یکشنبه، خرداد ۲۸، ۱۴۰۲

«علیرضا رجایی» قربانی ائتلاف اصلاح و اصول

 تایید اعتبارنامه «غلامعلی حدادعادل» و «علی‌اکبر محتشمی‌پور» توسط منتخبان مجلس ششم، ننگی نیست که با رنگ حلالیت‌طلبی و عذرخواهی پاک شود و «علی شکوری‌راد» که به گفته خود، دیگران را مجاب کرده به اعتبارنامه حدادعادل رای دهند به اتفاق همان دیگران، در وضعیت امروز«علیرضا رجایی» روی تخت بیمارستان و فرصتی که برای کثافت‌کاری‌های سیاسی «حدادعادل» مهیا کردند، مسول و سهیم هستند.

در انتخابات مجلس ششم فقط «حداد عادل» نبود که ناجوان‌مردانه و با ابطال آرای مردم بر کرسی منتخب آن‌ها نشست. «علی‌اکبر محشتمی‌پور» هم برکرسی‌ای نشست که مردم به «رسول منتجب‌نیا» سپرده بودند، اما چون از جبهه خودی بود نه‌تنها کسی اعتراض نکرد که تن به معامله‌ای کثیف دادند و به اسم مصلحت، به اعتبارنامه «حدادعادل» رای دادند تا «محتشمی‌پور» را در مجلس نگاه دارند..

معامله‌ای که کمترین نام‌اش خیانت به آرا و اعتماد مردم است و شرمندگی تاریخی‌اش متوجه «علی شکوری‌راد» و دیگران! و ما که ۴ سال برای «علی‌اکبر محتشمی‌پور» نوشتیم نماینده مردم در مجلس در حالی که همچون «غلامعلی حدادعادل»، هرگز نماینده مردم نبود.


این سخنان «علی شکوری‌راد» را بخوانید در مصاحبه با «مهدی قدیمی» در سال ۱۳۹۱ و بعد از این، هرموقع یاد آن دو صندلی شرمنده مجلس ششم افتادید، یادتان باشد چه کسانی به اسم مصلحت، خیانت به اعتماد مردم کردند: «سرنوشت اعتبارنامه حدادعادل و محتشمي‌پور با هم گره خورده بود. چون آقاي محتشمي‌پور هم جزء ۳۰ نفر اول تهران نبود. عادلانه اين بود كه ما به هيچ يك از اين دو نفر راي ندهيم، در حالي‌كه محتشمي‌پور به‌دلیل عملکرد مسئولانه و شجاعانه‌اش در «روزنامه بیان» پس از توقیف فله‌ای مطبوعات محبوبیت پیدا کرده بود و با اينكه هنوز اعتبارنامه‌اش تاييد نشده بود به‌عنوان رئيس فراكسيون جبهه دوم خرداد انتخاب شده بود،. من هم با اينكه قرابت سیاسی با آقاي محتشمي‌پور نداشتم اما همانطور که اکنون بر همگان آشکار شده است در عالم سياست فردي قوي و استخوان‌دار و به قول معروف "مرد" است. برخلاف اکثر مشاركتي‌ها که معتقد بودند به هيچ‌كدام از اين دو نفر راي داده نشود، من معتقد بودم كه به هر دو نفر راي بدهيم چون راي‌دادن به يكي از دو نفر غيرمنطقي بود. من خودم قبول مسئوليت كردم و رفتم با آقاي «عليرضا رجايي» صحبت كردم. گفتم اين حق شماست و ما نبايد به آقاي محتشمي و آقاي حداد راي بدهيم، اما تحليل ما اين است كه راي بدهيم. آيا شما از حق خودت گذشت مي‌كني؟ ايشان هم با كمال بزرگ‌واري گفت: شما هرچه مصلحت مي‌دانيد همان را عمل كنيد و اين اولين ديدار من با عليرضا رجايي بود. به آقاي «منتجب‌نيا» هم كه ذي‌حق بود همين را گفتم و ايشان هم گفت هرطور كه مصلحت مي‌دانيد عمل كنيد. من اخلاقا و وجدانا خودم را راضي كردم كه به اعتبارنامه اين دونفر رأی بدهیم و دیگران را نیز مجاب کردم. اما آقاي حداد عادل بعد از آن رئيس فراكسيون اقليت مجلس ششم شد و در مجلس هفتم هم رئيس شد و در سال ۸۸ هم شد سخنران ميدان وليعصر و من پشيمان شدم كه به‌خاطر مصلحت‌انديشي آن زمان فرصت اين كارها را در اختيار آقاي حدادعادل قرار داديم. از اين بابت من از مردم عذرخواهي مي‌كنم و فکر می‌کنم بابت كارها و مواضع آقاي حدادعادل من هم بايد از مردم عذرخواهي كنم.»

به‌جای ساخت ضریح امام علی فاضلاب اهواز را به‌سازی کنید

 سال ۱۳۸۶ دوازده نفر از مسئولین استان خوزستان به همراه دو نفر از علمای قم، در نجف اشرف خدمت حضرت «آیت‌الله‌العظمی سیستانی» رسیدند چون مقرر شده بود ضریح امام (ع) را استان خوزستان متقبل شود و بسازند، نیاز بود از معظم‌له کسب اجازه کنند.


بعد از توضیح در خصوص ضرورت تعویض ضریح و اینکه ضریح فعلی ساخت شش امامی‌های بهره است، ایشان فرمودند: من بهره‌ای‌ها را بهتر از شما می‌شناسم و در جواب یکی از مسؤلین استان خوزستان که گفت مردم ولایت‌مدار و دوست‌دار امیرالمومنین (ع) در خوزستان آماده‌اند که ضریح را بسازند فرمودند: شما بروید فاضلاب اهواز را درست کنید که به خانه‌های مردم سرازیر نشود!     

راوی حجه‌الاسلام احمدی از مسئولان ستاد بازسازی عتبات قم

دوشنبه، خرداد ۲۲، ۱۴۰۲

۸۸ محصول انتخابات محصولی

 فرض بگیریم که فردای ۲۲ خرداد ۸۸، نتیجه انتخابات، آن که اعلام شد، نبود و «میرحسین موسوی» برنده انتخابات و علی‌القاعده ریس‌جمهور ایران می‌شد، به نظر شما جای «صادق محصولی» برگزارکننده انتخابات با آن اتهامات سنگینی مالی که برای نخستین‌بار در صداوسیما «مهدی کروبی» از عمق و مفتوح‌بودن پرونده و شراکت «محمود احمدی‌نژاد» در آن پرده برداشت، کجا بود؟

در این‌که قوه قضاییه، استقلال و اراده برای طرح اتهام برعلیه امثال آقای محصولی را نداشت تردیدی نیست، اما «میرحسین»، «محمد خاتمی» نبود که به حاکمیت باج بدهد و حاکمیت نیز جرات خطرکردن و تقاضای انفعال و سکوت در برابر حقوق مردم از میرحسین را نداشت. میرحسین به‌سادگی «خاتمی» قابل مهار نبود. بنابراین نباید ریس‌جمهور می‌شد و «صادق محصولی» به عنوان نخستین کسی که با ریس‌جمهورشدن «میرحسین»، احتمال به جریان افتادن‌ پرونده و زندانی‌شدنش بسیار قوی بود، اولین کسی بود که در مقام برگزارکننده انتخابات، مهم‌ترین نقش را برای مهندسی و ریس‌جمهورنشدن مهندس برعهده گرفت و نقش‌های بعدی به ترتیب برعهده کسانی قرارگرفت که با فرض ریس‌جمهورشدن کسی غیر از «احمدی‌نزاد»، در نوبت‌های بعدی برای اعزام به اوین بودند.

شنبه، خرداد ۲۰، ۱۴۰۲

آن هنگام که نفس هوا می‌شود

 «آن هنگام که نفس هوا می‌شود» پرفروش‌ترین کتاب نیویورک تایمز در ۲۰۱۶، داستان زندگی، آرزو، عشق و آرمان‌های اخلاقی «پال کالانیتی» پزشک‌ جراح و نویسنده‌ای است که در میانه‌های راه زندگی و عشق و امید و آرمان، متوجه می‌شود که سرطان دارد.

«عکس‌های سی‌تی‌اسکن را سریع ورق زدم. تشخیص واضح بود: تومور‌های درهم‌تنیده‌ی زیادی، شش‌ها را گرفته بودند. ستوان فقرات تغییر شکل داده، یک لُب کبد سراسر از بین رفته و سرطان به‌شدت گسترش یافته بود.من رزیدنت جراحی مغز و اعصاب بودم… طی ۶ سال گذشته، نتایج چنین اسکن‌هایی را زیاد بررسی کرده بودم. اما این یکی فرق داشت. اسکن خودم بود


مقدمه کتاب با شعری از «الیوت» و با تصویر و جملات بالا آغاز می‌شود و بعد فراز و فرود زندگی «پال کالانیتی» از کودکی تا مرگ بر بستر اتفاقاتی که شخصیت اخلاقی و حرفه‌ای و آرمانی او را می‌سازد و اغلب در اتاق جراحی؛ که یا او در قامت پزشک بر بالین بیماری است، یا پزشکی که تحت‌نظر پزشکی دیگر دوران سخت مبارزه با سرطان را طی می‌کند، پیش می‌رود.

کتاب در کنار روایت داستانی، نثر زیبا و ادبیات جذابی دارد: «رگه‌های نور صبح‌گاهی از افق شرقی نمایان شدند و آرام‌آرام ستاره‌ها را پاک کردند
.» «دوقلوها
۲۳ هفته و ۶ روز در رحم بودند. آن‌ها نزدیک به چهار ماه رشد حفاظت‌شده در رحم طلبکار بودند.» «پیامبری بودم که با میثاقی جدید از کوه برمی‌گشتم

«کالانیتی» در «آن هنگام که هوا نفس می‌شود» انگار دارد ما را جراحی می‌کند، اما این‌بار با قلمش، تا غده غمی عمیق را از درون‌مان بردارد. درد دارد، اما این جراحی به زندگی «معنا» می‌دهد. التبه پرسش‌های بزرگ را به جان آدم می‌ریزد:
«تشریح جسد، یک رویداد پزشکی سرنوشت‌ساز، تجاوز به مقدسات و به‌وجودآورنده انبوهی از احساسات است. … همه چیز بین تاثر و ابتذال در نوسان است. وقتی این‌ جایی اصلی‌ترین تابوهای جامعه نقض می‌شود

 «پزشک‌ها به هر شیوه قابل‌تصوری به بدن تعدی می‌کنند. انسان‌ها را در بی‌پناه‌ترین، وحشت‌زده‌ترین و خصوصی‌ترین حالت‌هایشان می‌بینند. آن‌ها را در ورود به این دنیا،‌ و سپس بیرون رفتن از آن همراهی می‌کنند

کتاب پر از داستان‌‌ها و صحنه‌های متاثر‌کننده از زندگی و مرگ بیمارانی است که نویسنده، یا پزشک مستقیم آن‌ها بوده یا دستیار و رزیدنت. از دو قلوها که پیش از موعد به دنیا آمده و یک روز بعد مردند تا پیرزن هشتاد ساله که در اثر یک جراحی کوچک مرد.

صحنه‌های جراحی آنقدر دقیق و با جزييات روایت می‌شود که مخاطب حس می‌کند در صحنه جراحی حضور دارد و بوی استخوان سوخته را می‌شنود و از رقت‌انگیزی صحنه جراحی گاهی پریشان می‌شود.

«آن هنگام که نفس هوا می‌شود» همان‌گونه که «آبراهام ورگس» نویسنده و متخصص بیماری‌های عفونی در پیش‌گفتار آن نوشته؛ «روایت روشنی از اخلاق و میثاق پزشکی» است که همه پزشکان امروز باید بخوانند، اگرچه داستان‌ها و صحنه‌های دل‌خراش روایت‌شده در این کتاب را، هر روز تجربه می‌کنند و تجربه کرده‌اند، اما بدون شک زاویه دید و روایت این کتاب از پزشکی، اخلاق، مرگ و معنای زندگی دیدی جدید به آدم می‌دهد. دیدی جدید برای دیدن زمان، زندگی، بیمار، شغل و شرافت‌حرفه‌ای.

«پال کالانیتی»، جراح مغز و اعصاب، که کارشناسی‌ارشد ادبیات انگلیسی و کارشناسی زیست‌شناسی را از دانشگاه «استنفورد» دریافت کرده و تحصیلات تکمیلی و پژوهشس خود را در تاریخ، فلسه علم و پزشکی در دانشگاه «کمبریج» دنبال‌کرده و در دانشکده پزشکی «ییل» پزشکی خوانده، نهایتا از استنفورد، در جراحی اعصاب و پسادکتری در علم اعصاب فارغ‌التحصلی شده بود، در مارس ۲۰۱۵ پس از یک دوره دو ساله مبارزه سخت با سرطان مرد.

کالانیتی نوشتن «آن هنگام که نفس هوا می‌شود» را در سال آخر عمر خود با عشق به نوشتن و نویسندگی آغاز کرد، اما پیش از اتمام کار، به قول خودش فرصتش تمام شد و مرد.

همسرش یکسال پس از مرگ وی کتاب را با پی‌نوشتی در مورد زندگی و شخصیت کالانیتی منتشر کرد که همان سال عنوان پرفروش‌ترین کتاب سال نیویورک تایمز را به خود اختصاص داد
.

این کتاب در
۲۰۰ صفحه توسط انتشارات کوله‌پشتی تهران، با ترجمه  «شکیبا محب‌علی» و در سال ۹۵ منتشر شده است.

 این نوشته با عنوان«روایت روشنی از میثاق پزشکی» در روزنامه آفتاب یزد منتشر شده‌است. 

سه‌شنبه، خرداد ۱۶، ۱۴۰۲

به تصمیم قهرمانان ملی در اهداء مدال‌هایشان احترام بگذاریم

«حمید سوریان» که امسال به طرز تاسف‌آوری در المپیک ناکام شد و مردم هم با ناکامی‌اش تلخ‌کام شدند، مهرماه ۸۸ بعد از بازگشت از رقابت‌های قهرمانی کشتی فرنگی مردان جهان در دانمارک، مدال طلای جهانی خود را به «محمود احمدی‌نژاد» رئیس‌جمهوری اسلامی ایران تقدیم کرد.

این‌کار «سوریان» در حالی که فضای جامعه از حوادث بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری دهم، به‌شدت ملتهب بود و بخش عمده‌ای از جامعه سهم زیادی از این التهاب را متوجه «احمدی‌نژاد» می‌دانستند، و از طرفی رویکرد شخصیتی احمدی‌نژاد در ۴ سال نخست ریاست‌جمهوری و  شهرداری تهرانش خیلی قابل‌پسند طبقه متوسط نبود، با واکنش منفی عمومی مواجه شد و مردم نسبت به این کار «سوریان» اظهار سرگرانی و نادلخوشی کردند.

البته میزان بالای محبوبیت سوریان در بین مردم باعث شد تا اعتراض‌ها به این رفتار او بسیار کمتر از اعتراض‌هایی باشد که مردم نسبت به «علیرضا افتخاری» در واکنش به در آغوش‌کشیدن «احمدی‌نژاد» در یک آیین رسمی داشتند. واکنش‌هایی که ترکش‌های آن تا چند سال بعد ادامه داشت و گویا هنوز هم ادامه دارد.

«افتخاری» بعد‌ها جسته و گریخته از قرار‌گرفتن در شرایط عمل انجام‌گرفته و تلویحا از مهندسی فضا برای انداختنش به دام «احمدی‌نزاد» سخن گفت و البته صدایش به جای نرسید.

«سوریان» اما صبر کرد تا در یک فرصت مناسب و در زمانی که «احمدی‌نژاد» از اسب افتاده بود و دیگر سمتی نداشت، از طریق رسانه ملی و چشم در چشم مردم ایران پرده از سکوت چند ساله برداشت و اعلام کرد که داستان اهداء مدال به رئیس‌جمهور، نه براساس میل باطنی و شخصی، که بر اساس برنامه مدیریت و مهندسی شده‌ای بوده است که او در آن دخالتی نداشته‌است.  «محمد بنا» را هم بر گفته‌ها و ادعای خود شاهد گرفت و «بنا» هم حرف‌های «سوریان» را تایید کرد.

***
در جریان مسابقات المپیک ریو ۲۰۱۶، «کیانوش رستمی» و «سهراب مرادی» که در وزنه‌برداری مدال طلا، و «سعید عبدولی» که در کشتی فرنگی مدال برنز، گرفتند، بلافاصله در مصاحبه‌هایی اعلام کردند که مدال‌های خود را به «مدافعان حرم» تقدیم می‌کنند.

این رفتار ورزش‌کاران مدال‌آور المپیکی ما با واکنش‌های متفاوت و البته آلوده به ادبیات کلامی ناپسندی در بین شهروندان ایرانی و در شبکه‌های اجتماعی روبه‌رو شد.

عده‌ای صدرصد معتقد بودند که کار آن‌ها بهترین کار بوده و آن‌ها را تحسین کردند. عده‌ای کار آن‌ها نپسندیدند، اما این حق را به آن‌ها دادند که هر کاری که دلشان خواست با مدال و عنوان جهانی خود بکنند، و عده‌ای هم قویا و سوگ‌وارانه با توسل به ادبیات نامناسب به این رفتار واکنش اعتراضی نشان دادند.
***
یک ورزش‌کار ملی، یک هنرمند، یک دانشمند یا یک چهره مشهور و به قول فرنگی و امروزیش «سلبریتی»، پیش از آن‌که متعلق به قلمرو عمومی باشد، یک انسان با حدود و حقوق شخصی و فردی است و حق دارد در حوزه و قلمرو شخصی خود، رفتاری داشته باشد که به هیچ کسی ربطی نداشته باشد.

از این منظر هم «حمید سوریان» حق دارد مدال طلای جهانی کشتی فرنگی خود را به «احمدی‌نژاد» تقدیم کند و هم «رستمی» و «مرادی» و «عبدولی» حق دارند هر بلایی که دلشان می‌خواهد بر سر مدال المپیکی خود بیاورند، و هیچ کسی حق ندارد به آن‌ها اعتراض کند.

از طرف دیگر اما، سلبریتی‌ها، تمام یا بخش عمده‌ای از محبوبیت و سرمایه اجتماعی خود را مدیون شهرتی هستند که در بستر و فضای عمومی جامعه برایشان فراهم شده، و از این منظر، شایسته است که در بذل و بخشش این سرمایه و سرمایه‌گذاری صحیح آن، نهایت دقت و احتیاط را اعمال، و رویکرد مثبت یا منفی عمومی جامعه را هم مورد توجه داشته باشند.

با این وصف اگرچه هر قهرمان ملی، هنری، علمی یا یک شخصیت محبوب، حق دارد سرمایه خود را هرجا که می‌خواهد هزینه و خرج کند، اما قطعنا اگر به توقع مثبت جامعه یا هواداران خود در این سرمایه‌گذاری و بذل و بخشش‌ها توجهی نشان ندهد، قطعنا بالا‌ترین زیان متوجه خود او و سرمایه‌ اجتماعی‌اش خواهد شد.

از‌ این منظر می‌توان با چهره مشهوری که به این اصل توجه نکرده، همدل نبود و حتی می‌توان از دستش عصبانی هم بود، اما ابدا حق توهین و طلب‌کاری و رفتار ناشایست از این دست نسبت به وی وجود ندارد.

با این همه اما، همچنان‌که «حمید سوریان» و «علیرضا افتخاری» فرصت و البته شجاعت پیدا کردند تا پشت‌پرده هزینه‌کردن از عنوان قهرمانی و سرمایه‌ اجتماعی‌‌شان به نفع شخصیتی که اقبال عمومی با او نبود را افشا کنند و اعتبار خود را ترمیم و بازسازی کنند، شاید قهرمانان امروز ما هم بعد‌ها این فرصت و شهامت را یافتند که پشت پرده تصمیم رفتار امروزشان را برملا کنند.

«حسین رضا‌زاده» که امروز زبان درآورده و مثل بلبل حرف می‌زند، بعد از یکی از قهرمانی‌هایش برابر دوربین تلوزیون، ریاست مجلس شورای اسلامی را «غلامعلی عادل حداد!!» خطاب کرد. مشخص بود پیش از سخن‌گفتن، کسی حرف‌ها را به او دیکته کرده و آن بنده خدا آن‌قدر از سیاست به‌دور است که یک نام مشهور و متعارف و متعلق به یکی از سران عالی نظام را بلد نیست.

خیلی از این بنده‌های خدا هم شاید اصلا نمی‌دانند مدافع حرم یعنی چه.

این نوشته در مرداماه ۹۵ در نگام منتشر شده است. 

به کله‌های خود دست نزنیم

با گمان قریب به قطع و یقین می‌توان گفت؛ تاکنون هیچ داروی معجزه‌گری برای مشکل «طاسی سر» درست نشده و کماکان بهترین راه‌حل‌ها؛ جراحی و کاشت مو، استفاده از کلاه‌گیس و موی مصنوعی و البته بهترین آن؛ کنار‌آمدن خیلی راحت با طاسی سر است.

چند مدتی است یک تبلیغ پرسر و صدا، از تمام کانال‌های تبلیغاتی می‌شود که در آن جوانی ادعا می‌کند دارویی (شامپو) اختراع (درست) کرده‌است که با یک دوره مصرف آن طی چند ماه، همه آن‌هایی که موهای سرشان ریخته، دوباره شاهد رویش مجدد موها شده، حتی پا را فراتر گذاشته و اعلام می‌کرد یک شامپوی مکمل دیگری هم ساخته‌اند که با یک دوره استفاده از آن، موهای سفید مشتری تا سن ۵۰ سال، مجدد به‌رنگ قبلی خود یعنی سیاه برمی‌گردد.

این تبلیغات بلافاصله به کانال‌های پرمخاطب تبلیغاتی در تلگرام، اینستاگرام و توییتر راه‌‌یافت و توجه سیل مشتریان را به سمت محصول متوجه کرد.

تنها راه برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد این محصول هم، یک شماره تماس بود که شما باید شماره خود را به آن شماره پیامک می‌کردی تا آن‌ها برای مشاوره، فروش یا سایر راهنمایی‌ها با شما تماس بگیرند و هیچ آدرس دفتر یا کارخانه و فروشگاهی هم اعلام نمی‌شد.

بنده شماره خودم را پیامک کردم. با من از دفتر شرکت تماس گرفته شد. شخصی چند سوال در مورد سن، میزان طاسی، نوع بیماری‌های خاص و ... پرسید و در پایان به من مژده ‌داد که ظرف سه الی چهار ماه با استفاده از این محصول، موهای جدید روی سرم شروع به رشد می‌کند و وقتی پرسیدم آدرس دفترتان کجاست؟ یا ضمانت اثربخشی محصول چه می‌تواند باشد؟ پاسخی داد که به جای مو، شاخ روی سرم سبز شد.

اولا اعلام کرد ما مراجعه حضوری نداریم و فقط تلفنی پاسخ‌گوی مشتری هستیم. بعد قیمت محصول را حدود ۵۰۰ هزار تومان اعلام کرد، اما یادآور شد چون من خودم پیامک زده‌ام، مشمول تخفیف۵۰ درصدی شده و می‌توانم نصف قیمت بخرم، علاوه بر این یک کرم پوستی زعفران اصل هم به‌عنوان هدیه به محصول من اضافه می‌شود.

تشکر و تکرار کردم چگونه اثربخشی محصول را ضمانت می‌کنید؟ پاسخ داد: یک شماره تلفن روی بسته‌ای که از طریق پست، محصول را به ‌دست شما می‌رساند هست که می‌توانید در صورت اثربخش‌ نبودن با شماره نوشته ‌شده تماس گرفته و مشکل را توضیح دهید.‌ تمام.

در کمال خونسردی و ادب توضیح دادم که ترجیح می‌دهم اول مو روی سرم سبز شود و بعد، نه‌تنها مشمول تخفیف۵۰ درصدی و هدیه کرم زعفران شما نباشم که پس از حصول نتیجه حتی۱۰ برابر پرداخت کنم و با این وصف نمی‌توانم مشتری شما باشم. و ترجیح می‌دهم فعلا طاس بمانم و کرم زعفران نداشته باشم و البته ۲۵۰ هزارتومان ناقابل هم در حساب یا جیبم باقی بماند.

تمام شواهد علمی، بازرگانی، روان‌شناسی، دارویی و نوع برخورد مدعی تولید محصول با مشتری که ترجیح می‌دهد پشت یک یا چند خط تلفن و یک یا چند شماره حساب مخفی بماند، و هیچ ضمانتی به مشتری ندهد و در عوض ادعای ارایه خدماتی با کمتر از دست‌کم یک بیستم قیمت متعارف آن باشد، نشان‌دهنده آنست که چنین دارو و محصولی وجود خارجی دارد، اما ابدا اثربخش نیست و ابدا کارایی مورد ادعا و اشاره را نداشته و نخواهد داشت.

اما طراحان این پروسه، دقیقا پیش‌بینی کرده‌اند که هزینه پی‌گیری قضایی برای این ادعای کذب و تقاضای جبران زیان وارده، آن‌قدر از اصل ضرر زیادتر هست که از میان هزاران خریدار، شاید یک یا دو نفر اقدام به اقامه دعوا کنند که پرداخت خسارت یک، دو یا سه نفر، لطمه‌ای به سود سرشاری که از این معامله نصیب آن‌ها کرده نخواهد زد.

شاید در این معامله، چند گروه به سود‌های کلان برسند. اول رسانه‌هایی که مبالغ کلان برای تبلیغ این محصول دریافت کردند. دوم تولید‌کنندگان و ارائه‌کنندگان، که به لطف تمرکز روی بازار بزرگ متقاضیان این محصول و به لطف تبلیغات فراوانی که روی آن صورت می‌گیرد، در کوتاه‌مدت فروش خوبی کرده و به‌زودی کاسه و کوزه‌ها را جمع خواهند کرد برای طراحی محصول بعدی تا مردم این تبلیغات و این زیان و این بازی یادشان برود.

اما جدای از این‌ها و جدای از جمعیت قابل‌توجه فلک‌زده‌ای که پس از مصرف این دارو، نه‌تنها درمانی نگرفته، بلکه پشیمانی و استرس، به ریختن بیشتر موهاشان منجر شده، آن‌چه بیش از هر چیز زیان می‌بیند و زیان آن به‌سادگی قابل ترمیم نیست، اعتماد عمومی و شکافی است که بین اعتماد مردم با رسانه‌هایی که مبلغ این دروغ‌پردازی‌ها شدند ایجاد شده. این شکاف نه‌تنها به اعتماد مردم در مورد این محصول و در این حوزه که به اعتماد در نگاه کلان و در ساختارهای اخلاقی یک جامعه لطمه می‌زند.

این نوشته ۱۹ مرداد ۹۶ در آفتاب یزد منتشر شده‌است. 

دوشنبه، خرداد ۱۵، ۱۴۰۲

خیابان‌های ایرانی با نام‌های جنجالی

کسانی که در خیابان‌های تهران قدم زده‌اند حتماً متوجه نام‌های خارجی شده‌اند که بر روی تابلوی برخی خیابان‌ها حک شده است.

علت برخی از این نام‌گذاری‌ها، سیاسی بوده و برخی، جنبه فرهنگی دارد که از روزگاران قدیم در پایتخت فعلی ایران، سابقه داشته است.

برای مثال با انقلاب سال ۱۳۵۷ نام بسیاری از خیابان‌ها و میادین که یادآور رژیم سابق بود، تغییر پیدا کرد.

خیابان «آیزنهاور» که به یاد رییس‌جمهور سابق آمریکا نام‌گذاری شده بود بعد از انقلاب به خیابان آزادی تغییر یافت. یا بلوار الیزابت که به یاد ملکه انگلیس نام‌گذاری شده بود، به بلوار کشاورز تغییر پیدا کرد.

با این حال برخی از این تغییرات به روابط سیاسی و فرهنگی بین ایران و کشورهای دیگر مربوط می‌شود. برای مثال میدان‌های آرژانتین و اتریش و خیابان‌های فلسطین، ترکمنستان، یمن، سئول، پاکستان و ایتالیا از نام‌هایی هستند که به نشانه دوستی میان ملت ایران و این ملت‌های خارجی نام‌گذاری شده‌اند.

در برخی موارد نیز تیرگی روابط میان ایران و کشورهای خارجی باعث شده نام‌هایی انتخاب شود که برای کشور مقصد جنجالی بوده است.

برای مثال ایران که پس از انقلاب ۱۳۵۷ روابطش با مصر تیره شده بود، پس از ترور «انور سادات» رییس جمهور وقت مصر به دست «خالد اسلامبولی»، نام این تروریست را برای خیابان وزرای تهران انتخاب کرد.

این مسئله همواره به عنوان یکی از موانع بهبود روابط میان ایران و مصر محسوب می‌شده و حالا که دو کشور آماده می‌شوند روابطشان را از سر بگیرند، مشخص نیست چه بر سر نام این خیابان می‌آید.

نام خیابان «سلیمان خاطر» در تهران نیز برای دولت مصر غیرقابل‌قبول است. سلیمان خاطر یک سرباز مصری بود که با تیراندازی به گردشگران اسرائیلی در راس برقه باعث مرگ هفت تن از آن‌ها شد.

ایران همچنین در راستای سیاست‌های ضد انگلیسی خود، یکی از خیابان‌های مرکزی شهر تهران را به یاد «بابی ساندز» مبارز ایرلندی ضد پادشاهی بریتانیا نام‌گذاری کرده است.

سیمون بولیوار، رهبر جنبش مردم آمریکای لاتین علیه استعمار اسپانیا نیز از جمله چهره‌هایی است که نامش بر روی تابلوی خیابان‌های تهران دیده می‌شود.

خیابان «فتحی شقاقی» نیز به یاد مبارز فلسطینی و از بنیان‌گذاران جهاد اسلامی فلسطین نام‌گذاری شده است.

احمد قصیر نیز که نامش بر روی خیابان بخارست تهران گذاشته شده، نوجوان لبنانی عضو حزب‌الله بود که در حمله‌ای انتحاری ۹ اسرائیلی را کشت.

شنبه، خرداد ۱۳، ۱۴۰۲

پیامبر (ص) حلالیت طلبید

رسول خدا (ص) با آن عظمتش، بنا به نقل مشهور، از مردم حلالیت طلبید و در مقابل ادعای یک نفر آدم عادی برای قصاص آماده شد. همه می ‌دانیم که به نص قرآن کریم، پیامبر و اهل بیت علیهم السّلام معصومند و از آن‌‌ها گناه یا خطایی سر نمی‌زند. این‌که آن حضرت چنین کاری کرده است، شاید می‌خواسته به ما یاد بدهد که در برابر مردم چگونه عمل کنیم.

بگذارید مردم این‌ها را از ما هم ببینند؛ در ما حس مسئولیت ببینند. ببینند که ما خود را در برابر آنان مسئول می‌‎دانیم، آن‌ها را ولی‌نعمت خود می‌دانیم.

مگر امام نمی‌فرمود: این مردم ولی‌نعمت ما هستند؟ مگر ما از پیامبر خدا (ص) و ائمه (ع) بالاتریم؟ آن‌ها پاک و معصوم بودند و ما خطاکار و گنه‌کاریم. این چیزهایی که در سیره پیامبر (ص) و ائمه (ع) آمده، برای این نیست که آن‌‌ها را فقط در منابر یا سخنرانی‌ها برای مردم تعریف کنیم؛ بلکه باید پیش از همه خودمان به آن‌‌ها عمل کنیم.

 پس صادقانه به اشکالات اقرار کنیم و از خطاها عذرخواهی کنیم، تا صداقت ما دل مردم را گرم کند. از این نترسیم که ما را متهم به عوام‌فریبی کنند. مردم از کلام ما، لحن صداقت را می‌فهمند. اگر صادقانه عذرخواهی کنیم و درصدد تدارک مافات باشیم، مردم می‌فهمند، خدای تعالی هم یاری می‌کند.

نکند خدای ناکرده از این همه تلاش و فداکاری نتیجه مطلوب نگیریم. نکند فردای قیامت پشیمانی و شرمندگی بر ما عارض شود. نکند آیندگان از ما به بدی یاد کنند. ذکر خیر بندگان اماره صلاح و سداد حکمرانان است.
سایت موسوی اردبیلی

حدیث آرزومندی ایرانیان

 چند سال پیش در برابر پرسشی سخت، پاسخ دادم: «خودمان انتخاب کردیم». بسیاری از آن سخن رنجیدند. با پوزش از این‌که شاید پاسخ‌گویی با بیان روشن‌تر به رنجش افزون‌تر بیانجامد:

 مرحوم پروفسور «روح‌الله رمضانی»، متخصص برجسته سیاست خارجی ایران در آمریکا، سیاست خارجی ۵۰۰ سال گذشته ایران را چنین آسیب‌شناسی می‌کند: «ایران در پی به‌دست‌آوردن دوباره قلمروی بود که زمانی در تصرف داشت و اغلب نمی‌توانست فاصله‌ی میان این اهداف و امکانات در دسترس برای تحقق آن‌ها را درک کند».


ما در طول تاریخ اهداف‌ِمان را بر اساس آرزوهای‌ِمان چیده‌ایم و به توانایی‌های‌ِمان توجهی نکرده‌ایم.

 گرایش تاریخی ما برای رسیدن به آرزوها بدون در نظرگرفتن امکانات، نه‌تنها در سیاست خارجی نمایان است، بلکه در شکل‌گیری خطوط متراکم خودرو پشت هر تونل کم‌عرض نیز دیدنی است.

در ۷۵ سال برنامه‌ریزی توسعه ما، منابع ملی نابود شده و توسعه نیز حاصل نشده، چون بیشتر برنامه‌ها به جای ترسیم مسیر جبران عقب‌ماندگی‌ها متناسب با امکانات و فرصت‌ها، «حدیث آرزومندی» رهبران کشور بوده‌اند.

آگاهانه یا ناخودآگاه، ما مردم انتخاب کرده‌ایم‌ آنان را که به‌دنبال آرزوهای‌مان بوده‌اند بستاییم‌، هر چند برای خود و کشور خسارات فراوان به‌بار آورده‌باشند؛ و آنان را که در حد امکانات کوشیده‌اند تا از گستره خسارات ناشی از حرکات آرزومندانه بکاهند، «سازش‌کار» و حتی «خائن» بنامیم.

 راستی نه‌تنها ما مردم، بلکه نخبگان ما کدامیک را بیشتر نکوهش می‌کنند؟ آن‌ها که با آرزوی بازپس‌گرفتن سرزمین از دست رفته در «قرارداد گلستان»، بخش‌های بیشتری از سرزمین و حتی استقلال ایران را به باد دادند، یا آن‌ها که با قرارداد «ترکمانچای» دست‌کم قسمتی از سرزمین تازه از دست رفته را بازپس گرفتند‌؟

برای پیشگیری از ترکمانچای‌ها باید «انتخاب کنیم» که آرزوهای‌مان را در چارچوب امکانات دنبال کنیم.

 ولی حتی در واژه‌های‌مان هم توجه به امکانات را ناشایست می‌دانیم. چرا «سازش‌کار» منفی‌، و «سازش‌ناپذیر» مثبت است؟

 مگر «سازش» جز به معنی دست‌یابی به نقطه‌ی اشتراک و توازن برای حرکت به سوی آرمان‌هاست؟ مگر می‌توان از روش دیگری به آرمان‌ها رسید؟

داشتن آرزو به زندگی جهت می‌دهد، اما توجه به توانایی‌ها حرکت به سمت آرمان‌ها را  ممکن می‌سازد.

 نیاز امروز ما درک درست و «انتخاب» هوشمندانه است‌. «کنش‌گریِ مرزی». چشم به آرمان‌ها و استوار بر توانایی‌ها. 

 اینستاگرام جواد ظریف 
۱۳ خردادماه ۱۴۰۲

جمعه، خرداد ۱۲، ۱۴۰۲

در محاسن و معایب آیت‌الله خمینی

ناصر دانشفر/ در آئین رونمایی از نسخهٔ سوم مجموعه آثار امام، آقای «سید حسن خمینی» فرموده‌اند:

«باید از بسیاری از نهادهای فرهنگی کشور گله کرد که نسبت به امام یا بی‌توجه‌ هستند یا کم‌توجه؛  نمی‌خواهم نام بیاورم اما این‌ نهادها یا تحلیل غلط دارند و یا توجه ندارند. بحث بر سر فرد یا شخص نیست، بلکه امام هویت تمام جمهوری اسلامی است.»

این سخنی به‌غایت درست است و نمی‌توان کتمان کرد که تمام تشخص نظام کنونی برگرفته از معمار و بنیانگذار انقلاب است. شوربختانه با نوهٔ مرحوم «خمینی» در مورد این‌که نهادهای فرهنگی کشور به سیر و سلوک «روح‌الله» بی‌توجه یا کم‌توجه‌اند، موافق نیستم، حتی باور دارم که تحلیل و تفسیر نهادهای حاکم، نه‌تنها تحلیل غلط و اشتباه از رفتار و مرام او ندارند، که عیناً نعل‌به‌نعل مطابق آن عمل می‌کنند.

متأسفانه جناب «سیدحسن خمینی» از امام یک قدیس معصوم در ذهن ساخته‌اند و بدین سبب عملکرد فاجعه‌بار نظام را که با استناد به این یا آن کنش نیای ایشان انجام می‌شود، معلل به عدم درک درستِ گفتار و کردار آیت‌الله «خمینی» تفسیر می‌نمایند. تأسف‌بارتر اینکه او پا را فراتر از فقط از این می‌گذارد و می‌گوید: «همه چیز را باید با امام مقایسه کرد؛ همچون قرآن که در دین بستر است، و همه‌چیز دین با قرآن قیاس می‌شود، در انقلاب اسلامی نیز همه‌چیز با امام قیاس می‌شود.»

به گمان من نوادهٔ «روح‌الله» متوجه تبعات سخن خود نمی‌باشد، چرا که این گفته بدان معناست که جمهوری اسلامی، «شخص‌محور» است و قانون در آن جایی ندارد.

به یاد دارم که پس از ارتحال مرحوم امام، رادیو «بی‌بی‌سی» در تحلیلی از شخصیت وی گفت که مردی مُرد که کلام او قانون بود، این شاید به مذاق بچه‌های نسل انقلاب خوش می‌آمد و بدان فخر می‌فروختند، اما حقیقت آن است که حکومت‌داری با این رسم و رسوم عین استبداد و مغایر با حکومت قانون است.

من از قافلهٔ جوانانی هستم که عاشق «خمینی» بودند، او را مولا و مقتدای خود می‌دانستند، حکم او را حکم خدا می‌انگاشتند و حق را با او می‌سنجیدند.

امروز نسل نو از خود می‌پرسد چرا؟ چرا بچه‌های انقلاب کور و کر شده‌بودند؟ و این همه انحراف از آرمان‌های انقلاب را نمی‌دیدند؟ و در برابر آن نمی‌ایستادند؟ پاسخ من این است که مشی اجتماعی ما سه مشکل اساسی داشت. اولاً مبتنی بر «فره ایزدی» بود، «ولی فقیه» از ناحیهٔ خداوند مؤیّد و حکمش بر یکایک مردمان نافذ بود. ثانیاً براساس داده‌های کانالیزه‌شده و گاه خودسانسوری برنامه‌ریزی گردیده‌بود و ثالثاٌ بدون اطلاع و آگاهی از حقوق شهروندی و تکلیف حاکمیت نسبت به مردم تدوین شده بود.

این‌ها ما را انسان‌هایی مسخ‌شده، عاشق و والهٔ مولا و تکلیف‌محور ساخته بود. اینجا گفتهٔ «سید حسن» معنا دارد، «خمینی» نه فقط نائب‌الامام که مظهر همهٔ خوبی‌ها بود، از او به یک اشاره، از ما به سر دویدن.

این طریق زیستن لاجرم به «طالبانیسم» منجر می‌گردد که شد. من یاد گرفته‌ام که سیاه و سفید نبینم و لذا هم‌اکنون که به‌جای دل‌دادگی منتقد بنیان‌گذار انقلاب هستم، او را یک‌سره خبط و خطا نمی‌دانم، و باور دارم که ایران تحت یک‌دهه حکومت وی پستی و بلندی‌های بسیاری را طی کرده است. اندیشه، گفتمان و عملکرد او مملو از خوب و بد است و لذا نوهٔ امام به‌جای خرده‌گرفتن بر این و آن، ابتدا باید به نقد جد بزرگ‌وار خود بنشیند.

من از ایشان می پ‌سم که موارد ذیل آیا جز به حکومت دیکتاتوری فعلی می‌توانست منجر گردد؟:

۱. تفسیر مطلق‌العنان بودن از «ولایت‌فقیه» که توان تعطیل نه فقط «احکام ثانویه» که «احکام اولیه» را هم در صورت صلاحدید خویشتن دارد.

۲. تکفیر و مرتد جلوه‌دادن دگراندیشان به صرف تعبیر و تفسیر نوین از دین. قصهٔ پر غصهٔ لایحهٔ قصاص، حکم به مهدو‌الدم‌بودن خانمی که «اوشین» را الگوی خود دانسته بود، دو نمونه از این رویهٔ ناصواب می باشد.

۳. حذف و ساقط کردن منتقدین، با قوهٔ قهریه و یا با به‌کارگیری چماق‌داران همیشه در صحنه.

۴. اصرار به پاک‌سازی مخالفان، به‌جای پیش‌گرفتن راهبرد رأفت و گذشت. این منحصر به وابستگان به نظام شاهنشاهی نگردید، و در تراژدی قتل‌عام ۶۷ به اوج خود رسید.

۵. گماردن افراد قسی‌القلب و سنگ‌دل بر عدالت‌خانه و گرفتن جان بی‌گناهان، یا محکوم‌نمودن بزه‌کاران به جزایی نامتناسب با جرم.

۶. عبور مداوم از قانون با توجیه مصلحت و شکستن قبح قانون‌گریزی.

۷. نقض پیمان و عدم وفا به وعده و وعیدهایی که دلیل اصلی رجوع مردمان به آخوندجماعت، به‌ویژه شخص رهبری گردیده بود.

۸. تثبیت برتری هم‌لباس‌های خود با پذیرش دادگاه‌های ویژهٔ روحانیت، یعنی مهر تأیید‌زدن بر «آپارتاید» و جدازیستی آنان.

۹. استفاده از شعائر مذهبی برای پیشبرد مقاصد خود. 

۱۰. علی‌رغم منکوب‌نمودن روحیهٔ چاپلوسی و مداحی در ابتدای انقلاب، مانع دست‌بوسی‌نشدن، آن هم از سوی مسئولان نظام.‌ عدم برخورد با اشک‌های اغلب تصنعی در پای منبر و خطابه. *** عرض کردم که خمینی را یک‌سره منفی نمی‌بینم و اذعان دارم که او در سه حوزهٔ پندار، گفتار و رفتار مواضع قابل دفاعی دارد که شایستهٔ ارج‌نهادن است: 

۱. علی‌رغم حاکمیت «فقه سنتی» بر حوزه، با اصرار بر «فقه پویا» قرائت جدیدی از دین مبتنی بر زمان و مکان ارائه نمود که قادر به انطباق با برخی از نیازهای جهان کنونی می‌باشد. فتوای حلیت «شطرنج» و «موسیقی» در این راستا قابلیت تحقق یافت. چالش‌های متعدد با «شورای نگهبان» به همین دلیل اتفاق افتاد.

۲. از ولایت‌مطلقه برای حل منازعات مجلس و «شورای نگهبان» به نفع تودهٔ محروم بهره گرفت.

۳. بر این‌که «میزان رأی ملت است» و حکومت یک امر وکالتی می‌باشد، تاکید فراوان داشت. او بارها گفت که مردم در انتخاب مختارند، حتی اگر در گزینش افراد یا نحله‌های فکری به‌خطا بروند، یکی از دلایل عدم وجود «نظارت استصوابی» غلیظ در آن برهه همین طرز تلقی از حقوق مردمان در ایشان بود.

۴. زنان سنتی را به عرصه اجتماع آورد. بانوانی که باتوجه به نگرش حاکم بر جامعه، جایی جز اندرونی نمی‌شناختند و با تعاملات مدنی هیچ‌گونه آشنایی نداشتند، با چراغ سبز یک مرجع شیعه، پا به عرصهٔ مبارزه گذاشتند و این نخستین گام مهم و نقطهٔ‌عطف تاریخ ایران گردید. اگر عزیزان خواننده عصبانی و خشم‌ناک نشوند، می‌گویم نطفهٔ جنبش «زن زندگی آزادی» آن روز بسته شد.

۵. تکیه‌ای ستودنی بر وحدت مردمان داشت، و آن‌را رمز پیروزی و استمرار نظام می‌دانست. با آن‌که به‌مرور دائرهٔ خودی‌ها را محدود به علاقه‌مندان «جمهوری اسلامی» نمود، اما علی‌رغم اختلافات مبنایی وفاداران به حاکمیت، با لطایف‌الحیل از رودرویی آنان جلوگیری نمود تا منجر به انشقاق و دوقطبی نگردد. در انتصابات خود تحت تأثیر گروه‌بندی‌های جامعه قرار نمی‌گرفت، همان‌قدر به چپ‌ها، بها می‌داد که راست‌ها را قدر می‌دانست. به «انصاری» نوشت: گرفتار چپ و راست نباشید که انسانیت اصل و اساس انتخاب من است.

۶. خودباوری را در جامعه نهادینه نمود. او به ما یادآور شد که نوع نگرش انسان، اساس پیروزى و اساس شکست است. در کشوری که نه‌چندان پیش نخست‌وزیرش معتقد به عدم توان ساختن «لولهنگ» بود، او تأکید داشت که باور انسان بنیان تمام امور می‌باشد.

۷. پس از تندروی‌های غیراصولی و غیراخلاقی گزینش آن‌را منحل نمود. بیانیه‌ای ۸ ماده‌ای صادر کرد که شاهکار او در دفاع از «حقوق شهروندی» است.

۸. در عزل خاطیان مسامحه نمی‌کرد. هر چند نصب امثال «خلخالی» و «لاجوردی» لکهٔ ننگی برای اوست و جنایت‌های آنان بخواهیم یا نخواهیم، به‌پای او نوشته می‌شود، اما باید اذعان کرد که وی پس از دریافت گزارشات متعدد از عملکرد جنایت‌کارانهٔ آنان در عزل‌ِشان درنگ ننمود.

۹. سیاست «نه غربی و نه شرقی» را سرلوحهٔ کار خود نمود. اگر به «امپریالیسم» آمریکا می‌تاخت، سر بر روی زانوی امپریالیسم شرق نمی‌نهاد. از حملهٔ «شوروی» به افغانستان دفاع نکرد، برای گردن‌کلفت و متجاوز شرقی سلاح نفرستاد. شنیده‌ها حاکی از آن است که او معتقد به رابطه با هر دو کشور، براساس منافع متقابل بود که شرایط جاری هیچگاه اجازه نداد. جریان «مک فارلین» که توسط عده‌ای نادان به بن‌بست رسید، شاهد ماجرا می‌باشد.

۱۰. به «امت اسلامی» باور داشت، فتوا داد که پشت سر «اهل سنت» نماز بگذارید، اعاده هم لازم نیست. در پی درانداختن طرح «هلال شیعی» نبود. حتی برای تحقق امت حاضر به ارسال سلاح و مزدور به این‌جا و آن‌جا نبود. با وجود دستورکار «محو اسرائیل»، از حضور نظامی سپاه در دفع حملهٔ این رژیم خبیث به «لبنان» جلوگیری نمود. *** آسید حسن آقای عزیز! می‌بینید که علیرغم وجود فضای به‌شدت منفی علیه جد شما، بی‌مماشات از خوبی‌ها و خدمات ایشان می‌نویسم. می‌دانم که تبعاتش چیست و موجبات چه حملاتی خواهد شد. اما شما نیز باید بپذیرید که خشت‌های کج این بنیان را شخص آیت‌الله خمینی چیده و این بنای کج و معوج حاصل خطاهای راهبردی اوست.

جناب حسن آقای خمینی! ما مردم خطاکاریم که نفهمیده و نسنجیده، پشت سر نیای شما چون گله راه‌افتادیم و نتیجه این شد که می‌بینید، اما متهم اصلی این قصه جز «روح‌الله مصطفوی» نیست. او که از حکومت‌داری هیچ نمی‌دانست، در هیچ حیطه‌ای از امور سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی طرح و برنامه‌ای برای ساختن نداشت، چرا وارد گودی چنین پرمخاطره گردید؟

او خطا کرد و رفت. بد و خوب او را تاریخ قضاوت خواهد کرد. اما از شما متعجبم که برای ادامهٔ مشی این ملت نسخهٔ مشی منبطق بر فکر و عملکرد ایشان را تجویز می‌نمایید.

نه بزرگ‌وار، بزرگ‌ترین خطای راهبردی جد شما تئوری «ولایت مطلقه فقیه» بود که دین و دنیای مردمان را به باد داد. مردم حالا حالاها باید جان‌بکنند تا از شر این شجرهٔ خبیثه که چون کلیسای «قرون وسطی» آزادی فکر و اندیشه، رفتار و کردار و کوچک‌ترین کنش شخصی و اجتماعی را از آنان گرفته، خلاص شوند. نه جناب سید حسن

از طلابودن پشیمان گشته‌ایم مرحمت فرموده ما را مس کنید.

عزت زیاد ۱۲ خردادماه ۱۴۰۲

آقای خامنه‌ای کلاهتان را قاضی کنید

ناصر دانشفر/ولایت امر مسلمین جهان، حضرتعالی در دیدار با «پادشاه عمان» در مورد از سرگیری روابط با عربستان فرموده‌اید:

«این موضوعات نتیجه سیاست خوب دولت جناب آقای رئیسی برای گسترش و تقویت روابط با همسایگان و کشورهای منطقه است.»

و این‌ها هم مشتی از خروارِ مواضع شما در مورد حکام آل‌سعود می باشد:
۱. «شما نگاه کنید ببینید در دنیای اسلام چه خبر است. در دنیای اسلام یک عدّه انسان‌های بی‌ارزش و نالایق و پست، سرنوشت برخی از جوامع اسلامی را در دست گرفته‌اند؛ مثل سعودی و امثال این‌ها. این‌ها به‌خاطر دوری از قرآن است، به‌خاطر عدم آشنایی با حقایق قرآنی است. البتّه یک مقداری عدم آشنایی است، یک مقداری عدم ایمان است. به‌ظاهر معتقد به قرآنند، گاهی میلیون‌ها نسخه‌ی قرآن هم چاپ می‌کنند، مجّانی هم این‌جا وآن‌جا تقسیم می‌کنند، امّا به محتوای قرآن، به معنای قرآن، به مضمون قرآن هیچ اعتقادی ندارند؛ قرآن می‌گوید اَشِدّآءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَمآءُ بَینَهُم‌، اینها «اشدّاء علی المؤمنین، رحماء مع الکفّار» هستند.»

۲. «در قضیّه‌ی جریان‌های تکفیری در این منطقه، جرم اصلی را آمریکایی‌ها کردند و سعودی‌ها که دنبالشان بودند؛ سعودی‌ها هم به این‌ها پول دادند، کمک کردند و پشتیبانی کردند»

۳. «کسانی در دنیای اسلام با دشمن پیوند دوستی بسته‌اند. حرکتی که آل‌سعود دارد انجام می‌دهد، این جنایتی که در یمن به وسیله‌ی آن‌ها دارد انجام می‌گیرد برای اشغال‌گری یمن و در مقابل ملّت مظلوم یمن، به ضررشان تمام می‌شود؛ این را بفهمند؛ این به ضررشان تمام می‌شود.»

۴. «امروز جامعه اسلامی هم مثل بقیه جوامع دچار مشکل است. در دنیای اسلامی یک عده انسان‌های بی‌ارزش و نالایق و پست، سرنوشت یک عده از امت اسلام را در دست گرفته‌اند. مثل دولت سعودی و این‌ها به‌خاطر دوری از قرآن و عدم ایمان است.»
***
حضرت آقا! همان‌طور که بارها و بارها به‌صورت ضمنی و اخیراً به‌شکلی صریح فرموده‌اید، ما ملت که بدلیل بی‌بصیرتی قدرت تجزیه و تحلیل امور سیاسی را نداریم. اما علی‌رغم این امر بدیهی و واقعیت مسلم، بنا دارم وقاحت را به حد اعلا رسانده، محکمه‌ای در مورد همین پرونده تشکیل دهم.
 دادگاهی که در آن، قاضی، وکیل مدافع و متهم هر سه شما باشید و بنده به‌عنوان مدعی‌العموم جسارت کرده موارد اتهامی را در محضرتان قرائت نمایم. حضرت آقا شما متهمید که:

۱. امور کشور را بر مدار منطق و عقلانیت تدبیر نمی‌کنید و دچار تزلزل فکری گشته‌اید، چرا که  اگر عربستان این است که در گزیده‌ای از بیانات حضرتعالی به‌تصویر کشیده شده، برقراری ارتباط با این حکومت مفسد، وابسته و خیانت‌کار به جامعهٔ اسلامی ارزشی ندارد که آن‌را دستاورد دولت جناب رئیسی اعلام بفرمایید.

۲. از مقتضیات سیاست خارجی نامطلعید و یا حداقل در این زمینه آگاهی لازم را ندارید. چرا که اگر اقتضای سیاست خارجی آن است که علی‌رغم اعتقادات این‌چنینی در مورد حاکمان یک کشور، به‌خاطر تأمین منافع ملی باید با دولت‌های وابسته، خائن و جنایت‌کار نیز رابطهٔ دیپلماتیک داشت، چرا ارتش آتش‌به‌اختیار خود را از تخریب و آتش‌زدن سفارت و کنسول‌گری عربستان منع نکردید؟ و بدتر از آن، چرا هیچ‌گاه از درِ محکومیت این عمل نابخردانه برنیامدید که هیچ، به‌شکل غیرمستقیم آن را تأیید فرمودید.

۳.  رفتاری نامتوازن، ناهمگون، و باری‌به‌هر‌جهت دارید. چرا که در مورد یک موضوع گاه رعایا را به کنش انقلابی و در برخی مواقع زیردستان‌تان را به نرمش قهرمانانه و انعطاف امر می‌کنید.
 در پیام حج سال ۹۵ آل‌سعود را با زشت‌ترین کلمات ممکن از جمله «شجرهٔ ملعونه» خطاب می‌نمایید و اینک فردی را که معتقد بود ایران را به رابطهٔ با عربستان نیازی نیست، به‌دلیل تفاهم حاصله می‌ستایید.
 نمونهٔ دیگری که حاکی از درستی این مدعاست، مواضع شما در قبال آمریکا و به‌ویژه قصهٔ «برجام» می باشد.

۴. هزینه‌های گزاف و بی‌حسابی را متوجه مملکت نموده و به منافع ملی صدمات جبران‌ناپذیری وارد کرده‌اید. دلیل این ادعا بازگشایی سفارت‌خانه‌های دو طرف می‌باشد. هر کور مادرزادی این رخداد را حاکی از نادرستی و خلاف مصالح ملی بودن قطع روابط بین دو کشور ایران و عربستان ارزیابی می‌نماید. و شوربختانه بر کسی پوشیده نیست که باعث و بانی این راهبرد فاجعه‌بار شخص جنابعالی می‌باشید.
***
جناب خامنه‌ای اگر روزی بنا باشد که در دادگاه صالحی خطاها و اشتباهات راهبردی شما مورد بررسی قرار گیرد، یقین داشته باشید که تعداد پرونده‌های زیردست قاضی آن محکمه برایتان قابل باور نخواهد بود، اما حالا که دست ما خالی است و خرما بر نخیل، لذا به‌عنوان یک شهروند و نه مدعی‌العموم از شما می‌خواهم که به وجدان خود رجوع کنید و در مورد اتهامات فوق بیاندیشید. اگر آن‌ها را مشتی یاوه یافتید که شما را به خیر و ما را به سلامت، اما اگر تنها و تنها یکی از این موارد را مقرون به صحت دانستید، استعفا کنید که رضای خلق و خالق در آن است.

عزت زیاد
۱۰ خردادماه ۱۴۰۲