«پیش یکی از مشایخ گله کردم که فلان به فساد من گواهی داده است. گفتا به صلاحش خجل کن»
(گلستان سعدی ـ در اخلاق درویشان)
«عبدالکریم سروش» در نوشتهای به مناسبت روز فلسفه، هر آنچه از سجع و آرایه و لفاظی سخن و قلم بلد بود را به خدمت گرفت تا اخلاق را تازیانه بزند.
با عنوانی که نوشته بر پیشانی داشت و در مجموعهای که منتشر میشد، مثلا قرار بود نوشته در گرامیداشت فلسفه و روز فلسفه باشد. اما نه تنها کسی و چیزی را گرامی نمیداشت که بیش از هر حرف و سخنی و نشانهای، مرثیهای بود که بر بالین مرده اخلاق و انصاف و تحمل، سروده و خوانده میشد. مرثیهای که بیانصافی و بیاخلاقی را رسمن و علنن تبلیغ و ترویج میکرد.
به نظر میرسید نویسنده از پس سالها تحمل و مدارا و صبر، ناگهان روزنهای برای فریاد حقخواهی یافته است تا هرچه، و از هر کس ظلم دیده و ستم کشیده است را بر سر چند نام معروف و مسمی به فیلسوف و اهل فلسفه، فریاد بزند.
ای عجب! ای عجب! ای عجب! چه شد که تمامی مدعیان دینداری و اخلاق و فلسفه، از جمع دوستان و اساتید و شاگردان «سروش» بر این بیاخلاقی و بیحرمتی و بیانصافی آشکار یار نزدیک خود، در حق فلسفه و اخلاق و انصاف و انسانیت، فقط و فقط سکوت اختیار کردند و به تماشا نشستند؟
در این میان تنها دانشجوی جوان و شجاعی، شهات به خرج داد و خطر کرد و چند خطی در مذمت آن نوشته در صفحه اجتماعی خود نوشت. ضمن آنکه البته به محاسن برجسته دکتر «سروش» هم اشاره کرد و حرمت انصاف را پاس داشت.
در آن زمان نه از دیندار و دینپژوه معاصر آقای «یوسفی اشکوری» خبری شد، نه از «مجتبی واحدی» روزنامهنگار، که ذرهبین به دست، عیب اهل سیاست و اخلاق را رصد و افشا میکند.
چند ماه بعد از آن نوشته، دکتر «حداد عادل» که من کمترین قرابتی با منش سیاسی وی ندارم، در نوشته منصفانه و خالی از آلودگی به حب و بغض شخصی، پاسخ قسمتی از آن نوشته دکتر «سروش» را داد. صادقانه باید اعتراف کرد که اگر همه کارهای «حداد عادل» به فرض بد باشد، این یکی بسیار خوب و عالی بود و من هراسی ندارم از اینکه صبر دکتر «حداد» از زمان انتشار نوشته «سروش» تا زمان انتشار جوابیه او را، به برخاستن از سینه حریف و دور زدن میدان، توسط مولی علی در جنگ احزاب تشبیه کنم. صبری که به او اجازه داد تا اندکی بر خشمش غلبه کند و نوشته تا آنجا که ممکن است از حب و بغض شخصی خالی باشد و در فضایی منصفانه جواب اتهامات و ادعاهای ضعیف و بدون پشتوانه سند و مدرک «سروش» بر علیه خود را داده باشد.
نمیخواهم و نمیتوانم ادعا کنم که نوشته «حداد عادل» بطور کامل خالی از حب و بغض شخصی و صددرصد خالص از اغراض شخصی است. نه چنین نیست. اما اگر رفتاری تا بدین پایه منصفانه از یک رقیب سرزده، آیا باید بدان پایه از بیانصافی آنرا نادیده گرفته و تمامی محاسن این رفتار را به آب معایب رفتار سابق شست که آقای حداد این رفتارها به شما نمیآید؟
آیا داوری یکطرفه و غیر منصفانه دکتر «سروش» در مورد شخصت و نه سواد فلسفی دکتر «رضا داوری اردکانی» و آن توهین و تحقیرها که در آن نوشته در حق آقایان «لاریجانی» و «حدادعادل» شده بود، هیچ بهانهای برای پاسداشت اخلاق و انصاف به دوستان دکتر «سروش» نمیداد تا آنروز آنگونه سکوت اختیار نکنند و امروز اینگونه سکوت نشکنند؟
اگر درد دوستان حرمت اخلاق و انسانیت است، چرا در زمانی که نوشته سراسر بیانصافی و بیاخلاقی دکتر «سروش» منتشر شد، سکوت نمودند؟ و اگر منظور نقد رفتار سیاسی دکتر «حداد عادل» است که انصافن اینجا خطای دکتر «حداد» به کمترین درجه ممکن کاهش یافته و اصلا قابل مشاهده نیست. یعنی اینجا باید به آقای «حداد» تبریک گفت و دست او را به خاطر این نوشته به گرمی و محبت فشرد. اگر حقی از دکتر «علیرضا رجایی» ــ که برای من بسیار عزیز است ــ ذایل شده و با فرض مدخلیت صددرصد «حداد»، حقیقتن جای بیان و ادای آن اینجا نبوده و نیست.
جامعه سیاستزده ما تا زمانی که نتواند حساب حب و بغضهای معمول و متداول و نظرات شخصی را از حساب قضاوتهای دیگر جدا کند، همیشه بر مدار همین دور باطل خواهد گشت و همیشه در نقطه آغازین اخلاق و عدالت و انصاف خواهد ماند.
«عبدالکریم سروش» انسانی است که نبوغ ویژهای در تحصیل توامان پزشکی و فلسفه و ادبیات و متون دینی داشته است. با سعی و تلاش تحسینبرانگیزی، این نبوغ و استعداد را بارور و برتر نمودهاست. به لطف طبع خدادادی، بر کلام و قلم تسلط و چیرگی خاصی داشته و دارد. اینها و خصایل و دلایل برجسته دیگری در شخصیت وی، به علاوه تربیت تعداد قابلتوجهی از دانشجویان و فلسفه و حقیتجویان جوان و میانسالی که هر کدام اکنون حکم استادی مبرز و برجسته و صاحب کرسی تدریس در دانشگاههای معتبر را دارند، به ایشان شخصیت کاریزماتیکی در بین طبقه فرهیخته عطا کرده است که کمتر کسی از اهالی علم و تحصیل جرات میکند، نوشته، سخن، و یا شخصیت وی را مورد نقادی و بررسی دهد. همین دلیل به تنهایی کافی است تا همه آن کاریزما که نردبان برکشیدن او به بام شهرت و عالیمرتبهگی شده، خدای ناکرده اسباب سقوط او از همان بام باشد.
اینکه عدهای از همنسلان و همکلاسان و شاگردان او در برابر خطای او سکوت میکنند، لطف به او نیست. ضمن آنکه خیانت به اخلاق و انصاف و تکلیفی است که به حکم حق بر عهده دارند، خیانت مستقیم به شخصیت خود وی نیز هست.
باز هم دستمریزادی به «سعید حنایی کاشانی» که توضیحاتش روشنگرانه، منصفانه و عالمانهتر بود، و اگرچه جای پرداختن بیشتری به انصاف دکتر «حداد عادل» را داشت، اما باید به حکم لنگهکفش بیابانی آن را غنیمت دانسته و تحسین کرد.
حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم براو
ور بحق گفت جدل با سخن حق نکنیم

با عنوانی که نوشته بر پیشانی داشت و در مجموعهای که منتشر میشد، مثلا قرار بود نوشته در گرامیداشت فلسفه و روز فلسفه باشد. اما نه تنها کسی و چیزی را گرامی نمیداشت که بیش از هر حرف و سخنی و نشانهای، مرثیهای بود که بر بالین مرده اخلاق و انصاف و تحمل، سروده و خوانده میشد. مرثیهای که بیانصافی و بیاخلاقی را رسمن و علنن تبلیغ و ترویج میکرد.
به نظر میرسید نویسنده از پس سالها تحمل و مدارا و صبر، ناگهان روزنهای برای فریاد حقخواهی یافته است تا هرچه، و از هر کس ظلم دیده و ستم کشیده است را بر سر چند نام معروف و مسمی به فیلسوف و اهل فلسفه، فریاد بزند.
ای عجب! ای عجب! ای عجب! چه شد که تمامی مدعیان دینداری و اخلاق و فلسفه، از جمع دوستان و اساتید و شاگردان «سروش» بر این بیاخلاقی و بیحرمتی و بیانصافی آشکار یار نزدیک خود، در حق فلسفه و اخلاق و انصاف و انسانیت، فقط و فقط سکوت اختیار کردند و به تماشا نشستند؟
در این میان تنها دانشجوی جوان و شجاعی، شهات به خرج داد و خطر کرد و چند خطی در مذمت آن نوشته در صفحه اجتماعی خود نوشت. ضمن آنکه البته به محاسن برجسته دکتر «سروش» هم اشاره کرد و حرمت انصاف را پاس داشت.
در آن زمان نه از دیندار و دینپژوه معاصر آقای «یوسفی اشکوری» خبری شد، نه از «مجتبی واحدی» روزنامهنگار، که ذرهبین به دست، عیب اهل سیاست و اخلاق را رصد و افشا میکند.
چند ماه بعد از آن نوشته، دکتر «حداد عادل» که من کمترین قرابتی با منش سیاسی وی ندارم، در نوشته منصفانه و خالی از آلودگی به حب و بغض شخصی، پاسخ قسمتی از آن نوشته دکتر «سروش» را داد. صادقانه باید اعتراف کرد که اگر همه کارهای «حداد عادل» به فرض بد باشد، این یکی بسیار خوب و عالی بود و من هراسی ندارم از اینکه صبر دکتر «حداد» از زمان انتشار نوشته «سروش» تا زمان انتشار جوابیه او را، به برخاستن از سینه حریف و دور زدن میدان، توسط مولی علی در جنگ احزاب تشبیه کنم. صبری که به او اجازه داد تا اندکی بر خشمش غلبه کند و نوشته تا آنجا که ممکن است از حب و بغض شخصی خالی باشد و در فضایی منصفانه جواب اتهامات و ادعاهای ضعیف و بدون پشتوانه سند و مدرک «سروش» بر علیه خود را داده باشد.
نمیخواهم و نمیتوانم ادعا کنم که نوشته «حداد عادل» بطور کامل خالی از حب و بغض شخصی و صددرصد خالص از اغراض شخصی است. نه چنین نیست. اما اگر رفتاری تا بدین پایه منصفانه از یک رقیب سرزده، آیا باید بدان پایه از بیانصافی آنرا نادیده گرفته و تمامی محاسن این رفتار را به آب معایب رفتار سابق شست که آقای حداد این رفتارها به شما نمیآید؟
آیا داوری یکطرفه و غیر منصفانه دکتر «سروش» در مورد شخصت و نه سواد فلسفی دکتر «رضا داوری اردکانی» و آن توهین و تحقیرها که در آن نوشته در حق آقایان «لاریجانی» و «حدادعادل» شده بود، هیچ بهانهای برای پاسداشت اخلاق و انصاف به دوستان دکتر «سروش» نمیداد تا آنروز آنگونه سکوت اختیار نکنند و امروز اینگونه سکوت نشکنند؟
اگر درد دوستان حرمت اخلاق و انسانیت است، چرا در زمانی که نوشته سراسر بیانصافی و بیاخلاقی دکتر «سروش» منتشر شد، سکوت نمودند؟ و اگر منظور نقد رفتار سیاسی دکتر «حداد عادل» است که انصافن اینجا خطای دکتر «حداد» به کمترین درجه ممکن کاهش یافته و اصلا قابل مشاهده نیست. یعنی اینجا باید به آقای «حداد» تبریک گفت و دست او را به خاطر این نوشته به گرمی و محبت فشرد. اگر حقی از دکتر «علیرضا رجایی» ــ که برای من بسیار عزیز است ــ ذایل شده و با فرض مدخلیت صددرصد «حداد»، حقیقتن جای بیان و ادای آن اینجا نبوده و نیست.
جامعه سیاستزده ما تا زمانی که نتواند حساب حب و بغضهای معمول و متداول و نظرات شخصی را از حساب قضاوتهای دیگر جدا کند، همیشه بر مدار همین دور باطل خواهد گشت و همیشه در نقطه آغازین اخلاق و عدالت و انصاف خواهد ماند.
«عبدالکریم سروش» انسانی است که نبوغ ویژهای در تحصیل توامان پزشکی و فلسفه و ادبیات و متون دینی داشته است. با سعی و تلاش تحسینبرانگیزی، این نبوغ و استعداد را بارور و برتر نمودهاست. به لطف طبع خدادادی، بر کلام و قلم تسلط و چیرگی خاصی داشته و دارد. اینها و خصایل و دلایل برجسته دیگری در شخصیت وی، به علاوه تربیت تعداد قابلتوجهی از دانشجویان و فلسفه و حقیتجویان جوان و میانسالی که هر کدام اکنون حکم استادی مبرز و برجسته و صاحب کرسی تدریس در دانشگاههای معتبر را دارند، به ایشان شخصیت کاریزماتیکی در بین طبقه فرهیخته عطا کرده است که کمتر کسی از اهالی علم و تحصیل جرات میکند، نوشته، سخن، و یا شخصیت وی را مورد نقادی و بررسی دهد. همین دلیل به تنهایی کافی است تا همه آن کاریزما که نردبان برکشیدن او به بام شهرت و عالیمرتبهگی شده، خدای ناکرده اسباب سقوط او از همان بام باشد.
اینکه عدهای از همنسلان و همکلاسان و شاگردان او در برابر خطای او سکوت میکنند، لطف به او نیست. ضمن آنکه خیانت به اخلاق و انصاف و تکلیفی است که به حکم حق بر عهده دارند، خیانت مستقیم به شخصیت خود وی نیز هست.
باز هم دستمریزادی به «سعید حنایی کاشانی» که توضیحاتش روشنگرانه، منصفانه و عالمانهتر بود، و اگرچه جای پرداختن بیشتری به انصاف دکتر «حداد عادل» را داشت، اما باید به حکم لنگهکفش بیابانی آن را غنیمت دانسته و تحسین کرد.
حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم براو
ور بحق گفت جدل با سخن حق نکنیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر