چهارشنبه، اسفند ۰۸، ۱۴۰۳
صبر داشته باش! شبت درازه
۱ . سال ۶۷، پس از فوت آیتالله خمینی، با سخنرانی شدیداللحن مهدی کروبی، عبدالمجید شرعپسند، از مجلس شورای اسلامی اخراج، و متعاقب آن عدهای در کرج قصد داشتند او را که برادر دو شهید، برادر همسر یک شهید و فرزند جانباز بود بکشند.
یکشنبه، بهمن ۲۸، ۱۴۰۳
اگزجره! حرفزدن
استفاده اغراقشده از کلمات ِفرنگی و بیگانه در سخنگفتن _ که اینروزها کمی همهگیر شده _ یک «ترفند» برای «فاضلمآبی» یا «فضلفروشی» و بهرخکشیدن سوادِ نداشته است.
سخنران حین سخنرانی یا گفتوگو، بعد از چند کلمه فارسی، هرازگاهی یک یا چند کلمه فرنگیِ جایگزین فارسی استفاده میکند، و اینگونه با فریب، به شنونده حالی میکند که به آن زبانِ بیگانه مسلط است.
مخاطب هم که از این مبهمگویی و شلختگی بیان، متوجه منظور گوینده نشده، به سواد و درک خودش شک میکند، و گوینده را باسواد یا اصطلاحا «فاضل» تلقی میکند.
نقطه مقابل این افراط در استفاده از کلمات فرنگی در بیان، «تعصب» بر استفاده مطلق و کامل از کلمات فارسیِ سره، اما نامتعارف است. مثل اصرار بر استفاده از کلمه «هموند» بهجای دوستان، همراهان یا حضار.
اشکال نخستین از زمانی تبدیل به اپیدمی (همهگیری) شد که بازار «شرکتهای هرمی» و «بازاریابی» در ایران داغ شد، و در این شرکتها به کاربران و بازاریابان با همین زبان پیچیده آموزش میدادند. استفاده فراوان از کلماتی مثل «تارگت» بهجای «هدف»، «بیزنس» بهجای کسبوکار، CRM به جای خدمات مشترکان یا مشتریان، «پلن» بهجای «برنامه» و کلماتی شبیه اینها باعث شد بسامد استفاده از این کلمات در میان کارکنان و بازاریابان این شرکتها تبدیل به نوعی مُد و اعتبار شود.
در هر دو صورت؛ یعنی افراط در استفاده از جایگزین فرنگی کلمات بهجای فارسی آن، یا تعصب بر پاکیزهبودن کلام از زبانهای دیگر و فارسی مطلق صحبتکردن، بیش از آنکه به نتیجه و انتقال صحیح پیام منجر شود، به سردرگمی و گیجی مشتری، و آشفتگی و شلختگی زبان منجر شدهاست.
روش صحیح، استفاده متعارف و متعادل از کلمات آشنا به زبان، با عنایت به استفاده بیشتر از کلمات فارسی در گفتار و نوشتار است.
البته در این میان باید توجه داشته باشیم که بعضی از کلمات بیگانه، برخی مواقع، بهتر از کلمه فارسیِ جایگزین آن، در رساندن مفهوم و محتوای مورد نظر کمککننده است. در این موارد بهتر است از کلمه بیگانه استفاده شود. مثلا استفاده از «کامپیوتر» بهجای «رایانه» جایگزین فارسی آن.
جمعه، بهمن ۲۶، ۱۴۰۳
مالهکشی از یزدی تا ظریف
در زمانی که آقای «خلخالی» رئیس دادگاههای انقلاب بود و پیدرپی حکم اعدام صادر میکرد، و این حتی کفاف نمیداد و در مصاحبه، حکم غیابی نیز صادر میکرد: مانند اعدام فراریان محمدرضاشاه، فرح، فریده دیبا، اشرف، غلامرضا پهلوی، اویسی، ولیان، بختیار، شریف امامی و دیگران...
اول خرداد ۵۸ سنای آمریکا بیانیهای در محکومیت صدور این احکام خلخالی صادر کرده و بهدنبال آن، «ابراهیم یزدی» وزیر خارجه خواست قضیه را تلطیف کند (مثل همه وزرای خارجه). لذا در مورد صدور غیابی حکم اعدام برای شاه تردید کرده و گفت: به نظرم آقای خلخالی در دادگاههای انقلاب سمتی ندارد!
این مالهکشی «ابراهیم یزدی» به «خلخالی» برخورد و خلخالی دوم خرداد ۵۸ در اعتراض به یزدی استعفا کرد. یعنی در واقع ناز میکرد!
اما بهدنبال استعفای خلخالی، مردم ایران برای حمایت از خلخالی و احکام دادگاههای انقلاب یکی از بزرگترین راهپیماییهای خود را در روزهای ۴و ۵ خرداد در تهران و شهرهای ایران برگزار کردند.
در این راهپیماییهای میلیونی در حمایت از خلخالی، تقریبا تمامی گروهها و احزاب مانند جبهه ملی ایران، حزب جمهوری خلق مسلمان، حزب جمهوری اسلامی، جبهه ملی دمکرات، مجاهدین خلق، حزب توده، چریکهای فدایی خلق، رنجبران، دارو دسته دکتر پیمان، بنیصدر و ...حضور داشتند و تمامی دانشجویان دانشگاههای تهران، معلمان، دانشآموزان، بازاریان و ... بهحرکت درآمدند!.
بهدنبال راهپیماییهای میلیونی در دفاع از احکام دادگاههای انقلاب، استعفای خلخالی پذیرفته نشد، اما در عرض این هفت روز، این آتشپاره خلخالی بیکار نمانده، دسته گلی دیگر به آب داد!
او در ۶ خرداد به دوبی رفته در آنجا میگوید: «خلیج فارس چیه؟! باید خلیج اسلامی بنامیم...!»
اما در آن زمان برای مردم ایران، خلیج اسلامی نامیدن او مهم نبود، احکام اعدام او جذاب بود...!
وقتی پس از ۷ روز، استعفای خلخالی پذیرفته نشد و او همچنان حاکم شرع انقلاب ماند، مردم نفس راحتی کشیده و مطبوعات نوشتند: «خبر استعفای آیتالله خلخالی حاکم شرع، خوشبختانه مورد قبول قرار نگرفت و هرگونه نگرانی مردم از بابت این استعفا و تاثیرش بر کار دادگاههای انقلاب، مرتفع شد.»
اکنون آن میلیونها ایرانی که در آن دو روزه، یکی از بزرگترین راهپیماییهای تاریخ ایران را برای حمایت از آقای خلخالی به راه انداخته و باعث شدند، استعفایش پذیرفته نگردد و به صدور احکام اعدام ادامه دهد، همگی نقش خود را انکار میکنند.
توییتر سکوت به نقل از علیمراد مراغهای
پنجشنبه، بهمن ۱۸، ۱۴۰۳
چشمزخم در پدیدههای طبیعی وجود ندارد
فرض کنید افرادی با حسن و جمال و کمال «جرج کلونی» یا «مونیکا بلوچی» یا «ماریا شاراپووا» چه سرنوشتی داشتند اگر «چشم شور» واقعاً اثری داشت.
چشمزخم/چشم حسود/چشم بد/نظر یا Evil Eye اعتقاد افرادیست که باور دارند نگاه بدخواهانه دیگران [سهواً یا عمداً] میتواند باعث بروز مشکلات، ناملایمات یا جراحاتی شود.
این باور از اساطیر بسیار قدیمی سرچشمه گرفته و امروزه نیز همچنان در خاورمیانه رایج است. نماد مقابله با آن طلسمهایی به شکل چشم است که در هر شهر و دیاری در این منطقه دیده میشود و به فروش میرسد.
به نظر میرسد حضور این باور در ادیان ابراهیمی از قصههای «عهد عتیق» است. [کتب افسانهمحوری که قوم یهود جمعآوری کرده و سپس توسط یهودیان به عنوان کتب مقدس معرفی شد. این کتب مبنای قصههای پیامبران در انجیل و قرآن است]
در کتب عهد عتیق بارها به چشم شیطان یا چشم بد به عنوان عاملی برای بدشگونی اشاره شده است و سپس در بسیاری از فرهنگهای خاورمیانه و اطراف مدیترانه گسترده شد و پایش را به افسانهها و قصههای بسیاری باز کرد.
طلسمها و دعاهای چشمزخم یکی از پرکاربردترین و پراستفادهترین وسایل کشورهای ایران، ترکیه و افغانستان است و بعضاً سوعانی این مناطق نیز شناخته میشود.
پایه این مفهوم پیش از ادیان ابراهیمی در آثار اروپایی بسیار قدیمیتر از جمله نوشتههای افلاطون، هزیود، دیودورر و دیگران آمده که حاصل باورهای خرافی یا کمبود دانش در آن دوران بوده است.
بسیاری از اتفاقاتی که امروزه توجیه علمی و منطقی دارند در آن دوره به خدایان یا شیاطین نسبت داده میشدند. این تفکرات به باورهای یهودی، مسیحی، آشوری و سریانی و سپس اسلامی وارد شد و همچنان در میان جوامع خریدار دارد.
آنچه تاکنون تحقیقات علمی بهدست آورده، هیچ اثری از چشم بد یا چشمزخم را در پدیدههای طبیعی نشان نمیدهد و مشخصاُ «انیکاد»، «ماشاءالله» و «بزن به تخته» در آن اثری ندارد.
بسیاری از وقایعی که به چشمزخم مرتبط دانسته میشوند، ناشی از جهتگیریهای استدلالی انسانی است [بهزودی به شکل مفصل به این جهتگیریهای استدلالی که منجر به نتیجهگیری موهومی و باور به خرافات میشود خواهیم پرداخت].
به عنوان مثال فردی از ماشین جدید شما تعریف میکند و شما روز بعد تصادف میکنید. یک آدم خرافاتی همه را ناشی از چشم شور میداند اما یک فرد منطقی موارد دیگری را که منطقیتر هستند در نظر میگیرد، مثل سرعت بالا و سهلانگاری شما یا دیگری، یا دهها اتفاق منطقی و معمول دیگر که منجر به این حادثه شدهاست.
همچنین مثالهای نقض بسیار زیادی بر آن وجود دارد. اصولاً افراد موفق یا مشهور جامعه مصداق بارز رد این خرافه هستند، فرض کنید افرادی با حسن و جمال و کمال جرج کلونی یا مونیکا بلوچی یا ماریا شاراپووا چه سرنوشتی داشتند اگر چشم شور واقعاً اثری داشت.
در سرزمینی که رئیسجمهورش جادوگر استخدام کند و تیمهای فوتبالش دعانویس، همیشه چیزی هست که خرافهباوران به آن چنگ بیندازند. همانگونه که پیش از این گفتهایم بنا به اصل منطقی «تیغ اوکام» این ادعاها از جانب علم کنار گذاشته میشوند چرا که پیچیدگیهای غیرضروری به هر بحثی وارد میکنند.
حتی در میان احکام اسلامی (که به چشمزخم باور دارند) به آن به عنوان جرم پرداخته نشده که باوری دوگانه است. اگر چشمزخم باعث مرگ یا جراحت یا خسارت کسی میشود باید جرم تلقی شود و اگر نیست باید از باورها کنار گذاشته شود، اما همواره میان مبلغین به شکلی پارادوکسیکال عقاید خرافی با دست پس زده و با پا پیش کشیده میشوند.
البته باید به این نکته مهم توجه داشت که باور به این موارد باعث ثروتاندوزی و کاسبی تعداد کثیری شارلاتان و کلاش شدهاست که از راه نوشتن طلسم، باطلکردن آن، دعا و نذر و الخ؛ جیبهایشان را از اموال عوام پر میکنند.
منابع: http://www.gomaneh.com/requests/
چهارشنبه، بهمن ۱۷، ۱۴۰۳
«کریم آقاخان» چهلونهمین امام اسماعیلیه
امروز «کریم آقاخان» چهلونهمین! امام شیعیان اسماعیلیه در سن ۸۸ سالگی درگذشت.

خانواده آقاخان ادعا میکنند که از نسل حضرت «محمد» و امام «علی»اند، و برای همین امام شیعیان اسماعیلی بهحساب میآیند؛ و چون از نسل «فتحعلیشاه» قاجارند برای همین به خودشان لقب شاه و شاهزاده میدهند!
محدرضاشاه از کریم برای جشنهای ۲۵۰۰ ساله دعوت کرد و در مراسم به او یک مدال یادبود اهدا کرد.
کریمخان در انستیتو لهروزه سوئیس (همان مدرسهای که محمدرضاشاه درس خواند) درس خواند. برای دانشگاه از MIT پذیرش برای رشته علوم گرفت، ولی پدربزرگاش که براش برنامه دیگری داشت، مجبورش کرد برود هاروارد تاریخ اسلامی بخواند.
این امام عضو تیم ملی اسکی ایران در بازیهای المپیک زمستانی ۱۹۶۴ هم بود!
پدربزرگاش بهجای اینکه یکی از پسرهاش را جانشین خود کند، کریم را با اینکه فقط ۲۰ سال سن داشت، جانشین خودش کرد. پدربزگاش میگفت چون جهان دارد تغییر میکند و انرژی اتمی کشفشده، به نفع فرقه اسماعیلیه است که یک رهبر جوان داشته باشد. برای همین طرفداراناش به او لقب «امام عصر هستهای» دادند!
در مناسبتهای مختلف طرفداران فرقه اسماعیلیه هموزن کریم بهش طلا و نقره هدیه میدادند. به علاوه هر سال ۱۰٪ از درآمد خودشان را هم به امام کریم پرداخت میکنند!
سال ۲۰۱۳ ثروت آقاخان را ۱۳/۳ میلیارد دلار تخمین زدند و مجله فوربز گفت خانواده آقاخان یکی از پانزده خانواده سلطنتی پولدار جهان است.
آقاخان صاحب بیزنسهای متعددی است. از جمله بیزنس اسب مسابقهای، هتل، دانشگاه، و ... و صاحب yacht و هواپیمای شخصی هم هست
وی یک موزه هنرهای اسلامی در تورنتو زده بهنام «موزه آقاخان. ده صفحه از شاهنامه تهماسبی از جمله مهمترین و نخستین صفحه از این شاهنامه به اسم «دربار کیومرث» در این موزه نگهداری میشود.
سلطان محمد نگارگر، نقاش برجستهٔ دربار صفوی، ۳ سال روی این نقاشی بهخصوص کار کرده.
این امام دو بار ادوارج کرد که هر دو ازدواجش به طلاق رسید. همسر اولش یک مدل انگلیسی بود به اسم Sarah Frances Croker Poole که اسمش را به «بیگم سلیمه» تغییر داد. همسر دومش Gabriele Renate Homey فرزند یک بیزینسمن آلمانی بود که اسمش را به «بیگم اینارا» تغییر داد!
کریم در همه این سالها لابی قدرتمندی را در غرب درست کرده و خیلی سعی میکند یک نسخه مدرن و بهروز از اسلام بهنمایش بگذارد. در این راه چند باری هم با اطلاحطلبها دیدار کرد و خیلیها حدس میزنند احتمالا لابی کریم با لابی ج.ا همکاری میکنند.
من پیامبرم نه آهنگر
شخصی نزد پادشاهی رفت و گفت: من پیغمبر خدا هستم به من ایمان بیاور. پادشاه گفت: معجزه تو چیست؟
گفت: هرچه بخواهی!
پادشاه قفل مشکلگشایی جلو او گذاشت و گفت: اگر راست میگویی این قفل را بدون کلید باز کن.
گفت: من ادعای پیغمبری دارم نه ادعای آهنگری!!
لطائفالطوایف
یکشنبه، بهمن ۱۴، ۱۴۰۳
هیچ «زادهای» حرام نیست
«حرامزاده» فحش نیست. اساسا هیچ زایشی حرام نیست. هیچ کودکی هم مسئول وضعیت حقوقی اسپرمهای رهاشده در رحم مادرش نیست. هیچ زنی هم موظف به پذیرش قرارداد نکاح برای بهرهمند شدن از لذت مادری نیست.
وقتی حرامزاده را به عنوان فحش به کار میبریم (ناخواسته) به همان سیستم اخلاقیای اعتبار میدهیم که آدمها را برای رابطه خارج از ازدواج سنگسار میکند یا شلاق میزند.
و همان سیستم سیاسیای را تایید میکنید که شرافت و کرامت انسان را مشروط به موقعیت خانوادگی و سیادت میداند.
قطعا آدمهایی پیدا میشوند که با خواندن این پست من پوزخندی خواهند زد که طرف عجب دلخوشی دارد، ولی نظر این آدمها برای من مهم نیست.
فیسبوک نیما نامداری
اشتراک در:
پستها (Atom)