پنجشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۹۰

سفرهای خانوادگی خاتمی به سازمان ملل و سکوت رسانه‌ها

یادم هست همون سال اولی که «خاتمی» رفته بود سازمان ملل و طرح موسوم به «گفتگوی تمدن‌ها» رو هم اعلام کرد و توجه خاصی هم به آن نشد، نوه پسری خودش را با خودش برده بود سازمان ملل. اون موقع همه رسانه‌هایی که اینروز‌ها به دکتر «احمدی‌نژاد» ریس‌جمهور ساده‌زیست و عدالت طلب گیر بی‌خودی داده‌اند، خفه قون گرفته بودند.
 سال دوم که رفت، پسر دوم و نوزاد کوچکش رو هم با خودش برده بود. یادمه روزنامه «شلمچه» که بعد‌ها لغو امتیاز شد و به جاش مجوز هفته‌نامه «جبهه» رو گرفت، اون روز‌ها اصلا کاری به این‌ کارا نداشت و همه حواسش به این بود که چرا هنگام سخنرانی «خاتمی» هیئت‌های نمایندگی اکثر کشورهای دنیا سالن سازمان ملل را خالی کرده‌اند و او فقط برای صندلی‌های خالی سخن گفته و... یادم هست روزنامه «رسالت» اون روز‌ها تیتر زده بود: 
 «سخنرانی برای صندلی‌های خالی»
خلاصه به همه چیز سفرهای «خاتمی» کار داشتند، الا اینکه تو هر سفر یه عالمه زن و بچه و نوه و عروس و داماد با خودش به آمریکا می‌برد و تازه هیئت همراهش هم گاهی به ۴۰۰ نفر می‌رسید که هیچکدام هم نه تنها از سیاست خارجی ذره‌ای سر درنمی‌آوردند، بلکه صحبت کردن به زبان مادریشان هم ناقص بود، زبان انگلیسی که زبان بین‌المللی هست و دیگر زبان‌ها پیش کش. 
حالا همه آن‌ها که هشت سال که «خاتمی» سالی چندبار به اجلاس سازمان ملل می‌رفت، خواب بودند، یکبار که آقای «احمدی‌نژاد» ریس‌جمهور عدالت‌خواه، ساده زیست و مردمی، یکی دوتا از اعضای خانواده‌اش که متخصص امور سیاسی و دیپلماتیک هستند، و فرزند خردسالش را هم ناچارا همراه خود برای اجرای اهداف ویژه به آمریکا برده، چرتشان پاره شده و سر و صدا راه انداخته‌اند که‌ ای داد!‌ ای بیداد! چه نشسته‌اید که آقای «احمدی‌نژاد» با پول مردم به ماه عسل خانوادگی رفته و چه کرده و چه نکرده و.... انگار که آقای «احمدی‌نژاد» هم مثل «خاتمی» است که پول مردم را بخورد و آب هم روش.
نه خیر جانم مردم ما خودشان مردم‌داری آقای «احمدی‌نژاد» و احترام به سرمایه‌هایشان را سر هر ماه با دریافت یارانه نقدی، و آرامش را با سکونت در مسکن مهر، و تامین آینده‌ نوزادش را با طرح تامین آتیه نوزدان، و صد‌ها و هزار‌ها طرح ارزشمند دیگر از نزدیک لمس و درک می‌کنند و فریب بوق‌های تبلیغاتی بی‌بی‌سی و صدای امریکا را نخواهند خورد. تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.
مرگ بر ضد ولایت فقیه
درود بر رزمندگان اسلام‌
سلام بر شهیدان

دوشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۹۰

حکایت شعر «عرفی‌شیرازی» و صله نگرفته از مولی‌علی

معروف‌است که «عرفی‌شرازی» شعر معروف را در وصف بارگاه حضرت علی سروده بود و بار‌ها می‌خواند و می‌گفت؛ من صله خود را از امیر خواهم گرفت، اما خبری نمی‌شد! شعر «عرفی» این بود:
 «این بارگاه کیست که گویند بی‌هراس  کای اوج عرش سطحِ حضیضِ تو را مماس»
یک سرِشب، در زیر رواق بارگاه نشسته و شعر خود را زمرمه می‌کرد. در همین وقت دید یک درویش روستائی شمعی به دست گرفت و بر مزار علی روشن کرد و طلب صله نمود درحالی که رقصان می‌خواند:
 «شمع می‌سوزم برایت یا امیرالمومنین   قد این گلدسته‌هایت یا امیرالمومنین!»
هنوز شعرش تمام نشده بود که یک قندیل طلا از بالای سقف‌‌ رها شد و یک راست افتاد توی دامن روستائی شعرخوان!
خادم حرم گفت: این صله تست بردار و برو! روستائی رفت.
 «عرفی» که همه این منظره را دیده بود، آهسته روبه ضریح کرد و گفت:
 «یا امیرالمومنین! سید اوصیاهستی، و امام اتقیا هستی، و منصوص از قِبلِ خدا هستی، و معصوم از همه زلت و خطا هستی، و صاحب نام بر عرش خدا هستی و پدر ائمه هدی هستی و شاگرد مصطفی هستی، اما... شعر بلد نیستی!

 برگرفته از «سنگ هفت قلم» استاد محمد ابراهیم باستانی پاریزی

یکشنبه، مهر ۰۳، ۱۳۹۰

قربانیان حوادث پس از انتخابات ۱ نفر یا ۳۳ نفر؟

آیت‌الله «آملی لاریجانی»، ریس قوه قضاییه ایران، حدود یکماه پیش در جلسه مسئولان عالی قضایی، با اشاره به آشوب‌های خیابانی و درگیری پلیس با اشرار بریتانیا، و در مقام مقایسه برخورد پلیس با آشوبگران در ایران و انگلیس فرمودند:
«در جریان فتنه ۸۸ همه شما مشاهده کردید که غربی‌ها چطور مسائل را منعکس می‌کردند. شخصی در آن آشوب‌ها کشته شد که تا به آخر هم معلوم نشد به دست چه کسانی کشته شده و حتی احتمال اینکه در جریان آن مسئله دخالت مستقیم آشوبگران و در ‌‌نهایت دخالت خود غربی‌‌ها در کار بوده، وجود دارد. اما دیدید غربی‌ها علیه جمهوری اسلامی چه جنجالی راه انداختند که بگویند جمهوری اسلامی ایران با شهروندان خودش این‌طور برخورد می‌کند، در مقابل در آشوب‌های انگلیس در طول دو سه روز شش نفر کشته شدند اما ندای سازمان‌های حقوق بشری بلند نشد» (+)
استنباط غالب کنش‌گران سیاسی و از جمله خانوادهای شهدای پس از انتخابات جنجالی ۲۲ خرداد ۸۸ از این سخنان، نفی و رد شهادت عزیزان آنها و حتی کشته شدن بسیجیان مورد ادعای اصول‌گرایان(+) بود.
در‌‌ همان زمان اکثر خانواده‌های کشته‌شدگان حوادث بعد از انتخابات، در مصاحبه با رسانه‌ها،(+) (+) به این سخنان واکنش نشان دادند، اما ریس‌ قوه قضاییه، سخن‌گو و روابط‌عمومی آن قوه، هیچ‌گونه واکنشی در مقابل این مصاحبه‌ها از خود نشان نداده و حتی حاضر به تکذیب یا توضیح ادعای یاد شده هم نشدند.
با این توصیف تردیدی باقی نمی‌ماند که ریس قوه قضاییه رسما کشته شدن افرادی در حوادث پس از انتخابات را به استثنای یک نفر قویا رد می‌کند.
ریس قوه مجریه اما در یک نشست خبری که روز جمعه یکم مهرماه، با حضور ۲۰ خبرنگار از رسانه‌های آمریکایی در هتل محل اقامت وی برگزار شد، اعلام کرد:
«متاسفانه ۳۳ نفر در حوادث بعد از انتخابات کشته شدند که بیش از دو سوم آن‌ها از نیروهای انتظامی یا مردم عادی هوادار دولت بودند.» (+)
 ادعای ریس قوه مجریه در مورد تعداد کشته‌شدگان حوادث بعد از انتخابات، با ادعای ریس قوه قضاییه در این مورد مغایرت و تفاوت فاحشی دارد. بین یک و سی‌وسه دستکم سی‌ودو واحد اختلاف هست و قضیه آنجا حساس می‌شود که موضوع این واحد اختلاف، نه پول و مال و شیء، که «جان» انسان است و موضوع از آنجا حساسیت ویژه پیدا می‌کند که، افراد یاد شده مسئول حفظ مال و ناموس و «جان» شهروندان این کشورند و اکنون بر سر جان تعدادی از شهروندان به اختلاف رسیده‌اند.
 اصل مسئله اما آنست که، بنا بر شواهد و قرائن دقیق و مستند موجود، تعداد شهدای بعد از حوادث کودتای انتخاباتی ۲۲ خرداد ۸۸ بسیار بیشتر از ادعای دور از واقعیت اما منصفانه‌تر ریس‌قوه مجریه نسبت به ادعای خالی از واقعیت ریس قوه قضاییه، و دستکم نزدیک به ۱۰۰ نفر است.
اگرچه حقیقت واقعیت موجود برای افکار بیدار موجود، روشن‌تر از آفتاب بوده و هست، اما مجموعه حاکمیت شایسته است جهت تنویر افکار عمومی و در پاسخ به سؤالات ایجاد شده برای اندک مخاطب مطیع و همراه خود توضیح دهند که بالاخره آیا حوادث بعد از انتخابات برخلاف حوادث و آشوب‌های یکی دوماه پیش انگلیس، اصلا کشته نداشت یا تعداد کشته‌های آن ۳۳ نفر بود؟
این نوشته در خودنویس اینجا

چنانچه سیستم نظرات در دسترس نیست از اینجا نظرات خود را ارسال نمایید

شنبه، مهر ۰۲، ۱۳۹۰

«محمودعباس» و صندلی‌هایی که خالی نبود

بعد از ظهر پنجشنبه سی‌ویکم شهریور۹۰ ساعت ۱۷: ۲۱دقیقه به وقت تهران «محموداحمدی‌نژاد» ریس‌جمهوری اسلامی ایران در شصت و ششمین مجمع عمومی سازمان ملل، پشت تریبون رفت و در حدود ۳۰ دقیقه برای تعداد کمی از نمایندگی‌های کشورهای عضو سازمان که هر لحظه هم از تعداشان کاسته می‌شد، سخن گفت.  (+)
تعداد نمایندگی‌های حاضر هنگام سخنرانی «احمدی‌نژاد» آنقدر کم بود، که می‌شود گفت؛ وی برای صندلی‌های‌ خالی سخن می‌گفت. این البته برای او و همراهانش و مجموعه حاکمیت سیاسی ایران، تازگی ندارد و یک اتفاق همیشگی و طبیعی است.
محور اصلی و ثابت سخنان ریس جمهور ایران، انتقاد تند نسبت به رژیم اشغالگر قدس و زیر سؤال بردن حادثه «هولوکاست» از یکطرف، و حمله و انتقاد شدید به آمریکا و مشکوک تلقی کردن حادثه تروریستی ۱۱ سپتامبر، از طرف دیگر بود. 
مرکز ثقل ادعای آقای «احمدی‌نژاد» در این سخنان، دفاع از موجودیت قانونی کشور مستقل «فلسطین» و تلاش برای احقاق حقوق قانونی و طبیعی مردم این کشور بود. کاری که قاعدتا بر عهده نمایندگی آن کشور است، و تعیین انتخاب چگونگی این دفاع و درخواست کمک بین‌المللی در حدود اختیارات و حقوق آنهاست. 
همزمان با این حضور و سخنرانی تعدادی از ایرانیان ساکن آمریکا با اجتماع در خیابان‌های اطراف سازمان ملل، نارضایتی عمیق خود از مواضع ریس‌جمهور کشورشان در صحن مجمع عمومی سازمان ملل را اعلام نمودند. 
روز بعد از این سخنرانی و تقریبا همزمان با آن، اینبار «محمودعباس» ریس تشکیلات خودگران فلسطینی و نماینده قانونی دولت فلسطین از‌‌ همان تریبون سخنرانی داشت. 
بدون کمترین تردید، دغدغه آقای «محمود عباس» در مورد سرنوشت کشور مستقل «فلسطین» و حقوق قانونی و طبیعی شهروندان مصیبت زده آن سرزمین، اگر بیشتر از آقای «احمدی‌نژاد» نباشد، کمتر نیست. یعنی «محمودعباس» هم با‌‌ همان دغدغه‌های مورد ادعای آقای «احمدی‌نژاد» و دولت ایران به مجمع عمومی سازمان ملل رفته بود، و قصد داشت از آن تریبون‌‌ همان درد‌ها و رنج‌ها و دغدغه‌ها را به سمع و نظر نمایندگان کشورهای جهان و به طریق اولی مردمان دنیا برساند.
همه رسانه‌های معتبر بین‌المللی از سخنرانی ریس‌تشکیلات خودگردان فلسطین در سازمان ملل، تصاویری مخابره کردند، که ابتدا حیرت و بعد تحسین جهانی را برانگیخت و نه تنها هیچ یک از نمایندگی‌های کشور‌ها در سازمان ملل هنگام سخنرانی ایشان صحن مجمع را ترک نکرد، که تشویق‌های مکرر اعضای حاضر بار‌ها و بار‌ها سخنرانی «محمود عباس» را قطع کرد.(+) خردمندی و تیزهوشی دقیق نماینده فلسطین آنچنان خیره کننده بود که بار‌ها و بار‌ها اعضای نمایندگی‌های حاضر در سالن به احترام او از جای برخاسته و تا لحظاتی صدای دست زدن به احترام سخنان دقیق و درخواستهای مشروع و مبتنی بر عقلانیت و وجدان عمومی جهانی او قطع نمی‌شد. (+)
همزمان با سخنرانی ریس تشکیلات خودگردان فلسطین، تعداد قابل توجهی از کنشگران سیاسی و فلسطینیان حاضر در آمریکا با اجتماع پشت درب سازمان ملل با در دست داشتن تصاویر بزرگ «محمود‌عباس» و پرچم فلسطین، با ابراز احساسات حمایت همه جانبه خود را از سخنان نماینده قانونی خود در مجمع عمومی سازمان ملل اعلام داشته و با شادمانی مواضع دقیق «محمودعباس» را در سخنرانی مورد تحسین قرار دادند. 
پس از سخنان تاریخی و تحسین‌برانگیز «محمود عباس» (+)  که رژیم اشغالگر قدس را در تنگنای نفس‌گیری قرار داده بود، حالا نوبت «بنیامین‌نتانیاهو» بود که جواب سخنان سنجیده و دادخواهی واقعی فلسطینیان را نزد افکار عمومی جهانی بدهد. اینجا بود که سخنان نسنجیده و شعارهای خام شب گذشته «محمود‌احمدی‌نژاد» بهانه را برای فرار نماینده اسراییل از چالشی که «محمودعباس» برای او فراهم نموده بود مهیا می‌کرد. 
 اگرچه «نتانیاهو» برای فرار از مخمصه، همچون بدل ایرانی خود بار‌ها و بار‌ها به دروغ و سفسطه متوسل شد، اما دقیقا زمانی که برای تکمیل سفسطه و بهانه‌هایش به برهان قاطع و سند زنده‌ای نیاز داشت، به سخنان شب قبل «احمدی‌نژاد» متوسل شد و با برانگیختن هیجان عاطفی حاضران با اشاره به گل گذاشتن بر بنای یادبود حادثه ۱۱ سپتامبر، که «احمدی‌نژاد» در ماهیت آن تشکیک نموده بود، اعلام کرد ایکاش هنگام سخنرانی او، همه سالن را ترک کرده بودند. در این زمان، ناگهان سکوت حاظرانی که تا لحظاتی قبل «محمودعباس» را مکرر تشویق می‌کردند شکسته شد و حالا همان‌ها با شدت «نتانیاهو» را تشویق می‌کردند. 
سخنرانی «محمود‌احمدی‌نژاد» و «محمود‌عباس» دومقام بلند مرتبه از دو کشور مسلمان در جایگاهی واحد و با دغدغه‌هایی به ظاهر واحد، دو شکل، دو واکنش و دونتیجه کاملا متفاوت داشت. این تفات‌ها یک دلیل بنیادین دارد: ریس تشکیلات خودگردان فلسطین بخاطر آنکه، زهری که هر روز در جام و جان مردمش ریخته می‌شود را از نزدیک چشیده و لمس نموده است، از زبان مردمش و برای مردمش  سخن می‌گوید. اما ریس‌جمهوری اسلامی ایران نه از درد مردمش خبر دارد و نه می‌خواهد خبر داشته باشد. برای او و مجموعه حاکمیت فعلی، تنها چیزی که دغدغه‌ نیست مردم و درد آنهاست. همین است که به خودش اجازه می‌دهد بدون توجه به نتایج خسارت‌باری که از نطق‌های هیجانی، خام و نسنجیده او عاید مردم بدبخت کشورش می‌شود، هر آنچه دلش‌می‌خواهد را، بر زبان جاری نماید. 
صحن عمومی سازمان ملل، هنگام سخنرانی ریس‌جمهور ایران هیچ مخاطبی نداشت. آن‌ها که مانده بودند همان‌ها بودند که شب بعد، هم «محمودعباس» را تشویق کردند هم «نتانیاهو» را. و البته به زودی نمایندگانشان برای دریافت حق سکوت و نشستن در سالن خالی مجمع عمومی، هنگام سخنرانی «احمدی‌نژاد» راهی ایران خواهند شد.
این نوشته در امروزنیوز اینجا 
................. در خودنویس اینجا

 چنانچه سیستم نظرات در دسترس نیست از اینجا نظر خود را ارسال نمایید

پنجشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۹۰

آیین اعدام، آیینه خشونت

هنوز جامعه از روح لطیف عفو و گذشت «آمنه بهرامی» که نابود کننده زیبایی و بینایی خود را در آخرین لحظات بخشید و دنیا را به تحسین و تمجید مهربانی خود واداشت، سرشار است و سرشار خواهد بود.جامعه هیچ‌گاه نگاه مهربان چشم‌هایی که مهربانی را به دنیا نشان داد فراموش نخواهد کرد. هنوز جامعه با همه نگاه‌ها و اشاره‌ها و قلم‌ها و بیان‌ها اعلام می‌کند، که سخت محتاج چنین مهربانی‌ها و معرفت‌هاست.
***
شاید ۳۰، ۲۰، یا ۱۰ سال پیش، «یعقوبعلی جعفری» جوانی که ۶ آبان‌ماه ۸۸ در میدان کاج سعادت‌آباد تهران، «یزدان» را به ضرب چاقو کشت و ۶۹ روز بعد به همین دلیل به قصاص محکوم و در ملاء عام اعدام شد، (+) روزگاری از روی کنجکاوی و ناخواسته به تماشای «آیین اعدام» انسانی در خیابانی دیگر رفته بود و تا چند روز بعد از آن، از بیادآوردن صحنه‌های اعدام و جان کندن یک انسان کابوس می‌دید و حال خوبی هم نداشت.
بار دوم که برای تماشا می‌رفت، اگرچه دو گام به پیش و یک گام به پس بر‌می‌داشت، اما بعد از آن دیگر نه کابوس دید و نه یادآوری صحنه اعدام و جان کندن برایش رقت‌آور بود. با اینهمه اصلا گمان نمی‌کرد روزگاری انسان‌هایی برای تماشای «آیین اعدام» او خود را با زحمت به خیابان بکشند.
 «امیرقرایی» سال‌ها پیش، در کودکی شاید بار‌ها و بار‌ها به تماشای مراسم و آیین معرکه‌گیران که با دندان خودرویی را می‌کشند و به قوت بازو زنجیر‌های قوی پاره می‌کنند و... رفته و شاید آرزو نموده بود که‌ ای کاش جای آنان بود و زور آن‌ها را داشت. آرزویی که زمانی اندک، بر‌آورده شد. او حالا قهرمان قهرمانان بود و‌ای بسا کارهایی می‌کرد شگفت‌تر از معرکه گیران، اما اصلا باور نمی‌کرد اسیر معرکه‌ای شود که سرانجام آن سرگردانی باشد و به جای بازوبند پهلوانی داغ بزرگ قتل بر پیشانی داشته باشد (+) و متواری باشد و در به در به دنبال عفو اولیاءدم و یا به انتظار «آیین اعدام»، و هروز روزی هزار بار با کابوس اعدام از خواب بیدار شود و دوباره سر بر بالین خواب بگذارد.
 شاید پانزدهم دی‌ماه سال گذشته «علی‌رضا‌ملا‌سلطانی» که در تاریخ بیست و ششم تیرماه گذشته در خیابان پونه گلشهر «روح‌الله داداشی» را به ضرب چاقوی خود کشت، (+) یکی از‌‌ همان جوانانی بوده است که با علاقه و زحمت بسیار صبح زود خود را به چهارراه قدس رسانده بود تا «آیین اعدام» «یعقوب» را به خوبی از نزدیک ببیند اما لحظه‌ای و ذره‌ای به مغزش خطور نمی‌کرد که روزی و روزگاری جوانانی هم‌سن خودش، کمتر یا بیشتر با‌‌ همان علاقه یا کمتر و بیشتر برای «تماشای خوب» «آیین اعدام» او خود را به زحمت اندازند. (+)
شاید....
و  هنوز جامعه با همه نگاه‌ها و اشاره‌ها و قلم‌ها و بیان‌ها اعلام می‌کند، که سخت محتاج مهربانی‌ها و معرفت‌هاست. محتاج پهلوان‌هاست محتاج «آمنه»هاست. 
.....
و ما همچنان
دوره می‌کنیم
شب را و روز را
هنوز را.
(احمدشاملو) 
این نوشته در خودنویس اینجا


دوشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۹۰

گاف مشترک رسانه‌های خبری ایران

مهم‌ترین و یا شاید تنها وظیفه دبیر سرویس عکس در روزنامه و خبرگزاری‌ها، عکاسی از سوژه در صورت در دسترس بودن، و یا انتخاب عکس از آرشیو آماده قبلی برای انتشار در رسانه است.
سرویس عکس در رسانه‌ها برای مواقع احتمالی که سوژه در دسترس برای تهیه عکس نباشد، بایگانی منظمی از عکس‌های تهیه شده قبلی ایجاد نموده تا عنداللزوم در اختیار سردبیر رسانه برای انتشار قرار گیرد.   
اگر در موتورهای جستجوی اینترنت عبارت «منصور صادقی» یا «امیر منصور‌آریا» را جستجو نموده و گزینه عکس را انتخاب نمایید، سایت‌های مشابه با عکس‌های یکسانی به شما معرفی می‌شود که هیچکدام البته عکس «امیر منصور آریا» نیست و همه عکس‌ها اکثرا عکس «منصور صادقی» معاون استاندار آذربایجان‌شرقی و فرماندار شهرستان مراغه می‌باشد، که هیچ ارتباطی با اختلاس صورت گرفته و «امیر منصور آریا» جز تشابه اسمی ندارد. اما عکس او از چند روز پیش در تیراژ وسیع توسط اکثریت قریب به اتفاق رسانه‌های خبری و خبرگزاری‌های رسمی و معتبر کشور تحت نام «امیر منصور آریا» متهم اصلی اختلاس بزرگ اخیر منتشر شده‌است. 
 اشتباه در همه جا امری گریز ناپذیر است، اما سهل‌انگاری مجموعه رسانه‌ای تا بدانجا که عکسی از یک شهروند و یک شخصیت حقوقی و تا اندازه‌ای معروف به جای تصویر یک متهم معرفی و در تیراژ وسیع منتشر شود جای تعجب فراوان دارد.  
با همه این‌ها همیشه بهترین راه جبران اشتباه دستکم عذر‌خواهی از افرادی است، که به خاطر اشتباه خسارت دیده‌اند، آیا رسانه‌هایی که بدون توجه به مسئولیت، با انتشار این عکس به اعتماد مخاطبین خود و شخص ثالثی خسارت وارد نموده‌اند حاضر به عذرخواهی و جبران اشتباه هستند؟
این نوشته در خودنویس اینجا
.........   ......در نیوزبان اینجا

چهارشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۹۰

هرجا سخن از اعتماد نیست، نام بانک مرکزی ایران می‌درخشد

رهبری نظام امسال در پیام نوروزی خود به مناسبت آغاز سال ۱۳۹۰ خورشیدی، این سال را سال «جهاد اقتصادی» نامیدند. (+) نامی که در بین اکثر فعالین سیاسی و اجتماعی و اقتصادی با اما و اگرهای زیادی همراه بود. 
اگرچه سیستم حکومتی کشور، شرایط برای تحقق انواع دزدی و رانت و سو‌ء‌استفاده را به بهترین شکل ممکن فراهم نموده، و طی ۶ سال گذشته نیز این شرایط بسیار روان‌تر و راحت‌تر شده‌است، با اینهمه هیچکس باور نمی‌کرد که در همین سال «جهاد اقتصادی» بزرگ‌ترین «جهاد اختلاسی» تاریخ بانکداری و درست‌تر از آن، بزرگ‌ترین اختلاس تاریخ کشور، به نام حاکمیت جمهوری اسلامی ثبت شود.  (+)
 اینروز‌ها سخن از اختلاس و دزدی و رانت و ویژه‌خواری در بین مسئولین سیاسی و اجرایی و بانکی، مهم‌ترین خبر است اما برای شهروندان دیگر این خبر‌ها خیلی مهم جلوه نمی‌کند. چه اینکه سالهاست که هر از گاهی گوششان به شنیدن چنین خبرهایی عادت کرده و این عادت حساسیت‌شان را در برابر چنین اتفاقات دردناکی از بین برده‌است. 
از طرف دیگر گسترش بی‌غیرتی عمومی در قبال نارسایی‌های اجتماعی که از طرف سیستم اجرای کشور هر روز بر آن افزوده می‌شود نیز، مزید بر علت است تا حساسیت‌ها به کمترین درجه ممکن کاهش پیدا کند. 
 خبر بزرگ‌ترین اختلاس تاریخ بانکداری و بزرگ‌ترین اختلاس در کشور ایران، اینروز‌ها نقل محفل و مجلس تمام اصول‌گرایان‌ست، اما غافل از آنکه اختلاس کننده اصلی همین اصول‌گرایان هستند و بدون کمترین تردید هر یک از این اصول‌گرایان در هر پست و مقام و جایگاهی، به اندازه خودشان در این اختلاس و اتفاق و اتفاق‌های از این دست، سهم داشته، شریک جرم و رفیق قافله‌اند. (+)
شاید امروز موضع ناراحتی و مخالفت گرفته و به وضعیت موجود معترض باشند. شاید که ژست‌ ساده‌زیستی و مردم‌داری و مدارایشان گوش فلک را کر کرده باشد و امروز هم از‌‌ همان مواضع، داد عدالت و تنبیه مجرم سرمی‌دهند، اما حقیقت آنست که این داد و بیداد و سر و صدا از نوع فریاد دزدی است که حین تعقیب، برای فریب مردم فریاد «آی دزد» سر‌می‌داد، که در بین جمعیتی که همه همین گزاره را فریاد می‌کردند، شناخته نشود.
آفت بزرگ دروغ‌گویان و البته دروغ‌گویانی که لباس «اصول‌گرایی» بر تن دارند «فراموشی» است و اصول‌گرایان فراموش کرده‌اند که حدود دو سال پیش تمام بوق‌های تبلیغاتی خود را بر اثبات ۶۳ درصد بکار انداخته بودند و امروز‌‌ همان بوق‌ها را بر تبری از آن ۶۳ درصد فعال نموده‌اند. مردم اما درست است که حافظه تاریخی ندارند اما مطمئنا حافظه آن‌ها از این فراموش‌کاران بهتر است.
 اما از این خبر بگذریم. یک کاربر برجسته اینترنت و مدیر سایت «بلاگفا» در وبلاگ شخصی خود نوشته است که «بانک صادرات ایران» بدون اعلام به مشتریان خود، و بدون تنظیم هرگونه قراردادی، در ازای هر یک‌بار ورود اینترنتی مشتری به حساب مبلغ ۲۵ تومان کارمزد از حساب مشتری کسر می‌کند.  (+)
 مبلغ ۲۵ تومان در مقابل ۱۲۳ میلیارد تومان و ۱۲۳ میلیارد تومان در مقابل ۳ هزار میلیارد تومان رقم قابل توجهی نیست، اما مهم‌ترین نتیجه‌ای که می‌توان از آن گرفت اینست که نظام حاکمیت موجود وقتی مشاهده کرد که شهروندان در مقابل تخم‌مرغ دزدی او سکوت می‌کنند بلافاصله اقدام به شتردزدی می‌کند و صد البته که دیری نمی‌گذرد که شتردزدی هم برای آنها به قولی «اُف» داشته و به سرقتی دست‌می‌زنند که، کاروان شتر با بارش هم در آن قابل رویت نیست. 
و نتیجه درخشان و البته دردناک اینکه: 
هرجا سخن از اعتماد نیست، نام بانک مرکزی ایران می‌درخشد.
این نوشته در رهسانیوز اینجا
..............در امروز نیوز اینجا

یکشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۹۰

جای خالی «اخلاق» در برنامه‌های صدا و سیما

تمام ادیان آسمانی و تمام مکاتب برساخته بشری که اخلاق در آن موضوعیت دارد، به پیروان و همراهانشان سفارش می‌کنند که از مسخره کردن و دست انداختن یکدیگر به شدت پرهیز کنند.
 دین اسلام صریحا به پیروانش از زن و مرد توصیه می‌کند که، یکدیگر را مسخره، و از یکدیگر عیب‌جویی نکنند و با القاب و عناوین ناپسند یکدیگر را یاد نکنند.(حجرات ۱۱) 
اینکه تنها رسانه تلوزیونی و ملی یک کشور به خودش اجازه می‌دهد، به آسانی با درنوردیدن مرزهای اخلاق، و بی‌توجهی به حقوق و شخصیت فردی و اجتماعی جمعی از شهروندان، و با توسل به دست انداختن، تمسخر و درآوردن ادای آن‌ها با بی‌احترامی، فرصت شادی و خنده برای دیگر شهروندان و مخاطب اندک خود فراهم کند، به شفاف‌ترین شکل نشان می‌دهد که کفگیر این رسانه نه تنها در برنامه‌سازی و جذب کار‌شناس، که حتی در اخلاق نیز سخت به ته دیگ خورده‌است.
رسوایی و وقاحت سازمان صدا و سیمای ملی ایران در برنامه مضحک، نازل و زشت «خنده بازار» آنقدر شدید است که به‌رغم تمام اعتراض‌های بیان شده از طرف افرادی که در برنامه یاد شده، سوژه طنز و تمسخر و خنده مخاطبین این رسانه شده بودند، نه تنها به اعتراضات بیان شده، بلکه به هیچ آسیب‌شناسی کار‌شناسی در این حوزه اعتنا نشده و تهیه‌کنندگان ترجیح می‌دهند کماکان برنامه خود را بر‌‌ همان مدار سابق تنظیم، و روی آنتن بفرستند.
رسانه ملی طی چند سال اخیر نشان داده است که، لزوم احترام به قواعد حرفه‌ای رسانه و احترام به حقوق افراد جامعه، کمترین جایگاهی در سلوک رفتاری آن رسانه نداشته و نتایج خسارت‌بار این نوع رفتار نیز کمترین توجهی را در آنها بر‌نخواهد انگیخت. اما سکوت کار‌شناسان مسائل رسانه، و مسائل اجتماعی در برابر این رفتار و عدم آسیب‌شناسی و تذکر به موقع، به رواج بی‌اخلاقی و بی‌احترامی عمومی و نهایتا تهی شدن جامعه از آموزه‌های اخلاقی و مذهبی خواهد انجامید. 
در تمام رسانه‌های معتبر دنیا، طنز، یک ابزار قدرتمند برای کنترل رفتار دولتمردان و نظارت بر رفتار سیاستمداران است. به شکل روشنی در تمام رسانه‌های مخصوص طنز توصیه می‌شود که: باهم بخندیم به هم نخندیم. آنچه که رسانه ملی ایران دقیقا خلاف آنرا توصیه می‌کند.
این نوشته در امروزنیوز اینجا 
..................در خودنویس اینجا
مرتبط:
منشور بی‌اخلاق، اخلاق بی‌منشور

سنگی که «احمدی نژاد» در مناظره به چاه انداخت

یکی از زشتترین رفتار خلاف اخلاق و ادب و سیاست، در جمهوری اسلامی، رفتاری بود که «محمود احمدینژاد» در شب مناظره با «میرحسینموسوی» بدان دست زد و با زدن اتهامات سنگین فساد مالی به افرادی که در هیچ دادگاه صالحی محاکمه و محکوم نشده، و  فرصت دفاع از خود بعلت عدم حضور در میز مناظره را نداشتند، خود را قهرمان مبارزه با فساد اقتصادی و رانت خواری معرفی، و فضای مناظره را با بهم زدن قاعده بازی به نفع خود مصادره نمود.
اینکه فساد مالی و سوء استفاده از قدرت طی سه دهه گذشته، شدیدا دامنگیر نظام مدیریتی کشور بوده، حقیقتی است روشنتر از خورشید.
مبارزه با فساد و رانت و اختلاس و جلوگیری از زمینههای رشد و گسترش آن، پس از بسط مقدمات اجتماعی و بستر سازی مناسب فرهنگی، سازوکارهای کارشناسی امنیتی، حقوقی و قضایی خاص دارد و در بهترین حالت با کمک مطبوعات آزاد، قوه قضاییه مستقل از دولت و در شرایط آزادی اقتصاد، فراهم میشود نه با جنجال و سر و صدایی که نه تنها منفعتی به حال جامعه ندارد بلکه آب را برای سوء استفاده بیشتر فاسدان گلآلود هم میکند
سبک و سیاقی که آقای «احمدینژاد» برای مبارزه با این فساد و دزدی و رانت به آن متوسل شده بود، اکنون نتایج سحرش را در اخبار و رسانههای مخالف او نشان میدهد و نشانههای بهترش را میشود از زبان نمایندگان مخالف دولت او در مجلس اصولگرایان شنید. ناگفته پیداست که صبح دولت چنین سبک و سیاقی به چه «شهر هرتی» خواهد انجامید.
«سقایبیریا» مشاور سابق امور روحانیت ریسجمهور، اخیرا پس از دو سال سپری شدن از مکافات مناظره جنجالی سیزدهم خرداد ۸۸ و پس از آنهمه خسارت و اتفاقات غمانگیز، در مصاحبه با روزنامه قدس، (+) مدعی شدهاست که؛ در شب مناظره «احمدینژاد» به تحریک، سفارش و تایید «مشایی» نام افراد را با اتهام فساد بر زبان آورده است.
 ناگفته پیداست که اگر آقای «سقای بیریا» اشارهای به زشت بودن آن رفتار و آن اتفاقات هم نکند، انتساب آن رفتار به آقای «مشایی» به اندازه کافی شدت زشتی و انزجار او و جناح مطبوعش از آن را به خوبی بیان مینماید.
به عبارت دقیقتر این رفتار چون به سفارش «مشایی» سرزده زشت است و ناپسند و الا تا کنون عین صواب و مورد رضایت همه بودهو اکنون که حضرات کشف نمودهاند که به سعایت «مشایی» صورت پذیرفته، مراتب کراهت آن نیز برملا شدهاست.
بسیار ساده‌لوحانه است باور اینکه «احمدی‌نژاد» صرفا به تحریک «مشایی» و بدون اذن و اطلاع رهبری، به اقدامی تا بدین پایه خطرناک دست زده باشد، اما با فرض قبول این ادعا باید از آقای «سقایبیریا» و جناح مذکور و همراهان او پرسید: اگر این رفتار آنچنانکه امروز به آن معترض هستند و از آن و تشویق کننده و تحریککننده آن تبریمیجویند؛ زشت بوده که مطمئنا بوده، چرا در زمان مناسب آن و در زمانی که ریس مجلس «خبرگان رهبری» اقدام به نوشتن نامه سرگشاده به رهبری نظام کرد و نسبت به عواقب وخیم سکوت در برابر آن هشدار داد و نوشت که «سرچشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر شد نشاید گرفتن به پیل» (+) تا کنون سکوت کرده و اینک لب به سخن گشودهاند؟
 مشاور سابق امور روحانیت ریسجمهور همچنین مدعی شده است: «مقام معظم رهبري راجع به اينکه آقاي احمدي نژاد در مناظره اسم شخصي را نياورد تأکيد داشته اند، اما احمدي نژاد اسم آورد»
این گاف را چگونه میتوان توجیه کرد؟ آقای خامنهای از کجا خبر داشتهاند که آقای «احمدینژاد» میخواهد اسم بیاورد که تاکید داشتهاند اسم نیاورد؟
با اینهمه، از دو حال خارج نیست: یا لجنمال کردن «هاشمی» و «ناطقنوری» در مناظره، با علم و اطلاع کامل و از قبل رهبری صورت پذیرفته که، «احمدینژاد» آنگونه با خیال راحت و بر خلاف ابتداییترین اصول اخلاقی و حقوقی و اصول تبلیغات انتخاباتی، جلو دوربین تلوزیون، مستقیما با افترا بستن به آنان و خانواده‌‌هایشان، حاکمیت پشت سر را لجنمال کند و روزگاری جدید بنیان گذارد، و یا رهبری اصلا اطلاع نداشته و ناگهان در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتهاست
اما در صورت پذیرفتن عدم اطلاع ایشان از آن اقدام سخیف و زشت، و سکوت و انفعال، دستکم پس از خواندن نامه سرگشاده، و اعتراض آتشین «هاشمی» (+) و قبول این موضوع که، این اقدام «احمدینژاد» ابتکار، پیش بینی و درایت «مشایی» بوده، و به درخواست او صورت پذیرفته است، حالا رهبری نظام و نزدیکان او باید پاسخ دهنده این شبهه و اشکال باشند که اگر «مشایی» از چنین درجهای از درایت برخورداراست، پس تکلیف دیگر پیشبینیها و ابتکارات او که عنوان شده و عنوان خواهد شد و تکلیف این جریان ساختگی موسوم به «جریان انحرافی» چه میشود؟ 
در صورت پذیرفتن اینکه ایناتفاق با اطلاع رهبری صورت پذیرفته که این مورد بیشتر به صواب نزدیکتر است و قطعیتر مینماید، سکوت امروز رهبری در مورد ادعای مجموعه موسوم به «جریانانحرافی» که این اتفاق ابتکار ما بوده، چگونه توجیه میشود؟
در هر صورت هیچ یک از این ادعاها ذرهای از مسئولیت مستقیم رهبری و اقداماتی که باید در این خصوص انجام میشد و  انجام نشد، کم نمی کند.

پنجشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۹۰

10سال بلاگستان فارسی


سرویس‌های میزبانی وبلاگ «بلاگر» و «وردپرس» از حدود یکسال پیش به اینطرف در ایران فیلتر شده‌اند.
 وبلاگ‌نویسانی که مخاطب‌محور هستند و از دست دادن مخاطب یا مخاطبینی که به هر دلیل نمی‌توانند از وبلاگ یا وب‌سایت‌های فیلتر شده بازدید نمایند، برایشان اهمیت دارد، از ثبت و انتشار محتوای وبلاگ خود روی این دامنه‌ها خودداری نموده و سعی می‌کنند از سرویس‌های میزبانی وبلاگ وطنی استفاده نمایند.
خیلی از وبلاگ‌نویسان ارزشمند و مولف هستند که وبلاگ  و تولید محتوای مفید، در کنار استفاده از خدمات مدرن و پشتیبانی قوی،  مطمئن و به‌روز برایشان اهمیت دارد، اما آشنایی کافی و حوصله فراگیری فنون کار با سرویس‌های وبلاگ خارجی را ندارند و به همین دلیل ترجیح می‌دهند وبلاگ خود را روی دامنه‌ی میزبانی وبلاگ ایرانی منتشر،  و از خدمات بهینه سرویس‌های بیگانه چشم‌پوشی نمایند.
برای عده‌ای از وبلاگ‌نویسان عموما تولید محتوای مفید و ارزشمند و نیاز به خدمات بهینه و پشتیبانی قوی، خیلی موضوعیت ندارد و متاسفانه باید گفت محتوای این گونه وبلاگ‌ها که به محتوای زرد مشهور است، مخاطبین خود را در میان طیفی  جستجو می‌کند که ترجیح می‌دهند به شکل سهل‌الوصولی مطالب مورد علاقه خود را دریافت نمایند.
مطالب اکثر این وبلاگ‌ها که متاسفانه با عدم احترام به حقوق مولف و کپی و بازنشر مطالب از دیگر سایت‌ها و وبلاگ‌ها همراه است، مطالب سخیف، نازل، سطحی و گاها همراه با عکس‌ها و مطالب مستهجن می‌باشد.
اما درمیان طیف متنوع وبلاگ‌نویسان ایرانی بعضی از وبلاگ‌نویسان هستند که «وبلاگ» و «وبلا‌گ‌نویسی» و تولید محتوای مفید برایشان اهمیت ویژه‌ای دارد. برای این گروه نوع مخاطب و نگاه و بازخورد، بسیار مهم‌تر از تعداد آنها است. به همین دلیل محتوای تولید شده باید در بهترین شکل و شرایط در اختیار مخاطب قرار بگیرد. چنین شرایطی به خدمات مدرن، به‌روز و پشتیبانی مطمئن همراه با احترام به حقوق مولف و تضمین شرایط مناسب، نیازمند است که باید گفت، متاسفانه در سرویس‌های میزبانی وبلاگ وطنی مورد توجه قرار نگرفته و به همین جهت اکثر این وبلاگ‌نویسان ترجیح داده‌اند به رغم تمام محدودیت‌های موجود برای سرویس‌های میزبانی وب بیگانه، وبلاگ‌های خود را روی این دامنه‌ها ثبت و منتشر نمایند.
 شانزدهم شهریور ماه  روز «بلاگستان فارسی» است.
وبلاگ‌نویسان ایرانی فعال در حوزه‌های مختلف، برای این روز برنامه‌های خاصی داشته و دارند. از جمله آنکه اکثرا پستی به مناسبت این روز و درباره مسائل مربوط به «بلاگستان‌فارسی» و وبلاگ به طور کلی در وبلاگ خود نوشته،  لینک آنرا همزمان به سایت «بلاگستان‌فارسی» ارسال می‌کنند تا در آن سایت بازنشر شود.
یکی از اهدافی که فعالین این عرصه و برگزارکنندگان «هفته وبلاگ‌نویسی» و به دنبال آن «جشنواره های فضای مجازی» از برگزاری چنین رویدادهایی دنبال می‌کنند، ایجاد همدلی و همراهی بیشتر میان جماعت وبلاگ‌نویس و کمک  به ایجاد بستری مناسب‌تر برای فعالیت در این عرصه، در سایه قدردانی از پیشکسوتان و زحمت‌کشان این عرصه است.
من سال گذشته به این مناسبتها دو پست (+) (+) نوشتم. امسال نیز پستی در روز جهانی وبلاگ نوشتم. به اکثر وبلاگ‌هایی هم که در این فراخوان شرکت کرده  و طی هفته گذشته در این پروسه فعال بوده‌اند، سر زده و تا آنجا که برایم مقدور بود با گذاشتن کامنت و تبریک، همدلی و همراهی خود را به این دوستان اعلام نمودم.
نکته‌ای که توجه مرا به خود جلب نمود این بود که، اکثر قریب به اتفاق وبلاگ‌نویسان ایرانی فعال در این پروسه، وبلاگ‌های خود را روی سرویس‌های میزبانی وب خارجی از جمله «بلاگر» و «وردپرس» فعال نموده بودند و گرایش به سمت استفاده از خدمات رایگان سرویس‌های وبلاگ دهی وطنی  بسیار اندک و در حد ناچیز بود.
در همین‌روز نامه‌ سرگشاه‌ای با امضای «جمعی از وبلاگ‌نویسان ایران» روی شبکه جهانی منتشر شد، که در بین بیش از 30 وبلاگ معرفی شده، یک وبلاگ متعلق به سرویس‌های وبلاگ وطنی هم موجود نبود.
 این عدم اقبال وبلاگ‌نویسان برتر ایرانی به سرویس‌های وبلاگ ایرانی موضوعی است که به گمانم شایسته دقت نظر و توجه از طرف،  هم وبلاگ نویسان و هم مدیران و مسئولین این سرویس‌ها است.

دوشنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۹۰

حسين الهامي روزنامه نگار پيشكسوت درگذشت

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
«حسین الهامی»، از پیشکسوتان حرفه روزنامه‌نگاری، و نخستین سردبیر اجرایی روزنامه «ایران»، براثر سکته قلبی در سن ۷۰ سالگی درگذشت. 
الهامی پس از عزیمت از تبریز و اقامت در تهران، ابتدا معاون سردبیر و سپس سردبیر مجله «روشنفکر» شد. در سال ۱۳۴۵ سردبیری مجله «سپیدوسیاه» را برعهده گرفت و با تعطیلی مجله یاد شده، به هفته نامه اطلاعات هفتگی پیوست. مرحوم «الهامی» در سال ۱۳۷۳ به روزنامه «ایران» رفت و سردبیری آن روزنامه را از بدو تأسیس عهده‌دار شد و پس از چند سال ترجیح داد کنار بنشیند و کار نوشتن، ویراستاری، و انجام امور برخی از نشریات فصلی را در خانه انجام دهد.
الهامی بامداد شنبه بر اثر سکته قلبی دار فانی را وداع گفت. پیکر آن مرحوم در آرامگاه خانوادگی در بهشت زهرا به خاک سپرده شد

پنجشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۹۰

روز جهانی وبلاگ

از سال ۲۰۰۵ به این طرف روز ۳۱ اگوست به عنوان «روز جهانی وبلاگ» شناخته می‌شود. این روز برای وبلاگ‌نویسان در سراسر جهان با آیینی همراه است. طبق رسمی که تا کنون مرسوم و معمول بوده در این روز هر وبلاگ‌نویس تلاش می‌کند ۵ وبلاگ و وبلاگ‌نویس را در دنیای مجازی، بنابر سلیقه شخصی خود در یک پست به مخاطبینش معرفی نموده و این معرفی را به وبلاگ‌نویسان یاد شده اطلاع دهد.

یادداشت و معرفی سال گذشته من در این روز را اینجا بخوانید.

۱- روزهای پایانی تیرماه ۱۳۹۰ همراه با خبر تلخی برای فعالان محیط زیست ایران بود. مهندس «یاسرانصاری‌» مدیر پایگاه خبری سبزپرس و دبیر کانون عالی گسترش فضای سبز و حفظ محیط زیست، دار فانی را وداع گفت.
به روح بلند او ادای احترام نموده و بدون نیاز به هر گونه توضیح وبلاگ «دیده‌بان محیط زیست‌ایران» متعلق به بانو «مژگان جمشیدی» همسر مرحوم مهندس «انصاری» را به شما معرفی می‌کنم.
۲- شاید آن‌ها که با جامعه وب آشنایی عمیق ندارند، گمان کنند که «وبلاگ‌نویس» باید تحصیلات مرتبط با اینترنت و کامپیو‌تر و مسائل مربوط به آن داشته باشد و دیگر انسان‌ها از ورود به این عرصه محروم و ممنوع‌اند. اما وقتی به این فضا نزدیک می‌شوند، با وبلاگ‌نویس‌هایی آشنا می‌شوند که نه تنها تحصیلات آکادمیک در این حوزه ندارند، بلکه تحصیلات کمتر از آنرا هم ندارند و فقط خواندن و نوشتن می‌دانند و علاقه شدید آن‌ها را به یادگیری کار اینترنت و وبلاگ‌نویسی کشانده.
وبلاگ «وطن من بیدگل» وبلاگی که به قولی «از شیر مرغ تا جان آدمیزاد» در آن یافت می‌شود، توسط «حسین‌بیدگلی» که یک استاد نجار است به روز می‌شود. با مطالعه مطالب این وبلاگ‌ متوجه خواهید شد که «حسین‌بیدگلی» نازنین، نه فقط در نجاری که در خیلی از فنون دیگر استادند.
۳- وبلاگ «این دفتر بی‌معنی» متعلق به یکی از نویسندگان نشریه‌ حرفه‌ای ورزشی و معدوم «جهان فوتبال» است. «مجتبی خلیلی» به من وبلاگ‌نویسی یاد داد تا دیگر وبلاگ خودش به روز نباشد.
۴ «قبل از نوشتن سوزانده شود» شاعرانه‌های خواهر بزرگ من «فاطمه رسول‌زاده» است.
۵- «چراغواره» وب ‌نوشته‌‌های برادر کوچک من «صادق‌مصلحی» است.