پنجشنبه، دی ۱۰، ۱۳۸۸

استبداد دینی

این پست تقدیم میشود به «معصومه خانم مصلحی» که فردا تولدش می باشد
از آن قوای ملعونه که بعد از جهالت ملت ، از همه اعظم و علاجش هم بواسطه رسوخش در قلوب، از لوازم دیانت محسوب بودن،از همه اصعب و در حدود امتناع است همان شعبه استبداد دینی است.
( تنزیه المله میرزای نایینی)
معروف است در واقعه رژی – تحریم تنباکو -­­ وقتی مردم به ندای رهبر مذهبی خود – میرزای شیرازی- با دل و جان پاسخ دادند و نه اینکه از استعمال دخانیات سر باز زدند،بلکه قلیانها را هم شکستند.وقتی «ناصر الدین شاه» از زنان حرم خواست برایش قلیان بیاورند، یکی از زنان حرم، قلیان مرصع را در حضور شاه بر زمین زد و شکست و گفت :کشیدن قلیان حرام است.وقتی « ناصرالدین شاه» با تغییر از حرمت کشیدن قلیان و کسی که این حرمت را اعلام داشته بود سئوال کرد جوابی ساده را که همه باورهای واقعی ما در آن نهفته است شنید:«کسی که من را برای شما حلال کرده»این سخن پایان گفتمان شاه و زنان حرمسرا بود که فرمان پیشوای دینی اعظم از فرمان قبله عالم و ارجح بر فرمان همسر بود.
نزدیک به 160 سال از آن واقعه تاریخی که به راستی آبرویی برای مرجعیت دینی و دین بود می گذرد . صد و شصت سالی که بر تاریخ ایران و تاریخ مرجعیت شیعه در همه جهان چها نرفته است.
اگرچه این حادثه بعلت وسعت و عظمت و تاثیری که بر جریان سیاستگزاری عظیم یک کشور خارجی گذاشت یک واقعه منحصر بفرد است،اما اتفاقات از این دست طی 160 سال گذشته بسیار اتفاق افتاده و قذرت عظیم مرجعیت را به دشمنان دین و مردم دینی نشان داده است.
اما متاسفانه سوء استفاده از دین و استفاده ابزاری از آن طی سالهای اخیر علیرغم تذکر مشفقان دردمند از یکطرف و تلبیس به شکل و لباس دین توسط عده ای فاقد شان این حوزه از طرف دیگر و همچنین مصادره دین به نفع خود و تفسیر و تعبیر دین بر اساس حوائج نفسانی بعضی از عالمان دینی باعث خالی شدن شدید کاسه دین وفقر اعتبار آن به نحو بسیار فاحشی شده است.
اخیرا یکی از مراجع عالیرتبه تقلید شیعیان جهان- آقای منتظری - که به تایید دوست و دشمن در حوزه علم و عمل در میان حوزویان جزء کبار این صنف محسوب می شد،از دنیا رفت.در عظمت شخصیت علمی ایشان همین بس که تمام علمای حاضر مستقیم یا غیر مستقیم از شاگردان ایشان بوده اند.
پس از فقدان این مرجع بزرگ جمعیت عظیمی از علاقه مندان به شان مرجعیت تقلید شیعه و از مقلدان پر شمار او علیرغم کمترین اطلاع رسانی رسمی در مراسم تشیع جنازه او شرکت کردند.
نه تنها این مراسم عظیم در هیچ رسانه رسمی انعکاس نیافت بلکه جمعی از عوام به سعایت و هدایت همان مراجع رسمی مانع از برگزاری مراسم ترحیم این بزرگمرد فقاهت وشجاعت شده و همزمان عکسهای وی را در شهر قم و اطراف منزل و دفترش پاره نمودند.طرفه آنکه حرمت شکنان به ساحت مرجعیت شیعه و آقای « منتظری» و « صانعی» فردای آنروز توسط شخصی که مدعی است از صنف مراجع تقلید است مورد میزبانی ؛حمایت و تشکر قرار گرفتند.بنده در این که ایشان شرایط مرجعیت تقلید دارند یا خیر بحثی ندارم گو اینکه چنین حقی بر اساس عرف نانوشته حوزه های علمیه صرفا مخصوص علمای طراز اول است لاغیر.اما جای سئوال بسیار بزرگی است از حضرت ایشان و سایر مراجع تقلید دیگر که چرا دیگر امروزه فتوی یا پیشنهاد شما فرق نمی کند از هر طرف که باشید مثل گذشته پایان گفتمان اختلاف در بین مقلدانتان نیست؟و چرا امروز حرف نه تنها قبله عالم که حرف کودکان نیز در همه جا بر حرف و نصیحت شما ارجح است بلکه دقیقا مردم می گردند ببینند شما چه گفته اید تا عکس آن را عمل کنند.اگر باور ندارید به رنگ رخسار جامعه پیرامونتان نگاه دقیق تری بیاندازید.
تمام مردم کشور که اغلب از مقلدین شما هستند امسال یک روز زودتر از شما به استقبال ماه شوال رفتند.
تنها رسانه رسمی کشور که بزرگترین و بیشترین سهم را در تخریب شان و جایگاه مرجعیت؛ طی سالهای اخیر داشته ؛امروزه بیشترین تلاش خود را بر پر کردن این خلا و شکافی که هر لحظه روبه افزایش می گذارد؛اما هرچه او بیشتر می گوید مردم کمتر می شنوند.گفت: گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من آنکه البته به جای نرسد صدای «صدا و سیمای» ضرغامی است.
دیری نمی گذرد که خشونت ناشی از استبداد دینی مفتیان خشونت را بکام خود فرو خواهد بلعید.از آنرو که مقلدان به عینه مشاهده می کنند: واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند به خلوت نرفته و در جلوت کاری خلاف وعظ خود انجام می دهند.
حافظ همین امروز هست که سروده است:
ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم.
یاعلی

چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند

سلام.اینجا که من هستم از رسانه های سبز خبری نیست.صاحبخانه که آدمی است صد هزار بار دیوانه تراز من ؛هیچ علاقه ای به ماهواره و اینترنت و از این چیزها ندارد.به دلیل حفظ امنیت و آسایش همین دیوانه (والا من که با مفهومی مثل امنیت کاملا بیگانه ام خصوصا از نوع ملی آن) یعنی صاحبخانه؛ تلفن همراه من هم خاموش است.(تاکور شود چشم حمید قاسمی که عکس گرفته بود با باتوم و آمده بود به دوستان من نشان می داد مثلا زهر چشم بگیرد.به قول جعفر کر.... بگ)بنابراین از همه جا بی خبرم.

اما چرا من باید اینجا باشم و مثلا متواری. بازهم اگر بعضی ها فکر می کنند به خاطر گزارش ارسالی آنها به سپاه است از حضور بنده در مراسم عاشورای تهران مجددا عرض می کنم به قول همان جعفر مهربانی که گوشهایش سنگین بود.....(این نقطه چینها حاوی بی ادبی است).نه خیر یکی از دوستان ما آنطرف مرز بازداشت شد بلافاصله از طریقی اطلاع رسانی کرد(ماشا اله خبر رسانی سبز) ما هم بی سرخط و بی اطلاع گفتیم کاری که تا حالا توی همه عمرمان نکرده ایم بکنیم.دوره افتادیم و آمدیم شیراز پیش مژگان خانم. یا شاید ابرقو پیش مهلا خانم یا شایدم پیش خدا .بنده خدا چه می داند؟

القصه شب آخری که کاشان بودم و آخرین دوستی را که دیدم گفت : علی تفالی برای سیدمان « میر حسین » زدم به حافط این بیت آمد:

هرکه را با خط سبزت سر سودا باشد پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد

و من آمدم خانه و در حالی که برای اولین بار در عمرم ساک سفر می بستم در آخرین لحطه تفالی زدم به حافظ؛ این ابیات آمد:

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند

من ار چه در نطر یار خاکسار شدم رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند

چو پرده دار به شمشیر می زند همه را کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند

................

بدین رواق زبرجد نوشته اند به به زر که جز نکو یی اهل کرم نخواهد ماند

زمهربانی جانان طمع مبر حافظ که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند.

__===__

اینها رابا کامپیوتر این دیوانه تایپیدم حالا می روم یک جایی حدود 1ساعت دیگر بزنم توی وبلاگم. صفحه نظرات هم فعال است بفرستید می استقبالیم.

اينجا روي ورد پرس من بخوانيد«چو پر شد نشايد گرفتن به پيل»

تا بعد .یاعلی

سه‌شنبه، دی ۰۸، ۱۳۸۸

موسوی در زمین حکومت بازی نمی کند

>موضع رهبری جنبش سبز در دور تازه سرکوب ها؛ موسوی در زمین حکومت بازی نمی کند
سپهر سعادت

شبکه جنبش راه سبز(جرس): دستگیری نزدیک ترین یاران میرحسین موسوی به فاصله کوتاهی از شهادت خواهر زاده وی نشان از بی پروایی حکومت برای به زانو درآوردن نماد اصلی جنبش سبز دارد اما موسوی با تصمیم های خود نشان داده که تسلیم ترفندهای حریف نمی شود و در زمین آنها بازی نمی کند.
سناریوی تکراری
سناریویی که بر اساس آن افرادی چون قربان بهزادیان نژاد رییس ستاد موسوی در انتخابات ریاست جمهوری،محمد باقریان مشاور ارشد موسوی ، علیرضا بهشتی مشاور ارشد موسوی،فروزنده مسوول دفتر موسوی و علیرضا بهشتی شیرازی سردبیر روزنامه کلمه سبز بازداشت شده اند سناریویی است که هدف از آن احتمالا ایجاد جو ناامیدی و مردد کردن رهبران و بدنه جنبش سبز در به بار نشاندن مطالبات این جنبش است.
دستگاه های امنیتی جمهوری اسلامی طی بیش از 6 ماه گذشته با بازداشت صدها نفر از کنشگران سیاسی،دانشجویی ، رسانه ای و کاربرد خشونت عریان علیه هزاران نفر از معترضان کوشیده اند انگیزه آنان را در پیگیری مطالباتشان تضعیف کنند.حکومت برای ایجاد جو رعب و وحشت ،رهبران جنبش سبز را نیز مدام تهدید به بازداشت می کند اما خشونت های بی پروا و آرایش نظامی پایتخت و
برخی شهرهای کوچک و بزرگ طی این مدت نه تنها انگیزه معترضان در تاکید بر خواسته هایشان را کاهش نداده بلکه آن ها را در رسیدن به هدف مصمم تر کرده است.
سرکوب به سنتی ترین روش ها
تندروهای محافظه کار که اکنون در تبعیت از سخنان ایت الله خامنه ای تعبیر سران فتنه را برای اشاره به میرحسین موسوی،مهدی کروبی و محمد خاتمی به کار می برند اعتقاد دارند که اگر این افراد و نزدیکانشان بازداشت شوند بحران سیاسی در کشور پایان می گیرد.آنان معتقدند که اعتراض های عمومی ماه های پس از انتخابات به واسطه تحریک رهبران جنبش بوده است.اعتراض صدها هزارنفری مردم در روز عاشورا می تواند سندی محکم برای شکست اعتقاد محافظه کاران باشد چرا که هیچ یک از رهبران جنبش سبز مردم را به راهپیمایی در این روز دعوت نکرده بودند و این تنها قدرت شبکه اجتماعی جنبش سبز بود که توانست هزاران هزار نفر را علیرغم سرکوب های شدید رسانه ای به خیابان های تهران و بسیاری از شهرهای دیگر بکشاند.اظهارات ناشی از عصبانیت چهره های حکومتی در روز عاشورا نشان می داد که آنان از شکسته شدن باورشان درباره کارآمد بودن سرکوبها دچار شوک شده اند.با این حال موج تازه بازداشت گسترده فعالان سیاسی که از دیروز(دوشنبه)آغاز شده است گویای آن است که تصمیم گیران فعلی جمهوری اسلامی همچنان تنها راه کنترل اوضاع را در استفاده از سنتی ترین روش های سرکوب سیاسی می دانند.
سیاستمدار وقت شناس
سناریوی به ظاهر از پیش طراحی شده نهادهای امنیتی در به شهادت رساندن خواهر زاده مهندس موسوی و دستگیری گروهی از نزدیک ترین یاران وی در جریان عاشورا و روز پس از آن نشان داده تلاش حکومت برای تاثیرگذاری بر اراده رهبران جنبش سبز است.با این حال شواهد نشان از شکست سناریوی مرعوب سازی رهبران سبز دارد.مهندس موسوی پس از آگاهی از به شهادت رسیده شدن خواهرزاده اش موضع سکوت اختیار کرده و گفته است که درباره این اتفاق بیانیه ای صادر نخواهد کرد.سکوت او به عقیده برخی از ناظران نشانه نهایت پختگی و هوشیاری سیاسی است.او می داند که حکومت از دامن زدن به سرکوب ها چه در سر دارد و به همین دلیل از بازی در زمین آنها پرهیز می کند.ناظران می گویند اگر مهندس موسوی بلافاصله پس از بروز خشونت های بی سابقه در مراسم عاشورا پیامی صادر می کرد فرصت جمع بندی سایر ابعاد سناریوی تازه حکومت را از دست می داد اما او با اختیار کردن موضع سکوت اجازه داد که حکومت، سناریوی تازه خود را تا انتها به پیش ببرد.سکوت موسوی احتمالا بسیاری از تحلیل گران امنیتی جمهوری اسلامی را عصبانی کرده است چرا که او با خواندن دست حریف شرایط را به نفع خود بازگذاشته است.موسوی نهادهای امنیتی و سایر محافظه کاران حاکم را در تعلیق نگاه داشته و شرایط تصمیم گیری را برایشان سخت تر کرده است.قابل پیش بینی است که موسوی در یکی از روزهای آینده بیانیه ای درباره سرکوب های خونین عاشورا منتشر کند و به سکوت خود خاتمه دهد.او سیاستمداری است که از هوش بالایی برای سکوت به موقع و سخن گفتن به هنگام برخوردار است.او همان طور که انتخابات ریاست جمهوری 88 را بهترین فرصت شکست سکوت 20 ساله اش دید اینک نیز دنبال بهترین فرصت برای سخن گفتن است.پیش بینی ناظران این است که موسوی در مقابل تندباد سرکوب ها همچون همیشه از "امید" سخن بگوید.

دوشنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۸

ديروز عاشورا بود

اين متن را ديشب نوشتم اما به علت نبودن اينترنت امروز ارسال مي كنم

آنگاه
خورشید سرد شد
و برکت از زمین ها رفت
و سبزه ها به صحرا ها خشکیدند
و ماهیان به دریا ها خشکیدند
و خاک مردگانش را
زان پس به خود نپذیرفت
شب در تمام پنجره های پریده رنگ
مانند یک تصور مشکوک
پیوسته در تراکم و طغیان بود
و راهها ادامه خود را
در تیرگی رها کردند
دیگر کسی به عشق نیندیشد
دیگر کسی به فتح نیندیشید
و هیچ کس
دیگر به هیچ چیز نیندیشید
(فروغ)
==
امروز از ميدان « امام حسين » تا ميدان «انقلاب» بارها و بارها خيابانهاي منتهي به خيابان انقلاب را بالا و پايين رفتم و عليرغم آنكه چهره نسبتا موجهي داشتم؛ اجازه ورود به خيابان انقلاب و همراهي با مردم را نيافتم و هربار با تهديد و فشار و گاهي با استشاق گاز اشك آور بازگشتم و خيابان ديگري را امتحان كردم و امتحان كرديم؛ مجموعه عزاداران اباعبداله الحسين و مردم عزادار تهران و هر بار تكرار همان قصه.وغصه بزرگي در دل كه ا ز همه طرف صداي شليك گلوله را مي شنيدي و حضور سنگين نيروهاي انتظامي به همراه نيروهاي لباس شخصي بسيج را پر رنگ تر از هميشه مي شنيدي.
يعني آنطرفها كه صداي خون مي آيد چه خبر است؟اين دودها كه هر لحظه سياهتر و پر رنگ تر فضاي حوالي ميدان «فردوسي » را در بر مي گيرد نشانه چيست؟
ساعت 12 ظهر به ميدان انقلاب مي رسم . با ابوالفضل تماس مي گيرم . از پشت تلفن صداي بلند و عميق و وسيع « يا حسين ميرحسين»به گوش مي رسد . شتابزده مي گويد كه تقاطع خيابان« آزادي» و « اسكندري» حضور دارد.به همان سمت نگاه ميكنم ؛ دودي سياهتر كه هر لحظه بيشتر و بيشتر مي شود فضاي خيابان آزادي را فراگرفته است و از ميدان «انقلاب» به بالا به سمت ميدان « آزادي » تمام مسير ويژه عبور اتوبوس و جايگاههاي مسافران در اشغال سنگين گارد ويژه نيروي انتظامي و ميروهاي لباس شخصي بسيج است. و هر از گاهي نيروهاي گارد ويژه با عبور پر سرو صدا ؛ همراه با چرخاندن باتوم در فضا مانوري را براي ايجاد رعب و وحشت به نمايش مي گذارند.
آيا اين قصه ها؛ غصه شهادت « سيد علي موسوي» و چهار انسان بزرگ ديگر را آبستن است؟

جمعه، دی ۰۴، ۱۳۸۸

نامه سرگشاده سيد عبدالرضا موسوي به علي معلم دامغاني

سخني چند با ذواللامِ مفتوح

بسم الله الرحمن الرحيم
اعوذ بالله ان اكون من الجاهلين
جناب آقاي معلم
بي‌سلام و بي‌عرض ارادت
خبر را امروز شنيدم؛ كه حضرتت رئيس فرهنگستان هنر شده‌اي . مثلاً انتخابي! و كدام خفيف العقل است كه باور كند اين شعبده بازي ناشيانه را. به قول حافظ: «غالباً اين قدرم عقل و كفايت باشد». اما به هر حال شد آن‌چه شد و رفت آن‌چه رفت. انتخابي يا انتصابي، جناب‌عالي در حال حاضر رئيس فرهنگستان هنريد و بنده كه شما را نيك مي‌شناسم، اكنون با چند پرسش مواجهم.
آيا به ياد داري كه در محفل چهارشنبه‌ها در حوزة هنري حتي از تمسخر ظاهر احمدي نژاد، ابايي نداشتي (بي‌آن‌كه در آينه به چهرة خود نظري از سر انصاف افكنده باشي.) كه گفت:
«از تو گر انصاف آيد در وجود به ز عمري در ركوع و در سجود) وبه ياد داري كه چه استدلال‌ها در اثبات عبارت «كل قصير فتنه» اقامه مي‌كردي (بي‌آن‌كه طول جسمي و فكري خود را براي يك بار هم كه شده با خط‌كش مروت و انصاف اندازه گرفته باشي.)
اين‌ها را گفتم كه بعد مثلاً اضافه كنم: چه‌طور مي‌تواني امروز حكم رياست فرهنگستان هنر را از دست احمدي نژاد بگيري كه يكهو به ياد آوردم، آن روزها تو تازه از سمت رياست مركز موسيقي صدا و سيما بر كنار شده بودي و روزها در حوزه علاف و بي‌كار از همه زودتر مي‌آمدي و از همه ديرتر مي‌رفتي. بنابر‌اين حق داشتي كه ناراضي باشي و قُر بزني. البته اين قُر زدن‌ها و در عين حال چاپلوسي كردن‌ها، بيانيه‌هاي ادبي به اسم اين و آن نوشتن‌ها و نقبي به دكتر كردان و ديگر دكاتر متنفذ زدن‌ها، عاقبت كار خودش را كرد و آقاي معلِم (كه من دوست‌تر مي‌دارم معلَم به فتح لام بخوانمش كه به حقيقت نزديك‌تر است) به آرزوي خودش رسيد. جايي در خور شأن و عظمت حضرت استاد!
اما حضرت استاد! راستي راستي شما فكر مي‌كنيد كه حد و شأن شما تكيه زدن بر چنين منصبي است؟
فارغ از اين‌كه جاي چه كسي قرار گرفته‌ايد. آيا گمان مي‌كنيد، جامة رياست فرهنگستان هنر بر قامت شما بلند يا گشاد نيست؟ باز هم فارغ از اين‌كه چه كساني در دهه‌هاي اخير در مصدر مراكز فرهنگي و هنري قرار گرفته‌اند.
فعلاً از فراتر و فروتر شما مي‌گذريم؛ چرا كه اگر قرار باشد با آقاي فلاني (كه زماني از مسئولان تلويزيون بود و از دو چشم نابينا، و امروز هم شغلي دارد كه تنها عضو ضروري براي انجام وظايف محوله‌اش دو چشم بيناست) مسابقه دهيد، كه خب، حتما شما برنده‌ايد. اما همان‌طور كه گفتم بياييد فارغ از مهتر و كهتر ببينيم كه خود شما از هنر و معرفت انواع و انحاء آن چه ميزان بهره داريد؟ از سينما، تئاتر، نقاشي، خوشنويسي، معماري، موسيقي و...، ادبيات را نمي‌گويم چون فرهنگستاني مستقل دارد و اگر شما فضيلتي در اين حوزه مي‌داشتيد، جايتان آن‌جا (در كنار رياست دائمي آن يعني جناب
حداد عادل بود) كه خب، نيست.
از خوش‌نويسي و معماري و نقاشي و تئاتر مي‌گذرم كه به كلي با آن بيگانه‌ايد. از علائق سينمايي‌تان مي‌گويم تا مطالعه كنندگان اين نامه،به ويژه كارمندان فرهنگستان هنر بدانند كه حضرتت آن‌قدر فيلم هندي به منزل برده‌اي و با شوق و شعف به تماشاي آن مشغول شده‌اي كه صبية مكرمه به زبان هندي و حتي لهجه‌هاي ايالات مختلف هندوستان (به اذعان خود شما) كاملاً مسلط شده‌اند. شكي نيست كه اين جاي تحسين دارد اما اين تحسين به هيچ وجه به شما مربوط نمي‌شود كه حتي كلمه‌اي ازتماشاي اين همه فيلم نياموختيد.
اين از علايق سينمايي! حالا بد نيست سري به سلايق موسيقايي شما بزنيم كه البته بر كسي پوشيده نيست. شما سال‌ها رياست مركز موسيقي صدا و سيما را به عهده داشتيد، كه در طي اين سال‌ها نه تنها ريشة موسيقي اصيل، سنتي و هنري را در صدا و سيما خشكانديد و علناً در صحبت‌هاي‌تان مدعي مي‌شديد كه دورة موسيقي سنتي به سر آمده، بلكه در همان موسيقي پاپ هم به سخيف‌ترين شكل و هيئتش علاقه‌مند شديد و از فرصت استفاده كرده در آرزوي شاعر مردمي شدن و قرار گرفتن در كنار ترانه سراهاي گذشته از هول حليم در ديگ افتاديد و آن نوع از شعر و شاعري نيم‌بند اجق‌وجق را كه بهر حال جاي خودش را اگر نه در ميان ذوق سليم ايرانيان، لااقل در بين افاغنه باز كرده بود؛ بكلي رها كرده و به ورطة زبان شكسته بستة محاوره در اُفتاديد...
باري، آن‌همه آهنگ‌ساز و آن‌همه خواننده و نوازندة رنگ به رنگ و آن‌همه تجربه‌هاي مختلف از «آتلانتيس و تخنه» بگير تا «جمجمك برگ خزون» با پول بيت المال و تبليغ و ترويج دستگاه عريض و طويل صدا و سيما با چندين شبكه و ميليون ها بيننده و شنونده حاصلش چه بود؟ دريغ كه حتي يك شعر حضرت استاد ورد زبان مردم كوچه و بازار نشد و همة تلاش‌هاي علي معلم دامغاني،به علاوة حمايت‌هاي دولتي و زورچپاني تلويزيون و ياري دوستان و آشنايان و در و همسايه نتوانست به اندازة «نميشه نميشة» سوسن در دل و ذهن و زبانمردم جاي بگيرد؛ بگذريم ... . خلاصة كلام اين‌كه در موسيقي هيچ‌گاه سلايق تو از مجيد اخشابي و شادمهر عقيلي فراتر نرفت و همة افتخارت در آن دوران اين بود كه كاري كردي كه مردم به جاي موسيقي لس آنجلسي، موسيقي صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران را گوش كنند كه البته نكردند. هم از اين‌رو هيچ‌يك از اساتيد و مفاخر موسيقي ايران مثل استاد شجريان و شهرام ناظري و ديگران راضي به همكاري با شما نشدند؛ و جاي دو صد افسوس است اگر امروز هم استاد شجريان بار ديگر به سبب حضور شما در فرهنگستان، كلاس‌هاي آواز خود را تعطيل كنند.
راستي، مطلبي به يادم آمد! زماني كه كتاب مرحوم معارف (شرح ادوار صفي الدين ارموي) با ويرايش اين كمترين منتشر شد، حضرتت در جلسه‌اي با حضور تعدادي از آشنايان و نا آشنايان طعن و تسخر مي‌زدي كه فلاني يعني مرحوم آقاي معارف (كه استاد شما بود و البته شما شاگرد خلفي براي ايشان محسوب نمي شويد) خودش را با اين كارها خراب كرد. منظورت از اين كارها نوشتن دربارة موسيقي بود كه به عقيدة شما معارف در آن تخصصي نداشت. اما بنده مي‌گويم خجالت هم خوش چيزي است! لااقل مرحوم معارف دستي به دوتار و تنبور داشت و امروز پنجة شكستة او در ميان اساتيد دوتار نواز خراسان، معروف و رايج است. موسيقي نظري را هم كاملاً مي‌شناخت و همان شرح ادواري كه نوشته گواه است بر اين مدعا. از موسيقي غربي نيز غافل نبود و همواره به آثار باخ و بتهوون و موزارت با دقت گوش مي‌كرد. با وجود اين‌همه فضايل بود كه به خودش اجازه داد، ادوار صفي الدين را شرح كند كه نياز به آگاهي از علوم ديگري هم داشت. مثلاً بايد عربي مي‌دانست، كه او استاد بود. بايد رياضي و فيزيك (صوت شناسي) مي‌دانست، كه خود مي‌داني كه مي دانست و تو هيچ از اين‌ها نمي‌داني. چند بار من خود به چشم خويشتن ديدم كه چگونه وقتي جواني ترجمة مصرعي عربي را از تو خواسته، از پاسخش سر باز زدي و به قولامروزي‌ها پيچاندي‌اش. آن‌وقت داعية ادبيت داري و دوست‌تر مي داري كه شارح و اديبت بخوانند تا شاعر. البته ما جوان‌ها ياد گرفته‌ايم كه هر چه جناب استاد گفت، بگوييم چشم و اساساً اغماض را وظيفه خود مي‌دانيم. به همين سبب است كه اگر حضرت استادي در هنگام قرائت شعري از ميرزا احمد سند، چپ و راست گاف صادر كرد و حتي «دَم شمشير» را كه اظهر‌من‌الشمس است، «دُم شمشير» گفت و يا در شرح ابيات بيدل پرت و پلاهايي به هم بافت كه مرغ پخته را هم به خنده واداشت، چندان‌كه زنده شد و پر در‌آورد و پرواز كرد و در حين پرواز تخم مرغ دو زرده هم گذاشت؛ ما از لبخندي ملايم حتي پرهيز كرديم. مي‌بيني استاد! ما راه و رسم شاگردي را خوب بلديم ولي تا وقتي كه شما هم حدّ خودت را بشناسي. چه خوب گفت حضرت رسول (صلوات الله عليه) كه
«رحم الله امرء عرف قدر نفسه» مي فرمايد: «رحمت خدا بر آن كسي كه اندازة خودش را مي‌شناسد». اگر از انبيا حرف شنوي داري، اين سخن حضرت رسول است و اگر سخن شعرا به گوشت مقبول است مولانا مي گويد: «نازنيني تو ولي در حدّ خويش» يعني پا از گليم خودت فراتر مگذار و به همان شعر و شاعري‌ات بچسب و سعي كن بيش‌تر در همين حوزه مطالعه كني. البته نه آن‌گونه كه ... نه! آن‌گونه مطالعه كن كه ملك الشعراي بهار و علامة قزويني و فروزانفر مي‌كردند. يا امروز شفيعي كدكني و مهدي محقق و مهدوي دامغاني مي‌كنند. آري، جدّي مطالعه كن تا در مواجهه با پرسش جوانان نگون‌بختي كه گول قيافه و عصاي تقلبي‌ات را مي‌خورند، پاسخ‌هاي جعلي تدارك نبيني.
استاد گران‌مايه! اديب معظم!
اگر با خواندن اين نامه، قصد استعفا نكردي كه نمي‌كني لااقل در سمتي كه هستي به قدر ارزني هم كه شده، جايي براي مروّت و راستي و معرفت باز كن.
اين‌كه مير حسين موسوي نقاش است، معمار است، تاريخ معاصر را خوب خوانده، با ادبيات و خوش‌نويسي بيگانه نيست، به چند زبان زندة دنيا مسلط است، مرد سياست است و اگر از نظرگاه تو ببينيم هم قدّش بلند است و هم حسن منظري دارد و تو هيچ‌يك از اين‌ها را نداري، اصلاً مهم نيست. آن‌چه مهم است، اين است كه او از سيادت و شهامت و صداقت بهره‌اي تام دارد. به هوش باش كه پا جاي پاي چه كسي مي‌گذاري؟ و با كدام طايفه طرفي؟
در اين سال‌ها به انباني از نفاق و دروغ و تزوير بدل شده‌اي. از هيچ‌گونه نجواگري و سخن‌چيني و تهمت و سعايت پرهيز نداري. تنها اين من كه سالي به سالي از سر اتفاق به زيارتت نائل مي‌شوم، هم اكنون با همين حافظة مصدوم صدها دروغ صريح مسلم و ده‌ها تهمت و شايعه و سعايت از حضرتت سراغ دارم.
گيرم كه قول آن بزرگ كه گفت «با خلق به نفاق زي» صحيح باشد، آيا اين همه نفاق با خلق است يا با خالق؟
عجالتاً بيش از اين حوصلة نوشتن ندارم. خدا را شاهد مي‌گيرم كه لااقل بخش زيادي از انگيزة من در نوشتن اين نامه رضايت حضرتش بوده و بعد از آن آگاه كردن بعضي جوانان كه دربارة گفتار و كردار امثال جناب‌عالي، همواره با تعجب از اين كهترين مي‌پرسند.
واما سخن آخر اين‌كه:
اي معلََّم تو را به هالة نور
لام مفتوح را مخوان مكسور

والعاقبه للمتقين
سيد عبدالرضا موسوي طبري

پنجشنبه، دی ۰۳، ۱۳۸۸

نامه استعفاي رضا مرادي غياث آبادي از عضويت در فرهنگستان هنر

نامه‌ای به فرهنگستان هنر
چهارشنبه ۲ دی ۱۳۸۸ / رضا

ریاست محترم فرهنگستان هنر جمهوری اسلامی ایران
با توجه به برکناری جناب آقای مهندس میرحسین موسوی (معمار و هنرمند توانا، معتمد هنرمندان ایران و صاحب آثار برجسته و فراوان در زمینه معماری و نگارگری) از ریاست فرهنگستان هنر، نبود انگیزه و تمایل قلبی خود به همکاری‌های آتی را اعلام می‌دارم و تقاضا دارم طرح پژوهشی اینجانب به نام «سنگ‌نگاره‌های ایران» که در تاریخ ۲۵ تیرماه ۱۳۸۷ به فرهنگستان هنر تقدیم شده بود را بلامحل بگذارید.
با احترام
رضا مرادی غیاث آبادی
دوم دی‌ماه ۱۳۸۸
منبع :وبلاگ شخصي رضا مراد آبادي

چهارشنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۸

چاه مكن بهر كسي

مولوي در دفتر ششم مثنوي داستاني دارد درباره رنجوري كه براي مداوا پيش طبيب رفت:

آن يكي رنجور شد سوي طبيب گفتم نبضم را فرو بين اي لبيب

و طبيب پس از مداوا و نبض گرفتن واقف شد كه اميد صحت بر او محال است بنابراين براي آنكه دستور پرهيز براي بيماري كه روزهاي آخر عمر را سپري مي كند مفيد به حال نيست و كمترين نتيجه را در بر ندارد بنا براين :

گفت هر چت دل بخواهد آن بكن تا رود از جسمت اين رنج كهن

هرچه خواهد خاطر تو وامگير تا نگردد صبر و پرهيزت زحير

صبر و پرهيز اين مرض را دان زيان هرچه خواهد دل، در آرش در ميان

رنجور از طبيب فارغ شده براه افتاد . در كنار جوي آبي صوفيي نشسته دست و رو مي شست؛ رنجور بر پشت گردن صاف صوفي طمع كرد و نسخه طبيب را بياد آورد سيلي محكمي بر پشت گردن صوفي نواخت. صوفي رنجور را به قاضي برد و قاضي پس از ديدن حال زار رنجور، صوفي را مخاطب ساخت كه : حكم خدا درباره زندگان است و اين رنجور سالها پيش مرده است و......صوفي قاضي را پرسيد:

گفت صوفي پس روا داري كه او سيليم زد بي قصاص و بي تسو؟

و قاضي بلافاصله از او پرسيدكه :

گفت قاضي تو چه داري بيش و كم؟ گفت دارم در جهان من شش درم

گفت قاضي:سه درم تو خرج كن آن سه ديگر را به او ده بي سخن

زار و رنجورست و درويش و ضعيف سه درم در بايدش ترّة و رغيف

قاضي و صوفي مشغول جر و بحث و گفتگو شدند . در همين حين نگاه رنجور به پشت گردن قاضي افتاد.

بر قفاي قاضي افتادش نظر از قفاي صوفي آن بد بتر

سوي گوش قاضي آمد بهر راز سيليي آورد قاضي را فراز

پس از سيلي خوردن قاضي از رنجور صوفي قاضي را سزنش كرد كه:

آنچ نپسندي به خود اي شيخ دين چون پسندي بر برادر، اي امين؟

اين نداني كه پي من چه كني هم در آن چه عاقبت خود افگني؟

اين يكي حكمت چنين بد در قضا كه تو را آورد سيلي بر قفا

واي بر احكام ديگرهاي تو تا چه آرد بر سر و بر پاي تو؟

بقيه داستان را خود حدس زده يا در مثنوي عظيم معنوي بخوانيد.

آقاي دكتر « علي لاريجاني » را خيلي سال است كه مي شناسيد و مي شناسيم . از مراسم تو ديع « سيد محمد خاتمي »از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و معرفه وي به عنوان وزير جديد.در همان روز بود كه وقتي اكثر كارمندان وزارت ارشاد از خداحافظي « خاتمي » به شدت متاثر بودند ؛ آقاي « سيد محمود دعايي» خطاب به او گفت : اي كاش هنگام خداحافظي شما هم كارمندان اينگونه متاثر باشند . و ايكاش كه در همه جا هنگام توديع همكاران از رفتن هيچكس خوشحال نباشند كه متاسفانه بالاي نود درصد اينگونه نيست و در مورد آقاي « لاريجاني» هم.

به صدا وسيما آمد و هشت سال از خاطر هيچكس نرفته است كه رسانه ملي ايران طي اين مدت به دليل رويكرد جناحي و يكسويه او از يكطرف و حذف و تخريب و اهانت نسبت به شخصيتهاي بزرگ علمي؛ هنري و مذهبي از طرف ديگر به « سيماي لاريجاني » تنزل شان يافت.در همين دوره بارها و بارها به سعي و سعايت او برنامه هايي ساخته و پرداخته شد كه مهمترين هدفش حذف « اصلاح» و « اصلاح طلبي» بود.سانسور خبري و تحريف و جعل خبر در دوران مديريت او عملا تشويق و ترغيب تلويحي خشونت و شاخه شناخته شده آن « انصار حزب اله» بوده است.مردم ما برنامه هاي « چراغ» « هويت» و فيلم سانسور شده و تحريفي « كنفرانس برلين» پخش شده از سيماي تحت مديريت ايشان را هنوز فراموش نكرده اند.

از مشخصات بارز« اخوان لاريجاني »چرخش سريع در مواضع است
و آقاي دكتر نيز از اين خصيصه بهره كافي و وافي برده است ؛تا بدانجاكه ظهر روز انتخابات دهم پس از رصد كردن اوضاع و دريافت اخبار رسمي رياست جمهوري مهندس « موسوي » را به ايشان تبريك گفته و پس از اتفاقات ناگوار بعد از انتخابات در برنامه زنده تلوزيوني خواستار آن شد كه صدا و سيما به مخالفين هم حق و وقت براي دفاع بدهد از يكطرف؛ و از طرف ديگر حمله شديد الحن ايشان به سران جنبش سبزپس از جريان پاره شدن عكس موسوم به « اهانت به امام».بگذريم درباره ايشان و اخلاق خاص ايشان بسيار بيشتر مي توان نوشت .

آقاي دكتر اخيرا به نمايندگي از رياست جمهور خصوصا و ملت ايران عموما راس يك هيئت ديپلماتيك به كشور « انور سادات» و « حسني مبارك» كشور اهرام مسافرت نموده و مسئوليت ديپلماتيك خود را نه كم نه زياد ، آنچنانكه بايد انجام داد و برگشت . اما بلافاصله دست پروردگانش در « انصار حزب اله» و بيسج دانشگاهها پشت گردن او را از پشت گردن مرحوم دكتر « زرين كوب» دكتر « شفيعي كدكني» دكتر « چنگيز پهلوان» خانكم دكتر « جميله كديور» و..... صاف تر يافته و هوس پشت گردني زدن به او نمودند.

نامه شديد اللحن بسيج دانشگاهها به آقاي لاريجاني و تقاضاي عذر خواهي او از ملت ايران به دليل ملاقات با « حسني مبارك» به سعايت و راهنمايي آنهايي تنظيم شده است كه امروز در راهپيمايي خودجوش؟؟؟ قم راهپيمايان را به حضور پذيرفته و به مردم ايران ؟؟؟پيام دادند كه « شهر مقدس قم جاي منافقان نيست» ديري نمي پايد كه راهپيمايان امروز درخواست خروج ميزبان امروزشان را از قم خواهند داشت.مگر انكه........

سه‌شنبه، دی ۰۱، ۱۳۸۸

نمي دونم

1-مي گويند: شخصي از دست همسايه اش به دادگاه شكايت كرد كه برفهايش را روي بام من مي ريزد. هفت هشت ماه بعد در تابستان جواب دادگاه را به دادخواهي خود اينگونه دريافت كرد: شما هم برفهايتان را روي پشت بام آنها بريز.
پس از جدایی خانم«فاطمه معتمد آریا»، از کاروان 10 نفری سینمای ایران اعزامی به آمریکا و بازتاب منفی این اتفاق در میان اعضای هیئت مدیره آکادمی علوم و هنرهای سینمایی اسکار، به علاوه محروميت از شركت در يك همايش بين المللي سينمايي حدود دو ماه پيش؛به علت ممنوع الخروج بودن؛ امروز اعلام شد ممنوعيت خروج خانم «فاطمه معتمد آريا » لغو شده است.البته در اين خبر اشاره نشده است كه ايشان برفها را روي پشت بام چه كسي بريزند.
2-« مير حسين موسوي » از رياست فرهنگستان هنر بركنار شد.
برود برف پارو كند .در اين زمستاني نان و آب بيشتري دارد.نه غلام!
3-بيسج و تشكلي شبيه همين بسيج در چند دانشگاه با انتشار نامه شديد اللحني از آقاي «لاريجاني»به دليل ملاقات با «حسني مبارك» انتقاد و خواستار عذرخواهي او از ملت ايران شده .در اين باره فردا خواهم نوشت .به اذن اله.ياعلي

دوشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۸

عکسهایی از مراسم با شکوه بدرقه آیت اله منتظری تا خانه ابدی










عکس از مراسم امروز


مراسم امروز به روایت تصویر




عکسهای مراسم تشییع جنازه آیت اله منتظری




فیلم از مراسم تشییع جنازه آیت اله منتظری

مراسم تشییع جنازه آیت اله منتظری به روایت تصویر


خنده خدا

روایتی می گوید: خدا دوبار می خندد .یکبار وقتی همه تلاش می کنند کسی را ذلیل کننند و خدا نمی خواهد او عزیز می شود .و یک بار هم برعکس موقعی که همه تلاش می کنند کسی عزیز شود و خدا نمی خواهد و او ذلیل می شود.
شلوغ یا خلوت بودن بیش از اندازه مراسم استقبال یا تشییع جنازه ی کسی به تنهایی نمی تواند دلیل بر عزت یا ذلت باشد؛ چنانچه مراسم تشییع جنازه بی بی دوعالم حضرت « ام ابیها » شبانه و در خلوت برگزار شد؛ اما امروز شهر « قم » خنده فراوان خدا را بر عزت دوباره پدر روحانی جنبش« سبز ایران» حضرت آیت اله «منتظری» مشاهده کرد.
بیش از 10 دقیقه کنارمیدانی نزدیک به حرم ایستاده بودم؛ زنجیره سبز انسانی عزادار درگذشت مرجع عالی قدر جهان تشیع قطع نمی شد.
استفاده از اینترنت برایم در قم آسان نیست به جایی رسیدم بیشتر خواهم نوشت. یا علی

خنده خدا

روایتی می‌گوید: خدا دوبار می‌خندد. یکبار وقتی همه تلاش می‌کنند کسی را ذلیل کنند و خدا نمی‌خواهد او عزیز می‌شود، و یک بار هم برعکس، موقعی که همه تلاش می‌کنند کسی عزیز شود و خدا نمی‌خواهد و او ذلیل می‌شود.
شلوغ یا خلوت بودن بیش از اندازه مراسم استقبال یا تشییع جنازهٔ کسی به تنهایی نمی‌تواند دلیل بر عزت یا ذلت باشد، چنانچه مراسم تشییع جنازه بی‌بی دو عالم حضرت «ام‌ابی‌ها» شبانه و در خلوت برگزار شد، اما امروز شهر «قم» خنده فراوان خدا را بر عزت دوباره پدر روحانی جنبش سبز ایران حضرت آیتالله «منتظری» مشاهده کرد.
بیش از ۱۰ دقیقه کنارمیدانی نزدیک به حرم ایستاده بودم، زنجیره سبز انسانی عزادار درگذشت مرجع عالی‌قدر جهان تشیع قطع نمی‌شد.
استفاده از اینترنت برایم در قم آسان نیست به جایی رسیدم بیشتر خواهم نوشت. یا علی

یکشنبه، آذر ۲۹، ۱۳۸۸

حصر خانگی آیت الله آزاده تمام شد

حصر خانگی آیت الله آزاده تمام شد
اين تيتررا روي وبلاگ بانو« توحيد لو» ديدم



فردا همگي قم


طبق اخرين اطلاعاتي كه من از منابع موثق دريافت كرده ام مراسم تشيع جنازه فردا صبح در قم برگزار خواهد شد و جنازه در حرم مقدس حضرت فاطمه معصومه (س) كنار آرامگاه آيت اله «مطهري » به خاك سپرده خواهد شد.من امروز بعد ازظهر مي روم قم. منتظر حضور سبزتان در مراسم تشيع جنازه سمبل واقعي« شجاعت» هستم

مرجع عاليقدر جهان تشيع حضرت آيت اله «منتظري» در گذشت

مرجع عاليمقام جهان تشيع حضرت آيت اله العظمي «حسينعلي منتظري» شب گذشته به ديدار معبود شتافت

انا لله و انا اليه راجعون



جمعه، آذر ۲۷، ۱۳۸۸

نماز جمعه 2

درباره نماز جمعه و ثواب شركت در آن و لزوم شنيدن خطبه هاي نماز هفته قبل نوشتم و گفتم .بنابراين براي جلوگيري از تكرار مي روم سر خطبه هاي اين هفته:.نماز جمعه سياسي عبادي اين هفته تهران توسط آقاي « ابوالقاسم امامي كاشاني » اقامه شد. آقاي « امامي » در خطبه دوم به برگزاري انتخابات دهم رياست جمهوري اشاره كرده و درباره حوادث پس از انتخابات گفت :« در همه جاي دنيا انتخابات برگزار مي شود؛گروهي برنده مي شوند و گروهي بازنده . اعتراض هم وجود دارد اما در همه جاي دنيا اين اعتراضات روي كاغذ هست و در فضاي آرام برگزار مي شود.ولي در اين انتخابات!خطاب من به همه دوستان و دلسوزان كشور و نظام است دشمنان و ضد انقلاب را كاري ندارم سي سال است كه نظام جواب آنها را داده است.خطاب من به تمام كساني است كه در بين مشاجرات قرار گرفتند.طرفين را هم عرض مي كنم. من از اين دوستان سئوال مي كنم كه آيا اين حق است؟من به دوستان عرض مي كنم : شما نگاه كنيد ببينيداين به كجا مي رسد؟اگر چيز خوبي بود برويد دنبالش.شما نوشتيد تشويق كرديدظرف دشمنان را براي فعاليت آماده كرديد.مقام معظم رهبري فرمودند؛ بارها فرمودند.در عصر ما كه عصرغيبت است و دسترسي به امام عصر(عج) نداريم؛ولي فقيه؛شناسنامه؛اصل،اساس و تابلو انقلاب است.شما به شعارها نگاه كنيد: شعار نه شرقي نه غربي جمهوري ايراني. عليه شهدا شعار دادن.من از شما مي پرسم اين حق است يا باطل؟من واقعا پدرانه و برادرانه عرض مي كنم به تمام نيروهاي علاقه مند به نظام؛وحدت كلمه پيوستگي در قدم اول بين دانشگاه و حوزه است چرا پيوستگي در قدم اول را شل مي كنيم؟چه خبر است در دانشگاهها؟اين خبر حق است؟به صاحب امروز كه «امام حسين » است باطل است.
اگر ولايت نباشد كه بهم مي ريزد كشور.رهبري اگر نباشد مگر مي شود كشور را اداره كرد؟
رهبري يا عادل است يا ظالم.رهبري ظالم را كه ما سالها تجربه كرده ايم.
كاري نداشته باشيد كي چكار كرد چه كار نكرد؟چكار به كس داري؟ « علي » (ع) خيلي كساني را بر سر كار گماشت كه بعدا آنها را برداشت؟
اين نظام نظام حق است. در برابر نظام حق نبايد ايستاد عزيز! اين را عرض مي كنم به همه طرف.آن طرف اينقدر فضا را پريشان نكنيد.متاسفانه گاهي عمل عكس العمل پيدا مي كند.
چه بگويم به اين سايتها!مي نويسند؛ دروغ؛راست؛مخلوط.فضا را خراب مي كنيد.من به سايتهاي ضد انقلاب كار ندارم.بي اطلاع نوشتن بي ربط نوشتن؛ حاشيه ها را پر رنگ كردن. رحم بايد كرد به نظام رحم بايد كرد به جمهوري اسلامي.
صداو سيما بايداز همه از دانشگاهها از هر طرف دعوت كند حرفهايشان را بزنند و راهها و چاهها را نشان بدهند. اهانت كردن به ضرر نظام است ما بايد فضا را شفاف كنيم و به بيانات رهبري هم گوش دهيم.»
اول بگويم اغلب قسمتهاي خطبه نقل به مضمون است و بعد اينكه بايد انصاف داد كه آقاي « امامي كاشاني » امروز پخته تر از ساير ائمه موقت جمعه تهران فضاي آشوب زده و پريشان پايتخت و كشور را درك كرد و مطابق با اين شرايط توصيه هاي درستي داشت.آقاي « امامي كاشاني» كه به استناد گزارش « عباس پاليزدار» صريحا و همچنين نامه « محمد نوري زاد » به رهبري تلويحا به در اختيار داشتن غير قانوني معادن گرانبهايي سنگ در اطراف شيراز و فساد مالي متهم است؛ بيش از هر چجيز در اين خطبه ها دل براي نظام سوزاند و حق هم كاملا با اوست . چنانچه فضا به شكل فعلي ادامه پيدا كند نتايج فرخنده اي براي نظام قابل تصور نيست؛ اما اينكه نظام فعلي به نفع چه كساني است سوالي است كه بايد ايشان به آن پاسخ دهند. نكته جالب در سخنان ايشان؛اين بود كه تلويحا رفتار آقاي « احمدي نژاد» را زير سئوال برد و با اشاره به آنكه مولي علي (ع) هم بعضي ها را به كار گمارد و بعدا بركنار كرد ؛ تلويحا چيزهايي گفت كه خيلي ها را خوش نخواهد آمد. نكته ديگر توصيه اي است كه ايشان به صدا و سيما مي نمايند .همان توصيه اي كه آقاي «هاشمي » در خطبه هاي بيست وششم تير ماه سالجاري به آن اقدام كرد اما توسط دوستان ايشان مورد توجه قرار نگرفت. بگذريم آقاي « امامي كاشاني » سخنان ارز شمندي نگفت و لي در مقايسه با ديگر هم تريبونهايش بايد انصاف داد كه عالي بود.بنابراين تا هفته آينده و نماز جمعه اي ديگر خداحافظ.

پنجشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۸

نامه محسن مخملباف به مصطفی تاج‌زاده (درباره جنتی)


مصطفی عزیز!
پیشنهاد ترا برای محاکمه جنتی خواندم و خاطراتی در مورد جنتی برایم زنده شد.
سال 1357 بود.هنوز چند ماه به انقلاب 22 بهمن مانده بود و ما در زندان قصر بودیم.حسین جنتی پسر جنتی هم با ما بود.او پسری مودب، با هوش و مهربان بود. هنوز چشمان معصوم و لبخند همیشگی اش را به یاد دارم. معمولا عصرها از ساعت 4 تا 5 در حیاط کوچک زندان بند (7و8)با هم قدم می زدیم و برای آینده ایران رویا می بافتیم.
یک روز که با حسین جنتی در حال قدم زدن بودم، بلندگوی زندان نام مرا خواند و دوباره به کمیته مشترک که محل شکنجه و بازجویی ها بود بازگردانده شدم. (این زندان اکنون موزه شده است.زندان امروز تو هم روزی موزه خواهد شد) مرا به اتاق بازجویی بردند. وارد اتاق که شدم، نگهبان چشم بند را از چشمم برداشت و روی صندلی نشستم.بازجویم عوض شده بود و این بار رسولی، بازجویی که قد کوتاهی داشت، واز خشونت او در بازجویی ها بسیار بد می گفتند روبرویم بود.سمت راست من، درست روبروی میز بازجو، مردی نحیف الجثه و با ریش بلند نشسته بود که دستهایش لرزه گرفته بود و نمی توانست خودکار را در دست بگیرد. رسولی نگاهی به من انداخت و بعد از چند ناسزا و تهدید، برگه های بازجویی را جلوی من گذاشت. سئوالات روی برگه مربوط بود به فعالیت های سیاسی من در زندان و گزارش هایی که از فعالیت های من توسط ماموران مخفی در زندان رسیده بود.
بعد از چند لحظه رسولی با اشاره به مرد نحیف و لرزانی که در حال لرزیدن بی وقفه بود، پرسید: "اینو می شناسی؟"
به مرد لرزان بهتر نگاه کردم. او را نمی شناختم. گفتم: "نمی شناسم."
رسولی گفت: "این بابای حسین جنتی است که عصرها باهاش توی حیاط زندان قدم می زنین."
این اولین بار بود که من آقای جنتی را می دیدم. ایشان هنوز آیت الله نبود و اسم و رسمی نداشت.
رسولی به او رکیک ترین فحش ها را داد و گفت: "تو که کتک نخورده لرزه گرفتی برای چی روی منبر علیه شاه حرف زدی؟!"
و آقای جنتی قسم خورد که علیه شاه اصلا حرف نزده و فقط روضه اباعبدالله خوانده.
رسولی با فحش به او گفت: "ما نوارتو رو ضبط کردیم. این دفعه ولت می کنم بری، ولی اگه دفعه دیگه از این گه ها بخوری از ریش آویزونت می کنم."
و آقای جنتی می لرزید و قسم و آیه می خورد که غیر از روضه ابا عبدالله بالای منبر حرفی نزده و نخواهد زد.
مدتی بعد که بازجویی های جدیدم تمام شد، به قصر برگشتم و ماجرا را برای حسین جنتی گفتم و اشک او از کنار لبخند همیشگی اش سرازیر شدوگفت: "پدرم را که دیدی، جثه بسیار ضعیفی دارد و طاقت شکنجه ندارد."
سال ها بعد من در حوزه هنری قصه نویس بودم. حوزه هنری که ابتدا توسط هنرمندان جوان به طور مستقل شکل گرفته بود، طبق فرمان خمینی موظف شد زیر مجموعه سازمان تبلیغات باشد. و از آن پس آیت الله جنتی که رئیس سازمان تبلیغات بود، سه شنبه ها برای سرکشی به حوزه هنری می آمد.
دریکی از آن روزها به هنگام ناهاربود که آیت الله جنتی آمد؛در حالی که دست پسر بچه کوچکی را گرفته بود.در آن ایام معمولا ناهار هنرمندان حوزه هنری نان و هندوانه بود.او سر سفره نشست، اما لب به غذا نزد و در حالی که ما ناهار می خوردیم، ایشان در باب حرام بودن موسیقی مشغول صحبت شد.من از مدیر وقت حوزه هنری پرسیدم: "چون نان و هندوانه ناهار ماست، آیت اله جنتی غذا میل نمی کنند؟"
و مدیر حوزه هنری گفت: "ایشان روزه هستند."
گفتم: "نه ماه رمضان است که روزه واجب باشد و نه دوشنبه و پنج شنبه که روزه مستحبی بگیرند، امروز سه شنبه است و من تا به حال درباره روزه سه شنبه نشنیده ام."
مدیر حوزه گفت: "آقای جنتی نذر کرده بوده که اگر پسرش حسین جنتی که فراری است، و روند انقلاب را قبول ندارد، دستگیر یا اعدام شود، ایشان 40 روز روزه شکر بگیرند. دیروز پسرآیت اله، حسین جنتی، در اصفهان کشته شد و این روزه آیت اله جنتی برای شکرگذاری اوست. و این پسر کوچک هم نوه اوست. یعنی پسر حسین جنتی."
چشم های پسر حسین شبیه چشم های حسین معصوم بود و درگوشه لبش همان لبخند همیشگی حسین پیدا بود.مدیر حوزه گفت: "نوه آیت اله هنوز از کشته شدن پدرش خبردارنشده.و قرار نیست به این زودی ها به او بگویند."

مصطفی عزیز!
جنتی در زندان ساواک کتک نخورده و شکنجه نشده، لرزه گرفته بود، اما وقتی نوبت به قدرت رسید، دیگر لرزه و لقوه نگرفت. حتی چشمش را بر خون پسرش بست. او در آن روز سه شنبه، بی آنکه نشانه ای از تاثر از خودش بروز بدهد، تنها در باب حرام بودن موسیقی در اسلام حرف زد.
من او را مقایسه می کنم با آیت اله منتظری که وقتی فرزندش محمد شهید شد، روبروی دوربین تلویزیون با صداقت تمام گریست.
منتظری اگر پسر خودش را دوست نمی داشت، چگونه می توانست زندانیان بی گناه دیگری را که در سال 67 اعدام شدند، دوست داشته باشد و برای اعتراض به ظلمی که بر آن ها شده، دست از رهبری در آینده بردارد.

مصطفی عزیز!
جنتی چشم بستن بر تقلب در انتخابات را از چشم بستن بر خون پسرش و چشم بستن بر ضعف خود در بازجویی های ساواک تمرین کرده است.
کسانی که با من سر آن سفره نان و هندوانه آن روز سه شنبه نشسته بودند همان کسانی بودند که چندی بعد با حکم حضرت آیت الله جنتی به دلیل اعتراض به دور شدن انقلاب از آرمان های اولیه اش از حوزه هنری اخراج شدند.
این گروه 15 نفر بودند. به جز من یکی از آن ها سلمان هراتی بودکه درتصادف ماشین کشته شد. یکی حسن حسینی بود که سال ها خانه نشین شد و دقمرگ شد و یکی قیصر امین پور که این روزها پس از مرگش برای او امامزاده می سازند و در زمان حیاتش با حکم جنتی اخراجش کردند و سالیان دراز مغضوب شد.
مصطفی عزیز!
امروزه نه تنها روح حسین جنتی از دست رفتار پدرش در رنج است، نه تنها قهرمانان در بندی چون تو، از ظلمی که جنتی بر روند دمکراسی ایران کرده است در خشمید، که دیگر خدا از دست او به فریاد آمده است.صدای خشم خدا را از فریاد بندگان خشمگین اش در خیابان های سبز ایران نمی شنوی؟
من اگر جای خدا بودم از آنچه جنتی به نام من انجام داده ست، خدایی ام را پس می دادم .

حسين رضازاده

امروز خبري در روزنامه اعتماد و متعاقب آن در بعضي سايتهاي خبري منتشر شد كه بر اساس آن آقاي « حسين رضازاده » قويترين مرد جهان؟؟؟ مربي و عضو كادر فني تيم ملي وزنه برداري ايران و از بزرگترين حاميان آقاي «احمدي نژاد» در جريان انتخابات دهم رياست جمهوري از مربي گري تيم ملي بركنار شده است .
بر اساس اين خبر؛ كميته فني تيم ملي علاوه بر بركناري آقاي « رضا زاده » تكرار مي كنم : كه در انتخابات رياست جمهوري دهم از حاميان قدرتمند آقاي « احمدي نژاد» بود و علاوه بر آن جناح تماميت خواه هميشه از او به عنوان سمبل يك ورزشكار ولايي و فوق انساني استفاده هاي مكرر ابزاري و خصوصا تبليغاتي نموده و عليرغم تذكر كارشناسان خبره وي را به سمت مربيگري تيم ملي گمارده بود؛رای به محرومیت مادام العمر آنها از مربیگری در تیم ملی هم داده است.
در اين اتفاق و تصميم عجيب و غريب مطمئنا رازي نهفته است كه مثل همه رازهايي كه زماني سربه مهر بود و امروز ديگر نيست ؛ اين راز هم به زودي زود سر به مهري خود را از دست داده و از آن رمز گشايي خواهد شد و بر آفتاب خواهد افتاد .مگر آنكه لازم آيد كم كم باور كنيم اگر در اين دولت تصميماتي خارج از دايره عقلانيت گرفته نشد بايد تعجب كرد.

سه‌شنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۸

قات زدن رسمي «بيست وسي»

چند ماه پيش پس از آنكه خبر ورشكستگي « ايران خودرو» و مجموعه خودروسازي ايران در تمام رسانه هاي خبري رسمي و مجازي بازتاب وسيع يافته بود، ناگهان در شبي از شبها مدير عامل « ايران خودرو » در برنامه معروف «بيست و سي» تمام نقشه هاي رسانه ها را نقش بر آب نموده؛ اعلام كرد نه تنها «ايران خودرو» در آستانه ورشكستگي نيست و از نظر كيفي نيز روند نزولي نداشته ايم، كه حتي روز به روز در حال رشد كمي؛ كيفي وفني خودروها هم هستيم.

امشب دوباره برنامه بازهم معروف «بيست و سي» گزارشي داشت از يك كنفرانس كه به مديريت سردار« رويانيان» مدير امور حمل و نقل و ترافيك تهران؛در سالن اجلاس سران برگزار مي شد؛ در اين مراسم سردار‌« احمدي مقدم » فرمانده نيروي انتظامي ايران پشت تريبون رفت و درحالي كه معتقد بود اين گونه نشستها و كنفرانسها بي فايده است، به سردار« رويانيان» به دليل برگزاري چنين سميناري انتقاد كرد و به دنبال آن مجموعه خودروسازي ايران را مورد انتقاد شديد قرار داد كه : «هر روز خودروهايي با كيفيت بد تر توليد نموده وبر مشكلات ترافيكي تهران و ايران مي افزايند.

برنامه البته مشعشع « بيست و سي» توضيح بدهند كه بالاخره كيفيت توليدات « ايران خودرو » روبه افزايش است ؟يا حق با سردار است و كيفيت روبه كاهش شديد است؟

دوشنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۸

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

«مير حسين موسوي » و « مهدي كروبي» در اعتراض به اهانت به حضرت امام و نحوه انعكاس آن در صداو سيما تقاضاي مجوز براي برگزاري راهپيمايي اعتراض آميز نمودند. حالا مجوز بدهند ببينند چه كساني مدافع راه امام هستند و تعدادشان چند نفر است. و مجوز ندهند تا به دنيا و مافيها ثابت كنند كه هياهوهاي چند روز گذشته دفاع از امام نبوده.
يكي زنگ مي زند و با خوشحالي مي گويد : يعني در اتاق فكر « ميرحسين » چه كسي تصميم مي گيرد؟ مي گويم : « ميرحسين» كاره اي نيست ؛ تصميم را ديگري مي گيرد ,«واله خير الماكرين».ياعلي

اين تذهبون

روبه روي محل كار من خانه اي است متعلق به يك برادر از شش برادري كه سرمايه مجموعه خانواده شان از ميليارد ها تومان بالاتر است.واين سرمايه اغلب از محل رانت و نزديكي به نماينده ولي فقيه و امام جمعه فقيد كاشان فراهم شده است .البته كاملا مشروع . نزديكي به بيت نماينده ولي فقيه باعث مي شد كه اكثر ادارات معتبر كاشان خدمات مورد نياز خود را از اين خانواده خريداري نمايند. اين موضوع باعث يكه تازي اين خانواده در عرصه فروش خدماتي شد كه نمايندگيش را در كاشان و اطراف داشتند و از طرف ديگر نيز اكثر شركتهاي معتبر نيز متمايل شدند كه نمايندگي انحصاري خود در كاشان را به اين مجموعه اعطا نمايند.

فرزند بزرگ از اين مجموعه و دست بر قضا همان كه همسايه مغازه ما مي باشد پسري دارد كه دستكم 10 سال از من كوچكتر است .اما بر خلاف من متاهل و يك فرزند هم دارد.10سال پيش زمان اوج آغاز بكار «انصار حزب اله» و هفته نامه «شلمچه» و آغاز چلچلي و چشم باز كردن اين نوجوان بود و لاجرم هنگامي كه از جلو مغازه ما مي گذشت همراه با شيطنتي كودكانه متلكي حواله ما مي كرد كه عكس «سيد محمد خاتمي» را به ديوار مغازه الصاق كرده بوديم. هفته نامه «شلمچه» به محاق توقيف رفت . روزي از اين نوجوان سمج پرسيدم« يوسفعلي مير شكاك» را مي شناسي؟ و اين چند ماهي بعد از آن بود كه « ميرشكاك» با « دهنمكي» مدير مسئول «شلمچه» چپ افتاده بود و طي چهار نامه تحت عنوان«نامه اي به برادر بسيجي» شديدا «دهنمكي» را فروماليده بود. قرص و استوار پاسخ داد: « من فقط مولي علي را مي شناسم» گفتم : مگر « شلمچه» نمي خواني؟ با غرور مخصوصي گفت: تمام48 شماره اش را آرشيو دارم. گفتم : پس بايد « ميرشكاك » را بشناسي. گفت : نه مي شكاك كيست؟ گفتم : پس بگو فقط « شلمچه» مي خريدي و آرشيو مي كردي . ولي هيچوقت نمي خواندي.... بگذريم نتيجه گفتگو و بحث همان شد كه حدث مي زدم وحدث زديد: آقا و بر اين قاعده اكثر آقايان از اين دست با آنچه كه بيگانه بودند و هستند و متاسفانه خواهند بود «قلم» بود و «قلم مي نويسد» اعم از كتاب؛ روزنامه؛ شعر و....اعتراض « مير شكاك» به « دهنمكي » هم چيزي از همين مقوله بود.وي به دهنمكي به تحقير نوشته بود:( نقل به مضمون) «آقاي دهنمكي تو را چه به قلم و هنر و نوشتن و نشريه؟ تو حتما بايد بروي جبهه و شهيد شوي .تو مقدس تر از اين حرفها هستي ..الخ

چند صباحي است كه ريش گذاشته ام و خداييش اول به خاطر بيماري بود. بعد دوستان گفتند ريش بهت ميادو در مراسم سيزده آبان ديدم با ريش خيلي را حت در بين مامورين و لباش شخصي ها تردد مي كنم ، اين بود كه رشيها بلند شد تا امروز صبح. جلو مغازه همان نوجوان سمج ديروز و باباي جوان امروز كه براي خودش كسي شده و كسب و كاري راه انداخته برعكس من كه بر اثر بي دست و پايي30 ميليوني بدهي براي خودم دست و پا كرده ام؛ با يك دوستي كه از سفر حج برگشته ديدبوسي حج كردم؛حاجي بلافاصله گفت : علي آق ريش گذاشتي .چه ريشهاي نرم وخوشگلي ؟ وبسيجي بلافاصله در آمدكه:ريش گذاشته است كه نگيرندش! سيد است .گفتم : به جدت قسم سيد فقط به همين دليل است.بلافاصله بي ادبي شديدي مرتكب شد.گفتم : آقا سيد من نه به اندازه شما داعيه دين دارم و نه مثل شما لياقت انتساب به دين؛ ولي به هيچ عنوان كوچكترين كلمه بي ادبي از دهان من خارج نمي شود.مثلا من اگر قرار است در جايي بيتي از مولوي بخوانم كه متضمن كلمه اي بي ادبي است مثلا« آن يكي (عذر مي خواهم) خر داشت پالانش نبود.....قبل از اينكه كلمه نام آن حيوان را بگويم از مخاطبم عذر خواهي مي كنم( من واقعا اينگونه هستم) درآمد كه آن حيوان از شما بهتر است.و...

اين نوجوان كه امروز سالهاي بيست و پنج سالگي را پشت سر مي گذارد نه يك لحظه جنگ را درك كرده ؛ نه هيچيك از اعضاي خانواده خودش و پدرش به آن شكل جنگ را و انقلاب را درك نموده اند و نه به هيچ عنوان چيزي به نام فقر و درد را مي شناسند.در مقابل آنهمه انسان بزرگي كه سالها قبل از انقلاب براي به ثمر نشستن اين نظام درد و زجر و زندان كشيده اند و بعد از آنهم سالها در جنگ و نظام از بزرگترين سرمايه هاي خود به نفع انقلاب چشم پوشي كرده انداز نظر ايشان كمتر از حيوان باركش هستند.

راستي اينها به چه ديني مومنند؟ به كجا مي روند؟

شنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۸

مباهله

آیه ۶۱ سوره آل عمران:«فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکمْ وَ نِساءَنَا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنفُسنَا وَ أَنفُسکُمْ ثُمَّ نَبْتهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَت اللَّهِ عَلى الْکذِبِینَ»
به آنها (مسیحیان نجران) بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت می‌کنیم شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت می‌نماییم شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت می‌کنیم شما نیز از نفوس خود را، آنگاه مباهله می‌کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می‌دهیم.»


امروز بيست و چهارم ذي الحجة و روز« مباهله »است.از ديروز صبح از طريق تمام تريبونهاي مقدس نماز جمعه حادثه شوم اهانت به ساحت امام راحل توسط عده ؛ گروه يا شخصي ناشناس و با نيتي سياه تبديل به يك اعلام جنگ وسيع بر عليه جنبش سبز و رهبران اين جنبش شده است . امروز روز«مباهله» واقعي بين آنانيست كه طي دستكم يكسال گذشته بارها و بارها شاهد اهانت به ساحت مبارك حضرت امام؛توسط دوستان نزديكشان بودند وبه دليل حفظ منافع اقلي بر سر جيفه دنيا سكوت اختيار كرده؛ا ما امروز در يك رژه سياسي از پيش طراحي شده ناگهان يادشان آمده است كه اين نظام زماني با مديريت بزرگمردي به نام «روح اله موسوي» بنيانگذاري شده و اغلب سينه چاكان امروز بارها وبارها با رفتارهاي متجحرانه خود اسباب ناراحتي و خون دل خوردن پدر پيرمان را فراهم نمودند از يكطرف وفرزندان واقعي نظام مقدس جمهوري اسلامي و حاميان حقيقي امام را حل از طرف ديگر مي باشد.آثار سيه رويي در آنانكه در آنان غش مي باشد از هم اكنون آشكار شده است.به زودي صبح دولت سيه روييشان خواهد دميد. فروغ سروده است:«هیچ کس از جوی حقیری که به گودالی می ریزد، مرواریدی صید نخواهد کرد»
در همین رابطه، بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست.

جمعه، آذر ۲۰، ۱۳۸۸

نماز جمعه



نماز جمعه يك مراسم سياسي و عبادي است.توصيه شده است كه اگر نمي توانيد به هر دليلي در يك نماز جمعه شركت كنيد و از فيض حضور و شنيدن خطبه هاي نماز جمعه به صورت آنلاين محروم شديد، حتما به صورت آفلاين اين خطبه ها را گوش نموده و پيگيري كنيد باشد كه رستگار شويد.ومن كه به غير از رستگارشدن فكر و ذكري ندارم از اين هفته به بعد سعي مي كنم به اين توصيه عمل نمايم و همه هفته خطبه هاي نماز جمعه و از آن مهمتر خطبه هاي نماز جمعه تهران را كه در اخبارو احاديث آمده است: «كسي كه خطبه هاي نماز جمعه ايران را در تهران بنيوشد؛ بهشت بر او واجب است.تمت حديث» به گوش جان بنويشم و مشاهدات خودم را از اين مراسم سياسي عبادي به سمع و نظر دوستان هم برسانم.

خطبه هاي اين هفته نماز سياسي عبادي جمعه تهران به اقامت آقاي « كاظم صديقي » اقامه شد.خطيب در خطبه هاي اول ضمن توصيه خودش و ما به تقوي گفت كه « تقلب» جهنم است و آتش. بايد چشم برزخي داشته باشيد تا ببينيد.و البته ظاهرا ايشان و دوستانشان چشم برزخي ندارند كه آتش افروخته بعد از«تقلب» وسيع در انتخابات دهم رياست جمهوري در تهران را كه پيش از بر افروخته شدن،«اكبر هاشمي رفسنجاني» در نامه سرگشاده اش به رهبري نظام وقوع آن را پيش بيني نموده بود؛ نمي بينند و اينكه دستكم هفتاد نفرتا كنون در اين آتش جان خود را از دست داده اند.

وي همچنين ضمن اشاره به حديث «الفنتة اشد من القتل» از مستمعين خود كه در هواي سرد در دانشگاه تهران براي صيد ثواب جمع شده بودند سئوال كرد :«چرا بايد همديگر را بد بدانيم كه ديگران بگويند اينها همه بدند؟» ايشان فرمودند : «ديگر نمي خواهيم بد باشيم .بدي آدم را خسته مي كند» خدا شكر!؟

وي همچنين در اين خطبه به «عبد العزي» نام واقعي « ابولهب » اشاره نمود و همسر وي را با عبارت البته مودبانه « زنكه » مورد تحقير و تخفيف قرار داد.

ايشان همچنين حين قرائت خطبه به آيه 13 سوره مباركه «حجرات» اشاره نموده و متاسفانه هنگام قرائت واژه « ميتا» را به اشتباه با تشديد « ي‌ » آنگونه در عرف ما معمول است خواندند. قابل توجه صنف كفن پوشان تحت مديريت سران قم.

درخطبه دوم آقاي « صديقي » با اشاره به صدور قطعنامه بر عليه ايران توسط شوراي حكام و بدون اشاره به اجماع عمومي بر عليه ايران فرمودند كه « اينها(يعني 5+1 و غرب) به دروغ ادعا نمودند كه ايران يكماه پيش با آنها توافق ضمني نموده و حالا حرف خود را پس گرفته اند.اين درحالي است كه اين توافق ضمني طي دو ماه گذشته بارها و بارها با افتخار توسط رسانه ملي برادر« ضرغامي » تبليغ شده بود.

وي در اين خطبه همچنين اعلام نمود كه ايران داراي يك فضاي صد درصد ولايي است و ضمن اشاره به حديث شريف « يد الله فوق ايديهم » تلويحا به دنيا اعلام نمود كه با دست خدا در نيفتند.ايشان براي اينكه يك سند تاريخي هم بدست داده باشند به جنگ تحميلي هشت ساله بر عليه ايران اشاره كرد كه تمام دنيا بر عليه ايران( شما بخوانيد دست خدا) بسيج شدند . ولي شكست خوردند.وي اصلا اشاره نكرد در حالي كه خيانت آشكار دوستان نزديكش به « نوشيدن جام زهر توسط حضرت امام منجر شد» چگونه « نوشيدن جام زهر» مي تواند نشانه پيروزي ما و شكست دشمنان ما باشد.

ايشان همچنين از ولايت آقاي خامنه اي به « ارث امام راحل» تعبير و ضمن اشاره به حادثه انتحار سياسي دولت كودتا ( پاره كردن عكس امام در مراسم 16 آذر) در حالي كه به گريه افتاده بود شكايت به خدا برد. ظاهرا زماني كه دوستان ايشان بي حرمتي شديد به خانواده امام راحل را در دستور كار قرار داده بودند؛ نه تنها چشم و گوش برزخي ايشان بلكه چشم و گوش دنيايي ايشان هم بسته بوده است.

لازم به ياد آوري است كه حضرت « صديقي» در طول خطبه دوم بارها به مسائل هسته اي اشاره داشتند و براي اشار به اين مسئله از واژه جديد الاحداث « داشتن هسته اي » استفاده نمودند.

به اميد اينكه روز و روزگار بر شما خوش باشد، تا جمعه اي ديگر؛ نماز جمعه اي ديگر و سعادت شنيدن خطبه نماز جمعه اي ديگر توسط يك « كاظم صديقي ديگر» خدا نگهدار.يا علي

پنجشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۸۸

ستيز با خويشتن و جهان(1)

مي خواستم قصه بگويم.اتفاقي افتاد. قصه را فرو مي گذارم و از غصه مي نويسم.
در ادبيات شيرين ما شخصيتي افسانه اي مانند وجود دارد به نام « ملانصرالدين » .سراسر قصه زندگي اين آدم درد و مصيبت و بد فهمي و بدبختي است. ولي وقتي اين درد و مصيبت تعريف مي شود ما مي خنديم و با تعريف كردن آن ديگران را مي خندانيم. قصه امروز مملكت و سياست و قانون وناموس سياسي امروز ما قصه غصه هاي « ملا» است.مجموعه اي از بدفهمي ها كه هروز بدبختي و مصيبتي را بوجود مي آورد و هر روز ما را ضعيف تر و نحيف تر از ديروز مي كند. و دنياي فربه شده از ضعف ما، به اين قصه ها وغصه ها مي خندد و با تعريف آن دنيا را مي خنداند.
ما به دست خودمان سرمايه هايمان را به جيب ديگران سرازير مي كنيم، والا اين نتيجه عايد ما و خلافش عايد آنها نمي شد.حال شما سرمايه را هرچيز مي خواهيد بگيريد.از آبروي سياسي ديپلماتيك گرفته؛ تا آبروي علمي و فني از يكطرف و از سرمايه هاي اقتصادي گرفته تا سرمايه هاي انساني و ... از طرف ديگر.
نقل است كه دختر «ملانصرالدين» شكايت از دست شوهر نزد پدر آورد كه؛ شوهر مرا كتك زده است.« ملا» چوبي اختيار كرده،به جان دختر افتاد و پس از فرو ماليدن حسابي به دخترش گفت: حال نزد شوهرت برو و به او بگو دختر مرا مي زني ؟ من هم همسر تو را زدم.
در خبرهاي همراه و همزمان با خبر «صدور دومين قطعنامه شوراي حكام آژانس» بر عليه ايران كه به اندازه كافي موجب سرافكندگي و كاهش شديد آبروي بين المللي ما شد،خبر مهم ديگري نيز وجود داشت كه متاسفانه عليرغم اهميت و اعتباربه لحاظ دردمندي، لابه لاي خبرهاي هسته اي گم شد و توجهي آنگونه كه شايسته بود، نسبت بدان نشد.دولت ايران لايحه اي را به مجلس فرستاد و خواستار تخصيص مبلغ 20ميليارد دلار براي كشف موارد نقض حقوق بشر در كشورهاي ديگر از جمله « ايالات متحده آمريكا » و « انگليس » شد.مجموعه شبكه هاي متعددخبري سيماي آقاي «ضرغامي» هم بارها و بارها اين «سند افتخار » را به عنوان پاسخ محكم و دندان شكني به قطعنامه اخير «شوراي حكام» معرفي نمود.دقت در مفاد لايحه مذبور نكات شايسته تاملي نشان مي دهد.« ايران » از نگاه جامعه جهاني متهم به نقض حقوق بشر است و چه كسي است كه به اين حقيقت معترف نباشد الا بانيان اصلي و عوامل اين نقض حقوق؟ و وقتي دفاع بسيار خام واشتباه اين عوامل از رفتارها و توجيهات تراشيده شد مجموعه هاي بين المللي مدافع حقوق بشر را متقاعد نكرد چاره آن مي شود كه ما هم دست بكار شويم و بگوييم اگر نقض حقوق بشر بد است، پس چرا در كشورهاي بزرگ دنيا و از جمله مدافعان حقوق بشر اين حقوق نقض مي شود؟ و حال لازم مي آيد براي اين توجيه مضحك سند هم پيدا شود كه مي شود اما از كجا ؟ از جيب ملت بدبخت ايران. يعني همان ملتي كه حقوق مسلم انسانيش ناديده گرفته شده و مثل« دختر ملا» از شوهرش كتك خورده بود حالا بايد التجا به پدري ببرد كه به جاي التيام زخمهاي ناشي از بد رفتاري و نقض حقوق كتك ديگري هم نوش جان نمايد.
پانويس:
(1) نام كتابي از «يوسفعلي ميرشكاك»

سه‌شنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۸

من مي نويسم پس هستم

سه هفته پس از آنكه برنامه « نوبت شما» بي بي سي در مورد پست «منشور بي اخلاق و اخلاق بي منشور» ووبلاگ من گفتگو داشت و يك هفته بعد از فيلتر شدن وبلاگ من رو ي بلاگفا ،درست همان زماني كه« مصطفي عباسي» با همراه من تماس مي گرفت تا به من اطلاع بدهد كه برنامه « نوبت شما » را از تلويزيون بي بي سي ببينم حالا«مصطفي»تماس مي گرفت تا بگويد كه ؛ وبلاگ من روي بلاگ اسپات هم فيلتر شد.
به شهادت تك تك كلمات موجود روي تمام نوشته هايم در وبلاگهاي فيلتر شده هيچ عملي خارج از چهارچوب قانون از من و وبلاگم سر نزده است كه شايسته فيلتر شدن باشم،اما به اين اتفاقات احترام مي گذارم تاببينم چه خواهد شد.

تك تك مخاطبانم را مثل تك تك كلماتم دوست دارم وتنها ناراحتي من از اين اتفاقات احيانا از دست دادن دوستي يا مخاطبي است كه برايم بزرگند.
فعلا همينجا مي نويسم و منتظرم كه اين محدوديت برداشته شود چنانكه قبلا هم براي « ساز مخالف» و «پاكنويس» افتاد وبعدا رفع شد.دراين باره درخواست مي كنم اگر دوستي خصوصا «فرشاد »عزيزم مي تواند كمكي كند ممنون خواهم بود.اگر پيام گذاشتن مشكل هست پيامها را اينجا بنويسيد مي خوانم.به زودي مطالب اين وبلاگ رويآدرس جديد من در « ورد پرس» كپي خواهدشد.

اگر مراد نصيحت كنان ما اينست
كه ترك دوست بگوييم تصوري است محال
تا بعدياعلي

شنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۸

استقبال گرم هوای سرداز آقای «احمدی نژاد» دراصفهان

عکسهای متعدد و جالب زیادی از مراسم حضور آقای دکتر«محمود احمدی نژاد» در دور جدید سفرهای استانی ایشان و هیئت همراهشان به استان اصفهان در اینرنت مشاهده شد.اما این دو عکس با دیگرعکسها تفاوتهای خاصی دارد .




شنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۸

یارب این نودولتان را با خر خودشان نشان

شکی نیست که آمریکا، انگلیس،فرانسه و مجموعه غرب در کنار روسیه، سالهای متمادی به عنوان قدرتهای بزرگ استعماری جهان،چشم طمع به ایران و ثروت و سرمایه های اقتصادی ما داشته،و بهره برداری رایگان از موقعیتهای ژئوپلتیک ایران، کشوری که بیشترین مرز آبی با آبهای آزاد خلیج فارس و دریای عمان را دارد و سالیان سال در مسیر بزرگترین شاهراه تجارت بین شرق وغرب (جاده ابریشم) قرار داشته،همواره مورد توجه قدرتهای استعماری بوده است و طی دویست سال گذشته نیز در نتیجه بی کفایتی وبی لیاقتی پادشاهان خائن قاجار و پهلوی چنگ اندازی به منافع و منابع عظیم ایران،بارها و بارها اتفاق افتاده است،اما مقابله با چنین تهدیدها و خیانتها به هیچ روی بالارفتن از دیوار سفارت یک کشور خارجی و گروگان گرفتن اتباع و گارگزاران سفارت آن کشور و ماجراجوییهای شتابزده در سطح بین المللی نیست.گو اینکه نتایج معکوس این شتابزدگی ناشی از خامی جوانی و بی تدبیریهای ابتدایی انقلاب که لازمه هر کشور انقلاب زده است، انزوای کامل و تنهایی شدید ایران را برای سالهای سال به همراه داشته و از طرفی بیشترین و بهترین بهانه ها برای قدرتهای استعمارگر برای بلوکه نمودن داراییها،عدم تعهد به مفاد قراردادهای منعقده فی مابین آنها و ایران و تصویب طرحها و لوایح تحریمی برعلیه ایران را به همراه داشته است.حتی ضعف شدید تدبیر در سالهای آغازین انقلاب باعث شد تا اشتباه روشن دولت «مصر»در پناه دادن به شاه مخلوع ایران که می توانست بهترین بهانه را برای تنبیه کشور مذکور به همراه داشته باشد به نتیجه عکس منجر شد و کشور مذکور پیش دستی نموده،داراییهای ایران را در آن کشور بلوکه نمود و داوطلبانه روابط خود با ایران را به حالت تعلیق درآورد. این وضعیت یک کشور جهان سومی مسلمان است. درباره بلوک بزرگ قدرت ؛ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

بیست سال پس از این اتفاقات در دوم خرداد 76 ناگهان ورق به شکل غیر منتظره ای برگشت و پس از آن دوره جدیدی از احترام و پذیرش در سطح جهان برای ایران رقم خورد.«سید محمد خاتمی » پیام آور ارجمند این احترام به « سازمان ملل متحد» رفت و در شرایطی که دنیا برای اولین بار بستر جدیدی از احترام و خاتمه انزوای گذشته را برای ایران فراهم می نمود،به دنیا پیام داد که من از «ایران سرفراز»آمده ام .ریس جمهور ایران به جامعه جهانی پیشنهاد «گفتگوی تمدن» داد و پس از آن برای اولین بار در تاریخ کشور پس از انقلاب ریس جمهور ایران به یک کشور اروپایی سفرکرد و بلافاصله دیگر کشورهای اروپایی برای میزبانی از ریس جمهور بزرگ ایران و ایدئولوگ « گفتگوی تمدنها» بر یکدیگر سبقت گرفتند.بررسی پرونده روشن دولت اصلاحات در حوصله این مقال نیست.این زمان بگذار تا وقت دگر.
امامجموعه« نودولتان» دولت نهم و برکشیدگان دولت دهم به علاوه منتخبان« شورای نگهبان» و مردم در مجلسین هفتم و هشتم را عقیده بر اینست که دوران سیادت و سر فرازی و سربلندی همان دوران دویست سال گذشته و دورانهای اول انقلاب است که از نظر آنها دوران طلایی دیپلماسی ایران بوده است.بنابراین طی چهار و پنج سال گذشته با شتاب وصف ناپذیری مسیر حرکت خود را به سمت آنزمان و شرایط آن تغییر داده و در حرکتند.
به همین دلیل همواره معتقد بوده و هستند که :تحریمهای وضع شده توسط « آمریکا» و قطعنامه های تحریمی صادر شده توسط «سازمان ملل متحد» نه تنها کوچکترین خسارتی را متوجه ایران نکرده؛ بلکه به ضرر شدید کشورهای وضع کننده و اجرا کننده مصوبات قطعنامه ها منجر شده است.
این ادعاها ی واهی که طی چهار پنج سال گذشته بارها و بارها برای فریب ملت ایران؛ مورد استناد مقامات عالی رتبه ایران در حوزه های سیاسی و به تبع آن اقتصادی قرار گرفته؛ به همان اندازه خالی و عاری از واقیعیت است که انکار آفتاب در روز روشن.
وقتی دستکم هشتاد درصد کشورها و در راس آنها کشورهای پیشرفته و معتبر در سطح جهان داوطلبانه ویا به دلیل حفاظت از منافع خود در سطح روابط دیپلماتیک؛در تحریم بر علیه ایران مشارکت می نمایند؛برای قبول این فرضیه که این تحریمها نتیجه عکس دارد باید این فرضیه که اکثر دولتمردان این کشورها «دیوانه» هستندکه بانظر خود؛ دست خود؛وبا آزادی عمل کامل و در نهایت استقلال بر علیه خود قطعنامه و تحریم تهیه و تنظیم نموده و به هنگام رای گیری نیز به آن رای مثبت داده و در عمل نیز خود را موظف به ایفای تعهداتی که ضرر و زیان خودشان را تضمین می کنند؛ را نیز پذیرفت.و با فرض پذیرش چنین فرضیه ای با ید تصور کرد که عموم شهروندان و مردم این کشورها که علی القاعده بیش از دو سوم جمعیت جهان را تشکیل می دهند نیز باید جمعیتی بی سواد و بربر فرض باشند که در مقابل این تحقیر آشکار و اشتباه فاحش دولتمردانشان تن به سکوت ذلت بار می دهند.
حال آنکه در عرصه جهانی و در عرصه عمل آنچه در رفتار رهبران ایران اتفاق افتاده و می افتد وآنچه در رفتار جامعه جهانی مشاهده شده و می شود؛ خلاف فرضیه های تعریف شده فوق را می توان به روشنی دریافت.
آمارهای رسمی ارئه شده توسط مراکز معتبر آمارگیری ایران ـــ که به دلیل تجاهل شهروندان و قلب واقعیات موجود درصد خطای آن بسیار بالاست ـــ و همچنین آمارهای اعلام شده توسط مراکز معتبر و دقیق جهانی حکایت از آن دارد که تحریمها بیشترین تاثیر منفی را بر پیکره اقتصاد بیمار و درمانده ایران وارد نموده است. و این آثار اقتصادی بار مستقیم خود را بر سایر شئون زندگی شهروندان مظلوم و بیچاره این کشور نیز بار نموده است.از این گذشته برای درک و لمس واقعیات نابسامانیهای موجود ناشی از تحریمها و بحرانهای خود ساخته «نودولتان معاصر» نیازی به بصیرت خاص نظری و یا تخصص آکادمیک در حوزه اقتصاد و جامعه شناسی نیست.این روزها لاغر شدن بیش از پیش و هر روز سبد هزینه خانوارهای ایرانی آنقدر آشکار و عیان است که حتی ننه جون مهدی( نازل ترین سطح درک و سواد جامعه)هم نیازی به بیان آن احساس نمی کند.
در چنین شرایطی نتایج انا رجل خوانی ؛ ماجراجویی و شتابزدگی به علاوه بی تجربگی در حساس ترین عرصه های تصمیم سازی در عرصه جهانی یکبار دیگر به بار نشست و «شورای حکام آژانس بین المللی انرژی هسته ای » را وادار به صدور یک قطنامه اعتراضی دیگر بر علیه ایران نمود.

مفاد بسیار شدیدتر این قطعنامه از قطنامه اولی « شورای حکام » که پیش زمینه و بستر ساز صدور قطعنامه های سه گانه تحریم بر علیه ایران در سطح «سازمان ملل متحد» شده بود؛خبر از موج جدید تحریمها بر علیه ایران را می دهد.این در حالی است که تمام تلاشهای کور و چشم پوشیدنها از منافع ملی(سهم ایران در دریای خزر؛تاخیر در شروع بکار نیروگاه بوشهر.و..... به نفع روسیه و وادادگیهای آشکار در مقابل افزون خواهیهای مکرر حکومت کمونیستی چین)برای بدست آوردن حداقل سوپاپ های اطمینان برای جلو گیری از صدور قطعنامه های جدید بر علیه ایران نیز نه تنها کمترین سود را نداشته بلکه در صدور قطعنامه جدید « شورای حکام» روسیه و چین جزئ کشورهایی بودند که بر علیه ایران رای مثبت دادند.
از امروز بنگاه دروغ سازی و قلب واقعیات آقای «ضرغامی» دست به کار شده ؛پخش سرودهای پیروزی را در دستور کار قرار می دهد تا این پیروزی؟/؟؟بکام ملت ایران شیرین تر بنشیند.از طرفی خوراک امامان جمعه وجماعات ساسر کشور نیزتا چندی فراهم شده است
یارب این نودولتان را بر خر خودشان نشان.
كاين همه ناز از غلام و ترك استر مي كنند
یاعلی