ملال و میل به فاجعه
آرش نریمانی/کسانیکه جلوی درِ بیمارستان جم برای استاد شجریان جمع شدهاند، زمانیکه میفهمند هنوز استاد فوت نکرده است دچار خسران میشوند.
تو گویی چیزی را از دست دادهاند. این «چیز» در روانکاوی همان «علت ابژهٔ میل» است برای انسانها. در جهانی که بیمعنا شده باشد، انسانها در آن به هر چیزی متوسل میشوند تا مکانیسم میلشان حرکت کند. زندهبودن استاد مویهکردن بر او را از انسانها میگیرد.
انسانهای نگرانِ حال استاد، تشنه خون استادند! از لحاظ روانکاوی عصبانیت مردمان جلوی بیمارستان اصلا بهخاطر کتمان حقیقت مرگ استاد نیست، بلکه مسئله بر سر اینست که این مساله (زندهبودن استاد) مانعی ایجاد کرده است در فرایند میلورزی انسانها.
وقتی رئیس بیمارستان جم به مردم تجمعکننده گفت که استاد همچنان زیر دستگاه زنده است، یکی از میانهٔ جمع با خشمی کینتوزانه فریاد زد: «لعنت بهت اگه دروغ بگی». ترجمان دقیق این جمله ایناست: لعنت بهت که خبر زندهبودن استاد را دادی؛ باید زودتر بمیرد تا سوگوار شویم تا بامعنا شویم.
ویروس کرونا هم همین است. لذت بالا و پایینکردن اخبار در گوشی و شنیدن آمار جدید مبتلایان به ویروس کرونا برای انسان مدرن واجد لذت است.
انسانی که در گوشهٔ امن خانهٔ خویش خوابیده، با در دست گرفتن گوشی همراه خود، بهدنبال فاجعه میگردد تا بلکه این فاجعه زندگی بیمعنا شدهٔ او را معنادار کند. انسان اکنون از طریق فاجعه است که همچنان میتواند میل بورزد.
انسانی که قدرت دوستداشتن را از دست داده است. اینها همه ویژگی انسانیست که در کودکی خویش مانده است. جامعهٔ کودکمانده.
جامعهای که در آن مردمانش قدرت آفرینندگی را از دست دادهاند و کوچک شدهاند.
مردمانی که بهقول «کانت» از نابالغی و کودکی خویش خرسند هستند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر