دوشنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۴۰۳

آیا پشت «ساداتی‌نژاد» به سرمای «روسیه» گرم است؟

 «سید جواد ساداتی‌نژاد» حدود ۵۰ سال دارد. یعنی سنی که نه می‌تواند سابقه‌ای در انقلاب داشته باشد، نه در دوران دفاع مقدس. در بیش از نیمی از این سن هم مشغول تحصیل در ایران تا پایان مقطع کارشناسی‌ارشد، و سپس دکتری در روسیه بوده و بلافاصله پس از پایان تحصیل، به‌رغم فقدان تجربه لازم، پست‌های حساس اجرایی از ریاست دانشگاه کاشان که در گرید خود دانشگاه معتبر و بزرگی است، تا معاونت وزیر و سپس نمایندگی مجلس و ریاست کمیسیون و پس از آن هم وزرات داشته است.

این‌ها نشانه «نظرکردگی» خاص این سید میانسال کاشانی است.

این وزیر که اکنون در یک پرونده به سه سال حبس محکوم شده، هنوز هم عضو هیئت‌ امنای دانشگاه تهران (معتبرترین دانشگاه ایران) است.

اما نکته جالب این است که این نماینده نظرکرده سابق، از سوی یک نماینده دیگر مجلس که هم سوابق تحصیلی عالی دارد، هم سوابق انقلابی و دفاع مقدس، و هم افتخار «فرزند شهید» و چشم و چراغ ملت به تعبیر بنیان‌گذار جمهوری اسلامی را دارد (محمود صادقی) متهم به سوء‌استفاده مالی در زمان معاونت وزیری و هزینه‌کردن بخشی از بودجه دانشگاه کاشان در ستاد تبلیغاتی «سعید جلیلی» برای انتخابات ریاست جمهوری را داشته‌است.

در پرونده شکایت ایشان علیه ادعای محمود صادقی، محمود صادقی تبرئه شده اما قوه قضائیه با گشاده‌دستی برای نخستین‌بار از یک تخلف ایشان گذر کرده و یا دستکم به افکار عمومی پاسخ نداده که اگر اتهام «محمود صادقی» درست نبود، چرا تبرئه شد؟ و اگر درست بود، چرا شاکی او یعنی همین نماینده نظرکرده محکوم نشد؟

ساداتی‌نژاد پیش از شکایت هم در یک اظهارنظر توهین‌آمیز‌ درباره انتخابات دور دوم ریاست‌جمهوری حسن روحانی پیش‌بینی کرده بوده که «ما روحانی را بدرقه خواهیم کرد و به دولتی پایان خواهیم داد که بی‌اخلاقی‌های زیادی را در کشور حاکم کرد.»  پیش‌بینی‌ای که محقق نشد، اما «حسن روحانی» با فروتنی و گذشت از این اتهام گذر کرد و علیه او طرح شکایت نکرد.

با این وجود ساداتی‌نژاد برای نمایندگی دور بعد هم از حوزه انتخابیه کاشان نامزد شد، و صلاحیت او به‌رغم این شبهات مالی و توهین به ریاست‌جمهوری کشور که اتفاقا ملبس به لباس روحانیت بود، تایید و برنده انتخابات هم شد.

شهروندان حوزه انتخابیه ایشان مکرر تایید می‌کنند که در جریان هر دو دوره انتخاب ایشان بد‌اخلاقی‌های فراوان از سوی ستاد‌های تبلیغاتی وی در تخریب رقبا صورت گرفته که در هر دو دوره با اغماض مقامات قضایی مواجه بوده‌است.

لازم به یاد‌آوری است که چند سال پیش یک دانشجوی مقطع دکتری شیمی دانشگاه کاشان در خوابگاه این دانشگاه خودکشی کرد و شایعاتی پیرامون ربط این خودکشی به نارضایتی‌هایی این دانشجو از دوران ریاست ساداتی‌نژاد بر دانشگاه کاشان و سپس رئیس بعدی دانشگاه که از دوستان نزدیک ساداتی‌نژاد بود در سطح افکار عمومی مطرح شد.

با این‌حال ساداتی‌نژاد که با هزینه‌های میلیاردی نماینده حوزه انتخابیه کاشان در مجلس دهم شده‌بود، ناگهان به عنوان گزینه «وزارت جهاد کشاورزی» از سوی دولت رئیسی مطرح شد.

محمود صادقی نماینده مدعی فساد ساداتی‌نژاد می‌گوید که در همان زمان اسناد تخلف طرح‌شده علیه ساداتی که تاییدیه سازمانی قضایی را هم داشته در اختیار رئیسی قرار داده و نسبت به انتخاب ایشان به وزارت کشاورزی هشدارهای لازم را داده است، اما این هشدارها از سمت آقای رئیسی با کم‌محلی و بی‌توجهی مطلق روبه‌رو شده و نه‌تنها به این هشدارها توجه نشده که حتی تیم آقای رئیسی در همان اوان کار ادعا کرده بود که «ساداتی‌نژاد موفق‌ترین وزیر کابینه خواهد بود.»

ساداتی‌نژاد بلافاصله پس از نشستن روی صندلی وزارت جهاد کشاورزی متهم به فامیل‌سالاری در این وزارتخانه شد و حتی این اتهام دست‌مایه نماهنگ‌های طنز در شبکه‌های اجتماعی هم شد، اما کماکان وزیر نورچشمی دولت رئیسی با «مصئونیت آهنین» ماند.

اما ناگهان در میان بهت و حیرت افکار سیاسی هنوز یک‌سال از دوره دولت سپری نشده، ناگهانی ساداتی‌نژاد از اسب وزارت پیاده‌شد. پیاده‌شدنی که با تفسیر و گمانه‌زنی‌های فراوان از عزل و استعفا و فساد و … همراه شد، اما مرغ دولت رئیسی یک پا داشت که «ساداتی کماکان در کنار دولت حضور دارد و دولت از مشاوره و راهنمایی‌های ایشان بهره‌مند خواهد بود.»

تشت رسوایی «ساداتی‌نژاد» اما بالاخره از بام دولت سید محرومان افتاد و پس از گمانه‌زنی‌های قرین واقعیت که ساداتی‌ را مجرم می‌شناخت و دولت سعی بر نعل‌وارونه‌زدن بر این گمانه‌زنی‌ها داشت، به تازگی رئیس قوه‌قضاییه رسما فساد وزیر و مجرم بودن ایشان را اعلام و خط بطلانی بر تمام انکار و  ادعاهای تیم دولت سید محرومان کشید.

با وجود همه این‌ها ساداتی‌نژاد هنوز از همان مصئونیت آهنین و پشت‌گرمی به صوری‌بودن این حکم و عدم‌اجرای آن برخوردار و به‌شدت به آن پشت‌ و دلگرم است. از طرفی حکم صادره هیچ مطابقتی با جرم‌های متعدد واقع‌شده ندارد اگر چه قوه قضائیه اعلام کرده این حکم فقط در مورد یکی از اتهامات ایشان است و سیر قضایی در مورد پرونده یا پرونده‌های دیگر ایشان ادامه دارد، اما همه می‌دانند که سه سال حبس در مقابل تخلف صورت‌گرفته در تخصیص ارز به نورچشمی‌ها در واردات نهاده‌های دامی و مشکلاتی که از این رهگذر گریبان امنیت غذایی کشور را گرفت، بسیار ناچیز است.

به نظر می‌رسد همین وضعیت مشمول اتهام دیگر ایشان که معاونت در بزرگ‌ترین اختلاس تاریخ سیاسی ایران دارد هم ساری و جاری خواهد بود. طلیعه‌های این گمانه‌زنی از هم‌اکنون آشکار است که سخن‌گوی بی‌تجربه و جوان دولت به‌رغم اعلام رسمی ریاست قوه قضائیه بر مجرم‌بودن ساداتی‌نژاد و صدور حکم سه سال زندانی برای ایشان، آن‌را تعبیر به اختلاف نظر می‌کند و ارزشی برای این حکم قائل نیست.

این‌که چرا دست‌کم دو دهه آقای رئیسی که از مقامات عالیه قضایی کشور بوده و صددرصد در جریان اتهام نخست ایشان در دانشگاه کاشان، بوده و با این‌حال با بی‌توجهی وی را به سمت وزرات منصوب و پیش‌بینی بهترین وزیر برای وی داشته و پس از برکناری سعی در سرپوش‌گذاشتن به کل پرونده اتهام و جرم ایشان داشته و پس از علنی‌شدن پرونده به دروغ ادعای کشف جرم و معرفی آن به قوه‌قضاییه کرده (ادعایی که از سمت رئیس دستگاه قضا مطلقا تکذیب شد) پرسش بسیار بسیار مهمی برای افکار عمومی است که البته خیلی مکتوم نخواهد ماند و مثل همه روند قبلی بالاخره پرده از آن برداشته خواهد شد. اما آن‌روز کمی برای آن‌ها که همراه با او تلاش‌ برای اثبات بی‌گناهی این تحصیل‌کرده روسیه می‌کنند روزگار تلخی خواهد بود.
منتشرشده در زیتون

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۴۰۳

آب قبل از انقلاب


قبل از انقلاب معترض بودیم چرا در «خوزستان» در طرح‌های بزرگ کشاورزی مثلاً «مارچوبه» می‌کارند که در سبد غذایی ایرانی‌ها جایی ندارد و صادر می‌شود و چرا نمی‌گذارید «گندم» بکارند تا گندم وارد نکنیم. 

بعداً فهمیدیم «مصرف آب مارچوبه کمتر از گندم است و قیمت جهانی آن بیشتر از گندم.» یعنی با این برنامه دو بار صرفه‌جویی می‌کرده‌اند: با کاشت مارچوبه، در واحد سطح، کمتر از کاشت گندم آب مصرف می‌شده، و با صدورِ آن، ارزی به‌دست می‌آمده که با آن می‌شده بیشتر از گندمِ کاشته‌شده، گندم وارد کرد.

من در سال‌های ۵۳-۵۴ در خوزستان کار می‌کردم. آن موقع «سد دز» به بهره‌برداری رسیده بود و حدود ۳۰۰ هزار هکتار از اراضی زیر سد را با کانال‌های آبیاری تحت پوشش قرار داده بودند.

 یکی از این کشت‌وصنعت‌ها، مارچوبه کاشته بودند. یک شب با مهندسان آن‌جا صحبت می‌کردم. گفتم : شما خیانت می‌کنید. مردم ما مارچوبه نیاز ندارند. پاسخ داد: مارچوبه را تنی ۵ هزار دلار صادر می‌کنیم. آن موقع گندم تنی ۱۵۰ دلار بود.

او گفت : یک تن مارچوبه صادر کنیم و می‌توانیم بیش از ۳۰ تن گندم وارد کنیم. این می‌شد خودکفایی، نه این که بخواهیم از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را در کشور تولید کنیم.

 محسن صفایی فراهانی

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۴۰۳

آیا این کار «اشتری» مصداق پولشویی نیست؟

 


«عبدالرضا داوری» چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت، در حالی که از پاسخ «وحید اشتری» به پرسش اول خود متقاعد نشده‌بود، بدون این‌که سراغ پرسش دوم برود، در رشتویی با عنوان «چرا وحید اشتری بر طبل دروغ می‌کوبد؟» ابهامات جدیدی را متوجه وحید اشتری و کسب گوشت‌فروشی ایشان کرد.

داوری در این رشتو نوشت: " آقای وحید اشتری که مدعی است به علت مسدودی حساب بانکی خودش، مبلغ ۷۲۹ میلیون تومان از طرف شرکت کیان الماس الموت به حساب دخترش اسما واریز شده، نمی‌گوید که در همین بازه زمانی، مبلغ ۲۷۲ میلیون تومان از حساب دخترش به حساب خودش منتقل کرده است!

اینکه شرکت کیان الماس الموت، پول‌ها را به حساب اسما ا‌شتری، دختر سه ساله آقای اشتری ریخته و بلافاصله آقای وحید اشتری هم، پول‌ها را از حساب اسما به حساب خودش انتقال داده، یک معنا بیشتر ندارد؛ آقای وحید اشتری نمی‌خواسته رابطه مالیش با شرکت کیان الماس الموت، به راحتی دیده شود.

بنابراین، آقای وحید اشتری ترجیح داده که پول‌های واریزی توسط کیان الماس الموت، یک دور در حساب دحتر سه ساله‌اش بچرخد و سپس به حساب خودش منتقل شوند که این فرایند، دقیقا مصداق «پولشویی» است و هیچ نسبتی با فروش گوشت و مرغ به یک کارخانه در ۱۲۰ کیلومتر دورتر از تهران ندارد.

اینک وظیفه دستگاه‌های نظارتی است که روشن کنند، نوع مراودات مالی آقای وحید اشتری با شرکت کیان الماس الموت، چه بوده که دریافتی‌های آقای اشتری، مشابه فرایند پولشویی است. آیا بنا به اظهارات کارکنان شرکت کیان الماس الموت، در اینجا با کارچاق‌کنی و اعمال نفوذ مواجه هستیم؟

خاک به توبره کشیدن

 ظاهرا این «کشیدن خاک به توبره»،‌ تعبیری  و تفسیری باشد از میزان قدرت سواره‌نظام یک پادشاه. در واقع می‌خواهد بگوید که تعداد سواران من آن‌قدر هست که اگر هر کدام «توبره» اسب خود را از خاک سرزمین طرف پر کند و ببرد، آن سرزمنین نابود خواهد شد.
سوابق تاریخی تا حدودی مشابه هم برای آن توان یافت.

 می‌گویند «سلطان محمود» به سیده صاحبه ری پیغام داده بود که اگر چنین و چنان نکنی، خاک ری را به توبره خواهم کشید. 

روایت داریم که وقتی «بخت‌نصر» بر اورشلیم غلبه یافت، دستور دارد که هر سربازی سپر خو را از زیگ بیابان پر کند و بر روی شهر بریزد. بدین طریق شهر زیر حاک مدفون شد.

در جایی هم خواندم که یک یاغی بعد از اختراع تفنگ، توبره اسبان را پر از خاک کرده به جای «سنگر» از آن استفاده کرده است. 

باستانی پاریزی.اژدهای هفت‌سر.پاورقی ص ۱۴ و ۱۵

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۴۰۳

بز واقعا حیوان ناغلایی است

«منصور روحانی» وزیر کشاورزی وقت، یک زمان اعلام کرد که باید هشت میلیون راس دام، از مراتع کشور خارج شود، والا مرتع از بین می‌رود.

خود شاه نیز در سخنرانی خود گفت: حیوان شریری به نام بز وجود دارد که ریشه‌های گیاهان را می‌کََند. این حیوان باید از بین برود. من در زندان این مطالب را در روزنامه خوانده بودم و پیش خود تحلیل می‌کردم که شاه با این کار می‌خواهد روستاییان را وابسته نماید.


روستائیان از بز، پشم و شیر به دست می‌آورند و از همه چیز و حتی شاخ و گوشت آن استفاده می‌کنند. این حیوان اساس زندگی روستائیان است و آنان با همین حیوانات و زندگی ساده‌‌شان از دولت مستقل‌‌اند. و ما فکر می‌کردیم شاه می‌‌خواهد به این دسیسه روستائیان را به دولت وابسته کند.


در حالی که پس از انقلاب هنگامی‌ که به عنوان نماینده مردم به مجلس راه یافتیم، در کمیسیون برنامه و بودجه مسئولین وزارت کشاورزی پس از انقلاب به کمیسیون می‌آمدند، برخی از آنان مسئولان سازمان جنگل‌ها بودند و می‌گفتند باید ۳۰ میلیون راس دام از مراتع خارج شود، تا کنون مراتع از بین رفته است و برای احیای باقی‌مانده آن این کار باید انجام بشود، و ما دانستیم که واقعا در کنار گود بودن و شعارهای بزرگ‌دادن با مسئولیت اجرایی داشتن تفاوت دارد.

عزت‌الله سحابی.نیم قرن خاطره و تجربه (جلد دوم) صفحات ۲۶ و ۲۷

دوشنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۴۰۳

مصدق! آن‌که می‌گفتند حتی مسلم نبود

نخستین‌بار وقتی «سرتیپ آزموده» دادستان دادگاه فرمایشی دکتر «مصدق» به او اتهام بی‌دینی زد، در جلسه بیست‌و‌هشتم آبان‌ماه ۳۲ بود.

مصدق در جلسه‌ای بعدتر چنین پاسخ او را داد: "... قبل از اینکه به جواب تیمسار محترم مبادرت کنم، باید عرض کنم: اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمدا رسول الله. [در این موقع دکتر مصدق از جای خود بلند شد] این شهادتین است که تمام مذاهب اسلام باید بگویند، یعنی «حنفی» و «شافعی» و «حنبلی» و «مالکی». این چهار مذهب «تسنن» و همچنین هر کس که مسلمان است این شهادتین را باید بگوید.


یک شهادت هم مال مذهب شیعه است: اشهد ان علیا ولی‌الله.» من در این دادگاه اقرار می‌کنم که مسلمان و شیعه اثنی‌عشری هستم. مسلک من مسلک حضرت سید‌الشهدا است. یعنی آنجایی که حق در کار باشد، با هر قوه‌ای مخالفت می‌کنم؛ از همه چیزم می‌گذرم. نه زن دارم، نه پسر دارم، نه دختر دارم؛ هیچ چیز ندارم مگر وطنم را در جلو چشمم دارم. [در این موقع دکتر مصدق به گریه افتاد]

رسول اکرم (ص) فرموده است: «قُم فَاستَقِم» ــ بایست و مقاومت کن. البته نفرموده است: «بدون مطالعه مقاومت کن. وقتی دیدی موضوعی به‌حق است بایست و مقاومت کن.» حالا من پیروی از مولای خودم را که در یک عمر کرده می‌کنم؛ و تا نفس دارم، دنبال عقیده صحیح خود هستم."

مصدق در جلسه ی هفدهم دادگاه بدوی.شنبه. ۷ آذرماه ۱۳۳۲ 
منبع: کتاب مصدّق در محکمه نظامی اثر جلیل بزرگمهر تهران انتشارات نیلوفر


شنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۴۰۳

تعریف «گورباچف» از ایران ۵ هزار دلار آب خورد

«اکبر جباری» فلسفه‌خوانده و اهل گفت‌وگوست. سال‌هاست می‌نویسد. او داماد «علی دوانی» یکی از نویسندگان معروف روحانیت پیش از انقلاب است که جلد سیزدهم «بحارالانوار» ( روایات مربوط به «مهدی موعود») را ترجمه کرده‌بود. 

جباری به سبب همین دامادی و البته باجناق‌بودن با «غلامحسین الهام» که از شخصیت‌های نزدیک به راس هرم قدرت در ایران است، چند سالی کارمند رسانه ملی بوده‌است. 

وی اما از نیمه‌‌های راه زندگی تغییر مسیر و نگرش داده و «جور دیگری» نظام و انقلاب و مردم را می‌بیند. همین تغییر دید و رویه باعث شد که از برخی رفتارهای خلافی که در این نظام جلو چشم او و در اداره متبوعش صورت گرفته پرده بردارد. 

از جمله مهم‌ترین این پرده‌برداری و افشاگری، یادداشتی است که او در سال ۹۷ در کانال تلگرامی‌اش در مورد باج‌دادن به «گورباچف» آخرین رهبر اتحادیه جماهیر شوروی نوشت.

 او در بخشی از یادداشت‌اش نوشته است: 


«آن گفت‌وگو کلا ۵ هزار دلار خرج داشت. تلویزیون ایران فهمیده بود که گورباچوف بعد از فروپاشی، تقریبا یک «شومن» شده است که به ازای دریافت مبلغی، هر مصاحبه‌ای می‌کند و هر حرفی می‌زند. ارزشش را داشت. ۵ هزار دلار دادیم، چند صفحه گذاشتیم جلویش تا بخواند و سال‌ها نانش را خوردیم! من مع‌الاسف در جریان آن معامله بودم. چون در شبکه چهار سیما کار می‌کردم.»

جمعه، اردیبهشت ۲۱، ۱۴۰۳

چطور از آن دور لاک ناخن را دیدی؟

گفته شده برای عربای زمان قدیم (و تا همین الآنشم، تا حدودي) هیچی به‌اندازۀ مهمون‌داری مهم نبود. و هیچ بی‌آبرویی‌اي از این بزرگ‌تر نبود که مهمون از سر سفره‌شون قبل از اتمام غذا بلند بشه.

معاویه بار عام داده بود (ملت رو دعوت کرده بود) و داشت ناهار می‌داد. اعرابی‌اي (یعنی یه عربِ\بیابونگرد، بدوی) نشسته بود سر سفره‌ش و داشت با مُشتِ پُر، تندتند غذا می‌خورد.

معاویه کمي بخیل بود و اعصابشم از طرز غذاخوردن یارو خرد شده بود. بهش اشاره کرد گفت: ای اعرابی، چندتا بچه داری؟ اعرابی با اون‌یکی دستش که آزاد بود بدون سر بلند کردن اشاره کرد گفت: پنج تا.

معاویه دید خیر، یارو به‌قدرِ یه جواب دادن هم غذا رو قورت نمی‌ده و دهنشو باز نمی‌کنه. باز برای این‌که بلکه سرعت غذا خوردنشو کم کنه بهش اشاره کرد و گفت: ای اعرابی، یه تار مو تو غذاته. مواظب باش!

اعرابی فوراً از سفره کشید کنار و آبروی امیرالمؤمنین معاویه رو حسابی برد.

معاویه گفت: اما چرا؟ یارو گفت: کسي که این‌قدر کنس باشه که طوري به غذات دقت کنه که یه تار مو رو از اون فاصله تو غذات ببینه، سفره‌ش ارزشِ مهمونی نداره.


کسي هم که چشمش این‌قدر هیز باشه که کاشت و لاک ناخن یه زن رو از اون فاصله ببینه، صلاحیت نمایندگی مردم عادی و غیرمریض رو نداره.

و بر پدرش... غفران الهی.

منبع توییترحسین شنبه‌زاده

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۴۰۳

روایت ‌شاهدان عینی و سه پرسش دیگر از آقای وحید اشتری


«عبدالرضا داوری» پرسش دوم از آقای اشتری را با اطلاعات جدیدی که به ادعای او از طریق «دو نفر از کارکنان شرکت کیان الماس الموت» در تماس با او به‌دست آورده بود مطرح کرد.

داوری در رشتوی جدیدیش با عنوان «روایت شاهدان عینی و سه پرسش دیگر از آقای وحید اشتری» نوشت:  

"دو نفر از کارکنان شرکت «کیان الماس الموت» ظهر امروز [۱۸ اردیبهشت] در تماس با اینجانب و ارسال توضیحاتی جدید، ابعاد دیگری از ارتباطات آقای وحید اشتری با شرکت «کیان الماس الموت» را در چارچوبی فراتر از مساله تامین گوشت شرکت، تشریح کردند. طبق اعلان بانک مرکزی، آقای «سعید مؤمنین»، مالک جدید کارخانه کیان الماس الموت، جزو فهرست ۱۰ بدهکار بزرگ بانکی بوده و بدهی او به شبکه بانکی تا ابتدای سال ۱۴۰۱ بیش از ۵۷۲  میلیارد تومان است.

براساس اظهارات کارکنان شرکت «کیان الماس الموت» نکات زیر را از آقای «وحید اشتری» می‌پرسم:
آیا آقای وحید اشتری، به‌طور مستمر در دفاتر شرکت کیان الماس الموت، در تهران و قزوین حضور داشته و برای تامین آب، برق، تغییر کاربری زمین و تخصیص ارز نیمایی در پروژه «کارتن‌سازی آقای مؤمنین» در این شرکت، در نقش «کارچاق‌کنی» و اعمال نفوذ و ارتباط‌گیری با مقامات دولتی، اقدام کرده است؟ 

روابط کاری آقای وحید اشتری با «احسان حاتمی‌زاده»، مدیرعامل شرکت کیان الماس الموت، تا کجا جلو می‌رود که بنا به اظهارات  کارکنان این شرکت و فیلم‌ تهیه‌شده توسط آنان، خودروی RAV4 مدیرعامل با شماره 396 ل47 (ایران 88) بطور مستمر در اختیار آقای وحید اشتری، برای استفاده شخصی بوده است؟

آیا پرداخت‌هایی که بنام معامله گوشت، مداوما به حساب «اسما اشتری» واریز شده، پوشش و سندسازی برای جبران خدمات آقای وحید اشتری در اعمال نفوذ و کارچاق کنی نبوده است؟

آقای وحید اشتری می‌تواند به این پرسش‌ها پاسخ ندهد، اما حتمن باید بداند که درباره ارتباطات او، این ابهامات وجود دارند.

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۴۰۳

مین‌ها را منهدم نکنیم،‌ خنثی کنیم


فیلم سینمایی Mine  داستان سربازی است که حین بازگشت از مأموریت در بیابانی برهوت، یکی از پاهایش روی مین می‌رود، اما او بلافاصله متوجه می‌شود و پای خود را از روی مین برنمی‌دارد و به همین دلیل مین عمل نمی‌کند.

بنا به دلایلی خودش نمی‌تواند مین را خنثی کند، پس مجبور می‌شود چندین روز در انتظار نیروی کمکی باقی بماند.

اگر پا را بلند کند بلافاصله مین منفجر می‌شود و مرگ او حتمی خواهد بود. در عین حال، خستگی بیش از حد، گرمای روز، سرمای شب، بی‌خوابی، تشنگی و گرسنگی دارد او را از پا درمی‌آورد.

در این حال و روز؛ او به حالتی نیمه‌هوشیار می رود و مدام خاطرات گذشته‌اش را مرور می‌کند. طی این مرور؛ بیننده متوجه می‌شود که قبل از این اتفاق، این سرباز بارها و بارها روی مین‌های دیگری رفته و آن‌ها را «منهدم» کرده است. مینِ رابطه عاطفی با همسرش، مینِ دعوا و نزاع با دوستان و همکاران، مینِ درگیری در کافه با غریبه‌ها و ... .

در طول همه حوادث گذشته، زمانی که پایش روی مین می‌رفته، «بلافاصله» انفجار رخ می‌داده و همه چیز نابود می‌شده‌است. اما «این مین» در این بیابان او را وادار می‌کند کاری را انجام دهد که قبل از این انجام نمی داده‌است: «مکث کردن».

او چندین روز «مکث» می‌کند تا نیروهای کمکی برسند و مین را خنثی کنند. مکثی طاقت‌فرسا و بسیار دشوار.

مین در بیابان؛ استعاره‌ای است از مین‌هایی که او در روابط عاطفی‌، خانوادگی، اجتماعی و شغلی خودش منهدم کرده است. این مکثِ چندین‌روزه در آن بیابان به او می‌آموزد که اگر فوراً و با عجله به آن حوادث و اتفاقات؛ واکنشی که پیشتر آموخته است را نشان نمی‌داد، زندگی بهتری را تجربه می‌کرد.
***
و به ما می‌آموزد که این مکث آگاهانه، چیزی است که ما در این زیستن شتابزده، به‌شدت به آن نیاز داریم. واکنش‌های تند و سریع و اتوماتیک به شرایط و اتفاقات، واکنشی «ناآگاهانه» از سوی فعالیت «تله‌ها»، «عقده‌ها» و «سایه‌ها» شخصیتی‌اند.

ما به رویدادهای امروزِ زندگی‌مان همان واکنشی را نشان می‌دهیم که در گذشته داشته‌ایم. ما به «ناشناخته‌های امروز» بر اساس «شناخته‌های» دیروز واکنش نشان می‌دهیم.

مکث‌کردن در هنگام کنش‌ و واکنش‌ها می‌تواند افقی از انتخاب‌های جدید را به روی ما بگشاید .

منبع: توییتر نیمه‌جان

اشتری: از این پول‌ها زیاد به‌حسابم ریخته می‌شود کاسبم

 «وحید اشتری» فردای توییت «عبدالرضا داوری»، در ساعات پایانی شب با یک توییت کوتاه رشتوی «داوری» را کوت کرد و جواب را به فردا صبح موکول کرد. 

فردا در یک رشته‌توییت ۱۰ قسمتی به این شکل به ادعای داوری پاسخ داد:


پاسخ اول
۱. عددها البته به گمانم دست‌کاری شده ولی مهم نیست، صورت‌ پرداختی‌‌ مابقی مشتری‌هایم ازین‌ یکی خیلی بیشتر است.علاوه بر این شرکت، چندین شرکت و رستوران و فست‌فود مطرح تهران هم سال‌های گذشته مشتریان کسب قبلی بنده (گوشت) بودند.
متاسفانه برخی‌شان هنوز هم ارقام بالا بدهکارند.

۲. هم بنده بعنوان فروشنده دام زنده، یا پیمان‌کار کشتار دام، یا تامین‌کننده گوشت فله رستوران، بخش خصوصی بودم هم این شرکت‌ و امثالهم بعنوان خریدار خصوصی‌اند. ثم ماذا؟ الآن در این صورت‌های پرداخت، اتهام دقیق چیست؟ ‌البته این کل ترنور مالی است و سود ما در گوشت چهار ۵ درصد بیشتر نیست.

۳. متاسفانه یا خوشبختانه هیچ‌گاه پست و سمت دولتی نداشته‌ام و در هیئت‌مدیره جایی نبودم. قبل از اینکه کترینگ و کافه بزنم، قصابی داشتم. قبل‌تر کار دام، قبل‌تر عسل، ‌و قبل‌تر پیج فروش محصولات کشاورزی داشتم. قبل‌تر هم…  الآن متوجه نشدم بابت خوردن نان بازو باید از کسی عذر بخواهم؟

۴. بارها نوشته‌ام بابت اینکه کار آزاد می‌کنم تا راحت‌‌ حرف بزنم اگر به جایی باید جواب پس بدهم بفرمایید. البته خیلی از سوالات را بدون پاسخ لبخند می‌زنم و رد می‌شوم.
حسم اینست یک عده تعمدا می‌خواهند سوال‌کردن از مسئولین را با سوال از شهروندان بدون پست و سمت رفته‌رفته جایگزین کنند.

۵. بنده یک مرتبه در سال ۹۸ و یک مرتبه در ۱۴۰۰ به حوزه‌ای ورود کردم و متضرر شدم و دوبار سرمایه اندک کاری‌ام نابود شد و تقریبا صفر شدم.
تا حالا هم کماکان پس‌لرزه‌ها و چک‌های برگشتی و تیر و ترکش‌هایش ادامه‌دار است. در کاسبی برای هرکسی ممکن است رخ بدهد و ریسک کاسبی است.

۶. به دلیل بسته شدن حساب‌هایم هم از این جهت، هم از جهت پرونده‌های قضایی که به لطف شکایات مسئولین و غیره دارم، بعضا فاکتور رسمی که به شرکت‌ها و رستوران‌ها می‌دهم با حساب همسرم، دخترم، برادرم یا شریکم است و در صورت‌های مالی‌ پرداخت رسمی‌شان هم قید شده است. حالا تخلف‌اش کجاست؟

۷. این شرکت‌ها کار تخلف‌دار را که در صورت مالی رسمی ثبت نمی‌کنند که به دست شما برسد عزیزجان!

همین صورت مالی‌ که شما دسترسی دارید را به سازمان مالیاتی هم عرضه می‌کنند و بابت تک‌تک ریال‌هایی که بابت فاکتورهای ما پرداخت شده به هر حسابی باشد باید خدمت بزرگ‌واران سازمان مالیاتی برسیم.

۸. بعضا برای خرید گوشت یا دام زنده مدت‌دار در کشتارگاه از دسته‌چک برادر و پدرم هم استفاده کرده‌ام که آن‌هم اتفاقا تفاوتی ندارد.
فرقی هم نمی‌کند شما با چک خریده باشید یا نقدی و چک متعلق به خودتان باشد یا هرکس دیگر! احتمالا در عمرتان کاسبی نکرده‌اید.
خب اینها الآن افشاگری‌اش کجاست؟

۹. من این بیرون نشسته‌ام که راحت بتوانم سوال بپرسم. من این بیرون نشسته‌ام که راحت بتوانم سوال بپرسم در مورد تخلفات چند ده هزار میلیاردی صورت‌گرفته در دوران آقای طائب و قالیباف در هولدینگ یاس، در مورد پرونده چای دبش، در مورد کارچاق‌کنی سید نظام‌الدین موسوی برای یکی از متهمان پرونده ۹۲ هزار میلیاردی فولاد مبارکه و …

۱۰. حالا این بزرگ‌واران بروند یک روز در میان یک صورت خرید و فروش از کسب و کار گوشت ما با فلان شرکت‌ خصوصی یا فلان رستوران و فست‌فود زنجیره‌ای یا فلان مطلب در مورد کافه اجاره‌ای ما بزنند و منتشر کنند به جایی بر نمی‌خورد.
سوال جدیدی اگر هست بفرمایید درخدمتم.»
🔽
اشتری هم مثل داوری که با «پرسش اول» شروع، و در انتها پرسش در مورد خیریه «منهای فقر» را به بعد موکول کرده بود، با «پاسخ اول» شروع کرد و پس از ۱۰ مورد بالا، استخوانی را لای زخم گذاشت و خطاب به داوری یادآور شد: «در پایان بعنوان یک شهروند از حضرتعالی بعنوان یکی از مسئولان سابق جمهوری اسلامی یک درخواست دارم. اگر ممکن است حین همین افشاگری‌ فیش حقوق و پرینت حساب‌تان در دورانی که مدیر عامل صندوق بازنشستگی مسئولش بودید را منتشر کنید. آن کسب و کار چون خصوصی نیست احتمالا برای مخاطب جالب‌تر باشد.»

منتظر پرسش دوم داوری هستیم.

آقای اشتری پول از کجا به‌ حساب دختر شما واریز شده؟


«عبدالرضا داوری» فعال رسانه‌ای، و مشاور سابق رسانه‌ای «احمدی‌نژاد» ساعت ۲۳ هفدهم اردیبهشت‌ماه در رشته‌توییت کوتاهی «وحید اشتری» فعال عدالتخواه را متهم به داشتن مبادلات و معاملات با مبالغ کلان کرد. این در حالی است که اشتری مدعی زندگی زاهدانه‌ است. 

داوری در رشتوی «چند پرسش از آقای وحید اشتری» پرسیده: 

"پرسش اول: رابطه مالی یا کاری آقای وحید اشتری با «شرکت کیان الماس الموت» چیست و بابت چه پروژه‌ای، از آبان ۱۴۰۱ تا فروردین ۱۴۰۲ به مدت ۵ ماه، مبلغ ۷۲۹ میلیون تومان (ماهانه ۱۴۶ م. ت) به حساب دختر ۳ ساله وی «اسما اشتری» از حساب این شرکت واریز شده است؟!

با توجه به اینکه «اسما اشتری»، فرزند آقای «وحید اشتری»، زیر سن قانونی است و افتتاح حساب توسط پدر انجام می‌شود، اگر رابطه مالی بر اساس یک قرارداد شفاف و قانونی بوده، چرا یک شرکت باید به‌جای واریز مبالغ به حساب آقای «وحید اشتری»، مبلغ ۷۲۹ میلیون تومان را به حساب دختر وی واریز کند؟ 

آقای «وحید اشتری» پیشتر اعلام کرده بود، مستاجر است و همسر و فرزندانش دارایی قابل ذکری ندارند، لذا اینک به جهت پایبندی به شعار شفافیت، لازم است مجددا اموال و دارایی‌های خود را اعلام کند.

ضمنا به سازمان مالیاتی هم توصیه می‌شود، اسناد مالی شرکت «کیان الماس الموت» را مجددا بررسی نماید.

پرسش دوم من از آقای «وحید اشتری درباره «خیریه منهای فقر» است که متعاقبا مطرح خواهم کرد."

دوشنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۴۰۳

حقوق استاد دانشگاه و اجاره قاطر

یک استاد تعریف کرده: سال ۱۳۸۶ تصمیم گرفتم با مادر‌م به زیارت «امام‌زاده داوود» برویم. چون مادرم کمردرد داشت، تصمیم گرفتم برای گرفتن شفا به امامزاده داوود متوسل شویم!

تا یک جایی با مینی‌بوس رفتیم و بقیه راه را که خاکی بود باید پیاده می‌رفتیم. تصمیم گرفتم قاطر اجاره کنم.

چیزی که برایم جالب بود این بود کرایه قاطر ۵ هزار تومان بود، درحالیکه همان زمان حقوق من که استاد دانشگاه بودم ساعتی۴ هزار تومان بود! یعنی تقریبا هم‌طراز با حقوق یک قاطر!!

 خلاصه این استاد بعد از برگشت از سفر زیارتی، در دانشگاه اعتراضیه‌ای با این مضمون که چرا باید هزینه هر ساعت قاطر ۵ هزار و حق تدریس یک استاد دانشگاه هر ساعت ۴ هزار تومان باشد تنظیم و منتشر می‌کند.

اعتراض این استاد در اینترنت و شبکه‌های اجتماعی بازنشر شده و واکنش‌های فراوانی پیدا می‌کند و ده‌ها هزار کامنت می‌گیرد.

خود این استاد تعریف می‌کند که از بین هزاران مخاطب، یکی از مخاطبان کامنتی گذاشته بود که برایم فوق‌العاده تأمل‌برانگیز و شوکه‌کننده بود.
 «استاد دانشگاهی که در قرن ۲۱ و در عصر دانش و اتم و فضا و نانوتکنولوژی و فراگیری ارتباطات، هنوز برای زیارت و گرفتن شفا به امامزاده داود می‌رود، هم‌طرازی حقوقش با یک قاطر، از سرش هم زیاد است»!

جمعه، اردیبهشت ۱۴، ۱۴۰۳

همۀ پیش‌بینی‌های مدیرمسئول کیهان!

حسین شریعتمداری مدیرمسئول روزنامۀ کیهان طی یاداشتی با عنوان “مگر چند میدان خراسان داریم؟” ضمن تأکید بر لزوم خرج ایران از پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (ان.پی.تی) یادآور شده است: «در کیهان به گواهی نسخه‌های آن که برای همگان قابل دسترسی است، ارسال پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت سازمان ملل و کشدارشدن چالش پیش‌بینی شده بود…»

من برای راستی‌آزمایی ادعای مدیرمسئول کیهان، آرشیو این روزنامه را مرور کردم و به این نتیجه رسیدم که روزنامۀ کیهان تا یک سال قبل از پایان ریاست جمهوری «سید محمد خاتمی» که احتمال ارجاع پروندۀ اتمی ایران به شورای امنیت منتفی به نظر می‌رسید، مرتب اصرار داشت که این پرونده به طور قطع به شورای امنیت ارجاع می‌شود که البته نشد.

اما در آخرین سال ریاست جمهوری خاتمی و به‌خصوص در سال نخستِ ریاست جمهوری «محمود احمدی‌نژاد» که ارجاع پروندۀ ایران به شورای امنیت کاملاً قابل پیش‌بینی بود، روزنامۀ کیهان با قاطعیت اصرار می‌کرد که پرونده هرگز به شورای امنیت ارجاع داده نخواهد شد که البته شد!

این هم مستنداتش:

«شریعتمداری در ادامه، ارسال پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت را یک تهدید توخالی دانست و گفت: ارسال پرونده ایران به شورای امنیت تاکنون به عنوان یک تهدید توخالی مطرح بوده است.» (روزنامه کیهان ۸/شهریور/۱۳۸۳)

«آمریکا و متحدانش می‌دانند که ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل به معنای حذف و کنترل و نظارت بر چرخه فن‌آوری هسته‌ای ایران است و ناگفته روشن است که تحت هیچ شرایطی حاضر به از دست دادن این «اهرم» نیستند. بنابراین مسئولان کشورمان باید احتمال ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت را از میدان محاسبات خود در چالش هسته‌ای اخیر خارج کنند.(یادداشت روز کیهان به قلم حسین شریعتمداری ۲۲/شهریور/۱۳۸۳)

«اما نکته در خور توجه اینکه اساسا آمریکا و متحدانش در پی ارسال پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل نیستند.» (یادداشت روز کیهان به قلم حسین شریعتمداری ۲۹/شهریور/۱۳۸۳)

«تهدید آمریکا و اتحادیه اروپا در باره ارسال پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت یک تهدید توخالی بوده و هست.» (یادداشت کیهان به قلم حسین شریعتمدای ۲۶/مهر/۱۳۸۳)

«تهدیدی هم که برای ارجاع پرونده ما به شورای امنیت وجود دارد صرفا یک تهدید محض است.» (روزنامه کیهان به نقل از حسین شریعتمداری ۱۴/فروردین/۱۳۸۴)

«پرونده هسته‌ای ایران اساسا قابل ارجاع به شورای امنیت سازمان ملل نیست و نباید از این شمشیر «داموکلوس» که به فراز سرمان گرفته و با آن تهدیدمان می‌کنند کمترین دغدغه‌ای داشته باشیم.» (یادداشت روز کیهان به قلم حسین شریعتمداری ۱۹/مرداد/۱۳۸۴)

«اساسا ارجاع پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت سازمان ملل منتفی است.» (روزنامه کیهان به نقل از حسین شریعتمداری ۲۳/مرداد/۱۳۸۴)

با این همه، هنگامی که شورای حکام تصمیم به ارجاع پروندۀ هسته‌ای ایران به شورای امنیت گرفت، کیهان ادعاهای قبلی‌اش را اصلاً به روی خود نیاورد و نوشت:

«کیهان از مدتها قبل، شرایط کنونی را پیش‌بینی کرده و این پیش‌بینی از آنجا که مستند و بر پایه شواهد و قرائن موجود بود، امروزه به واقعیت پیوسته. پیش از این نیز در تمامی موارد – بدون استثناء- پیش‌بینی‌های کیهان تحقق یافته بود.» (یاداشت روز کیهان به قلم حسین شریعتمداری ۳/مهر/۱۳۸۴)

و سرانجام روزی که شورای حکام رسماً پرونده را از وین به نیویورک فرستاد، مدیر مسئول کیهان به ترتیب زیر اظهار نظر کرد:

«شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی همانگونه که از قبل پیش‌بینی کرده بودیم، گزارش اخیر البرادعی در باره فعالیت هسته‌ای ایران را – بدون صدور قطعنامه – به شورای امنیت سازمان ملل فرستاد.» (یادداشت روز کیهان به قلم حسین شریعتمداری ۲۰/ اسفند/۱۳۸۴)

با این اوصاف، به آقای شریعتمداری باید یادآور شد که برای ادعاهای خود خیلی هم نباید روی حافظۀ تاریخی ضعیف ما ایرانی‌ها حساب کند چون آرشیو کیهان همچنان موجود است.
احمد زیدآبادی

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۴۰۳

بی‌بی‌سی، ایران و نیکا شاکرمی


در پی انتشار گزارش @BBCWorld دربارهٔ اسناد قتل «نیکا شاکرمی» که نشان می‌دهد پیش از جان‌باختن وی شکنجه و تعرض جنسی هم رخ داده، تعدادی از طرفداران و رسانه‌های مدافع جمهوری اسلامی تلاش می‌کنند با وارد کردن خدشه به اصل اسناد، روایت بی‌بی‌سی را فاقد اعتبار و مجعول نشان دهند.

به نظر من برای اثبات چنین مدعایی اگر حکومت و مدافعانش از خودشان اطمینان دارند، کافی‌ست به یکی از روش‌های زیر مبادرت کنند:

اما پیش از آن یک نکته را یادآور می‌شوم: (بی‌بی‌سی جهانی در گزارش خود به صراحت مدعی شده که اصل این سند را پیش از انتشار روایت خود در اختیار مقامات نظامی، امنیتی و سیاسی جمهوری اسلامی قرار داده است.)

یکم) ارکان مختلف حکومت ایران، این ادعای «بی‌بی‌سی» را به صراحت و رسماً تکذیب کنند: در این‌ صورت این بنگاه خبرپراکنی باید مدعای خود در ارائه سند به جمهوری اسلامی را اثبات کند. اگر چنین کاری را انجام ندهد و یا دلیل قانع‌کننده و موجهی برای عدم اثبات این ادعا نداشته باشد، می‌توان کل روایت بی‌بی‌سی را به واسطهٔ همین ادعای دروغ، زیر سوال برد.

اما در این فرض اگر بی‌بی‌سی مدارک مثبته برای مدعای خود را منتشر کند، توپ مجدداً در زمین جمهوری اسلامی می‌افتد و از آن پس باید موضع رسمی خود را در مورد اسناد روشن نماید.

دوم) ارکان مختلف حکومت بپذیرند که چنین سندی توسط این خبرگزاری پیش از انتشار گزارش به آن‌ها ارائه شده است: در این فرض قاعدتاً باید دو وضعیت رخ دهد:

الف) جمهوری اسلامی اصالت سند را بپذیرد و مسئولیت و عواقب ناشی از آن را به گردن بگیرد که در این‌صورت تمامی ادعاهای روزهای اخیرشان در مورد مخدوش و مجعول‌بودن سند تباه خواهد شد.

ب) با دلایل متقن و مدارک مثبته، مخدوش یا مجعول بودن این سند را اثبات کند و نشان دهد که روایت بی‌بی‌سی جهانی بر مبنای آن، قصه‌ای خیال‌پردازانه بیش نبوده است. در این وضعیت حتی می‌تواند از طریق ابزارهای رسانه‌ای، بی‌بی‌سی را رسوا کند و حتی از مجاری قانونی نظیر شکایت به Ofcom در بریتانیا اعادهٔ حیثیت کرده و آن را مجبور به پاسخگویی، عذرخواهی و جبران مافات نماید.

همچنین مقامات جمهوری اسلامی باید پاسخ دهند که اگر این سند به آنها ارائه شده چرا از همان مسیر انتقال اطلاعات، مندرجات سند را تکذیب نکرده‌اند تا بی‌بی‌سی در گزارش خود به تکذیبیه حکومت هم اشاره کند؟

نتیجه: رویکرد مقامات نظامی، امنیتی و سیاسی ج ا در مواجهه با سند طرح شده، می‌تواند نمایانگر بخش زیادی از صحت و اعتبار گزارش بی‌بی‌سی جهانی باشد. اما روشی که در حال حاضر توسط مدافعان و رسانه‌های تحت امر حکومت در حال انجام است نه تنها به اعتباربخشی بیش از پیش به گزارش بی‌بی‌سی منجر می‌شود بلکه شکست دیگری نیز برای دستگاه رسانه‌ای جمهوری اسلامی در جنگ روای‌تها به همراه خواهد داشت.
روح‌الله رحیم‌پور

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۴۰۳

این چوبه دار را به یادگار نگه‌دارید


وقتی او را [میرزا رضا] پای دار می‌بردند، به سرعت حرکت می‌کرد. چون یقین داشت باید کشته شود.

 او را به میدان آوردند، «دار»ی، در نهایت تمیزی و آراستگی با طناب‌های رنگارنگ نصب کرده بودند. او اظهار تشنگی کرد. میرغضب خربزه‌ای خرید و به او خورانید و به خنده گفت: «بخور، این آخرین خربزه‌ای است که می‌خوری.»

 «میرزارضا» با حاضرجوابی همیشگی پاسخ داد: «آری، اما این چوبه ‌دار را به یادگار نگاه دارید، من آخرین نفر نیستم.»

۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ سالروز ترور ناصرالدین شاه

©️ کارنامه و زمانه میرزارضا کرمانی_ هما ناطق، ص۱۶۸