعي ديگر بنويس.وصد البته كه حق با اوست ما هميشه عادت داريم از موضوعات بزرگ وسخت به آساني وكوچكي بگذريم.وظاهرا براي عبور اسان وسريع ما از موضوعاتي اينچنين يك خرد پنهاني براي عبور؛ شرايط تدارك مي كند.گويا براي عبور از « عباس پاليزدار» « تاريكخانه فكر» تشكيل وسريعا تصميم ميگيرند كه براي رهايي از شر « پاليزدار» بايد از « كردان» گذشت.اينكه « پاليزدار» و « كردان» براي تداركات عاليجنابان از چندين وچند انسان و آبرو چگونه وبه چه آساني گذشتند؛ خود حكايتها دارد و مجالها ميخواهد.

« مسعود بهنود» در كتاب « دربند اما سبز» حكايت دردناكي از گفتگوي كوتاهش با « موسوي» يا همان « كاظمي » قتلهاي زنجيره اي نقل مي كند.

من اگر جاي « عباس پاليزدار» و « علي كردان» بودم ؛ بعد از خواندن حكايت « كاظمي» في الفور چوبه دار عمر وآبرويم را از دوش برمي داشتم و از « تاريكخانه» به ميان مردم مي آمدم.اگر چه ظاهرا آقايان « پاليزدار» و « كردان» بهنود نمي خوانند ؛ اما تاريخ درون خود « بهنود» و« كاظمي » بسيار دارد.و « شريعتمداراني» كه براي « نيمه تاريك» قلم مي زنند.

ايا « پاليزدار»ان و « كردان » هاي امروز تصويرفرداي آويخته شدن از داري كه اكنون خود بر دوش مي كشند را مي بينند؟

تاريخ سرشار از چنين تصاويري است.

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم مهر 1387ساعت 0:30 توسط علی مصلحی | آرشیو نظرات

تاریکخانه

روي پنجره دیگری مقاله‌اي طنز با موضوعات گوناگون نوشته بودم و از جمله موضوعات يكي هم موضوع مدرك دكتري آقاي «كردان» وزير كشور بود .دوستم «مهدی» برايم پيام گذاشت كه: "موضوع «كردان» ديگر قديمي شد درباره موضوعي ديگر بنويس". و صد البته كه حق با اوست ما هميشه عادت داريم از موضوعات بزرگ و سخت به آساني و كوچكي بگذريم. وظاهرا براي عبور آسان و سريع ما از موضوعاتي اينچنين٫ يك خرد پنهاني براي عبور؛ شرايط تدارك مي‌كند.
گويا براي عبور از «عباس پاليزدار» «تاريكخانه فكر» تشكيل و سريعا تصميم مي‌گيرند كه براي رهايي از شر «‌پاليزدار» بايد از «كردان» گذشت. اينكه «پاليزدار» و «كردان» براي تداركات عاليجنابان از چندين و چند انسان و آبرو چگونه و به چه آساني گذشتند؛ خود حكايتها دارد و مجال‌ها مي‌خواهد.

«مسعود بهنود» در كتاب «دربند اما سبز» حكايت دردناكي از گفتگوي كوتاهش با «موسوي» يا همان «كاظمي» قتل‌هاي زنجيره‌اي نقل مي‌كند.

من اگر جاي «عباس پاليزدار» و «علي كردان» بودم؛ بعد از خواندن حكايت «كاظمي» في‌الفور چوبه دار عمر و آبرويم را از دوش برمي‌داشتم و از «تاريكخانه» به ميان مردم مي‌آمدم. اگر چه ظاهرا آقايان «پاليزدار» و «كردان» بهنود نمي‌خوانند؛ اما تاريخ درون خود «بهنود» و«كاظمي» بسيار دارد. و «شريعتمداراني» كه براي «نيمه تاريك» قلم مي‌زنند.

آيا «پاليزدار»ان و «كردان»هاي امروز تصويرفرداي آويخته شدن از داري كه اكنون خود بر دوش مي‌كشند را مي‌بينند؟

تاريخ سرشار از چنين تصاويري است.

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم مهر 1387ساعت 0:30 توسط علی مصلحی | آرشیو نظرات

شنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۷

حافظ

کس چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب / تاسر زلف سخن را به قلم شانه زدند
از کودکی با نام خواجه رندان لسان الغیب «حافظ» شیرازی آشنا بوده‌ام. گو اینکه دیپلم دارم و به ضرورت از سالهای ظاهرا سوم یا چهارم تحصیل شعر خواجه را در کتاب درسی خوانده‌ام. سالها بعد در دوره دبیرستان در رشته تحصیلی «فرهنگ‌وادب» که بیش از پیش با شعر و ادب سر و کار دارد بارها و بارها نام «حافظ» را شنیدم به عنوان شاعری بزرگ یا بزرگ‌ترین شاعر ایران. اولین شاعری که بیش از دیگر شاعران پارسی‌گو مورد توجه واقبال اهالی ادب شرق وغرب ومستشرقان قرار گرفته و دیوان اشعارش بیش از شعر دیگر پارسی‌سرایان به زبانهای زنده دنیا ترجمه شده‌است. پیرامون شخصیت «حافظ» هم حرف‌ها و بحث‌های فراوان خواندم و شنیدم.
اما آنچه طی همه این سالها به آن کمترین توجه را داشتم و اکنون فرصت و فراغتی و سعادتی دست داده است تا به آن بیشتر توجه کنم «شعر» حافظ است. مطمئنا درک و دریافت کامل از شعر خواجه برای هیچ‌کس با هر نوع نگاه، نه تنها ممکن نیست بلکه با فرض میانگین صد سال برای سن افراد انسانی این مدت (صد سال) برای درک و دریافت آن‌همه هنر، زیبایی، خلاقیت و... بسیار کم و چه بسا چندین برابر چنین زمانی هم کم باشد.این واقعیتی است که حافظ پژوهان منصف به آن اقرار و اعتراف دارند. برای این کمترین که در آستانه نیمه دوم عمر قرار دارم و نیمه اول، به هر روی به غفلت گذشته است، گنگی نسبت به شعر خواجه بیشتر.
اما با همه این گنگی احساس می‌کنم، همین اندک درک مختصر برای بهبودی و بهزیستی من بزرگترین سرمایه و بیشترین بها است.
××××
امسال برای اولین‌بار فرصتی دست داد تا مقدمه استاد علامه «محمدقزوینی» بر «دیوان‌حافظ» را بخوانم. جستجو و تتبع استاد علامه «قزوینی» به همراه مرحوم دکتر «قاسم‌غنی» اگر نشود گفت بی‌نظیر، می‌توان با اطمینان گفت کم‌نظیر است. اگر سایر زحمات ارزنده و ارجمند علامه «قزوینی» و مرحوم «غنی» به ادبیات این کشور را نادیده انگاریم، این دو تن با همین «دیوان‌حافظ» دین خودشان را به ادبیات ایران و «حافظ» ادبیات ایران ادا نموده‌اند.
صبحدم از عرش می‌آمد خروشی عقل گفت / قدسیان گویی که شعر «حافظ» از بر می‌کنند.
بیستم مهر ماه روز «حافظ» مبارک.

+ علی مصلحی ; ۱۱:٥۳ ‎ب.ظ ; ۱۳۸٧/٧/٢٠
اگر به خانه من آمدي،براي من اي مهربان چراغ بياور(15چراغ)

حکایت همچنان باقی است


گفت آن یارکزو گشت سر دار بلند / ................
نزديك به 2500 سال پيش «سقراط» به علت كشف و اقرار به «حقيقت» و حقيقت جويي و حقيقت پرستي،‌ مجبور به نوشيدن جامي شد كه تلخي آن تا به امروز در ذائقه حقيقت مانده است. به راستي آيا آنانكه به آساني «شوكران» را تهيه كردند، و آنانكه به آساني جام آوردند و در جام ريختند، و آنانكه جام را به دست «سقراط» دادند، و آنانكه دستور دادند و مجبور كردند بنوشد، وآنانكه تماشا كردند نوشيدن «شوكران» را به آساني، و خيلي‌هاي ديگر كه به آساني در افسانه «حقيقت» و «شوكران» حضور داشتند، آيا نمي‌توانستند به همان آساني كه «سقراط» به «حقيقت» نگاه مي‌كند؛ نگاه كنند؟ يا اينكه بوده‌اند فقط و فقط براي كشف «شوكران»؟1
تاريخ لابه‌لاي هر يك از برگ‌هاي خود رنگي به رنگ «شفق» دارد.«مشقي» به بلنداي «عشق» و «حقيقتي» به عظمت «شوكران».
تاريخ يك روز «هابيل» دارد. يك روز «سقراط» يك روز «عين القضات».
ديرو‌ز(«بابي ساندز» را خودكشي كردند)2
امروز احتمالا «عماالدين باقي» زندان نيست.
فردا: حكايت همچنان باقي است.
پانوشت:
1-نگاه کنید به «کاشفان فروتن شوکران» زنده یاد احمد شاملو
2-نگاه كنيد به «با آفتاب صميمي» مجموعه «از اسمان سبز» زنده ياد سلمان هراتي

چهارشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۷

خاتمی نمی‌آید

من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم / محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
از شروع دوره رهبري آقاي «خامنه‌اي» تاكنون، شرايط بدينگونه بوده است كه، وقتي دوره مديريت هر يك از روئساي سه قوه تمام مي‌شده، ريس مربوط در يكي از جايگاههاي: «حوزه مشاوران رهبري» يا «نماينده مقام رهبري در مجمع تشخيص مصلحت» يا «امام‌جمعه موقت تهران» كه شوراي سياستگذاري آن توسط رهبري انتخاب و اداره مي‌شود، انتصاب و مشغول بكار مي‌شده است. از آن زمان تا كنون اين قاعده يك استثنا داشته و آن شخص «ريس دولت هفتم و هشتم» آقاي «خاتمي» بوده است. به نظر مي‌رسد اراده‌اي قوي‌تر از اراده راي مردم و اراده اربابان علم و هنر و منطق كه دوره رياست جمهوري آقاي «خاتمي» را دوره درخشاني دانسته و خواستار رجوع به مديرت و تفكرات مديريتي او هستند وجود دارد، كه نه تنها چنان مديريت و تفكري را برنمي‌تابد، بلكه آن مديريت را مخرب دانسته و معتقد است در دوره «قحط الرجال» زندگي مي‌كنيم و از بزرگترين موهبت‌ها در اين دوره حضور شخص و تفكر آقاي دكتر «محموداحمدي‌نژاد» است.
از نظر اين اراده هرگونه دليل و مدرك علمي و منطقي كه به عنوان محكي براي مقايسه دوره‌هاي مختلف مديريت كشوري ارايه شود فاقد اعتبار است، و تنها مرجع محل اعتبار، گزارشها و آمارهاي ارايه شده آقاي دكتر «احمدي‌نژاد» و دوستان اوست.
در چنين شرايطي حضور «خاتمي» كه سهل است، حضور«افلاطون» هم كمترين بهانه و توجيهي براي دلبستن به «اصلاح» نيست.
«خاتمي » نمي آيد. «خاتمي» هنوز سر از آن دريايي كه در پيشاني انتخابات دوره هشتم رياست جمهوري براي صيد «دردانه عشق» در آن غوص كرد برنياورده است.
«پيش‌شرط‌هاي» «خاتمي» پيش از آنكه شرط باشد، بيان صريحي است كه : نه تنها من نمي‌آيم بلكه از دلبستگان «واقعي» مردم و نظام هم مي‌خواهم كه اجازه دهيد حداقل يك دوره ديگر آقاي «احمدي‌نژاد» رييس‌جمهور باشد.
عشق دردانه ست و من غواص و دريا ميكده / سر فرو بردم در آنجا تا كجا سر بر كنم

سه‌شنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۷

چوپانان دروغ‌گو۴

«حسن‌رشوند» طی یادداشتی با عنوان «نیویورک میزبان سفیر تمدن اسلامی» در روزنامه دولتی «ایران» نوشت: «اجلاس سالانه مجمع عمومی سازمان ملل را می‌توان به عنوان مجموعه‌ای برای تبادل‌نظر دیپلماتیک مقامات عالی‌رتبه کشور‌ها دانست. از زمان پیروزی انقلاب اسلامی، این اجلاس فرصت خوبی برای انتقال پیام انقلاب و تظلم‌خواهی جمهوری‌اسلامی از قدرتهای زورگو بوده است. تبلور این فعالیت را می‌توان طی سالهای۱۳۸۴-۸۷ و با حضور پررنگ دکتر «احمدی‌نژاد» جست‌وجو کرد»
شایسته بود آقای «رشوند» توجه می‌نمودند تبلور واقعی وعینی تظلم‌خواهی مردم ایران، شهید «محمدعلی‌رجایی» بود که در صحن عمومی سازمان ملل، آثار شکنجه‌های خود را عریان در مقابل دیدگان مبهوت نمایندگان کشورهای جهان به نمایش گذاشت. ضمنا شایسته‌تر بود فراموش نمی‌کردند که رییس‌جمهور موصوفشان در شعارهای تبلیغاتی انتخاباتی خود را «رجایی‌دوم» می‌نامید.
شایسته بود نویسنده مذکور توجه می‌نمودند: پس از پیروزی انقلاب فقط یک بار سازمان ملل در مقابل نماینده ایران و طرح مبتکرانه «گفتگوی‌تمدن‌ها» سر تعظیم فرود آورد، و این اتفاق در دوره آقای «خاتمی» و دولت هفتم افتاد.
شایسته بود آقای نویسنده توجه می‌نمودند قبل از آقای «خاتمی» آقای «هاشمی‌رفسنجانی» رییس محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام و قبل از ایشان مقام رهبری به عنوان نماینده ایران در سازمان ملل حضور داشته‌اند.
لیست بالا بلندی از این نقطه‌توجهات می‌توان متذکر شد. اما ظاهرا آقای «رشوند» و طیف وسیعی از نویسندگان جوان و جویای‌نام همسو و همراه با همسر سخنگوی دولت مرغشان یک پا دارد که: تنها پدیده و معجزه اتفاق افتاده در قرن بیست‌ویکم آقای «احمدی‌نژاد» است و تنها دولت موفق در این قرن «دولت نهم».
دراین باره بیشتر گفتگو خواهیم داشت.
خرقه پوشی من از غایت دین داری نیست / پرده‌ای بر سر صد عیب نهان می‌پوشم

شنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۷

چوپانان دروغ‌گو۳

جدید‌ترین گاف ریس‌جمهور

هنوز جوهر گاف اخیر ریس‌جمهور از ذهن مردم پاک نشده، هنوز جوهر دستور کتبی آقای «احمدی‌نژاد» مبنی بر لزوم بازپس‌گیری شکایت دستگاه‌های دولتی از دست‌اندرکاران مطبوعات پاک نشده، آقای ریس‌جمهور به آمریکا رفت و باز طبق معمول بدون توجه به اینکه چه گفته‌است و چه دستور داده‌است، اظهار داشت «من خبر ندارم که کسی تا کنون به خاطر انتقاد از رییس‌جمهور تحت تعقیب قرار گرفته باشد».(+)
اینکه ریس‌جمهور حواسش نیست که همین چند روز پیش (ظاهرا به مناسبت روز خبرنگار) دستور بازپس‌گیری شکایت صادر کرده و چند روز بعد در یک اظهارنظر کاملا متفاوت از نبود شکایات اینچنین سخن می‌گوید نشانه چیست؟ بهتراست جواب این سئوال را مشاور مطبوعاتی و رسانه‌ای ریس‌جمهور بدهند. از گاف و این حرف‌ها که بگذریم اظهارنظر اخیر آقای «احمدی‌نژاد» از چند منظر دیگر قابل تامل است:
۱- ظاهرا حق با آقای ریس‌جمهور است و تا کنون کسی در ایران به خاطر انتقاد از ریس‌جمهور مورد تعقیب قرار نگرفته: شاهد زنده آقای «حسین‌شریعتمداری» مدیر مسئول روزنامه «کیهان» که سر و مر و گنده می‌آید، می‌رود، می‌نویسد.... هیچ تعقیب و پیگردی هم در کار نیست. لطفا ملانقطه‌ای ایراد نگیرید که «کیهان» منتقد دولت نیست. هست! همین امسال آقای «احمدی‌نزاد» بعنوان بهترین منتقد دولت به روزنامه «کیهان» جایزه داد. باز ایراد نکنید که: وزیر ارشاد در این انتخاب پارتی‌بازی نموده. خیر! آقای «صفارهرندی» وزیر فعلی ارشاد قرار است پس از اتمام کار وزارت برود روزنامه «اعتماد» یا «آفتاب‌یزد» سرمقاله بنویسد و اصلا قصد رجوع به روزنامه‌ای که «بهترین منتقد دولت مطبوعش» بوده‌است را ندارد.
۲- از یک زاویه دیگر هم حق با ریس‌جمهور است. در زمان دولت هشتم (دولت آقای خاتمی) هم فقط روزنامه «کیهان» و روزنامه دوست و برادر «رسالت» بهترین و بیشترین منتقد بودند و البته آنزمان هم سر و مر و گنده می‌آمدند و می‌رفتند و می‌نوشتند و هیچ تعقیب و.... البته باز ایراد نگیرید که کسی در قوه قضاییه گوش به حرف دولت آن‌زمان نمی‌داد، خیر! شعار دولت آن‌ زما ن با افتخار: «زنده بادمخالف من» بود.
۳-شکی نیست که همه انسان‌ها اشتباه می‌کنند و آقای «احمدی‌نژاد» هم. اما‌ای کاش امثال آقای «احمدی‌نژاد» نصیحت پیر فرزانه «استادملاماشااله‌محمدی» را گوش گیرند که:

 «از برای مصلحت در روزگار / جای خالی بهر خاله واگذار»

دوشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۷

چوپانان دروغ‌گو۲

«‌هرچه بیشتر روش مردان سیاسی و چگونگی قوانین و رسوم روز را در نظر آوردم، و هر چه پیر‌تر شدم، تشخیص طرز حکومت صالحه را دشوار‌تر یافتم.... قانون و اخلاق با سرعتی سرسام‌آور رو به فساد می‌رفت، و من که همواره آرزومند ورود در سیاست بودم، از دیدن این وضع آشفته متحیر ماندم.... سپس به حکم اجبار معتقد شدم که تنها امید استقرار «عدل» در هیئت اجتماع و نفس انسانی، در ترویج فلسفه حقیقی است و نوع بشر هرگز از رنج و محنت آسوده‌گی نخواهد یافت، مگر آنگاه که فلاسفه حقیقی زمامدار امور سیاسی گردند، و یا مردان سیاسی به مدد معجزه فیلسوف شوند‍»
 (قسمتی از نامه معروف به «نامه‌هفت» افلاطون)
چند روز پیش در جریان مصاحبه مطبوعاتی رییس‌جمهور، خبرنگار روزنامه «حیات‌نو» از آقای دکتر «احمدی‌نژاد» پرسید: بعضی که قبلا در پست‌های حساس کشوری بوده‌اند آمار ارائه شده شما را قبول ندارند و می‌گویند حقیقی نیست. رییس‌جمهور که مثل همیشه نمی‌دانست کیست، کجاست، و صدایش به همه‌جا مخابره می‌شود، ابتدا به سراغ ترفند همیشه‌گی‌اش (سوال در برابر سوال) رفت و پرسید، منظورتان از بعضی کیست؟ و خودش به سراغ پاسخ رفت که: اگرمنظور از این بعضی رقبای ما هستند [در این لحظه جواب شنید که بله رقبایتان] و اینجا بود که رییس‌جمهور بدون توجه به عواقب فرمایشات‌اش و اینکه دایره شمول آن حرف‌ها چه کسانی و چه مقدساتی را در بر می‌گیرد و چه سوءتعبیرهای فراوانی که تا کنون از طرف دشمنان وجود داشته، با این فرمایشات مصداق پیدا می‌کند و.... فرمودند که: آمارهای بنده کاملا واقعی و حقیقی است و رقبا برای آنکه نتوانسته‌اند در زمان زمامداریشان چنین خدماتی داشته باشند، البته که باید آن‌ها را واقعی ندانند. و بعد نتیجه‌گیری کرد که: اگر بعضی به آمارهایی که از چندین فیل‌تر رد شده شک دارند، معلوم می‌شود می‌دانند که می‌شود این فیلتر‌ها را دور زد. چون این کار‌ها را می‌کرده‌اند و مطمن باشید دولت من از این کار‌ها بلد نیست.
در این مورد تذکر چند مورد خالی از لطف نیست:
۱- اول اینکه نه تنها بعضی از رقبا بلکه اکثر رفقا و در کنار آن‌ها غالب کار‌شناسان اقتصادی، اکثر اساتید طراز اول دانشگاه، آمارهای دولت را قبول ندارند.
۲- اگر در شرایط حاضر تمام رفقا و رقبا و کار‌شناسان هم رای بر صحت آمار آقای «احمدی‌نژاد» بدهند، اصل حقیقت موجود در جامعه: تورم و گرانی افسار گسیخته، هرج و مرج شدید اداری و از همه مهم‌تر سبد هزینه خانوار که هر روز به رغم افزایش درآمدهای فراوان دولت بیش از پیش لاغر‌تر می‌شود، این رای را باطل می‌کند.
۳- آیا آقای «احمدی‌نژاد» نمی‌داند، اینکه اعلام می‌کند: می‌شود فیلتر‌ها را دور زد قبل از هر کس دیگر شامل رییس‌جمهور فعلی می‌شود بعد دیگران؟ و ظاهرا جواب اینستکه: گاف‌هایی از این دست آنقدر زیاد است که اگر در سخنان آقای رییس‌جمهور نباشد؛ محل تعجب است.
۴- و دست آخر اینکه اگر سالیان سال بنگاه‌های سخن پراکنی غربی و کانالهای ماهواره‌ای فارسی زبان آنطرف، زحمت می‌کشیدند تا به مردم دنیا و ایران اعلام کنند که جمهوری اسلامی دروغ می‌گوید، و اینان چوپانان دروغ‌گویند، نمی‌توانستند به این خوبی بگویند که رییس دولت نهم اعلام کرد.
__________________________
پی نوشت: تمام نقل قول‌ها نقل به مضمون است

شنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۷

چوپانان دروغ گو

من شخصا سعی می‌کنم آدم بی‌ادبی نباشم و خود را از موقعیت بی‌ادبی دور نگاه دارم. گاهی که مجبور به تحمل انسان‌های بی‌ادب می‌شوم، به سختی تحمل می‌کنم. اکثرا به قصه گوش نمی‌کنم و سعی می‌کنم سیما یا سینمایی که مجبور به بی‌ادبی بوده ‌است را نبینم. یادم می‌آید زمان اکران «هامون» یا مرحوم «مددپور» بود یا «فراستی» که در نقدی تند به بی‌ادبی دیالوگ‌های فیلم، که اکثرا توسط مرحوم «خسروشکیبایی» گفته می‌شد حمله کرده بود. آنزمان علیرغم ناراحتی همه دوستان من از آن نقد، من مدافع (البته فقط همین قسمتش) بودم. بعد‌ها نقد و اعتراضی از همین دست به مجموعه قصه‌ای شده بود، که باز نمی‌دانم مرحوم «گلشیری» یا استاد «دولت‌آبادی» به دفاع برخاسته بود که من آن دفاع را هم برنتابیدم. اشکال در موارد قصه و ادبیات و سینما از من است. در موارد اخلاق شخصی چه ایراد دارد آدم باادب باشد و از بی‌ادبی دلخوش نباشد؟

اما اصل حرف بر سر اینست که اگر بی‌ادبی در یک کار هنری (مجسمه داوود، فیلم سینمایی هامون، شعرایرج ‌میرزا، فلان قصه یاطرح و...) ایراد دارد و به همین علت به دستور اقای «حسین مظفر» -ریس شورای نظارت بر صدا و سیما-پخش سریال «بزنگاه» متوقف شده و یا قرار است متوقف شود، چرا حضرت ایشان به دوست و رفیق گرمابه و گلستانش «مسعود‌دهنمکی» تهیه کننده و کارگردان فیلم مبتذل «اخراجی‌ها» که از قضا تمام مخاطبش را از‌‌ همان تکیه‌کلام‌های بی‌ادبی داشت، اعتراض کوتاهی نکرد؟ و به دیگر رفیق گرمابه و... آقای دکتر «حسین‌صفارهرندی» و دستگاه مجوز دهنده فیلم تذکری نداد؟ و یا اصلا چرا آقای «فراستی» بر سر این فیلم نقدنامه منتشر نکرد؟

سوال‌ها زیاد است اما جواب نمی‌دانم. ظاهرا چوپانان دروغگو به این نتیجه رسیده‌اند که دروغ بد است، مگر ما و دوستان ما بگویند. اما آیا همیشه خطر گرگ نخواهد بود؟

شنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۷

پای ریگ در کفش داما دی

قبل التحریر: در مورد «درستکاری سیاسی» «علی‌فلاحیان» بیشتر خواهیم نوشت.
می‌گویم: درست که من هنوز خیلی کودک و کوچک هستم. به سن تکلیف، ازدواج و قانون نرسیده‌ام. به قول بعضی حالا اول چلچلی و به قول بعضی دیگر اول اللی تللیمان است. درست! اما از قدیم و ندیم گفته‌اند و چه خوب گفته‌اند که: ترس برادر مرگ است. و من می‌ترسم اگر زود برای ازدواج اقدام نکنم، بلا‌به‌دور! بلابه‌دور! بلایی بر سرم بیاید و تا بروم بجنبم، سرم را روی خشت خام بجنبانند که: یا فلان ابن فلان اسمع افهم.. الخ.
اصلا می‌ترسم نصف دینم کامل نشده بمیرم. یا «کام از دل بر نیامده جان از تن براید»
خواجه رندان، «حافظ شیراز» می‌گوید:
 «رقص بر شعر‌تر و ناله نی خوش باشد خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند»
و چرا من از توفیق نگار و رقص و دست و....... محروم باشم؟
بگذریم. این ترس‌ها و ترس‌های زیاد دیگری که درج آن‌ها از حوصله این مقال خارج است، بنده را بر آن داشت: «بسته پیشنهادی» خود را به محضرتان تقدیم نموده، دست گدایی‌ام دراز و منتظر مساعدت. خصوصا از جمعیت بزرگوار نسوان. و اما:
محتویات «بسته پیشنهادی»
بدینوسیله اینجانب: ریگ۳۶ ساله دارای مدرک تحصیلی دیپلم، بیکار، اهل کشور ایران که: اخیرا (یعنی ظرف همین سه سال اخیر) به بمب (ببخشید) انرژی هسته‌ای دست پیدا کرده (که کپی مدارک مصدق آن نیز نزد «موسویان» موجود است) آمادگی کامل خود را برای امر مهم ازدواج اعلام می‌نمایم. من خیلی سخت‌گیر نیستم اما از باب رعایت سنت‌های مرسوم چند شرط مختصر. و اما شروط و شرایط:
۱-خیلی مهم نیست که تا به حال تجربه ازدواج دارد یا نه؟ یا اینکه از همسر قبلی‌اش طلاق گرفته یا همسر قبلی‌اش او را طلاق داده. مهم اینست که: فرق سهم فعلی کشور ایران از «دریای خزر» و ثروت‌ها و منابع آن، با سهم کشور ایران قبل از «دعای فرج» و ثروت‌ها و منابع آن قبل از دعای مذکور را بداند. اینکه مثلا عروس‌ها و پری‌های دریایی دریای خزر طلاق گرفتند یا طلاقشان دادیم؟
۲-خیلی مهم نیست که بچه دارد یا نه؟ یا اصلا چند بچه دارد؟ مهم اینست که: نسل اسلام در چنین شرایط حساسی احتیاج مبرم به افزایش نسل دارد. آیا توانایی بارداری‌های متعدد برای افزایش سربازان اسلام، به جهت حملات احتمالی دشمن را خواهد داشت. (تربیت آن‌ها خیلی مهم نیست)
۳-خیلی مهم نیست که بساز است یا نه؟ مهم اینست که فرق بین «مسجد مقدس جمکران» و صحن عمومی سازمان ملل را بداند.
۴-خیلی مهم نیست که سر چند شوهر قبل از من را خورده و راهی گورشان کرده؟ مهم اینست که مرا به سمت گور سرازیر نکند. (توضیح اضافی) رای به «خاتمی» مرا به گور می‌فرستد. رای به «مخملباف» کشور مرا.
۵-خیلی مهم نیست خوشگی یا زشتی؟ (من خیلی به این چیز‌ها گیر نمی‌دهم) اما مهم است که فرق بین سفره ایضا دوشیزه‌های خوشگل «لبنان» و «فلسطین» را با سفره‌ها و دوشیزه‌های ترشیده ایران را بداند. ضمنا بداند، نفت آنقدر‌ها نیست که سر سفره ما برسد. ما می‌توانیم به جای نان و نفت: نان و پنیر یا نان و مرغ و مسما و...... الخ بخوریم و جوش به دل مردم لبنان کنیم که نان و نفت می‌خورند. (توضیح اضافی) من نمی‌دانم چرا این‌ها نفت می‌خورند و اینقدر خوشگلند ومردم ما مسما و اینهمه.....
۶-خیلی مهم نیست از هر انگشتش صد هنر ببارد و در فنون متعدده مثل: کوزه‌گری، رفوگری، رفوزه‌گری، نگارگری، انگشت نگاری از اتباع بیگانه و....... الخ دیپلم داشته باشد. اما خداییش خیلی مهم است «دکترای افتخاری» داشته باشد فقط از «آکسفورد». جای دیگر باشد قبول نمی‌کنم.
۷-خیلی مهم نیست که دقیقه به ساعت به درآمد ناچیز من گیر بدهد. اما مهم است فرق نفت ۷دلار با نفت ۱۴۷دلار را بداند.
۸-خیلی مهم نیست اهل سینما و سینما رفتن باشد یا نباشد. اما این دیگه خداییش نامردیه که: خبر نداشته باشه: «دهنمکی» و «کیمیایی» هر دو «مسعودند» اما این کجا؟ و آن کجا؟
۹-خیلی مهم نیست که: اهل شعر و ادبیات و فرهنگ و این‌جور چیز‌ها باشد. اما بد نیست فرق بین «فرهنسرا» و «کشتارگاه» را بداند.
۱۰-و اما خیلی هم مهم نیست که خیلی مهم باشد. برای عروسی همگی تشریف بیاورید. پذیرایی با: کتک. چوب. چماغ. کیـــــــــــــــــــــــک زرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانوشت‌ها:
در مورد: «درستکاری سیاسی» آقای «علی فلاحیان» بیشتر خواهیم نوشت.

پنجشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۷

ریگ در کابینه هفتاد میلیونی

در راستای اینکه ریاست اسبق بانک مرکزی آقای «ماشاالله محمدی» بسته پیشنهادی آقای دکتر «محمود احمدی‌نژاد» ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران را باز نکرده پس فرستاد، و بر نرخ ارز به ارزش ۱۴۷دلار در هر بشکه اصرار نمود، و پس از آنکه ریاست سابق بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران آقای «رمضانعلی خاموشی» - تاکید می‌کنم؛ خاموشی؛ و اصرار می‌کنم که وی هیچ خط و ربطی به جریان مداوم خاموشی‌های اخیر، ایضا آقای «علی‌نقی‌سید‌خاموشی» ندارد - نیز از پذیرش پیشنهاد «خاویر لاریجانا» و جناح مطبوعش یعنی مطبوعات نامستقل و مجلس شورای اسلامی جمهوری اسلامی ایر.... مبنی بر تغییر نرخ رسمی ساعت مملکت فخیمه جمهوری اسلامی‌ای....... امتناع کرد، و ایضا در راستای اینکه «خدابخش‌اسماعیلی» و «علی‌اصغر‌عبدل‌زاده» روسای سابق بر اسبق بانک مرکزی جمهوری اسلامی محترم........ در راستای چرخ لای چوب دولت محترم نهم جمهوری اسلام....... از پذیرش پیشنهاد جناب آقای دکتر «محمود احمدی‌نژاد» ریاست جمهوری اسل...... برای جلوس پشت میز بانک مرکزی جمهوری............... امتناع نمودند و اصلا و اساسا در راستای تحقق شعار <<<کابینه هفتاد میلیونی>>> آقای دکتر «محمود احمدی‌نژاد» ریاست محترم جمهو.................... طی حکمی «علی‌شیشه‌بر» معروف به «ریگ» را عنوان ریاست کلی بانک مرکزی جم.................. منصوب کرد.
متن حکم به شرح ذیل است:
علی شیشه‌بر «ریگ» نظر به سوابق درخشان مالی؛ اعتقادی؛ اجتماعی؛ سیاسی؛ فرهنگی؛ نویسندگی کتاب مستطاب «احتراق موتورهای خانمانسوز» و.......... و همچنین سوابق درخشان مبارزاتی قبل از انقلاب «زامبولیسم» که منجر به اخراج شما از بانک «ایران ژاپن» (۵) گردید، شما را به مدت ۱۰ثانیه از تاریخ ساعت ۱بامداد پانزدهم شهریور ماه ۱۳۸۷الی ساعت ۱۰/۱ثانیه پانزدهم شهریورماه۱۳۸۷به ریاست کلی بانک مرکزی........................ منصوب می‌نمایم.
محمود احمدی‌نژاد.
آقای دکتر «محمود احمدی‌نژاد» همچنین در مصاحبه جداگانه‌ای در مورد مدرک تحصیلی ‌ «ریگ» فرمودند: ما افتخارمی‌کنیم که وی دکترا ندارد و با این کلام مدرک دکترای افتخاری ریگ در گوش‌بری و شیشه‌بری را تاکید و تایید کردند.
ضمنا پاچه‌خواری‌های «حسین‌حاجی‌زاده» ریس کل اسبق بر سابق اسبق بانک مرکزی........... قبلا بی‌نتیجه مانده بود.
نتیجه: تا کور شود چشم آن‌ها که می‌گفتند دولت نهم در تحقق شعار «کابینه ۷۰میلیونی» ناکام خواهد بود.
پانوشت‌ها:
۳-نگاه کنید به مقاله‌ای از رمضان‌زاده نمی‌دانم کجا.
۵- نام قدیم بانک تجارت.
تذکر آیینی: تاکید‌ها برای آنست که ریس‌جمهور با داماد «علی‌باقرزاده» اشتباه گرفته نشود. به هر حال خدا لعنت کند مسببین.......
بعدالتحیر: در مورد «درستکاری سیاسی» «علی فلاحیان» بیشتر خواهیم نوشت.

یکشنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۸۷

کفش ریگی

سلام و هر موقعتان که به من سر می‌زنید به خیر. حالا ساعت ۳ بعد از ظهر دم کرده کاشان است و برق رفته. البته این برق رفتن هیچ ربطی به «عبدالمالک» و آقای دکتر «احمدی‌نژاد» ایضا آقای دکتر «کردان» ندارد. در زمان «میرحسین موسوی» هم برق می‌رفت. کاری نداریم که آنروز جنگ بود و نفت بشکه‌ای چند دلار؟ به هر حال برق می‌رفت وحالا هم رفته‌است. بگذریم از دهات می‌......
رو به روی من هفته نامه‌ای؟؟؟؟ است با عنوان: «صاحب‌قلم» و صاحب قلم سردبیری آن شخصی است به نام «علی‌فلاحیان» هم نام وزیر اسبق اطلاعات ایضا هم نام یکی از دوستان بسیار خوب صاحب این قلم.
عنوان و مطلب مقاله این علی آقای فلاحیان مرا به یاد آن علی آقای دوستم انداخت که مهارت فوق‌العاده‌ای داشت در تغییر موضع. صبح زیر علم «شعبان‌بی‌مخ» بود، ظهر زنده باد «مصدق» سر می‌داد، شب می‌گفتند در سفارت اجنبیه روس دیده شده.
راستی از دهاتمان چه خبر؟
بع-------له این علی آقای ما در دوران کودکی که همه عشق و هواداری در فوتبال و استقلال و پرسپولیس خلاصه می‌شود، استقلالی بود. اما «ناگاه یک نگاه» مربی پرسپولیس باعث شد دستش از آستین «سرخپوشان» به درآید و دل استقلالی‌ها را........
اصلا تقصیر «علی‌فلاحیان‌»‌ها نیست. در زمان جنگ هم برق می‌رفت.
اگر شما ربط مطلب فوق با کفش ریگی را پیدا کردید بوق بزنید.
___________________
بعدالتحریر: سرخپوشان به سرخ جامه گان اصلاح شد.

سه‌شنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۷

حرف اول

نمی‌دانم چند سال پیش بود، شاید ۱۰ یا ۱۲ سال که «شهرداری‌کاشان» با تبلیغات گسترده اعلام کرد؛ ساختمان کشتارگاه سابق این شهر تغییر کاربری داده و از این پس ساکنان اطراف این ساختمان از سروصدا و مسایل مرتبط با فرهنگ دامداری و کشتار رهایی خواهند یافت. به جای این، ساختمان تبدیل به «فرهنگ‌سرا» می‌شود تا مردم کاشان هم از نعمت آموزه‌های نوین «شهروندی» در قالب «فرهنگ‌نوین» که رسالت آن در همه اعصار و قرون بر عهده اهالی «فرهنگ» و «هنر» بوده‌است، بهره‌مند شوند.
در این راستا اولین متولیان و در واقع بنیانگذاران «فرهنگسرای‌مهر» اقدام به تشکیل کلاس‌های آموزشی هنری و فرهنگی و همچنین حمایت از طیف وسیعی از هنرمندان و اهالی فرهنگ نموده، هر گونه حمایت و مساعدت سخت‌افزاری و نرم‌افراری لازم از این طیف به عمل آمد.
به عنوان نمونه می‌توان به حمایت همه‌جانبه «شهردار» و مسولین فرهنگی شهرداری از «انجمن شاعران جوان کاشان» و ابتکار وزین «قوالی‌خوانی» هر هفته یکبار در کاشان توسط تنها استاد قوالی معاصر «مرشد ترابی» و... در آن دوره اشاره کرد.
اما به هیچ روی قابل باور نیست که با یک تعویض مدیریت در حوزه «شورای‌شهر» و «شهرداری» تمام اقدامات انجام گرفته و تعریف شده فوق آنچنان دستخوش تغییر شود که به جای پیشرفت در حوزه فرهنگ، آنچنان سیر قهقرایی شود که یکبار دیگر اهالی محله اطراف «فرهنسرا» احساس کنند ظاهرا قرار است همه چیز به حال اول برگردد و کشتارگاه در قالبی جدید فعال شود.
شایسته است مسولین محترم شهر و خصوصا دست‌اندرکاران فرهنگ متوجه باشند: سیرک و آزار و اذیت حیوانات هیچ تعریف زیبایی در حوزه فرهنگ ندارد و بهتر است این متولیان به جای درآمدزآیی از طریق سیرک به فکر درآمدزآیی از راه‌های تعریف شده «بیلبوردهای تبلیغاتی سطح شهر» و... بوده و از اهدا این منابع درآمدی که متعلق به همه مردم شهر هست، به افراد و گروههای خاص خودداری نمایند.
دراین باره بیشتر خواهیم نوشت.

یکشنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۷

کفش و ریگ

ظاهرا ریگی (عبد المالک) به کفش آقای «احمدی‌نژاد» بود و گرنه گروگان‌های بی‌گناه امروز آزاد بودند و در کنار خانواده‌هایشان. مثل خانواده آقای «هاشمی» (سرپرست وزارت کشور) در کنار آقای هاشمی. یا خانواده آقای «احمدی‌نژاد» (ریس جمهور) در کنار آقای احمدی‌نژاد. اصلا حواسم نیست «ریگی» به کفش آقای احمدی‌نژاد است. گروگان‌ها نیستند که آقای احمدی‌نژاد کفشش را بتکاند تا آن‌ها آزاد شوند ودر کنار خانواده‌هایشان. چشمشان کور می‌خواستند قبل از گروگان رفتن با وزارت کشور هماهنگ کنند. اینهم نتیجه عدم هماهنگی با ما.

شنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۷

ریگ و کفش

پس از سلام. برویم سر حرف حساب:
می‌گویم، اگر فعالیت‌های هسته‌ای ایران صلح‌آمیز است، (که به نظر بنده هست. البته کسی به نظر بنده کاری ندارد. ولی به قول آقای فاطمی نیا: ولی خب) دیگر این ماجرای فروش اطلاعات به بیگانگان توسط موسویان دیگر چه صیغه‌ای ایست؟
اگر ریگی به کفش آقایان نیست، دیگر این موضوع خودزنی و موسویان‌زنی چه محلی از اعراب دارد؟
ظاهرا دعوا سر لحاف ملای مجمع تشخیص مصلحت است و گرنه همه می‌دانند، کفش آقای «احمدی‌نژاد» کوچک‌تر از آنست که ریگی در آن قرار گیرد. (منظورم ریگی زاهدانی است) 
 جمعه چهارم مرداد ۱۳۸۷