سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۹

من نیستم

صبح روزی پشت در می آید و من نیستم

قصه دنیا به سر می آید و من نیستم

یک نفر دلواپسم این پا و آن پا می کند

کاری از من بلکه بر می آید و من نیستم

بعدها اطراف جای شب نشینی هایمان

بوی یک سیگار زر می آید و من نیستم

خواب و بیداری خدایا باز هم در می زنند

نامه هایم از سفر می آید و من نیستم

در خیابان در اتاقم روی کاغذ پشت میز

شعر تازه آنقدر می آید و من نیستم

بعدها وقتی که تنها خاطراتم مانده است

عشق روزی پشت در می آید و من نیستم

هرچه من تا نبش کوچه می دویدم او نبود

روزی آخر یک نفر می آید و من نیستم

۸ نظر:

  1. "یک نفر دلواپسم این پا و آن پا می کند

    کاری از من بلکه بر می آید و من نیستم"

    خیلی زیباست. کاش به جای نیستم، هستم بود...

    پاسخحذف
  2. ای پدر بزرگوار

    چرا تلاش نمی کنی که برای این دختر که امانتی در دست توست و مخلص و وفادار است و به امور منزل تو می پردازد مانند برادرش منزلی را فراهم سازی و همانطوری که برای برادرش عروس مناسبی را جست و جو می کنی جوان صالح و مؤمنی را برای ازدواج با او انتخاب کنی.

    پاسخحذف
  3. اقای مقری فرمودند جمعه ساعت 6 بعد از ظهر میزبان شماییم[گل]

    پاسخحذف
  4. سلام
    چند بار برای دعوت آمدم ولی امکان نظر فراهم نشد.
    با عریانی به روزم.
    مانا باشید.

    پاسخحذف
  5. درود و سلام خدمت آقاي مصلحي يار و ياور ما كه در روزهاي اخير لطف و محبت بي كراني در حق حقير روا داشتند.پيسك دل فيلتر شد ولي مهر شما در دل ما برقرار خواهد بود.فيلتر شديم ولي از محبت ها ذره اي كاسته نخواهد شد.
    از همين جا به تمام وبلاگ نويسان عزيز خسته نباشيد مي گويم و همواره سرافراز و سربلند باشيد.مهرتان پايدار و دلتان مسرور و شادمان.

    بدرود ------- پيسك دل

    پاسخحذف
  6. پیسک دل دوباره روشن شد
    آدرس جدید http://piskedel02.blogfa.com/

    لطفا اصلاح کنید

    پاسخحذف
  7. سلام
    خييييييييييييييييلي زيبا بود!

    پاسخحذف