پنجشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۸۹

سکوت منفعلانه ایران درقبال دروغگویی پاکستان!

چندی پیش دکتر «هادی نژادحسینیان» معاون سابق وزارت نفت در امور بین‌الملل و سرپرست پیشین تیم مذاکره‌کننده «خط لوله صلح» که با دستور ریس جمهور از این سمت عزل شد، در واکنش به خبر نهایی شدن قرارداد «خط انتقال گاز ایران به پاکستان» و امضا شدن قراردادهای مربوطه در سفارت «فرانسه» در«اسلام آباد»، ضمن انتقاد از حاکم نبودن قوانین جمهوری اسلامی بر قرارداد صدور گاز به پاکستان، متذکر شد «اعلام این خبر به نوعی بازگشت كاپیتولاسیون به كشور را هشدار می‌داد.»
آقای «نژاد حسینیان» همچنین مستقیما دولت را به چشم پوشی سنگین از منافع ملی کشور و«ارزان فروشی» و «نهایی کردن قرارداد با کوتاه آمدن و دادن تخفیف‌های گزاف» در تنظیم قرارداد متهم می کرد.
با این واکنش به نظر می رسد،در تنظیم قرارداد نه منافع مشترک ملی ایران بلکه منافع جمعیتی محدود و اغلب دست اندرکار کودتای انتخاباتی 22خرداد ماه سال گذشته درنظر گرفته شده و ناظر به زیرکی طرف پاکستانی است که موقعیت را برای شکار ماهی مقصود از آب گل آلود در ایران مناسب یافته است.اما با کمال تعجب و در حالی که دولتیان به دنبال محیا شدن شرایط نهایی و عملی شدن مفاد قراداد از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدند ناگهان خبری در رسانه های داخلی و خارجی انتشاری وسیع یافت که از پشیمانی تلویحی طرف پاکستانی به دلیل شمول احتمالی تحریم های بین المللی موضوع قطع نامه جدید غرب برعلیه ایران، پرده بر می داشت. این خبرها اگرچه به شدت ضد و نقیض می نمود اما از آنجا که منابع مورد اشاره ی اخبار، هیچ علاقه ای از خود نسبت به تکذیب آن بروز نمی دهند، نشان می دهد اظهارات ضد و نقیض از طرف مقامات پاکستانی نیز با هدفی واحد برای کسب امتیاز بیشتر از طرف ایرانی و همچنین کسب رضایت جامعه جهانی خصوصا «ایالات متحده» که دولت پاکستان نقش حافظ منافع آن دولت را در منطقه بازی می کند، طراحی شده و نوید زیان جدیدتر و البته بیشتری در سایه سیاستهای اشتباه دولت برای کشور و مردم ایران را می دهد.
در همین باره جرس به نقل از«رویترز» گزارش داد: « "یوسف رضا گیلانی"، نخست‌وزیر پاکستان، ضمن اعلام خبر كناره‌گیری کشورش از قرارداد موسوم به خط لوله صلح، خاطرنشان کرد کشورش "از تحریم‌های آمریکا" که ممکن است بر روی پروژه خط لوله صدور گاز ایران نیز تاثیر بگذارد، "پیروی خواهد کرد. ". »
در همین حال و پس از انتشار چنین اخباری نفت نیوز به نقل از «آسوشیتدپرس» گزارش داد:، "یوسف رضا گیلانی" نخست‌وزیر پاکستان بدون توجه به هشدارهای واشنگتن درباره طرح واردات گاز طبیعی از ایران اعلام کرد: حتی در صورتی که آمریکا تحریم‌های اضافی بر ضد ایران را تصویب کند به واردات گاز از ایران ادامه خواهیم داد.»
تردیدی نیست که دولت پاکستان، پیش از هر چیزی به منافع خود در مناسبات بین المللی توجه داشته و در این مسیر بیشترین وسواس دیپلماتیک را به رغم دیپلماسی منفعل دولتمردان ایرانی به خرج داده تا از تمام امتیازات موجود در پروژه های سیاسی و اقتصادی تواما بهره برداری نماید. با این وصف بعید به نظر می رسد که دولت پاکستان از لقمه چربی که بر اثر غفلت، خفت و درماندگی دولت ایران نصیبش گشته به سادگی چشم پوشی نماید و اظهارات ضد و نقیض از مراجع رسمی آن کشور در همین راستا طراحی و اجرا می شود.

سه‌شنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۹

رسوایی رسانه ای کودتاییان

سایت «الف» دو روز بعد از مراسم سالگرد «آیت اله خمینی» در گزارشی ضمن تایید سیلی خوردن وزیر دفاع توسط «سید حسن خمینی» اعلام کرد که خبر این اتفاق را از همان بعد از ظهر جمعه در اختیار داشته ولی به دلیل حفظ حرمت بیت آیت الله «خمینی» از انتشار آن خود داری نموده است.
این گزارش زمانی منتشر می شد که صفحه فیس بوک مربوط به «سید حسن خمینی» هر گونه درگیری در مراسم را قویا تکذیب می کرد و دو روز بعد از آن هم در گزارش رسمی «محمد علی انصاری» دبیر ستاد مرکزی بزرگداشت، خطاب به حجت الاسلام و المسلمین «سید حسن خمینی» رسما تایید و مشخص شد که وزیر محترم کشور نه به دلیل درگیری که به دلیل جراحی سینوسهای بینی که چند روز قبل از مراسم انجام شده در بیمارستان بستری و در روز حادثه علیرغم نقص بهبودی خود را به مراسم رسانده و بعد از آن بلافاصله برای ادامه معالجه راهی بیمارستان شده است و کمترین درگیری فیزیکی بین ایشان و «سیدحسن خمینی» و یا «محمد علی انصاری» اتفاق نیفتاده. بنابراین خبر و گزارش سایت «الف» ، که از سایتهای دوست و برادر کپی و برای آنکه در ماراتن «حرفه ای نمایی» رسانه ای عقب نماند، دروغی را بر دروغ دیگر پیوست، و ادعا نموده است که از اصل خبر مطلع بوده ، اما «براي حفظ حرمت بيت امام (ره)؟؟» اقدام به انتشار آن ننموده است، از اصل جعلی و کذب است.
اما پس از انتشار خبر و مشخص شدن مراتب موکد کذب آن از طرف مراجع رسمی مربوط و منتسب به بیت آیت الله «خمینی» سایت مذبور نه تنها هیچ گونه اقدامی جبرانی، چه در راستای اخلاق حرفه ای رسانه ای و چه در رابطه با «حفظ حرمت بیت امام » از خود نشان نداد، بلکه در یک نعل وارونه زدن و یک رفتار خلاف اخلاق دیگر، یک حادثه مشخص در حاشیه مراسم 14 خراد امسال را به نحو مضحکی وارونه گزارش و تحلیل نمود تا شاید به خیال خام خود پرده ای بر افتضاح به بار آمده، کشیده و حفظ آبروی نداشته کند.
عکس ذیل در همان بلبشوی چهارده خرداد و در غفلت سران کودتا توسط خبرگزاری «فارس» روی خروجی عکس خبرگزاری قرار گرفت و بلافاصله در تیراژ وسیع در سایتها و وبلاگها انتشار یافت.«مسعود بهنود» در وبلاگ خود در باره این عکس ضمن توضیحات کوتاهی در پایان نوشت «این عکس را به یادگار داشته باشید تا زمان خودش»
درشرایطی که به هیچ روی نمی شد از نوشته بهنود چنین برداشت کرد که ایشان رهبری را متهم به دست داشتن در حوادث حاشیه مراسم چهارده خرداد امسال کرده باشد، سایت «الف» در این باره با اشاره و استناد مستقیم به نوشته بهنود و حتی با قرار دادن تصویری از پست نوشته مورد اشاره او نوشت «سايتها و وبلاگهاي ضدانقلاب تحليلها و تفسيرهاي متعددي بر اين عكس منتشر كرده اند تا نشان دهند اولا در حاشيه مراسم ارتحال امام خيلي خبرها بوده است و ثانيا رهبر انقلاب نيز در اين حاشيه ها نقش ايفا كرده اند»
اما از این افتضاح رسانه ای که بگذریم ، گزارش سایت در ادامه مدعی است که بانی و طراح اتفاقات حاشیه مراسم چهارده خرداد امسال اصلاح طلبان هستند که «دعوت آقاي سيدحسن خميني به مجلس عروسي فرزند آقاي ميردامادي، رد اين دعوت در ابتدا از سوي آقاي حسن خميني و اصرار محمدرضا خاتمي (همسر نوه امام) در بردن سيدحسن به اين مجلس، تهيه عكس سيد حسن با سران فتنه و انتشار آن در اينترنت، تكثير و انتشار عكس آقاي حسن خميني با سران فتنه در روز14خرداد در صحن اصلي مرقد ميان مردم براي تحريك بيشتر آنها، همگي برنامه اي از پيش طراحي شده براي كشاندن آقاي سيدحسن خميني و بيت امام راحل به يك بازي زشت و غوعاي تبليغاتي بوده است»
تهیه کننده ناشی این گزارش نمی داند که اطلاعات مجعول و بافته ذهن دروغ باف او در قسمت اخیر خود به خود تایید کننده آنست که: «اولا درحاشیه مراسم ارتحال امام خیلی خبرها بوده» و ثانیا این نه تنها دروغ وکار «سایتها و وبلاگهای ضد انقلاب» بلکه بازی رسانه ای سایت «الف» و سایتها و رسانه های همسو با آن سایت است.
گزارش از طرف دیگر پرده از تلاش مذبوحانه آن سایت و مدیریت آن برای الغای این ایده بر می دارد که «سید حسن خمینی» با آنهاست و اگر در مراسم عروسی فرزندان سران فتنه؟؟ مشاهده می شود به این دلیل است که ناخواسته در دام اصلاح طلبان افتاده و ظاهرا فرصت یا امکانات تطهیر خود از این اتهام ناچسب؟؟ را هم ندارد. گزارش چنان بی پروا این ادعای کذب را مطرح می نماید که به نظر می رسد «سید حسن خمینی» شخصا اسناد این فریب خوردن را در اختیار آن سایت قرار داده و ظاهرا مثل همیشه قرار است بعدا در اختیار مخاطبین قرار گیرد.
چنانکه آقای «احمد توکلی» و گردانندگان سایت «الف» از حد اقلی از اخلاق چه در حوزه عمومی و چه در حوزه حرفه رسانه ای بر خوردار بودند باید ابتدا نسبت به تکذیبه گزارش کذب خود در مورد سیلی زدن نوه آیت الله «خمینی» به وزیر دفاع واکنش نشان داده یا اسناد خود را در اختیار افکار عمومی، برای قضاوت قرار می دادند و یا بلافاصله از این اشتباه عمدی یا سهوی رسانه ای و اخلاقی خود عذر خواهی می نمودند. اما بی پروایی و اصراردر تکرار اشتباه، برای مخاطب فهیم ثابت می کند آنچه نزد سران کودتا و بخش لجستیک رسانه ای آن محلی از اعراب ندارد کلمه مقدسی است به نام «اخلاق»

دوشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۹

طراوت سیاسی از منظر دکتر «حاتم قادری»


دکتر«حاتم قادری» روشنفکر دانش آموخته علوم سیاسی و استاد دانشگاه «تربیت مدرس».از برجسته ترین تحلیل گران سیاسی و متقدان مشی سیاسی جامعه و خصوصا اصلاح طلبان طی سالهای روی کار بودن آنها و اولین منتقد اجتماعی است که از اصطلاح «مناسک انتخابات» برای اشاره به فرمایشی بودن سازو کار انتخابات در ایران استفاده کرد.
آخرین نکاههای او به وضیعیت سیاسی اجتماعی و فرهنگی ایران تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری دهم و اتفاقات پیش بینی نشده بعد از آن ، نگاهی سرشار از نگرانی و حتی با بی رحمی می توان گفت سرشار از «افسردگی سیاسی» بود . اما اینک او نگاهی همراه با طراوت و شادابی به ایران پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم دارد.
چهار ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری من به شدت متاثر از همین نگاه استاد « قادری»- که به شدت به او علاقه مندم - و با اشاره به همان واژه «مناسک انتخاباتی» او متنی نوشتم با عنوان جعلی «خاتمی نمی آید». اینروزها قصد داشتم با اشاره به آن نوشته چیزهایی بنویسم . اما مصاحبه خواندنی «ثمینا رستگاری» از روزنامه «فرهیختگان» با استاد «قادری» را همان یافتم که در ذهنم می گذشت اما بسیار روشن تر و توسعه یافته تر و ارزشمند تر. این مصاحبه را از دست ندهید:
قبل از انتخابات که با هم صحبت کرديم شما بر لزوم مشارکت انتقادی تاکيد می‌کرديد و اينکه اين مشارکت انتقادی لزوما به معنای شرکت در انتخابات نيست. همچنين شما سال‌ها است انتخابات در ايران را «مناسک» می‌ناميد، در اين روزها می‌خواهم بدانم که آيا شما در آن زمان فکر می‌کرديد هزينه برگزاری انتخابات، تا اين حد باشد؟ آيا اعتراض‌های مردمی را پيش‌بينی می‌کرديد؟

چهار سال پيش وقتی که دولت آقای «احمدی‌نژاد» روی کار آمد، تحليلم اين بود که اين دولت، دولت خوبی است. نه اينکه خودش فی‌نفسه خوب باشد، بلکه تبعاتی دارد که آن تبعات می‌تواند به جهات تاريخی برای ما راهگشا باشد، و هميشه نظرم اين بود که نبايد دچار ترس باشيم و هميشه به يک اصلاحات سست و نيم بندی آن هم به هر قيمتی بچسبيم و جرات فرصت دادن به ديگران و نگاه کردن به ارزيابی‌های ديگران را نداشته باشيم.
حالا با توجه به اين تحليل من که دولت نهم می‌توانست ما را به جايی ببرد که اصلاح‌طلبان نمی‌توانستند ببرند می‌خواهم بگويم وقايعی که در ايران اتفاق افتاد دور از آن تحليل نبود. ولی بلافاصله اضافه می‌کنم شدت آن را من هم پيش‌بينی نمی‌کردم. اصل ماجرا را می‌توانستم ببينيم ، اتفاقاتی در لايه های درونی جامعه می‌گذشت و مهم‌تر از آنچه بود که در سطح رخ می‌داد.
يک نکته ديگر اينکه اين بار هم سيستم مايل بود انتخابات را به شکل «مناسک» برگزار کند و همين کار را هم کرد ولی مردم در يک طيفی به شکل غريزی تا آگاهانه احساس کردند می‌توانند از شکاف بين نظام و هيات حاکمه استفاده کنند. و اين استفاده عملا تبديل به يک موج شد که خيلی از جريان‌ها را با خودش برد. من ۲، ۳ هفته قبل از انتخابات به دوستان می‌گفتم که موجی که می‌آيد خيلی چيزها را با خودش می‌برد. مردم اين کار را کردند و يکی از اقدامات تاريخی خودشان را انجام دادند.
شدت اين واکنش يک ماه قبل از انتخابات برای من قابل تصور نبود ولی وقتی که مناظره‌ها شروع شد و موج‌های سبز در خيابان‌ خيلی جدی نبود من با اينکه مناظره‌ها را نگاه نمی‌کردم و اخبار را پيگيری نمی‌کردم، تحليلم بر اين بود که نظام بدجوری باخته و موج مهمی ايجاد شده است. دولت در اين ميان ناخواسته نقشی تاريخی ايفا کرد.
من سال‌ها پيش بعد از شوکی که انتخاب آقای «احمدی‌نژاد» در جامعه ايجاد کرده بود به اعضای «دفترتحکيم» گفتم کسانی مثل آقای «جنتی» در ايران کارهای فوق‌العاده مهمی را انجام می‌دهند بی‌آنکه خودشان متوجه باشند.
شما تاکيد می‌کنيد که اين انتخابات مثل انتخابات‌های پيشين مناسک بوده اما آن چيزی که فعالان سياسی اين روزها خيلی بر آن تاکيد می‌کنند اين است اين انتخابات مقدمه‌ای بوده برای برچيدن بساط جمهوريت و با انتخابات‌های ديگر فرق ماهوی داشته است.
من موافق نيستم. نظام همچنان دوست داشت مناسکش برگزار شود. و همچنان رای مثبت مناسکی را پشت سر خودش داشته باشد. اما موجی ايجاد شده بود و حس کردند که نمی‌توانند مناسک را به نحو دلخواه انجام بدهند نه اينکه از اساس با مناسک مخالف بوده باشند.
حالا بعد از اينکه اين اتفاقات افتاده، ممکن است عده‌آی در داخل سيستم بدين فکر بيفتند که اين مناسک اصلا چيز مفيدی نيست. ولی فکر می‌کنم تا پيش از اين شرايط اينگونه فکر نمی‌کردند و تصورشان اين بود که با دستکاری آرا مناسک را انجام بدهند. يکی دو اتفاق اين معادلات را به هم زد يکی اينکه چنين موجی ايجاد شد و مردم در طيفی از غريزه تا آگاهی سعی کردند از شکاف هيات حاکمه استفاده بکنند و نکته دوم اين بود که دولت و خود آقای «احمدی‌نژاد» با نوعی راديکاليسم و ماجراجويی سياسی- انتخاباتی باعث تشديد موج و شکاف هيات حاکمه شدند. آنها ناخواسته اقداماتی را انجام دادند که دولت «خاتمی» نتوانست انجام دهد و دولت «موسوی» هم قادر به انجام آن نبود.
اين جزء پارادوکس‌های فوق‌العاده مهم است. دولت نهم چهره‌ای «ژانوسی» داشت نگاهی به خودش داشت و نگاهی هم برای جامعه ايجاد کرد. ولی نگاهی که ايجاد کرد اراده و خواست خودش نبود بلکه در ذات اين دولت بود. آنها تا يکی دو روزمانده به انتخابات فکر نمی‌کردند لازم باشد مناسک را به هم بزنند چه بهتر از اينکه بگويند ميليون‌ها رای پشت سر ما است. چه در داخل و چه در خارج چه در اعمال سياست‌ها و چه در ساکت کردن مخالفين مناسک برای آنها مهم بود. ولی هم خودشان با ماجراجويی آن را به هم زدند و هم آن موجی که ناشی از تبعات اين ۳۰ سال و به‌طور اخص چهار سال گذشته ايجاد شده بود. و اين ۲ عامل چنين وضعيتی را رقم زد.
به نظر شما مدنی بودن شعارها و رفتارها و ارتقای شعارهای مردم در راهپيمايی اعتراضی‌شان تا چه حد نتيجه هشت سال دولت اصلاحات و تلاش روشنفکران در طرح مفاهيمی چون دموکراسی، جامعه مدنی و حقوق شهروندی بود؟

در اينکه آنها تاثير داشتند من حرفی ندارم. بخشی متاثر از آن دوران است بخشی ديگر هم اين است که ما در مقايسه با کشورهای همسايه مثل عراق و افغانستان و عربستان و کشورهای شمالی حتی در مقايسه با ترکيه ، در مجموع ملت با فرهنگی هستيم . يعنی دارای تمدنيم. من نمی‌خواهم اين فرهنگ و تمدن را تبديل به اصطلاحات تفاخرآميز کنم اما ما ملت ريشه داری هستيم . در اين کشور ميليون‌ها آدم تحصيلکرده زندگی می‌کند، ادبيات، فرهنگ و پيشينه تاريخی وجود دارد. اين ويژگی‌ها در هشت سال به وجود نيامده در اين مملکت سابقه ۷۰ سال دانشگاه متمرکز را داريم .علاوه بر اين ما در عصری زندگی می‌کنيم که ارتباط تکنولوژيکی و ارتباطی گسترده‌ای داريم نمی‌توان آنها را از بين برد. آن هشت سال موثر بوده ولی اگر دولت آقای «خاتمی» چهار سال پيش در مورد دستکاری آرا مقاومت جدی می‌کرد ما الان يک جای ديگری بوديم.من فکر ميکنم در تحليل نهايی بايد سهم سياستگذاری‌های هر گروه و هر جريان و قشری کاملا روشن و شفاف باشد. نه برای کينه‌جويی بلکه برای اينکه بدانيم چه کرديم و کجا هستيم؟ به جهت معرفتی اين مساله مهم است. شايد برای خواننده شما عجيب باشد اما من در هيچ‌کدام از اين راهپيمايی‌ها نبودم. اما شعارها را شنيدم. شعارها کاملا مدنی بودو به عقيده من بخشی ناشی از هشياری مردم است که سعی کردند از اصلاح‌طلبی بالقوه‌ای که تصور می‌کردند در نظام جمهوری اسلامی هست کمال استفاده را بکنند. آموزش خوب و سازمانی در اين امر موثر نبود. اقداماتی که سه مرحله قبل از انتخابات صورت گرفت ،تلاقی موج سبر، تحريکات دولت مستقر ، اتفاقات بين ۲۵ تا ۲۸ خرداد که فرصت‌ تاريخی برای گروه‌های سياسی بود و ۳۰ خرداد باعث ايجاد يک ذهنيت و آگاهی و حسيات تاريخی برای مردم در رده‌های مختلف شد .از مردم کوچه و بازار تا روشنفکران تا کسانی که به صورت سنتی از دولت موجود دفاع می‌کردند و اين اتفاق فراتر از اين مساله است که الان برای آرا چه اتفاقی افتاده است.
شما چرا در راهپيمايی ها شرکت نکرديد؟
من در عين حال که از مشارکت انتقادی دفاع کردم ومشارکت انتفاديم منجر به رای نبود از گذار هم دفاع کردم . يک بار هم به دوستان «دفترتحکيم» گفتم ولی بعد رفتند کار ديگری کردند انقلاب سال ۵۷ خلق و خوی من با مردم راه رفتن و شعار دادن نيست خيلی کم راهپيمايی ميرفتم اما در دانشگاه دانشجوی فعالی بودم کوتاه مدت زندان رفتم جز آخرين کسانی بودم که وقتی گارد به دانشگاه حمله کرد دانشگاه را ترک می کردم. ولی اين بار دختر و همسرم خواستند بروند گفتم شجاع هستيد برويد و شجاعانه رفتار کنيد.
من از گذار دفاع کردم ولی از «مهندس موسوی» حمايت نکردم و گفتم که من از اعلاميه های اعتراضی دفاع ميکنم اما از اعلاميه های ناظر بر حمايت نه .سخت مي توانستم در حضور مردم مشخص کنم که برای اعتراض آمدم يا حمايت . و حس خوبی به من دست نمی داد وقتی اين همه سبز را اطراف خودم ببينم.
چرا؟

حس خوبی به من دست نمي داد. در عين اينکه فکر ميکردم مردم هشيارانه از شکاف بين نظام استفاده ميکنند ولی دوست ندارم در جايی بايستم که مجبور باشم از شکافها استفاده کنم به جای اينکه ايجابی از خواسته های خودمان صحبت کنماگر همه ميخواستند مثل شما فکر کنند فکر نمی کنم کسی در اين تجمعات شرکت ميکرد
اگر لازم بود که يک نفر يا ۱۰ نفر يه خيابانها بروند و سبز ببنند و بگويند اين نياز تاريخی ماست من آن کار را ميکردم اما الان وظيفه من همين تحليل هاييست که ارايه ميکنم
ما برای تحليل سياسی بايد طرف مقابل را کنشگر عاقلی بدانيم با اين پيش‌فرض رئيس‌جمهور شدن «ميرحسين موسوی» برای سيستم انتخاب عاقلانه‌تری بود يا رئيس‌جمهور نشدن او؟ آيا اين کار « موسوی» را به قهرمانی ناخواسته تبديل نکرد؟
اگر من مشاور مديران عالی‌رتبه نظام بودم می‌گفتم انتخابات «مهندس ميرحسين موسوی» عاقلانه‌ترين انتخاب است. من با اينکه از مشارکت انتقادی دفاع می‌کردم و همچون دوره‌های قبل رای هم ندادم ولی از گذار به دليل مزايايش استقبال می‌کردم. اين گذار می‌توانست ميان چپ و راست در جايگاه ديگری پيوند برقرار کند و اين پيوند محاسنی داشت. من به برخی از دوستانی که عضو ستاد م«مهندس موسوی» بودند و خود ايشان که عضو گروه دانشگاه تربيت‌مدرس هستند (البته بعد از کانديدا شدن ديگر به دانشگاه نيامدند يا من ايشان را نديدم) گفتم که اگر اتفاق خاص صورت نگيرد و دستکاری آرا درحد سه يا چهار ميليون باشد مهندس برنده خواهد شد ولی می‌خواهند با بردشان چه کار کنند؟ و اين طيف عظيمی که از چپ و راست پشت ايشان جمع شده بود را چگونه کنترل می‌کنند؟ اين پيروزی گذاری را صورت می‌داد اما گذاری بی‌برنامه که به مديريت و جرات و شعارهای مشخصی احتياج داشت.
در همان زمان من به دوستان می‌گفتم که «مهندس موسوی» چند مشکل اساسی دارد يکی اينکه ادبياتش، ادبيات منسوخی است، دوم اينکه به شعارهايی رجوع کرده که عصر آن شعارها گذشته است سوم اينکه «اطرافيان» مهندس سعی کردند که آن شعارها را مدنی کنند چهارم اينکه «مهندس موسوی» تصور می‌کرد ذخيره نظام است که بايد به موقع پا به صحنه بگذارد و وقتی به صحنه بيايد خيلی از کارها صورت خواهد گرفت بدون اينکه لازم باشد در سال‌های قبل‌تر موضعگيری‌ها، حزب و تشکيلاتی داشته باشد. اينکه ايشان سازمانی و تشکيلاتی کار نمی‌کرد هم نقطه حمايت و امنيتش بود و هم نقطه ضعفش بود. اين موجی هم که ايجاد شد ويژگی‌هايی دارد که رسانه‌های خارجی و افرادی مثل «ژيژک» که درباره آن نظر می‌دهند، چون شرايط درونی جامعه ما را نمی‌دانند نمی‌توانند آن را درست تحليل کنند.بايد به اين نکته توجه کنيم اين ميليون‌ها آدمی که اعتراض می‌کنند لزوما طرفدار «موسوی» نيستند بلکه از شکاف موجود استفاده می‌کنند. مجموعه ای از عوامل باعث ايجاد چنين شرايطی شد «خاتمی» انصراف داد، حاميان او از مهندس حمايت کردند، برخی افراد جناح راست پشت سر مهندس قرار گرفتند تصور می‌شد اطرافيان «کروبی» هم می‌توانند با حضورشان در صحنه تحريک‌کننده باشند.
ميليون‌ها آدمی که موج سبز ايجاد کردند مهندس را به عنوان رئيس‌جمهور پذيرفته بودند ولی نه به عنوان کسی که شعارها، خواست‌ها و سياست‌ها و برنامه‌هايشان را قبول کرده باشند.
برای همين اگر مهندس قهرمان شد، جمهوری اسلامی او را قهرمان کرد. شعارها و نوع سلوک مردم در ايام ۲۵ تا ۲۸ خرداد گذار از مهندس بود. ولی مردم چاره نداشتند جز اينکه بايستند و بگويند ما انتخابات می‌خواستيم و رای ما کجا است.
چند ويژگی درباره «ميرحسين موسوی» گفتيد، که قبل از انتخابات افراد متعددی هم به آنها اشاره ميکردند مثل ادبيات منسوخ و... اما امروز ميخواهم از شما بپرسم که پايداری او بعد از انتخابات و جهت دادن به اعتراض‌های مردمی کجای تحليل شما قرار می‌گيرد. آيا می‌توان به راحتی از اين ويژگی مهم او و پايمرديش در عمل و گفتار را که ۳۰ سال اخير در ميان سياستمداران ايران بی‌سابقه بوده، چشم‌پوشی است؟ آيا اين واکنش به موقع او نبود که او را تبديل به يک کنشگر تاريخی و قهرمان کرد

من اين نکته را می‌فهمم. پايداری «مهندس موسوی» قابل پيش‌بينی نبود. من با توجه به تجربه ۲۰ سال محافظه‌کاری و سکوت او اين حرف را می‌زنم. اما مايلم دست روی نکته ديگری بگذارم، تمام پيشينه فرهنگی و دينی و ايدئولوژيکی‌ «مهندس موسوی» و صدها و هزار روشنفکر دينی که خودشان را در چارچوب نظام تعريف می‌کردند در معرض آسيب و محو و انهدام قرار گرفت. بخشی از کاری که دولت کرد و چرخشی که ايجاد کرد اين حس را در آنها ايجاد کرد. بنابراين آنها سعی کردند به آن چيزی برگردند که آن را خلوص و کيفيت درست يک دولت اسلامی و روشنفکری دينی می‌دانند. مهندس و خيلی از روشنفکران دينی دچار اين بحران شده بودند؛ يا بايد می‌پذيرفتند شعارهايی که طی دهها سال‌ در ايران شکل گرفته - با تيپ‌های مثل «شريعتی» و ديگران و حتی قبل‌تر از او – وداع کنند يا اينکه برگردند. مهندس خودش را در حاشيه‌ امنيت هم می‌ديد چرا که ۲۰ سال حرفی نزده بود که مورد هجوم قرار بگيرد از يک طرف شعارها و دعاوی را هم در خطر می‌ديد و شوکی که يکدفعه به او وارد شد آن شعارها و افکار را در معرض انهدام می‌ديد و متوجه شد با او هم مثل ديگران رفتار ميکنند.
اينها را به اين دليل نگفتيم که اهميت مقاومت مهندس را کاهش دهم بلکه می‌خواهم بگويم دليل اين کار صرفا برخاسته از سياست نيست. يکی از نکاتی که در دولت نهم اتفاق افتاد اين بود که روشنفکران دينی که نيروی محرکه انديشه و تفکر يک دين سياسی روشنفکرانه بودند تماما در بحران فرو رفتند و الان يا بايد دچار انفعال و لااباليگری و معنويت‌خواهی شوند يا شعار تفکيک دين از سياست را بدهند و يا رگه‌های خيلی اندکی از آنها همچنان منتظر فرصتی در دل نظام موجود باشند. مهم‌ترين ضربه و آسيب در اينجا وارد شد و مهندس سعی کرد اينها را نجات دهد.
نکته مهم اين است که خواست مردم فراتر از نظام است ولی امکاناتشان در درون نظام است به اين دليل مهندس يا «کروبی» می‌توانستند اين نقش را ايفا کنند و اين به آن معنا نيست که خودشان توانستند فراتر از موج بايستند.
تحقق خواست‌های مردم در مواجه با مهندسی انتخابات کاملا با شکست روبه‌رو شد. الان ما به شکل کلان چهار گروه در جامعه داريم يکی توده‌های عادی مردم که دسته‌دسته‌اند و در راس آنها گروه‌های متوسط شهريند که به شدت از اين وضعيت آسيب ديده‌اند و درون خودشان يک بازنگری اساسی نسبت به مقوله دين و سياست انجام می‌دهند. يک گروه سنتی هستند که از دولت دفاع می‌کردند و بخشی از آنها با حوادث ۲۳ و ۲۴ و ۳۰ خرداد کاملا دچار بحران شدند چون آنها فکر نمی‌کردند که فراتر از ظاهر، اين نظام چنين جوهره‌ای داشته باشد ( در خشونتی که به خرج داد، جعل آرا، صحبت‌های تحريک‌کننده) اين وضعيت برای آنها هم شوک‌آور بود گروه سوم صدها استاد دانشگاه، صدها نفر در سپاه، مدافعان روشنفکری دينی و مدافعان خلوص انقلابی و گروه چهارم کسانی که مدت‌ها پيش از لحاظ دينی و سياسی وضعيت خودشان را با نظام روشن کرده بودند و به لحاظ دينی معنويت‌خواه بودند مرزهای بين گروه سوم و چهارم که قبلا متعصب و جزمی‌ بود کاملا شکسته شد. اتفاقاتی که افتاد باعث يک بازنگری حسيات گروه‌های مختلف شد.
انقلاب ۵۷ ما يک انقلاب سياسی کرديم ولی ساختارها دستخوش تغيير اساسی نشد و تمرکز قدرت حفظ شد حتی برخی ساختارها بازتوليد شد اما الان فکر می‌کنم عصر اين نوع سوگيری ها تمام شده. به همين دليل به‌رغم ظواهر تلخ شرايط و اوضاع را يک جورايی مثبت می‌بينم ما برون شد تاريخی‌مان را انجام داديم.
اما کشورهای اروپايی برون‌شدشان را به شکل مثبت انجام دادند با شعارهای مثبت و ايجابی اما ما برون‌شدمان را به شکل منفی انجام داديم و اين می‌تواند خطرات فوق‌العاده زيادی داشته باشد .آسيب‌هايی چون ياس و سرکوب و افسردگی و استرس، مصرف بالای مواد مخدر و بی‌قيدی و فروپاشی بسياری نهادها و هنجارها تا برآمدن کسانی که فکر می‌کنند خشونت را بايد با خشونت جواب داد و سيل مهاجرت به خارج. و اينها به اين دليل است که ما گذارمان را ايجابی انجام نداديم.مهندسی آرا و نقش دولت باعث ما گذارمان را صورت دهيم اما به شکل منفی.
شما که سال‌ها است انتخابات را مناسک می‌دانيد الان ديگر در اين موضع تنها نيستيد و خيلی از کسانی که تا پيش از اين سعی می‌کردند شما را قانع کنند که انتخابات يک فرصت دموکراتيک است اکنون در کنار شما ايستادند با اين اوصاف افق چهار سال پيش را چگونه می‌بينيد؟ بعد از اين کنش های دموکراسی خواهانه درون نظام کنشگری خواهد داشت؟

کارگزارهای گذار، قهرمان‌های فعلی نيستند، آنها قادر به نمايندگی گذار نيستند. ما اکنون در يک وضعيت آشفته، چندسويه و کثرت‌گرايانه هستيم. گذار ما به شکل منفی در يک درهم ريختگی تشديد شده اتفاق می‌افتد نه روشنفکران دينی نه روشنفکران معنويت‌خواه (هرچند حيطه نفوذ دسته دوم بيشتر است چون زودتر با بعضی از مفاهيم قطع ارتباط کردند) کارگزار اين گذار نيست.
اين گذار منفی برخی آفات خودش را دارد.
ولی فراموش نکنيم ما به‌رغم همه مشکلات و انحطاط‌ها دارای يک فرهنگ و تمدن هستيم- من اصلا چشمم را نمی‌بندم و يک‌سويه تجليل‌گر فرهنگمان باشم و در جای خودش می‌توانم نکات منفی آن را هم بگويم. به اضافه اينکه ما يک نسل جوان داريم که يکسری آگاهی‌ها و مفاهيم در دل آنها شکل گرفته است. نوعی تساهل و نگاه مثبت به جهان، امکانات تکنولوژيکی، پرورش نوعی فردگرايی، شدت گرفتن تساهل دينی، که از يک نسل ايدئولوژيک گذر کرده اند .همه اين نکات مثبت است ما الان شاهد نوعی نگاه مجدد به جنسيت، انسان، فرهنگ و دنيا هستيم. به شکل کوتاه‌مدت تبعات منفی هم دارد که به عقيده من چندان طولی نمی‌کشد و ما از اين وضعيت گذر می‌کنيم. به جز اين نکات اميدوارکننده که اشاره کردم شکاف بين هيات حاکمه خيلی قوی است. اين شکاف اجازه نمی‌دهد که يک قدرت کارا و مدبرانه در جامعه اعمال شود و اين يعنی فرصت. الان بخشی از هيات حاکمه بخش ديگر را بيرون می‌کند. يک عده هم در وسط سعی در ترميم روابط دارند و اگر يک بخش در حذف ديگری موفق باشد که عملا هم چنين شده، معنايش اين است که هيات حاکمه از عرصه يک نوع اجماع و مقبوليت و مشروعيت درون خودش به سمت زور ميل کرده است و وقتی به اين سمت بغلتد نمی‌تواند يک دولت کارا داشته باشد. اين شکاف کاملا جدی است و از مشروطه به بعد چنين شکافی در هيات حاکمه نبوده است. (البته بايد به ميان طبقه حاکم و هيات حاکمه توجه کرد ). جمع کردن شکاف کار ساده‌ای نيست. حذف افراد از صحنه و وارد کردن آنها به سکوت مهم نيست، جراحتی ايجاد شده که به راحتی قابل درمان نيست.
يک شکاف مهم ميان مردم و هيات حاکمه صورت گرفته که اگر دولت «موسوی» سرکار می‌آمد هيچ‌کدام از اين دو شکاف به وجود نمی‌آمد.
بخشی از توهمات و اميد به اصلاحات در داخل از بين رفت و مردم هم ديگر مردم ۳۰ سال پيش نيستند. شکاف سومی هم بين طرفداران سنتی دولت و اکثريت مردم ايجاد شده است. هر کدام از اين شکاف‌ها هم تهديد است هم فرصت.
ميليون‌ها جوان بيکار، سرخورده که امکانات تکنولوژيکی هم دارند انواع و اقسام واکنش‌ها را ممکن است انجام دهند.
اتفاق ديگر اين بود که نقش تاريخی مرجعيت تمام شد. مرجعيت بيش از صد سال است ملجا و ماوا و پناهگاه مردم بود ولی الان اين نقش را از دست داده. نه به اين معنا که الان ديگر گروه‌های مرجع‌طلب وجود ندارند، منظورم اين است که که اين گذار کار مرجعيت را هم به پايان برد.
اين شکاف ميان هيات حاکمه در مقايسه با چنين شکاف‌هايی در برخی نظام‌های مشابه، می‌تواند سرآغاز نوعی پوست‌اندازی به سمت توتاليتاريسم باشد؟ شما قدرت نيروهای سرکوبگر را به عنوان مانعی برای گذار چقدر می‌بينيد؟

من سال‌هاست معتقدم در ايران اراده و علاقه خودکامگی و توتاليتاريسم هست ولی امکان تحققش وجود ندارد. هنوز هم اعتقادم همين است. هيات حاکمه و دولت در هر جا که بتواند خودکامگی‌اش را پيش می‌برد ولی امکان فراگير کردن آن را ندارد.
برای تحقق توتاليتاريسم بايد امکانات تکنيکی فراهم باشد تا بتوان نوعی تماميت تبليغاتی و ايدئولوژيکی و اطلاع‌رسانی را اجرا کرد ولی در ايران چنين امکانی فراهم نيست. دوم اينکه هيچ نظام توتاليتری بدون پايه‌های مناسب مشروعيت و مقبوليت برقرار نمی‌شود.
سوم اينکه هيات حاکمه در ايران به شدت درگير منافع و کاميابی‌های خودشان هستند. آنها رياضت پيشه گانی معتقد به خودکامگی فراگير نيستند. اينها دنيا را خيلی می‌خواهند. فرهنگ و تمدن و ميليون‌ها جوانی که گفتم هم مانع برقراری آن مي شود. البته می‌دانم که می‌توانند روزنامه را ببندند، روزنامه‌نگار را دستگير کنند، استاد دانشگاه را اخراج کنند، کتک بزنند، سرکوب کنند، ولی هيچ کدام از اينها به معنای اين نيست که بتوانند يک خودکامگی فراگير را برقرار کنند. اينکه اصلاح‌طلبی ديگر نمی‌تواند يک جريان مسلط باشد با اينکه يک خودکامگی فراگير عملی شود هم معنا نيست.

الان فضای دانشگاه بسته است ولی آگاهی و حس دانشجو در يک فضای ديگر است. سلطه ايدئولوژيکی و اطلاعاتی وجود ندارد و بدون اين سلطه نمی‌توان بر يک جمعيت ۷۰ ميليون خودکامگی را عملی کرد. همين که موج سبز ايجاد شد معنی‌اش اين بود که برقراری خودکامگی ممکن نشد.
با اين توصيف که گذار در حال صورت گرفتن است موانع پيش روی ما کدام است؟

موانع را در دو قسمت می‌توان شرح داد. يکی اينکه نظام، نظامی است که به صورت غير فراگير خودکامه است. اجازه تشکيل اجتماعات و گفت‌وگو را نمی‌دهد. اين خودش يک مانع است. جامعه را دچار نوعی تشتت و آشفتگی ميکند. مردم نميتوانند از يک افکار منسجم و گفت‌وگوهای سازنده و مثبت و بيرونی و آشکار دست به انتخاب بزنند و ما به يک هرج و مرج گزينشی می‌افتيم چون نظام اجازه گفت‌وگوی انتقادی و مثبت را نمی‌دهد. گذار منفی همين است. يعنی شما نفی می‌کنی بدون آنکه مثبت‌ها گفته شود. معنايش اين نيست که مثبت‌ها وجود ندارد بلکه اجازه داده نمی‌شود مثبت‌ها تبديل به پارادايم‌ها و سرنمودن‌ها در جامعه شود.
گفت‌وگوها در سرکوب و فشار انجام می‌شود و اين يک مانع است. به علاوه اينکه در کوتاه‌مدت سرخوردگی، یأس، افسردگی و... روزافزون خواهد شد.
چقدر امکان دارد که تا چند سال آينده چهره‌هايی چون «لاريجانی» و «باهنر» نماد اصلاح‌طلبی در جامعه ما شوند؟‌

من سال‌هاست اين نظريه را دارم و هرچه گذشته بر آن استوارتر شده‌ام که ما عقبه‌ای داريم که مرتب نيروها و افکار مدرن را سرکوب می‌کرد و پس می‌زد و در اين ۱۰۰ ساله و ۳۰ ساله و چهار ساله مرتب اين عقبه وارد جريان سياسی می‌شود و مرتب استحاله می‌شوند. اتفاقی که در جامعه ما می‌افتد استحاله‌گستری است. عده‌ای مدام از پشت پرده به جلوی صحنه می‌آيند، شعارها و شکل و قيافه و ادبياتشان تغيير می‌کند. باز آنها را پس می‌زنند تا اين عقبه تخليه شود. دولت نهم بخش زيادی از اين عقبه را تخليه کرد. در حال حاضر آنها از پشت صحنه تخليه شده اند ولی روی صحنه حضور دارند.

به همين دليل می‌گويم شکاف بين نظام خيلی گسترده است. من به اسامی کار ندارم به اين کار دارم که يک گروه که امروز مقابل جريان است چند سال ديگر استحاله می‌شود. البته اين کار هزينه دارد. ولی اصلا عجيب نيست.
يک نکته را فراموش نکنيم ما الان در عصری زندگی ميکنم که هر دولتی سر کار بيايد ناچار است خواه نا خواه شعارهايی بدهد از سوی ديگر خواستهايی در جامعه وجود دارد که خود اين خواستها به شعارها شکل ميدهند. يک تئوری بعضا به کار برده ميشود مبنی بر اينکه وقتی که هيات حاکمه با هم در گير ميشوند برای يارگيری عليه همديگر به گروههای بيرون از خودشان روی مياوردندو اين يعنی افزايش مطالبلت که در ايران هم به خوبی انجام مي شود نخواهند هم انجام مي شود چرا که جامعه امروز با جامعه ۱۰۰ سال پيش فرق ميکند.

من در کتاب «سرزمين های شبح زده» که درباره يکی از تجربه های فروپاشی کمونيسم در يکی از کشور های اروپای شرقی است فردی کمونيست است ولی اصلاح طلب شده و ميگويد ما ابتدا انقلاب کرديم و فکر ميکرديم ميتوانيم عالم و آدم را از نو بسازيم ديدم نمی توانيم. بعد فکر کرديم که حداقل عدالتی را برقرار ميکنيم ديدم که آنهم نميشود گفتيم به هر حال نظام مال خودمان است ديديم که نظام هم مال خودمان نيست. اين اتفاقی است که برای اين افراد هم می افتند. امثال مهندس ميگويند نظام مال ماست طرف مقابل هم ميگويد مال تو نيست.
سير بيانيه ها هم نگاه کنيم ميبينيم که از نيروی مقاومت تبديل به مقاومت مظلومانه شده است نه مقاومتی که جرات ساماندهی مقاومت داشته باشد. اگر مقاومت ساماندهی نشود فقط در آينده از آن نامی برده خواهد شد و نقش تاريخی اش به همان بيانيه تبديل مي شود
يک ضرب المثل آفريقايی است که ميگويد خدا هم با آن کسی است که ميخواهد از عرض رودخانه شنا کند و هم با سوسماريست که به آب ميزند ظاهر قضيه اين است که اينبار خدا با سوسمار است ولی من ميگويم خوب نگاه کنيم چه بسا با شناگر است.

یکشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۹

حاکمیت بی «حیا» شهروندان بی«حجاب»

در راستای اینکه دولت فخیمه نهم به ریاست «محمود احمدی نژاد» موفقیت های بسیار زیادی در طرح مبارزه با مفاسد اقتصادی آقازادگان و خانم زادگان طی سی سال گذشته، و خلاصه فرزندان فاسد اعم از آقازاده و خانم زاده آقای «هاشمی رفسنجانی» به دست آورد و ریشه این مفاسد را در کره خاکی به کلی خشکاند تا آنجا که اثر این خشکی وخشکسالی به دریاچه «ارومیه» رسید و ومثل بختک دارد دریاچه «بختکان» را هم بخت کور کرد، لذا مجموعه دست اندرکاران و پااندرکاران این دولت فخیمه خصوصا پا اندرکاران و دست اندرکاران این طرح برجسته و موفق از جمله آقایان «محمود احمدی نژاد» «محمدرضا رحیمی» و «صادق محصولی» بعنوان اندر کاران سواره نظام و آقایان «الیاس نادران» و «الیاس نادران» و «الیاس نادران» و « علی مطهری» و « محمود توکلی» به عنوان پیاده نظام ، و سایت «جهان نیوز» و «الف» و ب پ و ت و ... به عنوان بخشی از «ارتش سایبری» این طرح مبروره، مسروره، مندوده، مخدومه، مختومه، شایسته تقدیر و تشکر شناخته شده و مقرر گردید از آقای «بیل گیتس» صاحب «مایکرو سافت» دعوت شود تا طی مراسم خاصی این موفقیت بعنوان سریع ترین موفقیت در «مایکروسافت» ثبت و ضبط شود .
خبر نگار «BB40» در همین رابطه از بر گزار کنندگان این دعوت سئوال کرد که چرا برای ثبت این رکورد از اندرکاران کتاب ثبت رکورد «گینس» دعوت نشده؟ و جواب شنید که کتاب ثبت رکوردهای «گینس» در ایران فیلتر می باشد فلذا برای ثبت این رکورد تاریخی به جای «گینس» از «گیتس» دعوت شده است همچنانکه در قضیه مبادله اورانیوم در خاک ترکیه نیز به جای «چین» و «روسیه» بعنوان دو کشور دارای کرسی دائم و حق «وتو» بعلت فیلتر نظام از کشور«برزیل» دعوت و استفاده شد و همه دیدند که این کشور به خوبی از پس کار برامد و رای منفی خود را به قطع نامه داد و کمر آمریکا و انگلیس و روسیه و چین و فرانسه وایتالیا و دانمارک و اسراییل و خلاصه استکبار جهانی را شکست.
بگذریم، حالا و د رشرایطی که هنوز چند صباحی از موفقیت برق آسای این دولت در طرح مبارزه با مفاسد اقتصادی نگذشته و هنوز خستگی ناشی از بار سهمگین و سنگین این طرح روی دوش دولتمردان و زنان دولتی احساس می شود و هنوز عرقشان خشک نشده و در راستای اینکه اینروزها در دولت چیزی به نام استراحت عملا فاقد معنی علمی و پزشکی و ... می باشد، بلافاصله طرح مبارزه با مفاسد اجتماعی و بدحجابی و کم حجابی و شل حجابی و مواردی از این دست ، در دستور کار دولت دهم قرار گرفته با این تفاوت اساسی که در قضیه مبارزه با مفاسد اقتصادی آقا زاده ها و خانم زاده ها و خلاصه فرزندان آقای « هاشمی» که البته گاهی برای خالی نبودن عریضه فرندان آقای «ناطق» هم به آن اضافه می شندند، دولت سواره نظام بود و مجلسیان پیاده نظام اما در این طرح البته مبروره مخدومه منصوره مفتوحه، بر عکس، دولت پیاده نظام است و مجلس و آقای «جنتی» و آقای «علم الهدی» سواره نظام و ... فی المقدمه هم در راستای همین طرح مبارزه با مفاسد اقتصاد... ببخشید اجتماعی و بد حجابی اگه اشتباه نکنم تو فرودگاه اصفهان ریختن دخل چند زن بی حجاب را اساسی آوردن و مزاحمین نوامیس مردم هم به چنگال عدالت گرفتار آمده و قرار است که هر خانم بد حجابی که از چنگال عدالت پا به فرار گذاشت شماره اش را برادران پلیس لباس شخصی بردارند تا سر موقع به خدمت آنها برسند . البته این قضیه بی سابقه نبوده و قبلن هم آقای «عبد الرضا هلالی» با برداشتن شماره خانمهای بی حجاب به خدمت آنها می رسیده است که حتما تصاویر آنها را دیده اید و اگر ندیده اید می توانید اینجا ببینید و اینجا در مورد ان بخوانید.
به پیوست تصویر مخصوص برداشتن شماره خانمها جهت به خدمت رسیدن سر موقع تقدیم می شود.پایان خبر خبرنگار شبکه خبری « bb40 » اعزامی به ایران نعیمه گمنام

شهدای پس از انتخابات چه کسانی هستند؟

روزنامه «کیهان» در شماره امروز خود گزارشی منتشر نموده است از مراسمی که در مهدیه تهران برای بزرگداشت آنچه که آن روزنامه «شهدای بعد از انتخابات» نامیده و بدون اشاره به زمان برگزاری این مراسم که چه روز و چه وقتی بوده و بدون اعلام نام حتی یک شهید، از زبان سخنران مراسم آقای «کاظم صدیقی» امام جمعه موقت تهران آورده است که :«شهدای پس از انتخابات مظلوم ترین شهدای دوران انقلاب تا کنون هستند»
در شرایطی که طی یکسال گذشته حتی برگزاری مراسم ختم شهید «محسن روح الامینی» که پدر وی دارای مناسبات نزدیک با حاکمیت می باشد و از زمان شهادت فرزند تا کنون مورد تفقد ظاهری نظام هم قرار گرفته، با محدویت شدید امنیتی همراه بوده به نحوی که در سخنان پدر ایشان در حضور رهبری نظام هم انعکاس داشت؛ این پرسش مطرح می شود که این شهدایی که به نظر آقای «صدیقی» «مظلوم ترین شهدای دوران انقلاب تا کنون هستند» چه کسانی هستند؟
مسلما با توجه به مشی جاری حاکمیت «ندا آق سلطان» «محسن روح الامینی» «سهراب اعرابی» «محمد کامرانی فر»«کیانوش آسا» «ترانه موسوی» «سید علی موسوی حبیبی» «محرم چگینی» و (بقیه اسامی را اینجا بخوانید) مشمول این تعریف نمی شوند و با توجه به برخوردهای حاکمیت با خانواده های شهدای جنبش سبز و ایجاد محدویت های امنیتی شدید طی یکسال گذشته برای آنها جهت برگزاری هر گونه مراسم و از طرفی عدم پوشش اخبار مربوط به این شهدا از طرف رسانه رسمی ملی باید اذعان کرد که آنچه که روزنامه کیهان «شهدای پس از انتخابات» و سخنران مراسم هم آنها رامظلوم ترین نامیده، ظاهرا باید همان نیروهای لباس شخصی بسیجی و یا پرسنل نیروی انتظامی باشند که حدود یکسال پیش سرلشگربسیجی «فیروز آبادی» ریس ستاد کل نیروهای مسلح در نامه سرگشاده ای به امام زمان، پرده از شهادتشان برداشت و اعلام کرد:«ماموران حفظ امنيت و مدافعان حريم قانون كتك خوردند، زخمي شدند، شهيد شدند، بي رحمانه آنها را زير چرخ‌هاي ماشين گرفتند، اما صبورانه با جانشان از مردم دفاع كردند؛ در مقابل آنها براي كشته‌هاي دروغي خود عزاداري كردند،» و خطیب جمعه 29 خرداد ماه سال گذشته نیز پیرو همین فرمایشات و فرمایشات مشابه پرسید: «الان همين چند نفرى كه در اين قضايا كشته شدند؛ از مردم عادى، از بسيج، جواب اينها را كى‌ بناست بدهد؟ واكنشهائى كه به اينها نشان داده خواهد شد - تو خيابان از شلوغى استفاده كنند، بسيج را ترور كنند، عضو نيروى انتظامى را ترور كنند»
اما از همان زمان تا کنون هیچ نامی از هیچیک از نیروهای انتظامی و یا سپاه و لباس شخصی که در جریان اعتاراضات سال گذشته به شهادت رسیده باشند در هیچ رسانه برده نشده همچنانکه گزارش امروز روزنامه« کیهان» نیز هیچ نامی از شهدایی که در «مهدیه» تهران برایشان مراسم سالگرد برگزار شده نبرده است.
اینکه چنین مراسمی بر گزار شده خیلی بعید نیست. ماشاء الله حاکمیت در مورد برگزاری مراسم، دست به نقدشان خوب است، اما اینکه مراسم تحت پوشش چه عنوانی و برای چه کسانی بدون نام و نشان و نهایتا با چه هدفی برگزار شده ؟ به نظر می رسد حاکمیت به شدت تلاش دارد در اذهان افکار عمومی و البته که ابله از آنها این دروغ پیش گفته را در پوشش مراسم عزاداری و مظلوم نمایی و عوام فریبی تبدیل به واقعیت نموده و با توسل به این مظلوم نماییها مردم در حال ریزش را با خود همراه سازد.
البته شکی نیست در خشونت عریانی که دستکم 100 قربانی از جمعیت آرام و سر بزیر و سبز گرفته است، احتمال قربانی شدن جند سرباز وظیفه شناس نیروی انتظامی و یا مامور لباش شخصی بسیج دور از ذهن نیست اما اینکه با فرض صحت، شهادت این چند نفر با برجستگی دیده و تبلیغ شود و شهادت دست کم 100 نفر از مردم بی دفاع نه تنها دیده نشده که اصلا مشکوک نیز شمرده شود، و بازماندگان نیز نه تنها مورد تسلی و تفقد قرار نگیرند که حتی مورد بی احترامی و آزار قرار گرفته و حتی اجازه برگزاری یک مراسم عزاداری آزادانه برای دلبندانشان را نداشته باشند، به روشنی حکایت از فقدان آزادگی و مروت نزد حاکمیت و دولتمردان و نهایتا غصبی بودن جایگاه و ترس شدیدشان می نماید.
اين نوشته دز جرس
اين نوشته در نداي سبز آزادي

دوشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۹

از اطلاعات فلش مموری خود محافظت نمایید

دیگر کمتر کسی را می شناسید که با کامپیوتر آشنایی داشته باشد و یک «فلش مموری» در جیبش نباشد! طبیعی است با زیاد شدن استفاده از یک وسیله، مشکلات آن نیز یکی یکی پدیدار خواهد شد. ویروسی شدن «فلش مموری» و همچنین دسترسی آسان همه اشخاص به اطلاعات آن را می توان از جمله مشکلات این وسیله نام برد.

در این مطلب محور اصلی ما دسترسی آسان همه به اطلاعات «فلش مموری» شماست. یعنی اگر شما «فلش مموری» خود را گم کنید، یا به دلیل فراموشی در محلی جا بگذارید، هر شخصی با اتصال به سیستم خود میتواند به اطلاعات آن دسترسی پیدا کند.

راه حل چیست ؟ کمپانی NewSoftwares.net پاسخ این سوال شما را داده است.

USB Secure محصول این شرکت است که برای رمز گذاری روی تمام حافظه های قابل حمل تولید شده است. شما با این نرم افزار می توانید برای USB drives, Thumb drives, Memory cards, External drives and Flash drives خود رمز بگذارید تا کسی به غیر شما نتواند اطلاعات آن را بازگشایی کند و اطلاعات را به سرقت ببرد.

این نرم افزار با تنظیمات خود طوری عمل می کند که وقتی شما آن را به USB متصل می کنید، از شما پسورد میخواهد.

این نرم افزار نیاز به دانش فنی زیادی ندارد و بسیار آسان می باشد ومی تواند اطلاعات موجود در «فلش مموری» شما که شاید بسیار شخصی و یا بسیار ارزشمند باشد را محافظت کند تا از گزند سرقت در امان باشد .

لینک دانلود: (۷٫۰۶ مگابایت) از اینجا دانلود کنید

لینک کمکی: از اینجا دانلود کنید

این مقاله مستقییما از سایت «آراد دانلود» برای انعکاس در این وبلاگ انتخاب شده است.

یکشنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۹

نتایج جدیدترین نظر سنجی در مورد محبوبیت شدید آقای خامنه ای

جدیدترین نتایج نظر سنجی موسسه «ساندیس تلگراف»، وابسته به «سازمان تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم» که در دو جامعه آماری کاملا متفاوت اما با شیوه های آماری یکسان بدست آمده، نشان می دهد مردم دنیا علایق کاملا مشابهی بهم دیگر دارند.
یه گزارش سرویس سیاسی «فارس» از قم، این نظر سنجی که با روش میدانی و در دو جامعه آماری کاملا متفاوت، اما با شیوه یکسان تهیه شده نتایج بدست آمده، بسیار جالب توجه است.
در جامعه آماری A و در پاسخ به این پرسش که «شما مقام معظم رهبری را بیشتر دوست دارید یا آقای خامنه ای را؟» 75 درصد شرکت کنندگان در نظر سنجی، پاسخ داده اند که؛ «اصلا هیچکس را دوست ندارند» 75 درصد پاسخ داده اند که؛ «اصلا هیچ چیز را دوست ندارند»75 درصد سئوال کرده اند « مگر چیزی برای دوست داشتن وجود دارد؟» و باقی مانده شرکت کنندگان در نظر سنجی پاسخ داده اند که فقط « ساندیس» دوست دارند. در این جامعه آماری نوشیدن «ساتدیس» شامل محدودیت ها و ممنوعیت های شدید مذهبی و حکومتی است .اما در جامعه آماری B و در پاسخ به همان سئوال جامعه آماری A یعنی «شما مقام معظم رهبری را بیشتر دوست دارید یا آقای خامنه ای را ؟ » 75 درصد شرکت کنندکان در این نظر سنجی اعلام نموده اند؛ «همه کس را دوست دارند» 75 درصد پاسخ داده اند «همه چیز را دوست دارند» 75 در صد سئوال نموده اند؛ «مگر مقام معظم رهبری وجود دارد» 75 درصد سئوال نموده اند «مگر آقای خامنه ای وجود دارد؟» و بقیه شرکت کنندگان در مراسم هم پاسخ داده اند فقط « ساندیس» دوست دارند. در این جامعه آماری نوشیدن «ساندیس» نه تنها شامل هیچگونه محدودیتی نمی شود، بلکه نوشیدن آن با تشویقهای مذهبی و حتی حکومتی نیز همراه است.
به گفته« اکبر هاشمی رفسنجانی» پژوهشگر برجسته موسسه «ساندیس تلگراف» و مدیرتیم نظرسنجی اخیر، نتایج بدست آمده از این نظر سنجی که در حال حاضر در مجهز ترین لابراتوارهای علمی موسسه در حال پشت سر گذاشتن آخرین تست ها و آزمایشهای علمی است به زودی از طریق مونیتورینگ موسسه قابل مشاهده برای عموم خواهد بود. وی اعلام کرد چنانچه نتایج یافته شده در این نظر سنجی با پیش بینی های قبلی مطابقت داشته باشد باید منتظر وقوع انقلابی عظیم در صنعت « علم » بود. این انقلاب بدون شک در آینده ای نزدیک بوقوع خواهد پیوست. آگاهان هرگونه ربط بین موفقیت های این موسسه با یافته های اخیر موسسه « چاه جمکران » را قویا رد می نمایند.
خبر نگار خبرگزرای فارس اعزامی به قم «احمد باطبی» کد خبر 22خرداد89
خدا را شکر ظاهرا مشکل فنی این وبلاگ حل شده و بنا براین من دورباره می آیم .

جمعه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۹

نمی دونم چطو شد که ایطو شد!

سلطان صاحبقران «محمودخان‌احمدی نژاد» یا همان «سبورچیان» خودمان «انارالله برهانه»، که نه تنها در تمام بلاد «فارس» بلکه در تمام ارض و سما هیچ جنبنده‌ای بی‌اذن و اجازت او بنجنبد؛ قریب به دو یا سه هفته پیش، وزیر مربوط به دول بیگانه یعنی «منوچهرخان متکی» را امر و اشارت فرمودند که فی‌الفور سردمداران دو کشور را به پای تخت ایشان احضار نماید.
«منوچهرخان» چنین کرد و به دنبال آن سردمداران دول اجنبی از آنسوترین نقطه دنیا یعنی «برزیل» و از اینسوترین نقطه دنیا یعنی «ترکیه» «همت مضاعف» نمودند و آمدند در یای‌تخت سلطانی سلطان صاحبقران «محمودخان‌احمدی نژاد» یعنی همان «سبورچیان» خودمان «انارالله برهانه». هم به جهت ادای فریضه دست و پابوسی ملوکانه، هم به جهت اینکه بعد از سلام و چاق‌سلامتی بنشینند به اشاره مبارک حضرت اجل، صورت مجلسی بنویسانند که مقدار ناقابلی «اورانیوم جات» غنی نشده از پای تخت سلطانی یعنی ایران به ارض اقدس یعنی همان بلده صغیره «ترکیه» به همان ترتیب که در سال ماضی 18 میلیارد دلارترانزیت شده، ترانزیت کنند، و در مقابل مقداری ناچیز اما غنی شده از همان جنس به ایران واترانزیتند بلکه و شاید این مخدره موزیه بانو «کلینتون» که تنها موجودی است در بین ارضیان و سمائیان که بلا امر (روم به دیوار روم به دیوار) سلطان صاحب قران جناب اجل «محمودخان‌احمدی‌نژاد» همان.... «انارالله برهانه» هر از گاهی می‌جنبد، هم خودش و هم لبش و البته که این جنبش در آنسوی ینگه دنیا به خودی خود تاثیر و تاثری به حال ما ندارد اما وقتی جنبش آن سر دنیایی آن مخدره «بانوکلینتون» در این سر دنیا یعنی بلده راقیه مترقیه طهران «جنبشی سبز» بر پا می‌کند اسباب دردسر سلطان صاحب قران حضرت اجل «محمودخان‌احمدی‌نژاد» همان «سبورچیان» سابق و لاحق، می‌شود.
مصیبت عظمی در این پروسه مکروهه آنکه، این دردسر و تاثیر و تاثر به بیت معظمی وصل است و این جنبش در آن بیت لرزشی به درجات بالا در مقیاس «ریشتر» ایجاد می‌نماید. این شد که امر فرمودند ارجوزه توافق طهران نوشته شود و بعد هم جارچیان بزرگ ولایت ازجمله «فارس نیوز» را امر کردند که در کوی و برزن دهکده جهانی پس از جار زدن مفاد توافق و دعا و ثنا، از قول «منوچهرمتکی» اعلام نمایند که : که آمریکا و شورای امنیت و غرب و شرق و چرق و زرق و برق و آب و گاز و تلفن و خلاصه هیچ چیز و هیچ کس دیگری هیچ شانسی برای صدور قطعنامه ندارند .به عبارت خودمانی‌ت؛ نمی‌توانند بر علیه ایران یعنی همان پای تخت سلطانی سلطان صاحبقران «محم....... » از خودشان قطعنامه ( به غلظت «ع») دربکنند و لی به قول اون کاکوی شیرازی: «نمی دونم چتو شد که ایطو شد» و همه به اتفاق اجماع کردند و از خودشان چهارمین را در بکردند. آره قربونش! اومدن دیدن جای خربزه قطعنامه است
در این باره بازهم باهم دیالوگ خواهیم نمود . تا آنروز خدا یارتان دست حق به همراهتان. پایان نوشتمان. ذیلا تصویر اعلامیه فارس نیوز جهت استبصار درج می‌شود:
.

چهارشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۹

کام در ناکامی؟؟

سالها پیش شاید سال 66 بود. پسر عموی من در عملیات کربلای 5 به شهادت رسیده بود در یک روز بسیار سرد زمستانی برای تحویل جنازه و سپس تشییع به غسالخانه رفته بودیم. همرا با جنازه صحیح وسالم پسر عموی من جنازه یک خلبان را هم آورده بودند که پس از مورد هدف قرار گرفتن پرنده اش از طیاره با چتر نجات خارج شده ولی نتوانسته بود در جایی خوبی فرود آید و ظاهرا به یک پرتگاه پرت شده و بعدا تکه تکه های بدنش را جمع آوری کرده و به پشت جبهه منتقل کرده بودند. چه سالهای عجیبی بود آن سالها. خالی از لطف نیست ضمن این روایت از دفاع مقدس به صحنه جالبی اشاره کنم. تنها کسی که از بستگان خلبان شهید آنجا حضور داشت پدر همسر او بود .پیرمردی بسیار محکم. اما از طرف یکی از همرزمان خلبان اجازه دیدن جنازه را نیاقت. خلبان همرزم شهید دلیل خود را رقت انگیز بودن شدید جنازه متلاشی داماد اعلام نمود. پدر همسر خلبان شهید با خنده معنی داری به همرزم داماد شهیدش گفت: هنوز چهل روز از دفن پسر شهیدش سپری نشده و جالب توجه آنکه جنازه فرزند شهیدش را خودش کفن نموده و خودش در گور نهاده و همگان مشاهده نموده اند که خم به ابرو نیاورده است. خواستم تجدید خاطره ای با سالهایی داشته باشم که همه جا عطر شهادت پراکنده بود . بگذریم .عرض کردم جنازه شهید ما صحیح وسالم بود و جنازه خلبان شهید متلاشی شده. یکی از دوستان پسر عموی دیگر من سر در گوش او گزارده و نجوا می کند : بروید خدا را شکر کنید که جنازه برادرتان سالم است . پسر عموی من که مثل من در مسائل مربوط به مرگ و ... بسیار بی غیرت است همان زمان این مسئله را البته بدون نام بردن از طرف تبدیل به یک شوخی و طنز کرده بود که جنازه ای که فاقد روح است و تا لحظاتی دیگر به خاک سپرده خواهد شد چه فرق می کند صحیح و سالم یا متلاشی .
خبرگزاری«مهر» انصافا دل ملت شهید پرور و خانواده معظم شهدا و ریاست محترم جمهور و البته قبل از همه اینها مقام معظم رهبری را شاد کرد و من از هم اکنوم پیشنهاد می کنم جایزه بهترین نگاه و بهترین تیتر و بهترین گزارش و بهترین همه چیز را برای تقدیم به خبر نگاری که متن خبر امروز این خبر گزاری در مورد «قطعنامه ضد ایرانی» را تنظیم نموده، آماده نمایند تا در یک فرصت مناسب و در یک جشنوراه ویژه مطبوعاتی به نویسنده و خبر نگار مربوط تقدیم نمایند. خاک بر سر آمریکا و اسراییل و فرانسه وآلمان و ایتالیا و همه کشورهای دنیا که سر به سر ملتی می گذارند که خبر گزاریهایی اینچنین و خبرنگارانی اینچنین تر دارد.
واما خبر، خودتان اصلش را اینجا بخوانید و فرع مقدم بر اصل و اساس الاصل اش را ببینید که نوشته است:« آمریکا و همپیمانانش با وجود تلاشهای فراوان در به دست آوردن اجماع کامل برای تصویب این قطعنامه ناکام ماندند» بنازم به این همه تیز هوشی و تیز بینی و تیز چشمی و تیز همه چیزی که تو داری و آمریکا و یازده کشور دیگر به علاوه لبنان ندارند به قول خواجه حافظ نه هرکه سر بتراشد خبر نگاری داند . البته دولت و ملت و خانواده شهدا و مقام معظم رهبری که موفق شدند رای ممتنع لبنان را بدست آوردند کام ماندند یعنی بر عکس ناکام ماندند.
واقعا خدا را شکر که در کشور ی زندگی می کنیم که چنین خبر گزاریها و چنین خبرنگارانی دارند. والا الان صد باره مرده بودیم و جنازه مان هم ناکام مانده بود و دلمان هم سوزیده بود.

شهرام امیری دوفیلم با یک بلیط

نه فیلم نمایش داده شده در برنامه خبری « بیست و سی» تلوزیون دولتی ایران در مورد اعترافات «شهرام امیری» دانشمند هسته ای ایرانی ساکن آمریکا که از طریق web cam و با کیفیت پایین تصویر برداری شده و حاوی اعتراف آقای «امیری» به ربوده شدن و شکنجه توسط دولت آمریکا بود، دروغ و جعلی بود و نه فیلم نمایش داده شده توسط رسانه های آمریکا که وسیله دوربینهای مجهز و در استودیو مخصوص تصویر برداری شده و حاوی اعترافاتی مغایر و متتاقض با اعترافات فیلم پخش شده در تلوزیون دولتی ایران بوددروغ و جعلی است.
هر دو فیلم با نظر موافق دولتین «ایران» و«آمریکا» از طریق یک کانال و بر اساس سناریویی از پیش نوشته شده به هنرمندی « شهرام امیری» و کارگردانی طرف آمریکایی، جهت انحراف افکار عمومی داخل ایران از پیگیری حقوق مسلم خود، برنامه ریزی و در تهیه آن بیشترین ظرافتها برای بهترین بهره برداری پیش بینی شده بود.
جالب توجه است در آستانه سالگرد کودتای ننگین در ایران غریب به اتفاق رسانه های مجازی در کنار پیگیری اخبار جنبش سبزنیم نگاهی نیز به سناریوی ساختگی «شهرام امیری» داشته اند. تا اینجای کار نتایج اولیه مورد انتظار طرف ایرانی به بار نشسته است.
اختلاف قول و عمل دولتمردان آمریکا در رابطه با برنامه هسته ای دولت ایران و اتخاذ سیاست «یکی به نعل یکی به میخ» طی یکسال گذشته در قبال حوادث و اتفاقات پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری ایران، بنحو روشنی این گمانه زنی که؛ ساکنان کاخ سفید از روی کار آمدن «محمود احمدی نژاد» در ایران راضی هستند را، به شدت تقویت می نماید.
شکی نیست که دولت آمریکا طی سی سال گذشته بیشترین چالش را با «جمهوری اسلامی» داشته و این چالش در دروه زمامداری «محمود احمدی نژاد» که دولتش بنحو بارزی به انحراف در برنامه هسته ای و نقض حقوق بشر توامان متهم است شدت پیدا کرده. تا آنجا که آمریکا موفق شد اجماع جهانی را بر علیه ایران اتمی با صدور چهار قطعنامه تحریم بسیج نماید.
چهار قطعنامه ای که اگرچه فاقد کمترین ضمانت اجرایی در سطح جهانی بود ولی بدون شک در داخل تبدیل به خوراک تبلیغاتی موثر«محمود احمدی نژاد» برای جلب حمایت بیشتر توده های عوام از خود و در نتیجه تثبیت دولت او شده است.
و کدام ناظر سیاسی صادقی خواهد بود که تایید نکند؛ پریشانی، سوءمدیریت و بی کفایتی در دولت نهم عملا بهترین فرصتها را برای بیگانگان در سراسر جهان از فقیرترین کشورهای آمریکای لاتین در دوردست غرب گرفته تا کشور قدرتمند «چین» در شرق دور، و از همسایگان کوچک و بزرگ شرقی و غربی گرفته تا کشور قدرتمند فدراسیون «روسیه شوروی» درشمال فراهم نمود تا فارغ البال در قبال صادرات «آبنبات»به کشور ایران «مرورارید غلطان» به کشور خود وارد نمایند؟
در شرایطی که هر دولتی سعی می نماید با کمترین بهانه بیشترین سود را از این معامله یکطرفه داشته باشد، چرا کشور قدرتمند و مدعی سیادت بین المللی چون «آمریکا» ازاین نمد برای خود «کلاهی» ندوزد؟
و به همین دلیل روشن و شفاف است که طی چهار سال گذشته علیرغم جنجال جهانی و نشستهای مکرر سازمانهای بین المللی برای محکومیت دولت (ونه ملت) ایران به نقض حقوق بشر و انحراف از برنامه هسته ای و اتخاذ تدابیر تنبیهی فلج کننده، عملا هیچگونه اتفاق عینی که حکایت از ارده واقعی دولتهای موثر در تنظیم توافقات تحریم باشد مشاهده نشده.
در این فرایند بزرگترین بهانه طراحان پیش نویس قطعنامه ها و امضا کنندگان توافق از تاخیرهای مکرر و اجرایی نشدن یا تعدیل مفاد قطعنامه ها در آخرین لحظات، ترس ازعدم تصویب به دلیل وجود شرکای قدرتمند ایرانی دارای کرسی دائمی در سازمان ملل مثل «روسیه» و «چین» بوده است.
اما از ابتدای سال جاری میلادی باید سناریو به گونه ای دیگر رقم می خورد. به گونه ای که کم کم «چین»و خصوصا «روسیه» عدم تمایل خود را به ایفای نقش مخالف تحریمها و عدم همراهی با ایران اعلام، و عملا در کنار سایر کشورها قرار گرفتند و حتی پا را از این نیز فراتر گذاشته و در بعضی موارد به کاسه های داغ تر از اش در مقابله با ایران نیز تبدیل شدند.
شکی نیست کشورهای فوق الذکر بیشترین سود خود را از بی کفایتی ودیپلماسی متزلزل ایران در عرصه بین المللی طی چند سال گذشته برداشت نموده و طی یک توافق پنهانی، نوبت آنها بسر رسیده و اکنون نوبت کشور دوست و برادر «آمریکا» رسیده بود تا سهم خود را از سفره گسترده نذورات و حاتم بخشی آقای « احمدی نژاد» برداشت نماید.
دقیقا در همین زمان است که پس از تهدید ایران توسط «کرملین» اینبار به جای «کاخ سفید» و امیدواری جهانی ناگهان خانم «کلینتون» ضمن اعلام آمادگی برای تصویب پیش نویس جدیدترین قطعنامه پیش نهادی در یک بازی مضحک «اتخاذ ترفند جدیدی از سوی ایران» را پیش بینی نموده و به دنبال این پیش بینی غربی و با رعایت فاصله زمانی مناسب نوبت تلوزیون دولتی ایران می رسد تا پرده دیگری از این سناریوی تنظیم شده را کلید بزند .
پخش فیلم اعترافات آقای «شهرام امیری» از تلوزیون دولتی ایران. تلوزیونی که مخاطبینش به هیچ عنوان عادت به پرسش از چگونگی فرایند تهیه یا به دست آوردن چنین فیلمهایی ندارند. و در فاز بعدی و باز هم با رعایت فاصله زمانی مناسب پرده سوم از این سناریو توسط رسانه های «آمریکا» کلید می خورد و اینبار نمایش فیلمی از همان هنرپیشه اما با کیفیت فنی بسیار بهتر و داستانی کاملا متفاوت و متناقض با فیلمی که توسط تلوزیون دولتی ایران پخش شده بود و به همین سادگی و حتی ساده تر از آن بهانه برای یک تاخیر دیگردر تنبیه دولت ایران(وتاکید می کنم نه ملت ایران) فراهم شود، تا از این رهگذر فرصت برای بهره برداری یکطرفه از منابع و مشارکت در منافع دراز مدت ذخایر مادی و معنوی ایران با کمترین هزینه از طریق ابقای «احمدی نژاد» و کودتاییان در راس دولت و حکومت فراهم شده، اسباب تنبیه و تحقیر ملت ایران شود.
اما آیا شهروندان واقعی و آگاه ایرانی که روز به روز با روشن شدن ابعاد گسترده خیانتهای دولت نهم ودهم، بر تعدادشان افزوده می شود اجازه چنین افزون خواهیها را خواهند داد؟ و فریب چنین سناریوهای نازلی را خواهند خورد؟
با ایمان و اطمینان کامل اعلام می نمایم ؛ جنبش یبداری جدید ملت ایران که مشخصه بارز آن «صبر و استقامت سبز» و ایستادگی در مقابل زیاده خواهیهای بیگانگاه از طریق خلع دولتمردان بی کفایت کودتایی است، اجازه چنین میدان داری را به هیچ قدرت و ابرقدرت جهانی نخواهد داد . طلیعه های فصلی سبز ناشی از این بیداری که از یکسال پیش شروع شده از هم اکنون قابل رویت است.
در همین رابطه این نوشته سایت «جهان نیوز» و ابسته به کوتاییان در حدود دو ماه پیش خواندنی است که تلویحا پناهندگی او را تایید می کند
اینجا رمزگشایی از سناریویی ناپدید شدن
اینجا نکات خنده دار فیلم شهرام امیری

یکشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۹

آقایان «دوربینی» دوربینهای «آقا»

ساعاتی پس از اتمام مراسم چهارده خرداد در حرم آیت الله «خمینی» یک وبلاگ نویس نوشت که «اقای دوربینی هم شعار مرگ بر موسوی داد»
آقای«دوربینی» را همچنانکه «فرورتیش رضوانیه» نوشته است، همه می شناسند. همان شخصی که اشتیاق کودکانه و جنون جالبی به قرار گرفتن جلو دوربین تلوزیون داردو فرقی هم نمی کند این دوربین چه دوربینی باشد وبرای چه مناسبتی و او در چه حالتی. همینکه تصویر او از تلوزیون پخش شود،غریزه شهرت او از طریق مشاهده تلوزیونی ارضا شده و خدا مراد او را داده است.و در این روز یعنی چهاردهم خرداد، چه چیزی بهتر از اینکه هم تلوزیون او را نشان می دهد، هم کیک و ساندیس فت و فراوان و مفت و مجانی یافت می شود. و آقای «دوربینی» رفت، کیک و ساندیس خورد، چفیه انداخت، و مرگ بر موسوی هم گفت نه کم تر از بقیه نه بیشتر .
باور کنید جمعیت غالبی که در مراسم چهارده خرداد حاضر شده بودند هیچ چیزی از آقای «دوربنی» بیشتر نداشتند ، اگرچه ممکن است خیلی چیزها از او کمتر داشته باشند.که البته چنین است او نفهمی اش را جار می زند و بقیه به زعم خودشان مخفی می کنند.
« حماقت» «ندانستن» و «لذت از این ندانستن» قدر مشترک همه آدمهایی است که یکی از آنها آقای «دوربینی» است.
اینها همان آدمهایی هستند که سی سال پیش بعد ازهر نماز چه در منزل! چه در مسجد! چه جماعت! چه جمعه! بعد از دعا و ثنا به جان آیت الله «خمینی» ازصدق دل دعا می کردند «منتظری نستوه محافظت بفرما» اما به ناگهان فتوی صادر شد که از امروز دعا به جان «منتظری نستوه » حذف شود. حذف کردند سم بکم بی سئوال و بی جواب.
اینها همانهایی هستند که در نماز جمعه های متعدد تهران پیش از شروع به خطبه خواندن «هاشمی» شعار می دادند؛ «درود بر خامنه ای سلام بر هاشمی» و زمانی هم به فرمان عده ای آنتریک می شدند و شعار می دانند « مخالف هاشمی مخالف رهبر است مخالف رهبری دشمن پیغمبر است» چند مدتی طول نکشید که شعار «سلام» حذف و حالا همان که دستور شعار«مخالف هاشمی مخالف رهبر ...» را دیکته کرده بود، حالا شعار «مرگ برغارتگر ییت المال» آنهم هنگام خطبه خواند هاشمی را صادر و توصیه می کرد. خطبه ای که رکعتی از نماز حساب می شد و حرمت آن واجب. دستور البته اجرا می شد مو به مو و بدون کمترین سئوال جواب. طرفه آنکه چندی بعد همین ها به چشمهای خود دیدند و به گوشهای خود شنیدند، همانکه مخالفت با او مخالفت با پیغنمبر بوده خود مخالف «هاشمی» است و حالا دیگر «هاشمی» نباید خطبه بخواند.
فراموش نکنیم اینها همانهایی هستند که زمانی به طرفداری از «صادق خلخالی» در خیابانهای قم بر علیه یک مرجع تقلید «آیت الله شریعتمداری» شعار می دادند و همان «صادق خلخالی» را با بیشترین رای به عنوان نفر اول راهی مجلس می کردند و چند صباح بعد نماینده اول مردم قم رد صلاحیت می شد. بی هیچ سئولی و جوابی.
اصلا چرا بی راهه و دور می رویم. مگر همینها نبودند که چند ماه پیش نسبت به پاره شدن عکس حضرت «روح الله» «قیطریه آتش زدند» وآنهمه سر و صدا و راهپیمایی و بلوا ...بر پا کردند؟. خوب حالا مگر همانها نیستند که به نواده و وارث میراث معنوی همان حضرت «روح الله» اهانت می کنند؟
باور کنید اینها اصلا فراموش نکرده اند که؛ آقای «یاسر عرفات» روزهای اول انقلاب به ایران آمد و چه استقبالی که ازاو نشد و خیلی بیشتر از اینکه «سید حسن نصراله» «نواده روح الله » خوانده شود، او فرزند «روح الله»خوانده شده بود. اما چند سال بعد همان جناب «یاسر عرفات» خائن خوانده شد و اینها موظف شدند طومارهای حمایت امضا کنند بی هیچ پرسشی و پاسخی!
از این جمع کثییر و در این تاریخ پر فراز و نشیب سی سال گذشته و البته به لطف ایجاد امکانات محدود گردش آزاد اطلاعات، کم کم پرسشهایی در ذهن ودل بعضی شروع به جوانه زدن کرد و آرام آرام بر تعداد این سئوالت و تلاش برای یافتن جواب افزوده شد و در ادامه از دل این جوانه کوچک آگاهی «جنبش» بزرگی «سبز» شد که طی یکسال گذشته نشانه های بلوغ مقدس آن در خیابانهای پایتخت و انعکاس آن در رسانه ای مستقل و آزاد در سراسر جهان قابل مشاهده است و هر روز بر جمع آنها افزوده می شود. الاجماعت اندکی که بیش و پیش از آنکه حکومت علاقه به نا آگاهی آنها از حقیقت و باقی نگه داشتن درجهل شان داشته باشد، خود به این وضعیت مشتاق ترند و البته که این اشتیاق و جانفشانی را بهای ارزشمندی است و آنهم نشان داده شدن از تلوزیون آقای «ضرغامی» و نوشیدن مجانی ساندیس. بله شرکت کنندگان مراسم امسال سالگرد ارتحال آیت الله «خمینی» علیرغم آنکه قادر به دیدن نزدیک ترین واقعیتهای اجتماع خود نیستند، اما اغلب یک آقای «دوربینی» باالفعل بودند.
نقل است که روزی «معاویه» برای نماز در مسجد آماده می شد. به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی از سر غرور انداخت . «عمروعاص» که در نزدیکی او یستاده بود در گوشش نجوا کرد که : بی دلیل مغرور نشو اینها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمی آمدند و «علی» را انتخاب می کردند. «معاویه» برافروخت. «عمروعاص» قول داد که حماقت نماز گزاران را ثابت می کند . پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخنرانی گفت: از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود را به نو ک بینی اش برساند خدا بهشت را بر او واجب می نماید و بلافاصله مشاهده کرد که همه تلاش می کنند نوک زبانشان را به نوک بینی شان بر سانند تا ببینند بهشتی اند یا جهنمی ؟ «عمروعاص» خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد ؛ دید او بیشتر از بقیه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش می کند و سعی می کند کسی متوجه تلاش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود. از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد: این جماعت احمق خلیفه احمقی چون تو می خواهند. «علی» برای این جماعت حیف است.

جمعه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۹

نامه پنجم «محمد نوری زاد» به رهبری از زندان اوین

در مورد پست قبلی چنانچه احتمال می رفت و در متن به آن اشاره شده بود سخنرانی مورد اشاره روزنامه کیهان » مربوط به سومین سال قتل آقای «لاجوردی» بود که«روزنامه کیهان» دیروز توضیح و تصحیح آن را چاپ رد.
بنده نیز بابت احتمال تعمد در اشتباه «کیهان» عذرخواهی می نمایم. ضمن این توضیح که توضیح و تصحیح «کیهان» خدشه ای به اصل نوشته حقیر وارد نمی کند و اصل نوشته قابل دفاع است.
واما:
من این روزها ، با جوان نوزده ساله ای هم نشین و هم بند هستم که مجموعه ای از خردمندی ها ودرستی ها با اوست . این جوان با همین سن و سال اندک خود ، دو فرمول بدیع ریاضی را که ازدسترس همۀ دانشمندان وریاضی دانان جهان دور بوده است ، کشف کرده و به اسم خود به ثبت رسانده است . این جوان ، با همین سن وسال اندک خود ، چهار اختراع غرور آفرین دارد .المپیادی است . برندۀ جشنوارۀ خوارزمی است . به زبان های انگلیسی وایتالیایی مسلط است . این جوان اما به اتهام متداول توهین به رییس جمهور و تبلیغ علیه نظام ، پنج ماه و نیم است که در زندان است . اتهامی که مردمان جهان، به میزان ارتفاع آن غش غش میخندند . این جوان ، شصت روز در زندان انفرادی بوده وتوسط بازجو های تند وبی ادب خود کتک خورده وتهدید شده است . این جوان ، همان است که آقای «جلال الدین فارسی» ، پدرش را به ضرب گلولۀ تفنگ شکاری خود کشته است . این جوان ، اکنون ، هفده سال است که چشم به راه تراوش حق وعدالت ، از اسلام اختراعی ما است . اسلامی که آقای «جلال الدین فارسی» قاتل را به پرداخت یک ریال از پول خون پدر او ملزم نکرده است . اسلامی که آقای «جلال الدین فارسی» قاتل را آزاد گذارده ، وخود او را که به ابراز نشاط سیاسی اش مشغول بوده ، به زندان و انفرادی و تحمل ناسزا وضرب وشتم در انداخته است .
در همین رابطه:
صدور حکم سی و شش ماه حبس تعزیری برای آرمان رضاخانی نخبه ی جوان.
چگونه ممکن است که تفنگ افتاده بر زمین شلیک شود و به پهلوی آدم ایستاده بخورد؟!

بدون شرح



چهارشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۹

کیهان شق القمر کرد

تقریبا کل روزنامه امروز «کیهان» را گشتم اما خبری از عذرخواهی یا اصلاح اشتباه دیروز نبود که نبود .تردیدی نیست که اشتباه فاحش و گاف سنگین رسانه ای دیروز کیهان نه یک اشتباه سهوی که یک بی اخلاقی تعمدی بوده، و ناگفته پیداست؛ زیان این رفتار خلاف عفت، پیش از آنکه متوجه «جنبش سبز» و آزاده سر فراز آن «محمد نوری زاد» باشد مایه افتخار جنبش و تکریم و احترام بیشتر «نوری زاد» و شرمساری و آبروریزی «کیهان» و «شریعتمدارانی» است که پاسبان شریعت تقلب و دروغ و خیانت اند.
روزنامه «کیهان» دیروز سه شنبه 89/3/11 در ستون«نگاه» در مطلبی با عنوان«آقای نوری زاد! شب هفت شهید لاجوردی را به خاطر دارید؟!» قسمتهایی از یک سخنرانی «محمد نوری زاد» نویسنده سابق کیهان و آزاده دربند امروز را به چاپ رساند که با توجه به محتوای مطالب منتشره و اطلاعاتی که توسط نوشته ارائه می شود، به نظر می رسد مربوط به تاریخی حداقل دو سال بعد از ترور «سید اسدالله لاجوردی» ریس اسبق سازمان زندانهای ایران و متهم اصلی و اولیه پروژه «تواب سازی» در ایران بعد از انقلاب باشد.
«کیهان » همچنانکه در تیتر و جملات ابتدایی نوشته اش مشخص است مدعی است که این سخنرانی در شب هفت آقای «لاجوردی» ایراد شده، و تاریخ ایراد سخنرانی را 1377/6/1 اعلام می نماید . این در حالی است که آقای لاجوردی دقیقا در همین تاریخ ذکر شده یعنی 1377/6/1ترور شده و مطابق مرسوم کشور ایران مراسم هفتم دستکم یک هفته بعد از درگذشت برگزار می شود نه در لحظه درگذشت متوفی.
از طرف دیگرترور«سعیدحجاریان» که در متن مورد ادعای «کیهان» در سخنرانی آقای «نوری زاد» در شب هفتم ترور آقای «لاجوردی» به آن اشاره شده، یک سال و نیم بعد از حادثه ترور «لاجوردی» در 1378/12/22 اتفاق افتاده و ظاهرا ایشان نمی توانسته است به تروری که هنوز اتفاق نیفتاده اشاره کند . همچنین حادثه وحشیانه «کوی دانشگاه» نیز که در سخنرانی بدان اشاره می شود، در تاریخ 1388/4/18 یعنی 10 ماه پس از قتل آقای «لاجوردی» اتفاق افتاده است و بنابر همان قاعده ایشان نمی توانسته است به حادثه ای که اتفاق نیفتاده اشاره دقیق داشته باشد.
با فرض صحت مطالب منتشر شده توسط «کیهان» و صحت انتساب آنها به آقای «محمد نوری زاد» تعمد کیهان در انتخاب کلمه «شب هفت» در تیتر «آقای نوری زاد!شب هفت شهید لاجوردی را به خاطر دارید؟!» و جابه جایی تاریخ یک سخنرانی آنهم حدود دو سال با تاکید و در حالی که انتساب این سخنرانی به تاریخ صحیح هم تفاوتی در نتیجه گیری مورد نظر کیهان ایجاد نمی کند چه دلیلی می تواند داشته باشد؟ الله اعلم
کیهان نشینان با این گل آلود کردن آب و به زعم خودشان افشاگری، قصد تخریب شخصیت «حر» سرافراز زمان «محمد نوری زاد» و صید ماهی مقصود داشته اند.
از کلام معصوم است که «غریق به هر حشیشی برای نجات خود چنگ می زند» تردیدی نیست که رفتاری از این دست نه تنها آبرویی از شخص «محمد نوری زاد» و جنبش سبز مردم ایران نمی کاهد ، بلکه مایه کسب اعتبار و آبرو برای نامبرده و افتخار برای جنبش سبز است و پیش از آنکه زیانی برای جنبش در بر داشته باشد، فریاد غرق شدن کودتاچیان را با صدای بلند اعلام مینماید.
کودتاچیان تمام تلاش خود را با خشونت هرچه تمام تر برای به زانو در آوردن «نوری زاد» و اخذ توبه نامه وطلب عفو از رهبری به کار گرفتند، اما «نوری زاد» محکم تر از پیش بر مواضع انتقادی خود نسبت به کودتاچیان و در راس آنها رهبری نظام ایستاد تا تلاشهای خفت بار دادستانی تهران برای بازیابی مشروعیت واعتبار و آبروی از دست رفته؛ نا کام بماند.
«کیهان» همچنین در لید نوشته خود آورده است«متاسفانه رادیو فردا با سوءاستفاده از عواطف خانواده نوری زاد، بعدها هم با آنها تماس گرفت و به مصاحبه با آنها پرداخت»
جای تعجب نیست که «کیهان نشینان» سعی نکرده اند با سوءاستفاده از عواطف خانواده همکار دیروز - به زعم کیهان - با خانواده او تماس گرفته و سراغ و احوالی بگیرند یا مصاحبه ای انجام دهند. اما جای تاسف هست که ارگان رسمی سازمان سیا(روزنامه فردا) به تعبیر کیهان- چنین کاری را انجام می دهد؟ ظاهرا چنانچه آقای «نوری زاد» در نامه خود به رهبر اشاره کرده بود «چشم انتظاری خانواده ی من، برای تماشای جمال مبارک شما و رویت نماینده ی شما به جایی نرسید. لابد؛ در این گردونه، آدمها، تاریخ مصرف دارند. که اگر به سر رسیدند، مثل دستمال آلوده، باید به دور انداخته شوند»
از همه اینها که بگذریم آقای «نوری زاد» امروز پس از لمس واقعیتهای موجود زندان و شرایطی که میراث بر جای مانده از دادستانی و ریاست سازمان زندانهای مرحوم «سید اسد الله لاجوردی» است با صراحت و شجاعت اعلام می نماید «عدالت در دستگاه قضائی ما بیشتر یک شوخی بزرگ است. من به خاطر نقد این عدالت بیمار، در زندانم و عاملان بیماری دستگاه قضایی و امنیتی و اقتصادی آزادند و حمایت می‌شوند».
آیا اگر در زمان ایراد سخنرانی فوق هم ایشان موفق به لمس واقعیتهای تلخ موجود می شد و رفتار مرحوم «لاجوردی » را آنگونه که آقای «شریعتمداری» مستقیما از نزدیک مشاهده می نمود از نزدیک مشاهده نموده بود؛اینگونه از ایشان دفاع می کرد؟