دین نداری، دستکم آزاده باش
در «شبکههای اجتماعی» طی چند سال اخیر، تصاویری رقتانگیز از گعدههای «شیخ حسین انصاریان» منبری کمسواد حکومتی منتشر شده، که کسر شأن سوگواری برای اهلبیت است.
همنشینی با مداحان حکومتی که تصاویر «چون به خلوت میروند آنکار دیگر میکنند»شان هم در گستره وسیع منتشرشده، مزید بر علتی است که شیخ «خوش بیان تهرانی» درک درستی نه از حُزن اهلبیت داشته و دارد، نه از شادی آنها و نه درک درستی از زیست مومنانه و عابدانه آنها.
با اینهمه با این کمسوادی، شیخ بهواسطه صدای خوش و جذابی که دارد، و تریبونهایی رسمی که سالیان سال در خدمتش بوده، برای خودش هواداران و «فالورهایی» دستوپا کرده و علاوه بر آن، تلاش کرده دست در همه کاری هم داشته باشد و ترجمهای از قرآن هم بیرون داده است که از قضا، تمام قرآنهای ترجمه حکیم «مهدی الهی قمشهای» که در کنار ترجمه، یک تفسیر کوچک و قابل فهم برای همه مخاطبین این کتاب آسمانی بود، به دستور حکومت، از تمام مساجد، حسینیهها، تکایا و اماکن مذهبی و حتی مدرسه و دانشگاهها، جمعآوری، و ترجمه پریشان و گمراهکننده ایشان را جایگزین آن کردهاند.
به همان شکل که ترجمههای فاخر مرحوم «سید جعفر شهیدی» و «استاد محمدتقی جعفری» و بزرگانی دیگر از «نهجالبلاغه» را هم جمعآوری کردند، و ترجمه سرشار از غلطهای ادراکی و تایپی و املایی مرحوم «محمد دشتی» را جایگزین آن کردند.
«انصاریان» اعتبار و جایگاهی دارد. هم در میان نسل قدیم هیئتی و مسجدی، هم در میان نسل جدید. اعتبار و جایگاهش هم وزنه سنگینی است که میتواند مثل تهدیدهای «آیتالله وحید خراسانی» مجموعه حاکمیت را به عقبنشینی از برخی تصمیمهایش وادار کند.
اما او نهتنها حاضرنشده ذرهای از این اعتبار برای «ذخیره آخرت» خویش خرج کند، بلکه نظر حاکیمت و شهرت مردمی و گریهکن بیشتر پای منبر، برایش بسیار بسیار اهمیت بیشتری داشته و دارد تا درک دین و دنیا و ثواب و عقاب آخرت.
اگر این مترجم نهجالبلاغه، ذرهای از شخصیت مولی علی (ع) را درک کرده بود، وقتی همسر یکی از سربازان سپاه او که در جنگی شهید شده بود، به او اهانت کرد و او در پاسخ سر در تنور برد و خطاب به خودش گفت: «علی بچش طعم عذاب جهنم را و حواست را جمع کن که ظلمی ناغافل در مجموعه سپاه تو صورت نگیرد»، این روزها باید سر در بیابان میگذاشت از ظلمهایی که تحت لوای دین و زیر عبای روحانیت به مردم نگونبخت ایران بهاصطلاح اسلامی و امالقرای جهان اسلام صورت میگیرد.
اما دغدغه او «ظلم» نیست. دغدغه «ظالم» امروز هم نیست. دغدغه او فقط ظلمِ شمر و یزید و ابنزیاد و خولی و حرمله و ... است و از نظر او تنها ظلم همه تاریخ، در دهه ۶۰ هجری در کربلا اتفاق افتاده و تمامشده، و به تایید و تاکید ایشان باید تا تاریخ برقرار است برای این یک فقره روضه خواند و فقط از مردم گریه گرفت.
اینکه فلسفه آن قیام چه بودهاست و «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» برای ایشان و نوچهمداحان «لکسوزسوار» او محلی از اعراب ندارد.
.
انصاریان البته تنها نیست. بهجت و بهاءالدینی و حسنزاده آملی و ... هم قرآن و روایات خوانده بودند و ظاهرا این وصیت مولی علی (ع) که: كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً، وَلِلْمَظْلُومِ عَوْناً» یا روایت امام صادق (ع) از پیامبر (ص) را که «مَن سَمِعَ رَجلاً يُنادِي: يا لَلمسلمينَ! فَلَم يُجِبهُ فلَيسَ بمُسلِمٍ» یا «مَنْ أَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِأُمورِ الْمُسْلمینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ» (اصول کافی. ج ۲ ص ۱۶۳) و ... اصلا به گوششان نخورده بود و الا اگر ذرهای ترس از خدا و آخر و عاقبت خود داشتند، نباید بیش از سه دهه در برابر ظلم آشکار حاکمیت به شهروندانش سکوت میکردند و فقط سرشان به تعیین مبلغ خمس و ذکات گرم بود.
حرجی به هیچکدام از اینها نیست. اما «محمد خاتمی» برای جمعی از شهروندان این کشور زمانی مراد و مرشد بوده و این شهروندان برای مرشدبودن او تاوان و هزینهها دادهاند.
او بارها فهرست انتخاباتی داده و شهروندانی عاشق، بی هیچ چشمداشتی از فهرستهای پیشنهادی او حمایتکرده و هزینه دادهاند.
او بارها و بارها «تَکرار» کرده و مردم امیدوار به گشایشی در زندگی و معیشت و دین و دنیایِشان، به «فهرست امید» او رای دادهاند. اما آن فهرست و همان فراکسیون، «امید» مردم را «ناامید» کرده است.
در آخرین کنش از مردم خواست که به «پزشکیان» رای بدهند. رویهای خلاف جریان مسالمتآمیز تحریم انتخابات که داشت نتایج ملموسی را برای مردم به ارمغان میآورد.
این کنش نهتنها آبی برای مردم نداشت، بلکه برای تعدادی «صندلیطلب» فرصتطلب «نان» داشت. اما این نان در تنوری داغ میشود که هیزم حرارت آن «زجر» «ابوافضل قدیانی»، «بهشتی شیرازی» و «سایه صیدال» و دهها صیدالها است.
.
در چنین شرایطی که رهبر انقلاب در یک رفتار خلاف ادب و اخلاق اسلامی «خاتمی» را از پذیرش عیادت خودش محروم میکند و تحقیر پشت تحقیر برای او ایجاد میکند، به ملاقاترفتن یک منبری خرافاتی که دست رهبری را میبوسد، نهایت بیپرنسیبی و بیشخصیتی برای این آدمی است که بسیار «نجیب» است اما ای کاش بههمان اندازه «شرافت» هم داشت.
این دیدار دمیدن در آتشی بود که دختر جوانی بهنام «سایه صیدال» و دهها صیدال دیگر در آن میسوزند.
آقای خاتمی! اگر دین ندارید، دستکم آزاده باشید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر