آسمان محو غبار است در این آبادی
کوچه در کوچه حصار است در این آبادی
برزگر سینه خورشید لمیدست و باز
داس و روییدن خار است در این آبادی
صبح بی مایه و خاموشی غوغای خروس
روز این طایفه تار است در این آبادی
ماده گرگی و سگ گله و خلوتگاهی
جریان از چه قرار است در این آبادی
گرچه تاول زده پاهای همه باکی نیست
کدخدا اسب سوار است در این آبادی
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم خرداد 1388ساعت 21:32 توسط علی مصلحی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر