سه‌شنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۸۹

روزجهانی وبلاگ

Blog Day 2010
امروز روز سی‌ویکم آگوست است، که در نوشتار اختصاری لاتین می‌تواند به این صورت «31og» که شباهت زیبایی به واژه «Blog» دارد نوشته و خوانده شود. این حسن سلیقه وبلاگ‌نویسان را می‌رساند که امروز را «روز جهانی وبلاگ» نامگذاری نموده‌اند. 
«از سال ۲۰۰۵ میلادی، گروهی از وبلاگ‌نویسان جهان به این باور رسیدند که وبلاگ‌نویسان باید یک روز اختصاصی در تقویم داشته باشند، تا در این روز با وبلاگ‌نویسان دیگری از جای جای دنیا آشنا شوند و احیاناً وبلاگ‌های‌شان را برای همیشه به علاقمندی‌های‌شان بیافزایند»
این حرفها از من نیست. من نه پدرم وبلاگ نویس بوده نه مادرم. بنده‌های خدا شاید در همه عمر دستشان به صفحه کلید هم نخورده باشد.
از خودم هم در نیاورده‌ام. اصلا چه معنی دارد آدم در دنیای مقدس مجازی از خودش حرف اضافی درآورد؟
نه خیر من این‌ها را از یک دوست بزرگوار که، از روی آدرسهای خودش در دنیای مجازی فهمیدم، اهل کامپیوتر و وب و اینترنت و خلاصه دنیای مجازی است، یاد گرفتم. ظاهرا نوع تحصیلات و علاقه‌مندی ایشان را به این دنیا کشانده است.
او کسی نیست جز آقایی که روی اینترنت خود را «صادق جم» معرفی نموده‌است. یک صفحه روی فیس بوک دارد و صفحات متعدد دیگری روی دیگر صفحات اجتماعی شبکه مجازی.
اما صفحه اصلی و یا شاید بتوان گفت؛ خانه اصلی او روی شبکه جهانی اینترنت، وبلاگ اوست که به نام «بلاگ نوشت» شناخته می شود. این وبلاگ نه تنها منبع اطلاعات من در حوزه مجازی است و حدود یکسال است که من مشترک فید او و همچنین عضو اشتراکهای اینترنتی ایشان هستم، بلکه به نوعی راهنمای وبلاگ‌نویسی من هم بوده‌است.
این وبلاگ علاوه بر آنکه در فواصل زمانی نامشخصی مطالب اجتماعی مورد علاقه نویسنده‌اش را منعکس می‌کند، بیشترین تلاش خود را برای انتقال یافته‌ها و اختراعات جدید در حوزه مجازی به کاربرانش، به کار می‌گیرد.
اگر علاقه‌مند به دنبال کردن اطلاعات جدید در حوزه اینترنت هستید من اشتراک فید این وبلاگ را پیشنهاد می‌کنم.
2_ خوب، با یک تیر دو نشون یا شایدم سه نشون زدم (الف) وبلاگ اولم را معرفی کردم، (ب) باید قبل از معرفی به او اطلاع می‌دادم که ندادم، و (ج) با هدایت سر راست شما به «بلاگ نوشت» خودم را از توضیح اضافی در باره پست امروز خلاص کردم.
اما من بچه یا اهل روستای «وادقان» یک روستای کوهپایه‌ای در حدود 50 کیلومتری شهر «کاشان» هستم. اصلا اهل تعریف کردن از خودم یا خانواده‌ام یا وابستگان یا متعلقاتم نیستم. خیلی هم از آدمهایی که در نهایت خود بزرگ‌بینی ناشیانه، با نادیده گرفتن «شکسپیر» و «بتهون» و «مارکز» و ... نغمه سر می‌دهند که «هنر نزد ایرانیان است و بس» دل خوشی ندارم. اما اگر برای شما جالب توجه نباشد، برای من جالب توجه است که روستای محل تولد و دوران کودکی من از حدود 5 سال پیش صاحب یک وبگاه اینترنتی تا اندازه‌ای جالب توجه است و علاوه بر آنکه سعی دارد نقش سیمای روستا را در فضای مجازی بازی کند، گاهی هم موفق بوده چهره‌های ادبی، هنری، و شاخص متوفی و زنده خود را با انعکاس آثارشان معرفی نماید.
اینکه من به عنوان دومین وبلاگ منتخب که باید علی‌القاعده یک وبلاگ ناشناس را معرفی کنم ولی وبلاگ روستایم را معرفی می‌کنم، اول به این دلیل است که من خیلی به این وبلاگ سر نمی‌زنم و جالب است بدانید همین امروز، و بخاطر این اتفاق مبارک رفتم و عضو آن وبلاگ شدم. دیگر اینکه شاید بتوان ادعا کرد این روستا با توجه به وسعت و جمعیت کم، جزء اولین روستاهایی بوده‌است که برای خود وبگاه رسمی اینترنتی دست و پا کرده.
شاید این بهانه‌ای برای آشتی من با این وبگاه و دوستانم در آن پایگاه باشد. یک چیزی فراموش نشود و اینکه مدیریت فنی این پایگاه اینترنتی با آقای «روح الله عسکری» است که در حوزه وبلاگ و قلم حق استادی به گردن من و خیلی از دوستانم دارد.
3- از کودکی علاقه مند به شعر و موسیقی و ادبیات و هنر بوده ام. این علاقه مرا به سرگشتگی مقدسی کشاند. برایم دنیاهای زیبایی فراتر و متفاوت‌تر از دنیای محسوس همه به ارمغان آورد. و دوستانی جدیدی که در این حوالی تنفس می‌کردند.
از جمله اهالی معاصر شعر و ادب ایران زمین، من علاقه بیش از حدی به شعر و شعور و شخصیت «سعید بیابانکی» دارم. «سعید بیابانکی» جزء اولین شاعرانی است که اقدام به ثبت وبلاگ با نام «سنگچین» روی سایت «پرشین بلاگ» کرد و پس از آنکه «بلاگفا» با امکانات بهتری عرضه شد، وبلاگ خود را با همان نام به آن سایت منتقل کرد و اگر چه یکبار هم دچار مشکل حک شد و مجبور شد تغییر اندکی در آدرس وبلاگ خود بدهد، اما از همان زمان تا کنون «سنگچین» به طور مرتب و ظاهرا هر دو هفته یکبار طبق قولی که در قسمت تو ضیحات به مخاطبین خود داده، مطالب خود را که مشتمل بر سروده‌های جدید، مقالاتی که در حوزه شعر و ادبیات به رشته تحریر درآورده و اخبار و اطلاعات ارزشمند در همین حوزه، منتشر می‌کند.
«سعید بیابانکی» سادگی خود را در همه حوزه ها خصوصا حوزه دنیای مجازی همیشه حفظ نموده‌است. و یک نکته دیگر اینکه آقای «بیابانکی» تحصیل کرده مهندسی ظاهرا «الکترونیک» مربوط به حوزه اینترنت و وبلاگ می‌باشند.
4- «بانوی مرداد48». مانده ام چه بنویسم؟ همه وبلاگ‌نویس ها که آقا نیستند. همه خانم‌ها که خانه‌دار نیستند. تازه اغلب خانم‌ها هم خانه دارند هم «وبلاگ»نویس. هم خانه‌دار خوبی هستند هم «وبلاگ»نویس خوبی.
باور نمی‌کنید؟ خوب باور نکنید! لازم نیست هر چیزی که من باور دارم را شما هم باور کنید. «بانوی مرداد48» بانویی است که به شهادت نوشته‌هایش «وبلاگ‌نویس» است، اگرچه شاید خانه‌دار به معنای متداول آن نباشد، اما مطمئنا بهتر از من بلد است «املت» و «نیمرو» تهیه کند، همانگونه که خوراک مطالب وبلاگش برای من مطبوع بود.
اگرچه انتخاب یک قالب فانتزی و دخترانه برای این وبلاگ هم اصلا ایرادی نمی‌داشت، اما «بانو» قالب ساده و زیبایی برای وبلاگ خود انتخاب نموده‌است. این انتخاب ساده البته کمکی به جذابیت وبلاگ برای امثال من نموده‌است. غالب نوشته‌های وبلاگش دل‌نوشته است و این چیزی است که باید از یک نویسنده «بانو» انتظار داشت.
5--واما نمیشه که همیشه خانم‌ها هم وبلاگ‌نویس خوبی باشند هم خانه‌دار خوبی. اما سیاستمدار یا اهل سیاست نباشد. گاهی شما در مسیر وب‌گردی‌هایتان ممکن است به وبلاگی برخورد نمایید که سیاست را دنبال می‌کند و توسط یک خانم نوشته می‌شود.
این شوخی را بهانه‌ای کردم تا وبلاگ «گاه باره سیاست» را معرفی کنم. این وبلاگ توسط سرکار خانم «عفیفه عابدی» آپدیت می‌شود. همچنانکه از نام وبلاگ مشخص است و اصولا هم باید باشد موضوع وبلاگ سیاست است، اما خانم «عابدی» که ظاهرا یا تحصل کرده و یا علاقه‌مند شدید سیاست خارجی و خصوصا حوزه آسیای مرکزی هستند بیشتر به مسائل سیاست در این حوزه و باز بیشتر کشورهای حاشیه شمالی خلیج فارس و روسیه می‌پردازند. اکثرا هم ایشان مقالاتی از نشریاتی که به مسائل سیاسی این حوزه می‌پردازند ترجمه و در وبلاگ خود منعکس می‌نماید. اما تا یادم نرفته بگویم که اکثر نوشته‌های ایشان پر از غلط‌های املایی و ویرایشی است و این برای یک وبلاگ‌نویس خوب نیست.
و اما من یعنی «علی مصلحی» کارگر فنی ساختمانی هستم. شاگرد یک مغازه شیشه‌بری در شهر کویری «کاشان». فیلم می‌بینم، کتاب می‌خوانم، عکس می‌گیرم، شعر می‌خوانم.، شعر نقد می‌کنم، قبلا کارمند بانک بوده‌ام و... با همه این حرفها اگر از من بپرسند چکاره‌ای؟ با افتخار و لذتی زیاد پاسخ می‌دهم: «وبلاگ نویس»
روز جهانی وبلاگ را به همه وبلاگ‌نویسان عزیز تبریک می‌گویم / تا بعد. یاعلی

شنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۹

آموزش از طریق ایمیل


بد نیست بعضی اوقات از این همه ساعاتی که وبگردی می‌کنیم را به فراگیری آکادمیک اختصاص دهیم. این روزها چه بسیارند سایت‌های آموزش اینترنتی که می‌توانید برای فراگیری از آن‌ها بهره بگیرید. اما اگر باز هم تنبلی‌تان می‌آید، بد نیست درسنامه را امتحان کنید!
درسنامه یک سیستم آموزش از راه دور رایگان و مبتنی بر ایمیل است. برای شرکت در دوره‌های آموزشی درسنامه فقط کافیست دوره‌ی مورد نظرتان را انتخاب کنید و یک ایمیل خالی به آدرس دوره بزنید، تا بدین ترتیب دانشجوی درسنامه شوید.
در حال حاضر دو دوره‌ی آموزشی وبلاگ‌نویسی و دوره‌ی مقدماتی آشنایی با روزنامه‌نگاری در درسنامه دایر است. که برای منی که تنها دو سه جلسه از هر کدام را گذراندم، پر از مطالب آموختنی جدید بود. بعد از هر جلسه‌ی آموزشی، یک آزمون تستی نیز از طریق ایمیل‌تان برگزار می‌شود که در صورت موفقیت در همه‌ی آزمون‌ها، در انتهای هر دوره گواهینامه‌ی دوره را خواهید گرفت.
من تا حالا یک جلسه روزنامه نگاری و یک جلسه وبلاگ نویسی را شرکت کرده و آزمون آنها را هم با موفقیت پشت سر گذاشته ام.
برای من تجربه جالب توجهی است پیشنهاد می کنم از دست ندهید.

سه‌شنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۸۹

با آبروی رفته چه باید کرد؟

«علی رضا افتخاری» در شرایطی به فکر جبران مافات و بر گرداندن آب رفته به جوی افتاده است که دیگر بسیار دیر شده است.
بدتر از آن شرایط حاکم بر مجموعه حاکمیت است که حضرت والا آنقدر طی این سالها سرگرم تولید آثار بوده که فرصت مطالعه که سهل است فرصت دیدن و شنیدن هم پیدا نکرده اند و الا به این سادگی مرتکب اشتباه و گاف های پشت سر آن نمی شدند.
در پی حمایت آهنگساز، نوازنده، خطاط، قاری قران و خلاصه استاد برجسته و بلند مرتبه موسیقی و آواز ایران استاد «محمد رضا شجریان» از جنبش عظیم و سبز مردمی ایران در سال گذشته، حاکمیت دروغ و کودتا در یک اقدام شتاب زده و بدون تامل پخش آواز ملکوتی «ربنا»ی ایشان، که نزدیک به سه دهه مهمان سفره های آسمانی افطار مردم ایران بود را از دستور کار پخش در رسانه ملی ایران حذف کرد.
این اقدام شتابزده واکنش اعتراضی شدید مردم مذهبی و علاقه مند را به دنبال داشت و اگرچه بلافاصله صدا و سیما ابتدا در عقب نشینی آشکار اعلام کرد که «هنوز فرصتی برای پخش ربنا شجریان نداشته ایم» اما در اقدام سخیف دیگری، برای پاسخگویی به اعتراضات کسترده مطرح شده در سطح رسانه های مجازی، به سراغ نمایندگان مجلس رفت تا از زبان آنها برای این رفتار خود و کاهش فشار افکار عمومی اخذ تاییده نموده و تلاش کرد توپ را به زمین نمایندگان بیاندازد.
واکنش بعضی از نمایندکان فاقد اخلاق و شخصیت مجلس به این اعتراضات بسیار جالب و در عین حال تاسف برا نگیز است.
يکي از نمايندگان عضو فراکسيون انقلاب اسلامي براي نشان دادن اوج نفرت کودکانه اش به بزرگی استاد «شجریان» به خبرنگار صدا وسيما گفت: «صداي يک چوب خشک از صداي شجريان بهتر است!»
يکي ديگر از نمايندگان عضو اين فراکسيون هم دراين باره گفت: «من حالم از شنيدن ربناي اين... به هم مي خورد واقعا جاي تاسف بود که ما سر سفره افطار مجبور بوديم صداي ربناي کسي را بشنويم که... و حالت مشمئز کننده اي به من دست مي دهد وقتي صداي او را مي شنوم»
در همین حال «حمید ترقی» عضو برجسته «موتلفه اسلامی» در اظهارات عجیبی که از یک ذهن بیمار برمی آید، ادعا کرد: «علاقمندان به این دعا با صدای شجریان دشمن انقلاب هستند»
حالا و در شرایطی که رسانه رسمی به علاوه مجموعه حاکمیت تمام قد برای تخریب کودکانه استاد به میدان آمده و در این کارزار از هرگونه رفتار خلاف ادب و اخلاق نیز پرهیز ندارند، آقای «علیر ضا افتخاری» همان آوازه خوانی که چند روز پیش همین رسانه ملی خبر حضور و چاق سلامتی اش با ریس جمهور کودتا در حاشیه مراسمی به مناسبت روز خبرنگار را به عنوان یک سوژه ناب و با آب و تاب خاص پخش نمود و خبر گزاری «فارس» رفیق گرمابه و گلستان همان رسانه ملی هم او را با لقب پر طمطراق استادی مفتخر نموده و روزنامه «وطن امروز» ارگان جمعی از پیاده نظام کودتا بدون توجه به حضور مکرر تلفنی «علی رضا افتخاری» در یک برنامه مبتذل موسیقی در شبکه تلوزیونی «پارس» در نوشته ای مضحک شخصیت او را به دلیلی که نویسنده ادعا می کرد همخوابه «bbc» و«voa» نیست، ستوده بود به ناگهان از در دوستی در آمده و تلاش کرد آبروی رفته را باز سازی کند و در یک چرخش صد و هشتاد درجه خواستار پخش دعای «ربنا» با صدای استاد «شجریان» از صدا و سیما شده و تاکید کرد «ربنا"ی شجریان در کائنات منتشر شده و در بند پخش از رسانه‌ها نیست و صداوسیما نیز بهتر است به جای جایگزینی، "اولین نسخه و نسخه اول" را پخش کند، چرا که این نوا از عمق اعتقادات شجریان بر جان و دل مردم مسلمان می‌نشیند»
ظاهرا آقای «افتخاری» اینروزها آنقدر سرگرم و درگیر رتق و فتق اعتراضات مربوط به حضور در جمع کودتاگران و رو بوسی جانانه با آقای «احمدی نژاد» بوده اند که فرصت نکرده اند فرمایشات نمایندگان مجلس همراه و هم رای با آقای «ریس جمهور» محبوب او در باره «ربنا» و «چوب خشک» و «استاد شجریان» و «حال بهم خوردن» و... را بشنوند و الا در تلاش برای باز گردان آب رفته به جوی تدبیر بهتری اتخاذ می کردند.
زنده یاد «حمید مصدق» سالها پیش سروده است:«گیرم که آب رفته به جوی آید/
با آبروی رفته چه باید کرد؟»
این نوشته در خبر نگاران سبز اینجا و اینجا
لینک در بالاترین اینجا و اینجا و اینجا

دوشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۹

اخراج تاوان دستبند های سبز، دین بهانه

اگر بخواهیم به کمک آیه و حدیث و روایت واخلاق، ثابت کنیم که رفتار مجموعه ورزش کشور با «علی کریمی» اعجوبه فوتبال ایران اشتباه بوده است راهی به جایی نمی بریم. چرا که به همان اندازه و حتما که بیشتر آنها برای رد نظر ما، آیات و روایات و احادیث و تفاسیر و خلاصه مستندات مذهبی ارائه می کنند.
اما آنچه مشخص است و آنها به کمک هیچ ابزاری غیر از دروغ نمی توانند رد کنند آنست که نتیجه این نوع نگاه به مذهب و دیدن مذهب از دریچه سیاست و مذهب سیاسی داشتن باعث شده است امر «مذهب» که علی القاعده یک امر آسمانی، قدسی و شخصی است در همه امور مداخله داده شده و به دنبال این نگاه ابزاری، آلوده به اغراض شخصی سیاستمداران و ابزار سیاست ورزی آنها طی سالهای اخیر شده و به اندازه همان سیاست نازل، و لاجرم مورد تنفر قرار گرفته و نتایج عملی آن آنست که به جرات می توان گفت بیش از هشتاد درصد مردم در سراسر کشور در ماه مبارک رمضان نه تنها تمایلی به روزه گرفتن ندارند بلکه تمایلی به پنهان کردن روزه نبودن خود هم ندارند.
به عبارت ساده تر نتیجه نگاه ابزاری به امر مقدس دین باعث شده است مردم تنفر خود از سیاست را در تظاهر به بی دینی نشان دهند. این اتفاق بدون شک نتیجه رفتار و نگاه امثال آقای «آجرلو» و دیگر دست اندرکاران غریبه و غیر متخصص در دستگاه ورزش کشور و کسانی است که به هیچ عنوان متعلق به دنیای ورزش و قهرمانی نیستند، اما در شرایطی که هیچ چیز و هیچکس در جایگاه واقعی خود نیست، آنها هم در جایگاه ورزش قرار گرفته و نتیجه این شده است که می بینیم و می شنویم.
در مورد جادو گر فوتبال ایران «علی کریمی» و اتفاقات مربوط به او تا آنجا که مشخص است در این هوای گرم فوتبال بازی کردن و تمرین داشتن و نتیجه گرفتن و در کنار همه اینها روزه گرفتن هم کاری است بس طاقت فرسا و به جرات می توان گفت از عهده کمتر کسی حتی آقای «آجرلو» و مربیان وکادر فنی تیم «استیل آذین» و مجموعه تنظیم کننده «منشوراخلاقی» برمی آید. در نتیجه می توان ادعا کرد برای صاحبان باشگاهها هم روزه گرفتن و مبادی آداب مذهب بودن بازیکنان یک باشگاه وتیم، فرع بر نتیجه گیری باشد . با توجه به این شرایط به نظر نمی آید اکثر ورزشکاران در چنین شرایطی روزه دار باشند . چنانکه بازیکنان هم تیمی «کریمی» هم بدان اعتراف نموده اند.
اما چرا و به چه دلیل روزه نبودن یک نفر اینگونه مشکل ساز و به دنبال آن علیرغم توصیه صریح دین اسلام خبر ساز می شود باید جواب را در جای دیگری جستجو کرد.
به جرات می توان گفت اگر «علی کریمی» یک دهم حمایتهای آشکار «حسین رضازاده» از آقای «احمدی نژاد» را درباره ایشان انجام می داد و آنگونه آشکار در میادین بین المللی با بستن بازوبند سبز حمایت آشکار خود از جنبش سبز ملت ایران را آشکارنمی کرد؛ نه تنها روزه خوردن و تظاهر آن محل اشکال نبود که؛ همه آیات و روایات مستند تنبیه امروز او مستند توجیه رفتار او شده و حالا به راحتی جای متهم وشاکی عوض شده و سردار سپاه آقای «آجرلو» اینک به جای آقای «کریمی» بر صندلی اتهام نشسته بود.
بلوا گران بر علیه «علی کریمی» اگر به دین معتقد باشند و درد دین داشته باشند؛ بیش از نود درصد آیات و روایات و احادیث و تفاسیر، مومنین را به آبروداری و پرده پوشی گناهان توصیه می کند، نه رسانه ای کردن گناه احتمالی یک انسان.
این نوشته در خبرنگاران سبز
لینک در بالاترین اینجا و اینجا

پنجشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۹

زان می عشق کز او پخته شود هر خامی
گر چه ماه رمضان است بیاور جامی
روزها رفت که دست من مسکین نگرفت
زلف شمشادقدی ساعد سیم اندامی
روزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل
صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی
مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد
که نهاده‌ست به هر مجلس وعظی دامی
گله از زاهد بدخو نکنم رسم این است
که چو صبحی بدمد در پی اش افتد شامی
یار من چون بخرامد به تماشای چمن
برسانش ز من ای پیک صبا پیغامی
آن حریفی که شب و روز می صاف کشد
بود آیا که کند یاد ز دردآشامی
حافظا گر ندهد داد دلت آصف عهد
کام دشوار به دست آوری از خودکامی

دفاع از رسوایی

واکنشهای خام و شتابزده به نامه دادخواهی 7 تن از سران اصلاحات:
قانون اساسی به صراحت اشاره دارد که همه شهروندان در مقابل قانون یکسان هستند و از حقوق یکسان برخوردار. این یک اصل بدیهی حقوقی و از اصول اولیه پایبندی به قانون است.
بر اساس این اصل تمام حقوقی که به یک شهروند آزاد در راس حرم مدیرتی کشور متعلق است، بدون کمترین تفاوتی به یک زندانی در آستانه اعدام هم تعلق می گیرد و هر دو اگرچه از نظر پایگاه اجتماعی در دو جایگاه کاملا متفاوت و شاید متناقض قرار داشته باشند، اما در مقابل قانون یکسان تلقی می شوند و حقوق یکسانی دارند.
اواخر اردیبهشت ماه گذشته 175تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی در واکنش به دادگاه روزنامه «کیهان» و در نامه ای به ریس قوه قضاییه اعلام نمودند که خبر محاکمه «حسین شریعتمداری» مدیر مسئول روزنامه «کیهان» موجب شگفتی آنها شده است. به عبارت ساده تر یعنی اینکه آقای «شریعتمداری» انسانی است فراتر از سایر انسانها و علیرغم تصریح روشن و بدیهی قانون اساسی در اصل 34 که دادخواهی را جزء حقوق مسلم و اولیه هر شهروند می داند، نمایندگان مجلس که علی الاصول باید پاسدار این حق و سایر حقوق موکلینشان عموما باشند، شاکیان متعدد روزنامه «کیهان» را فاقد این حق می دانستند و از این بابت از احضار، محاکمه، و رسیدگی حتی صوری قوه قضاییه به شکایتهای فراوان بر علیه ایشان شگفت زده شده بودند.
امضاکنندگان نامه فوق نمی دانستند که با امضا و انتشار رسمی این نامه پرده از جهالت عمیق خود نسبت به مهمترین و اصلی ترین وظیفه خود در برابر حقوق شهروندان و وظایف حاکمیت نسبت به آن حقوق برداشته، این رفتار فروکاستن مجموعه شهروندان جامعه به آقای «شریعتمداری» و به دنبال آن فروکاستن شان و جایگاه نمایندگی مجلس را به دنبال خواهد داشت.
متن نامه اشاره شده به هیچ عنوان بر اساس وظیفه نمایندگی به روند دادرسی و مثلا اشکالات قانونی در روند برگزاری دادگاه تا رسیدن به نتیجه اعتراضی ندارد. به اصل محاکمه ایراد دارد و مدعی است شاکیان دادگاه مورد اشاره «حق شکایت» ندارند. دقت می فرمایید! حق شکایت ندارند.
نمایندگان فوق به راحتی می دانند که اراده ای در کل نظام قضایی جمهوری اسلامی برای صدور حداقل تنبیه برای امثال آقای «شریعتمداری» و محکوم نمودن او وجود ندارد و نتیجه دادگاه که به تبرئه ایشان منجر می شود را، از قبل پیش بینی نموده بودند و اصولا با توجه به منش مسئولین این قوه قابل پیش بینی بود، اما با این وجود دست به این خبط سنگین و تخلف آشکار زدند.
البته که از نمایندگانی که متخب واقعی مردم نباشند و به کمک و همراهی کیهانیان به آن جایگاه دست یافته باشند توقعی غیر از این نمی توان داشت.
اما نکته جالب توجه آنست که شاکیان آقای «شریعتمداری» هم خوب می دانستند که این شکایت و آن دادگاه رهی به دهی آنچنانکه باید در زمان خود نمی برد، اما برای آنکه در مقابل تاریخ روسفید بمانند و برای پاسخ به آیندگان و از طرفی برای انجام وظیفه ای که بر دوش داشتند، دست به این اقدام ظاهرا بی نتیجه زده بودند.
این شکایت، عصبانیت نمایندگان مجلس که نمایندگان واقعی مردم نبودند را بر انگیخت و به دنبال آن نامه مورد اشاره نوشته شد که سندی آشکار بر جهالت و بی سوادی آنان از یک طرف و اثبات اینکه آنان نمایندگان واقعی مردم نیستند از طرف دیگر شد. از طرفی این نامه و آن شکایت به عنوان یک سند تاریخی در بین اسناد رسمی کشور بعنوان برگ برنده و سند افتخار شاکیان و سند روسیاهی نمایندگان مربوط در تاریخ خواهد ماند.
اما اخیرا تعدادی از چهره های اصلاح طلب بازداشت شده پس از انتخابات پر حرف و حدیث دهم ریاست جمهوری به تازگی با ارسال نامه ای به عنوان ریاست محترم قوه قضاییه نسبت به یک فایل صوتی از سخنان اقای «مشفق» از کادرهای عالیربته سپاه و نیروهای امنیتی واکنش نشان داده و خواستار پیگرد قضایی آن سخنان شده اند. اگرچه طبق معمول، همان بی اراده گی پیش گفته کماکان در قوه قضاییه موجود است و این دادخواست هم سرانجام بهتری از دادخواست بر علیه روزنامه «کیهان» و آقای «شریعتمداری» در دستگاه قضایی پیدا نخواهد کرد، اما امروز قضاوت مردم و فردا دستگاه قضاوت تاریخ به آن واکنش درخور نشان خواهد داد.
این نامه و شکایت نه که خشم تنها نمایندکان مجلس که خشم عریان اکثر لایه های دور و نزدیک حاکمیت را به دنبال داشته و اکثرا از تریبونهای در اختیار، بی توجه به عواقب سخنانشان نسبت به اقدام اصلاح طلبان و این حق مسلم انسانی واکنش نشان داده اند. اغلب واکنشهای خام هم از ناشنیدن اصل سخنان آقای «مشفق» توسط کنشگران حکایت دارد.
روزنامه «کیهان» دیروز در مطلبی با عنوان «فتنه گران برای فرار از مجازات دست به عملیات روانی زده اند»، از قول تعدادی از نمایندگان مجلس، چند تن از اعضای تشکلهای دانشجویی بسیجی، و یک نفر که «کیهان» از او به عنوان کارشناس حقوقی نام می برد، و با خبر گزاری فارس مصاحبه نموده بود، رفتار قوه قضاییه را در دادن «مرخصی های بی حد و مرز» به هفت تن از به قول «کیهان» عوامل فتنه، «سئوال بر انگیز» خوانده و اعلام نموده بود که در «در سایه رفتار و سکوت مبهم قوه قضاییه» کارشناسان مسائل حقوقی و سیاسی به سخن آمده و عمل «گستاخانه» و مجرمانه فوق را تحلیل نمودند. نکته جالب تمام تحلیلها همانطور که در تیتر کیهان هم مشهود است «فرار از مجازات» افرادی بود که در حال سپری کردن ایام مجازات جرم ناکرده بودند.
امروز و درادامه همان عصبیت و عصبانیت، تعدادی از نمایندگان مجلس مجددا در اظهاراتی خلاف قانون از قوه قضاییه خواسته اند که به جای «اولویت دادن به شکایت فتنه گران» به خواسته ملت مبنی بر محاکمه سران فتنه توجه کند.
«فاطمه آلیا» نماینده مجلس در اظهاراتی اعلام نموده «وقتی عوامل فتنه به خود اجازه می دهند بیشرمانه از فرزندان انقلاب شکایت کنند و برخی محاکم قضایی هم به جای رسیدگی به جرم فتنه گران به شکایت آنها علیه ملت رسیدگی می کنند، فتنه گران جسور شده و به خود اجازه می دهند بعد از آن شکایت ها حالا از سربازان امام زمان شکایت کنند و این بسی بی شرمی است».
«ولی اسماعیلی» عضو شورای مرکزی فراکسیون اصولگرایان مجلس هم، ضمن اعلام این نکته که «تا کنون انتظارات موجود از قوه قضاییه بر آورده نشده است» خواستار برخورد «قاطعانه» قوه قضاییه در این زمینه شد.
اما از این اظهارات جالب تر اظهارات آقای «چوپانی» است که «فارس» ایشان را کارشناس مسائل حقوقی معرفی می نماید. بنا بر گزارش «کیهان» از گفت و گوی آقای «چوپانی» با خبر گزاری «فارس» ایشان «تکرار جرم توهین و افترا نسبت به نهادهای قانونی از سوی متهم درحین سپری کردن دوران مرخصی را غیر قابل پذیرش خواند»
اگرچه بر اساس قاعده «اثبات شی نفی ماعدا نمی کند» نمی توان نتیجه گرفت که پس توهین و افترا از طرف کسی که دوران مرخصی را سپری نمی کند و یا اصلا مجرم نیست قابل پذیرش است؛ اما نوع گفتان آقای کارشناس حقوقی، حقیقتی را در خود مکتوم دارد، و آن اینکه نه تنها متهمین حوادث پس از انتخابات بلکه تمام اصلاح طلبان و اصلا هر آنکه با ما نیست از اغلب حقوق اساسی و از جمله «حق دادخواهی» محروم است. ترجمه آزاد همان نامه سرگشاده 175 نمایده مجلس به ریس قوه قضاییه و اظهارات خانم «الیا» و آقای «اسماعیلی» در مورد اخیر.
این اظهارات در شرایطی صورت می گیرد که بیشترین واکنش قوه قضاییه به شکایت مطرح شده توسط هفت تن از سران اصلاح طلب انتقال مجدد «محسن صفایی فراهانی» از امضا کنندگان نامه فوق به زندان اوین بوده است.
این نوشته در خبرنگاران سبز

سه‌شنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۹

آگاهی را پاس بداریم

ادعای کمک یک میلیارد دلاری «احمد جنتی» به همان اندازه کودکانه و مضحک بود که ادعای یک سایت اصولگرا مبنی بر فقر مالی و اجبار به مسافر کشی مهندس «میرحسین موسوی» و ادعاهای «اسفندیار رحیم مشایی» در باره فرهنگ ایرانی به همان اندازه دروغ و عاری از واقعیت است که حمله شدید آقای «مصباح یزدی» به آن ادعاها. و در همین راستا ادعای «اصولگرایی» به همان اندازه دروغ و فریب و کلاه برداری است که طرفداری از ولایت فقیه و شعار تو خالی «ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند».
هیچ بر هیچ و پوچ بر پوچ به نام دین و ولایت واصولگرایی و آخرت و سعادت، سی سال است که بر گرده مردم مظلوم و ورشکسته، البته به تقصیر، سوارند و سواری می گیرند بی توجه به آنچه که احتمال دارد جان و توان این انسانی که برگرده اش نشسته ای و بی محابا می تازانی تمام شود و البته صبر وطاقتش. که امروز به سر آمده است و این به سر آمدن از همه جا و همه جهت حاجت به بیان ندارد که عیان است.
اما همچنانکه نوشتم ملت ورشکسته و هم البته به تقصیر و البته که این تقصیر هنوز هم در تشخیص علت ورشکستگی و تقصیر ادامه دارد؛ اما شکر خدا هر روز بیشتر از دیروز و فردا بیشتر و بهتر از امروز رنگ می بازد و مردم کم کم خادم و خائن را از هم باز می شناسند وخواهند شناخت.
«میرحسین موسوی» البته که آدم میلیاردر و اشرافی گرایی نیست. اما آن اندازه هم محتاج نیست که یک دستگاه پراید که ظرفیت چهار مسافر دارد را راه اندازد و محافظانش را در آن جای داده و در مسیری برای سوار کردن یک مسافر و گرفتن کرایه از او برای تامین مخارج زندگیش آمد و شد نماید. مردمی که این خبر را خواندند بلافاصله پرسیدند: این سایت مال دوستان «موسوی» است یا دشمنانش؟ و وقتی متوجه شدند به دوستان «موسوی» ربطی ندارد، تازه متوجه می شوند که به چه آدم حقیری رای داده اند.
مردم همچنین وقتی سخنان «جنتی» درباره کمک غرب به سران فتنه را شنیدند، البته که باور نکردند و در دل گفتند؛ که این آقا یا خانم طرفدار «موسوی» چه دروغهایی می گوید؟ ولی وقتی به خانه رسیدند و از تلوزیون ملی ایران این خبر را شنیدند حالا متوجه می شوند که به سفارش چه کسی به او رای داده اند ؟
نخبه گان که به آقای «احمدی نژاد» رای نداده اند، اما کم نیستند آدمهایی که خرج سنگین شهریه دانشگاه آزاد پسر و تامین جهیزیه برای دختر و اجاره خانه و مایحتاج روزانه فرصتی برای کسب اطلاعات از منابع غیر رسمی برایشان نمی گذارد، ولی آنقدر هم بی سواد و بی علاقه به فرهنگ و ملیت و سرنوشت خود نیستند و حالا وقتی می شنوند که «اشفندیار رحیم مشایی» گفته است که «فرهنگ ایرانی» اتفاقات فرهنگ سوز دوران چهار سال تصدی ایشان بر میراث فرهنگی را به یاد می آورند و متوجه می شوند که با پشتوانه چه دروغگوی بزرگی به «احمدی نژاد» رای داده اند.
مراجع و روحانیون سرشناس روی خوشی به دولت نشان نمی دهند . این بسیار روشن و مشخص است. الا آقای «مصباح یزدی» و حالا وقتی «مصباح یزدی» فرمایشات «مشایی» را محکوم می کند مردم البته که گیج می شوند که : ایشان اگر با آن فرمایشات مخالف است پس چرا بر خلاف تمام مراجع با آقای «احمدی نزاد» رفتار می کند ؟
حالا «آگاهی» متولد شده است.
و «دروغ» نفسهای آخر را می کشد.
یادمان نرود ریس جمهورمان گفته بود«" آگاهی" چشم اسفندیار حاکمیت دروغ است»
آگاهی را پاس بداریم

آواز بی آبرو...

سال گذشته به دنبال موضع گیری ارزشمند استاد بلند پایه و بی نظیر آواز ایران، استاد «محمد رضا شجریان» نسبت به جنبش سبز، و اعتراض نسبت «خس و خاشاک» نامیده شدن مردم توسط ریس جمهور نهم، روزنامه «کیهان» تلاش مضحکی برای تخریب استاد را دردستور کار برنامه های روزانه خود قرار داد.
در همین راستا این روزنامه در تاریخ چهاردهم تیر ماه 88 در ستون «خبر ویژه» خود گزارشی چاپ نمود، تحت عنوان «ما مثل او وطن فروش نیستیم» . این نوع گزارش نویسی رویه معمول این روزنامه بوده و آنروزها بازار این نوع خبر نویسی و استناد ها به شدت داغ شده بود.
در همان زمان من کل نوشته «کیهان» را در وبلاگم منعکس نموده و توضیحاتی را هم به آن نوشته اضافه نمودم و در انتهای آن نوشته به عنوان مثال نام «علیرضا افتخاری» را آوردم.
در آن زمان نام «سهیل محمودی» مجری معروف و مضحک تلوزیون ایران که بعضی او را شاعر می شناسند به عنوان یکی از هنرمندان طرفدار «موسوی» بر سر زبانها بود و با توجه به تعارفات بسیار چندش آور ایشان با آقای «افتخاری» در برنامه های تلوزیون و خصوصا برنامه «باکاروان شعر و موسیقی»و تکرار ترکیب «دوست بسیار عزیزم» در مورد «افتخاری» به نظر می آمد که ایشان هم همرنگ جماعت شده و طرفدار «موسوی» شده باشد . اما با توجه به سخافت رفتار هنری آقای «افتخاری» و توهین مکرر او به هنر ارجمند آواز طی سالهای اخیر آرزو می کردم که این گونه نباشد همانطور که از طرفداری امثال آقای «سهیل محمودی» از «میرحسین» هم دل خوشی نداشتم. اما خوشبختانه کاشف به عمل آمد که ایشان نه تنها طرفدار آدم بی هنر و بی عرضه وبی سواد و بی آبرو و بی رای و خیلی بی های دیگر به نام «میر حسین موسوی» نیست ، بلکه طرفدار هنرمند بزرگ و با سواد و با همه چیز آقای «محمود احمدی نژاد» است. من این کشف ارزشمند را به جنبش سبز و آن توضیح نوشته سال قبل را به خودم تبریک می گویم

یکشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۹

وقتی «کدخدایی» سخنگوی آقای «جنتی» می‌شود

در همه دنیا همه چیز آدابی دارد، سوادی دارد، تجربه ای را باید آموخت ، اطلاعاتی را باید کسب کرد. نهایتا اینکه در هر فن وعلمی خاصی باید پس از کسب مهارتهای لازم در حوزه آن فن یا علم، بسترهای تجربه اندوزی و شاگردی و پادویی را برای خود فراهم نموده، پس آنگاه وارد بازار کار وفعالیت و قبول مسئولیت شد.
اگر در هر مرحله از این پروسه سستی، کاهلی و یا بی دقتی صورت پذیرد، آینده کاری و حرفه ای انسان با مخاطره روبه رو خواهد شد.
اینها البته مربوط به جوامع متمدن و پیشرفته است که برای تخصص و تعهد هم پای هم ارزش قائلند و چنانچه مسئولیتی به شخصی با وجود داشتن اسنادی موید تخصص و تعهد توامان واگزار شد و در مرحله اجرا و عمل مشخص شد که تخصص او با مدرک ارائه شده مطابقت ندارد لاجرم عذر ایشان خواسته شده و کل خسارات احتمالی ناشی از این تقلب از او سلب می شود.
«روابط عمومی» که از شاخه های شناخته شده علوم مدرن معاصر می باشد نیز از این قاعده مستثنی نیست و نه تنها مستثنی نیست که باید متولیان امور اطلاع رسانی و روابط عمومی در تمام ارگانها با توجه به حساسیت حوزه کاری، حتما تخصصهای لازم برای این حوزه را فراگرفته باشند.
قاعده کلی آن است که مسئول روابط عمومی یا سخنگوی یک نهاد مشخص فقط مسئولیت پاسخگویی در مورد نوع کار، شرایط، اخبار،شبهات و ... و یا سئوالات درباره همان نهاد را بر عهده داشته و برای حفظ موقییت عمومی و جایگاه برتر آن نهاد در اجتماع از هر گونه وارد شدن در بحث های جانبی و یا مربوط به مسائل دیگر خود داری نموده و چنانچه در یک جلسه پرسش و پاسخ عمومی مسئول یک نهاد توسط نمایندگان افکار عمومی به چالشی که به حوزه کاری نهاد متبوع وی ربط مستقیم ندارد، اما ایشان از آن اگاهی دقیق دارد هم کشانده شد، رندانه از پاسخ امتناع کرده ودریافت پاسخ را به مسئول روابط عمومی نهاد یا شخص ثالث ارجاع می دهد.
حتی در بعضی موارد مسئولین روابط عمومی اگر احساس کنند پاسخ شان به یک سئوال ممکن است آبروی نهاد و یا موسسه مربوط را با چالش جدی رو به رو کند، با رندی خاصی جواب را به کسب اطلاع دقیق از مسئولین موسسه موکول می کنند. اگر چه این رفتار در منظر افکار عمومی تعبیر به فرار از پاسخگویی می شود و بدون مشکل نیست،، اما به هر جهت بهتر از پاسخی است که مشکلات بزرگ تری را برایشان به دنبال داشته باشد.
در اکثر کنفرانسهای خبری خبرنگاران رسانه ها سخنگویان رسمی و مسئولین روابط عمومی را در باره رفتار و اظهار و نظرهای حقیقی اشخاص حقوقی سئوال پیچ می کنند و سخنگویان و مسئولین روابط عمومی هم با یک پاسخ مشخص و ساده که «این سئوال را از خود شخص بپرسید» خود و موسسه یا نهاد را درگیر رفتار درست یا اشتباه شخصی یک عضو موسسه نمی کنند.
مقدمه طولانی شد اما می ارزد به اینکه بدانیم چقدر مسئولیتها در کشور ما به افراد غیر متخصص یا ناآگاه و متاسفانه کوتوله سپرده می شود، و چه خسارتهای بزرگی که ار ناحیه این بی دقتی متوجه سرمایه های عمومی کشور نمی شود.
چنانچه اطلاع دارید آقای «احمد جنتی» دبیر «شورای نگهبان» در یک اجتماع عمومی ادعایی را در رابطه با در دست داشتن سندی مطرح نمودند که بر اساس آن ادعا شد که دول خارجی به آنچه که او «سران فتنه» می نامد مبلغ کلانی کمک مالی نموده و قرار بوده است که مبلغ بسیار سنگین تری را بعدا پرداخت نمایند.
در این ادعا اگرچه به نام کشور خاصی که تامین کننده مبلغ مورد نظر آفای «جنتی» باشد اشاره ای نشده اما کشور «عربستان سعودی» به واسطه گری در این معامله متهم شده است. اتهامی که می تواند عواقبی را برای دیپلماسی و روابط خارجی ما در نگاه کلان و همچنین با کشور مورد نظر به دنبال داشته باشد.
به دنبال این ادعا «مهدی کروبی» کاندیدای معترض به نتایج انتخابات خود را در جایگاه متهم احساس و بلافاصله با ادبیات تند و شدیدی به این اظهارات واکنش نشان داد.
چند روز بعد از واکنش شدید «کروبی» حزب «مشارکت ایران اسلامی» نیز با صدور یک بیانیه رسمی خواستار تحقیق وتفحص قوه قضاییه درباره اظهارات «جنتی»شد.
در اظهار نظرهای شخصیتهای رسمی نیز به طنز و تمسخر از این اظهارات و سخنان یاد و سر انجام «میر حیسن موسوی» و «مهدی کروبی» علیرغم آنکه مشخص بود که مراجع رسمی تقلید هیچ واکنش قابل توجهی نخواهند داشت، در نامه ای مشترک به عنوان مراجع معروف تقلید از آنها خواستند که نسبت به رفتار آقای «جنتی» و خصوصا اظهارات اخیر ایشان موضع گرفته و مانع از آبرو ریزی بیش از پیش روحانیت شوند.
امروز و پس از آن واکنشها نوبت آقای «کدخدایی» سخنگوی شورای نگهبان بود که در نشستهای خبری موسمی تعریف شده خود به سئوالات نمایندگان رسانه های خبری و مطبوعات در مورد «شورای نگهبان» پاسخ دهد و چنانچه پیش بینی می شد اکثر خبر نگاران و نمایندگان مطبوعات علاقه مند به شنیدن نظرسخنگوی آن شورا درباره اظهارات جنجالی دبیر شورا بودند. کاری که به هیچ عنوان در چارچوب وظایف او نیست و سخنگوی شورای نگهبان وظیفه پاسخگویی به اظهارات شخصی اعضا آن را ندارد، و چنانکه از آن اطلاع هم دارد و دادن اطلاع هم زیانی را متوجه شورای نگهبان نمی کند؛ شرایط کاری و عرف رفتاری مسئولیتن روابط عمومی و سخنگویان ایجاب می کند که سخنگو، آدرس گوینده را به سئوال کننده داده و از او بخواهد که جواب این سئوال را از آقای «جنتی» بخواهید. اما با کمال تعجب ایشان در پاسخ به سئوال یک خبر نگار در مورد آن اظهارت، پس از آنکه پاسخ را به آقای «جنتی» محول کرد، بلافاصله نسبت به اظهارات ایشان موضع مثبت گرفته و در یک خطای آشکار رفتاری سرنوشت اظهارات سئوال برانگیز و غیر اخلاقی او را به آبروی «شورای نگهبان» گره زده و شان سخنگویی خود را در حد وکیل مدافع شخصی آقای «جنتی» پایین آورده و اظهار داشت:«آيت الله جنتي نيز حتما اسنادي در اين خصوص داشته است و هر زمان به جرم افرادي كه مقابل نظام ايستاده‌اند رسيدگي شود، اسناد دريافت كمك‌هاي ميلياردي نيز به دادگاه ارائه خواهد شد»
این خطای آشکار ضمن آنکه بی اطلاعی آقای سخنگو را از چهار چوب کاری و عرف رفتاری یک سخنگو افشا می نماید عملا ثابت می نماید که ایشان از مسائل حقوقی نیز اطلاع درستی ندارند و اطلاع ندارند که با فرض محال صحت فرمایشات آقای «جنتی» و وجود اسناد دقیق و غیر قابل خدشه، چنانچه آن اسناد در یک دادگاه رسمی مورد بررسی و کارشناسی دقیق قرار نگرفته و مجرمی برای ثابت نشده است، اظهار آن در مجامع عمومی خلاف قانون است. حالا بهتر شما هم خبر داشته باشید که ایشان و آقای «جنتی» از شورایی حقوق می گیرند که وظیفه اشان نگهبانی از قانون است.
لینک نوشته در بالاترین

اینجا چه خبر است؟

روزنامه «کیهان» در پاسخ به اظهارات آقای «مشایی» و تکذیبه ارسالی با امضای «"حسن بوشهریان"سرپرست ادره کل روابط عمومی» همایش ایرانیان خارج از کشور، توضیحاتی در شماره امروز خود منتشر نموده که جالب توجه و در عین حال حائز اهمیت بسیار است.
در پی برگزاری «همایش بزرگ ایرانیان خارج از کشور» با مدیریت ریس دفتر ریس جمهور، و دعوت از «هوشنگ امیر احمدی» ایرانی مقیم آمریکا در این همایش، روزنامه «کیهان» در یادداشت روز دوشنبه یازدهم مردادماه خود در مقاله ای با عنوان «آنجا چه خبر است» به قلم «حسین شریعتمداری» نماینده ولی فقیه در این روزنامه، به «... مقدمه چینی ها،زمینه سازیها،هزینه های چند ده میلیارد تومانی و بی حساب وکتاب، رایزنی های داخلی و خارجی، تهدیدها و تشویق ها، هویت برخی از ایرانیان دعوت شده،سوابق سوء و شناخته شده چند تن از دست اندرکاران اصلی همایش، صدور دستورالعمل ها و امریه ها خطاب به این دستگاه دولتی و آن مرکز امنیتی که مبادا...و خبر های مشابه دیگر...» به شدت اعتراض نموده و ضمن آنکه تلاش می کرد تمام اتفاقات واقع شده و در شرف وقوع این همایش را به دور از اطلاع و رضایت ریس جمهور و مجموعه حاکمیت نشان دهد اظهار امیدواری کرد که «...برادر ارجمندمان جناب اقای دکتر احمدی نژاد ریس جمهور مردمی و متعهد کشورمان از سوءاستفاده کسانی که با بینش و منش ایشان هیچ نسبتی ندارند، و برای بهره گیری از همایش یاد شده کیسه دوخته اند جلو گیری کنند»
اما ظاهرا نه ریس جمهور مردمی و متعهد کشور!! از این اتفاقات و اتفاقات در شرف وقوع، آنچنانکه «کیهان» سعی در القا آن داشت بی اطلاع بود، نه مجموعه حاکمیت. هیچکدام هم هیچگونه مخالفتی نداشتند با آنچه آن روزنامه «...نه فقط تاسف آور، بلکه سئوال برانگیز و نگران کننده... و از احتمال بروز رخدادی ناخوشایند حکایت می کرد...» می خواند.
به همین دلیل بدون کمترین حساسیتی از طرف ریس جمهور و و مجموعه تحت امر او و مجموعه عوامل اطلاعاتی، همایش به خیر و خوشی وبه سلامتی آقای «مشایی»و به کوری چشم همه دشمنان ایشان برگزار و به سرانجام رسید.
در این میان اما عکس العمل مهمان خوانده ای که در ساعتهای اولیه حضور در تهران به ناگاه «ناخوانده» معرفی شد و علیرغم تلاش برگزار کنندگان مراسم از موضوع اطلاع پیدا کرد بسیار جالب تر از سرگذشت دوستانی است که به این زودی بر سر تقسیم غنایم کودتای بیست و دوم خرداد 88 اینگونه به سمت یکدیگر اتهام افکنی می کنند و به زودی به سوی همدیگر اسلحه خواهند کشید.
«هوشنگ امیر احمدی» ایرانی مقیم آمریکا که بر اساس اسناد منتشره «کیهان» از طرف برگزار کنندگان به این همایش دعوت شده و همه درگیری و ناراحتی های «کیهان» و همراهانش به اعتراض به دعوت او فرو کاسته شد و مسئولین همایش در واکنش به اعتراضات آن روزنامه و همراهانش اعلام کرده بودند که وی به این همایش دعوت نشده، در روز دوم برپایی همایش تهدید کرد چنانکه مسئولین بر پایی همایش مسئولیت دعوت او را بر عهده نگیرند؛ فردا دعوت نامه وکارت مخصوص حضور در همایش خود را علنی خواهد نمود، اما پیش از آنکه چیزی راافشا نموده یا دعوتنامه ای را علنی نماید، کشور را به مقصد محل اقامت دائم خود «آمریکا»ترک کرد و حتی چند روز بعد که مهمان شبکه ماهواره ای «bbc» بود هم در مقابل سئوال مجری تلوزیون مذکور در مورد دعوت شدن یا نشدن خود، به ایران، از پاسخگویی طفره رفته و پاسخ سئوال تلوزیون مذکور را به دولت ایران حواله داد.
این مهمان جنجالی و بلوف زن در شرایطی که متهم به خیانت به ملت ونظام می باشد و طی اظهاراتی مسئولین جمهوری اسلامی را «عقب افتاده و خونخوار وقاتل وجانی» معرفی نموده، به راحتی به کشور تردد می نماید، در زمان حضورش در کشور مسئولین برگزاری یک همایش را علنا تهدید به افشاگری می نماید وبه راحتی هم از کشور خارج می شود تا مسئولین همایش با خیال راحت به روزنامه «کیهان» متذکر شوند که افشاگری آنها «مستند به یک تصویر جعلی است» و بلافاصله و با تحکم درخواست نمایند که متن جوابیه آنها."به مطلب مندرج در آن روزنامه به تاریخ 89/5/14با عنوان«مشایی: امیر احمدی را دعوت نکرده ایم،متن دعوت نامه درکیهان امروز»" را جهت تنویر افکار عمومی و و حسب قانون مطبوعات در روزنامه چاپ نماید.
«کیهان» این جوابیه را چاپ نموده و توضیحات خود را نیز که بسیار جالب توجه و ارزشمند است به آن پیوست نموده است.
جوابیه مذکور چنانچه قید شد به امضای «سرپرست اداره کل روابط عمومی» همایش تنظیم شده اما جوابیه روزنامه خطاب به آقای «مشایی» است و مجددا همچون تلاش نافرجام نوشته پیشین تلاش نموده است دامان ریس جمهوری از اتهامات ذکر شده را پاک نشان داده، همه تقصیرها را به گردن ریس دفتر و نماینده تام الاختیار ایشان در همایش بیاندازد.
«جوابیه» ادعا می کند متن دعوت نامه منتشر شده در روزنامه «کیهان» جعلی است و روزنامه «کیهان» از مسئولین همایش دعوت می کند که برای اثبات ادعای خود مبنی بر جعلی بودن سند «کیهان» «متن چند ایمیل دیگر که برای سایر دعوت شدگان ارسال کرده است را منتشر کند تا مردم با مقایسه آن ایمیل ها و ایمیل منتشر شده در کیهان دروغگو را بشناسند» وبسیار جالب توجه در ابتدای این دعوت؟؟؟ تهدید می فرمایند که «اگر جرات دارند» چنین دعوتی را اجابت کنند. در ادامه به خوانندگان خود با اشاره به داستان چاپ اسکناس 32 تومانی ضمن متهم کردن جریان مشایی به «جعل سند» اطمینان می دهند که خاطرتان جمع باشد کسی نمی تواند کلاه از سر کلاه بردار! بردارد.
کیهان در ادامه یک گام بلند برداشته و با چاپ پاسخ «هوشنگ امیر احمدی» به ایمیل دعوت مسئولین همایش از آقای «مشایی» توضیح می خواهد غافل از آنکه مخاطبان نامحرم و البته آگاه آن روزنامه بلافاصله خواهند پرسید: چگونه روزنامه «کیهان» و مسئولین آن به آرشیو ایمیل یک نهاد دولتی که قاعدتا باید گذرواژه و رمز عبور آن در اختیار شخص خاصی باشد، دسترسی داشته اند؟ البته پر واضح است که مخاطبان نامحرم «کیهان» جواب این سئوال خود را به خوبی می دانند اما آنکه پس از رویت این متن در بهت و حیرت فرو رفته؛ مسئولین برگزاری همایش هستند که در نتیجه غفلت و فساد عمیق متوجه اتفاقات اطراف خود نیستند.
این متن ایمیل آقای «امیر احمدی» در پاسخ به ایمیل مسئولین برگزاری همایش است:
«ضمن سلام و تشکر از پذیرش درخواست بنده برای شرکت در همایش بزرگ ایرانیان خارج از کشور، اطلاعات داده شده در فرم ثبت نام صحیح می باشد. اینجانب بلیط خود را خریداری نموده ام و اطلاعات آن را هم به پیوست این ایمیل دوباره می فرستم.برابر مقررات شما هزینه بلیط را در ایران دریافت خواهم کرد.
ارادتمند
هوشنگ امیر احمدی»
این ایمیل نشان می دهد که حق تا حدودی با ریس دفتر ریس جمهور و مسئول برگزاری همایش است و آقای «امیر احمدی» قبل از آنکه از سمت طرف ایرانی به همایش مذبور دعوت شود خود اقدام به درخواست حضور نموده و پس از پذیرش طرف ایرانی با ارسال این ایمیل مراتب تشکر خود را اعلام نموده است و پس از آنکه حضور او در ایران با عکس العمل اعتراضی گروهی و در مقابل سکوت وتکذیب دعوت کنندگان همراه شده، ترجیح داده در یک بازی برد برد و یک معامله پنهانی به «کیهان» نزدیک شده و متن ایمیل دریافتی و پاسخ ارسالی خود به آن را در قبال امتیازاتی در اختیار «کیهان» قرار دهد. و حالا کیهان احساس می کند بزرگترین برگ برنده برای فشار بر «احمدی نژاد» برای برکناری «مشایی» را در اختیار دارد.به همین دلیل است که در نوشته خود به راحتی ریس دفتر ریس جمهور یعنی شخص دوم مملکت را متهم به «جعل» و «دروغگویی» نموده و از او دعوت می نماید که آگر جرات دارد!!! با «کیهان» در افتد.
اما دقت کنید که هم «کیهان» هم آقای «امیر احمدی» و هم همایشی ها آنقدر از گافها و سوء استفاده ها بر علیه همدیگر ذوق زده بوده اند که فراموش کردند آثار چرم را پاک نمایند.
درمتن جوابیه «سرپرست ادره کل روابط عمومی» هیچ نامی از «هوشنگ امیر احمدی» برده نمی شود و به استثنا قسمت ابتدای جوابیه که به متن یادداشت «کیهان» اشاره می کند در تمام موارد از آقای «امیر احمدی» به عنوان «نامبرده»«شخص مورد نظر»«فرد موصوف»«فرد مورد نظر» یاد می شود، این در حالی است که در متن توضیحات «کیهان» قضیه کاملا برعکس می باشد و در تمام موارد به نام ایشان اشاره می شود.
حالا نوبت آقای «امیر احمدی» است که در یک برنامه تلوزیونی زنده در تلوزیون «بی بی سی فارسی» ظاهر شده و مجری برنامه که تمام تلاش خود را برای یافتن این پاسخ که آیا ایشان به همایش دعوت شده بود یا خیر را؟ ناکام بگذارد.
اما برگردیم بر سر دلیل دیگری؛ «کیهان» در متن توضیحات خود به «IP» ایمیلها اشاره می کند و اینکه همه از یک کامپیوتر واحد ارسال شده است.اینکه در بین مهمانان همایش کسانی با آقای «شریعتمداری» دوست صمیمی بوده اند و «IP» ایمیل خود را در اختیار ایشان قرار داده اند، نه تنها بعید نیست بلکه کاملا محتمل است. اما «کیهان» و آقای «شریعتمداری» به «IP» ایمیل آقای «امیر احمدی» چگونه دسترسی پیدا نموده اند؟
این سئوالی است که «شریعتمداری» گمان می کند فقط او جواب آن را در اختیار دارد. و از این بابت این روزها در پوست خود نمی گنجد.
و اما آقای «شریعتمداری» پس از آنکه اسناد خود را برای فشار بر « احمدی نژاد» برای برکناری «مشایی » ارائه نمود و در جواب، خند تمسخر «احمدی نژاد» را دریافت نمود تازه متوجه خواهد شد برگ برنده ای که «امیر احمدی» در اختیار او گذاشته، سالها پیش تر از اینها رو شده و آس آخر دردستان «مشایی» است.
می توانید قیافیه «شریعتمداری» را تصور نمایید؟
این نوشته در خبرنگاران سبز
این نوشته در جرس
لینک نوشته در بالاترین

چهارشنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۹

نامه «حمزه کرمی» سنگ را به گریه می اندازد

جرس نوشته است : هاشمی رفسنجانی پس از خواندن نامه «حمزه کرمی» شدیدا گریسته است.
باور کنید دروغ است. «هاشمی رفسنجانی» اصلا نمی داند گریه یعنی چه. من مطمئنم شکنجه های که در دوره زمامداری ایشان بر سر امثال استاد «سعیدی سیرجانی» توسط تیم اطلاعاتی و تواب سازی وزارت اطلاعات ایشان، آمد به اندازه کافی ایشان را قسی القلب نموده است است که از خواندن شکنجه ها و دردهای نوشته شده در نامه به گریه نیفتند.
نام استاد «سعیدی» را به عنوان مشتی نمونه خروار از هزاران انسان اهل قلم و اهل دردی آوردم که طی سالهای گذشته در سایه سکوت معنی دار امثال من و شما و آقای «کرمی» دردها را به جان خریدند و در سیاهچالهای تعصب و تحجر شکنجه شدند و در سکوت غریبانه خود مردند و فراموش شدند.
از این جمع استاد «علی اکبر سعیدی سیرجانی» پس از تحمل سالها شکنجه و عذاب، نهایتا در کمال غربت و تنهایی مرد و بعد از مرگ هم جماعت بی غیرت اهل قلم نه که پاس خدمات بیشمار و ارزنده اش به فرهنگ و ادب این مملکت را نداشتند که، سگها را آزاد گذاشتند تا هر چه می خواهند درباره او بی حرمتی و بی ادبی مرتکب شوند و در مقابل از پاسبانان و متولیان فرهنگ پاداش و جایزه و تشویق دریافت نمایند.
من البته به حکم وظیفه انسانی و به حکم تعهدی که در برابر وجدان و قلم خودم دارم از زجرها و مصیبتهایی که امروز بر سر اهالی دردمند قلم و روزنامه نگاری و خبر می آید درد مندم و در مقابل هراس خود و سستی احتمالی در مقابل وظیفه ای که بر دوش دارم به خدا پناه می برم. و همین وظیفه مرا به نوشتن این ارجوزه واداشته است.
یک روز قبل از آخرین نماز جمعه به امامت «هاشمی رفسنجانی» نوشتم که بهترین فرصت به ایشان رو نموده و بهترین شانس فردا در خانه ایشان را خواهد زد که بتواند در مقابل نقاط سیاه و کور موجود در پرونده اش در مقابل دولت کودتا برای خود آبرو بخرد به شرط آنکه از آن فرصت استفاده بهینه نماید. اما «هاشمی» علیرغم نظر غالب دوستان که نقش او را در آن نماز جمعه و خطبه ها خوب می دانند نقش خود را خوب بازی نکرد و برگ سیاه دیگری بر پرونده قطور خود افزود و بعد از آن با حضور در کنار حاکمیت شکنجه و عذاب و کشتار، شریک دزد و رفیق قافله ماند و با کمال میل از همراهی با مردم خود داری کرد.
آن فرصت طلایی که از دست رفت نشست دوره ای و موسمی خبرگان رهبری هم عملا در ادامه همان فرصت و همان رفتار از بین رفت تا «هاشمی» دلخوش به برگزاری جلسات هفتگی و بی اثر «مترسک مصلحت نظام» باشد و ملاقاتهای هفتگی اش با مقام رهبری با نظم خاصی بر قرار.
در این میان هر از گاهی شنیده می شد که «هاشمی» تحت کنترل شدید است و راه پیش و پس هم بر او بسته است و اگر بخواهد هم نمی تواند کاری بکند. اما دیدیم و دیدید که وقتی قرار شد سوگلی آقا محاکمه و محکوم شوند، پایشان بسته نبود و به اشاره او آقا «مهدی» از کشور خارج شدند و علیرغم صدور حکم جلب و ... بازیهای تبلیغاتی که بر سر آن درآمد و در آوردند آب هم از آب تکان نخورد و بعد از جندی همسر و فرزندان و مادر و بستگان هم برای ملاقات او راهی فرنگ شدند هیچ قدرتی هم یاری جلوگیری و... نداشت و ندارد.
و دیدیم ودیدید که وقتی حاکمیت تمام قد و یکصدا قصد نمود که دانشگاه آزاد را از ید قدرت «هاشمی» خارج نماید؛ ایشان توانست یک تنه در مقابل حاکمیت بایستد و نافرمانی را تا بدانجا پیش ببرد که اجازه حضور نمایندگان دومین شخص مملکت یعنی ریس جمهور به نشست هیات موسس دانشگاه آزاد را ندهد. ورود به حیات خلوت مرد قدرتمند و در سایه نظام ممنوع بود اما حبس و آزار مسئولین دفتر و همراهان هاشمی و بدتر از آن کشتار مردم در خیابانها و... اشکالی نداشت.
جنبش سبز خسارتهایی عظیمی از «هاشمی» دیده است. چه کسی می تواند منکر شود که در شب مناظره در بحث اشرافی گری و سرمایه داری «هاشمی» و «ناطق نوری» حق با «احمدی نژاد» نبود؟ اما همچنانکه «میر حسین موسوی» از«احمدی نژاد» در همان مناظره پرسید:؛ چه ربطی به «میرحسین» داشت؟
اجازه بدهید نهایت بی ربطی آن را همینجا مشخص کنم. آقای «هاشمی» در ماههای آغازین سال 88 رسما اعلام نموده بود چنانچه آقایان «روحانی» «لاریجانی» یا «ولایتی» کاندیدا شوند به یکی از آنها رای خواهد داد. این در شرایطی بود که اصلاح طلبان تمام سرمایه گذاری بر روی «خاتمی» را آغاز کرده بودند یعنی ایشان به «خاتمی» هم علاقه و اعتقادی نداشته چه برسد به «میر حسین».
اما بهتر از اینها اسنادی مهمی است که اینروزها پشت سرهم به نفع «میرحسین» و افشای اختلاف شدید و سنگ اندازیهای ریس جمهور وقت و ریس مجلس وقت بر سر راه نخست وزیر محبوب بنیانگذار جمهوری اسلامی افشا شده و پرده از اختلاف فاحش نگاه و رفتار سیاسی بین ایشان و آقای «هاشمی» بر می دارد.
نامه «حمزه کرمی» سنگ را به گریه می اندازد. اما از سنگ کاری ساخته نیست. این مردمانند که باید بعد از خواندن نامه به خود آیند و از خود بپرسند آیا انسانند یا سنگ؟ و اگر به این نتیجه رسیدند که انسانند به وظیفه انسانی خود عمل کنند.
«حمزه کرمی» زمانی در این کشور صاحب قدرت و اقتداری بود که به هیچ روی باور نمی کرد که روزگاری همان بلا که در سایه سکوت و آرامش او بر سر مرحوم «ابراهیم زال زاده» آمد بر سر او هم بیاید ولی آمد.
خیلی رک و صاف و پوست کنده؛ اگر فکر می کنید که سکوت کنید و ننویسید و ... به سراغتان نخواهند آمد و حبستان نخواهند کرد و سرتان را در سنگ پر از فضولات دستشویی فرو نخواهند کرد و... پس بنشینیدو روزه سکوت بگیرید و از زنانتان هم بخواهید که سرخاب و سفیداب تان کنند و زیر ابروانتان را بردارند که سزاوار نشان مردی هم نیستید چه رسد به جوهره ی آن.