جمعه، تیر ۱۸، ۱۳۸۹

یازده سال پس از فاجعه

«فاجعه و سکوت» این همه آن چیزی است که می توان درباره حادثه ای گفت و نوشت و خواند که یازده سال پیش در چنین روزی جایی بر روی این کره خاکی، در خیابان امیرآباد و کوی دانشگاه تهران اتفاق افتاد.
به نظر می رسد همه تقویمها طی یازده سال گذشته، با هم قرار گذاشته اند در «تیرماه» روز «هجدهم» را نداشته باشند. یا داشته باشند و به سکوت بگذرانند. شاید این سکوت پاسخی است به «سکوت» سنگینی که از«هجدهم تیرماه 78» در ایران بر علیه دانشجو و دردها و زخمهایی که با خود از سهمگین ترین حادثه آن روزها داشت، شروع شده و او را مجبور می کرد که از ترس همه چیز و هم کس نشانه های درد و زخم را از چشم نامحرم مخفی نگاه دارد و به سکوت بگذراند. و چنین شد که «سکوت» بعد از «فاجعه» بزرگ و سنگین هجدهم تیرماه یازده سال پیش جزئی جدا نشدنی از این اتفاق و از این درد و از این زخم شد.
سکوتی که از حاکمیت و از دروغ و دغل ها و پرو پاگاندای قدرتمند مذهبی حاکمیت، بر علیه مظلوم ترین و فهیم ترین و آگاه ترین قشر این کشور و از اشک تمساح ریختن عالی ترین مقام این کشور بر دردهای زخم خوردگان حادثه شروع شد و با تنبیه «اروجعلی» به دلیل سرقت ریش تراش، خاتمه یافت تا مظلومیت دردمندانه «آگاهی» و حقارت بزرگ خدعه و مکر و فریب در لباس مذهب خود را به بهترین شکل نشان دهد.
کتابها آتش زده شد صورتها به ناخن عداوت عدالت ستیزان خراشیده شد و دلها خون شد و خونها ریخته شده تا کتاب «18تیر» نوشته شود.
و23 تیر . چه دروغ بزرگی در مقابل آنهمه فاجعه و چه سکوت بزرگی در مقابل آنهمه دروغ؟!
پس از یازده سال پرده ها از«فاجعه» بزرگ و سنگین حاکمیت برعلیه فرزندان مظلوم و بی پناه این ملت فرو می افتد و اسرار دروغها و دغلها و خیانتها یکی پس از دیگری در آستانه تولد یکسالگی جنبش عظیم «آگاهی» و «جنبش سبز» مردمی، از نهانخانه اسرار خائنین، برون افتاده و بر ملا می شود.
بذر و دانه این میوه که اینک دست آگاهی به ارتفاع چیدنش رسیده است، یازده سال پیش کمی بالاتر از میدان انقلاب در امیرآباد جایی که عده ای از دانشجویان مظلوم این سرزمین در خواب ناز بامدادی بودند، با یورش وحشیانه نیروهای شبه نظامی لباس شخصی و پشتیبانی لجستیکی نیروی انتظامی و سپاه و پشتیبانی فرماندهی و معنوی حاکمیت، به خوابگاه این عزیزان و اعمال خشونتی سنگین برعلیه آنها، کاشته و در طول این سالها با خون دل آبیاری شد و اینک آرام آرام می رود تا به ثمر بنشیند.
تیغ ریش تراشی که یازده سال پیش در کوی دانشگاه گم شد و حاکمیت برای نشان دادن اقتدار پوشالی خود «اروجعلی» را به اتهام دزدیدن این تیغ به داگاه کشاند، امروز در تفکر بیدار و آگاهانه مردم پیدا شده است. تیغ برنده «آگاهی» که پیدا شده است تاریشه جهالت و دروغ و نا مردی و نامردمی را از بیخ و بن برکند.
زخمهای بر جای مانده از «هجدهم تیر78» اینک فرصت التیام یافته اند. «آگاهی» چشم اسفندیار حاکمیت دروغ و مرحم دردها و زخمهایی است که ملت ایران طی چند سال گذشته؛ از دورغ و خیانت حاکمیت متحمل شده است.
ابعاد عظیم و عمیق این فاجعه بزرگ انسانی و حادثه ملی هنوز به شکل دقیق آشکار نشده است و با توجه ژرفای بلند این درد، آشکار شدن و شناخته شدن تمام ابعاد آن محتاج زمان بیشتری است . با اینهمه این روز در تاریخ معاصر ایران و و برای جنبش اصلاح طلبی و دانشجویی نقطه عطفی خواهد بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر