جمعه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۸

خطبه های نماز جمعه 18/10/77

18/10/1377نسخه قابل چاپ

خطبه‏هاى مقام معظم رهبرى در نماز جمعه تهران‏

بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّحيم‏

الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نستغفره و نتوكّل و نتوب اليه و نصلّى و نسلّم على حبيبه و نجيبه و خيرته فى خلقه. حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته. بشير رحمته و نذير نقمته. سيّدنا و نبيّنا ابى‏القاسم المصطفى محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين المكرّمين. سيّما بقيّةاللَّه فى الارضين و صلّ على ائمّة المسلمين و حماةالمستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوى اللَّه.

بندگان خدا! همه شما و خود را به رعايت تقوا و پرهيزكارى توصيه مى‏كنم. توشه انسان براى نشئه بعد از مرگ، تقواست. سرمايه انسان براى حركت صحيح در زندگى نيز تقواست. بزرگترين فايده روزه‏گرفتن، تقواست. مهمترين دستاورد مجاهدت و تلاش هر انسانى در مصاف با نفس و هواهاى نفسانى خود، تقواست. پير و جوان، زن و مرد، از هر قشر و هر گروهى از افراد مؤمن، هرجا هستند، بايد همّتشان كسب تقوا باشد. تقوا، در مقابل دشمنان و دشمنيها، مصونيت‏بخش است. تقوا، هدايت كننده است به راه درست و آنچه كه مورد رضاى خداست.

امروز، روز بيستم ماه مبارك رمضان، فيمابين شب و روز نوزدهم و شب و روز بيست‏ويكم است كه هم شبها و روزهاى قدر است و هم متضمّن يكى از تلخترين خاطره‏هاى تاريخ اسلام، يعنى ضربت خوردن و شهادت مولاى متّقيان است. در اين روز سخن از كسى مطرح مى‏شود كه بزرگترين خصوصيت او تقواست. نهج‏البلاغه او كتاب تقواست و زندگى او راه و رسم تقواست. من امروز در خطبه اوّل، قدرى درباره مولاى متّقيان صحبت مى‏كنم.

آنچه كه امروز در مورد اين بزرگوار عرض مى‏كنيم، اين است كه در شخصيت و زندگى و شهادت اين بزرگوار، سه عنصر - كه ظاهراً با يكديگر چندان هم سازگارى ندارند - جمع شده است. اين سه عنصر عبارت است از: اقتدار، مظلوميت و پيروزى.

«اقتدار» آن حضرت، عبارت است از قدرت او در اراده پولادينش، در عزم راسخش، در اداره مشكلترين عرصه‏هاى نظامى، در هدايت ذهنها و فكرها به‏سوى عاليترين مفاهيم اسلامى و انسانى، تربيت انسانهاى بزرگ - از قبيل مالك اشتر و عمّار و ابن‏عبّاس و محمّدبن‏ابى‏بكر و ديگران - و ايجاد يك جريان در تاريخ بشرى. مظهر اقتدار آن بزرگوار، اقتدار منطق، اقتدار فكر و سياست، اقتدار حكومت و اقتدار بازوى شجاع بود. هيچ ضعفى از هيچ طرف، در شخصيت اميرالمؤمنين عليه‏السّلام نيست. در عين حال يكى از مظلومترين چهره‏هاى تاريخ است و مظلوميت در همه بخشهاى زندگيش وجود داشت. در دوران نوجوانى، مظلوم واقع شد. در دوران جوانى - بعد از پيامبر - مظلوم واقع شد. در دوران كهولت و خلافت، مظلوم واقع شد. بعد از شهادت هم، تا سالهاى متمادى بر سر منبرها از او بدگويى كردند و به او نسبتهاى دروغ دادند. شهادت او هم مظلومانه است.

در همه آثار اسلامى، ما دو نفر را داريم كه از آنها به «ثاراللَّه» تعبير شده است. در فارسى، ما يك معادل درست و كامل براى اصطلاح عربى «ثار» نداريم. وقتى كسى از خانواده‏اى از روى ظلم به قتل مى‏رسد، خانواده مقتول صاحب اين خون است. اين را «ثار» مى‏گويند و آن خانواده حق دارد خونخواهى كند. اين‏كه مى‏گويند خون خدا، تعبير خيلى نارسا و ناقصى از «ثار» است و درست مراد را نمى‏فهماند. «ثار»، يعنى حقّ خونخواهى. اگر كسى «ثار» يك خانواده است، يعنى اين خانواده حق دارد درباره او خونخواهى كند. در تاريخ اسلام از دو نفر اسم آورده شده است كه صاحب خون اينها و كسى كه حقِ‏ّ خونخواهى اينها را دارد، خداست. اين دو نفر يكى امام حسين است و يكى هم پدرش اميرالمؤمنين؛ «يا ثاراللَّه وابن ثاره»(1). پدرش اميرالمؤمنين هم حقّ خونخواهى‏اش متعلّق به خداست.

اما عنصر سوم كه «پيروزى» آن بزرگوار باشد. پيروزى همين است كه اوّلاً در زمان حيات خود او، بر تمام تجربه‏هاى دشوارى كه بر او تحميل كردند، پيروز شد؛ يعنى جبهه‏هاى شكننده دشمن - كه بعداً شرح خواهم داد - بالاخره نتوانستند على را به زانو درآورند؛ همه آنها از على شكست خوردند. بعد از شهادت هم روز به روز حقيقت درخشان او آشكارتر شد؛ يعنى حتّى از زمان حياتش به مراتب بيشتر بود. امروز شما به دنيا نگاه كنيد - نه دنياى اسلام؛ در همه دنيا - ببينيد چقدر ستايشگرانى هستند كه حتّى اسلام را قبول ندارند، اما على‏بن‏ابى‏طالب را به‏عنوان يك چهره درخشان تاريخ قبول دارند! اين همان روشن شدن آن جوهر تابناك است و خداى متعال در مقابل آن مظلوميت به آن حضرت پاداش مى‏دهد. آن مظلوميت، آن فشار اختناق، آن گل‏اندود كردن چشمه خورشيد با آن تهمتهاى عجيب، آن صبرى كه او در مقابل اينها كرد، بالاخره پيش خداى متعال پاداش دارد؛ پاداشش هم اين‏كه در طول تاريخ بشر، شما هيچ چهره‏اى را به اين درخشندگى و مورد اتّفاق كُل پيدا نمى‏كنيد. شايد تا امروز هم در بين كتابهايى كه ما مى‏شناسيم كه درباره اميرالمؤمنين نوشته شده است، عاشقانه‏ترينش را غيرمسلمانان نوشته‏اند! الان يادم است كه سه نويسنده مسيحى، درباره اميرالمؤمنين، كتابهاى ستايشگرانه واقعاً عاشقانه‏اى نوشته‏اند. اين ارادت، از همان روز اوّل هم شروع شد؛ يعنى از بعد از شهادت كه همه عليه آن بزرگوار مى‏گفتند و تبليغ مى‏كردند - آن قدرتمندان مربوط به دستگاه شام و تبعه آنها و آنهايى كه دل پرخونى از شمشير و از عدل اميرالمؤمنين داشتند - اين قضيه از همان‏وقت معلوم شد. من در اين جا يك نمونه عرض كنم:

پسر عبداللَّه‏بن‏عروةبن‏زبير، پيش پدرش - كه عبداللَّه‏بن‏عروةبن‏زبير باشد - از اميرالمؤمنين بدگويى كرد. خانواده زبير - جز يكى از آنها؛ يعنى مصعب‏بن‏زبير - كلاًّ با اميرالمؤمنين بد بودند. مصعب‏بن‏زبير، مرد شجاع و كريم و همان كسى بود كه در قضاياى كوفه و مختار و بعد هم عبدالملك درگير بود و شوهر حضرت سكينه هم بود؛ يعنى اوّلين داماد امام حسين. غير از او، بقيه خانواده زبير، همين‏طور پشت در پشت، با اميرالمؤمنين بد بودند. انسان وقتى كه تاريخ را مى‏خواند، اين را مى‏يابد. پس از آن بدگويى؛ پدر در مقابل او جمله‏اى گفت كه خيلى هم طرفدارانه نيست، اما نكته مهمى در آن هست و من آن را يادداشت كرده‏ام. عبداللَّه به پسرش گفت: «واللَّه يابنى النّاس شيئا قطّ الّا هدمه الدّين و لابنى الدّين شيئا فاستطاعت الدّنيا هدمه»؛ هر بنايى كه دين آن را به‏وجود آورد و پى و بنيان آن برروى دين گذاشته شد، اهل دنيا هر كارى كردند، نتوانستند آن را از بين ببرند؛ يعنى بى‏خود زحمت نكشند براى اين‏كه نام اميرالمؤمنين را - كه پىِ كار او بردين و بر ايمان است - منهدم كنند. بعد گفت: «الم تر الى على كيف تظهر بنو مروان عيبه و ذمّه فكانّمايأخذون بناصيتة رفعا الى السّماء»؛ ببين بنى‏مروان چطور هرچه مى‏توانند، در هر مناسبت و منبرى، نسبت به على‏بن‏ابى‏طالب عيبجويى و عيبگويى مى‏كنند! اما همين عيبجوييها و بدگوييهاى آنها، مثل آن است كه اين چهره درخشان را هرچه برتر مى‏برند و منوّرتر مى‏كنند؛ يعنى در ذهنهاى مردم، بدگوييهاى آنها تأثير عكس مى‏بخشد. نقطه مقابل، بنى‏اميّه‏اند؛ «و ترى مايندبون به موتاهم من المديح فو اللَّه لكأنّما يكشفون به عن الجيف»(2)؛ بنى‏اميّه از گذشتگان خودشان تمجيدها و تعريفها مى‏كنند، ولى هرچه بيشتر تعريف مى‏كنند، نفرت مردم از آنها بيشتر مى‏شود. اين حرف شايد در حدود مثلاً سى سال بعد از شهادت اميرالمؤمنين گفته شده است. يعنى اميرالمؤمنين با همه آن مظلوميت، هم در زمان حيات خود و هم در تاريخ و در خاطره بشريت پيروز شد.

ماجراى اقتدارِ همراه با مظلوميت اميرالمؤمنين كه منتهى به اين شد، اين‏طور خلاصه مى‏شود: در زمان اين حكومت - حكومت كمتر از پنج سال اميرالمؤمنين - سه جريان در مقابل آن حضرت صف‏آرايى كردند: قاسطين و ناكثين و مارقين. اين روايت را، هم شيعه و هم سنّى از اميرالمؤمنين نقل كردند كه فرمود: «امرت ان اقاتل النّاكثين و القاسطين و المارقين»(3). اين اسم را خودِ آن بزرگوار گذاشته است. قاسطين، يعنى ستمگران. ماده «قسط» وقتى كه به‏صورت مجرّد استعمال مى‏شود - قَسَط يقسِط، يعنى جار يجور، ظَلَم يظلِم - به‏معناى ظلم كردن است. وقتى با ثلاثى مزيد و در باب افعال آورده مى‏شود - اقسط يقسط - يعنى عدل و انصاف. بنابراين، اگر «قسط» در باب افعال بكار رود، به معناى عدل است؛ اما وقتى كه قَسَط يقسِط گفته شود، ضدّ آن است، يعنى ظلم و جور. قاسطين از اين ماده است. قاسطين، يعنى ستمگران. اميرالمؤمنين اسم اينها را ستمگر گذاشت. اينها چه كسانى بودند؟ اينها مجموعه‏اى از كسانى بودند كه اسلام را به‏صورت ظاهرى و مصلحتى قبول كرده بودند و حكومت علوى را از اساس قبول نداشتند. هر كارى هم اميرالمؤمنين با اينها مى‏كرد، فايده نداشت. البته اين حكومت، گرد محور بنى‏اميّه و معاويةبن ابى‏سفيان - كه حاكم و استاندار شام بود - گرد آمده بودند؛ بارزترين شخصيتشان هم خودِ جناب معاويه، بعد هم مروان حكم و وليدبن‏عقبه است. اينها يك جبهه‏اند و حاضر نبودند كه با على كنار بيايند و با اميرالمؤمنين بسازند. درست است كه مغيرةبن شعبه و عبداللَّه بن عبّاس و ديگران در اوّلِ حكومت اميرالمؤمنين گفتند: «يا اميرالمؤمنين! اينها را چند صباحى نگهدار» اما حضرت قبول نكرد. آنها حمل كردند بر اين كه حضرت بى‏سياستى كرد؛ ليكن نه، آنها خودشان غافل بودند؛ قضاياى بعدى اين را نشان داد. اميرالمؤمنين هر كار هم كه مى‏كرد، معاويه با او نمى‏ساخت. اين تفكّر، تفكّرى نبود كه حكومتى مثل حكومت علوى را قبول كند؛ هرچند قبليها، بعضيها را تحمّل كردند.

از وقتى‏كه معاويه مسلمان شده بود تا آن روزى كه مى‏خواست با اميرالمؤمنين بجنگد، كمتر از سى سال گذشته بود. او و اطرافيانش سالها در شام حكومت كرده‏بودند، نفوذى پيدا كرده بودند، پايگاهى پيدا كرده بودند؛ ديگر آن روزهاى اوّل نبود كه تا يك كلمه بگويند، به آنها بگويند كه شما تازه مسلمانيد، چه مى‏گوييد؛ جايى باز كرده بودند. بنابراين، اينها جريانى بودند كه اساساً حكومت علوى را قبول نداشتند و مى‏خواستند حكومت طور ديگرى باشد و دست خودشان باشد؛ كه بعد هم اين را نشان دادند و دنياى اسلام تجربه حكومت اينها را چشيد. يعنى همان معاويه‏اى كه در زمان رقابت با اميرالمؤمنين، آن‏طور به بعضى از اصحاب روى خوش نشان مى‏داد و محبّت مى‏كرد، بعداً در حكومتش، برخوردهاى خشن از خود نشان داد، تا به زمان يزيد و حادثه كربلا رسيد؛ بعد هم به زمان مروان و عبدالملك و حجّاج‏بن‏يوسف‏ثقفى و يوسف‏بن‏عمرثقفى رسيد، كه يكى از ميوه‏هاى آن حكومت است. يعنى اين حكومتهايى كه تاريخ از ذكر جرائمشان به خود مى‏لرزد - مثل حكومت حجّاج - همان حكومتهايى هستند كه معاويه بنيانگذارى كرد و بر سر چنين چيزى با اميرالمؤمنين جنگيد. از اوّل معلوم بود كه آنها چه چيزى را دنبال مى‏كنند و مى‏خواهند؛ يعنى يك حكومت دنيايى محض، با محور قراردادن خودپرستيها و خوديها؛ همان چيزهايى كه در حكومت بنى‏اميّه همه مشاهده كردند. البته بنده در اين‏جا هيچ بحث عقيدتى و كلامى ندارم. اين چيزهايى كه عرض مى‏كنم، متن تاريخ است. تاريخ شيعه هم نيست؛ اينها تاريخ «ابن اثير» و تاريخ «ابن قتيبه» و امثال اينهاست كه من متنهايش را دارم و يادداشت شده و محفوظ هم هست. اينها حرفهايى است كه جزو مسلّمات است؛بحث اختلافات فكرى شيعه و سنّى نيست.

جبهه دومى كه با اميرالمؤمنين جنگيد. جبهه‏ى ناكثين بود. ناكثين، يعنى شكنندگان و در اين جا يعنى شكنندگان بيعت. اينها اوّل با اميرالمؤمنين بيعت كردند، ولى بعد بيعت را شكستند. اينها مسلمان بودند و برخلاف گروه اوّل، خودى بودند؛ منتها خوديهايى كه حكومت على‏بن‏ابى‏طالب را تا آن جايى قبول داشتند كه براى آنها سهم قابل قبولى در آن حكومت وجود داشته باشد؛ با آنها مشورت شود، به آنها مسؤوليت داده شود، به آنها حكومت داده شود، به اموالى كه در اختيارشان هست - ثروتهاى باد آورده - تعرّضى نشود؛ نگويند از كجا آورده‏ايد! در سال گذشته در همين ايام، من در يكى از خطبه‏هاى نماز جمعه متنى را خواندم و عرض كردم كه وقتى بعضى از اينها از دنيا رفتند چقدر ثروت باقى گذاشتند! اين گروه، اميرالمؤمنين را قبول مى‏كردند - نه اين كه قبول نكنند - منتها شرطش اين بود كه با اين چيزها كارى نداشته باشد و نگويد كه چرا اين اموال را آوردى، چرا گرفتى،چرا مى‏خورى، چرا مى‏برى؛ اين حرفها ديگر در كار نباشد! لذا اوّل هم آمدند و اكثرشان بيعت كردند. البته بعضى هم بيعت نكردند. جناب سعدبن‏ابى وقّاص از همان اوّل هم بيعت نكرد،بعضيهاى ديگر از همان اوّل بيعت نكردند؛ ليكن جناب طلحه، جناب زبير، بزرگان اصحاب و ديگران و ديگران با اميرالمؤمنين بيعت نمودند و تسليم شدند و قبول كردند؛ منتها سه، چهار ماه كه گذشت، ديدند نه، با اين حكومت نمى‏شود ساخت؛ زيرا اين حكومت، حكومتى است كه دوست و آشنا نمى‏شناسد؛ براى خود حقّى قائل نيست؛ براى خانواده خود حقّى قائل نيست؛ براى كسانى‏كه سبقت در اسلام دارند، حقّى قائل نيست - هرچند خودش به اسلام از همه سابقتر است - ملاحظه‏اى در اجراى احكام الهى ندارد. اينها را كه ديدند، ديدند نه، با اين آدم نمى‏شود ساخت؛ لذا جدا شدند و رفتند و جنگ جمل به راه افتاد كه واقعاً فتنه‏اى بود. امّ‏المؤمنين عايشه را هم با خودشان همراه كردند. چقدر در اين جنگ كشته شدند. البته اميرالمؤمنين پيروز شد و قضايا را صاف كرد. اين هم جبهه دوّم بود كه مدّتى آن بزرگوار را مشغول كردند.

جبهه سوم، جبهه مارقين بود. مارق، يعنى گريزان. در تسميه اينها به مارق، اين‏گونه گفته‏اند كه اينها آن‏چنان از دين‏گريزان بودند كه يك تير از كمان گريزان مى‏شود! وقتى شما تير را در چلّه كمان مى‏گذاريد و پرتاب مى‏كنيد، چطور آن تير مى‏گريزد، عبور مى‏كند و دور مى‏شود! اينها همين‏گونه از دين دور شدند. البته اينها متمسّك به ظواهر دين هم بودند و اسم دين را هم مى‏آوردند. اينها همان خوارج بودند؛ گروهى كه مبناى كار خود را بر فهمها و دركهاى انحرافى - كه چيز خطرناكى است - قرار داده بودند. دين را از على‏بن‏ابى‏طالب كه مفسّر قرآن و عالم به علم كتاب بود ياد نمى‏گرفتند؛ اما گروه شدنشان، متشكّل شدنشان و به اصطلاح امروز، گروهك تشكيل دادنشان سياست لازم داشت. اين سياست از جاى ديگرى هدايت مى‏شد. نكته مهم اين‏جاست كه اين گروهكى كه اعضاى آن تا كلمه‏اى مى‏گفتى، يك آيه قرآن برايت مى‏خواندند؛ در وسط نماز جماعت اميرالمؤمنين مى‏آمدند و آيه‏اى را مى‏خواندند كه تعريضى به اميرالمؤمنين داشته باشد؛ پاى منبر اميرالمؤمنين بلند مى‏شدند آيه‏اى مى‏خواندند كه تعريضى داشته باشد؛ شعارشان «لاحكم الا للَّه» بود؛ يعنى ما حكومت شما را قبول نداريم، ما اهل حكومت اللَّه هستيم؛ اين آدمهايى كه ظواهر كارشان اين‏گونه بود، سازماندهى و تشكّل سياسى‏شان، با هدايت و رايزنى بزرگان دستگاه قاسطين و بزرگان شام - يعنى عمروعاص و معاويه - انجام مى‏گرفت! اينها با آنها ارتباط داشتند. اشعث بن قيس، آن‏گونه كه قرائن زيادى بر آن دلالت مى‏كند، فرد ناخالصى بود. يك عدّه مردمان بيچاره ضعيف از لحاظ فكرى هم دنبال اينها راه افتادند و حركت كردند. بنابراين، گروه سومى كه اميرالمؤمنين با آنها مواجه شد و البته بر آنها هم پيروز گرديد، مارقين بودند. در جنگ نهروان ضربه قاطعى به اينها زد؛ منتها اينها در جامعه بودند، كه بالاخره هم حضورشان به شهادت آن بزرگوار منتهى شد.

من در سال گذشته عرض كردم كه در شناخت خوارج اشتباه نشود. بعضى خوارج را به خشكِ مقدّسها تشبيه مى‏كنند؛ نه. بحث سرِ «خشكِ مقدّس» و «مقدّس‏مآب» نيست. مقدس مآب كه در كنارى نشسته است و براى خودش نماز و دعا مى‏خواند. اين‏كه معناى خوارج نيست. خوارج آن عنصرى است كه شورش طلبى مى‏كند؛ بحران ايجاد مى‏كند، وارد ميدان مى‏شود، بحث جنگ با على دارد و با على مى‏جنگد؛ منتها مبناى كار غلط است؛ جنگ غلط است؛ ابزار غلط است؛ هدف باطل است. اين سه گروه بودند كه اميرالمؤمنين با اينها مواجه بود.

تفاوت عمده اميرالمؤمنين در دوران حكومت خود با پيامبر اكرم در دوران حكومت و حيات مباركش، اين بود كه در زمان پيامبر، صفوفِ مشخّص وجود داشت: صف ايمان و كفر. منافقين مى‏ماندند كه دائماً آيات قرآن، افراد را از منافقين كه در داخل جامعه بودند بر حذر مى‏داشت؛ انگشت اشاره را به سوى آنها دراز مى‏كرد؛ مؤمنين را در مقابل آنها تقويت مى‏كرد؛ روحيه آنها را تضعيف مى‏كرد؛ يعنى در نظام اسلامى در زمان پيامبر، همه‏چيز آشكار بود. صفوف مشخّص در مقابل هم بودند: يك نفر طرفدار كفر و طاغوت و جاهليّت بود؛ يك نفر هم طرفدار ايمان و اسلام و توحيد و معنويت. البته آن جا هم همه‏گونه مردمى بودند - آن زمان هم همه‏گونه آدمى بود - ليكن صفوف مشخّص بود. در زمان اميرالمؤمنين، اشكال كار اين بود كه صفوف، مشخّص نبود؛ به‏خاطر اين كه همان گروه دوم - يعنى «ناكثين» - چهره‏هاى موجّهى بودند. هركسى در مقابله با شخصيتى مثل جناب زبير، يا جناب طلحه، دچار ترديد مى‏شد. اين زبير كسى بود كه در زمان پيامبر، جزو شخصيتها و برجسته‏ها و پسر عمّه پيامبر و نزديك به آن حضرت بود. حتّى بعد از دوران پيامبر هم جزو كسانى بود كه براى دفاع از اميرالمؤمنين، به سقيفه اعتراض كرد. بله؛ «حكم مستورى و مستى همه بر عاقبت است»! خدا عاقبت همه‏مان را به خير كند. گاهى اوقات دنيا طلبى، اوضاع گوناگون و جلوه‏هاى دنيا، آن‏چنان اثرهايى مى‏گذارد، آن چنان تغييرهايى در برخى از شخصيتها به‏وجود مى‏آورد كه انسان نسبت به خواص هم گاهى اوقات دچار اشكال مى‏شود؛ چه برسد براى مردم عامى. بنابراين، آن روز واقعاً سخت بود. آنهايى كه دور و برِ اميرالمؤمنين بودند و ايستادند و جنگيدند، خيلى بصيرت به‏خرج دادند. بنده بارها از اميرالمؤمنين نقل كرده‏ام كه فرمود: «لا يحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصّبر»(4). در درجه اوّل، بصيرت لازم است. معلوم است كه با وجود چنين درگيريهايى، مشكلات اميرالمؤمنين چگونه بود. يا آن كجرفتارهايى كه با تكيه بر ادّعاى اسلام، با اميرالمؤمنين مى‏جنگيدند و حرفهاى غلط مى‏زدند. در صدر اسلام، افكار غلط خيلى مطرح مى‏شد؛ اما آيه قرآن نازل مى‏شد و صريحاً آن افكار را رد مى‏كرد؛ چه در دوران مكه و چه در دوران مدينه. شما ببينيد سوره بقره كه يك سوره مدنى است، وقتى انسان نگاه مى‏كند، مى‏بيند عمدتاً شرح چالشها و درگيريهاى گوناگون پيامبر با منافقين و با يهود است؛ به جزئيات هم مى‏پردازد؛ حتى روشهايى كه يهود مدينه در آن روز براى اذيّت روانى پيامبر به‏كار مى‏بردند، آنها را هم در قرآن ذكر مى‏كند؛ «لاتقولوا راعنا»(5) و از اين قبيل. و باز سوره مباركه اعراف - كه سوره‏اى مكّى است - فصل مشبعى را ذكر مى‏كند و با خرافات مى‏جنگد. اين مسأله حرام و حلال كردن گوشتها و انواع گوشتها كه اينها را نسبت به محرّمات واقعى، محرّمات دروغين و محرّمات پوچ تلقّى مى‏كردند: «قل انّما حرّم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن»(6). حرام اينهاست، نه آنهايى كه شما رفتيد «سائبه» و «بحيره» و فلان و فلان را براى خودتان حرام درست كرديد. قرآن با اين گونه افكار صريحاً مبارزه مى‏كرد؛ اما در زمان اميرالمؤمنين، همان مخالفان هم از قرآن استفاده مى‏كردند؛ همانها هم از آيات قرآن بهره مى‏بردند. لذا كار اميرالمؤمنين به مراتب از اين جهت دشوارتر بود. اميرالمؤمنين دوران حكومت كوتاه خود را با اين سختيها گذراند.

در مقابل اينها، جبهه خودِ على است؛ يك جبهه حقيقتاً قوى. كسانى مثل عمّار، مثل مالك‏اشتر، مثل عبداللَّه‏بن‏عبّاس، مثل محمّدبن‏ابى‏بكر، مثل ميثم تمّار، مثل حُجربن عدى بودند؛ شخصيتهاى مؤمن و بصير و آگاهى كه در هدايت افكار مردم چقدر نقش داشتند! يكى از بخشهاى زيباى دوران اميرالمؤمنين - البته زيبا از جهت تلاش هنرمندانه اين بزرگان؛ اما درعين‏حال تلخ از جهت رنجها و شكنجه‏هايى كه اينها كشيدند - اين منظره حركت اينها به كوفه و بصره است. وقتى كه طلحه و زبير و امثال اينها آمدند صف‏آرايى كردند و بصره را گرفتند و سراغ كوفه رفتند، حضرت، امام حسن و بعضى از اصحاب را فرستاد. مذاكراتى كه آنها با مردم كردند، حرفهايى كه آنها در مسجد گفتند، محاجّه‏هايى كه آنها كردند، يكى از آن بخشهاى پرهيجان و زيبا و پرمغز تاريخ صدر اسلام است. لذا شما مى‏بينيد كه عمده تهاجمهاى دشمنان اميرالمؤمنين هم متوجّه همينها بود. عليه مالك اشتر، بيشترين توطئه‏ها بود؛ عليه عمّار ياسر، بيشترين توطئه‏ها بود؛ عليه محمّدبن‏ابى‏بكر، توطئه بود. عليه همه آن كسانى كه از اوّل كار در ماجراى اميرالمؤمنين امتحانى داده بودند و نشان داده بودند كه چه ايمانهاى مستحكم و استوار و چه بصيرتى دارند، از طرف دشمنان، انواع و اقسامِ سهام تهمت پرتاب مى‏گرديد و به جان آنها سوء قصد مى‏شد و لذا اغلبشان هم شهيد مى‏شدند. عمّار در جنگ شهيد شد؛ ليكن محمّدبن‏ابى‏بكر با حيله شاميها به شهادت رسيد. مالك اشتر با حيله شاميها شهيد شد. بعضى ديگر هم ماندند، اما بعدها به نحو شديدى به شهادت رسيدند. اين وضع زندگى و حكومت اميرالمؤمنين است. اگر بخواهيم جمعبندى كنيم، اين‏گونه بايد عرض كنيم كه دوران اين حكومت، دوران يك حكومت مقتدرانه و درعين‏حال مظلومانه و پيروز بود. يعنى هم در زمان خود توانست دشمنان را به زانو درآورد، هم بعد از شهادت مظلومانه‏اش، در طول تاريخ توانست مثل مشعلى برفراز تاريخ باشد. البته خون‏دلهاى اميرالمؤمنين در اين مدّت، جزو پرمحنت‏ترين حوادث و ماجراهاى تاريخ است.

امروز به مناسبت اين‏كه ايام ضربت خوردن و شهادت آن بزرگوار است، من حديثى را يادداشت كرده‏ام كه نقل مى‏كنم: روز بعد از شهادتِ اميرالمؤمنين، يا روز بعد از ضربت خوردن آن حضرت، از قول امام حسن نقل شده است كه فرمود من چند روز قبل به مناسبت سالروز حادثه بدر با پدرم صحبت مى‏كردم و اميرالمؤمنين به من فرمود: «ملكتنى عينى»؛ من صبح بعد از عبادت، لحظه‏اى چشمم گرم شد و خوابم برد. «فسنح لى رسول‏اللَّه»؛ پيامبر در مقابل من مجسّم شد؛ يعنى به خواب من آمد. «فقلت يا رسول‏اللَّه ماذا لقيت من امتك من الأود و اللدد»؛ يعنى يا رسول‏اللَّه! از امّت تو، من چه كشيدم؛ از اعوجاجها و از دشمنيهايشان. پيامبر در جواب من فرمود - حالا به تعبير ما - على جان! نفرينشان كن؛ «فقال لى ادع عليهم». نفرين اميرالمؤمنين اين است: «فقلت ابدلنى‏اللَّه بهم خيراً منهم»(7)؛ يعنى گفتم پروردگارا! براى من كسانى را برسان كه بهتر از اينها باشند و براى اينها كسى را برسان كه بدتر از من باشد! به فاصله يك روز، اين دعايى كه اميرالمؤمنين در خواب از خداى متعال درخواست كرده بود، مستجاب شد و در صبح نوزدهم، فرق مبارك آن بزرگوار ضربت خورد و دنياى اسلام به عزاى بزرگمرد خود نشست و فرياد «تهدّمت واللَّه اركان الهدى»(8) - يعنى پايه‏ها و بنيانهاى هدايت ويران شد - دنيا را گرفت و على از دست مردم رفت و بعد از اميرالمؤمنين دنياى اسلام آن را كشيد كه تاريخ مى‏داند. همين كوفه چه سختيهايى كشيد! بر همين كوفه بود كه حجّاج مسلّط شد. بر همين كوفه بود كه يوسف‏بن‏عمر ثقفى مسلّط شد. بر همين كوفه بود كه به جاى اميرالمؤمنين، حكّام اموى يكى پس از ديگرى مى‏آمدند و مسلّط مى‏شدند. آن مردم بودند كه اين فشارها را بر سر اين كوفه آوردند. لاحول و لاقوّة الّا باللَّه العلّى العظيم.

پروردگارا! تو را به محمّد و آل محمّد و به روح مطهّر على‏بن‏ابى‏طالب سوگند مى‏دهيم كه ما را از شيعيان و ياران و پيروان آن حضرت قرار بده. ما را از امتحانهاى دشوار زندگى سربلند بيرون بياور. به ما بصيرت و صبر عنايت كن. پروردگارا! ملت ايران را در همه تجربه‏هايش پيروز كن. دشمنان ملت ايران را مغلوب و مقهور و منكوب كن. پروردگارا! دستهايى كه به سوى مصالح اين ملت دراز مى‏شود، قطع كن. پروردگارا! دلها را به نور معرفت خود نورانيتر كن. پروردگارا! دلها را به نور اخوّت و برادرى و مهربانى و اتّحاد فى‏مابين آحاد ملت، گرمتر و نورانى‏تر فرما. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، موانع را از سر راه حركت ملت ايران به سمت اهداف والاى انقلاب بردار. گام اين ملت را در اين راه استوارتر فرما. جامعه ما را جامعه اسلامى به معناى حقيقى كلمه قرار بده. دل ما، جان ما، روح ما، فكر ما و اخلاق ما را آن‏چنانى كه على‏پسند است، قرار بده. پروردگارا! ما را بيامرز، گذشتگان ما را بيامرز، والدين ما را بيامرز. پروردگارا! روح مطهّر امام بزرگوار ما را با اوليايش محشور كن. ارواح طيّبه شهدا را به اعلى‏عليّيّن برسان. پروردگارا! جانبازان و جان‏نثاران و ايثارگران انقلاب را در هرجا كه هستند، مشمول لطف و رحمت خود بگردان.

بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّحيم‏

قل هو اللَّه احد. اللَّه الصمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا احد.(9)

بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّحيم‏

الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى‏القاسم المصطفى محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيما علىّ اميرالمؤمنين و على الصدّيقة الطّاهره و سيّدى شباب اهل الجنّه و على‏بن‏الحسين و محمّدبن‏على و جعفربن‏محمّد و موسى‏بن‏جعفر و على‏بن‏موسى و محمّدبن‏على و على‏بن‏محمّد و الحسن‏بن‏على والخلف القائم‏المهدى. حججك على عبادك و امنائك فى بلادك. و صلّ على ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين وهداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوى اللَّه و استغفر اللَّه لى و لكم.

چند موضوع در خطبه دوم مورد نظر است كه عرض مى‏كنم. يك موضوع، موضوع اصلى است؛ بقيه موضوعات، موضوعات كوتاهى است كه اوّل آنها را عرض مى‏كنم:

اوّلاً امروز در مراسم تشييع جنازه شهيدان عزيزمان، برادران و خواهران شركت خواهند كرد. امروز اجتماع و نماز جمعه ما، منوّر به انوار شهداى بزرگوار و معطّر به عطر شهادت است. اميدواريم كه خداوند بركات اين عزيزان را بر سر ما و بر ملت ما مستدام بدارد و ما را قدردان شهيدان قرار دهد.

مطلب ديگر، در پيش بودن «روز قدس» است. روز قدس، از روزهاى بسيار مهم و تعيين كننده است. سالهاى متمادى است كه سعى مى‏شود مسأله قدس فراموش شود. روز قدس، درست تيرى است به قلب اين توطئه؛ حركتى است براى خنثى كردن اين توطئه خباثت‏آميزى كه استكبار و صهيونيسم و طرفداران و همكارانشان دست به يكى كرده‏اند تا به‏كلّى مسأله فلسطين را به دست فراموشى بسپارند. روز قدس را بزرگ بداريد. اين روز، مخصوص ملت ايران هم نيست؛ در خيلى از نقاط عالم، مردم مؤمن و پرشور، با محدوديتهايى كه در كشورهاى خود دارند - چون حكومتها خيلى جاها اجازه نمى‏دهند - روز قدس را گرامى مى‏دارند - به هر حال جمعيتهايى كه مى‏توانند اين كار را مى‏كنند - ان‏شاءاللَّه اميدواريم امسال هم در مقابل توطئه‏هاى ناجوانمردانه‏اى كه عليه ملت فلسطين شده است، روز قدس بتواند مشت محكمى به دهان دشمنان ملت فلسطين و دشمنان دنياى اسلام بزند.

موضوع ديگرى كه لازم است من حتماً مطرح كنم، مسأله شوراهاست كه منطبق بر اصل قانون اساسى است و دولت فعلى ما بحمداللَّه همّت كرد و توانست اين اصل را زنده و احيا كند و موانعى را كه وجود داشت، برطرف نمايد. اين تجربه اوّل در اين زمينه است؛ كار سنگين و بزرگى است و اميدوارم كه ان‏شاءاللَّه همه - هم دست‏اندركاران، هم آحاد مردم، هم آن كسانى كه در انتخابات شوراها انتخاب خواهند شد - از اين تجربه سربلند بيرون آيند. منتها شرطش اين است كه مردم به اين شوراها اقبال كنند، به اين انتخابات توجّه كنند، در آن شركت نمايند، آن را جدّى بگيرند و هدف هم عبارت باشد از اين‏كه اهدافى كه در قانون اساسى براى تشكيل شوراها معيّن شده است - اهداف خدايى، اهداف انقلابى، اهدافى كه در جهت تحكيم پايه‏هاى انقلاب و استحكام قدرت انقلاب و حكومت انقلابى در كشور است - تحقّق پيدا كند. من توصيه مى‏كنم كه همه اين انتخابات را جدّى بگيرند و مهم بشمارند و در آن شركت كنند. اگرچه هنوز مدّتى باقى است، اما فعلاً اين مقدار را من عرض كنم، تا بعد ان‏شاءاللَّه باز فرصتى پيش آيد و موارد تفصيلى را بگويم.

اما آن مطلبى كه من امروز لازم دانستم قدرى درباره‏اش صحبت كنم، ماجراى قتلهاى مشكوكى است كه در كشور ما اتّفاق افتاد؛ بعد هم اطلاعيه شجاعانه‏اى كه وزارت اطلاعات در اطراف اين قضيه داد. اين حادثه، حادثه بى‏سابقه‏اى براى كشور ما بود. تاكنون چنين حادثه‏اى براى ما پيش نيامده بود. براى مردم هم حادثه جديد و مهم و قابل توجّهى بود. اوّلاً اين حادثه با همه خصوصياتى كه دارد - كه من درباره آن، نكاتى را كه لازم است عرض خواهم كرد - مثل همه حوادث ديگرى كه از اوّلِ انقلاب در اين كشور به وجود آمده است، موجب شد كه دشمنان ما در هرجاى دنيا كه بودند، خوشحال شوند و از آن به عنوان يك وسيله و مستمسكى براى ضربه زدن به نظام - نه به يك شخص خاص، نه به يك جناح خاص و نه اين‏كه به اصل قضيه كارى داشته باشند - استفاده كنند و همين كار را هم كردند. اين استفاده را براى ضربه تبليغاتى كردند؛ اما فعلاً كه به فضل الهى كار ديگرى از آنها ساخته نيست، كارى كه مى‏توانند بكنند اين است كه بوقهاى تبليغاتى را عليه انقلاب و عليه نظام و عليه مسؤولان بلند كنند؛ هرچه مى‏توانند، بگويند و تهمتهاى خودشان را تكرار نمايند. كدام حادثه ما از اوّلِ انقلاب اين‏گونه نبوده است؟ كدام حادثه تلخ يا شيرينى در اين مملكت اتّفاق افتاده كه راديوها - راديو امريكا، راديو بى.بى.سى، راديو صهيونيستها و راديوهاى گوناگون ديگرى كه هستند - حرفى كه در آن اميدى براى ملت ايران داشته باشد، زده باشند؟ آيا در جنگ چنين خبرى شد؟ آيا در فتح خرّمشهر چنين حرفى زده شد؟ ما خرّمشهر را فتح كرديم، اما راديوهاى بيگانه گفتند دروغ است! وقتى كه ثابت شد، گفتند اينها اين‏قدر خسارت داده‏اند! وقتى مسلّم شد كه پيروزى ما بزرگ بود، گفتند اينها موج افراد انسانى را به جبهه فرستاده‏اند كه اين‏طورى شده است! يعنى در هيچ حادثه‏اى از حوادث اوّلِ انقلاب تا به حال - حوادث شيرين و حوادث تلخ - اتّفاق نيفتاده است كه اين بوقهاى تبليغاتى يك كلمه بگويند كه به نفع ملت ايران باشد؛ اميدى ببخشد، دلخوشى‏اى بدهد، تحسينى در آن باشد! در همه حوادث، اينها سعى كردند ضربه‏اى بزنند، سوء استفاده‏اى بكنند، اصلى از اصول مورد علاقه مردم زير سؤال ببرند و به حكومت ضربه تبليغاتى و ضربه سياسى بزنند؛ در اين حادثه هم اين‏گونه است. لذا بنده كه بيست سال است از نزديك با جزئيّات برخوردهاى تبليغاتى با خودمان مواجهم، از اين جنجالى كه راديوهاى بيگانه در اين حادثه درست كردند، تعجّب نمى‏كنم. البته از بعضى كارهاى خوديها تعجّب مى‏كنم! از كار بعضى از اين مطبوعاتيهاى خودى و رسانه‏هاى داخلى تعجّب مى‏كنم! اينها درست مثل بچه بى‏عقلى عمل كردند كه پدرش مثلاً در يك برخورد زبانى با يك آدم خبيثِ بدجنسِ بدزبانى درگير باشد و اين بچه بى‏عقل هم از روى بى‏توجّهى به موقعيت، بنا كند پدر خودش را مثلاً مسخره كردن! اينها چنين موضعى گرفتند. البته حالا اين نگاه خوشبينانه است؛ مبنى بر اين است كه اينها غرض و مرض و ارتباطى ندارند. اگر چنين باشد، كه بحث ديگرى است. على‏اىّ‏حال، از اين‏كه دشمن سوء استفاده كند، ما تعجّب نكرده‏ايم.

اما چند نكته را من بايد عرض كنم: اوّلاً اين قتلهايى كه اتّفاق افتاد، حوادثى بسيار بد، زشت، نفرت‏آور و حقيقتاً در خور محكوم كردن بود. كسانى كه اينها را محكوم كردند، بجا محكوم كردند. اينها علاوه بر اين‏كه قتل بود، جنايت بود؛ با روشهاى بد و غيرقانونى بود. علاوه بر اين، موجب درگير شدن نظام جمهورى اسلامى - با اين همه مسائلى كه دارد - به مسائل بى‏خودى و بيهوده شد. الان ما مسائل اقتصادى داريم، مسائل گوناگون داريم، مسأله نفت داريم، مسأله تجارت خارجى داريم، مسأله صادرات غيرنفتى داريم، مسأله پول داريم، مسأله ارز داريم، مسائل سياست خارجى داريم؛ حالا در لابلاى اين همه مشكلاتى كه دولت با اينها درگير است و دست و پنجه نرم مى‏كند و همه مسؤولان دولتى هم براى كارهاى خودشان مشغول تلاشِ سختند، ناگهان يك قضيه اين‏طورى هم براى نظام درست كنند؛ اين زشتىِ چنين حادثه‏اى را چند برابر مى‏كند. بنابراين، اين حوادث، واقعاً حوادث بدى بود.

نكته دوم اين است كه من بايد از وزارت اطّلاعات - از مديران وزارت، از وزير و معاونان و مسؤولان، از هيأت سه نفره‏اى كه رئيس جمهور براى پيگيرى اين حادثه معيّن كردند - تشكّر كنم. اينها واقعاً زحمت كشيدند و حقيقتاً اين روزها تجربه سختى را از سر گذراندند. اين شوخى نيست. انسان يك نقطه ضعفى را در پيكره خودش احساس كند، صادقانه آن را با مردم در ميان بگذارد و بگويد اين‏جايم اين اشكال را دارد، اين ضعف را دارد. هر كسى اين كار را نمى‏كند. شما بدانيد از اين‏گونه قضايا، تا آن‏جايى كه ما مى‏شناسيم، در همه سرويسهاى امنيتى دنيا - حتّى چندين برابر - اتّفاق مى‏افتد. اگر بدانيد كه سازمان «سيا»ى امريكا و «موساد» صهيونيستها و «اينتليجنت سرويس» انگليس - حالا اين سه سازمانى كه از اينها ماجراهاى زيادى را اطّلاع داريم - چقدر دستشان درگير قتلها و جنايتها و خباثتها و بمب‏گذاريها و آدم‏كشيها و مثله كردنها و ترورها و ايجاد وحشتهاست - كه البته ما هم يقيناً همه‏اش را اطّلاع نداريم؛ گوشه‏هايى از آن را فقط اطّلاع داريم - واقعاً دچار بهت و حيرت مى‏شويد! منتها آنها نمى‏آيند اين‏طور صريحاً اعلام كنند. يك نفر جاسوس در داخل دستگاه امنيتى كشورى از همين كشورهاى معروف پيدا شد؛ اوّلاً تا ماهها كه به كسى چيزى نگفتند - همين‏طور كتمان كردند - بعد كه ديدند طرفِ مقابل افشا كرد، اينها هم مجبور شدند و افشا كردند؛ آنها هم بنا كردند يك طورى رفع و رجوع كردن! البته محاكمه‏اش كردند؛ ليكن از لحاظ تبليغاتى، اين‏طور چيزها را به رو نمى‏آورند و نمى‏گويند. شما ببينيد درباره اين قضيه ما كه خودِ وزارت اطّلاعات پيشقدم شد و مطلب را بيان كرد، چه جنجالى راه انداخته‏اند! انگارى كه وزارت اطّلاعات جمهورى اسلامى، در مقابل دهها سازمان جاسوسىِ پاك و نورانى و پاكدامن(!) مثل «موساد» و «سيا» و «اينتليجنت سرويس» يك مجرم است! آنها مركز فسادند. گاهى اوقات چيزهايى از آنها بيرون آمده كه دنيا را متوجّه كرده است؛ از جمله كتابى است كه به فارسى هم ترجمه شده و چند سال پيش منتشر گرديده است. در اين كتاب توضيح مى‏دهد كه يك نفر از افراد ظاهراً «MI5» يا «MI6» انگليس - حالا من درست يادم نيست - كه مربوط به مجموعه همين «اينتليجنت سرويس» انگليس است، از كارهايى كه در آن‏جا انجام مى‏گرفته و فجايعى كه مى‏شده است، گزارشى مى‏نويسد. در مقدّمه ترجمه فارسى اين كتاب نوشته بودند كه اين كتاب در انگلستان ممنوع الانتشار است؛ فروشش را هم ممنوع كرده‏اند و كسى اجازه ندارد آن را منتشر كند! با اين‏كه سالهاست اين كتاب نوشته شده، اما شايد تا به حال هم همين‏طور باشد. هر ترجمه‏اى كه از اين كتاب بشود، آن ترجمه هم در داخل انگليس ممنوع است! از اين حرفها فراوان بوده است. بنابراين، شجاعتِ اين برادران ما در خور تحسين است كه اين مطلب را بيان كردند.

البته من به شما عرض كنم كه عدّه‏اى در صددند از وزارت اطّلاعات انتقام بگيرند و حالا اين بهانه خوبى برايشان شده است! مسؤولان وزارت اطّلاعات ما، چه آن وقتى كه اين وزارت شكل سازمانىِ وزارت پيدا كرد و چه قبل از آن كه همين مسؤولان وزارت و همين دست‏اندركاران بودند و كار مى‏كردند - همين مديرانى كه اغلبشان حالا هم هستند - بزرگترين خدمات را به اين كشور كردند. شما نمى‏دانيد كه اينها چقدر خدمت كردند. اوّلِ انقلاب، بنده خودم در جريان كار بودم. اين مركز ساواكِ دوران رژيم سلطنت پهلوى، مركز اسناد و اسرار اين مملكت بود. عدّه‏اى از اين گروهكهاى گوناگون كه حواسشان جمع بود، از اطراف به آن‏جا رفتند تا بتوانند اين اسناد را درآورند. شما ببيند اسناد اطّلاعاتى را از يك سازمان اطّلاعاتى بيرون بكشند، چقدر مى‏توانند با آن، افرادى را زير فشار قرار دهند؛ افرادى را به كارهايى وادار كنند؛ آبروى افرادى را ببرند، افرادى را تهديد كنند و به اخاذى بپردازند. ببينيد اين كار چقدر فساد به وجود مى‏آورد. از احزاب گوناگون سراغ اينها رفتند. بعضى از اين گروهكهايى كه امروز زبان درآورده‏اند و مدّعىِ خيليها شده‏اند، جزو همان كسانى هستند كه اگر بنا باشد مسأله اسناد وزارت اطّلاعات در اوّلِ انقلاب دنبال شود، دست همه آنها زير كارد جمهورى اسلامى است. اينها به آن‏جا رفتند و در اوايل انقلاب اسناد زيادى را بيرون بردند. ما در آن زمان اطّلاعى از جايى نداشتيم. ما جزو شوراى انقلاب بوديم و از اينها خبرهايى را راجع به اسناد ساواك مى‏شنيديم و تعجّب مى‏كرديم كه اينها از كجا مى‏دانند؛ اما بعد اطّلاع پيدا كرديم كه مبالغى از اين اسناد را اينها خارج كرده‏اند! واقعاً اگر افرادى بخواهند در اين زمينه جديّت به‏خرج دهند، جاى اين هست كه دنبال كنند، ببينند اين اسناد كجا رفت و چه شد!؟

نيروهاى مؤمن و مخلص و صميمى، از همان روزهاى اوّل، داخل وزارت رفتند. من فراموش نمى‏كنم؛ چند وقتى از طرف شوراى انقلاب مأمور شدم كه به آن‏جا بروم و سركشى كنم. به آن‏جا رفتم؛ اتاقهايى را باز مى‏كرديم، مى‏ديديم كه در زيرزمين، جوانان تحصيلكرده و فهيم نشسته‏اند و براى خاطر اين مملكت، اين اسناد را دسته‏بندى و حفظ مى‏كنند؛ يعنى براى كشور اين اسناد را نگهداشتند. بعد قضاياى معارضين - گروهك منافقين و حزب توده - پيش آمد. اگر اين عناصرِ اطّلاعات نبودند، اگر اين مجموعه نبود، شما خيال مى‏كنيد كه اين انقلاب جان سالم به‏در مى‏برد؟ پدر همه را در مى‏آوردند! اين همه عناصر نفوذى و گروهها و تيمهاى تروريست، از مرزهاى غربيمان، متأسّفانه قبل از جنگ و در اثناى جنگ و در تمام طول اين مدّت، همراه با بمبهاى گوناگون و با لباسهاى گوناگون تا خود تهران مى‏آمدند! چه كسى جلوِ اينها را مى‏گرفت؟ چه كسى جلوِ ترورها را در اين كشور گرفت؟ چه كسى توانست موج ترورها را در اين كشور متوقّف كند؟ همين برادران وزارت اطّلاعات، همين مديران لايق، همين جوانان با اخلاص. حالا اتّفاقى افتاده است و چند نفر در آن‏جا جرمى را مرتكب شده‏اند. به‏خاطر آنها، عدّه‏اى مى‏خواهند از اصل وزارت اطّلاعات انتقام بگيرند! عليه وزارت اطّلاعات تبليغات مى‏كنند و حرف مى‏زنند. اين كمال بى‏انصافى است؛ اين ظلم مسلّم است. من به مسؤولان وزارت اطّلاعات - به مديران، به معاونان، به وزير و به مديرانى كه در سراسر كشورند - عرض مى‏كنم: عزيزان! همان‏طور كه در پيام رئيس جمهور محترم هم بود - و من واقعاً از آن پيام خوشوقت شدم؛ پيام خوبى بود - مبادا روحيه‏تان را از دست بدهيد. سنگرهايتان را محكم حفظ و از اين ملت دفاع كنيد. امروز جنگ دشمن با ما، جنگ تبليغاتى است، تا در زير لواى فتنه تبليغات بيايند جنگ اطّلاعاتى و امنيتى كنند و باز موج ترور راه بيندازند؛ همچنان كه حالا شروع كرده‏اند.

نكته بعدى اين است كه اين قضيه تمام نشده است. به نظر ما، اين رشته هنوز سرِ درازتر از اين دارد. با توجّه به تجربه خودم در زمينه‏هاى گوناگونِ اداره كشور در طول اين بيست سال و آشنايى با جريانهاى سياسى داخلى و خارجى، من نمى‏توانم باور و قبول كنم كه اين قتلهايى كه اتّفاق افتاد، بدون يك سناريوى خارجى باشد؛ چنين چيزى ممكن نيست. اين قتلها به ضرر ملت ايران بود، به ضرر دولت بود، به ضرر حكومت بود. يك گروه داخلى كه جزو وزارت اطّلاعات هم باشند، هرچه هم حالا فرض كنيد كه متعصّب باشند و بناى اين كار را داشته باشند، در سطوحى از وزارت اطّلاعات كه اهل تحليلند، امكان ندارد دست به چنين قتلهايى بزنند. اين افرادى كه كشته شدند، بعضيها را ما از نزديك مى‏شناختيم. اينها كسانى نبودند كه يك نظام، اگر بخواهد اهل اين حرفها باشد، سراغ اينها برود. اگر نظام جمهورى اسلامى اهل دشمن‏كُشى است، دشمنان خودش را مى‏كُشد؛ چرا سراغ فروهر و عيالش برود؟! مرحوم فروهر، قبل از انقلاب دوست ما بود؛ اوّلِ انقلاب همكار ما بود؛ بعد از پديد آمدن اين فتنه‏هاى سال شصت دشمن ما شد؛ اما دشمن بى‏خطر و بى‏ضرر.

بينى و بين‏اللَّه، فروهر و همسرش - اين دو مرحوم - دشمنان ما بودند؛ اما دشمنان بى‏ضرر و بى‏خطر. اينها هيچ ضررى نداشتند. نه به جايى وابسته بودند - كه ما آن را مى‏دانستيم - (الان كسانى در داخل فعّاليت مى‏كنند كه يقيناً به دستگاههاى خارجى وابستگى دارند؛ اما دستگاه با اينها كارى ندارد و به سراغ كسى مى‏رود كه واقعاً دشمنش بوده است) و نه اقتدارى داشتند. حزبى با عناصر خيلى معدودى داشتند كه سالهاى متمادى اين حزب بود. اين چنين دشمنى كه در داخل كشور هست، مرتّب عليه نظام اطّلاعيه هم مى‏دهد، ديگران هم مى‏گويند كه بله؛ در داخل ايران مثلاً آقاى فروهر اطّلاعيه داد - داده باشد - اما كسى از مردم كه او را نمى‏شناخت؛ كسى كه با او آشنايى نداشت؛ كسى كه تحت نفوذ و تأثير حرفهاى او نبود. ايشان معروفيتى در ميان مردم نداشت؛ نفوذى نداشت؛ دشمن بى‏خطرى بود؛ انصافاً آدم نانجيبى هم نبود. البته ما دشمنانى هم داريم كه انصافاً نجيب نيستند؛ اما مرحوم فروهر و مخصوصاً عيالش نه؛ آدمها نانجيبى نبودند. حالا شما فكر كنيد، كسى كه مثل فروهر را مى‏كشد، آيا مى‏تواند دوست نظام باشد؟! مى‏تواند براى نظام كار كند؟! چنين چيزى معقول است؟! من اين را باور نمى‏كنم. آشنايى من با مسائل سياسىِ اين بيست ساله و قبل از اين در دوران انقلاب - آشنايى با اشخاص، آشنايى با جريانات سياسى، آشنايى با توطئه‏هاى گوناگونى كه از اطراف دنيا هميشه در جريانش بوده‏ايم - اجازه نمى‏دهد كه من باور كنم اين كارِ عناصرى است كه با نظام مسأله‏اى ندارند و نمى‏خواهند عليه نظام كار كنند.

بعضى از اين دو، سه نفر نويسنده‏اى هم كه متأسّفانه در اين حادثه كشته شدند، اسمشان را بنده هم نشنيده بودم. الان بنده غالباً مجلات و كتابها و تازه‏هاى فرهنگ را مى‏بينم. من آدمى نيستم كه يك نويسنده و روشنفكر معروفى در كشور باشد و او را نشناسم. البته شايد مثلاً در بعضى از محافل فرهنگى يا غير فرهنگى خارجى، اينها را مى‏شناختند؛ اما در داخل آن‏قدر معروف نبودند كه بنده اسم اينها به گوشم خورده باشد. بعضيهايشان را هم كه اسمهايشان را شنيده بودم، جزو روشنفكران درجه يك اين كشور نبودند. افرادى كه مردم اينها را نمى‏شناسند، مردم از كتابها و نوشته‏ها و آثار فكرى‏شان هيچ خبرى ندارند و كسى از اينها حرفى نمى‏شنود، بُرد تبليغى ندارند. آن دستى كه به فكر مى‏افتد بيايد اينها را تصفيه كند و به قتل برساند - يا در داخل خانه‏هايشان، يا در ميان راه، يا در خيابان، يا در بيابان - مگر مى‏تواند بيگانه نباشد و تابع يك نمايشنامه از پيش طراحى شده‏اى نباشد؟!

بايد بگردند اينها را پيدا كنند. من به شما برادران وزارت اطّلاعات مى‏گويم؛ البته خصوصى هم پيغام داده‏ام و از شما خواسته‏ام. به آقاى رئيس جمهور هم تأكيد كرده‏ام، به مسؤولان وزارت هم گفته‏ام، حالا هم به اين وسيله در حضور مردم از آنها مى‏خواهم كه اين قضيه را دنبال كنند و سرنخها را بيابند. بايد هوشيارى به‏خرج دهند. ممكن است عواملى كه جزو وزارت بوده‏اند، افرادى باشند كه فريب خورده باشند و تحت تأثير آنها قرار گرفته باشند؛ بايد گشت و عوامل و سرنخها را پيدا كرد و نبايد به اين آسانى از آن گذشت. من عقيده دارم كه دستگاه اطّلاعاتى ما بحمداللَّه اين ظرفيت را دارد. تا به حال نشان داده است كه قدرت دارد، ظرفيت دارد و مى‏تواند كارهاى بزرگ را انجام دهد؛ اين كار هم از همان كارهاست.

البته اين را هم عرض كنم كه عدّه‏اى عناصر سوءِ استفاده‏چى و فرصت‏طلب، در اين جنجال چند روزه، به خيال اين‏كه حالا وزارت اطّلاعات قدرت و توانى ندارد؛ شير بى‏يال و دُم و اشكمى شده و مورد تهمت قرار گرفته است، سعى مى‏كنند كه فضاى كشور را از چتر امنيتى خالى فرض كنند. من به آنها هم نصيحت مى‏كنم كه اين اشتباه را نكنند. اشتباه نكنيد؛ اين انقلاب آسان به دست نيامده است. اين امنيتى كه در اين كشور هست، آسان به دست نيامده است. اين حكومت مردمى، به قيمت خون صدها هزار نفر از اين مردم به دست آمده است. مفسدين، افراد شرير، آدمهاى ماجراجو، آدمهاى فرصت‏طلب، آدمهاى بددلِ «الّذين فى قلوبهم مرض»(10) خيال نكنند كه حالا ديگر اين كشور اطّلاعاتى ندارد، خبرى ندارد، كسى را ندارد و مى‏توانند عليه مصالح اين ملت هر كارى دلشان بخواهد، بكنند؛ نخير، اين‏طور نيست. اين انقلاب، انقلابى است كه به خاطر اقتدارش، در سخت‏ترين توطئه‏ها ايستاد؛ امروز هم به فضل پروردگار از همان اقتدار برخوردار است. درست است كه ملت ايران مظلوم واقع شده است؛ درست است كه اين انقلاب مظلوم واقع شده است؛ اما اين انقلاب و ملت ايران هم مثل مولاى خودشان اميرالمؤمنين، مظلوم و درعين‏حال مقتدرند و به فضل پروردگار مثل اميرالمؤمنين در همه صحنه‏ها پيروز هم خواهند بود.

بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّحيم‏

اذا جاء نصراللَّه والفتح. و رأيت الناس يدخلون فى دين‏اللَّه افواجاً. فسبّح بحمد ربّك و استغفره انّه كان تواباً.(11)

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‏


دوشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۸

تنفیذ شیخ مر ریاست را

رهبری نظام آقای « خامنه ای » در اولین فرصت يس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری دهم و در شرایطی که هنوز شورای نگهبان صحت انتخابات را اعلام نکرده و احتمال وجود شکایت و اعتراض نسبت به روند برگزاری و اتفاقات پیش ازانتخابات می رفت، تلویحا، و کمتر از دو ماه بعد از آن رسما ریاست جمهوری آقای « محمود احمدی نژاد» را تایید و تنفیذ کرد.
آقای « مهدی کروبی » از نخستین ساعات اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم و دهم نسبت به نتایج اعلام شده و روند برگزاری انتخابات معترض بوده و این اعتراض به هیچ عنوان نه يس از اعلام تایید رهبری در روزهای اول و نه بعد از تنفیذ حکم ریاست جمهوری آقای « احمدی نژاد » دو ماه بعد از آن، نه تنها قطع و کمنر نشد که حتی شدت هم یافت و شدت این اعتراضات کار را به جایی رساند که می توان رفتار آنروزهای شیخ لرستانی در ایراد اتهام تجاوز جنسی به زندانیان و بازداشت شدگان حوادث يس از انتخابات را یک « انتحار سیاسی » خواند. چه اینکه در تمام سالهای يس از يیروزی انقلاب تا آنروز « مهدی کروبی » بیشترین حساسیت را درباره «حفظ نظام » داشت و بیشترین میانجیگریهای شیخ در حل اختلافات سنگین بین جناحین سیاسی فعال در کشور را می توان از این زاویه مورد توجه و ارزیابی قرار داد.
به دنبال این موضعگیری و اعتراض عریان، موج شدید حملات طراحی شده از تمام تریبونهای مقدس و رسانه های رسمی کشور بر علیه « کروبی » شروع شد و کار را به جایی رساند که بعضی از جریانات خشن منصوب به نظام خواستار اعدام « کروبی »هم شدند
کمتر از یک ماه يیش شیخ « مهدی کروبی » به دعوت آقای « قوامی » نماینده سابق مردم « قزوین » به شهر قزوین رفت. ساعاتی يس از حضور وی تهدیدات شدید همراه با اقدامات خشن بر علیه « کروبی »نیروی انتظامی و اطلاعات استان را به درد سر انداخت و سرانجام با تیر اندازی به سمت خودرو شیخ هنگام خروج از شهر و تایید و تکذیبهای پس از آن شکل دیگری یافت.
به دنبال آن « ریس مجلس شورای اسلامی» دوره های سوم و ششم تیم محافظان خود را در اعتراض به عدم تمکین و تلویحا اعتراض به رفتار نیروی انتظامی در حادثه قزوین مرخص کرد.
طی ماههای گذشته بارها و بارها مقام رهبری در سخنرانیهای مکرر و متعدد، معترضین به نتایج انتخابات را مورد سرزنش شدید و گاهی همراه با تهدید قرار داد و در نقطه مقابل نیز معترضین از جمله « میر حسین موسوی » و « مهدی کروبی » شدید تر از قبل اعتراض خود را اعلام نمودند.
به این سیکل و چرخه اتفاقات شما می تواند اتفات شایان توجه و جالب زیادی اضافه کنید.
حالا جالب خواهد بود که روند این سیکل ناگهان صد و هشتاد درجه تغییر نموده و کسی که با شعار « تغییر » به میدان انتخابات وارد شده ناگاه به ده سال قبل برگردد.
يس از نزدیک به هشت ماه و ریخته شدن حداقل خون صد نفر انسان بیگناه و زندانی شدن هفت هشت ماه و کمتر وبیشتر تعداد زیادی از فعالین سیاسی و... ظاهرا فقط مانده بود که پسر « احمد کروبی » ریاست آقای « احمدی نژاد » را بر دولت این حکومت تنفیذ کنند و الا شادی بیش از حد « فارس » و رسانه های همسو برای چه چیزی می تواند باشد؟ و خنده آورتر آنست که حضرات آنقدر گیجند که از هول حلیم دیگ را ندیده اند. رندی شیخ در استفاده نکردن از عنوان « ریاست جمهور » برای آقای « احمدی نژاد » و ....
گفت چندین چراغ دارد و بیراهه می رود بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش.

یکشنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۸

عجب کلکسیونی؟!

نوشتن این يست همیشه دغدغه من بود. « فرید صلواتی » عزیز بسیار خوب نوشت اندک اختلافی با هم داریم اما با بیش از نود درصد حقایق بیان شده هم رای و هم نظرم :

دیگه جنگ ازدست آقایان به در آمده . به جنگ آقازاده ها تبدیل شده .

جنگ در این زمانه , جنگیست که تبدیل شده است به تاثیر رفتار گذشته آقایان که امروزه در رفتار فرزندانشان عریان شده است. رفتاری که این آقازاده ها امروزه نشان می دهند جوابی است به زیر سوال بردن اندیشه ها و افکار پدرانشان .

عمر احمد خمینی که کفاف نداد این روزها را ببیند .ولی براستی آیا بود مانند حسن خمینی رفتار می کرد ؟به نظر من صدر صد . زیرا هیچ کدام از خانواده امام خمینی این موقعیتی که حاکمان جدید به راه انداختند را مورد تایید قرار ندادند . فرزند مرحوم بازرگان هم رفتاری را انجام می دهد که در گذشته پدرش انجام داد و باید گفت که عبدالعلی بازرگان عزیز این روشی که انتخاب کردید.قبلا یک بار تجربه شده است و نتیجه اش هم همین است که می بینید باید فکری دیگر کرد. فرزندان حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی در این زمانه هدفشان چیست ؟

اگر آزاد منشی است , پس چرا موقعی که مرحوم داریوش فروهر و یا مرحوم مختاری و پوینده و صدها روشنفکر این مرزو بوم تکه تکه می شدند علم آزادی بلند نکردند .از رفتار حضرت آیت الله هاشمی هم پیداست که هنوز موقعیت اجتماعیشان و آقازاده و خانم زاده هایشان برایشان از جان این ملت ارزشمند تر است .

پس زیاد نباید به رفتار شما هم اطمینان کرد . کاش پدر جان یادشان نرفته باشد که در دوارن قدرت شاهد چه فجایعی بودند و برای حفظ قدرت خود سکوت اختیار کردند .فکر نمی کنید که این آتشی که در کشور به پا شده از سکوت مصلحتی آقا جان در همان دوران باشد. و هنوز هم یادمان نرفته که پدر جان برای سخنرانی بر روی چه صندلی هایی می نشستند و حتی روزی به خود زحمت ندادند که در مقابل ملت تعظیم کنند . و در این دوران هم که سکوت خود را شکستند فکر کنم به خاطر موقعیت بچه های عزیز دردانه شان باشد .

بگذریم . و اما علی مطهری عزیز .پسر شهید مرتضی مطهری که امروزه به خونخواهی ملت ایستاده است و سخنرانی های آتشینی را بیان می کنند بایدیادشان نرفته باشد که برای سمینارها و یادمانهایی که در دوران دامادشان که بر مسند وزارت ارشاد و ریاست صدا و سیما بودند برای مرحوم پدرشان چه خرجهای آنچنانی می کردند و هیچ صدایشان در نمی آمد و عاید آنهمه خرجها براستی چه بود .چند نفر به راه راست هدایت شدند ؟

چگونه بود که هر گزینشی که می خواستند در ادارات بکنند حتما باید کتابهای مرحوم مطهری امتحان گرفته می شد .یعنی در این کشور پهناور به جز پدر شما هیچ متفکر دیگری نبود که کتاب آنها هم مورد مطالعه قرار گیرد .شاید این هم کمکی بود برای انتشارات شما . اگر این خرجها که در صدا و سیما و مراکز دیگر جهت سالگرد مرحوم مطهری نتیجه داشت پس چرا اکنون دختر و پسر این مملکت هیچ یادی از این بزرگوار نمی کنند . بگذریم .هنوز علی آقا اول داستان است .

و اما فرزند برومند شهید آیت الله دکتر بهشتی .نمی دانم که در این زمانه در چه حالی هست .شنیدم که در زندان دچارسکته شده اند .در هر صورت شفایشان را از خداوند متعال خواستارم . ولی او چرا باید در کشوری زندانی شود که روزگاری پدرش رییس دیوان عالیش بود ؟ فعلا حرفی نمی توانم بزنم . فکر کنم مرحوم پدر ایشان هم قربانی همین قدرت طلبیها شد .ولی بهتر نبود آنموقع که پدر شان در حال راه اندازی حزب جمهوری بود به این فکر میکردند که بهتر است احزاب دیگر هم راه اندازی شود که قدرت تک محوری نشود و حال شاهد این همه درگیری و خودکامگی نباشیم . بگذریم /

شما جناب آقای دکتر خزعلی دیگر چرا؟ گویا به عاق والدین ایمان ندارید ؟ چقدر پدرتان خون دل خورد و از سهم امام خرجتان کرد که حال رودر روی ایشان بایستید و بگویید که همه حرفهای ایشان خرافات است .نمی دانید که اگر شما که پسرشان هستید این حرفها را بزنید مردم چه می گویند . در هر صورت بروید واستغفار کنید. چون پدرتان یک عمر بر این باور بوده و هستند که حرفشان وحی منزل است و هر چه می گویند از پیشگاه خداوند آمده است.

در این دوران 30 ساله شاهد چه فرزندکشیها که نبودیم و بعضی آقایان را دیدیم که خود و به دست خود فرزندانشان را اعدام کردند .برای اینکه مثل آنها فکر نمی کردند و برای همین مستحق اعدام بودند. حال چه میگویند که در مقابلشان نسلی ایستاده که می گویند حال ما بهتر از شما می فهمیم . مگر می شود همه را اعدام کرد؟

واقعا در این کشور عجب کلکسیونی داریم . هر کدام یک فکر و یک اندیشه متفاوت.

البته آقازاده هایی هم داریم که روزگاری نامشان بر سر زبانها افتاد ولی برای موقعیت خطرناکشان باباجانها مجبورندسکوت کنند.راستی چرا آقازاده های آقایان واعظ طبسی / مقتدایی / دری نجف آبادی/ فلاحیان / ناطق نوری/ و.......چرا در این زمانه که همه درگیر هستند سکوت اختیار کردند .نکند می ترسند موقعیتشان مانند آقازاده های دیگر به خطر بیافتد. البته این درگیری که در این زمانه بین آقازاده ها افتاده تقاص دوران جنگ است که این ملت در آن دوران با دشمن می جنگیدند که دشمن را از خاک بیرون کنند و آقازاده ها درون کشورهای دشمن به درس و مشقشان می رسیدن . ولی عجب خداوند جای حق نشسته است. ولی آقازاده هایی که از این جنگ و گریز در رفته اند بدانند که دیر یا زود باید جوابگوی ملت باشند . راستی اگر ما هم مانند پسر آقای فلاحیان روز روشن به طرف کسی هفت تیر می کشیدیم و او را می کشتیم .می توانستیم از اجرای عدالت فرار کنیم ؟ پس باید حق را به ایشان داد که سکوت اختیار کنند .و یا مگر در پرونده آقای شهرام جزایری نام اقازاده های دری نجف آبادی , مقتدایی , واعظ طبسی نیامد پس چرا این آقایان توانستند در گوشه دنج محکمه های قوه قضائیه آرام بگیرند .پس باید به این آقازاده ها هم حق داد که هیچ نگویند بالاخره حرف مرگ و زندگی است . اینان به این سادگیها به این موقعیتها دست پیدا نکرده اند . شاید امروز بشود زیرسبیلی رد کرد ولی بالاخره روزی درگیر خواهند شد . راستی آقازاده جناب دکتر محسن رضایی را از قلم انداختم .والا نمی دانم جایگاه ایشان در این زمانه کجاست ؟ این را به عهده مخاطبینم می گذارم چون کم کم از این نوع آقازاده ها زیاد پیدا می شوند جالب است که یک خانم زاده هم داشتیم که اینگونه رفتار کرد .دخترآقای کلهررا می گویم . آن کسانی که سنگ بعضی از این آقایان را به سینه می زنند و فکر می کنند که آتها براستی نشانه های خدا روی زمینند .بدانند که نباید بازیچه رفتار این آقایان شوند زیرا اگر می توانستند معجزه کنند فرزندان شان را طوری تربیت می کردند که طمع قدرت و پول کورشان نکند .واقعا کاش می شد روزی سر زده به خانه بعضی این آقایان رفت و دید که کسانی که ادعای پوشیدن لباس پیغمبر را می کنند چگونه زندگی می کنند . خود روزی در قشم شاهد بودم که یکی از همین آقایان با آقازاده ها و خانواده محترمشان چگونه از اموال بیت المال به نفع خود استفاده که هیچ سوع استفاده می کردند . واقعا چرا باید در جهان سوم شاهد این مسئله باشیم که آقازاده ها همیشه باید از موقعیت پدرانشان به یک نان و نوایی برسند ؟ و بعد قربانی همان رفتار گذشته پدرانشان شوند .مگر صدام و فرزندانش در عراق خدایی نمیکردند . همین جنگ آقازاده ها را آینده در عربستان نیز شاهد خواهیم بود . و همین طور درکشورهای عقب مانده و طماع. ولی دوستان بدانید که روزی شاهد خواهیم بود که از بین آقازاده ها خواننده / بازیگر/ طراح رقص / گیتارست /معتاد / و هزاران کسب دیگه هم پیدا شود .آنموقع به این ملت ساده چه خواهیم گفت که عمری را سر کار بوده اند . تازه این افراد ۲ درصد از آقازاده ها هستند که همه می شناسند و آقازاده هایی هم در شهرستانها و در زیر لوای قدرت پدرانشان زندگی می کنند که خدا می داند چه آتش هایی می سوزانند . کاش قبل از اینکه این آتشی که راه افتاده دامن آنها را هم بگیرد به خود بیایند .

نوشته شده توسط فریدصلواتی
در ساعت 9:2

شنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۸

مجمع روحانیون مبارز کاشان نسبت به شکنجه فعالین سیاسی این شهر اعتراض کرد

ندای سبز آزادی: در پی ربودن و شکنجه ی روحی و جسمی یک دانشجوی فعال سیاسی و اجتماعی و فرزند عضو سابق شورای اسلامی شهر کاشان و معاون ستاد میر حسین موسوی در کاشان،مجمع روحانيون مبارز كاشان با صدور بیانیه ای تاکید کرد « دركشور و مذهبي كه پيشواي آن امام اميرالمومنين عليه السلام است چنين حركاتي شرم آور است»
متن کامل این بیانیه بدین شرح است:
بسمه تعالي
خشونت ورفتارهاي دورازمنطق وعقلانيت با هرانگيزه ونيتي كه صورت پذيرد درعرف خردمندان دنيا مذموم ومحكوم است اما پاره اي ازحركات خشونت آميزرا بايد دررديف فجائع بزرگ بشري بحساب آورد.آدم ربائي وتعرض به جان وسلامت يك انسان ازهردين وآئيني ازهمين قبيل است.
همشهريان عزيز ومحترم اطلاع يافته اند كه بيش ازيك هفته ي قبل جناب آقاي مصطفي معراجي دانشجوي ممتاز رشته ي برق دانشگاه كاشان هنگامي كه قصد ورود به دانشگاه را داشته توسط چند نفرربوده و به مكان نامعلومي برده شده وطي چند شبانه روز تحت شكنجه هاي قرون وسطائي قرارگرفته وسرانجام او را شبانه ودرحال بيهوشي درنقطه اي از تهران رهاساخته اند.آثار شكنجه هاي وحشيانه ازآتش سيگار گرفته تا ضربه هاي جانكاه هم اكنون بربدن و دست و پاي اين جوان بي گناه قابل مشاهده است.شنيدن آنچه بر اوگذشته است از زبان خودش خواب را ازچشم هرانسان آزاده اي مي گيرد.
كدام انسان آزاده اي است كه براحتي از كنار اين فاجعه انساني و ضد بشري بگذرد؟ دركشور و مذهبي كه پيشواي آن امام اميرالمومنين عليه السلام است چنين حركاتي شرم آور است مگرنه اين است كه وقتي خلخال را ازپاي زن يهودي درآوردند آن حضرت فرمود: اگرمسلماني از فرط غصه بميرد جاي ملامت نيست بلكه سزاوار مردن است. راستي اگرهم اكنون آن امام و پيشواي كامل در ميان ما حضور جسماني داشت درمقابل چنين رويدادهاي ددمنشانه اي چه عكس العملي نشان مي داد وچه دستوري صادر مي فرمود؟ اگر هر يك از ما لحظه اي خود را جاي خانواده اي كه چنين مسئله اي برايش اتفاق افتاده است فرض كنيم چه احساسي پيدا مي كنيم؟البته خانواده محترم معراجي و بويژه شخص جناب اصغرآقاي معراجي كه تجربه ي سالها حضور در خط مقدم جبهه هاي دفاع مقدس را داشته و به افتخار جانبازي نائل شده است و هم اينك نيز در كسوت استادي دانشگاه و عرصه هاي سياسي و اجتماعي حضور فعال دارند تحمل و مقاومت شايسته ازخود نشان دادند.
اكنون نگاه نگران كننده ي همه ي مردم دردشناس به دستگاه هاي ذيربط و مسئول اعم از سازمان هاي اطلاعاتي¸امنيتي وقضائي وحتي دانشگاه است. دانشگاه و مديريت آن با توجه باينكه حادثه درآستانه ي درب ورودي دانشگاه و در روز روشن اتفاق افتاده درراستاي دفاع ازدانشجوي خود چه اقدامي كرده و چه تدابيري براي پيشگيري از تكرار چنين حوادثي انديشيده است؟
همگان مي دانند در اين موضوع مشكل قانوني وجودندارد و قانون مجازات آدم ربائي را به وضوح پيش بيني كرده است پس وظيفه ي دستگاه قضائي معلوم ومشخص است.
انتظارمي رود مسئولين اطلاعاتي و امنيتي بتوانند هرچه سريعتر عوامل را شناسايي كرده و آنان را به محكمه ي عادله بسپارند و اطمينان روحي وامنيت اجتماعي تهديد شده را به جاي خود بازگردانند و نتيجه ي اقدامات خود را به اطلاع مردم عزيز برسانند تا از تكرار چنين حوادثي پيشگيري شود و حداقل انتظارمردم از نظام اسلامي همين است.

مجمع روحانیون مبارز کاشان

88/11/03

منبع: ندای سبز آزادی

سه‌شنبه، دی ۲۹، ۱۳۸۸

خبر

نوروز - 27 دی
فرزند عضو سابق شورای شهر کاشان و معاون ستاد میرحسین موسوی در این شهر پس از بازداشت توسط یک نهاد امنیتی، بعد از 3 روز بیخبری مطلق و ضرب و جرح شدید تا جایی که منجر به شکسته شدن دست و پای این دانشجو شد و آثار سوختگی با سیگار نیز بر بدن او نمایان بود، به حالت بیهوش در کنار یکی از خیابانهای حاشیه شهر رها شد.

به گزارش نوروز، وی پس از رها شدن در حاشیه شهر، بدون اینکه امکان دیدار با خانواده خود را داشته باشد، مدت 36 ساعت در اختیار اداره اطلاعات بود و در مورد فعالیت های پدرش که استاد دانشگاه کاشان نیز است، و فعالیت های سیاسی خود و انجمن اسلامی دانشگاه مورد بازجویی قرار گرفت.

این دانشجو پس از پایان بازجویی نیز با چشم بسته مجبور به امضای تعدادی برگه شد.

به گزارش نوروز، این اقدام وحشیانه در ادامه روند بی سابقه احضار و بازجویی از حدود 20 نفر از اعضای فعال ستاد مهندس موسوی در جوانان اصلاح طلب کاشان که طی یک ماه گذشته صورت گرفته، انجام شده است.

احضار برخی از این فعالان سیاسی و دانشجویی با بازداشت چند روزه همراه بوده است. آنها پس از انتقال به دادگاه انقلاب و تشکیل پرونده با صدور قرار وثیقه آزاد شدند.

از سوی دیگر، انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه کاشان نیز در محکومیت این اقدامات بی سابقه و ظالمانه اطلاعیه ای بدین شرح صادر کرد:

باسمه تعالی
بیش از هفت ماه از آغاز برخورد سرکوبگرانۀ افراطیون با جنبش عظیم مردم ایران می گذرد. جنبشی که به گواه دوستداران و دلسوزان ایران اسلامی، از بطن مردم برخاست و تمامی اقشار و طبقه های اجتماعی را با خویش همراه کرد.

پیش از این ها هشدار داده بودیم که هرگاه حلقه های بسته قدرت شکل بگیرد، زمینه حرکت آن حلقه به سمت فساد و تباهی مهیا می شود. پیش از این ها فریاد کشیدیم که هرگاه رسیدن به مقصود وسیله را توجیه کند، این مردم هستند که قربانی زیاده خواهی قدرت طلبان می شوند. پیش از این ها گفتیم که هر گاه آزادی های مصرح در قانون اساسی به راحتی نادیده گرفته شود، التهابات سیاسی ، آسیب های جبران ناپذیری به بدنه اجتماع وارد می سازد.

اکنون کارنامه چندین سال نادیده انگاشتن حقوق اساسی مردم و قانون گریزی در پیش چشمانمان آماده قضاوت شدن است. پرده ها از جنایات بازداشتگاه کهریزک کنار رفته است . حرمت عاشورای حسینی با حمله و هجوم به مردم و کشتن ایشان دریده گشته و سرکوب وحشیانه نیروهای به اصطلاح خودسر تا آنجا پیش رفته است که برای رسیدن به مقاصد شوم خویش متوسل به آدم ربایی و ضرب و جرح یکی از فعالان دانشجویی دانشگاه کاشان شده اند و با استفاده از امکانات و مصونیت های خاص با اقدامی وحشیانه بیش از پیش ماهیت سیاه و چرکینشان را به نمایش گذاشته اند.

بی شک این گونه رفتار ها نه تنها محکوم به شکست است بلکه عزم ما را برای دفاع از حقوق اساسی ملت ایران راسخ تر می کند؛ از آن رو که نه پا بند پست ها و مناصب هستیم تا ترس از دست دادنشان ما را به خفت بکشاند و نه چشم به آن ها دوخته ایم که به سکوت متوسل شویم.در حالی مجموعه این حرکات به نیروهای موسوم به نام جعلی «خود سر»، منتسب می شود که برنامه ریزی و سازمان دهی چنین اتفاقاتی بدون وجود یک سازمان تشکیلاتی قوی میسر نبوده و نیست. تامین امنیت مردم، یقینا مهم ترین وظیفه نیروهای امنیتی ، اطلاعاتی وانتظامی است و شناسایی و برخورد با این عوامل از اولویت های اولیه این نهاد ها به حساب می آید.

به خود می بالیم که همراه و همقدم با مردمی به پا خاسته ایم که یکصدا استقلال و آزادی ایران زمین را فریاد می زنند و مصرانه بازگشت به اصول مغفول قانون اساسی را خواستارند. به خود می بالیم که در مسیر این جنبش آن قدر استوار بوده ایم که هجمه عظیم تبلیغات توپ خانه های رسانه ای و شیوه های ددمنشانه سرکوب که روی نظام های استبدادی را سفید کرده اند، خللی در عزم راسخمان پدید نیاورده است. به خود می بالیم که دانشگاههایمان زنده اند و ندای حقیقت هر گاه و از هر حنجره ای که به گوش برسد یاری کننده ای هست که او را یاری کند .

دانشجویان آگاه ایرانی در راه دفاع از حقوق اساسی ملت ایران ، متحمل سختی های فراوانی شده اند.از احکام سنگین و غیر قابل قبولی که برای دانشجویان، از سوی مراجع انضباطی صادر گشته و بازداشت های طولانی مدت مراجع قضایی تا انواع و اقسام شیوه های تهدید و ارعاب. دانشجویان آزاده ای که نخواستند ذلت را پذیرا باشند ودر مقابل هجوم بی عدالتی ها ایثار گرانه ایستادگی کردند. آن ها مایه مباهات ما و افتخار ملت هستند. تاریخ خود گواهی می کند که یاد چه کسانی ماندگار است و کدامین گروه سرنوشتی اسف بار در انتظارشان است. مسلما کسانی که تمایلی به درس گرفتن از تاریخ ندارند، محکوم به پرداختن تاوان های سنگینی خواهند بود.

اکنون ضمن دفاع و حمایت از راهکارهای نخبگان دلسوز برای دور شدن از التهابات ، مصرانه شناسایی و محاکمه عوامل جنایات غیر انسانی پیش آمده و آزادی سریع تمامی زندانیان دانشجو را خواستاریم. نمی توان بازداشت ها ی طولانی و احکام غیرمنصفانه را دید و وعده های بهبود شرایط را پذیرفت. دانشجویان ایران زمین تمام تلاششان را برای بهبود اوضاع به کار بسته اند و وقت آن است که حاکمیت نیزبا تن دادن به اصلاح ساز و کار های خود به خواسته های مشروع و قانونی ما احترام بگذارد. بازگشت به خرد و قانون بهترین علاج درد های این روز های کشور عزیزمان، ایران است و هر گونه افراط و تندروی بی شک آسیب های جبران نا پذیرتری را به آینده ما وارد خواهد ساخت.

ما دانشجویان دانشگاه کاشان از مردم، اساتید و دانشجویان دانشگاه می خواهیم که همراه و همدرد با خانواده دانشجویان زندانی وآسیب دیده و پیگیری ظلم ناعادلانه ای که بر ایشان رفته است برای رفع مشکلات ایشان از هیچ کوششی فروگزار نباشند.

چهارشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۸

كمي تاريخ بخوانيد

اين پست عينا از وبسايت «مسعود بهنود» انتخاب شده است:
گزارشگر با حسن نوروزي نماينده رباط‌ كريم در مجلس و از هواداران سرسخت احمدی نژاد مصاحبه ای انجام داده، مصاحبه شونده مانند روح الله حسینیان از جمله منتقدان قرائت گزارش كميته ويژه مجلس در مورد وقايع كهريزك است و با مغرضانه خواندن گزارش كميته ويژه مجلس، آن را جفا نسبت به تمام كساني دانسته كه در وقايع بعد از انتخابات براي كور كردن چشم فتنه تلاش كردند.
در یک کلام ایشان مدافع سعید مرتضوی است.به گفته های آقای نوروزی توجه کنید: "اگر وقايعي دوباره روي دهد و اغتشاشگران به خيابان‌ها بيايند به نظر من علت اصلي آن چراغ سبز كميته ويژه مجلس وگزارش مغرضانه آن است. كميته ويژه مجلس درضمن بررسي مسائل كهريزك بايد به بررسي جرم اغتشاشگران در اين بازداشتگاه نيز مي‌پرداخت. در حالي كه در اين گزارش به اين موضوع اعتراض شده است كه چرا كساني كه بعد از انتخابات ده‌ها بار به خيابان‌ها آمدند و توهين به اصل مترقي ولايت‌فقيه كردند و در نظم عمومي اخلال به وجود آوردند و امنيت رواني و اجتماعي جامعه را به هم ريختند‌ در كنار اراذل و اوباش در كهريزك نگهداري شدند."
خبرنگار تهران امروز از آقای نوروزی پرسیده: در گزارش كميته ويژه مجلس به برخي افراد از جمله دادستان سابق تهران اتهاماتي در مورد نقش آنها در وقايع كهريزك زده شده است. اين اتهامات چقدر منصفانه بود؟ و او جواب داده: "بايد از افرادي كه در گزارش ويژه مجلس مظلوم واقع شدند، تجليل مي‌شد. متاسفانه در اين ‌گزارش نسبت به همه كساني كه در جهت كور كردن چشم فتنه تلاش كردند، جفا شد."
آقای نوروزی پیداست که یا غافل است و نمی داند که دارد آینده خود را به نقد امروز می فروشد و یا اینکه در محصوره ای زندگی می کند و از بیرون خبر ندارد و نمی داند که خود را به چه گردابی انداخته با دفاع از سعید مرتضوی. شاید هم از فرط سادگی تصور می کند این دفاع شبیه به دفاع روح الله حسینیان از سعید امامی است و ممکن است در نزد عده ای حمل بر جوانمردی و دفاع از کسی بشود که یا دستش کوتاه است یا مورد ظلم واقع شده است.این احتمال آخر را بدان سبب دادم که آقای روح الله حسینیان زمانی یک تنه ایستاد؛ هم در مجلس ختم سعید امامی روضه خواند و هم برایش دعا کرد و گفت او از خدمتگذاران جمهوری اسلامی بوده و برخلاف نوشته کسانی مانند حسین شریعتمداری در کیهان تاکید کرد که امامی عامل سیا و مامور بیگانه نبوده. معنای ضمنی گفته آقای روح الله حسینیان این بود که سعید امامی اگر دستوری گرفته از خارج نبوده بلکه از بالاترهایش بوده و عمل به وظیفه کرده است. الان هم اگر آقای حسینیان در استعفا نامه اش نشان می دهد که با مقصر دانستن سعید مرتضوی مخالف است از همین زاویه است. در آن زمان به باورم اصلاح طلبان خطا کردند که سخن آقای حسیینان را نشنیدند و یا از ابراز آن عصبانی شدند. اما امروز چنین حرفی اصلا مورد ندارد. سعید مرتضوی دستش از دنیا کوتاه نیست؛ دو مقام را همزمان دارد در قوه قضاییه و در دولت، همه جا از سال ها قبل به هزار زبان گفته که مرا رهبر گذاشته و کسی نمی تواند برم دارد، جانشینش در دادستانی تهران هم به درست می گوید برای اعلام نظر درباره نظر کمیسیون مجلس باید منتظر دادگاه انتظامی قضات ماند. درست همین است چرا که سعید مرتضوی قاضی است و اول باید جرمش محرز شود. دادگاه قانونی هم دادگاه انتظامی قضات است.حالا وارد این سخن نشویم که از جمله تفاخرها که مرتضوی داشت این بود که دادگاه تجدید نظر نمی تواند احکام مرا نقض کند، در یک مورد در زمان ریاست عباسعلی علیزاده در دادگستری تهران، به گوش خود شنیدم که آقای علیزاده همین مضمون را به معاون اداره دادگاه های تجدید نظر می گفت درباره حکم یک زندانی که روزنامه نگار اصلاح طلبی بود و پرونده اش به دادگاه تجدید نظر رفته بود. او هم قصد داشت به طرف گفتگو بفهماند این مرتضوی نیست که حکم می دهد، "آقا فرموده اند مطبوعات پایگاه دشمن است و قاضی هم به تبع آقا رای داده شما چرا مته به خشخاش می گذارید."و حالا این هم نادیده بگیریم که وقتی دادگاه انتظامی قضات، به شهامت یک قاضی، حکم مرتضوی درباره اکبر گنجی را لغو کرد، عدالتخانه با برکناری آن قاضی شریف برخلاف قانون چطور احترام گذاشت به قانون. نگوئیم حکم 26 صفحه ای قاضی محکمه انتظامی قضات علیه سعید مرتضوی در مورد پرونده دکتر لطیف صفری چه شد. در آن حکم به دلایل کافی تاکید شده بود که وی باید برکنار و محاکمه شود. کسانی به این حکم [سندش موجود است] خندیدند و همه جا گفتند سعید مرتضوی را رهبری به رییس جدید قوه قضاییه تحمیل کرده است، همان ها الان پاسخگو باشند.
اگر کسانی به دنبال آن می گردند که سبب مطرح شدن شعارهای ساختارشکن را در عاشورا پیدا کنند، دور نروند؛ عاملش همین نزدیکی است. تعداد افرادی که توسط مرتضوی شکنجه و بی گناه محکوم شدند دویست تاست که همه روزنامه نگار و صاحب قلم اند. در این سال های دادستانی هم از شمارش بیرون است ظلم های او.
اما چرا آقای نوروزی گمان می کند که این ها همه بی جواب می ماند. چرا گمان دارد که اولین کسی است که برای قدرت سینه به تنور می چسباند.پیشنهاد موکدم این است که آقای نوروزی در آرشیو همان مجلس صورت جلسات مجلس اول شورای اسلامی را بخوانند و دو جلسه ای را که مهندس بازرگان و دکتر معین فر اجازه صحبت داشتند و جنجال شد را مرور کنند، دقت کنند که چه کسانی بودند که به مرحوم بازرگان فحش دادند و حتی به او حمله کردند. بخوانند. و بعد بخوانند آن دو نماینده محترم مجلس اول چطور بعدا که اصلاح طلب شدند گذارشان به دباغخانه مرتضوی افتاد. و هر دو آن ها چطور ماه ها و سال ها را در زندان گذراندند و هیچ یک از کسانی که در روزش به آن ها خندیدند و تشویقشان کردند و عملشان را نشانه دینداری و عمل به وظیفه دانستند در زمان زندانی شدن به داد آن دو نماینده تند رو [بعدا اصلاح طلب] نرسیدند.
تاریخ پرست از این گونه نشانه ها. آقای نوروزی اگر فرزندی دارد گمان نکند فرزندان وی از جوانان بقیه مملکت جدا هستند، به سرنوشت محسن فرزند دکتر روح الامینی فکر کنند، اگر فرزند خودشان بود چه می کردند. یا گمان دارند در آن زمان با یک تلفن مشکل حل می شد. یا گمان دارند که چرخ گوشت فقط دست های بخصوصی را قطع می کند.زمان هم زمانه ریاکاری نیست چون مردم شاهدند و هر چه فضا را ببندند ـ که بسته اند ـ باز شاهدان بیش از آنند که بتوان کتمانش کرد؛ مگر آنکه حکومت را اردوگاه نظامی فرض کنیم که با تاسیس این اردوگاه چه اتفاق مهمی می افتد و چه ها فرو می ریزد و چه ها به لرزه می افتد. در چنین شرایطی چه شوخند کسانی که مردم را دست کم گرفته و خشم آنان را نمی بینند و از عاقبت این تحریک نمی ترسند.
آقای نوروزی بهترست وصیت نامه آقای رضا زواره ای [رییس زندان قصر در اول انقلاب هنگام زندانی بودن هویدا و تیمساران ارشد شاهنشاهی، معاون وزارت کشور، سال ها عضو هیات رییسه مجلس، معاون قوه قضاییه و رییس سازمان ثبت اسناد و سرانجام حقوقدان شورای نگهبان] را به دست آورد و بخواند که وی بعد از آنکه صلاحیتش توسط آقای جنتی رد شد چه نوشت. او که سال ها صلاحیت این و آن را تائید یا رد کرده بود. آقای نوروزی جست و جو کند تا شاید موفق شود گفته های آقای خلخالی را در روزهای بیماری منتهی به مرگ به دست آورد و عبرت روزگاری نظری بر آن اندازد.
آقای نوروزی بداند که ثبت صحیفه تاریخ شد که وی گفته است "این ها [معترضان] از اراذل و اوباش بدتر هستند؛ حتما آقايان توقع داشتند كه اغتشاشگران، با شعارهاي انحرافي كه عليه مقدسات مردم در خيابان‌ها دادند به جاي كهريزك در بهترين هتل پنج ستاره با بهترين غذاي مجلل نگهداري شوند. بايد از دوستان كميته ويژه اين سئوال را پرسيد كه اغتشاشگران بعد از انتخابات مگر ديپلمات بودند كه بايد مورد كرامت قرار مي‌گرفتند."راستی این وسط اگر کسانی می خواهند به شعارهای بیگانه ستیزانه بگریند لطفا دست به کار شوند، نماینده رباط کریم معتقدست خارجی [البته اگر دیپلومات باشد] اگر هم گناهی کرد نباید به زندان برود اما جوانان ما به جرم و گناه اینکه کسانی مانند او نماینده شان شده حتما جایشان کهریزک است.به هر حال خواندن تاریخ، مثلا سرگذشت تیمورتاش و مکالمه اش با شیخ قزوینی جالب است. مطایبه منوچهر آزمون را بخوانند که در جلسه مشترک دولت شریف امامی و فرماندهان ارتش در حضور شاه گفت چاره جلوگیری از انقلاب اعدام عده ای است. معتقد بود بهترست شاه خود فرمان را در دست گیرد و انقلاب کند و چوخه های آتش برپا دارد. سه ماه بعد من دیدم دکترَ آزمون را روی نیمکت های مدرسه علوی که دائی اشیخ عبدالنبی نوری را شیخ صادق خلخالی راه نداده بود که برای شفاعت برود به حضور رهبر انقلاب. او جز اولین گروه هائی بود که در برابر جوحه اعدام قرار گرفت. به عدل و انصاف نبود اما چنان که خود خواسته بود به فرمان انقلاب و برای پیروزی انقلاب باید صورت می گرفت. منتهی این انقلاب را شاه نکرد. شاه این کاره نبود. چنان که توصیه آزمون را هم نشنید. و چند دقیقه بعد وقتی رییس ساواک، تیمسار ناصر مقدم گفت اگر قرار بر اعدام باشد اول از همه خود شما، و حضار خندیدند، شاه چهره در هم کشید که موقع شوخی و خنده نیست مملکت در خطرست. الان هم نه موقع شوخی و خنده است و نه موقع تملق بی پروا.
بهترست آقای نوروزی کمی احتیاط کند.

دکتر « مسعود علی محمدی »

دولت جمهوری اسلامی ایران، با محکوم کردن ترور« مسعود علی‌محمدی»، آن را به عوامل داخلی آمریکا واسراییل نسبت داد. سخنگوی وزارت خارجه آمریکا، این اتهام را مضحک و بی‌معنی خواند و وزیر صنایع اسراییل، آن را نادرست نامید.

«مسعود علی‌محمدی»، استاد فیزیک دانشگاه تهران، صبح روز ۲۲ دیماه در اثر انفجار بمبی در حوالی خانه‌اش در قیطریه تهران کشته شد. دادستان تهران در نخستین واکنش‌ها، از احتمال قوی دست داشتن سرویس‌های موساد و سیا و عوامل آنها در این ترور گفت. « رامین میهمانپرست»، سخنگوی وزارت‌خارجه ایران نیز "عوامل صهیونیستی و مزدوران آمریکا" را مسئول این "رخداد تروریستی" معرفی کرد. آقای میهمانپرست یادآوری کرد که حذف ظاهری دانشمندان اتمی کشورها، مانع از فرآیند علمی و تکنولوژیک نمی‌شود.

«آقای علی‌محمدی» که برخی خبرگزاری‌های ایرانی از او به‌عنوان "دانشمند ارشد هسته‌ای" نام برده‌اند، دکترای فیزیک از دانشگاه صنعتی شریف داشت و عضو پژوهشکده دانش‌های بنیادین ایران بود. سایت "جرس"، امروز اعلام کرد که دکتر «علی ‌محمدی» از هواداران جنبش سبز و از استادانی بود که دو روز پیش از انتخابات، از نامزدی «میرحسین موسوی »حمایت کردند. اما دکتر« علی مقاری»، رییس پردیس علوم دانشگاه تهران در واکنش به کشته شدن دکتر «علی محمدی»، تاکید کرد که وی چهره‌ای شاخص و جهانی بود اما در زمینه سیاست، فعالیتی نداشت.

واکنش اسراییل و آمریکا

«مارک تونر»، سخنگوی وزارت‌خارجه آمریکا در پاسخ به اتهام دخالت آمریکا در انفجار منطقه قیطریه، آن را مضحک و بی‌معنی خواند.

«بنیامین بن الیعز»ر، وزیر صنایع اسراییل نیز اتهام دخالت کشورش در قتل دکتر «علی‌محمدی» را نادرست خواند.

از دیگرسو، خبرگزاری نیمه رسمی فارس مدعی شد که "انجمن پادشاهی ایران" در این رویداد دست داشته و بیانیه‌ای در این زمینه صادر کرده است. این انجمن در واکنش به این خبر و با انتشار اطلاعیه‌ای در شبکه اینترنت، دخالت خود در این انفجار را تکذیب کرد و در مقابل، "سازمان اطلاعات جمهوری اسلامی" را مسئول "شبیه‌سازی" وب سایت خود و صدور اطلاعیه به نام این انجمن معرفی نمود.

فرضیه‌ها و اتهام‌های تازه

وب‌سایت شبکه تلویزیونی العربیه، از قبول مسئولیت گروهی ناشناخته در این اقدام خبر داده است. به گزارش العربیه، گروهی به نام "جبهه آزادی ایران" با ارسال بیانیه‌ای به "العربیه نت"، ترور «مسعود علی‌محمدی» را بر عهده گرفته‌اند. مقتول در این بیانیه، متهم به همکاری اطلاعاتی با نیروهای انتظامی و دادن نام استادان و دانشجویانی شده که در راهپیمایی‌های اعتراضی شرکت کرده بودند.

سایت «تابناک» نیز گزارشی از دخالت‌های اسراییل در ناکام گذاشتن پروژه‌های اتمی کشورهای عربی و قتل چند دانشمند هسته‌ای مصری، سوری و عراقی منتشر کرده است. سرویس بین‌الملل سایت تابناک، اسراییل را تنها رژیمی در دنیا دانسته که برای عفیم گذاشتن طرح‌های استراتژیک کشورهای اسلامی و عربی، به ترور فیزیکی عناصر این طرح‌ها رو می‌آورد و در این راه، از نیروهای بومی نیز سود می‌برد.

سایت تابناک از شباهت عملیات ترور پرفسور« مسعود علی‌محمدی» و «عماد مغنیه» رهبر نظامی حزب‌الله لبنان در سوریه نیز نوشته و "عناصر منافقین" را بازوان اجرایی ترورهای اسراییل در داخل خوانده است.

دوشنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۸

وقتی احمدی نژاد، برای شنیدن حرفهای آقای خامنه ای وقت ندارد!

اين پست از وبلاگ « اوتوپيا » انتخاب شده است
آقای خامنه ای در دیدار بامردم قم گفته: "...حركت عظیم مردم در 9 دی ماه حجت را بر مسئولین تمام كرد.اگر صدها بار برای نعمت هوشیاری این ملت، سجده شكر بجا آورده شود، باز هم كم است ... حضور مردم در صحنه بزرگترین ثروت و پشتوانه نظام است".

او تبلیغات غلط و مغرضانه رسانه های بیگانه درباره حكومتی بودن راهپیمایی عظیم نهم دی را رد کرده و در همانجا افزوده:" آنها با این گونه تبلیغات، ناخواسته به قدرت مردمی جمهوری اسلامی اعتراف می كنند چرا كه هیچ حكومتی در جهان قادر نیست ظرف 2 روز چنین بسیج عظیم ملی را انجام دهد و دهها میلیون نفر را به خیابانها بكشاند.

از آنطرف احمدی نژاد، که معمولا برای شنیدن حرفهای آقای خامنه ای، جهت هماهنگ کردن سیاستها و سخنرانیها، وقت ندارد، از "ضرغام تی وی" و ۸۰ کانال رادیویی و تلویزیونی سراسری و استانی اش تشکر کرده که نقش پررنگی در "خلق حماسه ۹ دی" داشته است. خبرگزاری "ضرغام تی وی" (سابقا واحد مرکزی خبر) در گزارش خود آورده است: " رئیس جمهور در این جلسه از اقدامات موثر رسانه ملی در خلق حماسه نهم دی ماه نیز تقدیر کرد!

این تناقض اشکار به وضوح چهره حکومتی و دولتی راهپیماییهای ۹ دی را نشان میدهد. امری که البته کسی شکی در آن ندارد. البته حرف آقای خامنه ای از زاویه دیگری می تواند درست باشد و دلیلی برای دولتی نبودن راهپیمایی حامیان دولت. چرا که اساسا "ضرغام تی وی" یک موسسه خصوصی است و آنها به عنوان یک موسسه خصوصی آزادند هر گونه که مایلند برای حامیان خود برنامه سازی کنند. مخالفان هم حقی در آن ندارند جز پرداخت مالیات برای تامین هزینه هایش! البته بخشی از هزینه های "ضرغام تی وی" از پول نفت تامین می شود که طبعا مخالفان حکومت، هیچ سهمی در پول آن ندارند! سهم مخالفان حکومت هم طبیعتا مرگ، تبعید، شکنجه، کهریزک و ... است.

سبزها زورآزمایی خیابانی است، اما تجمع حامیان دولت حماسه عظیم و ماندگار تاریخی!

یکشنبه، دی ۲۰، ۱۳۸۸

سعيد مرتضوي

گزارش کمیته‌ی ویژه‌ی مجلس در مورد وضعیت بازداشت‌شدگان پس از انتخابات تقدیم مجلس شد. در این گزارش مسئولیت انتقال بازداشت‌شدگان به کهریزک بر عهده‌ی سعید مرتضوی، دادستان وقت، گذاشته و هر گونه آزار جنسی تکذیب شده است.
سعید مرتضوی که امروز متهم شماره یک پرونده کهریزک است، در فروردین ۸۳ از سوی رئیس قوه‌‌ی قضاییه وقت جمهوری اسلامی به عنوان مدیر نمونه‌ی سال ۸۲ کشور لوح تقدیر و جایزه گرفت. همان كه به تدبير و سفارش او مردم ايران از « خبر » و « اطلاع رساني آزاد» و « آزادي بيان» به دليل « توقيف فله اي مطبوعات » محروم شدند.
گزارش امروز مجلس شوراي اسلامي كه «مهدي كروبي » و « مير حسين موسوي » را به عنوان مسئول ناآرامي هاي پس از انتخابات ، به دليل اعتراض به نتايج اعلام شده معرفي كرد، در شرايطي تهيه و تنظيم شده است كه اكثر افرادي كه از بازداشتگاه « كهريزك » به اوين منتقل شده اند؛ در مقابل اعلام شفاف و صادقانه همه واقعيت بر جان خود بيم داشته اند.چرا كه طي اين مدت متهم اصلي و رديف اول اين جنايت توسط رييس جديد قوه قضاييه ارتقا پست و مقام يافت.
از طرف ديگر با توجه به جو غالب نگاه سياسي متمايل به دولت حاكم بر تمام دستگاههاي اجرايي و نظارتي ، عملا دست تهيه كنندگان گزارش، براي تهيه گزارشي شفاف و نزديك به واقعيت بسته بوده است.
تلاش تهيه كنندگان گزارش منجر به تهيه گزارشي شده است كه در نهايت يك گزارش خنثي مي باشد.
اگرچه « جنبش سبز ايران » به طور كامل براي دستيابي به آرمانهاي خود چشم اميدي به « و كيل الدوله ها » ندارد و بارها وبارها طي چهار پنج سال گذشته، نمايندگان مجلس دوره هفتم و هشتم نشان داده اند كه تنها چيزي كه دغدغه آنها نيست؛ حقوق موكلينشان است، اما به هر حال همين آمدن نام سوگلي چند سال اخير نظام آقاي « سعيد مرتضوي » به عنوان متم رديف اول در گزارش غنيمت است.
اما شايسته است حضرات به خاطر داشته باشند كه چرخ بازيگر از اين سوگلي ها بسيار داشته است.
و زماني نه چندان دور « سعيد اسلامي » يا همان « سعيد امامي » سوگلي بعضي از سران نظام بود.

شنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۸

دو نيمه دادكان و روزنامه « بهار »

روزنامه « بهار » دوباره آمد . واين خبر خوبي بود. روز چهارشنبه شماره پنجم اين روزنامه منتشر شد و من براي تبرك و تيمن يك شمار ه از آن را خريدم. شايسته تقدير است انتخاب نويسندگاني كه حرمت « قلم » و قداست « كلمه » را مي شناسند و نگاه شان ، حد اقل در همين تك شماره اي كه من خواندم ، نگاهي دقيق و به دور از قضاوتهاي سطحي و شتابزده است. در ستون اصلي اين شماره نوشته اي ارزشمند بود به قلم «هيوا يوسفي ».ارزشمند و ذي قيمتي بودن اطلاعات و نگاه نويسند باعث شد تا آنرا با كمي دخل و تصرف و حذف اينجا منعكس نمايم.
«دو نيمه دادكان»
.......
« دادكان » در سال 1381 فدراسيون فوتبال را در شرايطي از « محسن صفايي فراهاني » تحويل گرفت كه پس از انقلاب براي اولين بار اين مجموعه داراي نظم و برنامه ريزي شده بود.براي اولين بار كميته هاي مختلف با وظايف مشخص در فدراسيون تعريف شده بودند.
با وجودكارشكني هاي زياد و مخالفتهاي سرسختانه، ليگ برتر فوتبال ايران در فضايي پر از ترديد با آيين نامه اي مشخص كارش را آغاز كرده بود.
باشگاهها كه معروف ترين و پر طرفدارترين شان هم پيش از آن تاريخ، چيزي جز 20بازيكن، چند مربي و يك مدير نبودند، بر اساس آيين نامه ليگ موظف شده بودندكه با سرعت داراي حداقل استانداردهاي بين المللي شوند.آيين نامه ليگ ْآنها را موظف كرده بود، بعد از مدت زماني مشخص – شايد پنج سال –ورزشگاه خانگي براي انجام بازي هايشان داشته باشند.تيم هاي نوجوانان و جوانان و اميد داشته باشند.
بر اساس همين آيين نامه ليگ، باشگاهها بايد در فرجه زماني تعيين شده به موسسه تجاري تبديل مي شدند، كه تراز ملي روشن و شفاف داشته باشند.
در همين فدراسيون فوتبال « صفايي فراهاني » بود كه اولين قدم ها به سوي استفاده از علم روز فوتبال برداشته شد. مربيان جوان زيادي به كلاسهاي مربيگري خارج از ايران فرستاده شدند. تعدادكلاسهاي برگزار شده براي مربيان و داوران در كشور به شكلي باور نكردني بالا رفت. مدارس فوتبال و پروژه هاي استعداد يابي در بيشتر مناطق و استانها جان گرفت.
پس از پيروزي انقلاب براي اولين بار ايران ميزباني مسابقات جوانان آسيا را گرفت.
در يك سال تيم نوجوانان و جوانان به جام جهاني صعود كردند.تيم اميد – كه البته آقاي « دادكان » افتخارش را به نام فدراسيون خودش زد – در دوره فدراسيون مهندس « صفايي فراهاني » قهرمان بازيهاي آسيايي شد. چهار سال قبل از آن هم ايران بي دردسر قهرمان بازيهاي آسيايي شده بود.يادآوري همه اين موفقيت ها ضروري است تا همه بدانند آقاي « محمد دادكان »در سال 1381چگونه فدراسيوني را تحويل گرفت. به تاييد خود « دادكان »، او فدراسيوني را كه به جام جهاني هم صعود نكرده و به تبع آن از پاداش چند ميليارد توماني بي نصيب مانده بود، با سه _3 ميليارد تومان دارايي تحويل گرفت.
در برنامه دوشنبه شب «نود» « عادل فردوسي پور » به بخشهايي از مشكلات مديريتي فدراسيون فوتبال در زمان دادكان اشاره كرد. اما شايد بنا بر ملاحظاتي، بيتفاوت از كنار بسياري ديگر از مشكلات آنزمان گذشت تا لابد او بتواند در آرامش وضع موجود را نقد مند.
« فردوسي پور » به « دادكان » كه تاكيد داشت؛ در فدراسيون او تنها يك نفر حرف مي زد، يا دآوري نكرد كه آقاي « غلامحسين زمان آبادي »، سخنگوي وقت زمان فدراسيون فوتبال چگونه با انتقادهاي بي پايانش از مربيگري « برانكو ايوانكويچ »، آرامش را از از تيم ملي گرفته بود.
به او ياد آوري نكرد كه، هر روز و هر هفته چه چالشي با روزنامه داشت و كار را به جايي رسانه بود كه فقط تعداد معدودي از آدم ها بر اساس معيارهاي فدراسيون، حق انتقاد از تيم ملي را داشتند......
در دوره آقاي « دادكان »، سايت فدراسيون فوتبال قسمت جداگانه اي براي پاسخ گويي به رسانه ها داشت كه در داخل آن روزنامه ها تفكيت شده بودند و با ادبياتي سخيف براي هر كدام از آنها پاسخ هاي تند نوشته مي شد.
« دادكان » قهرمان امروز بخشي از جامعه، مقبوليتش را مديون فضاي پر از انتقادي است كه بر فضاي مديريت ورزش كشور{ساير مديريتها هم } حاكم شده است. اين همه داستان است و گرنه كيست كه فراموش كرده باشد كه در زمان رياست او بر فدراسيون، تيم اميد شرمسارانه از مقدماتي بازيهاي المپيك كنار رفت؟تيم نوجوانان و جوانان به موفقيتي نرسيد؟ براي اولين و آخرين بار فوتسال ايران قهرماني آسيا را از دست داد؟ تيم هاي باشگاهي ايران از رقابت با حريفان آسيايي ناتوان ماندند؟توجه به زير ساختهاي ايجاد شده در فدراسيون قبلي كم شد؟ تلاش براي گرفتن ميزباني بازيهاي بين المللي عقيم ماند؟ و هرچه بودو نبوددر تيم ملي بزرگسالان خلاصه شد؟
با اين همه بايد پذيرفت كه جداي از انتقاد به دفاع مطلق آقاي « دادكان » از كارنامه خود، حضور وي در برنامه 90 و نقد كارشناسي وضع موجود ورزش، آن هم با شجاعت و صراحت لهجه كه شايسته تقدير است؛ شايد به همين دليل است كه امروز، بسياري بي توجه به عملكرد خود او از سخنان انتقاديش در 90 ستايش مي كنند.
{ در حقيقت مدالي كه آقاي « دادكان » به گرفتن آن از دست « خاتمي » افتخار مي كرد، شايسته زينت سينه مهندس « محسن صفايي فراهاني » بوده است.}

پنجشنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۸

شهروندي

من زماني كارمند بانك بودم و تحويلدار يا همان كسي كه مسوول شمارش پولهاي مشتريان است.پروسه شمارش تك به تك يا به اصطلاح دانه به دانه هر اسكناس در زمان ناصر الدين شاه قاجار هم كل وقت سريع ترين كارمند پول شمار را براي شمارش پول يك مشتري به خود اختصاص مي داد.به همين دليل شمارش تك تك و وارسي دانه به دانه اسكناسها در هيچ نظام پولي در دنيا مرسوم ومعمول نيست.
در اينكه تمام سرمايه هاي فرهنگي كشور به نوعي طي سالهاي گذشته به نوعي به هدر رفته و به هيچ عنوان صرف آموزش زندگي « شهروندي » و اگاهي از مجموعه حقوق و تكاليف « شهروندي » ايرانيان نشده است، شكي نيست.
سالهاست اغلب كشورهاي متمدن در سايه چنين آموزش و آگاهي بخشيهايي شهروندان خود را آگاه نموده اند كه فرايند چاپ اسكناسهاي جديد براي نظام اقتصادي هزينه بردار است. بنابراين مردم آگاهانه از اسكناسها مواظبت مي نمايند و از نوشتن روي آن و پاره كردن آن اجتناب مي نمايند.از طرف ديگر نظر به اينكه جابجايي پول عموما و اسكناس خصوصا ، يكي از بزرگترين عوامل انتقال ويروس و بيماري مي باشد، سالهاست پروژه « پول الكترونيك » در قالب كارتهاي الكترونيكي كار جابه جايي پول و اعتبار را در كشورهاي بزرگ دنيا انجام مي دهد.
ايجاد شرايط و بسترهاي مدني براي اعتراض به بعضي سياستهاي جاري در يك كشور، قسمتي از حقوق اساسي شهرو ندان است و وقتي دولت نسبت به تكليف خود در اين زمينه غفلت نمايد، خواسته يا ناخواسته زمينه را براي نافرماني مدني – نوشتن روي اسكناس - و تخلف از تكاليف شهروندي در كشور فراهم مي شود.
يك مسئله ديگر اينكه؛ پروژه تعويض يا حذف نوع خاصي از اسكناس از چرخه سازمان پولي كشور، با برنامه اي مشخص و حساب شده، حد اقل يك سال زمان نياز دارد.
در چنين شرايطي شنيدم اينروزها دولت پروژه حذف پولهايي كه روي آنها نوشته شده را از چرخه نظام پولي كشور با سرعت قابل توجهي در دستور كار قرار داده و ظاهرا زمان آن هم به پايان رسيده است.
چنانچه لازم آيد اين پروژه عملي شود – كه با اين شتابزدگي غير ممكن است – در آينده اي نزديك شاهد صفهاي طولاني مشتريان جلو بانكها خواهيم بود. از طرف ديگر موج شديد نارضايتي در تمام مردم و شهروندان را به همراه خواهد داشت.
ونكته آخر اينكه ، البته من امروز ديگر كارمند بانك نيستم و با لطف « خاتمي » از بانك اخراج شده ام . اما اگر مشكلي برايتان پيش آمد به خدا كارمندان مظلوم بانك مقصر نيستند.

حسينيان استعفا داد

حجت‌الاسلام حسينيان نماينده مردم تهران در مجلس در نامه‌اي به هيئت رئيسه مجلس خواستار استعفا از نمايندگي شد.

به گزارش خبرگزاري فارس، حجت‌الاسلام روح الله حسينيان نماينده تهران در نامه‌اي به هيئت رئيسه مجلس كه يك نسخه آن در اختيار خبرنگار پارلماني فارس قرار داده شده، تقاضاي استعفا كرده است كه متن كامل نامه وي به شرح زير است:

با عرض سلام؛ چنانچه بيشتر دوستان مطلع هستند، اينجانب نزديك به دوازده سال است كم و بيش در حال مبارزه با جريان انحرافي به اصطلاح‌ اصلاح‌طلبان هستيم. خداوند خود مي‌داند كه چه ظلم ها، فشارها، تهمت‌ها، توهين‌ها و تحقيرها را از اين جماعت شنيدم و ديدم. در اين ميان نصحيت‌ها و زخم‌ زبان‌هاي دوستان را با همه تلخي‌هايش به جان خريديم؛ اما به ياري خداوند كه همه انگيزه‌ام او بوده هرگز احساس ضعف و ناتواني نكردم؛ بلكه هرگاه حملات اين جماعت بيشتر مي‌شد احساس نشاط مي‌كردم. اما امروز بيش از هر زماني احساس دلشكستگي و سرخوردگي مي‌كنم.

امروز خود را ناتوان‌تر از هميشه مي‌يابم. هر اقدامي آغاز كرديم با رقابت پيچيده پارلمان تاريست‌هاي حرفه‌اي نقش بر آب شد. جناح اصلاح‌طلب نزد رئيس عزيزتر و ارزشي‌تر شدند و هر روز ما مطرودتر و بي‌خاصيت‌تر. من خود را موجودي شكسته خورده و سرخورده مي‌بينم وقتي مي‌بنيم رياست كميته دفاع مجلس يكي از فتنه‌گراني است كه از بانيان اتهام تقلب در انتخابات بود. وقتي مي‌بينم مجلس اصولگرا نماينده‌اي را براي اين كميته انتخاب مي‌كند كه تا ديروز علناً از يكي از سران فتنه دفاع مي‌كرد و يك روز از عمرش را در راه مبارزه نگذرانده و تنها با تاجران كويتي مي‌نشيند و برمي‌خيزد و رسالتش توزيع آدامس در بين نمايندگان است.

امروز مي‌بينيم ده‌ها نشريه با حمايت بيت‌المال تمام ارزش‌هاي اخلاقي و سياسي امت حزب‌الله را زير ضربات خود گرفته‌اند. وقتي از ريشه‌ اينها تحقيق مي‌شود مي‌بينيم هر دسته‌اي از اينها از دفتر يكي از مسئولان جمهوري اسلامي سيراب مي‌گردند.

امروز مردمي كه دنبال صد هزار تومان وام مي‌گردند ناگهان چشم باز مي‌كنند ده‌ها ميليون تومان بيت‌المال به جيب هنرپيشه‌هايي مي‌ريزد كه نه دل در گرو اسلام دارند و نه در گرو حتي اين كشور و بدتر ناگهان تصوير آنها را در كنار هم بايد شاهد باشيم و هيچ‌كس هم اخم نكند؟ چرا مأيوس و سرخورده نباشم.


امروز بسيج و نيروهاي انتظامي كه در جريان فتنه‌هاي اخير در خط مقدم عليه مزدوران آمريكايي مي‌جنگيدند تا از امنيت مردم دفاع كنند به بهانه‌ تخلف چند نفر (كه بايد هم برخورد شود) اينان با تمام وجود مورد تحقير و ظلم دادگاه‌هاي نظامي قرار مي‌گيرند، تمام بدنه تحت تعقيب قرار مي‌گيرند.

فرماندهان مورد اذيت و توهين قرار مي‌گيرند؛ ولي هيچ كس دفاعي نمي‌كند و هيچ‌كس نمي‌پرسد نيرويي كه مي‌خواهد از امنيت مردم و اركان نظام دفاع كند با اين روحيه زخم خورده چگونه و چرا؟

من خود را سرخورده و شكست خورده مي‌بنيم كه كساني در دفاتر مسئولان نظام جمهوري اسلامي حاكم شده‌اند كه 180 درجه با رهبري نظام زاويه دارند. چرا احساس يأس و شكست نكنم كه با همه فداكاري اين مردم معتقد و ولايتي در اين نظام كساني نصب مي‌شوند كه تا ثريا فاصله با رهبري نظام دارند كساني كه در اين فتنه تا جايي كه احساس ترس نكردند از حريف حمايت كردند.

من نمي‌دانم اگر به كارگيري اين افراد چند چهره به مصلحت مي‌باشد آيا سرخورده شدن صدها مانند من هم مصلحت اين نظام است؟

البته مي‌دانم كه همه براي نصب اين افراد توجيهي دارند و ادله و مباني؛ اما بايد به من حق بدهند كه آنان خضرند و من موسي، بسياري از تصميمات را نمي‌فهمم، بسياري از رفتارها را سوراخ كردن كشتي انقلاب مي‌دانم، بسياري از الطاف كريمانه به منافقان را ساختن جدار بر مردمي بي‌معرفت مي‌دانم كه از لقمه‌‌اي بر گرسنگان راه كوتاهي كردند. بسياري از شخصيت‌كشي‌ها را قتل بي‌گناهان مي‌دانم.

اعتراف مي‌كنم كه اشكال از من و بي‌عمقي من است به همين جهت اين حق را به خضر نبي مي‌دهم كه مرا از خود براند و به همين جهت من به آنها حق مي‌دهم تا به من بگويند: «اَلَم اقُل لكَ انّك لن تستطيعَ معي صبراً» و باز بر سرم فرياد زنند‌ «هذا فراقٌ بيني و بينك».

من يك ظاهرگرا هستم فقط اين را مي‌دانم كه طبق قانون اساسي در مجلس سوگند خورده‌ام و هم‌صدا با ديگر نمايندگان تكرار كرده‌ام كه «من در برابر قرآن مجيد به خداي قادر متعال ياد مي‌كنم و با تكيه بر شرف انساني خويش تعهد مي‌نمايم كه پاسدار حريم اسلام و نگهبان دستاوردهاي انقلاب اسلامي ملت ايران و مباني جمهوري اسلامي باشم.» ولي مي‌بينيم تجربه اين مدت به من نشان داده است كه قادر به وفاداري به اين سوگند نيستم.

مطمئن هستم كه با مرگ سياسي يا جسماني حقيري مانند من نه بر دامن كبريايي ولايت گردي خواهد نشست نه از روند انقلاب خواهد كاست و مطمئن هستم يأس و سرخوردگي اين بنده حقير در روحيه حتي يك نفر هم تأثير نخواهد پذيرفت. اين سيل خروشان هم‌چنان به پيش خواهد رفت و آنچه نابود خواهد شد درماندگان و خستگان و فرسودگان خواهند بود.

از طرفي مي‌دانم كه كينه‌توزان از اين به بعد تحليل‌ها خواهند كرد و خواهند گفت نتيجه تندي و افراط همين است. بگذاريد تا هر كس هرچه مي‌خواهد قضاوت كند. قضاوت‌ نهايي با خداوندي است كه بر همه دلها آگاه است و انگيزه‌ها را بهتر از همه ما مي‌داند و به عدل و انصاف حكم خواهد راند.

آنچه كه بايد بدانند اين است كه من لحظه‌اي از گذشته خود پشيمان نيستم و از آنچه با من شده است راضي به رضاي اويم چون همه آنها «بعين‌الله» بوده است.

در پايان از امت حزب‌الله و به خصوص مردم تهران كه به اينجانب رأي داده بودند عذرخواهي مي‌كنم. من قول داده بودم كه به شما خدمت كنم و حال خود را ناتوان از خدمت مي‌دانم. اميد است كه در دو سال آينده فردي انتخاب شود كه بتواند خدمتگزار شما ملت خدايي باشد.

بسيار فكر كردم بسيار دعا كردم و از خداوند خواستم تا راهي براي خروج از بن‌بست به من نشان دهد: اما خود را همچنان در مقابل هزاران سؤال امت حزب‌الله بي‌جواب مي‌دانم. خداوند تنها يك راه را به من نشان داد و آن گوشه‌گيري و عزلت‌ البته «لاتَدري لعلّ اللهَ يُحْدِثٌ بعد ذلك امراً»

بدينوسيله رسماً استعفاي خود را از نمايندگي مجلس شوراي اسلامي خدمت هيئت رئيسه محترم اعلام مي‌دارم.
با آروزي طول عمر رهبر عزيز
دولت به كام باد
روح‌الله حسينيان»


گفتني است بر اساس آئين‌نامه داخللي مجلس هر نماينده كه اعتبارنامه او به تصويب رسيده است مي‏تواند از مقام نمايندگي استعفاء دهد. پذيرش استعفاء موكول به تصويب مجلس است.

همچنين نماينده تقاضاي استعفاء مدلّل خود را به عنوان رئيس مجلس مي‏نويسد و رئيس مجلس آن را در اولين جلسه علني و بدون قرائت متن، اعلام و در دستور كار هفته بعد مي‏گذارد. نماينده مي‏تواند قبل از شروع بررسي در مجلس تقاضاي استعفاء خويش را مسترد دارد.

بررسي تقاضاي استعفاء بدين ترتيب خواهد بود كه ابتدا تقاضاي استعفاء قرائت شده و سپس شخص متقاضي استعفاء يا نماينده ديگري به تعيين او تقاضاي دفاع خواهد نمود. مدت قرائت تقاضاي استعفاء و توضيح نماينده متقاضي استعفاء حداكثر نيم ساعت است. مخالف يا مخالفين نيز حداكثر نيم ساعت مي‏توانند صحبت كنند و پس از آن رأي‏گيري به عمل مي‏آيد. در صورت تصويب تقاضاي استعفاء مراتب از طريق هيأت رئيسه به وزارت كشور اعلام مي‏شود تا طبق قانون انتخابات اقدام نمايد.

شنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۸

نامه به نمایندگان مجلس

ربنا اصرف عنا عذاب جهنم ان عذابها کان قراما. انها ساءت مستقرا و مقاما (فرقان 65و66)

نمایندگام محترم مجلس شورای اسلامی !

با سلام و به قول دوستی بی عرض ادب که کدامیک از شما لیاقت ادب دارید که در این وانفسای رحم! شمشیر خشمتان برنده تر از مهربانی است؟ و آنرا که خشم فرمانده و راهبر است همان به که توقع ادب هم از اهالی خشم داشته باشد.آنگونه که اهالی خشم بر فرزندان حضرت ابی عبداله مورد ادب خشمگینانه اعوان و انصار «مختار سقفی» قرار گرفتند . به قولی : احسن تادیبی.

و دور نیست که تک تک حضرات نیز به همین شمشیری که خود بر ملت و مجموعه منتخبین خود آخته اید ادب شوید.لطفا ملا نقطی ها ایراد نگیرند و اهالی محترم کوچه« توهم توطئه» مرا به فتنه انگیزی متهم نکنند که آنچه من می نویسم اولا قانونمندی نانوشته طبیعت است و ثانیا گفته و نوشته حدیث متواتر صادره از بنده برگزیده خدا «محمد مصطفی» (ص) است که :«ملک با کفر می ماند و با ظلم نه» .

حضرات!

آب از آسیابی که شما را کفن پوشان از روی صندلیهای گرم مجلس به خیابانهای سرد تهران کشاند،افتاد اما خون گرمی که از رگهای «ندا»و « سهراب » و « محسن » و ...در طلیعه جنبش سبز ایران بر زمین ریخته شده بود و امروز از قلب « سید علی موسوی حبیبی» و... سنگفرش خیابانهای تهران را سرخ گونه کرد؛ هنوز گرم است و تا ابد نیز در رگهای غیرت خواهد جوشید و گرم خواهد ماند.

اما آب از سر شما گذشت.و روسیاهی نه به زغال که به روی سیاه شما ماند- فرقی نمی کند اقلیت و اکثریت – که با سکوت سردتان خون غیرت را در رگهای مجلسی که می باید خانه ملت باشد وخیانتخانه بر علیه ملت و له دولت شد،به سردی نشاندید.تاریخ وکالت و نمایندگی خیانت پیشه تر از شما را سراغ نخواهد گرفت.

از شش ماه پیش خیابانهای ایران از خون صدها نفر دختر و پسر و پیر و جوان،که هرکدام نقشی در انتخاب یک نفر از شما برای دفاع ازحقوق شهروندی و انسانیش داشت رنگین و رنگین تر می شود،اما هیچکس صدای نطق اعتراضی شما را بر ریخته شدن این خونها از تریبون مجلس نشنید.گویی که لالمونی مصلحت گرفته اید.هیچ خبری دال بر احضار وزیر، فرمانده، یا مسئولی به مجلس برای پاسخ به اتفاقات افتاده به سمع منتخبین شما نرسید استیضاح که امری بود علی حده. شش ماه است که هر از گاهی به بها نه ای واهی سرمایه ناچیز این ملت آنهم در سال « اصلاح الگوی مصرف » صرف بریز و بپاشهای تبلیغاتی برای توجیه و سرپوش نهادن بربی کفایتی مجموعه دولت نهم و در ادامه مجموعه دولت کودتا می شود و دهانهای شما گویی « تار عنکبوت » گرفته است

انگاه فریادوااسلامای شما بر پاره شدن عکس پدر بزرگ امت اسلام حضرت «روح اله خمینی»بلند می شود.و این نشانه نهایت بی اطلاعی شما از اسلام و تاریخ اسلام است.اصلا برای آنکه در این پیکار نابخردانه کوس رسوایی و بی خردی و بی اطلایی خود را اینچنین محکم نکوبید و صدای بی آبروییتان عالم و آدم را فرا نگیرد؛ هیچ نیازی به داشتن تحصیلات حوزوی و تدریس خارج فقه و اصول و تخصص در تاریخ اسلام نبود.کافی بود در کودکی که پای منبر می رفت بحث مربوط به «جنگ صفین »و قرآن بر سر نیزه کردن « عمربن العاص » را خوب گوش می کردید.آیا مولی علی نفرمود شمشیر بر قرانها فرود آورید و فرود نیاوردندکه نقش قلم و مرکب را قرآن پنداشتند و بر مولای آزادگان و قرآن ناطق « مولی علی » شمشیر کشیدند؟و امروز شما برای دفاع از تصویر عکس حضرت امام شمشیر بر تفکر او می کشید؟باور کنید اگر شما نمایندگان مجلس زمان « مولی علی» هم بودید بلافاصله بعد از این واقعه تشکیل جلسه اضطراری می دادید و با طرحی به قید دست کم هزار فوریت از قوه قضایی خواستار تنبیه العیاذ باله « امیر المومنین» به علت اهانت به قران می شدید.راستی «عمربن عاص»ی که عکس حضرت امام را پاره کرد هنوز شناخته نشده است؟

تعداد قابل توجهی از نمایندگان سربلند مجلس شورای اسلامی دوره «ششم» از شش ماه پیش در سیاهچال اوین در بندند و این به آن دلیل است که وفتی نتوانستند از ابزار موجود برای دفاع از حقوق موکلینشان استفاده کنند دست به ابتکار زیبایی زده و دسته جمعی استعفا دادنند و امروز تاوان همان استعفا را پس می دهند. اما مطمئن هستید و هستند که تنگی و تاریکی قبر بسیار تنگتر و تاریک تر از سیاهچال اوین است. علی المدبر فتامل. یا علی

علی مصلحی88/10/12 استراباد