چهارشنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۴۰۴

آیا فقط «فردوسی» «فارسی» را زنده کرد

 «حسنین هیکل» یک روزنامه‌نگار است. البته شاخص و ممتاز. ولی حکیم نیست، فیلسوف نیست، دانشمند در رشته‌ای خاص نیست. اطلاعات با وسعت «بسیار» زیاد دارد، اما «عمق» آن کم است. شاید یک، دو یا سه وجب. یعنی اندکی بیشتر از عمق اطلاعات «ماشاءالله شمس‌الواعظین».
 پس حرف او نمی‌تواند مستند یا به‌قول فرنگی‌ها «فکت» یک ادعای تاریخی و فرهنگی قرار بگیرد. 


 اگر «هیکل» مثلا بگوید: «ما مصری‌ها حقیر شدیم چون پیش‌قدم شکستن قبح رابطه با اسرائیل شدیم»، این حرف درست، دقیق و مستندی است، و به اندازه کافی برای آن فکت تاریخی و راهبردی وجود دارد. البته او چنین ادعایی نکرده‌است. واژه «اگر» و «مثلا» در ابتدای پاراگراف؛ یعنی فرض بگیریم. 


 در
فضای مجازی الی‌ماشاالله نقل‌قولی به این روزنامه‌نگار «ممتاز» مصری نسبت می‌دهند که بعید به‌ نظر می‌رسد متعلق به او باشد. یعنی اگر از نظر سندی جست‌وجو کنیم، کتاب، سایت، رسانه، یا روزنامه «معتبر»ی که این قول در آن نقل و به «حسنین هیکل» منسوب شده پیدا نمی‌شود. البته تا دل‌مان بخواهد، رسانه‌های بی‌اعتبار این نقل را قول کرده و به او منسوب کرده‌‌اند.

نقل‌قول تقریبا با نزدیک‌ترین مضمون این است: «ما عرب‌زبان شدیم چون فرودسی نداشتیم» و در بسط داستان آن گفته می‌شود که روزی از «حسنین هیکل روزنامه‌نگار معروف مصری پرسیده شد که شما مصری‌ها که صاحب تمدن و زبان اختصاصی خود بودید، چرا عرب‌زبان شدید و زبان قبطی را کنار گذاشتید؟ و ایشان در پاسخ گفت: «چون فرودسی نداشتیم».

حالا فرض بگیریم که این جمله را روزنامه‌نگار ممتاز مصری گفته باشد، آیا محتوای این جمله با حقیقت منطبق هست؟ یعنی اگر ایرانیان
فردوسی نداشتند، الان عربی سخن می‌گفتند؟ یا اگر مصری‌ها «فردوسی» داشتند، الان «قبطی» سخن می‌گفتند؟

به‌نظر می‌رسد پاسخ این پرسش منفی باشد. اگرچه زنده‌ماندن زبان فارسی به قول فرزند طوس، یکی از وجوه همت و دلایل سرودن «شاهنامه» بوده است که می‌فرماید: «بسی رنج بردم در این سال سی/عجم زنده کردم بدین پارسی».

اما با این‌حال نمی‌توان با قطعیت حکم صادر کرد که اگر شاهنامه سروده نمی‌شد، زبان فارسی زنده نمی‌ماند. 


اولا
سبک زبانی شاهنامه فردوسی، مثل همه نوشته‌ها و مکتوبات زمان او، «خراسانی» است که این‌روزها در خودِ خراسان هم دیگر تقریبا منسوخ است و به‌غیر از یکی دو متعصب مثل زنده‌یاد «مهدی اخوان ثالث»، دیگر کسی به این زبان سخن نمی‌گوید و متن‌های بسیار ارزشمند آن زمان از جمله تاریخ فاخر «بیهقی» را باید آدم ادیبی که در دانشگاه دکتری ادبیات خوانده و با واژگان این «سبک» آشنایی دارد، برای فهم عامه ترجمه کند. 

دوم این‌که از زمان «فردوسی» تا کنون دبیران و ادیبان و شاعران بزرگی به فارسی گفته و نوشته و سروده‌اند و این «زبان» را نسل به نسل منتقل کرده تا به نسل ما رسانده‌اند، و در این کار حکیم «فردوسی» تنها نبوده است.

شایسته است دقت کنیم، در زمانی که کتب مذهبی اغلب (حتی تا کنون) به زبان عربی نوشته می‌شده و زبان علمی حوزه‌های علمیه «عربی» بوده، دانشمند کم‌نظیری مثل
«ابوحامد غزالی» شاهکاری چون «کیمای سعادت» را به زبان فارسی در میان حوزویان می‌نویسد و منتشر می‌کند، که بعضی از ادبای مشهور بعد از او از ایشان متاثرند. 

این نثر مسجع زیبای ابتدای
گلستان سعدی که «هر نفسی که فرو می‌رود ممد حیات است و چون بر می‌آید مفرح ذات» عینا از کیمیای سعادت کپی شده‌است. 

دو قرن بعد از فردوسی، حکیم
«نظامی غزنوی» «هفت پیکر» را سرود که شوربختانه در میان فارسی‌زبانان کمی «غریبه» و ناشناخته مانده؛ و الا در سبک و محتوا شاهکاری است که بعید می‌دانم کل ادبیات ۵۰۰ سال اخیر اروپا روی هم به گرد پای هنرمندی‌های قلم حکیم «گنجه» برسد. 

با این وصف آیا نظامی گنجه‌ای سهمی در زنده و باطراوات ماندن زبان فارسی به‌اندازه فرودسی نداشته است؟


سوم: محتوای شاه‌نامه فردوسی نه تنها در زمان خودش، بلکه در زمان‌های بعد هم تعارض شدید در حد تناقض با «حقوق بشر»، زندگی، صلح، عشق، مسالمت، و انسان‌دوستی بدون مرز داشته و با تمرکز شدید بر ناسیونالیسم افراطی و متعصبانه سروده شده است.

مقایسه کوتاهی بین بسامد واژه‌های گرز، کمند، سپر، زره، تیر، کمان، نبرد، خون، عجم، ژن مرغوب و فره‌ایزدی و ... در شاهنامه، با عشق، خال لب، بوسه، زلف، مژه، ابرو، مژگان، گیسو و قد سرو و ... در
دیوان «حافظ» موید ادعای نگارنده است. 
.
با این وصف اگر آن سخن ابتدای مقال را نه «حسنین هیکل» که حتی ژان پل سارتر، آالبر کامو یا پوپر هم گفته بودند، سخن چندان قابل‌اعتنایی نبود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر