یکشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۴۰۳

قدرت، بحران و خِرَد، در چرخشگاهی پرمهالک

فرزند «محمدعلی فروغی» نقل می‌کند که در شهریور ۱۳۲۰، پس از بازگشت «فروغی» از دیدار «رضا شاه» از پدر می‌پرسد که: «این بار رضاشاه با رضاشاهی که شما را در سال ۱۳۱۴ از نخست‌وزیری عزل کرد چه تفاوتی داشت؟ 

فروغی می‌گوید: آن‌موقع ما بحث می‌کردیم، رضاشاه گوش می‌کرد، و بعد تصمیم می‌گرفت. اما این بار شاه خودش حرف می‌زد، ما گوش می‌کردیم، خودش تصمیم می‌گرفت. 

درس تاریخ همین است؛ حکومت‌ها وقتی سقوط می‌کنند که گوش‌کردن را کنار می‌گذارند.

این پاسخ کاملاً زیبنده‌ی بصیرت، هوش، و بیانِ ممتاز محمدعلی فروغی (ذکاء‌الملک) است. 

هیچ صورت از "قدرتِ‌سیاسی"، تحت هیچ شرایطی، و با هیچ توجیه لاهوتی یا ناسوتی، و برای هیچ‌کسی فارغ از ویژگی‌های شخصیِ اخلاقی/فکری/ایمانی، نباید که اولاً "مطلق" و ثانیاً "مادام‌العمر" باشد. 

این پیش‌فرض که «قدرت، قطعاً فاسد می‌کند» بصیرتِ تاریخیِ برآمده از تجربه هزاران‌بار آزموده بشر در جوامع مختلف و متکثر است و باید چون یک «اصل قطعی» و تخطی‌ناپذیر، نصب‌العین هر سیاستِ عملی باشد. 

یک ملاحظه ویژه در نظر به این سخن فروغی هست: آنگاه که رضاشاه، فروغی بیمار را برای احراز پست نخست‌وزیری به سعدآباد فراخواند، او در موقعیتِ «کیش‌ومات» سیاسی قرار داشت تا هیچ راهی بجز از کناره‌گیری از سلطنت نداشته باشد که به ناچار برگزیده بود. همین هم بود که جای «مشورت» نبود، تنها نگرانی آن بود که «فروغی» نپذیرد، که خوشبختانه پذیرفت. 

فروغی نیز در این پذیرفتن، برای خاطر «ایران» پای بر دلچرکینی خودش از «رضاشاه» نهاد، غرور شخصی‌اش را پامال نمود تا تقاضای «رضاشاه» را پذیرفت.

همین «آدم‌شناسی» ممتازِ رضاشاه هم بود که او را متقاعد نمود تا به‌رغم غرور متورمی که یافته بود، و به‌رغم خفّتی که چنین دعوتی از فروغی برایش داشت، متقاعد شد که احدی به‌جز فروغی نیست که بتواند کشور و سلطنت پهلوی را در این گذرگاه و گرداب پرمهالک ناوبری کند. آخرین تصمیم سیاسی او در زمره درست‌ترین‌ تصمیم‌هایش شد. 

خردمندی و مهارت سیاسی فروغی در آن شرایط پرلهیب که می‌توانست به راحتی به تجزیه ایران بیانجامد، کشور را از انحلال و تلاشی نجات داد. هزینه این نجات، «محمدرضا پهلوی» بود! کانال علی صاحب‌الحواشی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر