یکشنبه، بهمن ۱۶، ۱۳۹۰

دهه فجر حاکمیت، دهه زجر مردم

در هر جامعه‌ای که عقلانیت حاکم باشد و در تصمیم‌گیری از احساسات خبری نباشد، مسلما معشیت و رفاه شهروندان، در اولویت بوده و سیاست‌گذاری‌ها بر این اساس تنظیم می‌شوند.
 زنجیره‌ای از علت و معلول‌ها، بر محور عقلانیت، با نظمی دقیق شکل می‌گیرند، تا میزان بالایی از نشاط و رضایتمندی را، حتی در بد‌ترین شرایط و ناگورای‌ها به نمایش گذارند.
به عنوان نمونه به ژاپن نگاه کنید. شکیبایی اعجاب‌انگیز آن‌ها در حادثه عظیم زلزله و سونامی اخیر، در کنار اجساد قربانیان آن حادثه و ناگواری‌های خاص چنین شرایطی، دنیا را وادار کرد در مقابل این مردم و این شکیبایی تحسین‌برانگیز، زبان به احترام گشوده و انگشت تحیر و تعجب به دندان بگیرد.
همین کشور در شرایط عادی و معمول زندگی، از امکانات خدادادی بسیار ناچیزی در مقایسه با سایر کشورهای دنیا برخوردار است، تا جاییکه بنابر بعضی گزارش‌ها، گاهی زمین برای دفن خاکستر اجساد مردگانی که سوخته شده‌اند و به اندازه یک موزاییک جا نیاز دارند، به سختی پیدا می‌شود. این یعنی جمعیت نسبتا زیادی، در سرزمین کوچکی، در کنار هم زندگی می‌کنند و گزارش‌های رسمی، حکایت از میزان بالای رضایت آن‌ها از زندگی دارد. این کشور علاوه بر کمبود زمین برای کشاورزی و ساختمان برای خانه و مسجد و کلیسا و کارخانه و ساختمان‌های اداری و...، ثروت‌های خدادادی و معدن و نفت و... هم به نسبت سایر کشور‌ها در اختیار ندارد.
 کمی آنطرف‌تر از این کشور، کشور «کره‌شمالی» قرار دارد. با وسعتی بسیار بیشر از این کشور و جمعیتی کمتر. اما تقریبا به اندازه کشور ژاپن از منابع و معدن طبیعی محروم است. در همین حال، میزان برخوردای شهروندان این کشور، از طراوت و نشاط و رفاه، در بد‌ترین رتبه‌ها و رده‌بندی‌های جهانی است.
در این کشور به غیر از توجه ویژه به «انرژی‌هسته‌ای» و آنهم بیشتر شاخه نظامی آن، دستاورد علمی قابل توجه دیگری ثبت و معرفی نشده‌است. در عوض سالیانه مبالغ بسیار سنگین و حیرت‌آوری از جیب مردم فلک‌زده آن، هزینه تبلیغات در مورد شخصیت‌های سیاسی و رهبری کشور شده، و چه مقدار وقت و انرژی مفید مردم، به پای چنین برنامه‌های نمایشی توخالی هدر می‌رود.
کشور «ایران» در مقایسه با دو کشور پیش گفته، بیشترین قرابت‌ها را با کشور «کره‌شمالی» دارد. با این تفاوت که از ثروت‌های طبیعی و خدادادی و معادن و... بسیار بیشتر از کشور یاد شده برخوردار است. از طرفی برخلاف آن کشور، تقریبا تمام جمعیت آن مذهبی و غالبا مسلمان هستند. اما میزان برخورداری شهروندان ایرانی از رفاه و رضایت و نشاط اجتماعی، اگرچه از «کره شمالی» شاید بیشتر باشد، اما از «ژاپن» که درصد بسیار ناچیزی از وسعت جغرافیایی و ثروت‌های ایران را دارد، بسیار کمتر است و طی سال‌های اخیر نیز بر وسعت این محرومیت افزده شده‌است.
ایران در مقایسه با اکثر کشورهایی که موقعیت اقلیمی و گستره جغرافیایی و ثروت مشابه دارند نیز، از منظر میزان رضایتمندی شهروندان از معشیت و رفاه و طراوت اجتماعی، از وضعیت مطلوبی برخوردار نیست، و اغلب در رتبه و رده‌های بد جدول‌ها و شاخص‌های جهانی قرار دارد.
طی سی سال گذشته نیز شوربختانه این روند با شیب تند روبه افزایش داشته است. روزی نیست که علائم و نشانه‌های آشکار این وضعیت، ازجمله: افزایش اعتیاد به مواد مخدر و الکل، افزایش نابسامانی‌های اجتماعی چون: قتل، خودکشی‌ خصوصا در بین جوانان، افزایش آمار طلاق از یکطرف و کاهش آمار ازدواج از طرف دیگر، افزایش بی‌بندوباری‌های اخلاقی، بیکاری و... گزارش نشود. با وجود چنین وضعیت رقت‌باری مردم ایران شاهد آن بوده‌ و هستند که سالانه بر شدت تبلیغات دولتی و حکومتی، و جشنواره‌ها و سوگواره‌ها، با هزینه‌های سرسام‌آور آن و البته از جیب همین مردم افزوده شده‌است، و همزمان با نسبتی بسیار بیشتر، شاخص‌ها حکایت از کاهش شدید نشاط اجتماعی و طراوت و سرزندگی در بین مردم داشته‌اند. 
این به ساده‌ترین شکل نشان می‌دهد که، در تصمیم‌گیری‌ها و نزد حاکمیت به جای «عقلانیت» «احساس» حاکم بوده و هر سال نیز از اولی کاسته شده و بر دومی افزدوه شده‌است.
این روز‌ها مصادف است با «دهه‌فجر»، ۱۰ روزی که حکومت ایران از سی‌ودو سال پیش تا کنون آنرا گرامی داشته و با صرف هزینه‌های سنگین و سرسام‌آور و نمایش جشنواره‌های به‌اصطلاح بین‌المللی، تلاش نموده‌است تا یاد و خاطره روزهای آغازین انقلاب را زنده نگاه داشته، و ضمنا بدان نوعی تقدس هم ببخشد.
ناگفته پیداست میزان بالای نارضایتی مردم از اینگونه مراسم و جشنواره‌ها، به دلیل جعلی و کذایی‌بودن، و ضمنا در سایه آن بی توجهی به فقر روز افزون کشور، آنقدر رو به افزایش بوده، که این مراسم از یکی دوسال پس از انقلاب، اندک اندک نام «دهه‌زجر» را به جای «دهه‌فجر» به خود گرفت و هر سال نیز بر تعداد ناراضیان از آن افزوده شد.
ته مانده اعتبار و رضایتی که نزد بعضی از هنرمندان و سینماگران و... در مورد این دهه و جشنوارهای آن وجود داشت نیز، با کج‌سلیقگی مسؤلین بیگانه با هنر دولتین نهم و دهم، و تصمیمات نابخردانه آن‌ها بر باد رفت تا عملا از همه چیز آن دهه و آن جشنواره‌ها و هنر‌ها تنها یک ماکت مقوایی برجای بماند از بنیانگذاری که اینروز‌ها حاکمیت بیشترین تلاش را بر محو نقش و جایگاه او دارد.
 به نظر می‌رسد حالا دیگر، نه «احساسات» که «بی‌عقلی» است که در تصمیم گیری‌ها بیشترین نقش را بازی می کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر