در نخستین ساعات ۳۰ فروردین، کانال سحامنیوز خبری مبنی بر بازداشت محمدرضا جلاییپور فعال سیاسی اصلاحطلب منتشر کرد.
با توجه به خطمشی پایگاه خبری، تحلیلی خط سوم که: جای صدا در بند نیست، به سرعت جستوجویی جهت پوشش اخبار مرتبط با بازداشت وی انجام دادم.
امروز، زمانی که کانال حمیدرضا جلاییپور را بررسی میکردم با موضوع مهمی مواجه شدم که لازم دانستم برای حمیدرضا جلاییپور و جلایی پورهایی که صدایی در جامعه دارند این دلنوشته را به نگارش در آورم.
درست یا غلط در جامعه امروز ما افرادی همچون علی مطهری، احمد منتظری، حمیدرضا جلاییپور و … شرایطی دارند که مسؤلیت خطیر صدای مظلوم شدن را بر دوشِشان مینهد.
بدون شک برخی از دوستان عنوان خواهند کرد که ای کاش این یادداشت را بعد از آزادی محمدرضا منتشر میکردی!! اما بنا به دلایل گوناگون، معتقد هستم که دقیقا امروز وقت انتشار این یادداشت است. از جمله آن دلایل، تکرار شرایط مشابه بازداشت محمدرضا در سالهای گذشته و نوع برخورد پدرش در مواجهه با او و دیگر بازداشتشدگان همسان اوست. بخشهایی از درخواست حمیدرضا جلاییپور از رهبری در سال ۸۹ برای آزادی فرزندش: پدر محمدرضا جلاییپور گفت که فرزندش امروز بعد از گذشت ۵ روز از بازداشت با مادر خود تماس گرفتهاست. جلاییپور ضمن تاکید بر سه برادر شهید خود تصریح کرد: «من معتقد و پایبند به حل امور از مجاری قانونی و اداری هستم، اما در این یازده ماه همه راههای اداری و قضایی را رفتهام و با اینکه منع تعقیب فرزندم صادرشده، پنج نفر بدون اینکه مشخص شود از کجا هستند به آن وضعیت به خانه ما آمدند و به حریم خانواده من تجاوز کردند.» این استاد دانشگاه تصریح کرد: «در این شرایط تنها امیدمان به رهبر انقلاب است و از ایشان درخواست میکنم که دستور رسیدگی به این وضعیت را بدهند. بخشهایی از مطلب جلاییپور درباره بازداشت فرزندش در اردیبهشت ۹۷ جلاییپور در مطلبی با عنوان «چرا زندان انفرادی چند ناظری، از تکناظری بهتر است» از نگرانیهای خودش درباره عدم اطلاع قطعی از جای محمدرضا میگوید و در ادامه این یادداشت به مکالمه تلفنی اشاره میکند که کارشناس (بازجو) محمدرضا تماس گرفته و گوشی را به فرزندش میدهد و جلاییپور در گام نخست جویای جا و مکان او میشود و نهایتا از پاسخهای محمدرضا به این نتیجه میرسد که او در اوین نیست و همچون سال ۸۰ که برخی از ملیمذهبی ها را در بازداشتگاه عشرتآباد نگه می داشتند، احتمالا محمدرضا نیز در بازداشتگاهی خارج از اوین حضور دارد. و یا در یادداشت دیگری با عنوان «پاسخگویی غیرمستقیم» از اینکه به تصورش، محمدرضا در بازداشتگاه ۲ الف سپاه در اوین نگهداری میشود، تلویحا ابرازی خرسندی میکند! جناب آقای جلاییپور! ضمن عرض ادب و احترام خدمت شما و آرزوی آزادی تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی علیالخصوص محمدرضای شما و همه محمدرضاها، خدمت حضرتِتان عارض هستم که امروز و در زمان بررسی مطالب کانال شما درباره فرزند برومند و مبارزتان در راه آزادی، متوجه شدم که شما در گام نخست به واسطه اصلاحطلب بودن محمدرضا به نقد عملکرد بازداشتکنندگان او پرداختهاید. هرچند ردپای احساسات پدری در مطالبِتان مشهود و غیرقابل انکار و کاملا هم طبیعی است، اما در مواجهه با این موضوع شما را اینگونه یافتم که در گام نخست از منظر یک اصلاحطلب از محمدرضایتان به دفاع پرداختهاید تا یک پدر. همین مطلب باعث شد تا سوالی در ذهنم پیش آید. جناب جلاییپور اگر محمدرضا جلاییپور فرزند شما نبود، از خانواده شهدا نبود؟ و تمام شاخصهایی را که امروز به واسطه فرزند حمیدرضا جلاییپوربودن دارد نداشت؟ اما عملکردی همانند عملکرد محمدرضا (فارغ از نگاه سیاسیش) را داشت، باز هم از او اینگونه دفاع میکردید؟ و آیا در میان دوستان و همفکران شما که در اعتراض به بازداشت غیرقانونی فرزندتان از هر تریبونی استفاده میکنند، در مقابل حق یک محمدرضا جلاییپور ناشناس و گمنام هم اجماع میشد؟ متاسفانه پاسخ منفیست! پاسخ منفی سوال خود را در جستوجویی که در مطالب پیشینیتان انجام دادم، یافتم. پیش از آنکه نتیجه جستوجوی مطالب پیشینِتان را عنوان کنم، خدمتتان عارض هستم که شخصا تجربهای همچون بازداشت امروز فرزندتان در سال ۹۵ و نوع برخورد شما و برخی از دوستان شما دارم که چون نمیخواهم خدای ناکرده تلقی شخصی از موضوع مدنظر پیش آید، از ذکر آن پرهیز کرده و تنها به نتیجه جستوجوی موضعگیریهای کلی شما در دفاع از حق مظلوم اکتفا میکنم. برای دریافت پاسخم ابتدا نام اسامی را در کانالِتان جستوجو کردم که در سالهای اخیر بازداشت شدهاند. افرادی چون شیخ احمد منتظری، دکتر مهدی خزعلی، هنگامه شهیدی، نرگس محمدی و محمد مهدویفر.
این افراد چهرههای شاخصی هستند که برخی از اعضا مراکز حاکمیتی همچون نمایندگان مجلس شورای هم در اعتراض به بازداشتشان سخن گفتند، اما شما نگفتید. مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم و همچنین حضرت آیتاللهالعظمی بیات زنجانی در اعتراض به بازداشت شیخ احمد منتظری، نمایندگان فراکسیون امید به بازداشت نرگس محمدی، علی مطهری و محمود صادقی به بازداشت هنگامه شهیدی و مهدی خزعلی و بسیاری از جانبازان اصلاحطلب به بازداشت محمد مهدویفر اعتراض و خواستار پیگیری این موارد شدند، اما جناب جلاییپور شما هیچ نگفتید و اگر هم گفتهاید آنرا علنی نکردید. جناب آقای جلاییپور در این مملکت جوانان گمنام بسیاری وجود دارند که مشی و مرامِشان، همان مشی و مرامیست که شما مدعی آن هستید. البته با دو تفاوت عمده. نخست اینکه آنها به گفتمانی که شما مدعی آن هستید، دستکم در دو مقطع حساس، در سالهای ۷۶ و ۸۸، عملا وفاداری خود را ثابت نمودهاند و دومین تفاوت هم در نحوه هزینه دادن آنها در این راه است.
این جوانان در مسیر مشترکی که همه ما برای تجلی پیداکردن این گفتمان پیمودهایم، بهمراتب هزینهای سنگینتر از هزینهی فرزند شما پرداخت کردهاند، اما چون فرزند جلاییپور و جلاییپورها نبودهاند نامی از آنها بر زبان نیامده است.
اجازه دهید تا به همین بهانه نام دو تن از آنها را یادآوری کنم. ۱. سعید زینالی جوانی بود که چون محمدرضای شما دلمشغولی ایرانش را داشت. تیر ۷۸ همان سپاهی که شما مدعی هستید فرزندتان را بازداشت کرده، به اذعان خانوادهاش، او را برای ۱۰ دقیقه صحبت جلو درب منزل پدرش فراخوانده و متاسفانه پس از ۱۸ سال هنوز دقیقه نهم، ۱۰ نشده.
جناب جلاییپور شیرینی لحظهای که پس از ۵ روز جهنمی در سال ۸۹ با شنیدن صدای محمدرضا چشیدهاید را خانواده زینالی ۱۸ سال است که انتظار میکشند.
نکته قابلتوجه برای این خانواده ایناست که پس از مدتی بیخبری از فرزند و پیگیری علل آن، پدر خانواده را نیز از کار بیکار کردهاند. ۲. ستار بهشتی کارگری وبلاگنویس بود. درد او دردی بود که آفت و بوی تعفن آن جامعهاش را نابود کردهاست. درد «مصلحتاندیشی!» او را نیز چون محمدرضا بردند و بعد از ۱۳ روز پیکر بیجانش را تحویل مادر پیرش دادند. مادر پیری که تمام زندگیآش ستار بود.
نکته قابل توجه اینکه دوستان شما از زندان موضوع ستار را برای اولین بار علنی کردند، اما شما باز هم سکوت کردید. باور بفرمایید که سعید و ستار نیز خانوادههایی نگران و چشمانتظار داشتند. اما چون صدای مظلومیت آنها همچون صدای پدر محمدرضا بلند نبود، جامعه هم صدایی از مظلومیت این دو جوان و خانوادههای چشم به راهشان به نحو احسن نشنید.
ای کاش پدر محمدرضا صدای آنها و صدای جوانانی که گمنامِگمنام بودند نیز میشد. جناب جلاییپور! گاهی فکر میکنم شهدای کهریزک چهقدر خوشبخت بودند که فرزند روحالامینی هم در میانِشان بود. مقاومت پدر او باعث شد مرتضوی، کسی که همه تصور میکردند تا روزی که زنده است نامش بهنام نظام گره خورده، از عرش اعلا به فرش ۲۴۱ اوین هدایت شود.
اما اگر پدر شهید روحالامینی نبود، بازهم با سعید مرتضوی اینگونه برخورد میشد. قطعا تصدیق میفرمایید که اینگونه نمیشد. کما اینکه در میان کشتهشدگان ۸۸، تنها آن سه جانباخته کهریزک، از جانب حاکمیت شهید خوانده شدند. جناب جلاییپور از خانواده شهدای جنبش سبز در این سالها احوالی پرسیدهاید؟ اگر اینگونه است چرا در کانالتان مطلبی در این باره در دسترس نیست؟ جناب جلاییپور از اعماق وجودم آرزو میکنم قبل از انتشار این دلنوشته، محمدرضایِتان را در منزلش به آغوش گرفته باشید و خبر آزادی او قبل از نشر دلنوشته من باشد.
امیدوارم حلاوت و شیرینی وصالی را که پس از لحظههای دردآور و جهنمی چشمانتظاری فرزند چشیدهاید، را هرگز فراموش نکنید تا زین پس صدای خانوادههای چشم دوخته به دری شوید که فرزندی برومند چون فرزند شما دارند، اما جایگاه شما را ندارند. در پایان از صمیم قلب آرزو میکنم که تمامی فرزندان ایران که به واسطه ابراز عقیده در بند شدهاند هرچه زودتر به آغوش خانواده خویش بازگردند. بدون شک محمدرضا جلاییپور هم از این قایده مستثنی نیست. مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم ارادتمند شما مسعود مویدی (مدیرمسوول پایگاه خبری، تحلیلی خط سوم) ۸ اردیبهشت ۹۷