شنبه، دی ۱۵، ۱۴۰۳

ادفع بالتی هی احسن

 «نلسون ماندلا» جایی نقل کرده‌است: بعد از اینکه رئیس‌جمهور شدم، برای پیاده‌روی و صرف ناهار به رستوران رفتیم.

در یکی از رستوران‌های مرکزی نشسته بودیم، پس از کمی انتظار، گارسون با منوهای ما ظاهر شد، در این لحظه متوجه شدم که روی میزی که دقیقاً روبه‌روی ما بود، یک مرد تنها منتظر پذیرایی بود. 


به یکی از محافظانم گفتم: برو از این مرد بخواه که به ما ملحق شود. محافظ رفت و دعوت مرا ابلاغ کرد. مرد بلند شد و آمد کنارم نشست.

حین غذاخوردن دست‌هایش مدام می‌لرزید و سرش را از خوردن غذا بلند نمی‌کرد. وقتی کارمان تمام شد، بدون اینکه حتی به من نگاه کند برایم دست تکان داد، برایش دستی تکان دادم و رفت! 

یکی از محافظانم گفت: «مادیبا» (۱)، این مرد باید خیلی مریض باشد، دستانش مدام می‌لرزید.

به او گفتم: علت لرزش او چیز دیگری است. این مرد نگهبان زندانی بود که من در آن محبوس بودم. اغلب بعد از شکنجه‌هایی که به من می‌شد، فریاد می‌زدم و آب می‌خواستم، او می‌آمد تا مرا تحقیر کند، و به‌جای آب‌دادن، روی سرم ادرار می‌کرد.

بیمار نبود، ترسیده بود و می‌لرزید، شاید می‌ترسید حالا که رئیس‌جمهور هستم او را به زندان بفرستم و همان کاری را که با من می‌کرد، با او انجام دهم و او را شکنجه و تحقیر کنم. اما این رفتار جزو شخصیت و اخلاق من نیست.

(۱) در آفریقای جنوبی ماندلا را مادیبا صدا می‌زنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر