شنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۷

حافظ

کس چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب / تاسر زلف سخن را به قلم شانه زدند
از کودکی با نام خواجه رندان لسان الغیب «حافظ» شیرازی آشنا بوده‌ام. گو اینکه دیپلم دارم و به ضرورت از سالهای ظاهرا سوم یا چهارم تحصیل شعر خواجه را در کتاب درسی خوانده‌ام. سالها بعد در دوره دبیرستان در رشته تحصیلی «فرهنگ‌وادب» که بیش از پیش با شعر و ادب سر و کار دارد بارها و بارها نام «حافظ» را شنیدم به عنوان شاعری بزرگ یا بزرگ‌ترین شاعر ایران. اولین شاعری که بیش از دیگر شاعران پارسی‌گو مورد توجه واقبال اهالی ادب شرق وغرب ومستشرقان قرار گرفته و دیوان اشعارش بیش از شعر دیگر پارسی‌سرایان به زبانهای زنده دنیا ترجمه شده‌است. پیرامون شخصیت «حافظ» هم حرف‌ها و بحث‌های فراوان خواندم و شنیدم.
اما آنچه طی همه این سالها به آن کمترین توجه را داشتم و اکنون فرصت و فراغتی و سعادتی دست داده است تا به آن بیشتر توجه کنم «شعر» حافظ است. مطمئنا درک و دریافت کامل از شعر خواجه برای هیچ‌کس با هر نوع نگاه، نه تنها ممکن نیست بلکه با فرض میانگین صد سال برای سن افراد انسانی این مدت (صد سال) برای درک و دریافت آن‌همه هنر، زیبایی، خلاقیت و... بسیار کم و چه بسا چندین برابر چنین زمانی هم کم باشد.این واقعیتی است که حافظ پژوهان منصف به آن اقرار و اعتراف دارند. برای این کمترین که در آستانه نیمه دوم عمر قرار دارم و نیمه اول، به هر روی به غفلت گذشته است، گنگی نسبت به شعر خواجه بیشتر.
اما با همه این گنگی احساس می‌کنم، همین اندک درک مختصر برای بهبودی و بهزیستی من بزرگترین سرمایه و بیشترین بها است.
××××
امسال برای اولین‌بار فرصتی دست داد تا مقدمه استاد علامه «محمدقزوینی» بر «دیوان‌حافظ» را بخوانم. جستجو و تتبع استاد علامه «قزوینی» به همراه مرحوم دکتر «قاسم‌غنی» اگر نشود گفت بی‌نظیر، می‌توان با اطمینان گفت کم‌نظیر است. اگر سایر زحمات ارزنده و ارجمند علامه «قزوینی» و مرحوم «غنی» به ادبیات این کشور را نادیده انگاریم، این دو تن با همین «دیوان‌حافظ» دین خودشان را به ادبیات ایران و «حافظ» ادبیات ایران ادا نموده‌اند.
صبحدم از عرش می‌آمد خروشی عقل گفت / قدسیان گویی که شعر «حافظ» از بر می‌کنند.
بیستم مهر ماه روز «حافظ» مبارک.

+ علی مصلحی ; ۱۱:٥۳ ‎ب.ظ ; ۱۳۸٧/٧/٢٠
اگر به خانه من آمدي،براي من اي مهربان چراغ بياور(15چراغ)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر