من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم / محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
از شروع دوره رهبري آقاي «خامنهاي» تاكنون، شرايط بدينگونه بوده است كه، وقتي دوره مديريت هر يك از روئساي سه قوه تمام ميشده، ريس مربوط در يكي از جايگاههاي: «حوزه مشاوران رهبري» يا «نماينده مقام رهبري در مجمع تشخيص مصلحت» يا «امامجمعه موقت تهران» كه شوراي سياستگذاري آن توسط رهبري انتخاب و اداره ميشود، انتصاب و مشغول بكار ميشده است. از آن زمان تا كنون اين قاعده يك استثنا داشته و آن شخص «ريس دولت هفتم و هشتم» آقاي «خاتمي» بوده است. به نظر ميرسد ارادهاي قويتر از اراده راي مردم و اراده اربابان علم و هنر و منطق كه دوره رياست جمهوري آقاي «خاتمي» را دوره درخشاني دانسته و خواستار رجوع به مديرت و تفكرات مديريتي او هستند وجود دارد، كه نه تنها چنان مديريت و تفكري را برنميتابد، بلكه آن مديريت را مخرب دانسته و معتقد است در دوره «قحط الرجال» زندگي ميكنيم و از بزرگترين موهبتها در اين دوره حضور شخص و تفكر آقاي دكتر «محموداحمدينژاد» است.از نظر اين اراده هرگونه دليل و مدرك علمي و منطقي كه به عنوان محكي براي مقايسه دورههاي مختلف مديريت كشوري ارايه شود فاقد اعتبار است، و تنها مرجع محل اعتبار، گزارشها و آمارهاي ارايه شده آقاي دكتر «احمدينژاد» و دوستان اوست.
در چنين شرايطي حضور «خاتمي» كه سهل است، حضور«افلاطون» هم كمترين بهانه و توجيهي براي دلبستن به «اصلاح» نيست.
«خاتمي » نمي آيد. «خاتمي» هنوز سر از آن دريايي كه در پيشاني انتخابات دوره هشتم رياست جمهوري براي صيد «دردانه عشق» در آن غوص كرد برنياورده است.
«پيششرطهاي» «خاتمي» پيش از آنكه شرط باشد، بيان صريحي است كه : نه تنها من نميآيم بلكه از دلبستگان «واقعي» مردم و نظام هم ميخواهم كه اجازه دهيد حداقل يك دوره ديگر آقاي «احمدينژاد» رييسجمهور باشد.
عشق دردانه ست و من غواص و دريا ميكده / سر فرو بردم در آنجا تا كجا سر بر كنم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر