مسیح مهاجری، سیستانی، بهاءالدینی
روزنامه جمهوری اسلامی در ستونی که به خاطرات سفر نوروزی «مسیح مهاجری» به عراق اختصاص داده است نوشت:
گزارش دیدار سال ۹۰: ایشان با توجه به اینکه من از دستاندرکاران مطبوعات هستم، گفتند: روزنامه خراسان، ویژهنامهای به مناسبت نوروز منتشر کرده که برای من آمده و آنرا خواندهام.
مطالبی درباره بعضی افراد دولتی [مطلب اسفندیار دولت درباره اندیشهها و اقدامات مشایی وحلقه حامیان دولت] دارد که نمیدانم درست است یا نه. شما باید بتوانید بگویید که این مطالب چقدر صحت دارد؟
گفتم: درست است. البته منظورم این بود که آن چه درباره مسائل فکری و اعتقادی نقل شده درست نقل شده، اما درباره گزارشهای اقتصادی نظری ندارم.
از سوال بعدی سیستانی معلوم شد ایشان علاوه بر آنچه در ویژهنامه «نوروز ۹۰» خواندهاند اطلاعات دیگری هم درباره اظهارات آقای «مشایی» و همفکران او دارند.
وقتی به سوال اول آیتالله که پرسیدند آیا مطالب ویژهنامه درست است؟ جواب مثبت دادم، ایشان گفتند: پس چرا اینها حمایت میشوند؟ اینها از کوروش تعریف میکنند و درباره حمورابی چیزهایی میگویند که در مقابل اسلام است؟
آیتالله سیستانی هم این نکته را بیش از این ادامه ندادند و باز هم به سراغ قشر دینی رفتند و گفتند: علیایحال برای من قابل جمع نیست که چهطور میشود این هر دو (طرفداران کوروش و حمورابی و قشر دینی) را با هم داشته باشند؟ من درباره حمورابی اول و دوم مطالعه کردهام، از تاریخ اطلاع دارم و تحلیل دارم. این افکار با آن چه اینها در ظاهر نشان میدهند منطبق نیست، چهطور میشود اینها را با هم جمع کرد؟
از اشارات آیتالله درباره کورش و حمورابی و اینکه اینگونه اعتقادات با آنچه مطلوب قشر دینی است اصولا سازگاری وجود ندارد، احساس کردم ایشان بهشدت نگران آینده هستند.
در جواب گفتم: زمان زیادی از دوره این دولت باقی نمانده و در پایان چهار سال دوم، کنار خواهند رفت... البته آنها هم درصدد هستند کاری کنند که بمانند و یکی از افراد خودشان را به ریاست جمهوری برسانند. این رقابت یک امر طبیعی است ولی این تفکر اجازه نخواهد یافت حاکم شود و افراد دیگری خواهند آمد.
آیتالله سیستانی گفتند: کس دیگری ندارند. من هرچه فکر میکنم، میبینم کسی نیست که جای اینها بگذارند. به همین دلیل نمیدانم چطور میشود این مسائل را تحلیل کرد.
گفتم: در میان اصولگرایان افرادی هستند که بعضی از آنها از هماکنون مطرح شدهاند. گفتند: من کسی را سراغ ندارم.
به آیتالله عرض کردم: انحراف عقیده و سستی اعتقادات به دلیل میداندارشدن افراد کمسواد و سودجو بیداد میکند.
آیتالله سیستانی، مهلت ندادند من همه مطالبم را در این زمینه بگویم و با روحیهای آماده و البته مشتاق و مسلط نسبت به این مقوله، شروع کردند به اظهارنظر و گفتند: شما خودتان این وضع را به وجود آوردهاید. هی گفتید آقای بهاءالدینی اینطور است و آنطور است. هی کرامات گفتید. من خودم در قم بودم و این چیزها را میدانم و اینجا هم که هستم کتابهای زیادی میخوانم و این حرفهای کرامات را که میزنند و مینویسند میخوانم و معتقدم شما خودتان، کشور را به روزی انداختهاید که این گرفتاریها پیشآمده و جمکران را آنطور بزرگ کردهاید و منبریها آن حرفها را میزنند. من منبرها را هم گوش میکنم.
گفتم: و مداحها! گفتند: آنها را هم همین کارهای شما اینطور کرده است. گفتم:ما خودمان در مقابل آن دسته از منبریها و مداحهایی که مطالب سست و نادرست و خرافاتی را به خورد مردم میدهند قرار داریم، و علیه آنها مقالات و مطالب زیادی نوشتهایم و انتظار ما از شما این است که شما هم موضعگیری کنید و به ما در این زمینه کمک کنید، چون موضعگیری شما خیلی اثر دارد.
گفتند: اینها را میدانم و از قول من هم چیزهایی علیه اینها گفتهاید و منتشر شده است، ولی من بنای دخالت در ایران را ندارم. ایران مهندسی شده است و سرمهندس هم دارد و من نباید دخالت کنم.
گفتم: منظورم این نیست که در مسائل حکومتی دخالت کنید، ولی در امور اعتقادی اظهارنظر شما موثر است. اعتقادات مردم در خطر است و برای حفظ دین و اعتقادات، ورود شما به این مسائل لازم است.
گفتند: شما که گفتید «سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست» چطور میتوانید اینها را از همدیگر جدا کنید؟
گفتم: من به وظیفه شرعی خودم عمل کردهام که گفتن این مطالب و درخواست اظهارنظر از شما بود، حالا شما میدانید و تکلیف شرعی خودتان.
این جمله را که گفتم، آیتالله سیستانی سکوت کردند و به نظرم رسید این مطلب برای ایشان قابل تامل بود.
خبرآنلاین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر