خواهرزاده خامنهای: یزدان پدر ندارد، رحمان مادر ندارد
برادر گرامی آقای «امین آقامیری» مسئول محترم بسیج دانشجویی دانشگاه شریف و مدیر مسئول دوهفتهنامه آزادراه، باسلام؛ چندی پیش دعوتنامهای از طرف بسیج دانشجویی دانشگاه برای اینجانب و اساتید دیگر دانشگاه جهت شرکت در جشن رونمایی و اکران مستند «یزدان تفنگ ندارد» ارسال شد که متاسفانه بهدلیل تلاقی با کلاس اینجانب توفیق شرکت در آن نیافتم.
اخیرا توضیحی در مورد این فیلم در نشریه «آزادراه» خواندم و «یزدان» فیلم مورد اشاره، مرا یاد داستان پسری به نام «رحمان» انداخت و باعثشد متن کوتاهی به نام «یزدان پدر ندارد، رحمان مادر ندارد» بنویسم.
به پیوست متن را تقدیم میکنم و خوشحال میشوم اگر صلاح دیدید آنرا در نشریه چاپ کنید. داستان «رحمان» کاملا واقعی است، فقط نام اصلی وی را من عوض کردهام.
آبان ۸۹
***
چند روز پیش در نشریه «آزادراه» مطلبی در مورد مستند «یزدان تفنگ ندارد» خواندم. در این فیلم در مورد یزدان پسر «محمد گلدوی» که در حادثهای تروریستی در مسجدی در زاهدان بهشهادت رسیده است مطالبی آمده است.
یزدان اکنون پدر ندارد، پدرش مظلومانه کشته شده است. این فیلم را ندیدهام اما در این نوشته آقای «طه رضا» دانشجوی فیزیک دانشگاه خودمان که ظاهرا راوی فیلم هم هستند آمده است: «"ندا آقاسلطان" گلوله خورد و کشته شد، "محمد گلدوی" هم کشتهشد. هر دو واقعه بسیار تلخ است و ناراحتکننده و برای هر کدام، عدهای میگریند بسیار، که خودم دیدهام.
اما آنچه دلم را سخت سوزاند آن است که یک بعدازظهر در دانشگاه دیدم چند نفری از دوستان و رفقا عکس "ندا" را در دست گرفتهاند و شمع روشن کردهاند و بهنوعی عزاداری میکنند و هیچگاه ندیدم که در دانشگاه کسی برای "محمد گلدوی" عزاداری کند.»
با خواندن این متن در دلم به «طه رضا» آفرین گفتم که راوی مظلومیت «یزدان» شدهاست و بر خودم نفرین کردم که ۵۱۰ روز از مرگ مظلومانه مادر «رحمان» میگذرد و من روایتی از این مظلومیت نکردهام.
من خانواده سه نفری رحمان را چند سالی است میشناسم. برادر رحمان دانشجو است و اکنون ۵ سالی میشود که او را میشناسم و در زمانهای محدودی که همدیگر را میبینیم، از شعر و ادبیات و رمان و گاهی مسائل اجتماعی حرف میزنیم، و چون از همان ابتدا احساس کردم علاقهمند به مسائل سیاسی نیست، هیچگاه با هم بحث سیاسی نداشتهایم.
پیامکهای او را که قطعاتی زیبا از اشعار سبک قدیم و جدید است در گوشی همراهم همیشه همراه دارم.
رحمان اکنون ۱۵ ساله و ۳ سال است که همکلاس پسر من است. با پدر رحمان در جلسات اولیا مدرسه مشترک فرزندانِمان آشنا شدهام، پدری که خود را وقف زندگی فرزندانش کرده است و من همیشه بر او غبطه خوردهام.
اما مادر رحمان، در عصر روز شنبه ۳۰ خرداد ۸۸ در حالی که همراه با برادر رحمان در جلوی درب خانهاشان در کوچهای در اطراف خیابان آزادی ایستاده بودند، به ضرب گلولهای کشته میشود.
آن عصر را همه بهخاطر داریم. وقتی با حمله نیروی انتظامی، معترضینی که در خیابان آزادی جمع شدهبودند، به کوچههای اطراف فرار میکنند، تعدادی به کوچه رحمان وارد میشوند و بهدنبال آنها تعدادی از نیروهای انتظامی وارد کوچه شده و یک نفر در پناه آنها شروع به تیراندازی در کوچه میکند.
مادر و برادر رحمان که برای تماشا جلوی درب خانهاشان ایستادهاند، تیر میخورند. مادر رحمان به بیمارستان نرسیده، جان به جانآفرین تسلیم میکند و برادر او تحت مداوا قرار گرفته و بهبود مییابد و بدینسان است که رحمان بی مادر میشود.
به اعتراف همه دوستانِ برادر رحمان، او هیچگاه فرد سیاسی نبوده و در آن روز تنها در کنار مادرش در کنار درب منزلِشان نظارهگر حوادث بوده است.
حال آیا مظلومیت «یزدان» شما را به یاد مظلومیت «رحمان» نمیاندازد؟
پدر یزدان و مادر رحمان هر دو مظلومانه و ناخواسته در جایی قرار گرفتهاند که مرگِشان در آنجا رقم خورده بود. ولی تفاوتهایی هم در این بین وجود دارد.
فردی همچون آقای «طه رضا» میتواند مستندی بسازد و مظلومیت پدر یزدان را بهتصویر کشد، و رونمایی اکران فیلمش را در یکی از معروفترین دانشگاههای کشور و سپس در هر کجای این سرزمین که دلش خواست بهنمایش بگذارد، اما ما حتی جرات اینکه در سوگ مادر رحمان بلندبلند گریه کنیم هم به خودمان نمیدهیم، چه برسد به اینکه مستندی در مورد چگونگی کشتهشدن او تهیه کنیم.
برادران و خواهران بسیجی! به شما توصیه میکنم یک بار دیگر به چشمان مظلوم «ندا» در لحظات جاندادن نگاه کنید. شاید اینبار مظلومیت مادر «رحمان» را در آن ببینید و آنگاه شما هم عکس «ندا» و عکس مادر «رحمان» را در کنار عکس پدر «یزدان» در کنار دفتر بسیج گذاشته و همه در کنار هم بر مظلومیت همه آنها بگرییم.
آن روز، روزی خواهد بود که ملت دو نیمهشده ایران بهجای کشت کینه در دل، عشق و محبت خواهد کاشت، و آن روز چه روز خوبی خواهد بود. آیا آن روز خواهد آمد؟
چاپ شده در نشریه آزاد راه نشریه بسیج دانشگاه شریف
***
دکتر محمدباقر شمساللهی فرزند «فاطمه خامنهای» ـ خواهر فقید آیتالله علی خامنهای رهبر ایران ـ دکتری مهندسی پزشکی از دانشگاه رن فرانسه، و استاد مهندسی پزشکی و عضو هیئت علمی دانشکده مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف است، و دروس مختلفی در زمینه مهندسی برق و پردازش سیگنال تدریس میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر