چهارشنبه، آذر ۱۹، ۱۴۰۴

شعرشناس نیستی

 معروف‌ است که «عرفی‌شیرازی» شعر معروف را در وصف بارگاه حضرت علی (ع) سروده بود و بار‌ها می‌خواند و می‌گفت: من صله خود را از امیر خواهم گرفت، اما خبری نمی‌شد!

شعر «عرفی» این بود:

 «این بارگاه کیست که گویند بی‌هراس 
کای اوج عرش سطحِ حضیضِ تو را مماس»


یک سرِشب، در زیر رواق بارگاه نشسته و شعر خود را زمرمه می‌کرد. در همین وقت دید یک درویش روستائی، شمعی به‌دست گرفت و بر مزار علی روشن کرد و طلب صله نمود درحالی‌که رقصان می‌خواند:
 «شمع می‌سوزم برایت یا امیرالمومنین
قد این گلدسته‌هایت یا امیرالمومنین!»

هنوز شعرش تمام نشده بود که یک قندیل طلا از بالای سقف‌‌ رها شد و یک‌راست افتاد توی دامن روستائی شعرخوان!

خادم حرم گفت: این صله تست بردار و برو! روستائی رفت.


«عرفی» که همه این منظره را دیده بود، آهسته رو به ضریح کرد و گفت: 
«یا امیرالمومنین! سید اوصیا هستی، و امام اتقیا هستی، و منصوص از قِبلِ خدا هستی، و معصوم از همه زلت و خطا هستی، و صاحب نام بر عرش خدا هستی و پدر ائمه هدی هستی و شاگرد مصطفی هستی، اما... شعر بلد نیستی!»
©️سنگ هفت قلم ــ باستانی‌پاریزی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر