دوشنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۸۹

چو پر شد نشاید گرفتن به پیل

پس از آنکه در مناظره نحس «سیزدهم» خرداد ماه سال گذشته، «احمدی نژاد» پس از چالش با تمام خدمات مجموعه نظام در سی سال گذشته؛ «هاشمی» و خانواده او را به همراه چند شخصیت حقیقی دیگر متهم به سوء استفاده مالی و خیانت نمود، ریاست« مجلس خبرگان رهبری» «نامه سرگشاده ای» به رهبری نظام نوشت و در این نامه ضمن یاد آوری خدمات قبل و بعد از انقلاب خود همراه رهبری نظام و شخصیتهای برجسته شهید ابتدای انقلاب ضمن تذکر «این تهمتها غیر مستقیم جنابعالی را که هادی دولتها بوده اید را نشانه رفته است»، از رهبری نظام درخواست کرد که « برای رفع فتنه‌های خطرناک و خاموش کردن آتشی که هم اکنون دودش در فضا قابل مشاهده است، هرگونه که صلاح می‌دانید اقدام مؤثری بنمایید»
این نامه که واکنش طرفداران افراطی دولت نهم از جمله شیخ «محمد یزدی» را به دنبال داشت، از طرف رهبری خوانده نشد و بدون جواب ماند.
حرف و پیام اصلی «هاشمی» دراین نامه همان بیت انتخاب شده از حضرت «سعدی» بود که نامه با آن پایان می یافت:
« سر چشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر شد نشاید گرفتن به پیل»
ریاست «مجلس خبرگان رهبری»، بهتر از هر کس دیگر می دانست که رهبری نظام کوچکترین و کمترین توجهی به نامه فوق نخواهد داشت ، اما «مرد عبور از بحران» می دانست و به فراست و تجربه دریافته بود که بازی خطرناک امروز بحران سیاهی را فردا بدنبال خواهد داشت و قمار خطیر سیاست برگ برنده ارزشمندی را نیازمند است، تنظیم و انتشار نامه سرگشاده به رهبری نظام و انعکاس واقعیتهای که سرمستان باده غرور قدرت از درک و لمس آن محروم شده اند، تنظیم یک سند تاریخی و تهیه «برگ برنده» و ویزای عبور از بحرانی بود که طلیعه های آن در زمان نگارش نامه به خوبی قابل مشاهد ه بود . و این نامه بر خلاف رویه معمول و عرف چنین حوادثی که مسائل پشت پرده و بدون اطلاع مردم حل و فصل می شد، باید «سرگشاده»باشد تا عند الزوم خوانندگان و مخاطبان اصلی نامه شاهد و گواه این سند تاریخی در دادگاه قضاوت تاریخ باشند.از طرف دیگر نوشتن نامه توسط ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام پیش از انکه مصلحت نظام را در پی داشته باشد به مصلحت شخص رهبری نظام ختم می شد اگر توجهی درخور و مناسب به مفاد نامه و درخواستهای آن می شد، اما رهبری نظام چنان سرمست ازغرور قدرت همه را به پای «احمدی نژاد» قربانی می کردکه حتی قادر به درک مصلحت خود نبود و اینگونه بود که نامه سرگشاده تاریخی«هاشمی» به «خامنه ای» بدون پاسخ ماند.
پیش بینی های نامه «هاشمی» امروزه یکی پس از دیگری صورت واقعیت به خود می گیرد و مردمی که سال گذشته بیشترین و بزرگترین خواسته اشان خارج نمودن سرنوشت کشور وقوه مجریه از دست ماجراجویی، غوغاسالاری،و تخریب بنیانهای اقتصاد و فرهنگ واجتماع کشورتوسط « احمدی نژاد» بود، امروزه پس از تحقیرهای متعدد و ایثار و مقاومت فراوان و قربانی شدن دستکم 100نفر ، به کمتر از خلع ید رهبری از قدرت و پاسخگویی در مقابل انحصارگریهای مخرب گذشته و مجازات دقیق خائنین به کشور راضی نیستند.
باده غرور قدرت خالی شده و سرمستان دیروز امروز به هوش آمده اند. انتشار مجدد نامه سرگشاده و بی پاسخ «هاشمی» به «خامنه ای» حامل فرکانسهایی است که اعلام می نماید؛ رهبری مستاصل از گره کور خود ساخته بر دست و پای خویش و برای عبور سلامت ازبحران ایجاد شده به دست خودش، دست یاری مخفیانه به سمت «اکبر هاشمی رفسنجانی» دراز نموده است.
«هاشمی» اما که قواعد قمار سیاست را بهتر از خامنهای می داند با انتشار مجدد «نامه سرگشاده» سال گذشته در سایت شخصی اش «برگ برنده» خود را رو نموده است.این «برگ برنده» اشاره به همان بیت معروف شیخ اجل دارد که : چو پر نشد گرفتن به پیل.

یکشنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۹

بازرسی یا مدرک ربایی؟

روز پنج‌شنبه ششم خرداد دفتر «ریاست هیات امنای دانشگاه آزاد اسلامی» با صدور اطلاعیه‌ای از حمله بیش از ۲۰ نیروی لباس شخصی مسلح به دفتر هیات امنا و هیئت موسس دانشگاه آزاد اسلامی و دفتر مرکز علوم و فناوری‌های پیشرفته خبر داد و متعاقب آن،شنبه هشتم خردادماه، «دادسرای عمومی و انقلاب تهران» مسئولیت این حمله را رسما بر عهده گرفته و در اطلاعیه ای اعلام کرد، بازرسی از دفتر ریاست هیات امنای دانشگاه آزادی اسلامی با حکم این دادسرا برای کشف و ضبط اسناد طبقه‌بندی شده و مرتبط با وقایع بعد از انتخابات صورت گرفته‌است.
در اینکه احتمال دارد ادعاهای «دادسرای عمومی و انقلاب تهران» واقعیت داشته باشد شکی نیست. همچنانکه به همان اندازه احتمال دارد ادعای فوق عاری ازواقعیت باشد. شواهد و اخباری غیر موثق منتشر شده در رسانه های مجازی نه تنها عاری از واقعیت بودن ادعای فوق را تایید می کند بلکه پرده از اسراری برمی دارد که در صورت حقیقت داشتن، باید به حال این کشور و قوه قضاییه آن و مردمی که انتظار «دادستانی» از این دستگاه را دارند گریست.
جدای از صحت و سقم اخبار منتشره و ادعاهای پیرامونی آن، و به فرض صحت ادعای «دادسرای عمومی و انقلاب تهران» پروسه «بازرسی از دفتر ریاست هیات امنای دانشگاه آزاد اسلامی» که با حمله تعدادی از نیروهای لباس شخصی مسلح آنهم در آن ساعت از شب، صورت پذیرفته دارای اشکالات اساسی قانونی است، و وجود همین اشکالات اساسی قانونی به شدت شائبه و شایعه اخبار غیر موثق درباره دروغ بودن گزارش دادسرا را تقویت می تماید.
قانون گذار یرای جلوگیری و کاهش احتمال سوء استفاده از اختیارات پلیسی و قضایی، پیش بینی و توصیه نموده است که نیروهای انتظامی از یونیفرم مخصوص و تعریف شده استفاده نمایند و هر جا نیاز به اعمال قوه قهریه بود پلیس موظف است بدون فوت وقت در خدمت نیروی قضایی قرار بگیرد. این قاعده البته در موارد بسیار اندکی مثلا با فرض احتمال مخدوش نمودن مدارک جرم، استثناهایی را پیش بینی نموده است. ظاهرا مورد اتفاق افتاده در مورد دانشگاه آزاد شامل موراد استثنایی نمی شود و عدم استفاده از پلیس یا پلیس بالباس شخصی در بازرسی از دانشگاه آزاد، فاقد کمترین وجاهت قانونی است و باید اذعان نمود که بر خلاف ادعای «دادسرای عمومی و انقلاب تهران» و بنا بر اخبار منتشر شده؛ جریان اتفاق افتاده نه تنها بازرسی از یک دفتر، بلکه یک مدرک ربایی البته با حکم دادسرا بوده و باتوجه به اینکه هوشیاری تهیه کنندگان مدارک باعث شده است از مدارک موجود رونوشت تهیه شود به زودی کذب بودن ادعای دادسرای تهران معلوم و این اتفاق موید صحت ادعای اخبار منتشر شده در رسانه های غیر موثق خواهد بود .

اما آنچه در این فرایند بیشترین لطمه را خواهد دید اعتبار«قوه قضاییه» ایران است که روز به روز با دور شدن از استقلالی که لازمه وجودی آنست، در خدمت شایعه و دروغ و خیانت قرار گرفته است و از طرف مقابل نیز رسانه و رسانه های منتشر کننده اخبار اینچنین محل توثیق مردم خواهند شد.

چهارشنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۹

خود افشاگری آقای مربی

همه چیز باید با هم جور باشد و به قولی به هم بیاید.
حدود یکسال پیش آقای «علی دایی» که انصافا بازیکن فوتبال خوبی است و اینرا نه من که کاتالوگهای بین المللی رسمی مربوط به این رشته ورزشی تایید می نمایند، بر خلاف قانون وقاعده نیم بند فدراسیون فوتبال ایران به عنوان مربی تیم ملی فوتبال انتخاب شد. این انتخاب اعتراض شدید مجامع ورزشی و رسانه ای را به دنبال داشت. آقای « دایی» اما بی توجه به این اعتراضات و سرمست از پستی که انصافا لیاقتش را نداشته و ندارد؛ کار خود را پی گرفت و نتایج این بی توجهی و کار نادانی و کارناشناسی به علاوه سرایت نتایج آشفتگی مدیریت در سطح کلان حکومتی به ورزش و از جمله فوتبال، نتایج ضعیف و نهایتا حذف ایران از رقابتهای جام جهانی 2010 آفریقای جنوبی شد.
به دنبال این نتایج همان پروسه ای که برای انتخاب آقای مربی طی شده بود برای برکناری وی هم طی شد اما با این تفاوت که اینبار به جای منتقدین این آقای «دایی» بود که ناراضی و ناراحت بود، اما با توجه به اینکه فرایند مربی شدنش غیر شفاف و با توافقات پنهانی و پشت پرده طی شده بود، سکوت ناخواسته و اجباری وی را به دنبال داشت. و البته سکوت انتخاب کنندگان وی را هم.
یکسال سپری شد و اوضاع پرده نشینان چنان بهم ریخت که «علی دایی » فرصت را برای اعتراض و شکستن بغضهایی که یکسال مجال ظهور وبروز پیدا نکرده بود، پیدا کرد اولدروم پلدروم شروع شد و آقای «دایی» که در تمام عمر مبارکش هر گز رنگ جبهه و جنگ را ندیده، در کارنامه «افشین قطبی» خطایی بزرگ تر از عدم حضور در ایران در زمان جنگ پیدا نکرد و حضور خودر در کشور به هنگام جنگ را به رخ رقیب کشید.
در حاشیه بد نیست بدانید که یک ادم دیگر هم که در زمان جنگ در کمال امن وآرامش زندگی عادی خود را سپری می نموده و کاری به کار کشور و استراتژی آن نداشته است و بعد از اتمام جنگ کم کم سر از تخم در آورده است و استراتژی شناس و تئوریسین بین المللی شده است یعنی همین آفای «حسن عباسی» معروف هم در آستانه انتخابات ریاست جمهوری دهم و در راستای پروژه تخریب اصلاحات به نفع کودتا، اهدای مدال ملی به همین آقای «دایی» را به دلیل سرمایه دار بودن و اشرافیت زیر سئوال می برد.
بگذریم. سر و صدای آقای مربی در نیامده از آن طرف سر وصدای طرفین توافق نهانی و پشت پرده انتخاب آقا هم درآمد و در این گیر و درار معلوم شد که نه تنها آقای «دایی» از سرمایه شخصی به فوتبال ایران کمک نمی کرده _شایعه ای که برای توجیه انتخاب او به این سمت پخش شده بود-- بلکه مبلغ قابل توجهی مالیات هم بمردم این کشور بدهکار است.
نکته بسیار جالب در این پرده دریها که به شما مژده می دهم تازه نتایج سحرش شروع شده و هر روز بیش از پیش شاهد آن خواهیم وخواهید بود اینست که از نظر حضرات قبل از همه چیز سبزها هنوز «فتنه» هستند و « موسوی» و« کروبی» و.. سران فتنه.
آیا شما فکرمی کنید اینها می دانند خجالت یعنی چه؟

سه‌شنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۹

دکترای تخصصی جدی!

مناظره آقای دکتر «محسن رضایی» و آقای «احمدی نژاد» یادتان هست؟ انجا که آقای «رضایی» به آقای «احمدی نژاد» ایراد می گیرند که در دولتشان نه تنها از حضور نخبگان استفاده نمی شود بلکه نخبگان طرد می شوند به دلیل اینکه نخبگان برده نیستند و آدم را به چالش می کشند و آقای «احمدی نژاد» کابینه ای برده می خواهد و فاقد چالش؟ و حتما جواب آقای «احمدی نژاد» هم در خاطرتان مانده : « آقای "رضایی!" شما سطح تحصیلات اعضای کابینه را ببینید! اکثرا دکترای تخصصی جدی !» و روی واژه "جدی" تاکید هم می نمایند و بعد جدی را توضیح می دهند که یعنی کنکور شرکت کرده اند و سر کلاس نشسته اند و واحد گذرانده اند و...نه مثل اغلب مدارک که یکدفعه وارد بازار شد؟
دکتر «علی کردان» مرد. خدا رحمتش کند .من به سهم خود برای او و برای همه انسانها از خداوند طلب آمرزش می کنم . در این طلب آمرزش پیش از دیگران به خودم رحم می کنم چون خودم هم به رحم و آمرزش خداوند نیازمندم. اما این طلب آمرزش با عث آن نمی شود که پرونده خیانتهای از پرده برون افتاده مرحوم دکتر «کردان» را به فراموشی سپرده و به دیگرانی که می خواهند با نام بردن از او به عنوان کسی که سالها با جعل مدرک و دروغ، از تمام امکانات مادی و معنوی متعلق به مدرک جعلی سود برد، هم بخواهم که پرونده او را به فراموشی بسپارند. بر عکس هم به سهم خودم تلاش می کنم تا با باز تاباندن نور حقیقت بر این پرونده ، ابعاد گسترده آنرا بیشتر از پیش بر ملا کنم و هم می خواهم وتلاش می کنم تا پرده ها از سایر رفتار او نیز کنار زده شود تا مردم هر چه بیشتر با سرنوشت خیانت و دروغ آشنا شوند.
پس از درگذشت آقای دکتر«کردان» «محمدرضارحیمی» یار غار و همدست و همپیمان نزدیک او در اکثر تقلبات، و کسی که خود نیز به انواع سوءاستفاده ها از جمله جعل مدرک متهم بود و با عنایات خاص ناشی از سرقت آشکار آراء مردم به پست مهمی دست یافته بود؛ از بنیاد شهید و امور ایثارگران درخواست کرد تا موضوع شهید اعلام نمودن مرحوم دکتر «علی کردان» را بررسی نمایند.
امروز در جلسه رسمی هیئت دولت که به ریاست آقای دکتر «محمود احمدی نژاد» تشکیل شد، آقای «دانشجو» وزیر علوم نتیجه بررسی درباره وضعیت مدرک تحصیلی آقای «رحیمی» را به استحضار هیئت دولت رسانده است و خیلی خلاصه اینکه مدرک دکترای نامبرده فاقد وجاهت و صلاحیت قانونی است.
برخورد آقای «احمدی نژاد» با گزارش بسیار جالب و حیرت انگیز بوده است: آقای«رحیمی» از مدرک دکتری خود استفاده نمی کنند و دیگر کسی ایشان را «دکتر» خطاب نکند تمام.
حالا معنی دکترای تخصصی جدی را متوجه شدید؟

یک حادثه شیرین در خرداد پر از حادثه

این کوچولو آقای «حافظ محمدزاده» است که دو روز پیش یعنی دوم خرداد 89 به دنیا آمد.
خطبه عقد پدر و مادرش توسط آقای «خاتمی» جاری شده بود و عروسیشان شب یکم خرداد بود.اینجا آدرس صفحه فیس بوک آقا «وحید» پدر «حافظ»
در همین رابطه:
تبریک به مناسبت تولد حافظ محمد زاده

یک حادثه شیرین در خرداد پر از حادثه

این کوچولو آقای «حافظ محمدزاده» است که دو روز پیش یعنی دوم خرداد 89 به دنیا آمد.
خطبه عقد پدر و مادرش توسط آقای «خاتمی» جاری شده بود و عروسیشان شب یکم خرداد بود.اینجا آدرس صفحه فیس بوک آقا «وحید» پدر «حافظ»
در همین رابطه:
تبریک به مناسبت تولد حافظ محمد زاده

شنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۹

فیلتر،آبی که در هاون حکومت کوبیده می شود

ایجاد یک وبلاگ برای کسی مثل من در تمام سرویسهای ارائه دهنده خدمات وبلاگ وطنی و غیر وطنی، مثل آب خوردن نیست. کمی زمان می برد .کمی بیشتر از خوردن یک لیوان آب. ثبت یک وبلاگ و «آپ تو دیت» به قول فرنگی ها و به روز کردن به قول خودمان هم هزینه ای را بر دوش صاحب یا مدیر وبلاگ بار نمی کند. البته بدون هزینه هم نیست اما در مقابل عشق وعلاقه ای که یک وبلاگ نویس دارد، این هزینه اصلا به چشم نمی آید.
اما فیلتر کردن یک وبلاگ به آسانی خوردن یک لیوان آب نیست و ظاهرا بسیار هم برای متولیان امر، هزینه در بر دارد. متولیان «فیلترینگ» در ایران، این هزینه را از جیب مبارک خودشان نمی پردازند بلکه مسئولیت پرداخت این هزینه مستقیما متوجه بنده و امثال بنده ؛ یعنی شهروندان عادی این کشور است.
سازو کار «سانسور» و«فیلتر» برای پاسداری از چهارچوبهای اخلاقی اجتماع و جلوگیری از رواج خشونت اخلاقی و تشدید بی بند وباری توسط ابزار قدرتمند «رسانه» پیش بینی شده و به همین دلیل هم پرداخت هزینه آن بر اساس یک تعهد نانوشته اما اخلاقی برعهده عموم شهروندان جامعه گذاشته شده است.در اینکه تا چه اندازه این سازوکار و این قاعده درست است یا نه و در صورت تایید، مراتب آن چیست و کدامست فعلا بحثی نیست.
اما آیا محدودیت اطلاع رسانی از طریق کانالیزه کردن اطلاعات و محدود نمودن کانالهای دریافت اطلاعات به منابع محدود که طی یکسال گذشته بیش از هر زمان دیگر در دستور کار قرار گرفته، برای مجریان طرح وافی به مقصود بوده است؟
به عبارت بهتر آیا جریان حاکم از دربند نمودن نویسندگان و خبرنگاران وروزنامه نگاران مستقل و مخالف وفیلترینگ شدید رسانه های دیجیتالی و آن لاین(سایتها و وبلاگها) نتایج مورد نظر را به دست آورده است؟
واقعیتهای شفاف جامعه طی یکسال اخیر نشان می دهد عطش مردم برای اطلاع از جریانات پشت پرده سیاست بسیار شدیدتر از هر زمان دیگر شده و این اتفاق مبارک، ناشی از فقدان گردش آزاد اطلاعات و عدم رسانه های مستقل است. از طرف دیگر چنین فقدانی ناخواسته کانالهای دریافت اطلاعات را زیر زمینی و مخفیانه نموده، و زمینه برای گسترش شایعه و سوءاستفاده های دیگر به راحتی فراهم می شود . این اتفاق علاوه بر مخاطرات اجتماعی مخصوص به خود، به افزایش عطش پیش گفته نیز مساعدت می رساند. ناگفته پیداست که از این منظر «فیلترینگ» چاقویی است که تا کنون دسته خود را بریده است.
امافرض بگیریم که نیت مقدس است و اطلاعات آزاد مروج بی بند وباری و بستر ساز جرم و جنایت بوده و «سانسور» «فیلتر» و بگیر ببندها برای جلوگیری از جرم و جنایت و حذف بسترهای آن برقرار شده است.
به شهادت آمار منتشره توسط مراکز رسمی آماری کشور، که به جرات می توان ادعا کرد در تهیه و تنظیم و اعلام آن درصد قابل توجهی کتمان واقعیت،وجود دارد، هیچگونه کاهش در آمار بزه های اجتماعی از جمله (مصرف مواد مخدر خصوصا انواع صنعتی آن،طلاق، فساد جنسی، تجاوز به عنف و...)نه تنها گزارش نشده، بلکه تمامی گزارشها موید افزایش آنست. از این زوایه می توان نتیجه گرفت که طرح محدویت اطلاع رسانی با شکست مواجه شده است.
وبلاگ «mmmirhoseyn2.blogspot.com» که امروز صبح فیلتر شد، یازدهمین وبلاگ من است که طی 8 ماه گذشته مشمول لطف سازمان «فیلترینگ» حکومت می شود و بیشترین خسارت من تنها سردر گمی و از دست دادن بسیار محدود چند مخاطب بوده است والسلام. .اما بزرگترین منفعت آنکه همین فیلتر شدنها بیشترین مشوق من به خدمتی بوده است که انجامش در راستای اهداف جنبش سبز مردم بزرگ ایران از عهده من بر می آمده و تا کنون خدای بزرگ این لیاقت را از من نگرفته و امیدوارم در این مسیر به عنوان یک سرباز کوچک لیاقت همراهی را داشته باشم.
اگر به سرویسهای فیلتر شکن مجهز نیستید و البته علاقه من دنبال کردن وبلاگ من هستید به اندیس آدرس فوق یک شماره اضافه کنید یعنی عدد 2 را به عدد 3 تغییر دهید وبلاگ بدون فیلتر در خدمت شماست.
Share/Bookmark

می آیم

به زودی

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۹

روسپیگری سیاسی

پس از نزدیک به چهار سال رجزخوانی و ماجراجویی هسته ای توسط آقای «احمدی نژاد» و حمایت های نابخردانه مجموعه نظام واز جمله نمایندگان خائن مجلس و رهبری نظام از این رفتارها، که تصویب چهار قطعنامه بر علیه ایران و تحریمهای جهانی و انزوای شدید بین المللی را به همرا داشت، بالاخره دولت « مدیریت جهانی» از رجز خوانی خسته شده و اعلام کرد که حسب دستور غرب و شرق وبرزیل و ترکیه و همه جای دنیا حاضر است از مواضع سوپر انقلابی خود کوتاه آمده و در مقابل «دادن مروارید غلطان، آبنبات دریافت» نماید.
تردیدی وجود ندارد که این عقب نشینی و چرخش در مواضع صریح حکایت از فلج شدن اقتصاد ایران ناشی از وضع تحریمهای جهانی می باشد و اگرچه دستگاه دیپلماسی و شاخه رسانه ای و تبلیغاتی آن بیشترین تلاش خود را طی 5 سال گذشته به کار گرفت تا نشان دهد، تحریمها کمترین تاثیری بر اراده ملت ایران(بخوانید دولت ایران) نداشته، اما بالاخره گذاشت و همان دستگاه تبلیغی با بیشرمی کامل آنرا به پای موفقیت دولت ایران نوشت.
در توافقنامه اخیر هسته ای تهران چندین کشور نقش اصلی و محوری را بر عهده داشتند و از آن جمله کشور ترکیه. همان کشوری که مردادماه سال گذشته محافل رسمیش خبر ترانزیت 18/5 میلیارد دلار طلا و پول از کشور ایران توسط سرمایه داری به نام «اسماعیل صفاریان نسب» به آن کشور را رسما اعلام و تایید نمودند و حتی نخست وزیر آن کشور در یک مراسم رسمی خدا را به خاطر رسیدن این هدیه شکر گذاری نموده بود. در همین احوال البته عالیرتین مقامات رسمی ایران خروج این پول و طلا را به ترکیه تکذیب یا در مورد حجم آن ابراز تردید می نمودند وتکذیب و تردیدها هنوز هم به قوت خود باقی است.
آقای «اردوغان»علیرغم نزدیکی بسیار زیاد ظاهری با آقای «احمدی نژاد» و استراتژی هسته ای او، از چند روز قبل از بر گزاری نشست رسما اعلام کرد که در نشست حاضر نخواهد نشد چون ایران حاضر به همکاری نیست و در واقع حضور خود را مشروط نموده و تلویحا تهدید به عدم حضور نموده بود. اما پس از انتشار این اخبار ایشان برای اخذ «درغلطان» تشریف فرما شدند. ازاین پس شاهد سرد شدن روابط آقای «اردوغان » و آقای «احمدی نژاد» خواهید بود.
آقای «عطاءالله مهاجرانی»در یک اقدام شتابزده و به قصد جا نماندن از کاروان تقسیم غنایم این فتح بزرگ!!!مقاله ای با عنوان«معاهده ای بهنگام» در سایت «جرس» نوشته ودر یک روسپیگری مضحک سیاسی همصدا با «حسین شریعتمداری» در «کیهان» به استقبال جشن این پیروزی ملی رفته است ودرد آور آنکه در یک نعل وارونه زدن اقدام زشت خود را، همراه و هم رای بزرگانی چون «عزت الله سحابی» دانسته و نوشته است:«پیمان ایران، ترکیه، برزیل گامی است که حکومت ایران به سوی منافع ملی و پرهیز از ماجراجویی برداشته است. همین گام را بایست تایید و تحسین کرد. چنان که برخی از چهره های شاخص سیاسی، از جمله مهندس عزت الله سحابی که نگاه و تفسیرش از وقایع امروز ایران بسیار دقیق و هوشمندانه است، از پیمان مزبور حمایت کرده اند»
جهت اطلاع ایشان عرض می کنیم که بیانیه جمعی از «فعالین ملی و مذهبی » که قسمتی از آن مورد استناد نامبرده قرار گرفته،روز یکشنبه یعنی یکروز زودتر از نشست تهران و اخذ تصمیمات و صدور بیانیه پایانی آن صادر شده و ظاهرا و حتما روح تنظیم کنندگان بیانیه از تصمیمات نشست تهران هم بی خبر بوده است.
از طرفی سه تن از امضا کنندگان بیانیه آقایان«عزت اله سحابی» «احمد صدر حاج سید جوادی»و«ابراهیم یزدی» همانها هستند که در پی سکوت کامل و هماهنگ مجموعه محافل و مقامات رسمی در واکنش به خبر خروج 18/5 میلیارد سرمایه ایران، با ارسال نامه ای به «رجب طیب اردوغان»اعلام نمودند که :«چنین حجم عظیمی از طلا و دلار نقد، بی تردید نمی تواند به بخش خصوصی و اشخاص حقیقی تعلق داشته باشد و علی القاعده باید به بانک مرکزی ایران و خزانه دولت ایران تعلق داشته باشد که برای مقاصد...[نقطه چین در متن اصلی است] و به طور غیر قانونی از ایران خارج شده است».امضاکنندگان نامه سپس از نخست وزیر ترکیه خواسته بودند که این "سرمایه ملی ایرانیان به خزانه دولت ایران مسترد گردد.
ضمن اینکه آقای «عزت الله سحابی» در مصاحبه خود با سایت جرس به تاریخ بیست و دوم اردیبهشت ماه جاری صراحتا از« لزوم برکناری آقای احمدی نژاد برای حفظ ایران و جمهوری اسلامی» سخن گفته بود.
همچنین در تاریخ بیست وهفتم اردیبهشت ماه جاری نیز آقای «احمد صدر حاج سید جوادی» در مصاحبه باهمان سایت ضمن انتقاد شدید از دیپلماسی دولتین نهم و دهم فرموده بود:«حاکمیت حاضر است به قیمت مصالحه با بیگانگان در مقابل جنبش داخلی بایستد».
با چنین احوالی چگونه ممکن است بیانیه تحلیلی و تشویقی بزرگواران فوق به مسولین برای اتخاذ سیاستهایی با هزینه کمتر به منزله بیانیه تایید اقدامات و تشویق آن دولت تلقی شود و آنهم با دخل و حذف و تفسیر به مطلوب نمودن؟
نا گفته نماند که راقم این ستور با توجه به تجربه آشفتگیهای مکرر در سیاسیتهای دیپلماتیک آقای «احمدی نژاد» و رفتارهای خلاف قانون و قاعده وعرف بین المللی و بی احترامی به تمام توافقات حاصل شده قبلی، مطمئن است که در آینده ای نزدیک شاهد بسیج جهانی بر علیه کشور ایران برای تخطی از موارد موافقت نشست تهران و یک ماجراجویی جدیدخواهیم بودو باز چون همیشه پرداخت هزینه این به اصطلاح توافق و ماجراجویی بعدی آن بر عهده ملت مظلوم ایران خواهد. و الا چه دلیل دارد آدم عاقل با تفاهم و توافق و ... مخالف باشد؟
مطالب مرتبط:
فریب نخوریم
واکنش خویشتن‌دارانه غرب و اسرائيل به توافق هسته‌ای در تهران.
بیانیه تهران عقب نشینی آشکار
روسیه: بیانیه نشست تهران را قبول نداریم

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۹

سرتیم محافظان سید بازداشت شد


غلام همت آن رند عافیت سوزم که در گدا صفتی کیمیا گری داند

من نیستم

صبح روزی پشت در می آید و من نیستم

قصه دنیا به سر می آید و من نیستم

یک نفر دلواپسم این پا و آن پا می کند

کاری از من بلکه بر می آید و من نیستم

بعدها اطراف جای شب نشینی هایمان

بوی یک سیگار زر می آید و من نیستم

خواب و بیداری خدایا باز هم در می زنند

نامه هایم از سفر می آید و من نیستم

در خیابان در اتاقم روی کاغذ پشت میز

شعر تازه آنقدر می آید و من نیستم

بعدها وقتی که تنها خاطراتم مانده است

عشق روزی پشت در می آید و من نیستم

هرچه من تا نبش کوچه می دویدم او نبود

روزی آخر یک نفر می آید و من نیستم

شنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۹

خیمه شب بازی

روزنامه «کیهان»در تاریخ 78/2/1 در مطلبی تحت عنوان «درخواست استفاده از عامل سیا» در ستون خبر ویژه نوشت که آقای «هوشنگ امیر احمدی» با مساعدت آقای «رحیم مشایی» در ایران است.
نزدیک به دو سال بعد از پخش این خبر توسط روزنامه «کیهان» و در بهمن ماه گذشته آقای «مشایی» مشاور و ریس دفتر رییس جمهور، در جلسه هفتگی «جامعه اسلامی وعاظ » و در پاسخ به سئوالی در مورد «هوشنگ امیراحمدی» گفت:« خدا شاهد است كه اين دروغ است من به همين جهت عليه روزنامه كيهان شكايت كرده‌ام و حتما اين روزنامه محكوم خواهد شد.اگر اين روزنامه محكوم نشود من مسلمان نيستم. چون دروغ بسيار بزرگي را نوشته است».
کمتر از دو هفته پیش دادگاه مطبوعاتی روزنامه «کیهان» در پی شکایتهای متعدد و از جمله شکایت آقای «مشایی» برگزار وبا صدور حکم برائت از تمامی موارد اتهامی به کار خود پایان داد.حالا باید «جامعه اسلامی وعاظ» تشکیل جلسه داده و آقای «احمدی نژاد» را به علت انتساب یک غیر مسلمان به سمت ریاست دفترخود مواخذه نمایند.اما اخیر یک مقام مشابه آقای «مشایی» در پاسخ به اتهاماتی متفاوت با اتهامات آقای « مشایی» و در پاسخ به نگرانیهای همان «جامعه اسلامی وعاظ تهران»ادعای جالبی نموده است. ادعایی در راستای ادعای آقای «مشایی»
واما پس از آنکه آقای «عبدالله رمضانزاده» استاندار اسبق کردستان در دوره اصلاحات، اتهاماتی را متوجه آقای «محمد رضا رحیمی» استاندار اسبق همان استان در دوره سازندگی و معاون اول ریس جمهورتقلبی امروز کرد و پاسخی جز زندان دریافت نکرد، اخیرا آقای «الیاس نادران» نماینده حامی ریس جمهورتقلبی در مجلس اتهاماتی مشابه و البته سنگین تررا متوجه نامبرده نمود و پس از آن چند تن از نمایندگان دیگر اصولگرا از جمله آقایان «توکلی» و «زاکانی» نماینگان اصولگرا و طرفدار آقای «احمدی نژاد» و «مطهری» نیز با ایشان در طرح و توجه اتهام همراه شدند. اما طرح آن اتهامات بزرگ، کوچکترین واکنش و توضیحی را به دنبال نداشت یا دستکم تاکنون به دنبال نداشته است.
اما پس از آنکه با همان عملیات مخصوص پشت پرده آبها از آسیاب افتاد، آقای «رحیمی» اخیرا به حرف آمده و در واکنش به اتهامات آقایان نماینده ، ادعا نموده است که :«اگر یکی از این اتهامات ثابت شود حاضرم دستم را قطع کنم».
البته که همانطور که در مورد کیهان و آقای «مشایی» اتفاق افتاد و تمام حساسیت «جامعه اسلامی وعاظ» تمام شد و آب از آب هم تکان نخورد، در مورد اخیر هم همین اتفاق خواهد افتاد . اما دیری نمانده است تا پرده از روی این عروسکهای «خیمه شب بازی» فرو افتاد وحقیقت چهره های دروغین شان بر ملا شود. اما آنروز مردم چونان امروزتنها تماشاگران ساده «خیمه شب بازی » نخواهند بود.
مطالب مرتبط:
نامه آقای نادران به آقای رحیمی
همه چیز در مورد آقای رحیمی

جمعه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۹

لحاف ملا

ظاهرا دوره حساسیت آقای دکتر «احمدی نژاد» به ثروت های بادآورده و دانه درشتها و پیگیری سوء استفاده های مالی آقازاده ها و ... تمام شده و «مدیرت جهان» فرصت رسیدگی به امورجزئی از این دست را به ایشان نمی دهد.
حامیان پروپا قرص و رای دهندگان به این «مردی از جنس مردم» هم اینروزها یا شعارهای آنروزهای آقای دکتر را فراموش کرده اند، و یا از نزدیک در جریان برنامه های متعدد ایشان برای «مدیریت جهان» قرار دارند و باتوجه به شلوغی برنامه ها توقع پیگیری شعارها در باره «ثروت های باد آورده » و « فساد مالی بعضی دانه درشتها» و... از ایشان را ندارند.
اگر فراموش نکرده باشید آقای «احمدی نژاد» در شب سیزدهم خرداد ماه گذشته و در مناظره رودررو با «میر حسین موسوی» در یک اقدام زشت وبه قصد تخریب شخصیت رقیب، با طرح اتهاماتی بر علیه آقای «ناطق نوری» و فرزندانش و همچنین فرزندان آقای «هاشمی» در هیئت اولین مصلح اجتماعی بزرگ و حامی فعال محرومان ومستضعفان، ظاهر شد و رقیب را به همراهی با نامبردگان متهم کرد. اتهامی که پیش از طرح، واهی و کذب بودنش مشخص بود.
پس از انتخابات طرفداران ایشان، طرح اتهام در مورد آقای «ناطق نوری» را به سکوت برگزار کردند همچنانکه خود ایشان(ناطق نوری) نیز ترجیح داد و سفارش شد که بهتر است در قبال این هتک حیثیت اجتماعی- که جدای از آبروی نامبردگان بازی خطرناکی بود و باید در جامعه سالم بر علیه مطرح کننده اتهام و به قصد تنویر افکار عمومی و جلو گیری از شیوع بیمار گونه این نوع اتمام زنی و شبهه افکنی ها به عنوان یک نا بهنجاری اجتماعی ،اقامه دعوا می شد که نشد!-،سکوت کند.
در مورد آقای «هاشمی» اما اوضاع کاملا متفاوت بود و از همان لحظات ابتدای طرح اتهام تاکنون شخص ایشان و مجموعه خانواده و نزدیکانشان کانون توجه رسانها بوده و طرفداران آقای «احمدی نژاد» بارها و بارها از تریبونهای متعدد ضمن تخریب مجددایشان خواستار پیگیری قضایی اتهامات مطرح شده توسط آقای «احمدی‌نژاد» در مناظره سیزدهم خرداد88 شدند.درخواستهای مکرر کار را بدانجا کشاند که حکم جلب آقای «مهدی هاشمی» توسط دادستانی تهران صادر و از طریق تمام رسانه‌های داخلی و خارجی منعکس شده و روی آن مانور سیاسی خاصی نیز داده شد.اما همه می‌دانشتند که آقای «مهدی هاشمی» که دانشجوی دوره دکتری در دانشگاه آزاد ایران است از ماه‌ها قبل به بهانه ادامه تحصیل تا اخذ مدرک دکتری از ایران خارج و هم بنا به اظهارات شخص خودش و هم اظهارات شفاف پدرش قصد مراجعت دوباره به ایران را ندارد. حکم جلب ایشان پس از این اظهارات صادر شده بود.
به فاصله یک ماه پس از صدور حکم بازداشت و جلب آقای «مهدی هاشمی» اخیرا همسر و دو فرزند ایشان هم به سلامتی کشور ایران را به قصد پیوستن به ایشان در کشور انگلیس ترک نمودند. و در این میان نه تنها آب از آب تکان نخورد بلکه همان مشغولیت بسیار شدید آقای «احمدی‌نژاد» به پروژه «مدیریت جهان» اجازه نداد تا ایشان از این خروج مطلع شود تا درباره آن به مدافعین و طرفدارن خود توضیح دهد و البته عرض کردم طرفداران ایشان هم به شلوغ بودن سر ایشان واقفند و به همین دلیل اصلا خواستار هیچگونه توضیح یا موضع‌گیری از طرف ایشان هم نیستند و البته اکنون دوره آب گل‌آلود انتخابات و رقیب پاک دستی چون «میرحسین» هم سپری شده‌است.
«ملا‌نصرالدین» به اتفاق همسر محترمه روی پشت بام منزل خوابیده بودند که در کوچه جنگی درگرفت. شب سردی بود، ملا پتو به خود پیچیده به کوچه آمد. طرفین دعوا، دعوا فراموش کرده پتوی ملا را دزدیده و متواری شدند دعوا هم خوابید. ملا بدون پتو نزد همسر برگشت .همسرش پرسید دعوا بر سر چه بود . ملای بخت برگشته فرمودند : بر سر لحاف ملا!

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۹

ایران با ظرفیت 150میلیون فقیر

این آگهی در یکی از روزنامه های کشوری ثبت و منتشر شده است که ریس جمهور آن کشور با خنده و تمسخر مدرنیته و علم، ادعا می کند :کشور مطبوعش ظرفیت 150میلیون نفر جمعیت را دارد و به همین دلیل اجرای طرح کنترل جمعیت و تنظیم خانواده از طرف دولتمردان سابق کار اشتباهی بوده است.
البته به هیچ عنوان شما فکر نکنید که این کشور«ایران» و روزنامه منتشر کننده این آگهی هم روزنامه «ایران»است. نه خیر! کشور ایران گنجایش ظرفیت بسیار بیشتر از اینها را هم دارد. ولی ریس دولت و جمهور آن آدمی متمدن ومدرن است که به چنین خرافه هایی هیچ اعتقادی ندارد و اینکه زبان آگهی نیز فارسی استاز کجا معلوم در دنیا کشور فارسی زبان دیگری نباشد. باور نمی کنید سندش در وزارت خارجه موجود است

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۹

خانه ام آتش گرفته است


خانه ام آتش گرفته است ، آتشي جان سوز
هرطرف مي سوزد اين آتش
پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود
من به هر سو ميدوم گریان
در لهيب آتش پر دود
وز ميان خنده هايم تلخ
و خروش گريه ام ناشاد
از درون خسته سوزان
مي كنم فرياد ، اي فرياد ،اي فرياد

خانه ام آتش گرفته است ،آتشي بي رحم
همچنان مي سوزد اين آتش
نقشهايي را كه من بستم به خون دل
برسرو چشم در ديوار
در شب رسواي بي ساحل
واي برمن سوزد وسوزد
غنچه هايي را كه پروردم به دشواري
در دهان گود گلدانها ، روزهاي سخت بيماري
از فراز بامهاشان شاد ، دشمنانم
موزيانه خنده هاي فتحشان بر لب
بر من آتش به جان ، نازل
در پناه اين مشبك شب
من به هر سو مي دوم گريان
از اين بيداد
مي كنم فرياد ، اي فرياد ، اي فرياد

واي بر من ، همچنان ميسوزد اين آتش
آنچه دارم يادگار و دفتر و ديوان
وانچه دارد منظر وايوان
من به دستان پر از تاول
اين طرف را مي كنم خاموش
وز لهيب آن روم از هوش
زان دگر سو شعله برخيزد ،‌به گردش دود
تا سحرگاهان كه می داند ، كه بود من شود نابود
خفته اند اين مهربان همسايگانم شاد در بستر
صبح از من مانده برجا مشت خاكستر
واي آيا هيچ سر برمي كنند از خواب
مهربان همسايگانم از پي امداد
سوزدم اين آتش بي دادگر بنياد
مي كنم فرياد اي فرياد اي فرياد


مهدی اخوان ثالث

یکشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۹

جمعه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۸۹

از کرامات شیخ ما

چند سال پیش روزنامه کیهان تیتری به این مضمون زده بود از قول مقام رهبری :
« مردم مامی توانند از راه آهن استفاده کنند»
این جمله در راستای افتتاح خط آهنی ظاهرا در استان خراسان به زیور تکلم آراسته شده بود، و پس از آن نیز روزنامه وزین «کیهان» همت مضاعف نموده و به زیور طبع آرسته گردانیده بود.
امروز در وبگردی هایم در بالاترین به این تیتر برخوردم:« وقتی بسیجی دست به قلم می شود» و بلافاصله کلیک کردم این عکس آمد:در مورد فرمایش وزین آقای « خامنه ای » در مورد استفاده مردم ایران از راه آهن دوستی به طنز گفت : من اگر جای روزنامه کیهان و آقای « شریعتمداری» بودم تیتر می زدم : « از کرامات شیخ ما اینست ؛ شیره را خورد و گفت شیرین است»
و من امروز درباره این عکس به این نتیجه رسیدم که : از کرامات شیره هم اینست شیخ ما خورد و گفت بی دین است.
به راستی جدای از همه اجحاف و ظلم و ناراستی های موجود، چه اتفاقی افتاده است که اینگونه کودکانه ، مبتذل و وتمسخر آمیز در باره اتفاقات گفتگو می شود و بدتر از آن، گاف های گفتاری بزرگان قوم توسط مبلغین و تیمهای رسانه ای، کلمات آسمانی و وحی منزل تلقی شده و با بی پروایی منعکس می شود؟
به راستی اگر شما کارمند ساده یک اداره بودید و مدیر اداره، متنی اینچنین را برای تکثیر در اختیار شما قرار می داد، آیا وظیفه خود نمی دانستید برای حفظ آبروی ریس یا مدیرتان متذکر شوید که این نوع ادبیات مایه تمسخر حتی دوستان خواهد شد دشمنان یا رقبا که جای خود دارد؟
پس چه شده است که بالا و پایین باهم اینگونه به بی آبرویی خود همدست و همداستان شده اند؟

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۹

سخن روز

آيت الله آملي لاريجاني:
خواب را بر مفسدین حرام می کنیم.
ملت ایران:
فعلا که بر ما حرام کرده اید.

یکشنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۹

من می خورم و تو می کنی بد مستی؟

همینطوری بیخودی که نه! تو لیست وبلاگهای بروز شده یه وبلاگ اومد که شکل و شمایل ظاهری و جند حدیثی که پشت سر هم درباره رابطه « زنا » و «زلزله» گذاشته بود توی پروفایل به علاوه شعاری که بر پیشانیش نوشته بود ( مرگ بر اوباما .لعنت بر میر حسین) همچنین شعار « مرگ بر ضد ولایت فقیه » هنگام بدرقه و خروج، نشان می داد که طرف از اوناس.
خب حالا اینارو گفتم که بگم نمی دونم سایت «البرز» مال کیه و به چه جناحی وابسته است؟ والا وبلاگ که با صدای بلند داد می زد ولایتی است اونم چه ولایتیی؟!!.
پست وبلاگ سه تا لینک بود؛ اولی: «احضار مدیران VOA به اتهام آزار جنسی کارمندان » از سایت «رجانیوز» که خط و ربطش توضیح اضافی نیاز ندارد.
دومی لینکی بود با عنوان «جزئیات جلسه خصوصي 5 نماینده‌مجلس با مشايي» از سایت دوست و برادر «زاکانی» یعنی «جهان نیوز»
یکی هم لینکی بود از همین سایت «البرز» با عنوان «توزیع مشروب در سلف یک دانشکده دولتی» .
انعکاس این اخبارو خصوصا خبر سرو الکل در سلف یک دانشکده نشان از حساسیت مدیر وبلاگ و همچنین سایت« البرز» می داد، اما نکته جالب برای من عکسی بود که این سایت برای انتقال و انعکاس خبر خود انتخاب نموده بود . البته قبلش بگم خداییش من اهل آب شنگولی نیستم ولی عکس انتخابی سایت یه جورایی آدم رو به هوس می انداخت.
اما خدایش شما قضاوت کنید اگر چنین عکسی در روزگار اصلاحات منعکس می شد تکلیف عکاس و خبرنگار و صاحب امتیاز و مدیرمسئول و... با کرام الکاتبین نبود؟
یه کم یاد مصاحبه اون خبرنگار بدبخت افتادم با یک بانوی بدبختی که الگوی خودش را «اوشین» اعلام کرده بود. حکم اعدامش صادر شده بود اما خدا را شکر اجرا نشد.