
ساعت ۱۰صبح است ایستگاه طالقانی پیاده شده ام و پیاده به سمت میدان هفت تیر می روم. با دوستم ساکن خیابان فرجام تهران تماس می گیرم و با او برای یک ساعت دیگر تقاطع شهید بهشتی و وزرا قرار می گذارم.صحبتم تمام نشده که گارد ضد شورش با تعدادقابل توجهی به سمت میدان درحرکتند.سریع می شوم شاید خبری باشد.نرسیده به میدان صدای بلند و پر تعداد«مرگ بر روسیه» به گوش می رسد.آفرین میدان به طور کامل سبز است و از همه طرف نه مثل مور و ملخ که مثل برگهای زیبای گل به طرف میدان سرازیرند مردمی که بوی شرافت می دهند و با صدای بلند شعار می دهند«یاحسین میرحسین»و سپس به دریای جمیعتی که در خیابان «کریم خان زند» گم می شوند ، می پیوندند.
سراشیبی خیابان مدرس را بالا می روم .یک راننده پراید به مردم نوید می دهد: «موسوی آمد» و جمعیت به سمت دریای خروشان محبت شتاب می گیرد.باید برای رسیدن به قرار پیاده بروم.اواسط خیابان یک بانوی میانسال ماشینش را از منزل خارج کرده و منظر دخترانش که مثل خودش نمادهای سبز دارند ایستاده و به ماشینهای در حال گذر علامت«V» پیروزی نشان می دهد و وقتی جواب می گیرد با شعف زاید الوصفی می گوید«ماهند این مردم .آفرین.احمقها می خواستند کلاه سر چه مردمی بگذارند» و یادم می آیدوحید دیروز می گفت : خبر داری سخنران پیش خطبه ها کیست؟ گفتم نه . گفت: آقای «احمدی نژاد» همان موقع به یاد سخنان آقای «صانعی» افتادم و حدیث:خدا را شکر که دشمنان ما را از احمقها قرار دادی!. احمقند که می خواهند این ملت هر روز دروغی جدید رااز آنها باور کنند.
به قول دوستی :آنروز که اینروزها را می تراشیدند آیا به فکر امروز می کردند؟
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و نهم شهریور 1388ساعت 5:27 توسط علی مصلحی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر