اعتراض بلاگر حزباللهی به سید مهدی شجاعی
جناب آقای «سیدمهدی شجاعی» سلام!
حقیر، یکی از ارادتمندانِ سابق شما هستم. در دوران نوجوانیام، تمام شمارههای ماهنامه بعدا تعطیلشده «نیستان» شما را خریدهام و هنوز هم مثل گنجینهای ارزشمند از آنها نگهداری میکنم و با قاطعیت میگویم که تمام صفحات همه شمارهها را با ولع خواندهام.
در همان سنوسال، «کشتی پهلو گرفته» شما جزو کتابهایی بود که بهعنوان هدیه، به دوستانم میدادم. فراموش نمیکنم شبی را در اوایل مهرماه ۱۳۷۷ که در نور کم داخل اتوبوس یزد ـ تهران، «آفتاب در حجاب» شما را میخواندم و تحتتاثیر محتوای کتاب، از ترس اینکه سایر مسافران متوجه نشوند، نرمنرم گریه میکردم.
اینها را گفتم تا خیال نکنید با شما پدرکشتگی دارم و از روی غرضورزی مینویسم.
در کنار همه ارادتی که بهشما دارم، یک خصلت بد (شاید هم خوب) دارم و آن هم اینکه با دیدن برخی خلقیات در افراد، بهشدت آشفته میشوم: اولی بیانصافی است. دومی روحیه تنزهطلبی و طلبکاری نابهجا است که اسمش را میگذارم روحیه «کی بود؟ کی بود؟ من نبودم!» و سومی اینکه آدم از سر تا ته حرف و نوشتهاش، سیاست و غرضورزی سیاسی ببارد ولی مدعی باشد که اصلا سیاسی حرف نمیزند، فرهنگی است و دغدغه فرهنگ و اخلاق را دارد.
متاسفانه، سخنرانی اخیرتان در مراسم تجلیلی که شهرداری تهران در روز ۱۳ مهر برایِتان برگزار کرده بود، واجد این هر سه بود. بههمین خاطر بود که در ابتدای عریضهام خود را ارادتمند «سابق» شما معرفی کردهام.
در این وجیزه، به بیانصافیهایی همچون اینکه در لفافه، برخورد بد نیروی انتظامی در جمعآوری ماهواره را به دولت فعلی و رویه فرهنگی آن بستهاید نمیپردازم. هرکس که قدری اهل پیگیری اخبار باشد، نظر مخالف دولت با این رویه را میداند و میداند که نیروی انتظامی به عنوان ضابط قوه قضائیه چنین برخوردهایی را انجام میدهد و نه بهعنوان مامور دولت.
فرمودهاید: «در حوزه ممیزی در سیستم جدید از من خواستهاند تمام واژههای شراب را از کتابهایِمان حذف کنیم و بهجای آن نوشیدنی قرار دهیم! حال تصور کنید اگر بخواهیم حافظ را با این وصف منتشر کنیم، چه اتفاقی میافتد.»
آقای شجاعی! فقط آدمهای بیخبر و غریبه با کتاب و داستان و رمان هستند که این ادعای شما را باور میکنند. چطور توانستهاید فرض کنید یک مشت «گاگول» مخاطب سخنان شما هستند؟ چیزی که پیش روی ماست، خیل داستانها و رمانهای فارسی و خارجی چاپ سالهای اخیر و همین سال ۱۳۹۰ است که مثل نقل و نبات در آنها، کلمههای «ویسکی»، «اسکاچ»، «شامپاین»، «آبجو» و متعلقات و لوازم نوشیدن آنها مثل «گیلاس»، «مزهکردن»، «گرم شدن»، «رقیق کردن» و… بهکار رفته است.
ما باید ادعای شما را باور کنیم، یا کتابهای منتشر شدهای که پیش رویمان هستند؟ البته بعید نیست در دستگاه عریض و طویل ممیزی، یک ممیز کارنابلد یا بدسلیقه بهشما چنین تذکری دادهباشد که اتفاق جدید و غیرممکنی هم نیست، ولی وقتی کتابهایی که گفتم با آن قبیل کلمات و عبارات، پیش روی ما است، چگونه به خودتان اجازه دادید که این مورد را تعمیم دهید و آنرا یک بخشنامه یا آییننامه یا رویه فراگیر جلوه دهید؟
بهتر نبود اگر چنین برخوردی با شما شده، که البته بعید بهنظر میرسد، بهجای جارزدن آن، با کمی پیگیری، آنرا مرتفع میکردید؟
(یاد آن دوست شاعر و البته فیلسوف، اقتصاددان، منتقد ادبی، منتقد سینمایی، نظریهپرداز سیاسی، جامعهشناس، مورخ، صوفی، عارف و… تان افتادم که در هفتهنامه پنجره، با این مقدمه که ۱۵۰ هزار تومان قبض برق برای خانهشان آمده، مقالهای در رد طرح هدفمندی یارانهها نوشتهاست. در صورتی که به نظر من بهتر بود این شاعر محترم، بهجای نوشتن آن مقاله بر مبنای قبض ۱۵۰ هزار تومانی، به اداره برق محلهشان میرفت و قبض را اصلاح میکرد.)
آقای شجاعی! بنده حدود ۴ سال است در یک نهاد مرتبط با کتاب کار میکنم و بههمین دلیل، بعضی از مسئولان فرهنگی دولت را خوب میشناسم.
شک ندارم در معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فعلی، شما را نه به اجمال، که به تفصیل قبول دارند و حمایت میکنند.
مطمئن هستم و خبر دارم که اگر بنا به جوابدادن بود (که دردمندانه نمیدانم چرا نیست) از مساعدتهای فراوانی که در سالهای اخیر به شما و انتشارات شما شده است، حرفها داشتند.
فقط برای اینکه خوانندگان از نگاه دولت فعلی، به شما با خبر شوند، یک رویداد علنی را یادآوری میکنم:
در اردیبشهت سال ۱۳۸۸، دکتر «محمود احمدینژاد» در جریان نمایشگاه کتاب، طرح «کتاب من» را که مربوط به نهاد کتابخانههای عمومی کشور بود افتتاح کرد.
بر اساس این طرح، که مراحل تکمیلشدن خود را میگذراند، نهاد کتابخانهها، کتابی را که عضو کتابخانه متقاضی آن است، ولی در مخزن کتابخانه موجود نیست، در صورت درخواست آن عضو، برای مخزن آن کتابخانه خریداری میکند.
خوب است خوانندگان ما بدانند رئیسجمهوری در مراسم افتتاح این طرح، کتابی را که بهصورت نمادین درخواست کرد، کتاب «پدر، پسر، عشق»، نوشته «سید مهدی شجاعی» بود.
بله آقای شجاعی، مشکل این است که شما به هر دلیلی، از همان اول از قیافه «احمدینژاد» خوشِتان نمیآمد و با خرابکردن تمام کاسهکوزهها بر سر او و دولتش، میخواهید کینه شخصی خودتان را ارضا کنید.
مشکل، بینمک بودن دست این دولت است که از هر که بیشتر به او عنایت کرد، بیشتر خورد.
فرمودهاید: «خیلی راحت است که دشمن موهومی را تصور کنیم و همه اشتباهات خود را گردن او بیندازیم و بگوییم که ابتذال فرهنگی ما مرهون زحمات دشمن است. باورم این است که بیش از دشمن، خود ما این لطمات را به خود وارد کردهایم….در اینجا من لفظ دشمن را برای مورد دیگری غیر از آن دشمن خارجی به کار میبرم…
ما نباید فرمول ساده و ابتدایی را در تعریف دشمن استفاده کنیم و استفاده از یک تعبیر درباره دشمن سادهلوحانه است وقتی امام خمینی گفت هرگاه دشمن از شما تعریف کرد به خودتان شک کنید این یک دشمنشناسی برای یک زمان خاص صادق بود. این روش دشمنشناسی ۲۰۰ سال پیش است … الان دشمنان ما در کنار مدیران امروزی ما تصمیمسازی میکنند کاری که اتفاق میافتد پیچیدهتر شده و دشمن را باید در بین خودمان جستوجو کنیم و به راههای دور نرویم.»
یادم میآید وقتی چند سال پیش، دخترتان در سانحه تصادف از دنیا رفت و آقای «خامنهای» بهخاطر درگذشت ایشان به شما پیام تسلیت دادند، در جواب این پیام، چیزی به این مضمون گفتید: میارزید که دخترم را از دست بدهم، تا دریافت کننده چنین پیامی باشم.
به نظر من که نظر آن روز شما، یک نظر افراطی بود. اما آیا جالب و عجیب نیست همین شمایی که زمانی رهبری را آنگونه بالا میبردید، امروز بدون اسمآوردن از ایشان، با یکی از نظرات اصلی و قطعی ایشان در مورد دشمنشناسی، صراحتا ابراز مخالفت کردهاید؟
کیست که نداند آقای «خامنهای» بارها و بارها و از جمله در سالهای اخیر، شادی و تعریف دشمن خارجی از یک کار را را ملاک درستی یا اشتباهبودن آن بیان کردهاند؟
ببینید آقای شجاعی! یکوقت هست که کسی در جریان شکلگیری یک جریان، یک فرهنگ و یک نگاه، نقش داشته و با آن همراهی کرده و با آن موافق بوده است. چنین کسی حق ندارد بعدا به خاطر تبعات آن جریان، از دیگر شرکای خود طلبکار باشد. او میتواند بگوید من از اینکه به شکلیافتن این جریان و نگاه، کمک کردهام، پشیمانم، شرمندهام، اشتباه میکردم، دیگر نیستم، توبه میکنم و… ولی نمیتواند ژست طلبکارانه بگیرد و جوری وانمود کند که انگار خود او هیچ نقشی در شکلگیری این نگاه نداشته است.
متاسفانه لحن شما در سخنانی که پیرامون دشمنشناسی رایج و فعلی گفتهاید، لحنی منزهطلبانه[تنزه] و طلبکارانه است. کارنامه شما در انتشارات «برگ» و کتابهایی که آنجا منتشر کردهاید پیش روی ما است.
چکیدهای از این نگاه را در مصاحبهای که اردیبهشت سال ۱۳۷۶ با ماهنامه «صبح» انجام دادهاید، میتوان دید. بازخوانی قسمتهایی از آن مصاحبه، خالی از لطف نیست. خوانندگان محترم، میتوانند قضاوت کنند که آیا گوینده جملات زیر، میتواند امروز طلبکار باشد، یا بهتر است که اگر تغییر نظر داده است، با تواضع، آن تغییر را اعلام کند و از گذشته خود توبه و اعلام پشیمانی و شرمندگی کند؟
قسمتهایی از مصاحبه ماهنامه صبح با سیدمهدی شجاعی در اردیبهشت سال ۱۳۷۶:
«صبح: این روزها، مسئله تهاجم فرهنگی، نقل همه محافل است و مبارزه با آن دغدغه همه نیروهای انقلاب. شما از این پدیده چه تعریفی دارید و مصادیق آن را چه میدانید؟
شجاعی: این تهاجم فرهنگی یک تعبیر عام دارد، یک تعبیر خاص و یک تعبیر اخص.
در هر سه مورد اینها، «یهود» به معنای «صهیونیزم» حرف اول و آخر را میزند. تهاجم به معنای عام آن از زمان ظهور اسلام آغازشده است. یهود وقتی دید نمیتواند با موجودیت اسلام، مقابله کند، آمد داخل این جبهه قرار گرفت و از داخل شروع بهکار کرد.
اصلیترین و مهمترین و مخربترین کاری که اینها کردند، انحراف اسلام از مسیر ولایت بود. حسابش را بکنید، اگر اسلام - آنچنانکه حکم خدا و پیغمبر بود - با حکومت امام علی (ع) ادامه پیدا میکرد، عالم چه وضعی داشت، و الآن چه وضعی دارد؟
اینها شروع کردند در مقابل هر سکه حقیقی ولایت، دهها سکه بدلی روانه بازار کردند، آنچنانکه کار تشخیص سکه بدلی برای عموم مردم دشوار شد. بهخصوص که با سکه بدلی همه چیز میشد خرید و با سکه حقیقی، جز زندان و تبعید و شکنجه و قتل، هیچچیز نمیشد خرید.
اگر «هفته وحدت» مخدوش نمیشد، میگفتم که یهود در زمان پیغمبر چه کردند، در سقیقه چه کردند و چگونه پس از سقیفه، لباس اسلام را بر اندام جاهلیت، قواره کردند و نسل در نسل… بماند.
تهاجم فرهنگی به تعبیر خاص آن از همین یکی - دو سده اخیر، آغاز شده است.
پروتکلهای علمای یهود را نگاه کنید! همه چیز در کشورهای تحت سلطه رسمی و غیررسمی، طبق برنامه پیش میرود. ببینید در این سدههای اخیر، جهان دچار چه سیر نزولی وحشتناکی شدهاست و ایران هم به تبع آن.
اینکه میگویم یهود، اصلا مقصودم اسرائیل نیست که اسرائیل اصلا قد و قواره این حرفها نیست. اسرائیل فقط یک بنای یادبود سمبلیک است که ماهیت بنیانگذاران مستکبر و متجاوز آن را برملا میکند.
اسرائیل، طفل نامشروعی است که خبر از مناسبات وحشتناک پشت پرده میدهد…
بیتردید عمده بلاهایی که بر سر مردم ایران و جهان در این مدت آمده، از سوی انگلیس و آمریکا و گردانندگان یهودی آنها بودهاست.
در فرهنگ، هنر، سینما، معماری، شهرسازی، الگوپردازی، اطلاعرسانی و فرهنگسازی، مبدا و منشا همه انحرافات اینها هستند.
در ایران هم مثل همه جای دیگر، همه چیز طبق برنامه پیش میرفت تا اینکه ناگهان امام آمد، و قاعده بازی را بههم ریخت، خوابِشان را آشفت و معادلاتِشان را بر هم زد.
تصور این معجزه بینظیر را در مقابل سحر مستمرشان نمیکردند. تا مدتی هم گیج میخوردند. وقتی به خود آمدند و وقتی دیدند که با جنگ و حصر اقتصادی و نظامی هم نتوانستند بنیان این نظام را براندازند، تهاجم فرهنگی تازهای را علیه این تفکر و اندیشه که برای آنها جدیترین خطر محسوب میشد، آغاز کردند و این همان تعبیر اخص تهاجم فرهنگی است.
در این مرحله، سیبل اصلی حمله، ایران اسلامی است. ولی مهمتر از ایران اسلامی، که تا حد زیادی از دستِشان در رفته، پیشگیری این اتفاق در نقاط دیگر جهان است.
به عبارتی این تهاجم به منظور نابودی تفکر شیعی در ایران شروع شد، ولی به ایران ختم نشده و نمیشود. استکبار جهانی بهدنبال این است که کل نقاط زیر سلطهاش را از شیوع این تفکر، مصون نگه دارد…»
***
از انصاف نباید گذشت که شما در ادامه این مصاحبه به عوامل درونی که میتواند دشمن بیرونی را در طرحهایش موفق کند پرداختهاید ولی آنچه نقلشد، عصارهای بود از آنچه، ما شما را به اینگونه دشمنشناسی میشناختیم.
آقای شجاعی، تمایل ندارم اینکه نقدهای امروزتان به شرایط فرهنگی و اخلاقی کشور، با غرض سیاسی همراه است و از روی دلسوزی نیست را تبیین کنم. همینقدر بگویم که منکر ضعفهای موجود و بعضا اساسی در مدیریت فرهنگی فعلی کشور نیستم.
ضمنا کیست که از شرایط رو به افول فرهنگ و اخلاق در کشور، راضی باشد و به آن معترف نباشد؟ بنده در حد و اندازهای نیستم که بتوانم همه عوامل آغاز و شکلگیری این افول و بهقول شما اضمحلال را احصا کنم و نمیتوانم ضریب اهمیت هر یک از این عوامل را تعیین کنم.
همچنین نمیتوانم زمان و دوران شروع این اضمحلال را بهراحتی پیدا و اعلام کنم. اما اینقدر میفهمم که خلاصهکردن این عوامل یا تمرکز دادن آن در حاکمیتیافتن دولت «احمدینژاد» و دوران او، نگاهی بهشدت سیاسی، سادهاندیشانه، ناپخته و مغرضانه است و این چیزی است که بخواهید یا نخواهید از سخنان شما استشمام میشود.
اگر ادعای بنده را قبول ندارید، میتوانید به فهرست سایتها و مطبوعاتی که با ذوقزدگی و آبوتاب، سخنان شما را منتشر کردند نگاهی بیاندازید.
شاید هم چون چنین استقبالی را پیشبینی میکردید، دست پیش را گرفتید و تعریف و تمجید دشمن از یک حرکت و سخن را ملاکی اشتباه برای ارزیابی آن بیان کردید!
وبلاگ آرمانشهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر