سهشنبه، مهر ۰۸، ۱۴۰۴
ماشین چاپ ما را خواهد چاپید
اختراع ماشین چاپ در۳۰ سپتامبر ۱۴۵۲ بهدست گوتنبرگ آلمانی مهمترین تحول فرهنگی بود که سرنوشت بشر را تغییر داد، اما این اختراع، ۳۰۰ سال طول کشید تا از سوی امپراطوری عثمانی پذیرفته شود.
۲۳۳ سال بعد کمکم فهمیدند صنعت چاپ مفید است و فشار را شل کردند! سلطان عثمانی اجازه چاپ داد، و فتوای مفتی اعظم نیز تغییر کرد و صنعت چاپ بنام «باسمه» و «باسمهخانه» در قلمرو عثمانی متولد شد.
پنجشنبه، مهر ۰۳، ۱۴۰۴
برجام برنامه زندگی، اما شما انقلابی بودید
«امیرحسین ثابتی» نماینده رادیکال مجلس شورای اسلامی ـ که همه او را از خود میدانند و او خود را مستقل میداند ـ با تلویزیون اینترنتی جدال به مدیریت «علی علیزاده» معروف به علیز گفتوگو کردهاست. چند نکته قابل تامل در این گفتوگو وجود دارد:
۱. هنوز چند ماهی از توهین بیسابقه مستقیم علیز به نظام، و بیادبانه غیرمستقیم به خامنهای در تلویزیون جدال نگذشته، که در آن شفاف گفت: «آقای جمهوری اسلامی تو که نمیتوانی تنبانت را بالا بکشی، غلط میکنی ادعای آقایی منطقه میکنی»، ثابتی و رسایی بدون کمترین هراس و تعقیب از اتهام تبلیغ علیه نظام و گفتوگو با رسانههای معاند با جدال مصاحبه میکنند. این یعنی استاندارد دوگانه در تعریف متهم و مجرم و اتهام و جرم.
۲. در این گفتوگو ثابتی ادعا کرده که فقط بالاشهریها از توافق برجام خوشحال شدند. فارغ از خطاهای مکرر روحانی و ظریف در برنامه اقدام جامع موصوف به برجام که علیاکبر ناطقنوری حرأت کرد و گفت: «رهبری در جریان صفر تا صد برجام قرار داشت»، ولی اینها چنین جرأتی نداشته و ندارند، برجام اگر آوردههایش در چاه ویل جاهطلبیها ریخته نمیشد، باعث خوشحالی همه مردم ایران بود.
۳. آقای ثابتی که غیرمستقیم بالاشهریها را تحقیر میکند و خوشحالیشان را فاقد ارزش میداند، خودش ساکن خیابان پاسداران از مناطق بالای شهر و گرانقیمت تهران است.
۴. در برجام ما دردمندانِ رنجورِ پایینشهر و دهاتی، بسیار بیشتر خوشحال شدیم، مثل این خانم (مژگان خطیبی) بیمار که مبتکرانه برای حس و لمس یکی از آوردههای برجام، از حضار خواست لحظاتی نفسِشان را حبس کنند تا درد او و درد همه دردمندانی که تحریم درد آنها را به مرگ پیوند زده را درک کنند.
حسن روحانی میخواست برجام را مصادره، و بهنام خودش سند بزند. برجامی که به تاکید مکرر نمایندگان فعلی و دورههای گذشته مجلس، با میانداری «علی لاریجانی» کمتر از ۲۰ دقیقه از تصویب مجلس و سپس شورای نگهبان گذشت، ابدا نمیتوانست تاییدیه در سطوح عالی نظام و رهبری را نداشته باشد.
اما وقتی رهبری احساس کرد قرار است موفقیتی بهنام و کام حسن روحانی ـ که هم سودا و هم قابلیت رهبری را دارد ـ باشد، ناگهان یادش افتاده که چندین شرط را در توافقی که بسته و امضا و اجرا شده، نگنجاندهاست.
همین تذکر کافی بود که هواداران هسته سخت قدرت تمام تلاش خود را بهکار گیرند که پیشبینیهای رهبری که قبل از آن هم گفته بود «به غربیها اعتماد ندارد» را محقق کنند.
پس ابتدا مانع از هرگونه سرمایهگذاری غربی در کشور به دستور رهبری شدند، سپس مانع از خرید هواپیما از شرکت آمریکایی بوئینگ باز به دستور رهبری شده و دست آخر مانورهای موشکی با شعار محو اسرائیل که میتواند بهانه به طرفهای غربی بدهد را در دستور کار قرار دادند.
حتی بدتر از اینها وقتی ترامپ قدرت را در آمریکا بهدست گرفت و درخواست کرد طرف ایرانی دوباره همان قرارداد را با تغییراتی مختصری به امضای ایشان برساند موافقت نکردند تا ترامپ از برجام خارج شد.
بعد از این باز هم روزنههایی برای بازگشت به برجام در زمان بایدن گشوده شد، اما رئیسی با ادعای اینکه ما توافق بهتری خواهیم داشت، از توجه به آن خودداری کرد.
حالا مردم ایران ماندهاند و میلیاردها دلار زیان از یک طرف و عدمالنفع از طرف دیگر که مهمترین دلیل آن «جاهطلبی» و رقابتهای درون هسته سخت قدرت بود و همین رقابتها نهایتا به پشیمانی شدیدشان خواهد انجامید.
سهشنبه، مهر ۰۱، ۱۴۰۴
مولی علی (ع) صلحطلب بود
آقای «پزشکیان» اگر نهجالبلاغه را عمیق و دقیق خوانده باشید، حتما تایید میفرمایید که مولی (ع) بیشتر از آنکه «انقلابی» باشد، «صلحطلب» بود.
۱. مولی علی در بخشی از نامه ۴۷ که بعد از ضربتخوردن آن حضرت خطاب به فرزندان انشا شده، و حکم «وصیتنامه» آن حضرت را دارد مینویسد: «أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي، بِتَقْوَى اللهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ وَ "صَلاَحِ ذَاتِ بَيْنِكُمْ"، فَإِنِّي سَمِعْتُ جَدَّكُمَا يَقُولُ: "صَلاَحُ ذَاتِ الْبَيْنِ" أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلاَةِ وَ الصِّيَامِ».
(شما را به «اصلاح» ذاتالبين توصيه مىكنم؛ زيرا از جدّ شما (ص) شنيدم كه مى گفت: «اصلاح» ميان مردم از تمام نمازها و روزهها برتر است.
در این نامه چندین نکته قابل توجه وجود دارد. اول اینکه نامه بعد از ضربتخوردن مولی علی (ع) نوشتهشده و اگرچه مولی معصوم است و هیچگونه حب و علقه دنیوی در مورد ایشان توجیه ندارد، با اینحال شرایط جسمی مولی در وضعیتی است که عموم اطبا از درمان آن حضرت قطع امید کرده و تحلیل جسمی او نشان میداد که او خود را در لحظات آخر حیات دنیایی خود میدیده و با توجه به اینکه پس از ضربتخوردن هم از این وضعیت به «رستگاری» یاد، و فرمود بود «بهخدای کعبه رستگار شدم» در شرایط رَستن از دنیا و بلاهایی دنیایی این نامه را با تمام «جان» مینویسد.
از طرفی مخاطب این نامه، ابتدا جمیع فرزندان و اهلبیت او ـ از جمله دو فرزند معصوم و ۴ فرزند همسر معصوم او ـ را بهعلاوه تمام کسانی که این نامه بهدستشان برسد، مخاطب قرار دادهاست. از این بابت شاید بتوان این نامه را ارزشمندترین نامه نهجالبلاغه و وصیتنامه اخلاقی، شرعی و شخصی مولی تلقی کرد.
از سوی دیگر بهخصوص توصیهای را از قول نبی مکرم اسلام (ع) بیان میکند که با گوشهای مبارک خود شنیدهاست. از این بابت هم محتوای نامه یک تاییده دستبالایی و فوقالعاده قویتری هم دارد. خطاب به فرزندانش میگوید از «جد شما» شنیدم. یعنی این توصیه، توصیه پیامبر اسلام است، اما بهجای واژه «پیامبر اسلام» برای تاکید بر صمیمیت از عبارت «جد شما» استفاده میکند.
بعد از این مقدمات، اصل سفارش مولی علی (ع) از قول پیامبر گرامی اسلام (ص) در این نامه توصیه به «اصلاح» است و ثواب این اصلاح ذاتالبین را از «تمام نماز و روزهها» برتر و بیشتر معرفی میکند.
همین یک توصیه موکد به صلح و اصلاح در حساسترین برهه حیات مولی، خطاب به تنها بازماندگان از ذریه پیامبر و از زبان آن حضرت، بهتنهایی برای اینکه مولی علی (ص) را یک «صلحطلب» بنیادین بدانیم کافی است.
۲. امام علی (ع) در خطبه ۴۳ پس از آنکه «جرير بن عبدالله بجلی» را بهعنوان نماينده خود براي گفتوگو با «معاويه» به شام فرستاد، يارانش از او خواستند که آماده مبارزه شود.
امام فرمود: مهيا شدنم براي جنگ با شاميان، با اينکه (جرير) را به رسالت به سویِشان فرستادهام، بهمعني اين نیست که راه «صلح» را بهروي آنها بستهام! و اگر بخواهند اقدام به «کار نيکي» کنند، آنها را منصرف ساختهام.»
مولی علی در این نامه هم ضمن تاکید بر صلحطلبی خود، در ادامه تاکید میکند «کار نیک» و صلح را «کار نیک» معرفی میکند. از طرفی پیش از آن نیز نمایندهای را برای مذاکره با رقیب برای کاهش احتمال جنگ و خونریزی فرستاده، اگرچه در همین خطبه اشاره میکند که احتمال داشت این مأمویت به بهای جان «جریربن عبدالله بجلی» تمام شود.
۳. در نامه معروف ۵۳ خطاب به «مالکاشتر» تاکید میکند که: «هرگز پیشنهاد "صلح" دشمن را ـ که خشنودی خدا در آن است ـ رد مکن! که آسایش رزمندگان و آرامش فکری تو، و امنیت کشور در "صلح" تامین میگردد.
در این نامه ضمن اینکه مالک را توصیه به استقبال از پیشنهاد صلح دشمن میکند، در ادامه ضمن آنکه صلح را موجب آسایش رزمندگان و آرامش فکری و امنیت کشور میداند، آنرا موجب «خشنودی خدا» هم اعلام میکند.
۴. در نهجالبلاغه حدود ۷۹ نامه از مولی علی (ع) خطاب به فرمانداران، فرماندهان، نمایندگان، فرزندان، بستگان و حتی دشمنان او ثبت شدهاست. از این میان ۵۰ نامه خطاب به افراد حقیقی و بقیه به خطاب به ماموران یا مردم بهشکل جمعی است. اما نکته جالب این است که از میان این ۷۹ نامه، بیشترین تعداد یعنی ۱۶ نامه خطاب به «معاویه» یعنی دشمنترین انسان در زمان او نوشتهشده و انشای نامهها نشان میدهد که اغلب در پاسخ به نامههای معاویه نوشتهشده و بین آن حضرت و دشمنترین انسان در زمانه او بیش از جنگ، نامهنگاری و مدارا و مسالمتطلبی در میان بودهاست.
شواهد مکرر دیگری مبنی بر تلاش مولی علی (ع) برای صلحطلبی و آرامش و توجه به حقوق بنیادین مردم ارجح بر نبرد و مقابله بوده مگر آنکه غیر از توسل به جنگ نتوان حقی را اقامه و فریضهای را ادا کرد.
اگر «نهجالبلاغه» شیوهنامه رفتاری حضرتعالی است، شایسته مینماید پیش از دستیازیدن به هر اقدامی که احتمال دارد خونی را به ناحق بر زمین بریزد و باطلی را ناحق کند، تامل بیشتری نموده و به هیچ عنوان راه مصالحه، مدارا را نبسته و به آن اتکا نموده و راه را بر بهانهجویی برای جنگطلبان و جنگجویان که جز سیاهی و ظلمت نمیطلبند را ببندید.
دوشنبه، شهریور ۳۱، ۱۴۰۴
فریب مادر به استقبال از اعدام فرزند
محمود طریقالاسلامی در خانوادهای تاجر و بانفوذ بهدنیا آمد.
سال ۵۴ در ۲۳ سالگی، بهدلیل عضویت در «سازمان مجاهدین خلق» و مشارکت در فعالیتهای مسلحانه علیه حکومت پهلوی دستگیر شد.
پس از مدتی کوتاه، دادگاه او را به اعدام محکوم کرد، اما نفوذ و روابط گسترده خانواده ـ بهویژه مادرش که ارتباطات سیاسی مهمی داشت ـ حکم را به حبس ابد کاهش داد.
دیماه ۵۷ همزمان با پیروزی انقلاب، محمود همراه دیگر زندانیان سیاسی آزاد شد. چند ماه بعد، تیرماه ۵۸ با جمعی از همفکرانش حزب چپگرای مسلح «راه کارگر» را پایهگذاری کرد.
این فعالیتها تا تیر ۶۰ (زمانی که دوباره بازداشت شد) ادامه داشت.
پس از دستگیری، مادرش با استفاده از نفوذ خود، موفق شد با او ملاقات کند. این ملاقات اما بخشی از سناریویی تبلیغاتی نیروهای امنیتی بود.
مسئولان وعده دادهبودند که اگر مادر در مقابل دوربین نقش زنی «وفادار به انقلاب» را بازی کند که شخصاً پسرش را به سپاه لو داده، محمود آزاد خواهد شد.
محمود اما بدون افشاگری مادر و پیشتر در یک خانه تیمی دستگیر شدهبود.
در فیلم ضبطشده، محمود گریان و مضطرب بود، و مادرش با خونسردی، بیهیچ نشانهای از نگرانی، به او گفت: «تو بهخاطر گناهانت بالاخره اعدام میشی.»
هدف از پخش این صحنه، تشویق مردم به گزارشدادن فعالیتهای سیاسی خویشاوندان و همسایگان به نهادهای امنیتی بود. اما مسئولان زندان به وعده خود عمل نکردند و چند ماه بعد، محمود را اعدام کردند.
پس از آن، تا روز اجرای حکم، محمود دیگر حاضر به دیدار با مادرش نشد.
سرنوشت مادر از فرزندش هم تلختر بود. پس از اعدام محمود، او دچار فروپاشی روانی شد و در نهایت به بیمارستان روانی منتقل گردید.
یکشنبه، شهریور ۳۰، ۱۴۰۴
در تخصص خودمان سخن بگوییم
در ایالات متحده در دوره تحصیل در مسیر طبیبشدن، درسی ۶ واحده داشتیم با عنوان Preparing for Doctoral proficiency (آمادهشدن برای دکتری) که در آن دوره علاوه بر آیتمهای Bioethics و Social communication و مدیریت درمان، اصول و اساس سخنوری پزشکی برای حتی استفاده از کلمات در مواجهه با بیماران را به ما آموزش میدادند.
چه بگوییم؟ چه نگوییم؟ و کجا بگوییم و کجا نگوییم؟ هر علمی ملزومات خود را دارد، و هر کسی سخنی میگوید، باید براساس آن دانشی که کسبکرده سخن بگوید.
متاسفانه شاهد آنیم که در کشور ما مثلا شخصی با سابقه مداحی و داشتن تحصیلات علوم قرآنی (که در زمینهی خودش قابل احترام هست) در مورد سیاست و چگونگی استفاده از کلمات و خندیدن و نخندیدن با طرفین مذاکره و کشورهای دیگر به کسانی که سالها درس دیپلماسی و سیاست خواندهاند، راه نشان میدهد.
والله اگر آن درس ۶ واحده پاس نمیشد، ما اجازه طبابت نداشتیم. چطور است که در سیاست هر کسی از هر جا میرسد صاحبنظر و استاد روابط بینالملل میشود؟ یا نظریات اقتصادی میدهند؟
کافیست از اینها بپرسید «میلتون فریدمن» و «آرنولد هاربرگر» که بودند؟ مانند مجسمه به شما خیره میشوند و پاسخی ندارند. اما همه کارشناساند و راهحلهای فضایی میدهند.
چه شد که مملکت ما به جایی رسیده که هر کس به خودش جسارت میدهد عرض اندام کند در مسائل تخصصی؟
توییتر دکتر علیرضا آزمند
جمعه، شهریور ۲۸، ۱۴۰۴
ریزشها از آبرو آغاز شدهاست
همزمان با کنشها و سفرهای جاهطلبانه «علی لاریجانی» و فعالشدن تیم سایهی رسانهای او، حملاتی هم در قالب «تک» از این طرف و آنطرف، مقدمتا به سمت او نشانهروی شدهاست.
پاتک نخست را «عباس امیرفر» شلیک کردهاست.
«امیریفر» فقط امام جماعت نهاد ریاستجمهوری دولت «احمدینژاد» نبود. او قرار بود جایگزین «حیدر مصلحی» در وزارت اطلاعات شود که خامنهای طرح آنها را ناکام گذاشت.
از طرفی او در مقابل «جامعه سنتی و پیشکسوت وعاظ تهران» نیز، «جامعه وعاظ ولایی» را بنیان نهاد. این کار به سفارش و با پشتیبانی «اسفندیار رحیممشایی» انجام شد، و در گام نخست بخشی از بودجه متمرکز جامعه وعاظ تهران، بین وعاظ سنتی و وعاظ ولایی به مدیریت امیریفر تقسیم شد.
این کار سروصدای یکی از قدیمی و ریشهدارترین اصناف مذهبی که در میان طیف وسیعی از توده فقیر و سرمایهدار، انقلابی و ضدانقلاب، پیر و جوان، مذهبی و غیرمذهبی بهقدر کافی هوادار داشت را، بلند کرد.
با این سروصدا، خیلی فوری انشقاق در جامعه وعاظ با وساطت بزرگان پایان گرفت. اما استخوانِ لای زخم آن، مثل آتش زیر خاکستر باقی ماند.
بعد از آنکه «احمدینژاد» در دو سال آخر ریاستجمهوری از اسب نیفتاده، اما از اصل افتادهبود، نخستین کسی که بهسراغش رفتند و بهزندان افتاد، همین «عباس امیریفر» بود.
امیریفر که روحانی بود و مطابق قانون باید از سوی دادگاه ویژه روحانیت بازداشت میشد، ۴۰ روز در بند انفرادی بود و بعد آزاد شد، اما بلافاصله با حکم دادگاه ویژه روحانیت دوباره بازداشت شد، اما به دستور علی خامنهای آزاد شد.
احمدینژاد و تیم او اگرچه نمایشهایی از اعتراض به این بازداشت بازی کردند، اما کلا ترجیحِشان در این مورد سکوت بود.
وقتی احمدینژاد که از اصل افتاده بود، از اسب هم افتاد، حالا امیریفر در یک چرخش مواضع ۱۸۰ درجهای منتقد «احمدینژاد» و «مشایی» و بهاریها شد، و شروع به افشاگری از شبهاسراری در مورد آنها کرد. اما کسی از او نپرسید یا اجازه نداشت بپرسد که چرا اکنون این اسرار را افشا میکنی؟ و زمانی که قرار بود وزیر اطلاعات، یا رئیس جامعه نوظهور وعاظ ولایی شوی، به این شبهاسرار توجهی نمیکردی؟
اما حقیقت آنبود که اینها «اسرار» نبود، اینها شبهاسرار و مخلوطی ار راست و دروغ بود که طراحی شدهبود تا چهرهای جدید از «امیریفر» در قبای مخالف «احمدینژاد» به جامعه معرفی کند.
شایان توجه است که امیریفر باجناق «فیضالله عربسرخی» برادر دو شهید که عضو سازمان مجاهدین انقلاب است، نیز هست. این برگه هم در پرونده او به برساختن چهرهی جدید کمک میکرد.
امیریفر بهتازگی و در حالی که دو رئیس قوه قضائیه عوضشده و تشت پرونده فساد قوهقضاییه با نام اکبر طبری از بام، و جنازه قاضی منصوری از طبقه چندم یک هتل بر زمین افتاده، ناگهان هوسکرده خاطرهای تعریف کند که تنها شاهد آن ـ قاضی منصوری ـ زنده نیست تا صحت این خاطره را تایید یا تکذیب کند.
از مرحوم منصوری که گذشته. اما خاطره در اصل دو فرد زنده را متهم به پاپوشی و پروندهسازی میکند: یکی عباس دولتآبادی که دیگر بهرغم ازدستدادن یک دست و جانبازی بالای ۵۰٪ آبرو و اعتباری برای دفاع از خود ندارد، و دیگری «صادق آملی لاریجانی» که هم داماد کهنسالترین مرجع تقلید شیعه است، هم رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، هم تمام برادرانش بالااستثناء داماد خانوادههای روحانی شاخص در این نظاماند.
صادق لاریجانی به احتمال بسیار زیاد دنبال شکایت از این اتهام نخواهد رفت، اما طرح ادعا کار خودش را برای تخریب اعتبار «علی لاریجانی» که بهتازگی دبیر شعام شده و گمان برده که علیآباد شهری است و او شهردار آن شهر است، میکند.
این حمله مقدماتی در حکم یک «تک» است که رو شده تا ببینند علی لاریجانی و تیم رسانهای در سایهی او برای پاتک چه کارتهایی در دست دارند که رو کنند.
منتظر تک و پاتکهای بعدی باید ماند.
سهشنبه، شهریور ۲۵، ۱۴۰۴
تشدید مجازات برای «تاجزاده» رحمت و بخشش برای «بابک زنجانی»
این تصویر بخشی از توییت «هاتف صالحی» در مورد بازپرس فقید دادسرای بند ۲۰۹ زندان اوین است که در تجاوز ۲ تیر ۱۴۰۴ اسرائیل به بخشی از زندان اوین کشته شد.
«صالحی» در ادامه توییت خود نوشته: «بدون اغراق، در طول این دو سال، یکی از بهترین لحظاتِ بازخوانیِ خاطرات زندان، یادآوریِ صفا، سادگی، صداقت، حقطلبی و بزرگمنشیِ قاضی «علی قناعتکار ماوردیانی» بود، به طوری که هنوز که هنوز است نام و یادش، کاممان را شیرین میکند و روحمان را جلا میبخشد.»
پینوشت:
۱. بخشی از متن توییت را که نقل کردهام، عینا از روی توییت رونوشتبرداری و چسباندهشدهاست. پس رسمالخط از ایشان است.
۲. چنانچه از مفاد توییت برمیآید، ایشان رفتار مرحوم «قناعتکار» را ستوده و او را شهید میخواند. ضمنا «اقرار میکند»: «فردی بشّاش و گشادهرو»، «به استقبالمان آمد و پدرانه در آغوشمان گرفت». بعد از چای و ذکر این نکته که «مخاطبِ همیشگیِ پایگاه خبریِ صراطنیوز است» «درِ گوشی» به ما گفت: «به هیچوجه قصد صدور حکم بازداشتتان را نداشتم»، اما متأسفانه «درخواستها» و «فشارهایِ روزافزون از ۱۲ مسیرِ مختلف»، «مجبورم کرد»، «از دید بنده، همین امشب باید آزاد شوید».
همه این اشارهها، تصریح بیّن به بیطرفی قاضی دارد. به بقیه موارد کار ندارم، همینکه اشاره میکند: «از دید بنده، همین امشب باید آزاد شوید»، نشان میدهد «برائت» در ذهن قاضی از پیش صادر شده و بقیه تشریفات و مناسک است که باید انجام شود.
اما آیا وقتی مولا علی، در دعوی بر سر مالکیت زره خود با یک یهود، به «شریح قاضی» مراجعه کرد، شریح از مولی علی استقبال کرد؟ از او پذیرایی کرد؟ درگوشی به او گفت: مخاطب همیشگی «نهجالبلاغه» است؟ و نهایتا به مولی گفت که: «نظر من این است که صاحب زره تو هستی اما از ۱۲ جا فشار آوردهاند و ضمنا در زندانهای ما لیوان نیست بطری آبِتان را با خود ببرید؟
مسلم است که پاسخ همه اینپرسشها منفی است. نه! مطابق «قانون» با دو طرف دعوی یکسان رفتار کرد، از مدعی برابر قاعده «البینة علیالمدعی» درخواست شاهد برای ادعا کرد، و وقتی امیر مومنان فرزندش را بهعنوان شاهد معرفی کرد، ادعای او را مطابق قاعده «شهادت بستگان در مورد مدعی مسموع نیست» رد کرد، اما شهادت «مقداد» را پذیرفت.
نهایتا هم رایی صادر نشد، «مجرم» با مشاهده «انصاف» و شأن بالای جایگاه قضاوت در اسلام، «اقرار» به جرم کرد و مسلمان شد.
تازه اینها در مورد «شریح قاضی» است که قاضی معتبری در تاریخ اسلام نیست و هموست که حکم خارجیبودن سپاه امام حسین را صادر کردهاست.
جدای از این بحث اساسی، در میان سطور این «مدحنامه» میشود میزان بالایی از بیعدالتی در دادگستری جمهوری اسلامی را خواند.
چرا نباید در زندانهای جمهوری اسلامی «لیوان» باشد که بازپرس به «رفیقْ متهم» توصیه کند که بطریهایِتان را با خود ببرید که به تصریح متهم نورچشمی یا خودی: «الحق و الانصاف توصیه کارسازی بود.»؟
البته در زندانهایی که بنده بودهام لیوان بودهاست، اما برخورد بازجو، بازپرس، قاضی، و برخی از کادر دادگستری و زندان دادستان کاملا غیرمحترمانه و پروندهنخوانده مبتنی بر «مجرمیت قطعی» بوده، برخلاف نظر این بازپرس که پروندهنخوانده «تبرئه» بودهاست.
علاوه بر اینها، پس از اعلام خبر کشتهشدن بازپرس قناعتکار، تعداد قابل اعتنایی زندانی سیاسی که سروکار پروندهاشان با آن مرحوم افتادهبوده، از رفتارهای خلاف شأن قضاوت و رویه قضایی یک بازپرس و قاضی از سوی آن مرحوم، روایتها نقل کردند که اگرچه استبعادی ندارد دروغ و از روی کینهورزی باشد، همچنانکه روایت این متهم خودی، اما با توجه به کثرت آن «انتقادها» در مقابل قلت این «مدح» باور پذیری آن انتقاد برای ذهن منطقیتر است.
با وجود همه این اگر و اماها، طی ۴ دهه گذشته بارها و بارها مقامهای سابق قضایی، مراجع ذیصلاح خودی، حتی روئسای جدید قوه قضایی در مورد روئسای قبلی اظهاراتی صریح داشتهاند که «ابلغمنالتصریح» از فراوان زیرپاگذاشتن سادهترین حقوق متهم و مجرم و زندانی در دادگستری و زندانهای جمهوری اسلامی است.
در پایان جناب آقای «هاتف صالحی» چنانکه انتظار میرفت، در دادگستری جمهوری اسلامی از یک اتهام نه، بلکه از توییتها، و «رجزخوانی و حریفطلبیهای مکرر علیه مقامات حراستی و امنیتی و حتی خود رئیسجمهور» «تبرئه» شدند. همچنانکه سردار نظری در داستان کوی دانشگاه، و مهدی میرسلیم در دادستان فروش آرشیو رسانه ملی به رسانههای معاند، و عیسی شریفی در داستان تعاون سپاه، و وحید اشتری در داستان سیسمونی گیت و ... در خانه اگر کس است یک حرف بس و آن: بابک زنجانی از حکم اعدام تأییدشده در دیوانعالی کشور.
اما به قول بیهقی «ایشان را محشری و موقفی قوی خواهد بود، پاسخ خود دهند؛ و اللّه یعصمنا و جمیع المسلمین من الحسد و الهرّة و الخطا و الزّلل بمنّه و فضله».
یکشنبه، شهریور ۲۳، ۱۴۰۴
صندلیطلبان از «فاضل لنکرانی» حاصلی نخواهند برد
آیتاللهزاده «فاضل لنکرانی» که سابقه یک حکم تکفیر و در نتیجه کشتهشدن یک انسان را در پرونده دارد، و صرفا با همین یک دلیل مرجع مصلح، مدبر، آگاه به مسائل زمانه یا مدرنی شناخته نمیشود، بهتازگی پوست خربزهای زیرپای مدعیان اصلاحطلبی انداخته، و عافیتطلبانِ دستپاچه هم شتابزده روی آن خزیده و گلهای متعدد به دروازه خودی زده و احتمالا در آینده خواهند زد.
دیدم که مهمترین رسانهٔ بازنشرکننده این ادعاهایِ دلپسند مدعیان اصلاحطلبی هم مثل همیشه شبکه رسانهای «جماران» است، و احتمالا بعدا رسانههای رنجیرهای و اقماریِ همسو با آن مثل شفقنا و … که خط «انتقال عبای رهبری از بیت خامنهای به بیت خمینی» را دنبال میکنند، به گسترش و پروپاگاندا پیرامون آن خواهند پرداخت.
اصل ادعا تعریفی از سید «محمد خاتمی» و دوره ریاستجمهوری او، در مقابل کنایهزدن و ریشخندکردن «احمدینژاد» و دوره ریاست جمهوری اوست.
اما تمرکز گفتوگو روی روایتی است که مدعی است مرحوم آیتالله خزعلی به قم آمده و از آیتالعظمی فاضل لنکرانی میخواهد که وقتی خاتمی به قم آمد، ایشان را نپذیرد که آن مرحوم قبول نمیکند و آقای خاتمی را به حضور میپذیرید.
این ادعا چنانچه در ادامه هم مطرح خواهم کرد، یک اشکال اساسیاش این است که در غیاب شاهدان (یعنی مرحوم آیتالله خزعلی و مرحوم آیتاللهالعظمی فاضل لنکرانی) و با تاخیر حدود سه دههای بیان میشود.
اما وی در ادامه مدعی است که مراجع اربعه زمان آقای خاتمی (از جمله والد ایشان) نامهای به او نوشته و از وضعیت معیشت مردم و برخی موارد دیگر گله کردهبودند.
بعدا رابطهای دفتر خاتمی با مراجع از جمله مرحوم آیتالله «توسلی» نامه مفصلی از طرف آقای خاتمی که خطبهخط دغدغهها، انتقادات و ارشادات مراجع را با دقت و متقاعدکننده پاسخداده، را به مراجع تسلیم مینمایند که نهایت رضایت آنان را ـ به گفته ایشان ـ بهدنبال داشته است.
این البته چیز تازهای نیست. خاتمی روحانی بود، سید بود، نجیب بود، تحصیلکرده و کتابخوانده و دنیاگشته بود. از همه اینها مهمتر کاریزما، زیرکی و هوشمندی ویژهای داشت، و بَلَد بود با هر قشر چهگونه برخورد کند، و چهگونه خواستههایِشان را برآوده سازد، یا اگر محدودیتی در برآوردن داشت را، با زیرکی همراه با ماخوذ به حیایی خاصی پاسخ میگفت.
در مورد مراجع، یکبار آیتاللهالعظمی «وحید خراسانی» از آقای خاتمی میخواهد که روز وفات حضرت زهرا (س) را تعطیل، و بهجای آن روز تولد آن حضرت را روز کاری اعلام، و ضمنا در گاهشمار رسمی کشور، بهجای «روز وفات» به «روز شهادت» یاد شود.
خاتمی بلافاصله این درخواست را اجابت کرد و موجبات رضایت این مرجع تقلید برجسته شیعه را برآورده ساخت. اینکه این کار، کار درستی بود یا نه، موضوع این نوشته نیست.
شایان توجه است که در همان زمان، قرار شد در مجلس ششم یک نماینده از اهل سنت و جماعت («آقای جلال جلالیزاده») نماینده شهرستان «بانه»، برای نخستینبار پس از انقلاب عضو هیئترئیسه مجلس شود. همین آیتاللهالعظمی وحید خراسانی تهدید کرد که اگر چنین شود علیه مجلس حکم جهاد میدهم و مجلس اصلاحطلب که با شعار «ایران برای همه ایرانیان» از مردم رای گرفته بود، در مقابل یک رای عقب نشست.
برگردیم بر سر آقای فاضل لنکرانی.
همه میدانند که دوره آقای خاتمی بیشترین بحرانهای هر ۹ روز یکبار، تحت پوشش «حمایت از دین»، «نارضایتی روحانیون و قشر مذهبی»، «نارضایتی خانواده شهدا»، «جلوگیری از تساهل و تسامح»، و «بهتانهای لاابالیگری خاتمی یا اطرافیان ایشان» متوجه دولت میشد.
پرسش مهم، بدیهی و عقلانی ایناست: چرا در آن زمان، آیتاللهزاده فاضل لنکرانی یا خود آیتاللهالعظمی فاضل لنکرانی احساس وظیفه نکردند که «گوش به فرمان مراجعبودن آقای خاتمی» را رسانهای و علنی کنند، تا اندکی از بار آن بحرانها کم شود؟
و بلافاصله این پاسخ ناخودآگاه به ذهن میرسد که: باور نمیکردند «بهتر از این آدم» هم باشد! و فکر میکردند «معجزه هزاره سوم» یا مثلا اگر یک چوب هم باشد، از «خاتمی» بهتر است.
باید زمان میبرد تا رئیسجمهور دیگری بیاید، دعای توسل بخواند، پوشش ساده داشته باشد، پول بین مردم پخش کند، در سازمان ملل، تریبونهای ملی و منطقهای علیه اسرائیل شعارهای تند بدهد، و خلاصه نتیجه عوامفریبیهای او بشود تورم افسارگسیخته، بیاعتباری ملی، منطقهای و جهانی و تحریمهای کمرشکن و … .
تازه آقا هوس کند که زنان را به ورزشگاهها بفرستد، معاون اولش را کسی بگذارد که از ملیگرایی و ایرانیت، بسیار بیشتر از امت و اسلامگرایی سخن میگوید، و … تا حضرات بهخود آیند که چه شده و چه بلایی بر سر خودشان آوردهاند.
با همه این اوصاف، باز هم سکوت مراجع، دفاتر مراجع، فرزندان و شاگردان مراجع با قدرت تمام درباره «بدعتگزاریهای» برخی مجتهدین صاحبقدرت، با قدرت هرچه تمامتر ادامه داشت، و هیچکدام از این مراجع اربع جرأت نکردند در مورد ادعای امضای کابینه احمدینژاد توسط امام زمان، توصیه گنجاندن نامه احمدینژاد به اوباما در کتب درسی مدارس، و خوابدیدن راننده تاکسی اهوازی که احمدینژاد رئیس جمهور میشود و خلاصه آنچه میر دلیر جامع و مانع گفت که: «مملکت با جادو جنبل اداره میشود» و رهبری نظام رسما در مقابل این پیشبینی بصیرانه، موضع رسمی مخالفت و موضع رسمی موافق با احمدینژاد گرفت. اما اگر از سنگ صدا درآمد، از آقازاده آیتالله «فاضل لنکرانی» هم صدا درآمد.
اما حالا که آبها از آسیاب افتاده و نهتنها که آبروهای رفته، بلکه آبهای رفته هم به جو برنمیگردد، و اعتبار همه آن خزعبلات از حیز انتفاع ساقط شده، ناگهان آیتاللهزاده خوابنما شده و یادش افتاده که «خاتمی» در کمال ادب و احترام و منطق و با رعایت شیوهنامههای مرسوم ارتباط مراجع با حکومت با آنها برخورد میکرد، و احمدینژاد پشیزی برای این شیوهنامهها که هیچ، برای «ادب» هم ارزش قائل نبود و راستراست در چشمهای مردم یا دوربین نگاه میکرد و «دروغ» میگفت.
نکته دردآور این است که مدعیان اصلاحطلبی اصلا توجهی به این «خوابنمایی» مصلحتی ندارند و بهجای اینکه طلبکار این وضعیت، و این و نقض عهد باشند، بدهکارانه به استقبال پوست خربزهای رفتهاند که جز با پیشانی بر زمین خوردن و پشیمانی عایدی دیگری برایشان نداشته، ندارد و نخواهد داشت.
البته از میان همه آن سخنان پرطمطراق و تعریفهایی که آیتاللهزاده «فاضل لنکرانی» از خاتمی و اصلاحات بیان میکند، تنها آن تکه در گوش مردم خواهد ماند که «البته ما به خیلی از رفتارهای دوران اصلاحات نقدهای جدی داشته و داریم که سرجای خود باقی است».
و از این نمد کلاهی نصیب عافیتطلبان و مدعیان اصلاحطلبی، صندلیی نصیب صندلیطلبان، و عبایی نصیب طالبان عبای رهبری نخواهد شد.
منتشرشده در پایگاه تحلیلی زیتون
شنبه، شهریور ۲۲، ۱۴۰۴
منفعتِ جلوگیری از ضرر
سخنگوی دولت از جمعبندی مثبت قوه مجریه برای صدور مجوز کاشت خشخاش در کشور برای تأمین نیاز کارخانههای داروسازی خبر دادهاست.
فاطمه مهاجرانی گفته: کاشت خشخاش با توجه به نیازهای دارویی و دسته ضد دردها، ریشه در پیش از انقلاب دارد که بعد از انقلاب از این امر استعفا داد و به سمت واردات حرکت کرد.
مهاجرانی یادآور شده؛ با توجه به تغییرات سیاسی در افغانستان، منابع ما رو به کاهش گذاشت. راهی که وجود داشت، یا واردات، یا تأمین داخلی بود که با توجه به اینکه امکان کاشت آن وجود دارد، و اینکه واردات آن ممکن است با توجه به تحریمها و برخی سایههای سیاسی در این زمینه ما را دچار ناپایداری کند، جمعبندی بر تولید داخلی قرارگرفت که با سازوکارهای نظارتی انجام میشود.
پینوشت:
۱. جلو ضرر را هر وقت بگیری منفعت است. البته بهقولی «هنوز نه به بار است، نه به دار»، و با توجه به ناپایداری کلی امر سیاست در ایرانِ فعلی، و فعالیت گسترده «جبهه پایداری» در سایه، باید منتظر ماند که این «جمعبندی» عملی میشود یا خیر. اما اگر بشود، جلو چندین ضرر و زیان، و مجموعهای از سیاستهای غلط و هزینههای بیهوده در کشور بهمرور گرفته خواهد شد.
۲. خشخاش یا شیره آن «تریاک» فقط مربوط به دسته دارویی «ضد دردها» نیست. و اصلا تو بگو مگر دارو یا دوای غیر ضد درد هم داریم؟ تریاک ماده موثره بیش از ۸۰٪ داروها از جمله دارو برای ابربیماریها و بهویژه بیماریهای روحی و روانی خصوصا «اضطراب» است. یعنی اگر این مادر درمان شود، خیلی از فرزندان او یعنی دردها و بیمارهای حاشیهای هم کاهش چشمگیری خواهند یافت.
۳. سیاست منع کشت خشخاش و تشدید مجازات مصرفکنندگان که از ابتدای انقلاب در دستور کار قرار گرفت، بسیاربسیار بیشتر از آنکه «سود» داشته باشد، «زیان» داشت. نه مصرف را کاهش داد، نه جلو قاچاق آنرا گرفت، نه قیمت آنرا کاهش داد.
نهتنها این کاهشها را نداشت، که هم مصرف آن تساعدی افزایش یافت، هم قاچاق و قیمت آن، هم کیفیت و بیماریهای ناشی از سوءمصرف آن، و هم بودجههایی که هر ساله برای گسترش مرزبانی و جلوگیری از قاچاق آن هزینه میشد، و هم هزینههای سیاسی در حوزه دیپلماسی و محکومیت مکرر ایران بهخاطر اعدام قاچاقچیان، و از طرف دیگر هم شهادت مرزبانان و سربازان عزیز در مبارزه با کارتلهای حمل و قاچاق مواد مخدر.
از طرفی تغییر الگوی کشت و محصولات جایگزین هم نتوانست جوابگوی اشتغال و درآمد کشاورزانی باشد که خشخاش میکاشتند، شیره آنرا میگرفتند، و به دولت تحویل میدادند و بیش از ۹۵ درصدشان هم لب به تریاک یا بافور و ... نمیزدند.
۴. همه این عرایضی که بنده در ۳ بند قبلی به آنها اشاره کردهام را مرحوم استاد «باستانی پاریزی» در ۷۰۰ صفحه کتاب «از سیر تا پیاز» مفصل توضیح داده، و دستکم ۳۵ سال پیش توصیه کردهبود که دست از این سیاست «منع» برداریم و بدون لجبازی، جلو ضرر را بگیریم که متاسفانه در آن زمان شنیده نشد. ولی به قولی جلو ضرر را هر وقت بگیری منفعت است و امیدواریم اینبار درست شنیده و عمل شود.
پنجشنبه، شهریور ۲۰، ۱۴۰۴
تیتر لوموند ۱۱ سپتامبر: ما همه آمریکایی هستیم
۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ دو هواپیما به دو برج تجارت جهانی برخورد انتحاری کرد که در نتیجه هر دو برج فروریخت و ۳ هزار نفر ساکنان آمریکایی شاغل در این برجها و اطرفیان به علاوه ۱۹ عضو القاعده کشته شدند.
دولت وقت افغانستان این حمله را محکوم کرد. صدام رئیس وقت دولت عراق بلافاصله پس از این حادثه طی یک بیانیهٔ رسمی اعلام کرد که آمریکا میوهٔ «جنایات خود علیه انسانیت» را چید.
گروهی از مردم فلسطین نیز این حادثه را جشن گرفته، و ابراز شادی کردند.
یک ماه بعد آمریکا یک ائتلاف بینالمللی را برای جنگ با افغانستان رهبری کرد، که بعدها فاش شد نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز با آمریکا در این ائتلاف همکاری داشته و به گفته جواد ظریف نماینده وقت ایران در سازمان ملل نقشههای زمینی افغانستان را در اختیار ایالات متحده قرار دادهاست.
پاکستان نیز ضمن همکاری با آمریکا، پایگاههای هوایی خود را در اختیار این کشور قرار داد و حدود ۶۰۰ نفر از مظنونان به شرکت در اقدامات تروریستی را دستگیر کرد.
ایران از نخستین کشورهایی بود که پس از این حادثه، پیام همدردی با مردم آمریکا ارسال کرد و عدهای از مردم ایران نیز با حضور در محل سفارت سوئیس در تهران که حافظ منافع آمریکا در ایران است، با روشنکردن شمع با مردم آمریکا ابراز همدردی کردند.
در پیام محمد خاتمی، رئیسجمهوری وقت ایران در روز یازدهٔ سپتامبر ۲۰۰۱ آمدهبود: «به نام ملت و دولت جمهوری اسلامی ایران، اقدام تروریستی هواپیماربایی و حمله به مراکز عمومی در شهرهای آمریکا را که شمار زیادی از مردم بیدفاع را به کام مرگ کشید محکوم میکنم و تأسف عمیق و همدردی خود را با ملت آمریکا بهویژه آسیبدیدگان و خانوادهٔ قربانیان حادثه اعلام میدارم.»
وی در پیام خود افزوده بود: «تروریسم محکوم است و جامعهٔ جهانی باید ریشهها و ابعاد آن را بشناسد و برای خشکاندن آن گامهای اساسی بردارد. ارادهٔ اصولی دولت جمهوری اسلامی ایران قطعاً در این مسیر قرار دارد و برای تحقق این باور اسلامی و انسانی از هیچ اقدامی دریغ نخواهد داشت.»
وزارت خارجهٔ آمریکا ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۱ با انتشار بیانیهای در دهمین سالگرد حملات ۱۱ سپتامبر، از همدردی مردم ایران در سال ۲۰۰۱ تشکر کرد.
احمدی نژاد، رئیسجمهور بعدی ایران، بارها در سخنرانیهای خود رخداد ۱۱ سپتامبر را «یک دروغ بزرگ» نامید.
وی در دهمین سالگرد این حملات تروریستی گفت: ۱۱سپتامبر در اصل یک بازی طراحیشده برای تحتتأثیر قرار دادن عواطف جامعهٔ بشری و پیداکردن بهانه برای حمله به منطقهٔ اسلامی و اشغال عراق و افغانستان بود و باعث شد یک میلیون انسان بیگناه کشته شوند.
چهارشنبه، شهریور ۱۲، ۱۴۰۴
وزیر نیرو و هنر سهسال ماندگاری
عبداله باباخانی/ اینکه وزیری در کابینه پُرنوسان ایران سه سال تمام دوام بیاورد، خودش شاهکار مدیریتی است؛ نه از جنس برق و آب، بلکه از جنس «برقگرفتگی» و شنا در آبهای گلآلود سیاست.
آقای علیآبادی دیروز نشان داد که اگر قرار باشد کسی بر مسند بماند، کافی است از «قطع برق» به «وصل سیاست» تغییر فاز بدهد.
با یک دست، مخالفان دولت چهاردهم را از طریق اعلام خروج چینیها ـ درست در روز دیدار رئیسجمهور با پکن ـ به سکوت واداشت، و هر دستاورد احتمالی آن سفر را روی فیوز فشار داد تا بسوزاند.
با دست دیگر، مخالفان قدیمی در دولت سیزدهم را تهدید کرد که اگر زیاد حرف بزنند، مخازن خالی برق و آب را افشا میکند.
در واقع «برق خاموشی» را به «لامپهای سیاسی» وصل کرد و یادآور شد که خاموشی میتواند هم در خانهها اتفاق بیفتد، هم در کارنامه سیاسی رقبایش.
این حرکات دقیقاً همان چیزی بود که سیاستمدار ایرانی برای بقا نیاز دارد: یک جعبه فیوز سیاسی، چند سیمکشی مخفی، و کمی جرئت برای زدن کلید درست در لحظه حساس.
حالا همه میپرسند: سه سال بعد از این نمایش هوشمندانه، آیا آقای وزیر نیرو امید دارد که رئیسجمهور آینده شود یا دستکم معاون او؟
شاید جواب ساده باشد: وقتی کسی بلد باشد با «خاموشی» آینده دیگران را روشن کند، چرا که نه؟
©️کانال نویسنده
دوشنبه، شهریور ۱۰، ۱۴۰۴
گیاه مظلوم
شوخی علم همین است که دولتها، بیشترِ تریاکِ قاچاقی را که ضبط میکنند، میفروشند به کارخانههای داروسازی تا آنها از آن ترکیبات دارویی استخراج کنند.
خوب، مگر نمیشود قاچاق نکرد، ولی همین تریاک را مثل آدم کاشت، مثل آدم برداشت، پولش را هم مثل آدم به کشاورز داد، بعد آنرا برد به کارخانه داروسازی، و از آن مثل آدم دارو استخراج کرد؟
اینهمه سروصدا و پول و خرج و زد و خورد و جان آدم هم روی آن نگذاشت؟
از سیر تا پیاز. گیاه مظلوم. باستانی پاریزی. صفحه ۱۷۷
اشتراک در:
نظرات (Atom)


