دوشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۸

وبلاگ نویسی

«وبلاگ» و «وبلاگ‌نویسی» پدیده‌ای نوظهور است. تقریبا برمی‌گردد به اختراع کامپیو‌تر و به دنبال آن اختراع یا کشف ابزار‌ها و کانال‌های ارتباطی بین کامپیوتر‌ها و بعد ایجاد شبکه‌های پیوسته میان شبکه‌های کامپیوتری بین خانه و شهر‌ها و کشور‌ها و...
بعد از این مجموعه فنی البته با کمی اغماض شاید بتوان گفت هنری ذیل نام «وبلاگ‌نویسی» و البته با استفاده از شکل و تعاریف هنرهای هفت‌گانه سابق و در قالب الکترونیکی، پا به عرصه حضور گذاشت.
 «وبلاگنویسی» از شکل ابتدایی آنکه از ثبت یک صفحه شخصی روی اینترنت و یک نوشته ساده و بعد افزودن عکس و لینک شروع می‌شد آغاز، و بعد به سمت بهره‌گیری از امکانات و فن‌آوری‌های جدید در عرصه ارتباطات و گسترش شبکه‌های اجتماعی، گسترش می‌یافت.
در چنین فرایندی یک آشنایی ساده و ابتدایی با چنین پدیده نوظهوری کافی است تا کاربر به یک معتاد حرفه‌ای در عرصه نوشتن، اینترنت، و نهایتا «وبلاگ» تبدیل شود.
حالا تصور حال کسی را که معتاد شده‌است و برای تهیه مواد مصرفی خود پول ندارد......

شنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۸۸

کلمه

و در ابتدا «کلمه » بود
و « کلمه» همان که امروز تقدس مفهوم و مفهوم مقدسش بیش از زمان دیگر احساس می
شود.
و امروز مهمترین و بزرگترین سرمایه من و سرمایه سرزمین من و مردمان سرزمین من
وافتخارات مردم سرزمین من و ...«کلمه» در اختیار من است.
ومن می آیم بزودی..

یکشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۸

والنتاین

« والنتاین» روز عشاق و روز «عشق» روز ۲۵ بهمن‌ماه (۱۴ فوریه) در بعضی فرهنگها روز ابراز عشق است.
این ابراز عشق معمولاً با فرستادن کارت «والنتاین» به صورت ناشناس انجام می‌شود. سابقهٔ تاریخی این روز به جشنی که به افتخار قدیس« والنتاین » در کلیساهای کاتولیک برگزار می‌شد، باز می‌گردد
در سده سوم میلادی برابر با اوایل شاهنشاهی «ساسانی» در ایران، در روم باستان «کلودیوس دوم»فرمانروا و حاکم بوده است.
« کلودیوس» عقاید عجیبی داشته است . از جمله اینکه سربازی خوب خواهد جنگید که مجرد باشد. از این رو ازدواج را برای سربازان امپراتوری روم ممنوع می‌کند.
«کلودیوس» به قدری بی‌رحم وفرمانش به اندازه‌ای قاطع بود که هیچ کس جرات کمک به ازدواج سربازان را نداشت. اما کشیشی به نام «والنتیوس» (والنتاین)، مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می‌ نماید. «کلودیوس» دوم از این جریان خبردار می‌شود و دستور می‌دهد که «والنتاین» را به زندان بیندازند. « والنتاین »در زندان عاشق دختر زندانبان می‌شود. سرانجام کشیش به جرم جاری کردن عقد عشاق، با قلبی عاشق اعدام می‌شود…
بنابراین او را به عنوان فدایی و شهید راه عشق می‌دانند و از آن زمان نهاد و نمادی می‌شود برای عشق!
***
در ایران باستان، نه چون رومیان از سه قرن پس از میلاد، که از بیست قرن پیش از میلاد، روزی موسوم به روز عشق بوده است. در تقویم جدید ایرانی دقیقا مصادف است با ۲۹ بهمن، یعنی تنها ۳ روز پس از روز والنتاین. این روز «سپندارمذگان»یا «اسفندارمذگان» نام داشته است. «سپندارمذگان» جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا می‌‌کردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه می‌‌دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت می‌‌کردند. اخیرا گروهی از دوستداران فرهنگ ایرانی پیشنهاد کرده اند که به منظور حفظ فرهنگ ایرانی «سپندارمذگان»بجای «والنتاین»به عنوان روز عشق گرامی داشته شود..
از چند سال پیش در ایران صحبت‌هایی مبنی بر آمیختن والنتاین با سنتهای اسلامی به گوش می‌رسد.
«محمدرضا زائری»، روحانی محافظه کاران، از پیشنهاد دهندگان طرح نام‌گذاری روز اول ازدواج حضرت علی (ع) (امام اول شیعیان) و همسرش فاطمه زهرا (س)، به عنوان روز عشق‌ ورزی بود.
«محمد علی ابطحی »معاون پارلمانی «سید محمد خاتمی» رئیس جمهور سابق ایران، از جمله افراد حکومتی بود که روز والنتاین را در وب‌نوشت خود تبریک گفت. این تبریک با واکنشهای تندی روبرو شد.
اکثر فرهنگ های دیرین دنیا ، یک روز در سال برای جشن ابراز عشق و علاقه دارند . ما ایرانی ها هم در فرهنگ زرتشتی ماه مهر را داریم که مظهر مهربانی ایرانیان و ماه ابراز عشق هست که در آن ماه روز هایی برای ابراز علاقه به اشخاص مختلف و مراسم متعدد جشن های مهربانی هست. تا حدی که مهربانی جزو عبادت های زرتشتیان یا اجداد ما بوده است. در فرهنگ زرتشتی روز دیگری هم هست که «سپندارمزگان» یا «اسفندارمزگان» نام داشته است. فلسفه بزرگداشتن این روز به عنوان (روز عشق) به این صورت بوده که در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب می کردند و علاوه بر اینکه ماه ها نام داشتند، هریک از روزهای ماه نیز نام مشخصی داشتند. بعنوان مثال روز اول ماه(روز اهورا مزدا)، روز دوم، روز بهمن ( سلامت، اندیشه) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم اردیبهشت یعنی (بهترین راستی و پاکی) که باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهریور یعنی (شاهی و فرمانروایی آرمانی) که خاص خداوند است و روز پنجم(سپندار مز) بوده است. سپندار مز لقب ملی زمینه. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است ، چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد؛ زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد،و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد. به همین دلیل در فرهنگ باستان «سپندارمزگان» را به عنوان نماد عشق می پنداشتند. در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی می شده که در همان روز که نامش با نام ماه مقارن می شد، جشنی ترتیب می دادند متناسب با نام آن روز و ماه.
مثلا شانزدهمین روز هر ماه «مهر» نام داشته که در ماه مهر، (مهرگان) لقب می گرفت. همین طور روز پنجم هر ماه «سپندارمز»یا «اسفندارمز» نام داشت که در ماه دوازدهم سال که آن هم اسفندار مز نام داشت، جشنی با همین عنوان می گرفتند. یعنی پنجم اسفند روز جشن عشاق یا جشن سپندار مزگان هست
«سپندارمزگان» جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا می کردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه می دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی می نشاندند ، به آنها هدیه می دادند و ازآنها اطاعت می کردند.

سه‌شنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۸

بر سیم های برق

و امروز

آنقدرشفافیم

که قاتلان در ونمان پیدااست

ودریای شهرمان

چنان خسته ست

که عنکبوت

بر موج هایش تار می بندد

کاش

کسی این مار ها را

عصا کند

وکاش آنکه استخوان هایم را می لیسید

شعرهایم را از برنبود

...

زنبورها رامجبور کرده ایم

ازگل های سمّی

عسل بیا ورند .

وگنجشکی که سال ها

بر سیم برق نشسته

از شاخه ی درخت می ترسد

بامن بگو

چگونه بخندم

وقتی دور لبهایم را مین گذاری کرده اند

ما کاشفان کوچه های بن بستیم

حرف های خسته ای داریم

این بار

پیامبری بفرست

که تنها گوش کند.





گروس عبدالملکیان

«سطرها در تاریکی جا عوض می کنند»

دوشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۸

خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو

سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از این بی‌خبری رنج مبرهیچ مگو

دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیج مگو

گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز تو به سر هیچ مگو

گفتم این روی فرشته است عجب یا بشر است
گفت این غیر فرشته است و بشر هیچ مگو

گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت می‌باش چنین زیر و زبر هیچ مگو

ای نشسته تو در این خانه پر نقش خیال
خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو