دوشنبه، مرداد ۳۱، ۱۴۰۱

نازي‌ها خود تشخيص قهرمانان از ضدقهرمانان را به کاري به شدت دشوار تبديل کرده بودند

در سال ۱۹۴۵، «هانا آرنت»، نظريه‌پرداز سياسيِ آلماني-يهودي در مقاله‌اي درخشان با عنوان «گناه سازمان‌يافته و مسووليت همگاني» هشدار داد که تشخيص آلمانيِ خوب از آلمانيِ بد کار آساني نخواهد بود. نازي‌ها خود تشخيص قهرمانان از ضدقهرمانان را به کاري به شدت دشوار تبديل کرده بودند چون پليس دولتيِ آنها، مخالفان را مجبور مي‌کرد که در رفتار و گفتار، ادعاهاي بي‌پايه‌ و اساسي ارائه دهند، ادعاهايي که بعداً نمي‌توانستند بر آن‌ها پابرجا بمانند.

 مهم‌تر اينکه در ظاهر تقريباً تمام آلماني‌ها (حتي مخالفان) در نظام اداريِ عظيمِ وحشت دست داشتند. هيچ‌کس نمي‌توانست در آلمان علناً ضد‌ فاشيست باشد و زنده بماند و آنها که مي‌ماندند، کم و بيش با اين نظام همدست بودند، حتي وقتي که مستقيماً در آن مشارکت نمي‌کردند.

 با اين حال، آرنت در لحظاتي که انتقام از نازي‌ها به آساني امکان‌پذير شده بود، به شکلي جالب حمايت خود را از مسووليت‌پذيريِ گسترده‌تري اعلام کرد. کساني که در آلمان نبودند اما آن را از بيرون محکوم مي‌کردند در معرض اين وسوسه قرار داشتند که بخواهند آلماني‌هاي بد را مجازات کنند. اما واقعيت اين است که جرائم آنها (با وجودي که البته شايسته‌ي مجازات بود) دايره‌ي همدستان وسيعي داشت.

تا آنجا که معتقد باشيم وقوع چنين شروري از ابتدا قابل پيش‌گيري بود، حتي کساني که هيچ دستي در آنها نداشتند بايد مي‌پذيرفتند که بايد شرمگين باشند نه مفتخر.

 آرنت مي‌گفت که دين يهوديان قضاوت حق‌به‌جانب و آسانِ اخلاقي به انسان نمي‌آموزد، بلکه «مسووليت همگاني» را تعليم مي‌دهد. آرنت حتي در مواجهه با نازيسم اصرار داشت که مسووليت همگاني به هيچ‌کس اجازه نمي‌دهد که بگويد «من مانند آنها نيستم». در مقايسه با کساني که با اشتياق به دنبال مجازات مجرمان نازي بودند (کاري که آرنت نيز از آن حمايت مي‌کرد) او کساني را مي‌ستود که «پر از هراسي واقعي ازگناه گريزناپذير نوع بشر هستند».

 مشکل اين بود که شرمگيني آنها از انسان بودن‌شان هنوز بينشي «غير سياسي» بود. وقايع آمريکا در چهار سال اخير يعني از سال 2016، با وقايع آلمان بين سال‌هاي 1933 تا 1945 اصلاً قابل مقايسه نيست. اما اگر مقايسه‌اي بين آن زمان و اين زمان مي‌توانست انجام شود، شايد واکنش آرنت به وقايع بعد از فاشيسم قابل توجه‌تر باشد تا تحليل او از خودِ اين پديده. 

 کمي بعد از آنکه دونالد ترامپ به رياست جمهوري انتخاب شد، آرنت به يک منبع فلسفي اصلي تبديل شد که براي تفسير معناي رياست جمهوري ترامپ مورد استفاده و سوءاستفاده قرار مي‌گرفت. نوشته‌هاي انديشه‌پردازانه و صريحي درباره‌ي «درس‌هايي» منتشر شد که آرنت مي‌آموخت. صحت ارتباط اغلب اين نوشته‌ها با فهم پديده‌ي قدرت‌گيري ترامپ ترديد برانگيز است.

 کتابي از آرنت که براي چند سال به فهرست پرفروش‌ترين کتاب‌ها وارد شد، اثر او با عنوان ريشه‌هاي تماميت‌خواهي بود که حاوي جمع‌بندي‌هاي او در سال 1951 است و نقطه‌ي اوج آن مطالعه‌ي او درباره‌ي حکومت نازي‌هاست، متني که با عجله نوشته شده است. واقعيت اين است که اين بخش از کتاب آرنت در مقايسه با ساير نوشته‌هاي او، جذابيت و تازگيِ اندکي دارد. چيزي که وضع را خراب‌تر مي‌کند اين است که مفسران به منظور تقبيح نگرش بي‌اعتناي ترامپ به حقيقت يا براي بيان اين ادعا که دوران تازه‌اي از فاشيسم يا تماميت‌خواهي آغاز شده، به طور منظم همين قسمت از کتاب را به نفع هدف خود مصادره کرده‌اند.

 بي‌شک در ميان بي‌قاعدگي‌هاي دوراني که اکنون آن را «تاريخ فکري» عصر ترامپ مي‌خوانند، تحريف افکار آرنت با نيت خير، يکي از کوچک‌ترين‌ مشکلات بوده است. اما اين کار در هر حال کاري غيرعادي است. به نظر آمريکاييان عضو جنبش به اصطلاح «مقاومت»، آرنت به يک ليبرال معمولي و يک منتقد زياده‌روي‌هاي حکومت‌هاي خشونت‌ورز تبديل شده است که درباره‌ي خطرات رهبران دروغ‌گو هشدار مي‌دهد.

 حکومت‌ها معمولاً سياست‌گذاري‌هاي مخرب و رهبران مکاري دارند اما هيچ ‌کس براي بيان اين مطلب لازم نبود از آرنت اعتبار کسب کند. نقل قول از آرنت به صفت مميزه‌ي کساني تبديل شد که نسبت به کليت آثار او بيشتر بي‌علاقه بودند تا ناآگاه، و او را به سلاحي در دوراني تازه تبديل کردند، البته به قيمت فروکاستن انديشه‌ي او به نوعي تفکر پيش ‌پا ‌افتاده و معمولي. بسياري از مقاله‌‌ها با اشاره به او به ژرف‌انديشي تظاهر کردند، کلمات او را فرصت‌طلبانه به کار گرفتند تا با تأييد فيلسوفِ منتقدِ فاشيسم نسبت به ترامپ ابراز انزجار کنند.

مخاطب چنين گفتاري کساني بودند که نمي‌خواستند درباره‌ي اينکه ترامپ از کجا آمده و چگونه حضور او امکان‌پذير شده، تفکر کنند. البته چيزي که ماجرا را تسهيل کرد، اين بود که آرنت (که به آمريکا گريخت) از مشهورترين تحليل‌گران نازي‌ها و زمامداران حکومت شوروي بود، دشمناني که کشور تازه‌ي او يکي بعد از ديگري در قرن بيستم آنها را سرِ جاي خود نشاند، البته پيش از آنکه ترامپ با بي‌حيايي آبرو و عزت‌نفس همين کشور را خدشه‌دار کند. طرفداران جديد آرنت در اشارات خود به او به عنوان يک نظريه‌پرداز مناسب براي عصر جديد «پساحقيقت» فراموش کردند که او مدعي بود که حقيقت و سياست هرگز با يکديگر آشتي نداشته‌اند. برعکس: سياست عرصه‌ي ظواهر است، نه عرصه‌ي تعهد به بديهيات. از نظر آرنت ما هميشه در دوران پساحقيقت بوده‌ايم.

 او اذعان دارد که دروغ‌هاي فاشيست‌ها منحصربه‌فرد بود اما چنين پديده‌اي را کاملاً بي‌سابقه نمي‌دانست. دروغ‌هاي بعدي آمريکايي‌ها (مثل دفاع از جنگ ويتنام که اسناد پنتاگون فريب‌کاري‌هاي آن را نشان داد) اجازه‌ي هيچ «قضاوت خودمحق‌بينانه‌ياخلاقي» را نمي‌داد زيرا «پس‌زمينه‌ي تاريخ گذشته، خود تاريخ فضيلت‌مندي‌‌هاي خدشه‌ناپذير» نيست. در نتيجه‌ي همين اعتقاد بود که وقتي نازي‌ها سقوط کردند، او از قضاوت خود‌ محق‌بينانه نسبت به آنها احتراز کرد.

آرنت به چيزي که آلماني‌ها Stunde Null، يعني ساعت از-نو-شدگي مي‌خواندند، باور نداشت، برزخي پيش از عصري تازه که عصر گذشته آن را نيالوده است. ديدگاه آرنت بسيار متفاوت بود: از نگاه او ايده‌ي جدايي کامل از گناه گذشته تنها شيوه‌اي ديگر براي توجيه خودمان بود که ما از مسووليت همگاني مبرا هستيم.

 آرنت بعد از سفري به آلمان گفت مردمي که ملاقات کرده «ابزارهاي بسياري براي طفره رفتن از گناهان خود ساخته‌اند.» از قضا همان‌طور که درسال‌هاي اخير از بخشي از آثار آرنت براي مسووليت‌ناپذيري و ناديده گرفتن مشکلات آمريکا استفاده کرده‌اند، هشدارهاي او درباره‌ي شيوه‌ي درست‌انديشيدن به دوران بعد از سقوط يک رژيم بدکار، بي‌شک در تشريح جسد رياست جمهوري ترامپ ناديده گرفته خواهد شد.

 هر چند ترامپ بيشتر يک شارلاتان است تا ديکتاتور، هشدارهاي آرنت همچنان بجاست. در مقاله‌اي به سال 1945 آرنت نوشت که ملاقات کساني که به او مي‌گويند از آلماني بودن شرمسارند، هميشه او را وسوسه مي‌کند که بگويد: «من از اينکه انسان‌ام شرمسارم.» در آمريکا در آينده‌ي نزديک کساني زير فشار قرار خواهند گرفت که عذرخواهي کنند؛ اگر نه ترامپ (که از عذرخواهي ناتوان است) دست‌کم کساني‌که از او حمايت کردند.

عدم تعميم همگانيِ مسووليت آن طور که آرنت خواهان آن بود، و در عوض ديگري‌سازي و قرباني‌سازي، شيوه‌ايخواهد بود که جريان اصلي جامعه در پيش خواهد گرفت. دقيقاً حالا که حرف‌هاي آرنت با وضعيت مرتبط شده، هواخواهان سابقش ديگراز او نقل قول نخواهند کرد. نه تنها درباره‌ي شرمساري از انسان بودن پنهان‌کاري خواهند کرد بلکه حتي تعداد بسيار اندکي خواهند گفتکه از آمريکايي بودن خود شرمسارند.

ساموئل موين استاد حقوق و تاريخ در دانشگاه ييل است. آنچه خوانديد برگردان اين نوشته با عنوان اصليِ زير است:


Samuel Moyn, ‘You have misunderstood the relevance of Hannah Arendt’, Prospect, 20 October 2020.


 

موئل موی / برگردان: پويا موحد

آرمان ملی  06/07/2021 خواندن این مطلب 4 دقیقه زمان میبرد

یکشنبه، مرداد ۳۰، ۱۴۰۱

بی‌پروا و بدون تجویز«زولپیدم» مصرف نکنید

احتمالاً شما هم نام داروی زولپیدم (Zolpidem) را شنیده‌اید.

این روزها مصرف این دارو در بین جوانان در حال افزایش است و حتی مهمانی‌هایی با نام «زول پارتی نیز برقرار می‌شود.

دارویی که ابتدا برای اختلالات خواب ساخته شد، اما به علت ایجاد عوارضی. مانند سرخوشی، توهم، وابستگی بالا و ... کم‌کم مانند بسیاری از داروهای مجاز دیگر مورد سوء‌استفاده قرار گرفت، و از سوی دیگر به دلیل عوارض متعدد دیگر از جانب پزشکان کمتر و کمتر تجویز شد.


از عوارض مهم زولپیدم برداشتن اثر مهاری بر رفتار است، یعنی اینکه شما دیگر مثل یک انسان عادی بر رفتار خود کنترل ندارید، و اقداماتی انجام می‌دهید که با رفع اثر دارو، از شنیدن آن احساس شرم می‌کنید (خوشبینانه است که بگوییم آن را به یاد می‌آورید)

کیس بیمار واقعی با نام مستعار برای شما روایت می‌کنم تا با شدت خطر مسئله آشنا شوید: محمد بیماری است که‌ به توصیه دوست خود اقدام به مصرف این دارو با دوز  10mg کرده است، با وجود دوز پایین مصرفی، قبل از به خواب رفتن، در منزل خود مار، عقرب و حشرات ترسناک را دیده است و این موضوع او را مضطرب کرده و حالا برای چاره‌اندیشی به درمانگاه روا‌ن‌پزشکی مراجعه کرده است.

 سارا یکی از بیماران ماست که در بخش بستری شده است. او به علت عدم کنترل بر رفتار خود، تجربه ۷ مرتبه خودکشی و تصادفات متعدد را دارد، سارا روزانه تعداد زیادی قرص زولپیدم را مصرف می کند و به گفته خودش تهیه این مقدار به دغدغه بسیار اذیت‌کننده‌ای برای او تبدیل شده است.

امیر که اخیرا به روان‌پزشک مراجعه داشته، به گفته خودش از اینکه در فضای حقیقی و مجازی رفتارهای شرم‌آور دارد به ستوه آمده، او مدعی هست که در زمان مصرف زولپیدم در گروه‌های مجازی خانوادگی و دوستانه، پیام‌هایی را ارسال می‌کند که در حالت عادی امکان ندارد آن‌ها را ارسال کند./۶

متاسفانه همانطور که خواندید سوء‌مصرف زولپیدم بسیار افزایش یافته، و لازم است دوستان خود را از خطرات مصرف آن آگاه کنیم، و باید بدانیم که مصرف این دارو با هر دوزی، حتی کمترین دوزها را بدون توصیه روا‌نپزشک به هیچ شخصی توصیه نکنیم.

منبع: توییتر دکتر پیام صادقی

شنبه، مرداد ۲۹، ۱۴۰۱

نامه دایی رهبر در انتقاد از سیاست‌های وی

«سید حسین میردامادی« دایی آیت‌الله علی خامنه‌ای با انتشار نامه‌ای سرگشاده در وبسایت «کلمه» خطاب به رهبر ایران با اشاره به «رفتار دوگانه نظام و رهبری قبل و پس از درگذشت آیت‌الله اکبر هاشمی رفسنجانی با وی» نوشت: «آسید‌علی آقای عزیز! تا دیرتر از این نشده و دوران شما پایان نیافته و شیرازه امور به کل از‌ هم‌ نپاشیده و مُلک و ملت از دست نرفته، مشی خود را تغییر دهید و این ناهنجاری‌ها را جبران کنید.»

به نوشته این استاد بازنشسته الهیات دانشگاه فردوسی مشهد؛ «فراخواندن آقای خامنه‌ای از مشهد به تهران در بدو انقلاب و ورود ایشان به شورای انقلاب و امام جمعه شدن وی البته با کمک و پیشنهاد آیت‌الله العظمی منتظری و سلسله مراتب پیشرفت آقای خامنه‌ای در مسئولیت‌های کلان تا رسیدن به جانشینی حضرت امام‌ (ره) همه و همه با تاییدات و حمایت مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی بوده است.»

او افزوده است: «با این‌همه، شاهد رفتار بی‌مهر و حذف آقای هاشمی از سوی نظام و رهبری بوده‌ایم، که اوج آن در رد صلاحیت آقای هاشمی بود؛ رد صلاحیتی که بدون دخالت و یا دست‌کم سکوت رهبر ممکن نبود.»

میردامادی از رهبر ایران انتقاد کرده که چرا در "بیانیه تسلیت" خود از لفظ "تخفیفی حجه‌الاسلام" برای هاشمی استفاده کرده است، در حالی‌ که از نظر او "مراتب علمی و تحصیلات حوزوی آقای هاشمی رفسنجانی بر آقای خامنه‌ای تفوق داشته (و یا دست‌کم مساوی بوده است)، و عنوان آیت الهی آقای هاشمی محرز بوده است. نشان به آن نشان که برخی از مراجع تقلید نزدیک به حکومت هم در پیام تسلیت از هاشمی به عنوان آیت‌الله یاد کردند.»

وی خطاب به خواهرزاده خود گفته است: «در قبال این‌همه حمایت‌ها و خدمات و علاقه آقای هاشمی رفسنجانی به نظام و رهبری، چه رفتاری با ایشان داشتید؟ بگذارید برخی از این رفتارها را با هم مرور کنیم: حذف از امامت جمعه، کنارگذاشتن از ریاستِ خبرگان، رد صلاحیت در کاندیداتوری ریاست جمهوری سال ۹۲ که قطعا همه این موارد بدون اذن، اجازه و مشورت با رهبری و یا دست‌کم سکوت او صورت نگرفته است.»

دایی علی خامنه‌ای با یادآوری این که "برخوردهای حذفی"، به عنوان "سمّ مهلکی در هاضمه انقلاب و اسیدی پاشیده بر چهره انقلاب"، در ایران "محدود به هاشمی نمی‌شود"، دلایل اختلاف او با هاشمی را درخواست وی برای "رفع حصر خانگی میرحسین موسوی، مهدی کروبی و خانم زهرا رهنورد"، "مطالبه ایشان در زمینه آزادی زندانیان سیاسی و روزنامه‌نگاران دربند که با شیوۀ کین‌کِشی و مظلوم‌کُشی نظام مغایرت داشت" و مطرح کردن "مسئله محدود شدن دوره رهبری (مثلا ده‌ ساله شدن آن) و شورایی‌شدن رهبری یا مخالفت هاشمی با کلمه «مطلقه‌» در ولایت فقیه" دانسته است.

او نسبت به برخورد حکومت ایران با سید محمد خاتمی نیز انتقاد کرده و با اشاره به "خلق و خوی استثنایی" او، کسب "تحسین دنیا" و "جمع کردن آبرو و اعتبار جهانی برای ایران" نوشته است: "برخلاف قانون مسّلم، ایشان ممنوع‌التصویر و ممنوع‌الخروج و ممنوع از شرکت در تشییع شده است و چونان مجرمی تحت‌الحفظ و تحت نظر با ایشان رفتار می‌شود؟ و حتی در مراسم تشییع جنازه مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی، که همۀ آحاد مردم آزادانه در آن مشارکت گسترده‌ای داشتند، به ایشان اجازۀ مشارکت داده نمی‌شود".

میردامادی از رهبر ایران خواسته است: "به حصر موسوی و کروبی و رهنورد هر چه زودتر پایان دهید"، "دستور آزادی همه زندانیان سیاسی و عقیدتی، روزنامه‌نگاران و هواداران حقوق بشر، از زن و مرد، پیر و جوان، را که احیانا منتقد شما بوده‌اند و در زندان‌های طویل‌المدت به سر می‌برند و برخی مادران اطفال خرد‌سال هستند، صادر کنید" و تا "زمان، کاملا از دست نرفته و از آفتاب رو به غروب عمر شاید رشحه‌ای باقی باشد. محبت، مدارا و رعایت کرامت انسانی و وفا به آیین وفا و مهربانی را جایگزین خشونت، کین‌کِشی، مظلوم‌کُشی و انحصارطلبی کنید".