استاداحمد اسلامی استاد
الهیات دانشگاههای اصفهان وکاشان
ممنوع التدریس شد.
+ نوشته شده در چهارشنبه هشتم آبان 1387ساعت 13:13 توسط علی مصلحی
چهارشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۷
حکایت همچنان باقی است
استاد «احمد اسلامی» استاد
الهیات دانشگاههای اصفهان و کاشان
ممنوعالتدریس شد.
+ نوشته شده در چهارشنبه هشتم آبان 1387ساعت 13:13 توسط علی مصلحی
الهیات دانشگاههای اصفهان و کاشان
ممنوعالتدریس شد.
+ نوشته شده در چهارشنبه هشتم آبان 1387ساعت 13:13 توسط علی مصلحی
سهشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۷
کاندیدای برنده
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب ومست / پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
آقاي دكتر « احمد شيرزاد» عضو « شوراي مركزي حزب مشاركت » كه به دعوت جمعي از اصلاح طلبان كاشاني در كاشان حضور داشت؛ طي سخنان كوتاهي وضعيت موجود كشور در زمينه مسايل سياسي؛ فرهنگي ؛ اقتصادي؛ وعلمي را تشريح واعلام كرد متاسفانه در هيچ يك از زمينه ها در حال حاضر وضعيت مطلوبي وجود ندارد و بااين تصويرواين شرايط چشم انداز روشني براي آينده نيز نمي توان متصور شد.
اين استاد دانشگاه سپس با ارائه مصاديق ومثالهايي به تبيين وضيعيت موجود و عوامل بوجود آورنده آن آشاره كرد.
دكتر«شيرزاد»در زمينه سياست خارجي با اشاره به چالش هاي متعدد پيش آمده طي سه سال اخير بين ايران واكثر كشورهاي جهان و تصويب چهار قطعنامه عليه ايران بزرگترين افتخار سياست خارجي دولت نهم را « هورا كشيدن <هوگو چاوز>به نفع ايران »خواند؛ واعلام كرد چنانكه عقلاي قوم به فكر چاره نباشند وضيعت هر لحظه بد تر ازاين خواهد شد.وي پس از آنكه اظهار داشت در زمينه هاي اقتصادي و فرهنگي مصاديق آنقدر عيان است كه حاجت به بيان نيست؛در زمينه اخلاقي با اشاره قرار دادن مورد « مدرك تحصيلي» دكتر« علي كردان» وحواشي متعدد اين اتفاق نتيجه گيري كرد : اگرچه با توجه به شواهد موجود به لحاظ اخلاقي بستر مناسبي براي سقوط جامعه به پرتگاههاي اخلاقي فراهم شده است؛اما بايد از آنانكه مشعل موضوع «كردان » را در بدترين شرايط موجود روشن نگه داشتندتشكر كرد؛زيرا اين موضوع تلنگر بزرگي بود به آنانكه با شتاب به سمت پرتگاه مي رفتند.
اين تحصيل كرده « فيزيك هسته اي» پس از آن به تشريح موضوع « انرژي هسته اي» وبحث هاي پيرامون آن پرداخت و ضمن سخنراني و همچنين پس از پايان سخنراني در پاسخ به سوالي اظهار داشت : با توجه به شواهد و معيارهاي دقيق علمي وضعيت « انرژي هسته اي » كشور با آنچه ادعا مي شود تفاوت فاحشي دارد.وي براي اثبات ادعاي خود ادعا كرد بارها از مدعيان پيشرفتهاي علمي در زمينه« انرژي هسته اي» تقاضاي مناظره رو در رو نموده كه هر بار به دليلي واهي امتناع نموده اند.
دكتر« شيرزاد»عضو شوراي مركزي« مشاركت» در اين سخنراني با تعريف سه نوع بازي انتخاباتي به تشريح نظر حزب متبوع خود در مورد انتخابات رياست جمهوري آينده پرداخت.وي گفت يراي يك بازي با 3 پيش فرض روبه رو هستيم:1-بازي برد2-بازي باخت 3 –بازي باخت با اطلاع از نتيجه اما بازي براي سرمايه گذاري(استراتژي)
.اين نماينده سابق مجلس پس از تشريح سه فرض موجود ؛ انتخابات مجلس هفتم وهشتم را براي اصلاح طلبان از نوع دوم( بازي باخت) وبازيي كه از تنور گرم اصلاح طلبان نان براي اصولگرايان درامد خواند.انتخابات رياست جمهوري 76 را در شكل از نوع سوم(استراتژي) اما در نتيجه از نوع اول (برد) خواند و اعلام كرد : اصلاح طلبان ديگر حاضر نيستند تنوري كه از آن نان اصلاح طلبان در نمي ايد(بازي باخت) را گرم كنند.وي با احترام به تما م كانديد هاي رياست جمهوري آينده آعلام كرد: كف خواسته هاي ما براي شركت در انتخابات آينده؛مخالفت تام وتمام با راي آوردن آقاي دكتر« احمدي نژاد» و سقف آرزويمان راي آوردن آقاي« خاتمي» است وبدين منظور موتورهاي خود را از هم اكنون روشن نموده ايم.
یاعلی
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم مهر 1387ساعت 1:18 توسط علی مصلحی
کاندیدای برنده
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست / پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست
آقای دکتر «احمد شیرزاد» عضو «شورای مرکزی حزب مشارکت» که به دعوت جمعی از اصلاحطلبان کاشانی در کاشان حضور داشت؛ طی سخنان کوتاهی وضعیت موجود کشور در زمینه مسایل سیاسی؛ فرهنگی؛ اقتصادی؛ وعلمی را تشریح واعلام کرد متاسفانه در هیچ یک از زمینهها در حال حاضر وضعیت مطلوبی وجود ندارد و با این تصویرو این شرایط چشمانداز روشنی برای آینده نیز نمیتوان متصور شد.
این استاد دانشگاه سپس با ارائه مصادیق و مثالهایی به تبیین وضیعیت موجود و عوامل بوجود آورنده آن اشاره کرد.
دکتر «شیرزاد» در زمینه سیاست خارجی با اشاره به چالشهای متعدد پیش آمده طی سه سال اخیر بین ایران و اکثر کشورهای جهان و تصویب چهار قطعنامه علیه ایران بزرگترین افتخار سیاست خارجی دولت نهم را هورا کشیدن «هوگوچاوز» به نفع ایران» خواند؛ و اعلام کرد چنانکه عقلای قوم به فکر چاره نباشند وضیعت هر لحظه بدتر ازاین خواهد شد. وی پس از آنکه اظهار داشت در زمینههای اقتصادی و فرهنگی مصادیق آنقدر عیان است که حاجت به بیان نیست؛ در زمینه اخلاقی با اشاره به قرار دادن مورد «مدرک تحصیلی» دکتر «علی کردان» وحواشی متعدد این اتفاق نتیجه گیری کرد: اگرچه با توجه به شواهد موجود به لحاظ اخلاقی بستر مناسبی برای سقوط جامعه به پرتگاههای اخلاقی فراهم شده است؛ اما باید از آنانکه مشعل موضوع «کردان» را در بدترین شرایط موجود روشن نگه داشتند تشکر کرد؛ زیرا این موضوع تلنگر بزرگی بود به آنانکه با شتاب به سمت پرتگاه میرفتند.
این تحصیل کرده «فیزیک هستهای» پس از آن به تشریح موضوع «انرژی هستهای» و بحثهای پیرامون آن پرداخت و ضمن سخنرانی و همچنین پس از پایان سخنرانی در پاسخ به سوالی اظهار داشت: با توجه به شواهد و معیارهای دقیق علمی وضعیت «انرژی هستهای» کشور با آنچه ادعا میشود تفاوت فاحشی دارد. وی برای اثبات ادعای خود ادعا کرد بارها از مدعیان پیشرفتهای علمی در زمینه «انرژی هستهای» تقاضای مناظره رو در رو نموده که هر بار به دلیلی واهی امتناع نمودهاند.
دکتر «شیرزاد» عضو شورای مرکزی «مشارکت» در این سخنرانی با تعریف سه نوع بازی انتخاباتی به تشریح نظر حزب متبوع خود در مورد انتخابات ریاست جمهوری آینده پرداخت. وی گفت یرای یک بازی با ۳ پیش فرض روبه رو هستیم: ۱-بازی برد۲-بازی باخت ۳ –بازی باخت با اطلاع از نتیجه اما بازی برای سرمایه گذاری (استراتژی)
این نماینده سابق مجلس پس از تشریح سه فرض موجود؛ انتخابات مجلس هفتم و هشتم را برای اصلاحطلبان از نوع دوم (بازی باخت) وبازیی که از تنور گرم اصلاحطلبان نان برای اصولگرایان درامد خواند. انتخابات ریاست جمهوری ۷۶ را در شکل از نوع سوم (استراتژی) اما در نتیجه از نوع اول (برد) خواند و اعلام کرد: اصلاح طلبان دیگر حاضر نیستند تنوری که از آن نان اصلاح طلبان در نمیآید (بازی باخت) را گرم کنند. وی با احترام به تمام کاندیداهای ریاست جمهوری آینده آعلام کرد: کف خواستههای ما برای شرکت در انتخابات آینده؛ مخالفت تام و تمام با رای آوردن آقای دکتر «احمدینژاد» و سقف آرزویمان رای آوردن آقای «خاتمی» است وبدین منظور موتورهای خود را از هم اکنون روشن نمودهایم.
آقای دکتر «احمد شیرزاد» عضو «شورای مرکزی حزب مشارکت» که به دعوت جمعی از اصلاحطلبان کاشانی در کاشان حضور داشت؛ طی سخنان کوتاهی وضعیت موجود کشور در زمینه مسایل سیاسی؛ فرهنگی؛ اقتصادی؛ وعلمی را تشریح واعلام کرد متاسفانه در هیچ یک از زمینهها در حال حاضر وضعیت مطلوبی وجود ندارد و با این تصویرو این شرایط چشمانداز روشنی برای آینده نیز نمیتوان متصور شد.
این استاد دانشگاه سپس با ارائه مصادیق و مثالهایی به تبیین وضیعیت موجود و عوامل بوجود آورنده آن اشاره کرد.
دکتر «شیرزاد» در زمینه سیاست خارجی با اشاره به چالشهای متعدد پیش آمده طی سه سال اخیر بین ایران و اکثر کشورهای جهان و تصویب چهار قطعنامه علیه ایران بزرگترین افتخار سیاست خارجی دولت نهم را هورا کشیدن «هوگوچاوز» به نفع ایران» خواند؛ و اعلام کرد چنانکه عقلای قوم به فکر چاره نباشند وضیعت هر لحظه بدتر ازاین خواهد شد. وی پس از آنکه اظهار داشت در زمینههای اقتصادی و فرهنگی مصادیق آنقدر عیان است که حاجت به بیان نیست؛ در زمینه اخلاقی با اشاره به قرار دادن مورد «مدرک تحصیلی» دکتر «علی کردان» وحواشی متعدد این اتفاق نتیجه گیری کرد: اگرچه با توجه به شواهد موجود به لحاظ اخلاقی بستر مناسبی برای سقوط جامعه به پرتگاههای اخلاقی فراهم شده است؛ اما باید از آنانکه مشعل موضوع «کردان» را در بدترین شرایط موجود روشن نگه داشتند تشکر کرد؛ زیرا این موضوع تلنگر بزرگی بود به آنانکه با شتاب به سمت پرتگاه میرفتند.
این تحصیل کرده «فیزیک هستهای» پس از آن به تشریح موضوع «انرژی هستهای» و بحثهای پیرامون آن پرداخت و ضمن سخنرانی و همچنین پس از پایان سخنرانی در پاسخ به سوالی اظهار داشت: با توجه به شواهد و معیارهای دقیق علمی وضعیت «انرژی هستهای» کشور با آنچه ادعا میشود تفاوت فاحشی دارد. وی برای اثبات ادعای خود ادعا کرد بارها از مدعیان پیشرفتهای علمی در زمینه «انرژی هستهای» تقاضای مناظره رو در رو نموده که هر بار به دلیلی واهی امتناع نمودهاند.
دکتر «شیرزاد» عضو شورای مرکزی «مشارکت» در این سخنرانی با تعریف سه نوع بازی انتخاباتی به تشریح نظر حزب متبوع خود در مورد انتخابات ریاست جمهوری آینده پرداخت. وی گفت یرای یک بازی با ۳ پیش فرض روبه رو هستیم: ۱-بازی برد۲-بازی باخت ۳ –بازی باخت با اطلاع از نتیجه اما بازی برای سرمایه گذاری (استراتژی)
این نماینده سابق مجلس پس از تشریح سه فرض موجود؛ انتخابات مجلس هفتم و هشتم را برای اصلاحطلبان از نوع دوم (بازی باخت) وبازیی که از تنور گرم اصلاحطلبان نان برای اصولگرایان درامد خواند. انتخابات ریاست جمهوری ۷۶ را در شکل از نوع سوم (استراتژی) اما در نتیجه از نوع اول (برد) خواند و اعلام کرد: اصلاح طلبان دیگر حاضر نیستند تنوری که از آن نان اصلاح طلبان در نمیآید (بازی باخت) را گرم کنند. وی با احترام به تمام کاندیداهای ریاست جمهوری آینده آعلام کرد: کف خواستههای ما برای شرکت در انتخابات آینده؛ مخالفت تام و تمام با رای آوردن آقای دکتر «احمدینژاد» و سقف آرزویمان رای آوردن آقای «خاتمی» است وبدین منظور موتورهای خود را از هم اکنون روشن نمودهایم.
یاعلی
اختلاف نظر
در تـنـازع مـشـت برهـم مـیزدند / کـه ز سِــر نـامهـا غـافـل بـدند
«جلالدین رومی» حکایت زیبایی دارد در باب «حقیقت». تمثیل حقیقت واحد انگور و نامهای متعدد و متفاوت بر آنکه ناشی از زبانهای مختلف بود و همین اختلاف زبان منجر به اختلاف دیدگاه و نهایتا نادیده انگاشتن «حقیقت» شده بود.
در خبرها خواندم که آقای «قالیباف» شهردار فعلی تهران به عنوان هشتمین یا نهمین (تردید از من است) شهردار موفق دنیا انتخاب شدند. مطمئنن اگر آنانکه در مورد «قالیباف» اظهارنظر کردهاند؛ قرار بود در مورد آقای «احمدینژاد» شهردار سابق تهران؛ اظهار نظر کنند نتیجه کاملن متفاوت بود.
آقای «احمدینژاد» شهرداری است که مدعی است از حداکثر ظرفیتهای موجود برای اداره شهر بهترین استفاده را نمودهاست. آقای «قالیباف» هم همین ادعا را دارد؛ و علیالقاعده اکثر مردم ادعای شخص عرب در مورد دوغ خودشان را دارند. اما اظهارنظرکنندگان و داوران نظراتی کاملن متفاوت و مختلف دارند. این اختلاف و تفاوت نظر از کجا ناشی میشود؟
شک نیست قسمتی به تفاوت نظر آقایان «قالیباف» و «احمدینژاد» برمیگردد که طبیعی است. مثلن یکی در مورد مشکل ترافیک طرح «مونوریل» را چاره میداند و دیگری در مورد همین مشکل طرح گسترش «مترو» را. مشکلی واحد اما راههای حل و چاره متفاوت. اینکه کدام راه چاره به سلامت نزدیکتر است با کارشناسان است.
قسمت دیگری از اختلاف نیز به اختلاف نظر داوران و اشخاص مورد قضاوت برمیگردد. مثلن: ممکن است داوری که در مورد آقای «قالیباف» نظر مثبتی دارد در مورد آقای «احمدینژاد» نظر منفی و البته شخصی داشته باشد؛ و این نظر شخصی بیتاثیر در قضاوت نهایی نیست. میتوان دلایل طبیعی و منطقی دیگری که باعث تفاوت فاحش نظر میشود برشمرد که مجموعن با دلایل شمرده شده درصد بسیار کمی تاثیر را در قضاوت نهایی دارند. اما دلایل غیرطبیعی؛ غیرمنطقی؛ و غیرمتعارف تفاوت رای و قضاوتهای اینچنین چیست و کجاست؟
آیا میتوان همچون «مولوی» متصور شد که «حقیقت» یکی است؛ ولی زبانهای بیان آن متفاوت؟ آیا تمثیل «جلالالدین» در چنین موارد اختلافی مصداق و کاربرد دارد؟ در این باره بیشتر گفتگو خواهیم کرد.
توضیح ضروری اینکه این نوشتار هیچ گونه قضاوتی در مورد آقایان «قالیباف» و «احمدینژاد» ودوره مدیریت آنان نداشته و صرفن به عنوان الگو و مثال مورد استفاده قرار گرفته است.
یکشنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۷
نبشتن
نیازی نیست به خودم یادآوری کنم؛ چند سال پیش دوستانم در شورای نویسندگان «انتظار» میخواستند ویزهنامه شماره دهم را منتشر کنند، و آن زمان من چگونه بودم.
نیازی نیست «مجتبی خلیلی» به من یادآوری کند که چندین و چندبار از من خواست، چند خطی قلمی کنم و من اصلن نتوانستم که نتوانستم. باورکنید «مجتبی» دست آخر خسته شد و از من خواست روی یک برگه کاغذ بنویسم: «نمیتوانم بنویسم» و دریغا که آن هم نتوانستم.
اما حالا نیازی هست که بگویم: همه اینها بهانهای شد برای اینکه بنویسم و بگویم که اینروزها سرشارم از نوشتن و سرشارم از نیاز به نوشتن. اینکه نوشتن میتوانم، شک نیست همین که میبینید، حکایت توانستن است. اما آنکه نوشتن میدانم، حکایت دیگری است و قضاوت این حکایت با شما و این زمان بگذار تا وقت دگر.
«حقا، و به حرمتِ دوستی، که نمیدانم اینکه مینویسم راهِ سعادت است که میروم، یا راهِ شقاوت و حقا که نمیدانم اینکه نبشتم طاعت است یا معصیت»
«عین القضات»
نیازی نیست «مجتبی خلیلی» به من یادآوری کند که چندین و چندبار از من خواست، چند خطی قلمی کنم و من اصلن نتوانستم که نتوانستم. باورکنید «مجتبی» دست آخر خسته شد و از من خواست روی یک برگه کاغذ بنویسم: «نمیتوانم بنویسم» و دریغا که آن هم نتوانستم.
اما حالا نیازی هست که بگویم: همه اینها بهانهای شد برای اینکه بنویسم و بگویم که اینروزها سرشارم از نوشتن و سرشارم از نیاز به نوشتن. اینکه نوشتن میتوانم، شک نیست همین که میبینید، حکایت توانستن است. اما آنکه نوشتن میدانم، حکایت دیگری است و قضاوت این حکایت با شما و این زمان بگذار تا وقت دگر.
«حقا، و به حرمتِ دوستی، که نمیدانم اینکه مینویسم راهِ سعادت است که میروم، یا راهِ شقاوت و حقا که نمیدانم اینکه نبشتم طاعت است یا معصیت»
«عین القضات»
چهارشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۷
نامه سرگشاده ریگ به مهدی کروبی
اصلا آدم باید متفاوت باشد. تنوعطلب. بعضی میگویند بهترین شناگر، شناگری است که زودتر از دیگران خود را به خط پایان برساند. من میگویم نه! بهترین شناگر شناگری است که خلاف جهت آب یا رود یا سود یا بازار و یا خلاف خیلی چیزهای دیگر شنا کند.
من با خود اندیشیدم چه گونه میتوانم بهترین شناگر باشم رفتم لب رودخونه دیدم خروس میخو... (ببخشید حواسم پرت شد) رفتم کنار رودخانه ببینم جهت آب کجاست دیدم آقای «مهدی کروبی» دارد ابوعطا میخواند، آقای «جنتی» دشتی، آقای «محتشمی» که خارج از دستگاه بود. بگذریم. خلاصه اینکه دیدم همه میخوانند، الا یک سید نورانی بزرگوار که یک عبای نقرهای هم پوشیده و هیچ نمیگوید. اما همه هی نامه سرگشاده مینویسند که چرا تو نمیخوانی؟ و او جواب میدهد که:
«اگر از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیهوده به جایی نرسد»
و در این میان «مهدی خان کروبی» ماندهاست بینامه سرگشاده. مانند ارشمیدس که از خوشحالی کشف علمیاش فریاد یافتم یافتم سر میداد، دلم قنج میرفت که خلاف مسیر آب یا رود یا سود یا بازار یا... را یافتم: حالا که همه در مسیر رود اصلاحات، به «خاتمی» نامه سرگشاده مینویسند، من خلاف این مسیر به آقای «کروبی» نامه سرگشاده مینویسم.
زود دست به کار شدم. حالا این شما و این هم نامه سرگشاده ریگ به آقای «مهدی کروبی»:
جناب آقای مهدی کروبی دبیر محترم کل حزب محترم «اعتماد ملی» سلام.
امیدوارم حال شما و آقای «منتجب نیا» و آقای «گرامی مقدم» و آقای «افخمی» و همه مردمی که دلشان برای ماهی ۵۰۰۰۰ صدقه سری جنابعالی تنگ شدهاست خوب باشد. چون میدانم که برای شما صندلی قرمز ریاست مجلس نهم از احوالات ما مهمتر است، ضمنا شما کارهای مهم زیادی دارید، حواس مبارک صامعه و باصره و... جنابعالی را به گفتن احوالات خودم نرنجانم و یکراست بروم سر اصل مطلب:
آقای «کروبی» من و خیلی زیاد از مردم از اینکه فهمیدیم شما میخواهید رییسجمهور ما شوید و رسما کاندیداتوری خود را برای انتخابات ریاستجمهوری آتی اعلام نمودهاید خیلی خوشحال شدیم. میدانی چرا؟ به خیلی دلایل.
اولا همه میدانند شما از پیشروترین نیروهای این نظام هستید و هیچ مقامی حتی «دادگاه ویژه روحانیت» هم نمیتواند کوچکترین گیری به شما بدهد. کما اینکه تا کنون نتوانسته. اما یک سری نیروی بیسواد مثل «اسداله بیات زنجانی»، و بیعرضه مثل «عبداله نوری»، و با سابقه مبارزاتی بسیار کم مثل «موسوی خویینیها» که عمرا سواد و عرضه و سابقه جنابعالی را ندارند، را به را ماشین قراضهاشان جلو ساختمان «دادگاه ویژه روحانیت» پارک است. تازه اگر هم بخواهند رییسجمهور شوند، عرضه رد شدن از صافی معروفه را ندارند. نکته جالب اینکه چون خودشان چنین عرضهای ندارند آمدهاند به یک بیعرضهتر از خود «محمد خاتمی» گفتهاند کاندیدا شود. زهی خیال باطل. از آن صافی معروف فقط یک نفر اصطلاحا اصلاحطلب (بین خودمان باشد من که میدانم شما نیستی اما پزش را میدهی) رد میشود و آنهم کسی نیست جز «مهدی خان کروبی».
دوما: هیچ کاندیدایی مثل شما شانس نداشته که کهنهکارترین روزنامه دولتی ایران «کیهان» و روزنامه دوست و برادر «رسالت» اینهمه از کاندیداتوریاش خوشحال شوند. باور نمیکنی مطالب همین دو ماه اخیر این دو روزنامه را بخوانی باور میکنی.
سوما اینکه: اگر چه همه پیشبینیها و نظرسنجیها در سطح بیت و حوزه مشاوران میگویند که: مردم میخواهند آقای دکتر «احمدینژاد» یک دوره دیگر باشد، اما ما همه میدانیم که مرد بزرگی مثل شما نه تنها نظرسنجی و پیشبینی و رمالی و..... را قبول ندارد، بلکه اصلا نظر را قبول ندارد. شاهد زنده میخواهی: مجلس ششم حضرتعالی خیلی راحت نظر اکثریت مجلس در مورد لایحه «اصلاحیه قانون مطبوعات» را به راحتی آب خوردن رد کردی. آنروز بعضیها فکر میکردند شما با اصلاحیهاش مشکلی داری اما کور خوانده بودند که شما با اصل آن یعنی «قانون» مشکل داری.
چهارما اینکه: بعضیها فکر میکنند شما که به این زودی فعالیتهای انتخاباتی را شروع کردهای برای ریاستجمهوری آینده به میدان رقابت آمدهای. اما بین خودمان باشد فقط من میدانم شما برای صندلی نمیدانم چه رنگی ریاستجمهوری ارزشی قایل نیستی و این کورس زودهنگام برای فتح سنگر «ریاست مجلس نهم» و صنلی قرمز رنگ آن است.
زیاده عرضی نیست. اینکه بعضی از بندهای نامه که میبایست بین خودمان باشد، چرا در این نامه سرگشاده عنوان شد خودتان بعد از ریاست برای خلایق میتوضیحید.
الاحقر: ریگ بیابان
من با خود اندیشیدم چه گونه میتوانم بهترین شناگر باشم رفتم لب رودخونه دیدم خروس میخو... (ببخشید حواسم پرت شد) رفتم کنار رودخانه ببینم جهت آب کجاست دیدم آقای «مهدی کروبی» دارد ابوعطا میخواند، آقای «جنتی» دشتی، آقای «محتشمی» که خارج از دستگاه بود. بگذریم. خلاصه اینکه دیدم همه میخوانند، الا یک سید نورانی بزرگوار که یک عبای نقرهای هم پوشیده و هیچ نمیگوید. اما همه هی نامه سرگشاده مینویسند که چرا تو نمیخوانی؟ و او جواب میدهد که:
«اگر از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیهوده به جایی نرسد»
و در این میان «مهدی خان کروبی» ماندهاست بینامه سرگشاده. مانند ارشمیدس که از خوشحالی کشف علمیاش فریاد یافتم یافتم سر میداد، دلم قنج میرفت که خلاف مسیر آب یا رود یا سود یا بازار یا... را یافتم: حالا که همه در مسیر رود اصلاحات، به «خاتمی» نامه سرگشاده مینویسند، من خلاف این مسیر به آقای «کروبی» نامه سرگشاده مینویسم.
زود دست به کار شدم. حالا این شما و این هم نامه سرگشاده ریگ به آقای «مهدی کروبی»:
جناب آقای مهدی کروبی دبیر محترم کل حزب محترم «اعتماد ملی» سلام.
امیدوارم حال شما و آقای «منتجب نیا» و آقای «گرامی مقدم» و آقای «افخمی» و همه مردمی که دلشان برای ماهی ۵۰۰۰۰ صدقه سری جنابعالی تنگ شدهاست خوب باشد. چون میدانم که برای شما صندلی قرمز ریاست مجلس نهم از احوالات ما مهمتر است، ضمنا شما کارهای مهم زیادی دارید، حواس مبارک صامعه و باصره و... جنابعالی را به گفتن احوالات خودم نرنجانم و یکراست بروم سر اصل مطلب:
آقای «کروبی» من و خیلی زیاد از مردم از اینکه فهمیدیم شما میخواهید رییسجمهور ما شوید و رسما کاندیداتوری خود را برای انتخابات ریاستجمهوری آتی اعلام نمودهاید خیلی خوشحال شدیم. میدانی چرا؟ به خیلی دلایل.
اولا همه میدانند شما از پیشروترین نیروهای این نظام هستید و هیچ مقامی حتی «دادگاه ویژه روحانیت» هم نمیتواند کوچکترین گیری به شما بدهد. کما اینکه تا کنون نتوانسته. اما یک سری نیروی بیسواد مثل «اسداله بیات زنجانی»، و بیعرضه مثل «عبداله نوری»، و با سابقه مبارزاتی بسیار کم مثل «موسوی خویینیها» که عمرا سواد و عرضه و سابقه جنابعالی را ندارند، را به را ماشین قراضهاشان جلو ساختمان «دادگاه ویژه روحانیت» پارک است. تازه اگر هم بخواهند رییسجمهور شوند، عرضه رد شدن از صافی معروفه را ندارند. نکته جالب اینکه چون خودشان چنین عرضهای ندارند آمدهاند به یک بیعرضهتر از خود «محمد خاتمی» گفتهاند کاندیدا شود. زهی خیال باطل. از آن صافی معروف فقط یک نفر اصطلاحا اصلاحطلب (بین خودمان باشد من که میدانم شما نیستی اما پزش را میدهی) رد میشود و آنهم کسی نیست جز «مهدی خان کروبی».
دوما: هیچ کاندیدایی مثل شما شانس نداشته که کهنهکارترین روزنامه دولتی ایران «کیهان» و روزنامه دوست و برادر «رسالت» اینهمه از کاندیداتوریاش خوشحال شوند. باور نمیکنی مطالب همین دو ماه اخیر این دو روزنامه را بخوانی باور میکنی.
سوما اینکه: اگر چه همه پیشبینیها و نظرسنجیها در سطح بیت و حوزه مشاوران میگویند که: مردم میخواهند آقای دکتر «احمدینژاد» یک دوره دیگر باشد، اما ما همه میدانیم که مرد بزرگی مثل شما نه تنها نظرسنجی و پیشبینی و رمالی و..... را قبول ندارد، بلکه اصلا نظر را قبول ندارد. شاهد زنده میخواهی: مجلس ششم حضرتعالی خیلی راحت نظر اکثریت مجلس در مورد لایحه «اصلاحیه قانون مطبوعات» را به راحتی آب خوردن رد کردی. آنروز بعضیها فکر میکردند شما با اصلاحیهاش مشکلی داری اما کور خوانده بودند که شما با اصل آن یعنی «قانون» مشکل داری.
چهارما اینکه: بعضیها فکر میکنند شما که به این زودی فعالیتهای انتخاباتی را شروع کردهای برای ریاستجمهوری آینده به میدان رقابت آمدهای. اما بین خودمان باشد فقط من میدانم شما برای صندلی نمیدانم چه رنگی ریاستجمهوری ارزشی قایل نیستی و این کورس زودهنگام برای فتح سنگر «ریاست مجلس نهم» و صنلی قرمز رنگ آن است.
زیاده عرضی نیست. اینکه بعضی از بندهای نامه که میبایست بین خودمان باشد، چرا در این نامه سرگشاده عنوان شد خودتان بعد از ریاست برای خلایق میتوضیحید.
الاحقر: ریگ بیابان
چهارشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۷
تاریکخانه
روي پنجره دیگری مقاله اي طنز با موضوعات گوناگون نوشته بودم واز جمله موضوعات يكي هم موضوع مدرك دكتري آقاي « كردان» وزير كشور بود.دوستم مهدی برايم پيام گذاشت كه : موضوع كردان ديگر قديمي شد در باره موضوعي ديگر بنويس.وصد البته كه حق با اوست ما هميشه عادت داريم از موضوعات بزرگ وسخت به آساني وكوچكي بگذريم.وظاهرا براي عبور اسان وسريع ما از موضوعاتي اينچنين يك خرد پنهاني براي عبور؛ شرايط تدارك مي كند.گويا براي عبور از « عباس پاليزدار» « تاريكخانه فكر» تشكيل وسريعا تصميم ميگيرند كه براي رهايي از شر « پاليزدار» بايد از « كردان» گذشت.اينكه « پاليزدار» و « كردان» براي تداركات عاليجنابان از چندين وچند انسان و آبرو چگونه وبه چه آساني گذشتند؛ خود حكايتها دارد و مجالها ميخواهد.
« مسعود بهنود» در كتاب « دربند اما سبز» حكايت دردناكي از گفتگوي كوتاهش با « موسوي» يا همان « كاظمي » قتلهاي زنجيره اي نقل مي كند.
من اگر جاي « عباس پاليزدار» و « علي كردان» بودم ؛ بعد از خواندن حكايت « كاظمي» في الفور چوبه دار عمر وآبرويم را از دوش برمي داشتم و از « تاريكخانه» به ميان مردم مي آمدم.اگر چه ظاهرا آقايان « پاليزدار» و « كردان» بهنود نمي خوانند ؛ اما تاريخ درون خود « بهنود» و« كاظمي » بسيار دارد.و « شريعتمداراني» كه براي « نيمه تاريك» قلم مي زنند.
ايا « پاليزدار»ان و « كردان » هاي امروز تصويرفرداي آويخته شدن از داري كه اكنون خود بر دوش مي كشند را مي بينند؟
تاريخ سرشار از چنين تصاويري است.
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم مهر 1387ساعت 0:30 توسط علی مصلحی | آرشیو نظرات
« مسعود بهنود» در كتاب « دربند اما سبز» حكايت دردناكي از گفتگوي كوتاهش با « موسوي» يا همان « كاظمي » قتلهاي زنجيره اي نقل مي كند.
من اگر جاي « عباس پاليزدار» و « علي كردان» بودم ؛ بعد از خواندن حكايت « كاظمي» في الفور چوبه دار عمر وآبرويم را از دوش برمي داشتم و از « تاريكخانه» به ميان مردم مي آمدم.اگر چه ظاهرا آقايان « پاليزدار» و « كردان» بهنود نمي خوانند ؛ اما تاريخ درون خود « بهنود» و« كاظمي » بسيار دارد.و « شريعتمداراني» كه براي « نيمه تاريك» قلم مي زنند.
ايا « پاليزدار»ان و « كردان » هاي امروز تصويرفرداي آويخته شدن از داري كه اكنون خود بر دوش مي كشند را مي بينند؟
تاريخ سرشار از چنين تصاويري است.
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم مهر 1387ساعت 0:30 توسط علی مصلحی | آرشیو نظرات
تاریکخانه
روي پنجره دیگری مقالهاي طنز با موضوعات گوناگون نوشته بودم و از جمله موضوعات يكي هم موضوع مدرك دكتري آقاي «كردان» وزير كشور بود .دوستم «مهدی» برايم پيام گذاشت كه: "موضوع «كردان» ديگر قديمي شد درباره موضوعي ديگر بنويس". و صد البته كه حق با اوست ما هميشه عادت داريم از موضوعات بزرگ و سخت به آساني و كوچكي بگذريم. وظاهرا براي عبور آسان و سريع ما از موضوعاتي اينچنين٫ يك خرد پنهاني براي عبور؛ شرايط تدارك ميكند.
گويا براي عبور از «عباس پاليزدار» «تاريكخانه فكر» تشكيل و سريعا تصميم ميگيرند كه براي رهايي از شر «پاليزدار» بايد از «كردان» گذشت. اينكه «پاليزدار» و «كردان» براي تداركات عاليجنابان از چندين و چند انسان و آبرو چگونه و به چه آساني گذشتند؛ خود حكايتها دارد و مجالها ميخواهد.
«مسعود بهنود» در كتاب «دربند اما سبز» حكايت دردناكي از گفتگوي كوتاهش با «موسوي» يا همان «كاظمي» قتلهاي زنجيرهاي نقل ميكند.
من اگر جاي «عباس پاليزدار» و «علي كردان» بودم؛ بعد از خواندن حكايت «كاظمي» فيالفور چوبه دار عمر و آبرويم را از دوش برميداشتم و از «تاريكخانه» به ميان مردم ميآمدم. اگر چه ظاهرا آقايان «پاليزدار» و «كردان» بهنود نميخوانند؛ اما تاريخ درون خود «بهنود» و«كاظمي» بسيار دارد. و «شريعتمداراني» كه براي «نيمه تاريك» قلم ميزنند.
آيا «پاليزدار»ان و «كردان»هاي امروز تصويرفرداي آويخته شدن از داري كه اكنون خود بر دوش ميكشند را ميبينند؟
تاريخ سرشار از چنين تصاويري است.
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم مهر 1387ساعت 0:30 توسط علی مصلحی | آرشیو نظرات
گويا براي عبور از «عباس پاليزدار» «تاريكخانه فكر» تشكيل و سريعا تصميم ميگيرند كه براي رهايي از شر «پاليزدار» بايد از «كردان» گذشت. اينكه «پاليزدار» و «كردان» براي تداركات عاليجنابان از چندين و چند انسان و آبرو چگونه و به چه آساني گذشتند؛ خود حكايتها دارد و مجالها ميخواهد.
«مسعود بهنود» در كتاب «دربند اما سبز» حكايت دردناكي از گفتگوي كوتاهش با «موسوي» يا همان «كاظمي» قتلهاي زنجيرهاي نقل ميكند.
من اگر جاي «عباس پاليزدار» و «علي كردان» بودم؛ بعد از خواندن حكايت «كاظمي» فيالفور چوبه دار عمر و آبرويم را از دوش برميداشتم و از «تاريكخانه» به ميان مردم ميآمدم. اگر چه ظاهرا آقايان «پاليزدار» و «كردان» بهنود نميخوانند؛ اما تاريخ درون خود «بهنود» و«كاظمي» بسيار دارد. و «شريعتمداراني» كه براي «نيمه تاريك» قلم ميزنند.
آيا «پاليزدار»ان و «كردان»هاي امروز تصويرفرداي آويخته شدن از داري كه اكنون خود بر دوش ميكشند را ميبينند؟
تاريخ سرشار از چنين تصاويري است.
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم مهر 1387ساعت 0:30 توسط علی مصلحی | آرشیو نظرات
شنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۷
حافظ
کس چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب / تاسر زلف سخن را به قلم شانه زدند
از کودکی با نام خواجه رندان لسان الغیب «حافظ» شیرازی آشنا بودهام. گو اینکه دیپلم دارم و به ضرورت از سالهای ظاهرا سوم یا چهارم تحصیل شعر خواجه را در کتاب درسی خواندهام. سالها بعد در دوره دبیرستان در رشته تحصیلی «فرهنگوادب» که بیش از پیش با شعر و ادب سر و کار دارد بارها و بارها نام «حافظ» را شنیدم به عنوان شاعری بزرگ یا بزرگترین شاعر ایران. اولین شاعری که بیش از دیگر شاعران پارسیگو مورد توجه واقبال اهالی ادب شرق وغرب ومستشرقان قرار گرفته و دیوان اشعارش بیش از شعر دیگر پارسیسرایان به زبانهای زنده دنیا ترجمه شدهاست. پیرامون شخصیت «حافظ» هم حرفها و بحثهای فراوان خواندم و شنیدم.
اما آنچه طی همه این سالها به آن کمترین توجه را داشتم و اکنون فرصت و فراغتی و سعادتی دست داده است تا به آن بیشتر توجه کنم «شعر» حافظ است. مطمئنا درک و دریافت کامل از شعر خواجه برای هیچکس با هر نوع نگاه، نه تنها ممکن نیست بلکه با فرض میانگین صد سال برای سن افراد انسانی این مدت (صد سال) برای درک و دریافت آنهمه هنر، زیبایی، خلاقیت و... بسیار کم و چه بسا چندین برابر چنین زمانی هم کم باشد.این واقعیتی است که حافظ پژوهان منصف به آن اقرار و اعتراف دارند. برای این کمترین که در آستانه نیمه دوم عمر قرار دارم و نیمه اول، به هر روی به غفلت گذشته است، گنگی نسبت به شعر خواجه بیشتر.
اما با همه این گنگی احساس میکنم، همین اندک درک مختصر برای بهبودی و بهزیستی من بزرگترین سرمایه و بیشترین بها است.
××××
امسال برای اولینبار فرصتی دست داد تا مقدمه استاد علامه «محمدقزوینی» بر «دیوانحافظ» را بخوانم. جستجو و تتبع استاد علامه «قزوینی» به همراه مرحوم دکتر «قاسمغنی» اگر نشود گفت بینظیر، میتوان با اطمینان گفت کمنظیر است. اگر سایر زحمات ارزنده و ارجمند علامه «قزوینی» و مرحوم «غنی» به ادبیات این کشور را نادیده انگاریم، این دو تن با همین «دیوانحافظ» دین خودشان را به ادبیات ایران و «حافظ» ادبیات ایران ادا نمودهاند.
صبحدم از عرش میآمد خروشی عقل گفت / قدسیان گویی که شعر «حافظ» از بر میکنند.
بیستم مهر ماه روز «حافظ» مبارک.
+ علی مصلحی ; ۱۱:٥۳ ب.ظ ; ۱۳۸٧/٧/٢٠
اگر به خانه من آمدي،براي من اي مهربان چراغ بياور(15چراغ)
اما آنچه طی همه این سالها به آن کمترین توجه را داشتم و اکنون فرصت و فراغتی و سعادتی دست داده است تا به آن بیشتر توجه کنم «شعر» حافظ است. مطمئنا درک و دریافت کامل از شعر خواجه برای هیچکس با هر نوع نگاه، نه تنها ممکن نیست بلکه با فرض میانگین صد سال برای سن افراد انسانی این مدت (صد سال) برای درک و دریافت آنهمه هنر، زیبایی، خلاقیت و... بسیار کم و چه بسا چندین برابر چنین زمانی هم کم باشد.این واقعیتی است که حافظ پژوهان منصف به آن اقرار و اعتراف دارند. برای این کمترین که در آستانه نیمه دوم عمر قرار دارم و نیمه اول، به هر روی به غفلت گذشته است، گنگی نسبت به شعر خواجه بیشتر.
اما با همه این گنگی احساس میکنم، همین اندک درک مختصر برای بهبودی و بهزیستی من بزرگترین سرمایه و بیشترین بها است.
××××
امسال برای اولینبار فرصتی دست داد تا مقدمه استاد علامه «محمدقزوینی» بر «دیوانحافظ» را بخوانم. جستجو و تتبع استاد علامه «قزوینی» به همراه مرحوم دکتر «قاسمغنی» اگر نشود گفت بینظیر، میتوان با اطمینان گفت کمنظیر است. اگر سایر زحمات ارزنده و ارجمند علامه «قزوینی» و مرحوم «غنی» به ادبیات این کشور را نادیده انگاریم، این دو تن با همین «دیوانحافظ» دین خودشان را به ادبیات ایران و «حافظ» ادبیات ایران ادا نمودهاند.
صبحدم از عرش میآمد خروشی عقل گفت / قدسیان گویی که شعر «حافظ» از بر میکنند.
بیستم مهر ماه روز «حافظ» مبارک.
+ علی مصلحی ; ۱۱:٥۳ ب.ظ ; ۱۳۸٧/٧/٢٠
اگر به خانه من آمدي،براي من اي مهربان چراغ بياور(15چراغ)
حکایت همچنان باقی است
نزديك به 2500 سال پيش «سقراط» به علت كشف و اقرار به «حقيقت» و حقيقت جويي و حقيقت پرستي، مجبور به نوشيدن جامي شد كه تلخي آن تا به امروز در ذائقه حقيقت مانده است. به راستي آيا آنانكه به آساني «شوكران» را تهيه كردند، و آنانكه به آساني جام آوردند و در جام ريختند، و آنانكه جام را به دست «سقراط» دادند، و آنانكه دستور دادند و مجبور كردند بنوشد، وآنانكه تماشا كردند نوشيدن «شوكران» را به آساني، و خيليهاي ديگر كه به آساني در افسانه «حقيقت» و «شوكران» حضور داشتند، آيا نميتوانستند به همان آساني كه «سقراط» به «حقيقت» نگاه ميكند؛ نگاه كنند؟ يا اينكه بودهاند فقط و فقط براي كشف «شوكران»؟1
تاريخ لابهلاي هر يك از برگهاي خود رنگي به رنگ «شفق» دارد.«مشقي» به بلنداي «عشق» و «حقيقتي» به عظمت «شوكران».
تاريخ يك روز «هابيل» دارد. يك روز «سقراط» يك روز «عين القضات».
ديروز(«بابي ساندز» را خودكشي كردند)2
امروز احتمالا «عماالدين باقي» زندان نيست.
فردا: حكايت همچنان باقي است.
پانوشت:
1-نگاه کنید به «کاشفان فروتن شوکران» زنده یاد احمد شاملو
2-نگاه كنيد به «با آفتاب صميمي» مجموعه «از اسمان سبز» زنده ياد سلمان هراتي
تاريخ لابهلاي هر يك از برگهاي خود رنگي به رنگ «شفق» دارد.«مشقي» به بلنداي «عشق» و «حقيقتي» به عظمت «شوكران».
تاريخ يك روز «هابيل» دارد. يك روز «سقراط» يك روز «عين القضات».
ديروز(«بابي ساندز» را خودكشي كردند)2
امروز احتمالا «عماالدين باقي» زندان نيست.
فردا: حكايت همچنان باقي است.
پانوشت:
1-نگاه کنید به «کاشفان فروتن شوکران» زنده یاد احمد شاملو
2-نگاه كنيد به «با آفتاب صميمي» مجموعه «از اسمان سبز» زنده ياد سلمان هراتي
چهارشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۷
خاتمی نمیآید
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم / محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
از شروع دوره رهبري آقاي «خامنهاي» تاكنون، شرايط بدينگونه بوده است كه، وقتي دوره مديريت هر يك از روئساي سه قوه تمام ميشده، ريس مربوط در يكي از جايگاههاي: «حوزه مشاوران رهبري» يا «نماينده مقام رهبري در مجمع تشخيص مصلحت» يا «امامجمعه موقت تهران» كه شوراي سياستگذاري آن توسط رهبري انتخاب و اداره ميشود، انتصاب و مشغول بكار ميشده است. از آن زمان تا كنون اين قاعده يك استثنا داشته و آن شخص «ريس دولت هفتم و هشتم» آقاي «خاتمي» بوده است. به نظر ميرسد ارادهاي قويتر از اراده راي مردم و اراده اربابان علم و هنر و منطق كه دوره رياست جمهوري آقاي «خاتمي» را دوره درخشاني دانسته و خواستار رجوع به مديرت و تفكرات مديريتي او هستند وجود دارد، كه نه تنها چنان مديريت و تفكري را برنميتابد، بلكه آن مديريت را مخرب دانسته و معتقد است در دوره «قحط الرجال» زندگي ميكنيم و از بزرگترين موهبتها در اين دوره حضور شخص و تفكر آقاي دكتر «محموداحمدينژاد» است.از نظر اين اراده هرگونه دليل و مدرك علمي و منطقي كه به عنوان محكي براي مقايسه دورههاي مختلف مديريت كشوري ارايه شود فاقد اعتبار است، و تنها مرجع محل اعتبار، گزارشها و آمارهاي ارايه شده آقاي دكتر «احمدينژاد» و دوستان اوست.
در چنين شرايطي حضور «خاتمي» كه سهل است، حضور«افلاطون» هم كمترين بهانه و توجيهي براي دلبستن به «اصلاح» نيست.
«خاتمي » نمي آيد. «خاتمي» هنوز سر از آن دريايي كه در پيشاني انتخابات دوره هشتم رياست جمهوري براي صيد «دردانه عشق» در آن غوص كرد برنياورده است.
«پيششرطهاي» «خاتمي» پيش از آنكه شرط باشد، بيان صريحي است كه : نه تنها من نميآيم بلكه از دلبستگان «واقعي» مردم و نظام هم ميخواهم كه اجازه دهيد حداقل يك دوره ديگر آقاي «احمدينژاد» رييسجمهور باشد.
عشق دردانه ست و من غواص و دريا ميكده / سر فرو بردم در آنجا تا كجا سر بر كنم
اشتراک در:
پستها (Atom)