صبر داشته باش! شبت درازه
۱ . سال ۶۷، پس از فوت آیتالله خمینی، با سخنرانی شدیداللحن مهدی کروبی، عبدالمجید شرعپسند، از مجلس شورای اسلامی اخراج، و متعاقب آن عدهای در کرج قصد داشتند او را که برادر دو شهید، برادر همسر یک شهید و فرزند جانباز بود بکشند.
۲. ۳۰ سال بعد، عدهای از همین مردم شهیدپرور و انقلابی شیشههای خانه مهدی کروبی را شکستند، و با چوب و چماق جلو در خانهاش برایش خط و نشان کشیدند. این اتفاق چندین بار تکرار شد تا کروبی به حصر رفت.
۳. در دوره نخست مجلس شورای اسلامی، محمد محمدیگرگانی نماینده مردم گرگان برای سخنرانی به گرگان رفته بود که شهیدپرورها سخنرانیش را بههم زدند.
او از هاشمی خواست که امنیت سخنرانیها را تامین کند. هاشمی در پاسخ گفته بود: ما که نمیتوانیم به خاطر چند لیبرال جلو مردم را بگیریم.
۴. نزدیک به سه دهه بعد، جمعی از همان شهیدپرور و انقلابیها، در حاشیه یک مراسم در شهر ری فائزه هاشمی دختر همان هاشمی را دوره کرده و رکیکترین فحشها را نثار او کردند.
۵. بر این سیاهه میشود تا قیامت افزود. اما من به یک مورد بسنده و اینجا نتیجه را اعلام میکنم: فرزند که بیماری شبادراری داشت، شبی خوابزده شده، دید بسترش تر نشده، نزد مادرش رفت و با خوشحالی ترنشدن بستر را به مادر اعلام کرد. مادرش در پاسخ گفت: «شبت دراز است.»
۶. وقتی میخواستند مشتاقعلیشاه را در کرمان سنگسار کنند، گفت: «چشمهای مرا ببندید، من از چشمان شما میترسم».
دو سال بعد آغامحمدخان قاجار به کرمان حمله و ۷ هزار چشم از مردم کرمان که تماشاچی سنگسار مشتاق بودند را کور کرد.
۷. پدر شهید مصطفی احمدیروشن، غیر از فرزند خودش، هیچ شهید دیگری را به رسمیت نمیشناسد، و غیر از خانواده خودش، هیچ خانواده دیگری را شهیدپرور نمیداند.
کروبی و هاشمی و خیلیهای دیگر هم همین بودند.
البته شب دراز است و قلندر بیدار.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر